بخشی از مقاله
مقدمه
رواندرماني روشي است كه نه تنها سايكو پاتو لوژي اصلي ، بلكه پايه ها و روند رشد فرد نيز مورد بررسي و ملاحظه قرار مي گيرد . به همين دليل در پايان فرد به رشدي فراتر از آنچه حاصل رفع علائم است دست مي يابد و حركت به سوي كمال تسهيل مي گردد .
صرف نظر از نوع بيماري ، هيچ نوع از رواندرماني راه حل انحصاري مشكلات نبوده و يا براي تمام درمانگران قابل استفاده نيست . برا دانشجويان رواندرماني شايد بهترين راه حل اين باشد كه با روش هاي چندي كه توسط پيش كسوتان و متخصصين مجرب به كارگرفته شده است آشنا شود و به تريج در جريان پيشرفت حرفه اي خود روش يا روش هايي را كه با روحيه و وضعيت خود او و بيمارش در هر زمان متناسب است مورد استفاده قرا ر دهد.
اعتقاد بر اين است كه گسيختگي موجود در رواندرماني را مي توان با بررسي تطبيقي ( مقايسه اي ) نظام هاي رواندرماني به بهترين وجه كاهش داد بنابراين آنچه در اين تلاش به آني پرداخته مي شود ضمن معرفي "آزادي درماني " تعريف و فرايند درمان آن و مقايسه آن با روش عقلاني – عاطفي و مراجع محوري ، به همراه نمونه باليني از هر كدام مي باشد .
1 – دانشجوي كارشناسي ارشد روانشناسي باليني ،اين مقاله به راهنمايي استادانه جناب دكتر خديوي زندتهيه شده است .
Abstract
Psychotherapy is a method that not only involve psychopatology but is inclusive of basis and growth process of indivisual for this reason the individual reaches beyond the status that is a result of symptoms removal and facilitate move toward maturity .
Not to mention the kind of disease no particular kind of psychotherapy is the only
solution for problems or is not operational for all psychotherapists . for the students of psychotherapy maybe it is the best solution to be familiarized whith the methods that have been used by pioneers and specialists and gradually as their occupapational progress increases use method or methods that suit their morals and situation at anytime .
The thought exists that by comperating theories of psychotherapy can reduce the splitting of psychotheraputiqe approaches ’ well . Therefore in this try morever recommendation of freedom therapy process of treatment will investigteand compare in freedom therapy ‘ rational – emotional therapy and client – centered therapy .
حوزه رواندرماني در اثر حق انتخابهاي زياد و تحولات عظيم و پراكنده شده، بسيار گسترده شده است. طي سي سال گذشته، ما شاهد تورم عنان گسيخته درمانهايي بودهايم كه اسامي گوناگوني را به خود اختصاص دادهاند.
در سال 1959، هارپر ، 36 نظام رواندرماني مجزا را شناسايي كرد. در سال 1976، پارلف، 130 درمان را در حوزه رواندرماني، مشخص كرد. برآوردهاي جديد، اين تعداد را بيش از 400 درمان گزارش كردهاند. هر نظامي ادعا ميكند كه اثر بخشي متفاوتي دارد و از قابليت كاربرد منحصر به فردي برخوردار است. رواندرماني براي تأثيرگذاري مثبت (و گاهي منفي) بر بيماران، توان عظيمي دارد. درمان از اين نظر بيشتر به پني سيلين شباهت دارد تا آسپرين (بيشتر در ايجاد مقاومت در فرد نقش دارد تا اينكه نقش مسكن داشته باشد).
هر نظام رواندرماني محدوديت نسبي خاص خود را دارد. بنابراين بهترين راه براي فايق آمدن بر اين محدوديتها داشتن نوعي رويكرد فرانظري به رواندرماني است. تا بتوانيم از روشهاي درماني و روابط درماني اي استفاده كنيم كه با نيازهاي درمانجو متناسب باشد و بدين طريق، كارآيي و قابليت كاربرد رواندرماني، رو به بهبود رود.
در حوزه فعاليتهاي رواندرماني، ديدگاهي ميتواند تازه و خلاق محسوب شود كه با بررسي فعاليتهاي پيشين خود، بتواند آنها را به پرسش گذاشته، پاسخ يابي نمايد و ضمن تأثير پذيرفتن از نظام هاي پيشين، بتواند با حركتي فرانگرانه، بالاتر از پيشينيان خود بايستد. در اين حال، رواندرمانگر، همچون بنايي ميماند كه سرگرم ساختمان است، هر چه بيشتر ميكوشد ساختمان بالا ميرود و خود او در موضعي بالاتر و فرانگرانه تر قرار ميگيرد. و در اين فرانگري از استحكام
راستي و درستي كار خود آگاه تر ميگردد. آزادي درماني نيز اگر چه متأثر از حركت ها و مفاهيم پيش از خود مانند بوم شناسي ، پديده شناسي ، كل گرايي ، هستي گرايي ، پيدايش شناسي ، روانكاوي و مفاهيمي از عرفان اسلامي ميباشد. در عين حال خود روش مستقلي دارد و تلاشي خلاقانه محسوب
مي شود، به صاحب نظريه امكان ميدهد تا ((يك شبه ره صد ساله)) را طي كند، در واقع با به پرسش گذاشتن فعاليتهاي رويكردهاي پيشين به تلاشهاي خود جهت و معني تازه ميدهد و ژرفا ميبخشد.
پرسشها
منظور از درمان در آزادي درماني، درمان عقلاني –عاطفي و مراجع محوري چيست؟
هدف درمان در آزادي درماني، درمان عقلاني –عاطفي و مراجع محوري چيست؟
بيمار كيست و به چه كسي فرد سالم ميگوييم؟
نشانههاي درمان- سالم سازي يا سالم شدن- در آزادي درماني، درمان عقلاني –عاطفي و مراجع محوري چيست؟
منظور از آزادي چيست؟ آيا با تمسك به آن مي توان به روشي براي سالم سازي انسانها رسيد؟
واژههاي كليدي: ارگانيزم- الزام آور- برونفكني- برون نمايي- بينش يابي- پيامدها- تعبير- توضيح- درونفكني- درون نمايي- روان آموزشي- روان رنجوري انتقال- رويدادهاي برانگيزنده- فاجعهآميز- فرانگري- عقايد- مواجهه.
