بخشی از مقاله
معرفی منطقه گرایی در معماري و شناسایی رویکردهاي متفاوت وابسته به آن
چکیده
پیشرفت علوم جهان ، علم و فن امروزي را واداشته تا در دنیاي پهناور و ناشناخته دیروز براحتی گام بردارد . دیگر بعد مکان در این جهان مصداقی ندارد و دانش در آن بعد زمانی یافته است ، باید مدام در جریان تجربیات تاره اي قرار داشت تا بتوان همراه با آخرین
دستاوردهاي علمی – فنی گام برداشت . امروزه آن جامعه اي پیش می رود و سود می برد که از تجربیات گذشتگان استفاده کرده و این تجربیات را در انطباق با نیازهاي خویش بکار گیرد و از آن به دانشهاي نو دست یابد . معماران تعیین کننده سلسله شرایطی از زندگی روزمره مردمان میشوند که با ابعادي گسترده بر روحیه آنان ، بر سلیقه آنها بر حساسیت ها و الهام پذیري آنان ، بر توانایی تحرك اجتماعی آنها ، بر توان اقتصادي آنها و بالاخره بر فرهنگ آنها تاثیر گذاري می کنند . مردمان که در بهترین شرایط فقط می توانند به نارسایی ها و کاستی ها و ناهنجاریهاي معماري فضاي سکونتی و معماري فضاي آموزشی و معماري فضاي کاري اي که در اختیار دارند آگاه باشند ، در هر حال در تعیین شکل کالبدي و کاربردي معماري ناتوان اند . از اعمال هرگونه اندیشه ي معمارانه اي در فضاي کالبدي زندگی خود محرومند ، مگر در مقیاسی کوچک ، ناتوانی مردمان در ابراز نظر و در تاثیر گذاري بر فضاي کالبدي ، بر مبناي فکري شان به معناي قطع رابطه است با گذشته و فرهنگشان .
در ادبیات معماري معاصر ، رویکردهاي مختلفی دربرگیرنده چالش رابطه فرهنگ و معماري اند . برخی از این رویکردها عبارتند از :
منطقه گرایی ، سنت گرایی و سنت گرایی جدید ، بومی گرایی و بومی گرایی جدید و..... از میان این رویکردها منطقه گرایی با تعریف "
به عاریه گرفتن شکل هاي سنتی جهت تامین اهداف کارکردي " بستر مناسبی را جهت طرح بحث تعامل معماري و بستر فرهنگی بویژه با نگرش به معماري مدرن فراهم آورده است .
کلمات کلیدي: منطقه گرایی ، منطقه گرایی انتزاعی ، بومی گرایی، بومی گرایی جدید
-1 تعریف منطقه گرایی
آنچه درلغت نامه ها در معناي واژه منطقه آورده شده ، چنین است : " بخشی از کره زمین که مختصات مخصوص به خود را دارد . "
(لغت نامه دهخدا ) اما در حقیقت این واژه ، تعریف مبهمی دارد و ممکن است به توزیع نژادي و قومی گروه ها ، ترکیب هاي متعارف جغرافیایی و اقلیمی و یا به محدوده هاي سیاسی رجوع کند . با این تعاریف ، این تصور کـه میـان منطقـه و ملـت و بـین منطقـه و مذهب نسبت مستقیمی وجود دارد به ندرت مد نظر قرار می گیرد . ( شایان کامل نیا ، ( 1387
واژه منطقه گرایی از اواخر قرن هجدهم ، به یکی از نظریه هاي اصلی نقد معماري تبدیل گشت . بر طبق این دیدگاه ، معماري بایـد بر اساس فعالیت هاي ناحیه اي ویژه که بر اقلیم ، جغرافیا ، مصالح و سنت هاي فرهنگی بومی بنا شـده انـد ، شـکل گیـرد . قـوانین
منطقه گرایی بر اساس یک مدل اجتماعی ایده آل – که احتمالا " مدل اصلی " نامیده می شود ، پایه گذاري شده است . بر اسـاس این مدل ، تمام جوامع داراي یک هسته ، یا جوهره اند که باید شناسایی و نگهداري شوند . یک جنبه از ایـن جـوهره بـه جغرافیـاي
محلی ، اقلیم و سنت بر می گردد که شامل به کارگیري و تغییر شکل فرم هاي محلی و مصالح " طبیعی " است . چنـین جنبـه اي اغلب در ارتباط با معماري است . منطقه گرایی در اواخر قرن هجدهم ، دقیقا همان زمانی که پدیده هـا در معـرض خطـر و انقـراض
بودند ، شکل گرفت . ( 147 ، 2007 ، (Colquhoun
