بخشی از مقاله

چكيده
اين رساله در راستاي امر خطير احياي متون، به تصحيح و بررسي نسخه خطي «شرح قصيده الاشباه» مفجّع بصري (ف327هـ)، اديب، شاعر، كاتب، نحوي و لغوي برجسته عصر عَبَّاسي، از شاعران متعهد شيعه قرن چهارم هجري پرداخته، تا خوانندگان گرامي، با وي و فرهنگ و ادب و شعر و جايگاه شاعر و شرايط زمانه او آشنا گردند. مفجّع بصري در شعر خويش به موضوع اهل بيت (ع) اهتمام ورزيده، و در مظلوميت آنان، غم و اندوه بسيار داشته، كه به همين خاطر به اين لقب، شناخته شده است.
از ولادت و دوران نوجواني شاعر، اطلاع بسياري در دست نيست، كه شايد بتوان دلايل سياسي و مذهبي را علت اصلي اين امر دانست.
شخصيت و عقيده مفجّع در هيچ يك از كتب تاريخي و تراجم، به بدي ذكر نشده و تماماً او و جايگاهش را ستوده اند.
همچنين مفجّع حايز جايگاه علمي و ادبي رفيعي در عصر خود بوده، و در غرائب لغات، و نحو، و قرآن و حديث، و روايت، و تاريخ اسلامي، و شناخت كشورها و اماكن جغرافيايي، به درجه استادي نايل آمد، و شاگردان بسياري از محضر او بهره مند شدند؛ چنانكه او را قائم مقام ابن دريد بصري در تأليف و تدريس معرفي كرده اند. اين امر را مي توان از اسامي آثار او كه بالغ بر 15 اثر مي باشد فهميد، اما جاي بسي تاسف است كه از ميان تمامي اين تاليفات ارزشمند، فقط رساله «شرح قصيده الاشباه» و بخشي از كتاب «الترجمان في معاني الشعر»، و قطعه هايي از ديوان او، برجاي مانده است.
در مصادر و منابع مختلف، به استادان و شاگردان مفجّع، اشاره چنداني نشده است، كه بايد اسامي آنان را از لابلاي كتابهاي مرتبط، استخراج نمود.
دربارة تاريخ وفات شاعر، اختلاف نظر وجود دارد، اما از ميان سالهاي ذكر شده، سال 327 هجري صحيحتر مي باشد، چرا كه ياقوت حموي به نقل از «تاريخ ابن بشران»، روايتي را از ابن عبدالمجيد بن بشران ذكر كرده، كه دقيقاً تاريخ فوت شاعر را نشان مي دهد.
ديوان مفجّع بصري مانند ساير شعراي هم دورانش، دربردارنده اكثر فنون شعري مهم، مثل وصف و غزل و رثاء و مدح و هجاء مي باشد؛ هر چند كه وي در برخي فنون، مانند هجاء، غزل و مدح، و خصوصاً مدح اهل بيت (ع) سرآمدتر مي باشد. شعر مفجّع، نيكو و ارزشمند، و حجم بسياري از آن در مورد ائمه اطهار (ع) است، كه از بارزترين و مهمترين نمونه هاي آن «قصيده الاشباه» شاعر مي باشد. مفجّع به صراحت تمام، مذهب اماميه خود را در اين قصيده اعلان مي كند، چرا كه واژه «امامت» در ابيات متعددي از آن آمده، و به آن تصريح گرديده است. در اين قصيده، به موضوع ولايت علي (ع) و فضايل حضرت پرداخته شده، و همچنين مي توان تسلط شاعر به قرآن و حديث و روايت و لغت عرب و تاريخ اسلامي را بخوبي در قصيده مشاهده كرد.
درباره نسخه خطي كه در اين رساله، به تصحيح و شرح و بررسي آن پرداخته شده، بايد بگوييم كه تنها نسخه موجود، به تصوير شمارة (1290) با عنوان «شرح قصيده الاشباه»، با مضمون مناقب اميرالمومنين علي (ع) و بصورت منظوم، به خط احمد بن نجفعلي اميني تبريزي پدر علامه اميني (ره)، و در شمار نسخه هاي عكسي كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي موجود مي باشد. متن نسخه، شرحي است بر قصيدة الاشباه، كه توسط خود مفجّع، انجام شده است. در اين قصيدة يائيه، استناد به حديث نبوي «تشبيه يا اشباه» شده، حديثي كه حضرت علي (ع) را به انبياي اولو العزم (ع) تشبيه نموده، و ناظم در شرح قصيده، با استفاده از رواياتي كه از مشايخ خود شنيده،‌ به شرح فضايل و مناقب علي (ع) مي پردازد.
شايان ذكر است كه ابياتي جعلي، پيرامون ابوطالب (ع) و پدر ابراهيم (ع) و ادعاي كافر بودن ايشان، در اين نسخه به چشم مي خورد، كه با مذهب مفجّع منافات دارد، و با دلايل محكم و متقني قابل رد مي باشد.