آزادي درماني
بيمار كيست؟
آيا آزادي را مي توان محوري براي سلامت و بيماري فرد قرار داد و بر اساس درجات آزادي، بيماريها را شناخت و آنها را دسته بندي كرد؟ از ديد اين رويكرد بيمار كسي است كه آزادانه، آگاهانه، با خواست خود نميتواند در موقعيتهاي مختلف، ابتكار عمل نشان دهد، بن بستهايي را كه دارد، بگشايد و به تلاشهاي خود گستردگي، ژرفا، جهت و معني بدهد. آزادي درماني، اختلالات حالتها و رفتارها را اينگونه تفسير ميكند: احساس نبودن آزادي و در قيد بودن، احساس ناتواني در پروازهاي خود خواست و خود جوش انساني. اين روش، سلامت را در شكوفايي و رهايي از قيود فضاها و هنگامه هاي سخت و منجمد زندگي ميداند.
فرد سالم كيست؟
از ديد اين رويكرد كسي داراي روان سالم است كه آزادانه، آگاهانه با خواست خود ميتواند در موقعيتهاي مختلف ابتكار عمل نشان دهد، بن بستهايي را كه دارد بگشايد و به تلاشهاي خود گستردگي، ژرفا، جهت و معني بدهد.
تلاشهاي درمانگري
از ديد آزادي درماني هر چه جستجوگري درمانجو، با خواست و آگاهي او همراه باشد، تلاش او را براي رسيدن به سلامت نشان ميدهد و نشان دهنده اين است كه او در اين راه آزادانه عمل ميكند. اين نوع عملكرد، بخشي از فرايند درمانست. اين وضعيت براي درمانگر نيز وجود دارد زيرا هر چه درمانگر خود خواسته و با آگاهي، مراجع را بپذيرد، آزادانه تر عمل كرده است. چنين وضعيت دو طرفه اي، كمال آزادي و شرط لازم سالم سازي و درمان است. در مراحل رشد، آزادي از بي تفاوتي و عدم معرفت، به شناخت احتمالي و از آنجا به شناخت روشن و متمايز ميرسد
. آزادي در موضوع، هدف، منظور مراجعه درمانجو، تلاش و كار درمانگر و در تمام روند درمان، جريان مييابد. در فضاهاي باليني، داشتن آزادي و داشتن سلامت، يكي است و آزاد بودن، سلامت بودن است.
آنچه كه در آزادي درماني مطرح است اين است كه دادن آزادي، بخشيدن سلامت است و اهدا، سلامت، اهدا درمان است.
آزادي در مشاهده ها، پرسشها، پاسخها و تلاشها، برحسب درجاتي از آگاهي رشد ميكند. آزادي همان خودجوشي و خودخواستگي در انتخاب كردن و رابطه برقرار كردن است. شركت در ميان گروه، به عهده گرفتن سهمي در كارها، تهيه برنامه و طرحي براي فعاليتهاي فردي و جمعي، كنجكاوي كردن، تجزيه كردن، نشان سلامت و آزادي است. رشد آزادي، آرامش، سلامت و تعادل را ميان تمام بخشهاي زيستي و رواني فرد، برقرار ميسازد. همه اختلالات و رفتارهاي بيمارگونه را منظم و متعادل ميكند. دادن آزادي، بخشيدن سلامت است.
آزادي در تلاشهاي گروهي و جمعي سلامت بخش است. بر اساس آنچه كه پياژه خاطر نشان مي سازد، آزادي نيز در طول تحول زندگي فرد، از نا پيروي به دگرپيروي و سرانجام به خودپيروي تكامل مييابد و تعادل در خود پيروي، تعادل آزادي و سلامت است. رشد آزاد و سلامت روابط بر اساس احترام متقابل، همان رشد آزاد و سالم منطق و هوش است.
آنچه كه در آزادي درماني مطرح است آزادي تداعي، كاهش مقاومت و هر نوع كنترل است. در اين روش در شرايط استراحت، در فضاي آرام، خلوت و محرمانه به مراجع امكان داده ميشود كه آزادانه تداعي كند. تخليه اوهام، تمايلات سركوفته و حوادث رنج زاي زندگي در قالب كلمات رمزي و خوابديده ها فرصتي خواهد بود تا غدههاي چركين و دردناك از هم باز شود. اين آزادي همان آزادي است كه در بازي درماني، هنر درماني، نقاشيهاي آزاد، گروه درماني، تاتر درماني، داستان
پردازيهاي TAT و تداعي لكه هاي رورشاخ، پيامآور سلامت، براي فرد ميشود .
آزادي اصطلاحي است براي هستي انسان سالم. انساني كه تلاشهاي هستي او در قيد و بند باشد، بيمار است. آزادي تداعي، رهايي انسان از بيماري است و هر تلاشي كه همسو با آن انجام گيرد، سلامت بخش است. در اين روش آنچه كه در جاي جاي هنگامه هاي باليني مطرح است، آزادي است. درمانگر و درمانجو در هنگامه هاي ارتباطي خود، با آزادي و در آزادي به تكاپو
ميپردازند. در اين روش براي آنكه آزادي سلامت بخش شود، درمانگر با پرسشهاي كلي و مبهم مجال ميدهد تا پاسخها آزادانه و خودجوش به زبان آيند. آزادي تداعيها حتي در مورد خوابديده ها نيز صادق است و هر چه به مجتمع روان فضايي خوابها نزديكتر شويم، اين آزادي در تداعيها بيشتر به چشم ميخورد. در آزادي درماني اين اعتقاد وجود دارد كه خوابديده، افسانه سازي، شعر گويي و هنر، بخاطر آزادي كه در آنها وجود دارد، درمان كننده است.