-2 منطقه گرایی در معماري
ویژگی منطقه اي ، خاصیت ضروري هر معماري معتبر است . از آنجا که تمام ساختمانها بخشی از اینجاي متعین را شکل می دهند ، نمی توانند همه جا مانند هم باشند ، بلکه باید ویژگی هاي خاص مکان معینی را در بر داشته باشند . از زمانهاي دیرین این ویژگی بعنوان حال و هوا شناخته شده است و ساختمانهاي تاریخی ، گرچه به سبکی عام تعلق داشته اند اما معمولا داراي حال و هواي
محلی مشخص بوده اند . بنابراین معماري به انسان کمک می کرد که خود را با " روحیه مکان " یکی بداند و به او حسی از تعلق و ایمنی می داد . ( شولتز ، 147 ، ( 1386
منطقه گرایی ، یکی از رویکردهاي معماري است که در تعامل با فرهنگ و بستر فرهنگی قرار داشته و بر لزوم توجه به ویژگی هاي
فرهنگی ، جغرافیایی و اقلیمی یک منطقه خاص تاکید می کند . ( 147 ، 2007 ، ) ( Colquhoun
این خصوصیات در نهایت ، به معماري " حال و هوا " بخشیده و حس مکان را در مواجهه با فضاها تقویت می کنند ( شولتز ، 149 ، . ( 1386 منطقه گرایی ، معنایی فراتر از توجه کالبدي به ویژگی هاي بارز مکانی دارد ( مامفورد ، . ( 1385 طرح تضادهاي دوگانه
اي نظیر پایبندي – واکنش ، تقلید – ابداع و سنت – مدرنیته ، به همراه پرسش هایی از تاریخ گرایی ، رمانتیسیسم ملی گرایانه ،
عرصه بیرونی نظریه و حرفه و مفهوم اصالت ، نشان از چالش نهفته در بطن معناي منطقه گرایی دارد . ( 2007 ،( Canizaro
بررسی هاي تاریخی معماري معاصر نشان از آن دارد که این رویکرد ، متناسب با ساختارهاي تفکر حاکم ، با پسوندهاي مکملی
همراه گشته که رویه ي علمی آن را مشخص نموده است . توجه به مکان به یک رخداد تاریخی– اجتماعی ، توجه به انسان و توجه به فن آوري به عنوان سازواره اي اجتماعی ، اساس بحث هاي منطقه گرایی را تشکیل می دهند . ( عینی فر ، دیبا ، . ( 1388
-3 طبقه بندي هاي منطقه گرایی
Suha Oskan از جمله افرادي است که به شکل ویژه اي بر روي مباحث منطقه گرایی پژوهش هاي گسترده اي انجام داده است.
او معتقد است که اگر مجبور به طبقه بندي رویکردهاي منطقه گرایی باشیم (اگر چه به طور حتم، مرزهاي جدایی مجزا و قابل تفکیک نیستند)، به دسته بندي هاي زیر خواهیم رسید:
الف) بومی گرایی
ب) منطقه گرایی Oskan) ، (1987
-1-3 منطقه گرایی مدرن (Modern Regionalism)
معماري مدرن در دوران طفولیت خود، به ویژگی منطقه اي توجه زیادي نکرد. نیاز به پایه ریزي اصول عام، جداسازي خاصی را از
شرایط جنبی اما لازم به وجود آورد، و در نتیجه ساختمان امري "بین المللی" شد. (شولتز ، (147 : 1386
زمانی مدرنیزم به عنوان ابزار دگرگونی اجتماعی به کشور فراخونده می شد (همان گونه که در مورد هنر روي داد.) و زمانی هم مدرنیزم مشخصاً بعضی از لوازم سرمایه گذاري بین المللی مصوب می گردید، که در آن مورد ورود آن اغلب با داد و ستدهاي خارجی همراه بود. در حالی که ساختمان هاي اداري چند طبقه، با تهویه مطبوع و فرودگاه هاي سرپوشیده پر هزینه می توانستند براي آن ها که مشتاق جلب توجه پایتخت بین المللی بودند نمادهاي اعتبار به شمار آیند، اما نتایجی که به دست می آمدند همواره خام و فاقد حساسیت به سنت ها و ارزش ها و شرایط اقلیمی محلی بودند. حتی اگر معمارانی هم به تعبیر دوباره سنت هاي ملی گرایش می داشتند، دریافتن سوابق محلی مربوط به چنین کارکردهایی با دشواري مواجه می شدند، آن گونه که به نظر می رسد. درون نگري فرهنگی در فهرست اولویت هاي مشتري ها عادي قرار نداشت.