مقدمه
ميراث مكتوب اسلامي، مملو از ذخاير ارزشمندي است كه بر برخي از آنها، ساليان متمادي و بلكه قرنها گرد و غبار فراموشي و غفلت نشسته است. اما خوشبختانه امروز در سراسر سرزمين اسلامي و بخصوص كشور عزيز ما، تلاشهاي سترگ و گرانسنگي در جهت احياء و تصحيح و تحقيق اين ميراث گرانبها، صورت گرفته، كه جاي بسي خرسندي است. بايد گفت كه جامعه دانشگاهي ما نيز از اين قافله علمي و حركت تحقيقي عقب نمانده و جاي اميدواري است كه اين جنبش عظيم در ميان دانشگاهيان، سير پر شتابتري به خود بگيرد، و استادان گرامي و دانشجويان عزيز همت والايي در جهت اين امر خطير و احياء و تصحيح متون كهن از خود نشان دهند.
اين رساله نيز در اين راستا، به احياء و تصحيح و بررسي نسخه خطي «شرح قصيده الاشباه» مفجّع بصري شاعر اهل بيت، و از شاعران اماميه قرن چهارم هجري، مي پردازد. در اين رساله سعي شده است تا اين شخصيت ادبي برجسته متعلق به سده چهارم هجري و ميراث كهن وي كه ميراث غني ادبي و علمي و مذهبي سرشار از التزام به ائمه اطهار (ع) است به محافل ادبي و پژوهشي معرفي گردد، تا خوانندگان با وي و فرهنگ و ادب و شعر و جايگاه شاعر و شرايط زمانه او آشنا گردند.
در خصوص صاحب اين نسخه خطي نيز بايد بگوييم كه با كمي تفحص و غور در مصادر ادبي و تاريخي و كتب شرح حال و طبقات، به منظور جمع آوري مطالبي پيرامون شاعر، دريافتيم كه آنچه از يك اديب و شاعر و اهل حديث و زبان شناس سرآمد و برجسته اي مانند مفجّع بر جاي مانده، در قياس با ساير شاعران و اديبان معاصر وي مانند بحتري، ابن معتز، جاحظ، ابن قتيبه و ديگران، بسيار ناچيز مي باشد. علت اين امر نيز تا حدودي روشن و واضح مي نمايد، چرا كه وي مانند اكثر شاعران و اديبان هم عصرش، با دربار سلاطين عَبَّاسي ارتباط چنداني نداشته است. او در شعر خويش به موضوع اهل بيت (ع) اهتمام ورزيده، و لذا عدم حمايت درباريان و نيز اغراض سياسي دست به دست هم داده اند تا نام او با گذر زمان كمرنگ گردد. به همين جهت سعي شده است در حد امكان، پژوهشي جامع و مفصل پيرامون اخبار و اشعار اين اديب و شاعر توانمند از منابع قديم و جديد صورت گيرد، تا آنچنانكه شايسته است، مفجّع بصري، نام و جايگاهش را در ميان ديگر شعراي ممتاز اين دوره‌ بدست آورد.
رساله به سه فصل تقسيم شده است: فصل اول، شرح حالي است نسبتا مفصل بر زندگي مفجّع بصري و جايگاه علمي و ادبي اين شاعر بزرگ شيعه. فصل دوم به بررسي ديوان شاعر پرداخته و مضامين و موضوعات اشعار آن را مورد تفحص و كنكاش قرار مي دهد. در فصل سوم و پاياني كه پيكره اصلي رساله را تشكيل مي دهد، نسخه خطي «شرح قصيده الاشباه» تصحيح، و ابيات آن ترجمه، و مضامين مطرح شده در نسخه، با كمك منابع دست اول ادبي، لغوي، تاريخي، تفسيري، حديثي، شرح حال، و كلامي، كه يك به يك توسط پژوهشگر رؤيت شده، شرح و بررسي گرديده است.
در تصحيح اين نسخه خطي، بر اسلوبهاي زير تكيه گرديده است:
1- اساس كار، بر تنها تصوير موجود از نسخه اصلي، كه در كتابخانه آيت الله مرعشي قم، به شماره (1290) موجود مي باشد، قرار گرفته است.
2- در شواهد شعري بيان شده در نسخه، تحقيق بعمل آمده، و صورت صحيح شواهد و منابع آن، ذكر گرديده است.
3- آيات كريمه و احاديث شريفه و اخبار تاريخي، از نسخه خطي استخراج، و شرح و بررسي لازم در مورد آن انجام شده است.
4- در تصحيح نسخه حاضر، قوانين علمي تصحيح نسخ خطي، لحاظ گرديده، و در تصحيح خطاها و بررسي صحت برخي اسامي أعلام و سلسله راويان، به كتابهاي معتبر مربوطه مراجعه شده است.
5- آيات و احاديث و شواهد شعري و برخي واژگان دشوار نسخه، حركت گذاري شده است.
نگارنده در تحقيق و بررسي مطالعات خود پيرامون موضوع پايان نامه، از روش كتابخانه اي استفاده نموده و در برخي اوقات از سايتهاي اينترنتي و لوح هاي فشرده مرتبط با موضوع، بهره گيري كرده است. متاسفانه كتابها و مقَالَات چشمگيري درباره شاعر نگاشته نشده است، جز كتاب «شاعر العقيده المفجّع البصري» نوشته دكتر عبدالرسول الغفّار كه دار الزهراء بيروت در سال 1985 ميلادي به چاپ رسانده است. نويسنده در اين كتاب با استفاده از منابع مهم تاريخي و ادبي به جمع آوري اشعار و آثار مفجّع اقدام نموده و مختصري به شرح احوال شاعر نيز پرداخته است.
در خاتمه اميدوارم كه اين بضاعت مزجات با تمام كاستيها و لغزشهايش، مورد توجه استادان محترم و دانشجويان عزيز قرار گيرد. و ما توفيقي إلا بالله، عليه أتوكّل و إليه أنيب.
سيد مرتضي حسيني
تابستان 1388

فصل اول

زندگاني مفجّع بصري
و بررسي شرح حال او


1-1 نام و لقب و كنيه
ابوعبدالله محمَّد بن احمد بن عبدالله، اديب و شاعر و كاتب و نحوي و زبان شناس شيعي برجسته بصره، ملقب به «مفجّع» مي باشد (ياقوت حموي، 1993، 5/2336-2344؛ ابن نديم، بي تا، 91؛ نجاشي، بي تا، 374؛ شيخ طوسي، 1417، 228 و 229 و 329؛ ابن شهر آشوب، 1961، 179؛ قفطي، 1986، 3/312 و 313؛ ابن داود حلي، 1972، 162؛ علامه حلي، 1417، 265؛ ذهبي، 1987، 23/647؛ صفدي، 2000، 1/116 و 117؛ صفدي، 1987، 18؛ سيوطي، 1979، 1/31) ( )
برخي منابع، دليل اين لقب را، سرودن اشعار در مورد اهل بيت (ع) و زاري شاعر بر مصايب و مظلوميت ائمه اطهار (ع) مي دانند (نجاشي، بي تا، 374؛ ابن داود حلي، 1972، 162؛ علامه اميني، 1977، 3/361؛ شوقي ضيف، 2001، 397) و به عقيده برخي منابع ديگر، سرودن بيت زير سبب شد به مفجّع ملقب گردد (ياقوت حموي، 1993، 5/2337؛ قفطي، 1986، 3/312؛ شوقي ضيف، 2001، 397؛ عاني، 1982، 217؛ كيلاني، 1996، 135):
إنْ كانَ قِيلَ لِيَ المفجّع نُبْزَاً
فَلَعَمْري أَنَا المفجّع هَمَّا( )