هدف نهايي آزادي درماني
افزايش توان فرانگري، هدف نهايي آزادي درماني است. در اينجا درمانگر و درمانجو به فرانگري حالتها، رفتارها، رابطه ها، احساسها و هيجانهاي خود و ديگري ميپردازد و آنها را در وضعيتهاي برونفكني، برون نمايي، درون فكني و درون نمايي، نشانه يابي و شناسايي ميكند. چگونگي سلامت وبيماري را در هر هنگامه بازبيني و بازسازي ميكند و تلاشهاي او در سايه آزادي و
خودخواستگي صورت ميگيرد. آزادي بيش از همه در روياها متجلي ميشود و آزادي درماني، بيشترين اثر درماني را هنگامي دارد كه از مراجع بخواهيم خوابهاي خود را بنويسد. بخواند و به نمايش بگذارد. آنچه كه بيانگر اعتبار علمي اين روش است، همزماني آموزش، پژوهش، تشخيص و درمان است كه به مدد آزادي طلبي حاصل ميشود . محصولي كه در هيچكدام از نظريات به يكباره حاصل نشده است.
اعتبار علمي
پشتوانههاي اصلي پيشنهادي اين نظريه، خواست، آگاه بودن، آزاد بودن، محرمانه بودن، پرداخت و پويا بودن است.
خواست: مراجع به هر مركزي كه مراجعه مي كند، بايد به خواست خود مراجعه كند، خودش بخواهد و خودش اولين تماس را برقرار كند. اگر كسي ميخواهد همراه آنان بيايد، به دعوت آنان بيايد.
آگاه بودن: در آغاز هر جلسه با طرح پرسشهاي چه كرده ايد؟ چه گذشته؟ و چرا آمدهايد؟ مراجع، رفته- رفته به آنچه كه هست و آنچه كه بر او مي گذرد و آنچه كه به خاطر آن آمده است آگاهانه برخورد ميكند.
آزاد بودن: آزادي در تماس گرفتن و ارتباط برقرار كردن، در تنها و يا با همراه آمدن، در ادامه و يا عدم ادامه درمان وجود دارد و تنها قيد آن است كه در صورت لغو جلسه بايد از قبل اطلاع دهد.
محرمانه بودن: مراجع در تمام مراحل با درمانگر رابطه مستقيم و بدون واسطه برقرار ميكند و هر ارتباط ديگر با نظر و ابتكار خود او انجام ميگيرد و هدايت ميشود .
پرداخت: در نخستين جلسه به مراجع گفته ميشود كه پرداخت نوعي ارتباط درماني است و كسي كه آزادانه، آگاهانه با خواست خود آمد و هزينه پرداخت، تعهد بيشتري براي همكاري دارد. هر گونه پيش پرداخت يا پس پرداخت به آزادي او لطمه ميزند و در، آمدن يا نيامدن، فرد را مقيد ميسازد.
پويا بودن: به اين مفهوم كه مجتمع ها و هنگامه هاي رواندرماني تشخيصها و پژوهشها پيوسته در تغيير و تحول هستند.
هنگامه هاي يكساني و همزماني كنشهاي دانشي رواندرماني
در اين بخش روش، و شيوههاي متكي به ديدگاه هنگامه ها را در يك مورد (وسواس) در سه وضعيت دانش پژوهي، دانش ورزي و دانش پردازي نشان ميدهيم:
نمونه باليني
وضعيت نخست: تلاشهاي دانش پژوهي
نخستين نشست
هنگامه نخست: مجتمع خانواده
(درمانگر در آستانه در از مراجع استقبال مي كند ، او را براي دقايقي در اطاق انتظار به نشستن دعوت مي كند، سپس به اطاق درمان هدايت مي نمايد، روبروي يكديگر مي نشيند)
د- اينجا راحت پيدا كرديد، ساكن اين شهر هستيد؟
م- بله
د- پيش از آنكه بگوييد منظورتان از آمدن چيست؟ يادآور ميشوم، هر چه در اينجا مي گذرد محرمانه است، كساني كه ميآيند، آزادانه، آگاهانه و با خواست خودشان ميآيند. در اينجا جز با خود مراجع با كسي تماس نميگيريم و سخني نميشنويم، اگر كسي بخواهد همراه شما بيايد به دعوت شما و در حضور شما خواهد بود، بنابراين تا جايي كه ميتوانيم با صراحت و جزئيات منظور از آمدن خود را بگوييم نخست درباره خانواده و نزديكانمان .
م- (از مجتمع خانواده پدري و خانواده شخصي، آگاهي هايي ميدهد كه در جدول باز آمده است. جايگاه مراجع را در مربع تعيين كردهايم.
نماي (2)
خانواده پدري: پدر مادر برادر مراجع خواهر برادر خواهر برادر
سن در گذشته 54 33 30 28 26 25 15
شغل لوازم يدكي خانهدار لوازم يدكي لوازم يدكي خانهدار دانشجو دانشجو دبيرستان
تحصيلات پنجم پنجم ديپلم ديپلم ديپلم علوم آمار
خانواده شخصي همسر/ پسر پسر
سن 26 6 5/1
شغل خانهدار __ __
تحصيلات ديپلم آمادگي در خانه
هنگامه دوم: درگيريها :
د- چه كرده ايم، چه در گذشته و منظورتان از آمدن چيست؟
م- به من كمك كنيد، راهنمايي كنيد… تا از اين وضع بدر آيم.
د- من كمك نمي كنم، راهنمايي و مشاورت نميكنم و نسخه و دارو هم نمي دهم، توصيه و سفارش
هم نميكنم.
م- پس چه مي كنيد؟!
د- كارمان سلامت بخشي است، آدم سالم كسي است كه در هر وضعيت و در برابر هر شكل آزادانه، آگاهانه و با خواست خودش تصميم بگيرد. در اينجا آگاهي هايمان را نسبت به آنچه هستيم و در ما مي گذرد افزايش ميدهيم تا در پرتو آن آگاهي ها ابتكار عمل نشان بدهيم. راهنما، مشاور و مشكل گشاي خودمان باشيم.
م- متشكرم.
د- از آگاهي هايي كه درباره خانواده داديد متشكرم، با توجه به محرمانه بودن با صراحت و جزئيات منظورمان را از آمدن اينجا، اكنون و در اين نشست ميگوييم .
م- دچار وسواس شده ام، عملاً آدم عاطل و باطل شدهام.
د- منظورتان از عاطل و باطل چيست؟
م- هيچكاري را نميتوانم انجام دهم! هيچكار را به تنهايي نميتوانم انجام بدهم! مطمئن نيستم كه بتوانم انجام بدهم!