تا دهه هاي 1940، 1950، فرم هاي مردن در کشورهاي کمتر توسعه یافته هیچ تأثیر محسوسی نداشت، و اگر هم تأثیر داشت، این
فرممعمولاً فاقد روح شاعرانه و عمق معانی شاهکارهاي جنبش مدرن بودند. "ویلیام کرستین" در "مدرنیته ، سنت و هویت در
جهان رو به توسعه" معتقد است ترویج این نسخه حقیرانه طراي مدرن به چند روش روي داد:
از طریق رشد سریع اقتصادي و نیاز به کاربري هاي مدرن، از طریق تداوم مستعمره سازي و از طریق شست و شوي مغزي نخبگان پسا استعماري (متولد بومی ولی با تحصیلات خارجی).
کشورهاي "پیشرفته"، خود انقلاب صنعتی را ابداع کرده بودند و آن ها بیش از یک قرن زمان در اختیار داشتند تا خود را با تغییرات اجتماعی و فرهنگی پیش بینی ناشدنی که انقلاب به بار آورده بود، وفق دهند.
کشورهاي جهان سوم که در دهه هاي 1960 و 1970 به سرعت در حال توسعه بودند (مانند ایران یا نیجریه) در طی تنها یک نسل توانستند خود را در حال گذار از اقتصاد روستایی و کشاورزي به اقتصاد شهري و صنعتی بیابند.
علاوه بر این، ابزارها (از جمله ساختمان ها)یی که با این تغییر سریع به دست آمده بودند، تغییرات وارداتی بودند، تعجبی ندارد که شکلی از دوگانگی فرهنگی نیز می بایست در این میان ظهور می کرد.
اظهاران آن دسته از ناظران غربی "حساس" مبنی بر این که سنت هاي ملی و روستایی می بایست حفظ گردد یا به عنوان اساس
"منطقه گرایی جدید" به کار گرفته شود، مورد بی اعتنایی قرار گرفت، چرا که در این شرایط، زبان هاي محلی روستایی را می شد به راحتی با عقب ماندگی و استثمار طبقه کارگر روستایی شناسایی کرد.
حمایت از حفظ ساختمان هاي زیباي مربوط به دوره استثمار قرن نوزدهم (که می توانست همچنین تعدیل هاي ظریفی را نسبت به سنت ها و شرایط اقلیمی محلی سبب شود) حتی در صورت اجبار هم بسیار دشواربود. به نظر می رسید که طبقه هاي تازه به دوران رسیده جدید می خواستند خود را زیر بار تاریخ اخیرشان کنار بکشند و نیز می خواستند کمترین چیزي که نصیب شان می شود،
همان "آزادي هاي" مصرفی غرب باشد. آن ها با شیفتگی به تصاویر پر زرق و برق داراي وجه فن آورانه و بین المللی، که می توانست موقعیت شان را تأیید و تصریح کند، رشد می کردند.
برخی از نمودهاي دردناك که در طول قرن نوزدهم در شهرهاي غرب ریشه دوانید و معماري مدرنیز تلاش می کرد تا پاسخی براي آن ها بیابد، اکنون در مکان هایی تأثیر می گذاشت که در آن ها مشکل مضاعف شکاف بین الگوهاي غربی مناسب و ارزش هاي بومی وجود داشت. یکی از راه هاي خروج از این بن بست این بود که سعی شود ترکیب هایی از آن چه بومی است و آن چه وارداتی است، در کنار هم قرار گیرد.
منطقه گرایی غیر اصیل – با اندکی الحاقات "تاریخی" زائد و بزك مانند بر روي جعبه ساختار مدرن و ناشیانه – خطري دائمی دربر
داشت. رویکرد درست تر در نوعی "منطقه گرایی مدرن" (یا "مدرنیسم منطقه گرا") نهفته بود که پیش از این در دهه 1930 در برخی کشورهاي آغاز شد و هر کدام در دهه هاي 1940 و 1950 به شکل هاي متفاوتی به راه خود ادامه دادند. یعنی تلاش هایی صورت گرفت که آموزه هاي بنیادین در سنت محلی کشف گردد و با زبان مدرن متحول کنونی در آمیخته شود.