(نجاشي، بي تا، 374؛ ابن داود حلي، 1972، 162؛ عبدالقادر بغدادي، 1983، 11/269؛ شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛ علامه اميني، 1977، 3/361؛ عاني، 1982، 218)
قفطي در خصوص لقب شاعر چنين گويد: «او شعر بسياري درباره اهل بيت (ع) دارد، كه در آن اسامي ايشان را ذكر مي كند و بر شهادتشان زاري و ندبه سر مي دهد، و از اين روست كه مفجّع ناميده شده است»( ) (قفطي، 1986، 3/312)
اما ابن عساكر در كتاب «تاريخ دمشق»، علت سرودن شعر درباره اهل بيت (ع) توسط مفجّع و الگو برداري وي از «كميت بن زيد اسدي» را اينگونه بيان مي كند: «ابوالحسن نجار گويد: از ابوعبدالله مفجّع شنيدم كه مي گفت: علت سرايش شعر توسط من درباره اهل بيت (ع) اين است كه در جزئي از شعر كميت نگريستم، پس از آن در همان شبي كه قدري از شعر وي را خواندم، در خواب امير مومنان علي (ع) را ديدم، پس عرض كردم: دوست دارم كه درباره اهل بيت (ع) شعر بسرايم. فرمود: تو را به كميت راهنمايي مي كنم، پس دنباله روي او باش، چرا كه او امام و پيشواي شاعران ما اهل بيت (ع) مي باشد و پرچم ايشان روز قيامت در دستان اوست تا آنان را به سوي ما هدايت كند»( ) (ابن عساكر، 1997، 50/246 و 247)
ابن نديم در فن سوم از مقَالَه دوم كتاب خود «الفهرست»، شرح حال مفجّع بصري را در طبقه علماي نحوي و لغويي ذكر مي كند كه به هر دو مكتب بصره و كوفه در قواعد نحوي و زباني گرايش دارند (ابن نديم، بي تا، 91) كارل بروكلمان نيز مفجّع را در گروه عالمان بغداد قرار مي دهد و به مدرسه و مكتب او اشاره مي كند (بروكلمان، بي تا، 2/236)
كنيه اصلي وي «ابو عبدالله» مي باشد؛ اما برخي مصادر مثل «جذوة المقتبس» حُميدي و «تاريخ الادب العربي- العصر العَبَّاسي» شوقي ضيف، كنيه وي را «ابو عبيدالله» ذكر كرده اند: «ابواحمد عسكري نحوي از ابو عبيدالله مفجّع، شعري براي ما خواند»( ) (حُميدي، 1966، 304؛ ابن عساكر، 1996، 38/321؛ شوقي ضيف، 2001، 396)
مفجّع در اكثر منابع به اين لقب خوانده مي شود، اما در «كشف الظنون» حاجي خليفه، با تصحيف، لقب او «العَجيج»( ) آمده است (حاجي خليفه، بي تا، 1/104 و 2/1131) لقب شاعر «ابن المفجّع» نيز ذكر شده است (زبيدي، 1980، 19/544)
با توجه به اختلاف ذكر القاب در منابع، و اجماع اكثر كتابها بر لقب «المفجّع»، مي توانيم در اين باره به كم دقتي و تصحيف برخي مولفان و يا اشتباهات چاپي حكم كنيم.
در مورد نام پدر شاعر نيز اختلافاتي در منابع ديده مي شود. برخي نام پدر او را «عبدالله» ذكر كرده اند؛ مثلاً ابن نديم در «فهرست» خود و ياقوت حموي به نقل از «تاريخ ابن بشران» گويند: «محمَّد بن عبدالله المفجّع» (ياقوت حموي، 1993، 5/2340؛ ابن نديم، بي تا، 91؛ زبيري، 2003، 2/1924)؛ ذهبي نيز در كتاب «تاريخ الإسلام» مي گويد: «هو محمَّد بن عبدالله البصري النحوي» (ذهبي، 1987، 23/647 ش575)؛ اما صفدي، قول ديگري را درباره نام پدر او نقل مي كند: «هو محمَّد بن محمَّد» (صفدي، 2000، 1/116؛ سزكين، 1991، 2/509) و در كتاب «تصحيح التصحيف» صفدي، نام پدر او «عبيدالله» ذكر شده است (صفدي، 1987، 18؛ كيلاني، 1996، 135)
نام جدّ وي در اكثر منابع، «عبدالله» ذكر شده است، به استثناي چند منبع، كه نام جدّ مفجّع را «عبيدالله» آورده اند (ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ زركلي، 2002، 5/308؛ جبوري، 2003، 118؛ زبيري، 2003، 2/1924)
ياقوت حموي خاطر نشان مي كند كه سلسله نسب مفجّع را با استناد به خط طبري معروف به «مِضْرابُ اللَّبَن»( ) بصري يافته است: «محمَّد بن احمد بن عبيدالله كاتب، معروف به مفجّع، همنشين ثعلب، همچنين به خط طبري معروف به مضراب اللبن از اهالي بصره، نسب مفجّع را يافتم»( ) (ياقوت حموي، 1993، 5/2336)
در كتاب بروكلمان، نام پدر و جدّ مفجّع، اشتباهاً اينگونه ذكر گرديده است: «المفجّع محمَّد بن أحمد بن أحمد بن عبيدالله الكاتب البصريّ» (بروكلمان، بي تا، 2/236) اكثر منابع - آنچنانكه قبلا ذكر شد- نام پدر وي را «احمد» و نام جد وي را «عبدالله» ثبت كرده اند، و به نظر مي رسد اين موارد اختلاف در شمار تصحيفات و اشتباهات نوشتاري قرار گيرد.