د- منظورتان چيست كه نمي توانيد؟
م- وقتي كاري را انجام ميدهم مرتب تكرار ميكنم.
د- منظورتان چيست كه تكرار مي كنيد؟
م- مطمئن نيستم كه درست است يا نه، فكر ميكنم اشتباه انجام دادهام.
د- اين حالتها از چه زماني و چگونه شروع شده ؟
م- قبلاً خفيف بود شش سال پيش با فوت پدرم شدت يافت، كارم حسابداري بود وقتي كار ميكردم پدرم نگاه ميكرد كه اشتباه نكرده باشم، بعد از فوت پدرم، فكر كردم بايد دقت بيشتري بكنم، تا اشتباه نكنم، كمكم دامنه اش گسترده شد در تمام كارهاي زندگي ام دچار وسواس شدهام. در حياط راه ده بار باز ميكنم و ميبندم… ح
د- منظورتان چيست كه بازبيني مي كنيد؟
م- وسط كار يك چيز ديگر به يادم ميآيد و آن فكر نميگذارد كارم را انجام دهم.
د- منظورش چيست كه نمي گذارد؟
م- احساس ميكنم دست و پايم بسته است. وقتي آن فكر ميرود دست نگه ميدارم.
د- منظورتان از آن فكر چيست؟
م- نميدانم، نميتوانم بگويم، هر چيزي ممكن است؟
د- وقتي دو تا فعل منفير! بكار ميبريم توجه داريم كه منفي در منفي مساوي مثبت است، يعني خيلي چيزها هست كه گفتنش برايمان آسان نيست .
هنگامه سوم: حساسيتها:
د- آنچه گفتيم و شنيديم خاطرات و حوادثي را بيادمان مي آورد؟
م- خاطره مواظبتها و توجهات پدر نسبت بكارهايم، فوت پدرم، روابط پدرم با مادرم، وقتي كودك بودم، يكبار آنها را در رختخواب ديدم.
د- چيزهايي بود كه ميخواستيم بگوييم ولي نگفتيم؟
م- وقتي چيزي را تعمير ميكنم، وسط كار متوقف ميشوم. توجهي به اطراف ندارم. فكرهاي بد، هر وقت پدرم به كارم نگاه ميكرد فكر ميكردم كار بدي كردهام، ميترسم.
د- از آنچه گفتيم و شنيديم كدام يك برجستهتر و هيجان بيشتري داشت؟
م- فوت پدرم و هر وقت جنازهاي ميبينم فكر ميكنم براي من و مادرم اتفاق ميافتد، ميترسم.
د- اكنون، اينجا از ابتدايي كه آمدهايم چه تغيير حالتي داريم؟
م- آرامترم.
وضعيت دوم: تلاشهاي دانش ورزي
هنگامه چهارم: معني يابي و معني دهي
د- تا نشست آينده چند كار ميكنيم:
از امشب كاغذ قلم ميگذاريم كنار رختخوابمان به مجرد اينكه بيدار شديم هر چه خواب ديديم يادداشت كنيم.
م- من خواب نمي بينم
د- بيشتر ما خواب مي بينيم، خوابها گريز پايند زود از ياد مي روند، وقتي كاغذ و قلم مي گذاريد، تلقين عملي است رفتهرفته بيادمان مي ماند، يك صحنه، يك كلمه، عادي، غير عادي را بلافاصله يادداشت كنيم، اينها مانند خون و ادرارند كه براي تجزيه ميبريد تجزيه اش به عهده من، هر چه خالص تر بهتر.
2- هر وقت اينجا ميآييم از خودمان ميپرسيم: منظورمان چيست كه اينجا مي رويم؟ اگر چه تكرار ميشود بازگو ميكنيم: بويژه حالتهايي كه با وسواس ظاهر ميشود : ميترسيم، خوشحال ميشويم، غمگين ميشويم، پرخاش ميكنيم… موارديرا كه برجستهتر است بنويسيم.
وضعيت سوم: تلاشهاي دانش پردازي
هنگامه پنجم: فرانگري و برداشتها
بيشترين درگيريها در رابطه با پدر است، كنترل و مواظبتهاي پدر از اعمال و كارهاي پسر ترس آور ميشود .
خاطرههاي هم بستري پدر و مادر زمينه ساز افكار بد در حالتها و رفتارهاي وسواسي است.
مرگ پدر ميتواند بصورت حادثه رنج زا حالتها و رفتارهاي وسواسي را تشديد كند.
نشست دوم
وضعيت نخست: تلاشهاي دانش پژوهي
هنگامه نخست: درگيريهاي افراد خانواده
د- چه كرديم، چه گذشت، اكنون منظورتان از آمدن چيست؟
م- خوابي نديدم و از حالتهايم چيزي ننوشتم، تمركز ندارم، حوصله نوشتن ندارم، درمانده ام.
د- درباره پدرمان، از زمانيكه كودك بوديم، درباره روابطي كه پدر با ما داشت و يا با ديگري داشت ما ناظر صحنه بوديد، سخن بگوييم.
م- پدرم خودش را وقف زندگي و زن و بچه اش ميكرد.
د- منظورش از اينكه خودش را وقف زندگي كرده است چيست؟
م- احساس مسئوليت ميكرد، به خودش سخت ميگرفت، تا زن و بچه اش راحت باشند تا جايي كه بار مكه به گردنش ماند، بخاطر آنها مكه نرفت.
د- مادرتان؟
م- تا جايي كه ميتوانست چيزي كم نگذاشت، هر كاري كه در حد توانش بود انجام ميداد، براي ما ها كم فروشي نكرد.
د- روابط پدر و مادرتان چگونه بود، از وقتي كه يادتان مي آيد، بگوييد؟
م- خوب، صميمانه، همديگر را دوست داشتند. نسبت به هم ابراز علاقه ميكردند، به يكديگر احترام ميگذاشتند.
د- راجع به برادرها و خواهر ها بگوييم.
م- در مواقع احتياج به يكديگر كمك مي كردند، كاري از دستشان بر ميآمد انجام مي دادند، اما همه با هم خودماني نبودند، رابطه رسمي دارند، مسائلي خصوصي را زياد به هم نميگويند.