مشکل در تبدیل این ویژگی هاي اساسی، که سازگاري محلی را بیان می کرد با فرم مناسب یا شرایط اجتماعی متغیر پیش آمد، هیچ گونه دستور العملی وجود نداشت که بتواند موفقیت را تضمین کند و افراد مستعد چندانی نیز خط تولید ساختمان هایی را که به صورت آثار التقاطی مدرن و در عین حال داراي فرم هاي سنتی باشند، پذیرا نبودند.
در دهه هاي بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم بخش هاي بسیار بزرگی از جهان، به خصوص در آفریقا و خاورمیانه و خاور دور با
دشواري هاي مشابه در زمینه هویت فرهنگی دست به گریبان بودند. در بسیاري از کشورهاي "توسعه نیافته" همگامی چندانی در
فرآیند بین تصور و ساخت وجود نداشت. بدین ترتیبمثلاً ساختمان هایی که بر روي تخته اسم "پارسی" طرح ریزي می شدند، چه بسا داراي قطعات گران قیمت وارداتی به صورت تولید انبوه بودند، که الگوهاي محلی ساهت و همچنین کارگري را که در خلیج فارس کار می کرد،کاملاً نادیده می گرفتند. فرم هاي به دست آمده، به تمامی با سنت هاي صنعتگري قرون گذشته که در آن روش
هاي خاص براي کار با مواد محلی تکامل یافته بود، مغایر بودند. منطق عملی در پس سبک محلی به تدریج ضعیف شد، و جزئیات ظریف و الهام گونه صنایع دستی جاي خود را به قطعات ساختمانی صنعتی پر زرق و برق داد. (کریتس، (1996
باید در این جا به طور واضح بیان شود که آنچه توسط اغلب معماران منطقه گرا نفی شده است، مدرنیزم نیست، بلکه بین المللی گرایی (جهانی شدن) است. مدرنیزم احترامی براي کیفیت هاي به ارث رسیده مصالح ساختمانی، مفهوم ساخت و توجیهات عملکردي براي اشکالی که ساختمان ها را تشکیل می دهند، قائل است.
این نیازهاي مختصر، در ماهیت، تناقضی با عملکرد معماري که تمایل دارد تا از یک دیدگاه منطقه گرا اقتباس کند، ندارد.
با این وجود جهانی شدن، نیازمند ضرورت هایی جهت تقلیل ساختمان به پوست و استخوان هایی با یک زمینه يکاملاً متفاوت است که یک پس زمینه مطابق با نوگرایی (مدرنیزم) دارد. بنابراین اشتباه نیست اگر تأکید کنیم قطبیت بین جهانی شدن، که نیازمند یک رابطه ي جهانی براي وجود و منطقه گرایی که در جست و جوي معنا و محتوا بر اساس موقعیت هاي محلی خاص است، می باشد.
به منظور دستیابی به اهداف بعدي، مدرنیزم تجهیزات و فنونی را مهیا نمود تا از عهده مشکلات برآید. به علاوه، آن رموزي از مکتب ها و مقولات زیبایی شناختی را که ممکن بود از طریق پیشرفت معین شود ، پیشنهاد می کند.
بر خلاف بومی گرایی ، منطقه گرایی مدرن می تواند در تمام مقیاس هاي فعالیت هاي ساختمانی به کار گرفته شود، از آن جایی که
آن از معماري یا زمانی گذشته ناشی می شود همانند معماري شهري، بومی گرایی باید آن را محدود نماید . (Oskan, 1987)
-1-1-3 منطقه گرایی عینی و تکرار شونده (Regionalism Replicative)
این نوع منطقه گرایی تمام رویکردها را با حالت هاي منطق هاي که کپی برداري شده از خصوصیت ها، قطعه ها یا کل ساختمان در یک منطقه هستند، منطبق می کند. زمانی که این ساختمان ها از ارزش هاي هنري ارتباطات نمادین مملو می شوند، در فرم هاي جدید شان که داراي ارزش هاي منتسب به اصل، پذیرفتنی می شوند، البته این کار دفاعی آسوده را در حمایت از موج جدید که به کیفیت هاي گذشته باز می گردد فراهم می کند. در بسیاري از موارد، هنگامی که دوره معاصر در موج جدید تحت فشار قرار می
گیرد، آن ها به خوبی به عنوان "ایده آل" در نظر گرفته می شوند. در این رویکرد، وجود متقابل قبول و در زمان داراي یک ترکیب اسیکزوفرنیک است.
معاصر بودن با تصدیق نیاز به مرتبط ساختن احتیاجات پذیرفته می شود. این امر بیشتر با استفاده از مصالح معاصر و تکنیک هاي ساخت تصدیق می شود. با این حال اشکال و فضاهامعمولاً متعلق به گذشته اي دور هستند.