1-2 ولادت و نوجواني
تقريباً اكثر منابعي كه در مورد مفجّع بصري سخني به ميان آورده اند، به زندگي شاعر به صورت موجز و خلاصه پرداخته اند و سخني از محل تولد، و ذكري از خانواده و اصل و نسب وي، و بطور كلي زندگي پيش از مطرح شدن مفجّع در محافل و مجامع علمي و ادبي، به ميان نياورده اند. اما از آنجايي كه كتب تراجم و ساير منابع شرح حال مفجّع، او را به بصره منسوب مي كنند و وي را «مفجّع بصري» مي نامند،‌ اين احتمال قوي مي شود كه شاعر در بصره متولد شده باشد،‌ چرا كه غالباً‌، افراد را به محل تولدشان نسبت مي دهند. شايد بتوان دلايل سياسي و مذهبي را علت اصلي بيان زندگي شاعر بطور خلاصه توسط اكثر منابع، دانست (غفار، 1985، 15 و 16)

1-3 شخصيت و مذهب
شاعر در بصره، محيطي كه با محبت و تشيع علي و فرزندانش (ع) ممتاز مي گردد، متولد شده است. در قرن دوم و سوم هجري، مذهب شاعران در كنار ديگر خصوصيات، يكي از مهمترين اموري بود كه شاعري را از ديگر شاعران متمايز مي ساخت (غفار، 1985، 47)
مفجّع آنچنانكه از اشعار او بخصوص «قصيده الاشباه» وي مشخص است، شاعري است شيعي و دوازده امامي. يكي از بارزترين نشانه ها و دلايل عشق و محبت او به علي و خاندانش (ع)،‌ قصيده «الأشباه» اوست، و آنچنان كه در فصلهاي بعدي مفصلاً به آن خواهيم پرداخت، در اين شاهكار شعريش، به بيان فضايل علي (ع) مي پردازد و آن حضرت (ع) را با استناد به حديثي از پيامبر اعظم (ص) معروف به «حديث تشبيه يا اشباه»، جامع صفات و شبيه پيامبران الهي (ع) معرفي مي كند.
هيچ يك از كتب تاريخي و تراجم، از شخصيت و عقيدة وي به بدي ياد نكرده اند و تماماً او و جايگاهش را ستوده اند. مثلاً نجاشي گويد: «او بزرگيست از بزرگان زبان و ادب و حديث، و داراي مذهب صحيح و اعتقاد نيكو و شعر بسيار درباره اهل بيت (ع) مي باشد»( ) (نجاشي، بي تا، 374؛ ابن داود حلي، 1972، 162؛ حر عاملي، 1414، 30/458؛ كلباسي، 1419، 2/255 و 336؛ شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛ علامه اميني، 1977، 3/361؛ زبيري، 2003، 2/1924) قفطي و ياقوت حموي نيز گويند: «او شاعريست با سروده هاي بسيار، دانشمند و اديب»( ) (ياقوت حموي، 1993، 5/2337 و 2343؛ قفطي، 1986، 3/312؛ كيلاني، 1996، 135) صفدي و ذهبي نيز اينچنين وي را وصف مي كنند: «شاعري نوآور و بزرگ، و شيعه اي دلسوخته و آتشين طبع بود»( ) (ذهبي، 1987، 23/647؛ صفدي، 2000، 1/116؛ زبيري، 2003، 2/1924) علامه اميني در كتاب خود «الغدير» گويد: «مفجّع از معدود شيعيان اماميه است كه او را به عقيده نيكو و سلامت مذهب و انديشه درست ستوده اند»( ) (علامه اميني، 1977، 3/361) همچنين سيوطي به نقل از ياقوت حموي گويد: «او از نحويان بزرگ، و شاعري نوآور و شيعي بود»( ) (ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ سيوطي، 1979، 1/31)
مفجّع به صراحت تمام، مذهب اماميه خود را در «قصيده الأشباه» اعلان مي كند، چرا كه واژه «امامت» در ابيات متعددي از قصيده او آمده، و به آن تصريح شده است؛ مانند اين ابيات:

بيت 45 و كَذاكَ الإِمامُ بالنَّهرِ أَفْنَي
مَنْ عَصَاهُ وَ طاوَعَ الرَّاسِبيَّا

بيت 60 فَاجْتَلَي الصَّخْرَةَ الإِمامُ فَكانَتْ
كُـرَةَ الصَّولَجانِ تُدْحَي دَحِيَّا

بيت 104 و كَمَا قامَ بالأَمَانةِ ذُو الكِفْـ

لِ وَجَدْنا إمامَنَا الهَاشِمِيَّا

بيت 110 خِيْرَةٌ بِنتُ خِيْرَةٍ رَضِيَ اللّـ
ــهُ لَهَا الخَيْرَ و الإِمامَ رَضِيَّا

بيت 114 قَتَلَ السَّيِّدَ الإِمامَ قَسيمَ الـ
ــنّارِ خَتْلاً كَيْمَا يَنالُ بَغِيَّا

بيت 151 وَدَّ خَيْراً لِقَومِهِ و أَبَي الرَّحـ
ـمَانُ إلّا إمامَنَا الطَالِبِيَّا