د- از همسرمان بگوييم.
م- همسرم انتخاب مادرم بود، نتوانستم خود
م تصميم بگيرم، دوست داشتم همسرم به خانوادهام احترام بگذارد، هر مشكلي هست خودمان حل كنيم.
د- فرزندانمان؟
م- فرزند 6 ساله ام پرخاشگر است، زود عصباني ميشود با گريه و سر و صدا، قهر ميكند، دوست دارد زود مورد توجه باشد، خودش را داخل صحبت ميكند، ميخواهد بگويد من هم هستم.
هنگامه دوم: تلاشهايي در درگيريهاي زندگاني:
د- پرسشهاي ديگري ميكنيم. ضمن پاسخ به آنها، با توجه به محرمانه بودن، اگر از آنچه گفتيم چيز ديگري يادتان آمد بگوييم.
شيرخواري كجا، چگونه و تا چه مدت شير مادر خورده ايد؟
م- مادرم شير نداشت، شير خشك ميخوردهام.
د- زايمان چگونه بوده است.
م- طبيعي
د- نظافت و حمام تا چند سالگي چگونه، كجا و با چه كسي بوده است؟
م- نظافت و حمام، تا جايي كه يادم ميآيد با پدرم ميرفتم: با مادرم تا 2 سالگي و تا 9 سالگي با پدر.
د- بيماريها، در آن سالها بيماري طولاني داشته ايد؟
م- حصبه زياد ميگرفتم.
د- خوابيدن: تا چند سالگي كجا، چگونه و با كه مي خوابيده ايد؟
م- تا ده سالگي ميترسيدم، ميرفتم. پيش پدر و مادرم ميخوابيدم، نميتوانستم تنها باشم، مجبور بودم بروم پهلوي پدر و مادر بخوابم.
د- از آن زمان تا بحال خوابهايي هست كه تكرار شده باشد؟
م- خواب (1): ديدم كه در خانه قديمي پدرم من و برادر بزرگترم بوديم، همه جا تاريك بود، ما مشغول كاري بوديم ديگر چيزي يادم نميآيد.
خواب (2): با چند نفر كه يادم نيست چه كساني بودند به زندان رفته بوديم از آنجا ديدن ميكرديم. ديگر چيزي يادم نيست.
خواب (3): مادرم خوابيده بود، پدرم كنار او نگران است به من ميگويد كجايي چرا نميآيي. ديگر چيزي ياد نميآيد .
د- تحصيلات: از وضع تحصيلي بگوييد.
م- كودكستان نرفتم، ابتدايي نمراتم 18 راهنمايي و دبيرستان 15 ميشد.
د- حوادث رنج زا: در دوران تحصيلي حوادث و خاطراتي در رابطه با وضع درسي، شاگردان و معلمين داشته ايم؟
م- كلاس اول يا دوم بوديم، خيلي شر بودم، يكبار ميخواستند مرا در سياه چال بياندازند. مدتها از تصور آن ميترسيدم. گريه ميكردم. يكبار در همان كلاس اول قورباغه آورده بودم به سختي تنبيه شدم، مدتها از رفتن به مدرسه ميترسيدم. در دوره ابتدايي يكبار سر كلاس يكي از بچهها را در كمد كرديم و در را بستيم. يك روز بدون نهار زنداني شديم.
د- از مشاغل و هنرهايمان بگوييم.
م- هنر نداشتم، مشاغل تا بحال دكورسازي و بعد تغيير كار، خودمان.
د- مسائل جنسي: بيشتر كودكان از 3 تا 4 سالگي ضمن بازي با يكديگر خاطراتي دارند تا بلوغ و از بلوغ تا ازدواج تا بحال هر چه گذشته و مي گذرد قصه هايش بگوييم.
م- از سنين بچگي يادم نميآيد فقط يكي دوبار پدر و مادرم را در رختخواب ديده بودم، در 8 تا 9 سالگي با دخترهاي هم سنم بازيهاي بچگانه ميكردم.
د- چند سالمان بود كه مهتلم شديم.
م- يادم نميآيد شايد 13 سالگي در 26 سالگي هم ازدواج كردهام.
د- تا قبل از ازدواج احساس كرده بوديم كسي را دوست داريم و يا كسي ما را دوست دارد؟
م- 15 ساله بودم دختر همسايه 5 سال كوچكتر بود، دوستش داشتم. با هم بازي ميكرديم. نگاه كردن و تماس بدني، دست زدن، بود. اولين تجربه جنسي را در 17 تا 18 سالگي داشتم. موفق نبودم و با جنس موافق چند بار اتفاق افتاد، استمنا كم و محدود بود. با همسرم ارضا تمايلات منظم نيست، فاصلهها كم و زياد مي شود، نخست ميخواستم با آن دختر همسايه ازدواج كنم، ولي مادرم نگذاشت و اين همسر را او انتخاب كرد، در مسائل جنسي تفاهم نداريم.
هنگامه سوم: حساسيتها
د- آنچه گفتيم و شنيديم خاطرات ديگري را تداعي مي كند؟
م- خير
د- چيزهايي بود كه ميخواستيد بگوييم نگفتيم؟
م- خير
د- كدام گفته يا شنيده برايمان برجستگي بيشتري داشت؟
م- گفتگو از پدرم، كارهاي خوب و بدي كه نسبت به سنم كردهام در ذهنم هست، خودم را در برابر پدر كوچك ميديدم، ميترسيدم را احساس كوچكي خود و بزرگي و برتري پدرم، ميخواستم بزرگ شوم. مادرم را هم دوست داشتم و هم از او ميترسيدم.
د- اكنون چه تغيير حالت و احساسي داريم.
م- آرامترم، فكر ميكنم آن افكار آزاردهنده، از ذهنم پاك شده است.
وضعيت دوم تلاشهاي دانش ورزي
هنگامه چهارم: معني دهي و معني يابي
حالتها و رفتارهاي وسواسي با پيش آمدهاي ناگهاني و تجربههاي رنج زا تشديد ميشود .
پاسخهاي وسواسي كوتاه بيشتر با حرف نفي همراه است. واژه نمي دانم، نمي توانم، حوصله ندارم…
سلطه، تحكم، مواظبت بيش از حد پدر در مقابل نرمش، ترس و نگرانيهاي مادر فضاي بروز وسواس را مساعدتر ميكند.
تجربهها وخاطره هاي جنسي در دوران بچگي و كودكي زمينه ساز افكار وسواسي ميشود .
در افراد وسواسي دامنه رفتارها، فضاي روياها و خيال پردازي ها محدود و كم ميشود.
وضعيت سوم: تلاشهاي دانش پردازي
هنگامه پنجم: فرانگري و برداشت ها
وسواسي ها زياده طلب و شتابزدهاند اين حالت را در جملات با دو منفي نشان ميدهند. هيچ چيزي نميدانم. هيچ كاري را نميتوانم انجام بدهم، حوصله هيچ كاري را ندارم.
تجربهها و خاطرات جنسي از هم آغوشي محارم بويژه پدر و مادر، شدت و استحكام افكار و رفتارهاي وسواسي را افزايش ميدهد.
رفتار، افكار، گفتار و حالتها وسواسي خالص نيست، در هاله اي هيجاني پيچيده شده كه بيشترين آن ترس و پرخاشگري است.
خوابهاي وسواسي مانند گفتارها و رفتارها كوتاه، محدود و نا تمام است.
هنگامه ششم: فرانگري در فرانگري ها:
جهت دادن: گسترش و ژرفابخشي به ديدگاه
.
تلاشهاي دو نشست ياد شده را با تلاشهايي كه در نشستهاي ديگر داشتهايم بازبيني ميكنيم. فرانگرانه دو برداشت داريم: نخست به تنظيم گزارشنامه پژوهشي، تشخيص و درماني از هنگامه هاي آسيبديده و آسيب زاي وسواس ميپردازيم (نماي 3) سپس با تكيه به گزارشنامه، آزمون آمادگي براي وسواسي را ميسازيم كه با اعتماد بيش از 95% مي توان بكار برد(نماي 4)
تلاشهاي دو نشست ياد شده را با تلاشهايي كه در نشستهاي ديگر داشتهايم بازبيني مي كنيم، فرانگرانه دو برداشت داريم: نخست به تنظيم گزارشنامه پژوهشي، تشخيص و درماني از هنگامه هاي آسيبديده و آسيب زاي وسواس ميپردازيم (نماي 3) سپس با تكيه به گزارشنامه، آزمون آمادگي براي وسواس را ميسازيم كه با اعتماد بيش از 95% مي توان بكار برد (نماي 4)
نماي 3
گزارشنامه پژوهشي، تشخيصي و درمان
هنگامه هاي آسيبديده و آسيب زاي وسواس
نام و نامخانوادگي: ن ــد سن: 30 تحصيلات: ديپلم شغل: تعميركار تلفن: تاريخ: 20/2/81
هنگامه ها حالتها و رفتارهايي كه به افراد و به چيزها نسبت ميدهد حالتها و رفتارهايي كه در رابطه با افراد و چيزها نشان ميدهد حالتها و رفتارهايي كه به خود نسبت ميدهد حالتها و رفتارهايي كه در خود نشان مي دهد
وضعيتها برونفكني (بف) برون نمايي (بن) درونفكني (دف) درون نمايي (دن)
گزينه هاي آسيبديده - بيشتر افراد به خودشان سخت ميگيرند.
- در انجام كارها چيزي را كم نمي گذارند
- زود را پرخاشگري مي كنند
- نميتوانند زود تصميم بگيرند
- ميخواهند خيلي تميز باشند
- از نامنظم بودن بدشان ميآيد - كارهايم را مرتب تكرار مي كنم
- وسط كار متوقف مي شوم
- فكر ميكنم برايم اتفاق بدي مي افتد
- در انجام كارها به ديگران كمك ميكنم
- با ديگران رابطه رسمي و جدي دارم
- ديگران بجاي من تصميم ميگيرند - هر آن ميترسم اتفاقي بيفتد
- احساس ميكنم هيچكاري را نميتوانم انجام بدهم
- نميتوانم تصميم بگيرم
- ميخواهم زود و زياد مورد توجه باشم
- حوصله هيچكاري را ندارم
- خودم را در برابر ديگران كوچك احساس ميكنم. - احساس ميكنم دست و پايم بسته است
- به اندك چيزي سر و صدا و قهر مي كنم
- زود قهر ميكنم و ساكت مي شوم
- وضع ظاهرم مرتب و تميز است
- خوشحالي و غم را در چهره ام نشان نميدهم.
خاستگاه و آسيب زاهاي وسواس
مجتمع: خانواده هنگامه هاي: وسواس زا
افراد: 8 ميانگين سن: 5/34 ميانگين تحصيلات: مشاغل: لوازم خانگي تاريخ: 20/2/81
هنگامه ها حالتها و رفتارهايي كه افراد مجتمع به يكديگر و به محيط نسبت ميدهند حالتها و رفتارهايي كه افراد مجتمع در رابطه با محيط نشان ميدهند حالتها و رفتارهايي كه افراد مجتمع به خود و به او نسبت ميدهند حالتها و رفتارهايي كه افراد مجتمع در خود و در او نشان مي دهند
گزينه هاي آسيب زا - يكديگر را سخت گيري مي دادند
- معتقدند كه هيچيك براي ديگري كم نمي گذارد
- يكديگر را پرخاشگر مي دانند
- به يكديگر ميگويند: نميتواني تصميم بگيري
- يكديگر را تميز و منظم ميدانند. - كارشان را تكرار مي كنند
- وسط كار متوقف مي شوند
- فكر ميكنند اتفاق بدي مي افتد
- در كارها به يكديگر كمك مي كنند
- روابطشان رسمي و جدي است
- بجاي يكديگر تصميم ميگيرند - احساس ميكنند هيچكاري را نميتوانند انجام دهند
- ميترسند اتفاقي بيفتد
- نميتوانند تصميم بگيرند
- ميخواهند زود و زياد مورد توجه باشند
- حوصله هيچكاري را ندارند
- خود را در برابر ديگران كوچك احساس ميكنند - احساس ميكنند دست و پايشان بسته است
- به اندك چيزي سر و صدا و قهر مي كنند
- زود قهر ميكنند و ساكت مي شوند
- وضع ظاهر مرتب و تميز دارند
- خوشحالي و غم را در چهرهشان نشان نمي دهند
روش مراجع محوري
اين روش در سال 1940 توسط كارل راجرز مطرح شد. فرضيه اصلي در اين تئوري اين است كه توان رشد بالقوه فرد، در اثر رابطه مشاوره اي، كه در آن مشاور واقعي بودن، عطوفت و تفاهم عميق خود را نشان مي دهد، آزاد شده و رشد مييابد.اين روش را بر مبناي اگر- آنوقت به سادگي مي توان توضيح داد. اگر شرايط خاصي در رابطه مشاورهاي وجود داشته باشد و مشاور، هماهنگ بوده و احترام مثبت و تفاهم توام با همدلي نسبت به مراجع داشته باشد، آنوقت تغيير سرشار از رشد در جوامع بوجود ميآيد
.