مفجّع همچنين در اين قصيده، به موضوع وصايت و جانشيني و ولايت علي (ع) تأكيد مي كند و چنانكه خواهد آمد، يكي از دلايل قتل او، همين صراحت در بازگويي عقايد مذهبيش مي باشد.
1-4 جايگاه علمي - ادبي
همين اندازه در شناخت جايگاه علمي و ادبي مفجّع بصري كافي است كه بگوييم وي شاعر و اديب و عالم و كاتب زمان خود در بصره بوده است. ياقوت حموي به نقل از «تاريخ ابن بشران» دربارة او مي گويد: «او شاعر و اديب بصره بود، در مسجد جامع بصره مي نشست و از كلام او كتابت، و نزد او شعر و زبان شناسي و تاليفات خوانده مي شد»( ) (ياقوت حموي، 1993، 5/2340؛ بروكلمان، بي تا، 2/236؛ علامه اميني، 1977، 3/361؛ كيلاني، 1996، 136) و نيز برخي منابع گويند: «مفجّع، مصاحب و همنشين ابن دريد و [پس از فوت او] جانشين و قائم مقام وي در بصره جهت تاليف و املاء مي باشد»( ) (ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ علامه اميني، 1977، 3/362؛ شوقي ضيف، 2001، 396؛ كيلاني، 1996، 135) همچنين شوقي ضيف اديب و محقق معاصر عرب، مفجّع را اينگونه معرفي مي كند: «او صاحب روايت گسترده و اطلاع دقيق به علم زبان شناسي و اخبار بود»( ) (شوقي ضيف، 2001، 396)
همانگونه كه اشاره شد، مفجّع بصري از برجستگان زمان خود در علم زبان شناسي و آشنا به غرائب لغات، و علم نحو، و علم حديث و روايت آن، و آگاه از تاريخ اسلامي، و متبحر در شناخت كشورها و اماكن مختلف جغرافيايي، مي باشد.
مفجّع بخاطر ارتباط با مسجد جامع بصره و به تبع آن آشنايي با استادان فن و مباحث و مناظره هاي علمي و مذهبي، روز به روز بر دانش خود افزود، و در نتيجه در زمينه هاي قرآن و حديث و زبان شناسي و شعر و تاريخ اسلامي و ديگر علوم زمانه، به درجه استادي رسيد، و شاگردان بسياري از محضر او بهره مند شدند؛ چنانكه برخي او را قائم مقام ابن دريد بصري در تأليف و تدريس معرفي كرده اند (ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ علامه اميني، 1977، 3/362؛ شوقي ضيف، 2001، 396؛ كيلاني، 1996، 135) صاحب «الغدير» نيز اينگونه درجه علمي و ادبي او را خاطر نشان مي كند: «او يگانه اي از بزرگان علم و حديث، و چونان گوهر ميان گردنبند (داراي جايگاه مهم) در ميان پيشوايان زبان شناسي و ادب مي باشد»( ) (علامه اميني، 1977، 3/361)
از ديگر ويژگيهاي شاعر، مي توان به منصب رياست ديوان انشاء اشاره كرد، چرا كه مفجّع را در اكثر كتب شرح حال، با لقب «كاتب» معرفي كرده اند (ياقوت حموي، 1993، 5/2336؛ علامه اميني، 1977، 3/361؛ اسماعيل پاشا بغدادي، 1955، 2/31؛ كحاله، 1993، 3/75) و اين خود حاكي از جايگاه رفيع او در ميان معاصرانش مي باشد.
در كنار شعر و شاعري مفجّع، عامل ديگري نيز در جايگاه رفيع علمي او، نقش بسزايي را بازي مي كند، و آن تسلط شاعر بر علم حديث و روايت احاديث مي باشد. بهترين دليل بر اين ادعا «قصيده الأشباه» و شرح خود شاعر بر قصيده است، و چنانكه در صفحات بعدي نمونه هايي در اين خصوص بيان خواهد شد، بوضوح مشخص مي گردد كه چگونه مفجّع، احاديث نبوي (ص) را ذكر و اسناد و طرق آن را بر مي شمارد؛ از همين روست كه وي در زمره اهل حديث ستوده شده است: «او بزرگيست از بزرگان زبان و ادب و حديث»( ) (نجاشي، بي تا، 374؛ ابن داود حلي، 1972، 162؛ حر عاملي، 1414، 30/458؛ كلباسي، 1419، 2/255 و 336؛ شيخ عَبَّاس قمي، بي تا، 3/197؛ زبيري، 2003، 2/1924) و «مفجّع يگانه اي از بزرگان علم و حديث است»( ) (علامه اميني، 1977، 3/361)
1-4-1 آشنايي با قرآن و حديث
مفجّع در ابيات بسياري از ديوانش، بويژه در قصيده الاشباه خود، از مضامين و الفاظ قرآني و احاديث نبوي (ص) بهره برده است. اسلوب وي به اين صورت مي باشد كه از اقتباسها و اشارات قرآني، يا به عنوان دليل و شاهدي بر سخنان خود بهره مي برد و يا به قصد تاكيد بر موضوعات بيان شده در اشعارش، به آيات و روايات استناد مي ورزد. به عنوان نمونه به ذكر تعدادي از ابيات در بر دارنده مضامين قرآني و حديثي مي پردازيم، و تفصيل بحث را در بخش بررسي قصيده الاشباه ذكر خواهيم كرد:
بيت4- كَانَ في عِلمِه كآدَمَ إذْ عُلِّمَ شَرحَ الأَسماءِ والمَكْنِيَّا
اين بيت به آيه عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (البقره/31) اشاره مي كند.
بيت5- و كَنُوحٍ نَجَّی مِنَ الهُلْكِ مَن سَيَّـ
ــرَ في الفُلْكِ إذْ عَلَا الجُودِيَّا

اين بيت به آيات كريمه وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ (هود/44) و فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ (المومنون/28) و نيز «حديث مشهور سفينه»، كه پس از اين ذكر مي شود، اشاره دارد.
بيت21- صَبرُهُ إذْ يُتَلُّ للذِّبْحِ حَتَّی
ظَلَّ بالكَبْشِ عِندَها مَفْدِيَّا

اشاره به آيات شريفه  فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ... وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (الصافات/102 و 103 و 107) دارد.
بيت31- أَنبَأَ الوَحيُ أَنَّ دَاوُدَ قَدْ كَا
نَ بِكَفَّيهِ صَانِعاً هَالِكِيَّا

اشاره دارد به آيات وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ (الأنبياء/80) و وَ لَقَدْ آَتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ * أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ (سبأ/10 و 11)


بيت39- أَجْرُهُ أَنْ يَزُفَّ إِنْ تمَّمَ المِيـ
ـقَاتَ إحْدَی ابْنَتَيْهِ مِنهُ هَدِيَّا

اشاره مي كند به آيه كريمه قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ (القصص/27)
بيت53- و لَهُ مِنهُ إذْ عَلَا الحَجَرَ الصَّلْـ
ـــدَ بِضَرْبٍ فَانبَطَ المَاءَ رَيَّا

بيت54- فَجَری بِالعُيونِ عَشْراً‌ و ثِنْتَيـْ
ــنِ و أتَّـی لِكُلِّ عَيْنٍ أَتِيَّـا

دو بيت فوق به آيه كريمه وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْن (البقرة/60) و همچنين آيه وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ (الأعراف/160) اشاره دارد، كه چنانچه بعدا ذكر خواهد شد، در منابع تفسيري و روائي اهل سنت، شان نزول اين دو آيه را درباره حضرت علي (ع) نيز ذكر كرده اند.
بيت75- إِنَّ هَارُونَ كَانَ يَخلِفُ مُوسَی
و كَذَا اسْتَخلَفَ النَّبيُّ الوَصِيَّا