ماهيت انسان در ديدگاه راجرز
بر طبق اين نظريه، يك نيروي انگيزشي مهم در انسان وجود دارد و آن انگيزش و گرايش فرد، درجهت تحقق نفس و خودشكوفايي است. اين گرايش در كودك، با شرايطي كه بوسيله والدين بر او تحميل مي گردد، برخورد ميكند و كودك، طبق معيارهاي تحميلي ديگران، رفتار ميكند و در مييابد كه او موجودي دوست داشتني و پذيرفتني است، يا دوست داشتني نيست. سرانجام، كودك اين دوست داشتن و نداشتن را در مفهومي كه از خود ميسازد جا ميدهد، و براي خود ارزش مثبت يا منفي قائل ميشود .
ست. و ادراكات وي در اطراف آن سازمان مييابد. وقتي مفهوم خود مورد تهديد قرار گيرد، ادراك فرد محدود شده و تنها به جنبههاي تهديد آميز پاسخ ميدهد. همچنين وقتي تهديد وجود داشته باشد، او به دفاع از «خود» ميپردازد.
راجرز فرضياتي را به صورت زير در مورد انسان ارائه نمود.
انسان در جهان تجربه خويش كه همواره تغيير ميكند و او در مركز آن است، قرار دارد و زمينه ادراكي فرد، براي ديگران كاملاً شناخته نيست.
انسان بر طبق نظريه اختصاصي خود نسبت به جهان اطراف، عكسالعمل نشان ميدهد.
انسان بصورت يك كل سازمان يافته است.
هر انساني، در درون خود، يك گرايش اساسي دارد. او پيوسته تلاش ميكند تا خود را رشد دهد و شكوفا سازد.
رفتار انسان، معطوف به هدف است و براي ارضاء نيازهاي او است.
براي تغيير رفتار مراجع، بايد ادراكات او تغيير يابد. اگر مراجع، بصورت ديگري مطالب را درك كند، رفتار متفاوتي خواهد داشت. هدف مشاوره تغيير ادراكات مراجع است. رابطه مشاورهاي بايد به صورتي باشد كه شرايط تهديد را تقليل داده و موانع ادراك مراجع را برطرف نمايد.
مشاوره مراجع- محوري به فرد كمك ميكند تا برخورد توام با همدلي و احترام را تجربه كند. برخوردي كه در آن ميتواند براي وجود خود معنايي بيابد و از خود آگاه تر شود و مسئوليت انتخاب راه خويش را بپذيرد. در اين برخورد، مشاور واقعي رفتار كرده و نقش بازي نميكند و با همدلي به مراجع پاسخ ميدهد و رفتار تفاهم توأم با احترام نسبت به مراجع دارد. در عين حال، به صورتي روشن و با خلوص نيست، تجربيات خود را با مراجع در ميان ميگذارد.
براي رابطه مشاورهاي شرايطي لازم است كه عبارتند از:
الف- مشاور، در رابطه مشاورهاي بايد هماهنگ و واقعي باشد.
ب- مشاور، احترام مثبت بدون قيد و شرط و پذيرش توأم با گرمي نسبت به مراجع قائل است.
ج- مشاور تفاهم توأم با همدلي نسبت به ادراكات مراجع و نسبت به مباني داوري و قضاوت وي دارد.
با تأمين اين شرايط، به تدريج مراجع از احساسهاي شخصي خود آگاه ميشود و متوجه احساسهاي آني و فوري خود شده و آنها را از احساسهاي ساير مردم جدا مينمايد و از تجربيات درهم ريخته و انكار شده خويش آگاه ميگردد. خود وي تشكل مييابد و تجربياتي را كه انكار كرده است ميفهمد و «خود» را بصورت مثبتي مينگرد. مراجع به خود اعتماد پيدا ميكند و بر اساس احساسهاي مثبت خود عمل ميكند.
در مشاوره مراجع- محوري عمدتاً:
1- به جاي مشكل فرد، خود او مورد توجه است.
2- به جاي عقل فرد، احساسات او مورد توجه است.
3- بجاي توجه به گذشته فرد، زمان حال مورد نظر است.
4- رشد عاطفي، در ضمن رابطه مشاورهاي صورت ميپذيرد.
وقتي رابطه مشاورهاي با شرايطي كه قبلاً ذكر شد، بوجود آمد، جو و فضايي ايجاد ميشود كه مراجع، به خود ميآيد و به كسب نتايج زير نائل ميگردد.
الف- مراجع در سايه امنيتي كه در رابطه مشاورهاي كسب ميكند خود بالقوه و مستعد خويش را تجربه و كشف ميكند.
ب- مراجع فرا ميگيرد كه آزادانه و كاملاً احساسهاي خود را بيان كند.
پ- مراجع نه تنها خود را آنطور كه هست مي پذيرد، بلكه خود را دوست خواهد داشت.
ت- مراجع كشف ميكند كه در مركز شخصيت او «خودي» كه مثبت و اجتماعي است قرار دارد.
ث- مراجع بر اساس رفتار تحميل شده بوسيله ديگران، يا انتظارات ديگران عمل نمي كند، بلكه بر اساس معنايي كه از خود به دست ميآورد عمل خواهد كرد، او ديگر خودش خواهد بود و بازيگر صحنهها نيست.