اشاره مي كند به آيه كريمه وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ (الأعراف/142) و نيز «حديث متواتر منزلت» كه صفحات بعدي ذكر خواهد شد.
بيت107- و رَأَی عِندَها و قَدْ دَخَلَ المِحْـ
ــرابَ مِن ذِي الجَلالِ رِزْقاً هَنِيَّا

اشاره دارد به آيه وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ (آل عمران/37)
بيت157- و إِذَا ارْتَاشَ و البَتُولَ و نَجْلا
هُ مَعَ المُصطَفَی الكِسَا الحَضْرَمِيَّا

اين بيت اشاره دارد به آيه مباركه تطهير إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب/33)
بيت158- و بِهِمْ بَاهَلَ النَّبيُّ فَحَازُوا
شَرَفاً يَترُكُ الرِّقَابَ حَنِيَّا

اشاره دارد به آيه شريفه 61 سوره آل عمران فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ
و آيات متعدد ديگري كه خصوصاً در قصيده الاشباه مفجّع جلوة بيشتري دارد. در اينجا مي توان گفت كه شاعر با سرودن اين قصيده، سعي كرده به اهل بيت عصمت و طهارت (ع) ارادت خاص خود را نشان دهد. اما بطور ضمني مي توان تسلط و مهارت شاعر را در بيان مضامين قرآني و حديثي و تاريخي با اسلوبي اديبانه و شاعرانه، مشاهده كرد.
مفجّع بصري همچنين در قصايدش بخصوص قصيده الاشباه، از احاديث نبوي (ص) بسيار بهره برده است. با كمي دقت مي توان پي برد كه تمامي اين احاديث ذكر شده در قصيده، به امام علي (ع) و مسايل مربوط به وصايت و خلافت و فضايل آن حضرت (ع) مرتبط مي باشد. در اينجا به چند نمونه از احاديث معتبر و مشهور نزد اهل تشيع و تسنن مانند «حديث سفينه» و «حديث منزلت» و «حديث ثقلين» و «حديث غدير» اشاره مي كنيم و تفصيل مباحث را در شرح قصيده الاشباه بيان خواهيم كرد:
بيت5- و كَنُوحٍ نَجَّی مِنَ الهُلْكِ مَن سَيَّـ
ــرَ في الفُلْكِ إذْ عَلَا الجُودِيَّا

اين بيت «حديث متواتر سفينه» را خاطر نشان مي كند، كه در جوامع روايى اهل سنت با تعابير و طرق مختلفى از رسول خدا (ص) نقل شده است: «مَثَل خاندان من، مَثَل كشتى نوح است، هر كه بر آن سوار شد، نجات يافت، و هر كه تخلف نمود، غرق گرديد»( ) (ابن حنبل، 1983، 2/786؛ دولابي، 1999، 1/137؛ طبراني، 1983، 3/45؛ طبراني، 1995، 4/9 و 5/354 و 6/85؛ طبراني، 1985، 1/240 و 2/84؛ ابن عدي، 1988، 6/411؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 2/343 و 3/151؛ ابو نعيم اصفهاني، 1988، 4/306) ( )

بيت75- إِنَّ هَارُونَ كَانَ يَخلِفُ مُوسَی
و كَذَا اسْتَخلَفَ النَّبيُّ الوَصِيَّا


اين بيت اشاره مي كند به «حديث متواتر منزلت» كه با تعابير مختلف از پيامبر (ص) روايت شده است: «پيامبر (ص) به على فرمود: آيا راضى نيستى كه منزلت تو نسبت به من، مانند منزلت هارون نسبت به موسى باشد، جز آنكه پس از من پیامبری نخواهد آمد؟»( ) (اسكافي، بي تا، 219-221؛ ابن حنبل، 1983، 2/567 و 568 و 570 و 592 و 610 و 612 و 670 و 675؛ ابن حنبل، بي تا، 1/170-179 و 182 و 184 و 185 و 330 و 3/32 و 338 و 6/369 و 438؛ مسلم، بي تا، 4/1870؛ ابن ماجه، بي تا، 1/43 و 45؛ ترمذي، 1983، 5/302 و 304؛ نسايي، بي تا، 48 و 50 و 64 و 76-85 و 116؛ دولابي، 1999، 1/431؛ بيهقي، 1906، 1/31؛ طحاوي، 1994، 5/23 و 24؛ ابن عبد ربه، 1983، 5/61 و 357 و 358؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 2/337 و 3/109 و 133؛ راغب اصفهاني، بي تا، 2/477؛ ابو نعيم اصفهاني، 1998، 138 و 146) ( )


بيت139- إنَّ عَهدَ النَّبيِّ في ثَقَلَيْهِ
حُجَّةٌ كُنتَ عَن سِوَاهَا غَنِيَّا


اين بيت اشاره مي كند به «حديث متواتر ثقلين» كه پيامبر خدا (ص) فرمود: «من نزد شما دو چيز سنگين و با ارزش بجا مى ‏گذارم. اولين آن دو، كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است، پس آن را برگيريد و به آن تمسك جوييد. سپس مردم را تشويق و ترغيب به كتاب خدا كرده و فرمودند: دومين آن دو اهل بيت من هستند. (و سه بار تكرار فرمودند) خدا را در مورد اهل بيت من به ياد داشته باشيد»( ) (ابن سعد، بي تا، 2/194؛ ابن ابي شيبه، 1989، 7/186 و 418؛ ابن حنبل، بي تا، 3/14 و 17 و 4/366 و 371 و 5/181 و 189؛ ابن حنبل، 1983، 2/585 و 603 و 779 و 786؛ مسلم، بي تا، 4/1873؛ بلاذري، 1974، 111؛ ترمذي، 1983، 5/329؛ نسايي، 1991، 5/44 و 51 و 130؛ نسايي، بي تا، 93؛ ابن خزيمة، 1970، 4/62 ش2357؛ طحاوي، 1994، 9/88 و 89؛ طبراني، 1983، 3/65 و 5/154 و 166 و 169 و 182 و 186؛ حاكم نيشابوري، بي تا، 3/110 و 148 و 533؛ بيهقي، 1994، 2/148 و 7/30 و 10/113) ( )

بيت142- قَالَ هَذَا مَولَیً لِمَنْ كُنتُ مَولَا
هُ جِهَاراً يَقُولُهَا جَهْوَرِيَّا

بيت 138 و140 تا 144 قصيده الاشباه، اشاره دارد به «حديث متواتر غدير»، كه بسيار مشهور و معروف و معتبر است و با اسناد و الفاظ مختلف روايت گرديده: «هر كس را كه من مولا و سرورم، پس علي مولاي اوست»( ) (جهت اطلاع بيشتر نك: علامه اميني، 1977، 14-178)
و احاديث بسيار ديگري كه قصيده الاشباه و شرح خود مفجّع بر اين قصيده، سرشار از آن مي باشد، و بيانگر علم او به منابع حديثي و روايي شيعه و سني در اين زمينه است.
همچنين بجز احاديث نقل شده در نسخه خطي قصيده الأشباه كه به برخي از آن اشاره شد، با تفحص در كتب مختلف به احاديث نبوي (ص) برخورد كرديم كه اسناد آن به مفجّع باز مي گردد و از او روايت شده است، مانند حديثي كه در كتاب «التدوين في أخبار قزوين» در شرح حال فقيه قاضي، نوح بن اسماعيل قزويني آمده است: «سرشت قلبها، بر دوستي كسي كه به آن احسان مي كند و نفرت كسي كه نسبت به آن بدي مي ورزد، آفريده شده است»( ) (رافعي قزويني، 1987، 4/172)
اگر چه آلباني از علماي بزرگ وهابيت، در كتاب «سلسلة الأحاديث الضعيفة»، اين حديث را در شمار احاديث باطل قرار مي دهد و درباره مفجّع بصري شناخته شده، مي گويد: «و براي مفجّع شرح حالي نيافتم» (آلباني، 2000، 7/336-338 ح3326)

1-4-2 روايت شعر
يكي ديگر از خصوصيات ويژه مفجّع بصري علاوه بر تسلط در كتابت، شعر، حديث و زبان شناسي، مهارت تمام در علم روايت مي باشد. او هم در علم حديث و هم در باب شعر و ادب، صاحب امتياز روايت مي باشد، كه نشان از حافظه قوي و آگاهي وافي او به اين دو علم است. اكثر روايتهاي شعري او به نقل از استادش ثعلب نحوي (ف291هـ) مي باشد.
با دقت در روايتهايي كه از طريق مفجّع به ما رسيده، در مي يابيم كه در اكثر روايات خود، به ذكر سند توجه دارد؛ اما گاهي نيز ديده مي شود كه بدون بيان سند به ذكر روايت مي پردازد. همچنين روايات شعري او، گاهي با يك داستان مفصل همراه است و گاهي بدون تفصيل به روايت شعر اقدام مي كند. (غفار، 1985، 43)
مثلاً مفجّع ابياتي را از ثعلب روايت مي كند و مي گويد: «محمَّد بن احمد كاتب [مفجّع] از احمد بن يحيي نحوي [ثعلب] روايت كرد كه گفت: ابن اعرابي از من پرسيد: چند فرزند داري؟ گفتم: يك دختر، و برايش اين ابيات را سرودم: اگر نبود اميمه، از نيستي ناله و زاري سر نمي دادم و در تاريكي هاي شب بسيار ظلماني، راه نمي پيمودم. او زندگي مرا مي خواست و من مرگ او را از روي ترس آرزو داشتم، و مرگ بهترين فرود آمده بر بهره ها و نصيب هاست»( ) (ياقوت حموي، 1993، 2/544)
همچنين سيد مرتضي در «الأمالي» خود، روايتي را با ذكر اسناد آن، بازگو مي كند: «ابوعبيدالله محمَّد بن عمران مرزباني براي ما روايت كرد كه محمَّد بن احمد كاتب [مفجّع] براي من ابياتي سرود و گفت: احمد بن يحيي بن ثعلب از قول ابن اعرابي از مضرب كه همان عقبه بن كعب بن زهير بن ابي سلمي است، سرود: «پيوسته نفع و دوستي سلمي را اميد داشتم در حاليكه او از من دور شد و موي دو طرف سرم به خاطر دوري او سپيد گشت. ( ) (سيد مرتضی، 1907، 2/110 و 111)
نيز اين روايت از سيد مرتضي كه به نقل از مرزباني آن را بازگو مي كند: «سيد مرتضي گويد: مرزباني براي ما نقل كرد و گفت: محمَّد بن احمد كاتب [مفجّع] براي ما روايت كرد و گفت: اصمعي گويد: هيچ كسي دهان را وصف نكرد مگر اينكه به اين بيت بشر بن ابي حازم احتياج يابد: «او لبهاي خود را بر روي گل بابونه اي مي گشايد گلي كه آن را بارانهاي ابر شبانگاهي جلا مي دهد...» ( ) (همان، 2/151) در روايت فوق، ابيات ديگري نيز وجود دارد كه به جهت طولاني شدن كلام، از ذكر آن خودداري كرديم.
در خصوص آگاهي و تسلط شاعر بر اشعار عربي و روايت آن، ابوعبيد بكري اندلسي در كتاب «معجم ما استعجم»، سخن از مفجّع به ميان مي آورد، كه مطالب ذكر شده در اين كتاب، هم به مهارت مفجّع در روايت اشعار شاعران دلالت مي كند، و هم اينكه شاعر بهره اي از شناخت اماكن جغرافيايي داشته، را نشان مي دهد.
مثلا در توضيح مادة (البكرات) اينچنين مي گويد: «بكرات: درختان تلخ مزه سياه واقع در «رحرحان» است كه امروالقيس در مورد آن چنين سروده است:
به بالاي سر او آمدم در ديار «بكرات»، جايي است كه مناطق «عاذمه» و سنگلاخهاي محكم و برآمده در آنجا بسيار است، و براي رسيدن به آن مناطق «غول» و «حلّيت» و «نفء» و «منعج» را طي كردم تا به منطقه عاقل رسيدم كه در آنجا تپه هايي از كلوخ بود. مفجّع طي روايتي مصرع اول از بيت دوم را اينگونه نقل مي كند: فغُولٍ فحلِّيتٍ فَبَقٍّ فَمَنعِجٍ»( ) (ابوعبيد بكري، 1983، 1/267 و 268)
همچنين بزرگان علم زبان شناسي عربي، يعني زَبيدي در «تاج العروس» و ابن منظور در «لسان العرب»، ابياتي با روايت مفجّع، و ذكر نظرات لغوي او در خصوص برخي واژگان، را نقل مي كنند كه جهت اطلاع، مي توان به اين فرهنگ لغتها مراجعه نمود. (زبيدي، 1987، 2/23 و 3/82 و 19/544 و 26/243 و 27/371 و 29/120 و 36/95؛ ابن منظور، بي تا، 1/7و56 و 6/4398 و 5/3992)