بيماري ازنظر راجرز
راجرز، به تشخيص بيماري از طرف مشاور معتقد نيست، زيرا ماهيت و علت بيماري جسماني را با نگراني رواني متفاوت ميداند.
درنگراني رواني، اولا علت نگراني دقيقا مشخص نيست، و ثانيا مشاور به تنهائي نميتواند درمان مناسبي را ارائه دهد، چرا كه شناخت كافي فرد درمحدوده جهان پديداري، براي شخص ديگر آنچنان امكان ندارد كه براي خود مراجع،و مراجع تنها كسي است كه ميتواند خويشتن را در ارتباط با جهان پديداري خويش بشناسد و كار مشاور، كمك به مراجع براي كسب سريعتر و دقيق تراين شناسائي است. مشاور پيرو نظريه مراجع- محوري به استفاده از ابزار و عوامل بيروني براي تغيير علائم ناراحتي معتقد نيست، و درعوض بر عوامل دروني و تغيير احساسات مراجع تاكيد ميكند.
اهداف درمان مراجع محوري
مشاوره مراجع- محوري سه نوع هدف آني، مياني، ونهائي دارد. اهداف آني، موجب تحرك و انگيزش مراجع در جلسه مشاوره و تداوم آن ميشوند و به اهداف مياني و سپس نهائي مي انجامند. برقراري رابطه پذيرا، ايجاد اعتقاد به مشاوره، و جلب اعتماد مراجع به مشاور از جمله اهداف آني محسوب ميشوند. اهداف مياني، مراجع رادر نيل به اهداف نهائي ياري ميدهند. به عنوان مثال، كاهش اضطراب و نگراني و خصومت رامي توان از جمله اهداف مياني به حساب آورد. اهداف نهائي، وسعت وكليت دارند و عواقب درازمدت مشاوره را شامل ميشوند و در كل شخصيت فرد تاثير ميگذارند.
ايجاد تعادل رواني و شناخت توانائيها بهمنظور تشخيص و قبول واقعيت- يعني همان چيزي كه فرد ادراك و تجربه ميكند- محوري، كمك به فرد براي كاهش اضطراب و افزايش خودآگاهي و خود شناسي و نهايتا نيل به خود- شكوفائي است.
اعتبار علمي
مشاوره مراجع- محوري به صورت فردي و گروهي در مكاني آرام و ساكت اجرا ميشود. مشاور به استفاده از آزمونهاي رواني اعتقاد چنداني ندارد و حتيالامكان از كاربرد آنها خودداري ميكند. بهنظر راجرز، هر نوع مشكلي از طريق مشاوره مراجع- محوري، درمان پذير است و او در سال 1957 ميلادي بيماران اسكيزوفرن را با توفيق درمان كرد. ابتكار عمل و اداره جلسه با مراجع است و مشاور از قضاوت و تحميل ارزشهايش به مراجع امتناع ميورزد. به اين ترتيب، مراجع به شناسائي و تشخيص تجارب دروني خويش موفق ميشود و آنها را در جهت سازگاري تغيير ميدهد. در جريان مشاوره از فنون انعكاس، روشن سازي، گوش دادن فعال، و تشويق مراجع به سخن گفتن استفاده بعمل ميآيد.
نمونه باليني
مراجع: جلسه قبل كه با هم درباره مدرسه صحبت مي كرديم، شما خلاطر نشان كرديد كه احتمالا در كارهاي مدرسه با مشكل مواجه هستم. فكر ميكنم حق با شماست. خوب، من سرپرست بخش علوم هستم و شما ميتوانيد حدس بزنيد كه چه كار و بخش مهمي است. خانم معلمي در بخش ما كار ميكند كه من برايش به عنوان يك معلم ارزش و احترامي قائل نيستم.
مشاور: احساسي كه داريد شما راناراحت ميكند و رنج ميدهد. آيا اينكه…
مراجع: خوب، نه، فقط نميتوانم آن را تحمل كنم.
مشاور: آيا به خودتان اعتماد داريد؟
مراجع: نه، نه من به خودم اعتماد ندارم. هرگز به خودم اعتماد نداشتهام. از زمان كودكي احساس ميكردم كه آدم لايقي نيستم.
مشاور: پس اين موضوع ريشه عميقي دارد و به گذشتههاي دور مربوط ميشود . مراجع: خوب، براي ورود به دبيرستان و ادامه تحصيل در رشته مطلوب و مورد نظر ميبايست دردوره راهنمايي در آن رشته نمره قابل قبولي ميگرفتم و، چون ميخواستم با دوستانم در يك كلاس باشم، ميبايست ميتوانستم نمرهاي قابل قبول در رشتهاي كه آنها انتخاب كرده بودند بياورم. ولي متاسفانه اينطور نشد.
مشاور: برايت بسيار مهم بود كه با دوستانت باشي، مگر نه؟
مراجع: بله، تمام دوستانم در رشته مورد نظرشان قبول شدند ولي من مردود شدم. از اين رو مشاوره: آه، شكست وحشتناكي است.
مراجع: بدبختي است. بالاخره درسالهاي بعد دركنكور ورودي دانشگاه شركت كردم.
مشاور: اوم م م…
مراجع: متاسفانه با ز هم نتوانستم در آن قبول شوم، نتوانستم و بنابراين من…
مشاور: تصور ميكني براي زندگيت الگوي ثابتي وجود دارد،هوم؟ و اين چيزي است كه بارها و بارها برايت اتفاق ميافتد.
مراجع: بله، وقتي هم كه درجمع ظاهر ميشوم احساس ميكنم ديگران دارند مسخره ام ميكنند.
مشاور: فكر ميكني اين موضوع مهم است كه چقدر ميداني و چه مقدار عرضه ميكني…
مراجع: بله، آنها فقط منتظرند ببينندكه من چقدر مرتكب خطايي ميشوم. يك بار در كلاس با يكي از دوستان درباره موضوعي به مباحثه پرداختم. او به قدري فصيح و شيوا استدلال ميكرد كه مرا مبهوت خودش كرد و در نتيجه تمركز حواسم را از دست دادم.
مشاور: يعني ميگويي كه درآن موقعيت نميتوانستي عملكرد درستي داشته باشي…