1-4-3 آشنايي وي با مكانهاي جغرافيايي
شايد بتوان گفت كه اطلاع مفجّع بصري از اسامي برخي اماكن، تا حدودي ناشي از سفرهايست كه به ديار اهواز و اطراف آن داشته است. (ياقوت حموي، 1993، 5/2343؛ شيخ طوسي، 1417، 229؛ علامه اميني، 1977، 3/361 و 362) قصيده هاي او در مدح ابوعبدالله بريدي و عبدالمجيد بن بشران كه از ساكنان آن ديار بوده اند، شاهدي است بر اين امر. براي اطلاع از دانش او در اين زمينه، مواردي را كه در «معجم ما استعجم» ابوعبيد بكري و «معجم البلدان» ياقوت حموي آمده، ذكر مي كنيم:


1- «مدخل بَخْراء مونث ابخر است، مفجّع در كتابش با نام المنقذ مي گويد: بخراء اقامتگاهي است از اقامتگاههاي بحرين، كه بين بصره و احساء واقع شده است، گفته مي شود: تبخّرتَ يعني آنگاه كه به بخراء آمدي»( ) (ابوعبيد بكري، 1983، 1/230) (جهت اطلاع بيشتر نك: دائره المعارف بزرگ اسلامی، پرويز امين، بخراء، ج11، شماره مقَالَه 4577)
2- «مدخل بُسْر، مفجّع مي گويد: شهري معروف است، و شعري از هذلي خواند: «گويا كه ايشان در ميان راه تا رسيدن به اطراف بُسر ابرهايي رعد آسا و تگرگ گونه بودند»( ) (همان، 1/249)


3- «مدخل بَقَّه... و مفجّع مي گويد: روستايي بين انبار و هيت است، و همين جاست كه جذيمه ابرش يارانش را جمع كرد تا درباره زبّاء با آنها مشورت كند، پس قصير بن سعد لخمي به او توصيه كرد كه نبايد به بقّه بيايي، پس او نافرماني كرد و رفت، و هنگامي كه امر زباء را زشت شمارد، گفت: قصير نظر تو چيست؟ گفت: نظرم را در بقه گذاشتم، پس اين سخن ضرب المثل شد. همچنين عرب مي گويد: در بقه كار را محكم و تمام كن»( ) (همان، 1/264 و 265)


4- «مدخل بَلَد: مفرد واژه بلاد و معرفه غير منصرف است: مكاني بين موصل و نصيبين مي باشد، اين مطلب را مفجّع گفته است»( ) (همان، 1/273)
5- «مدخل تَاويل: مكاني در مناطق هوازن، اين مطلب را مفجّع ذكر كرده و بيتي از ابو وجره سعدي آورده است: بلنديها و تپه هاي منطقه تاويل به اندازه اي فراوان است كه تا مرغزارهاي حبل كشيده شده و در آن زمينهاي وسيعي است»( ) (همان، 1/300)


6- «مدخل جَوف: مكاني در يمن است، معرفه اي است كه الف و لام نمي گيرد... و راجز مي گويد: كه مفجّع آن را اينگونه سروده است: أَخلَقَ الدَّهرَ بجَوفٍ طَلَلا يعني: روزگار ويرانه هاي جوف را از بين برد»( ) (همان، 2/404 و 405)


7- «مدخل حَنبَل: مفجّع مي گويد: مكاني بين بصره و لينه است، و بيتي از فرزدق مي خواند:
«صبح كردم در حاليكه ملقي و حنبل را پشت سر گذاشتم و نيمه شب پشت سر گذاشته نشد و سپيدي صبح پديدار نگشت تا اينكه ستارگان را بدنبال خود كشاند»( ) (همان، 2/471)


8- «مدخل خِلاط: اسم سرزميني است، مفجّع در اين باره مي گويد: زمانيكه مي گويي: ما خالطتُه يعني با او به شهر خلاط نرفتي»( ) (همان، 2/507)
9- «مدخل دَجُوج: سرزمين ماسه اي در غطفان، در مقابل حره، ابن مقبل مي گويد:
گويا آن بلنديها و تپه ها از ناحيه دجوج، بسيار بهم پيوسته و در هم تنيده شده است بطوريكه ابرهاي باران زاي شبانه را بخاطر اين كوهها دور مي كند. مفجّع مي گويد: قعيده كيسه بافته شده اي است كه به صورت زنبيل بافته مي شود»( ) (همان، 2/544)
10- «مدخل دَرّ: مفجّع گويد: ضاجع واديي است در نجد متعلق به حرّه درّ، و درّ مكاني است كه درخت سلم [گياه آكاسيا كه كاربرد دبّاغي دارد] در آن فراوان و پايين تر از حرّه بني سليم مي باشد»( ) (همان، 2/549)


11- «مدخل سَكْران: موضعي است در جزيره، و مفجّع مي گويد: آن نام واديي است، و مفجّع از قول اخطل اينگونه سرود: تپه ها و بلنديهاي منطقه سكران خشك و بي آب و علفند و هيچ چيز در آن وجود ندارد و مردم آنجا از نعمتي جز درختان تلخ و پنبه بهره نمي برند»( ) (همان، 3/743 و 744)
12- «مدخل شِباك: جمع واژه شبكه است، و مكاني است در بصره، و مفجّع گفته است: زمانيكه از محله نحيت واقع در بصره عبور كني به مكان شباك كه ميان احواض و انقاء الطوي واقع شده است مي رسي»( ) (همان، 3/777 و 778)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید