بخشی از مقاله

نسبت مکتب اسلام با مباني نظري و ايدههاي فضايي در طرّاحي معماري
چکيده
با اعتراف و تأکيد بر بحران هنر و معماري معاصر از بعد نظري و عملي ، که تحت تأثير ديدگاه هاي شک گـرا و نسـبي گرا در حوزه مباحث نظري، در فرهنگ غربي و در دوران فرانوگرايي به ظهور رسيده اسـت ، در ايـن رسـاله ، راه حـل برون رفت از بحران، مکتب اسلام و ابعاد نظري، عملي و تجربيات تاريخي آن اعلام شده است .
در طرح و اثبات اين نظريه ، ابتدا رشته معماري را از بعد هنري آن جزء علوم انساني معرفي نموده و در طرح و اثبات اين نظريه ، ابتدا رشته معماري را از بعد هنري آن جزء علوم انساني معرفي نموده و روش تحقيـق در ايـن علـوم را، بـا توجّه به تعارض ديدگاه ها، مبتني بر انواع مکاتب اعتقادي، و انتخاب مکتب مبنـا دانسـته اسـت و در مراحـل بعـد رونـد موضوعي مباحث معماري را از بعد طولي و سپس عرضي ، مبتني بر اصول حاکم بر هر يک از موضوعات مطـرح و سـپس در يک بررسي تطبيقي جامع و مانع بودن انسان شناسي ، زيبايي شناسي و فلسفه هنر اسلامي را نسـبت بـه مکاتـب رقيـب تبيين نموده است . سپس با تعريف جامع و مانع از معماري، ايده هاي فضايي – هندسي را، جا نمايه آثار معمـاري دانسـته ولي از آنجا که براي آثار معماري، در رابطه با انسان و نيازهاي او جنبـه اعتبـاري قائـل مـي شـود، ايـده هـاي فضـايي - هندسي مناسب براي هر يک از ابزار و شيوه هاي ادراکي انسان ها را تبيين مي نمايد .
در انتها و در جهت اثبات نظريات ارائه شده، شواهدي از معماري معصومين ، تبديل آتشکده ها به مسجد و معماري و شهرسازي دوران اسلامي ارائه نموده است .
واژه هاي کليدي
اسلام، مباني نظري زيبايي شناسي ، فلسفه ¬ي هنر، ايده هاي فضايي ، طرّاحي معماري


مقدّمه
راهبردهاي هنر و معماري معاصر را دو انحراف اساسي دچار حصرينگري و بحران فزاينده نموده است ، ابتدا مکاتبي هستند که در حوزهي هستي شناسي و انسان شناسي دچار شک گرايي و نسبي گرايي جديد شدهاند و مستقيم و غير مستقيم بر هنرمندان و معماران و سبک هاي آنها تأثير منفي گذاشته و مي گذارند، و دوم به کار گيري ايدههاي فضايي – هندسي نا مناسبي است که معماران از طريق اجتهادهاي خودبنياد، صوري، نامعقول و نامطلوب در طرّاحي هاي خود ارائه مي نمايند.
براي برون رفتن از اين دو بحران اساسي بديهي است که اسلام به عنوان مکتبي جامع و مانع و الهي ، اگر به طور عميق و همه جانبه مورد توجّه و بهره برداري قرار گيرد، راه گشاي حلّ بحران بوده و مي تواند از هر دو بعد نظري و عملي بستر ساز هنر و معماري مطلوب، انساني و استعلايي باشد.
١- معماري گرايشي بين رشته اي
از آنجا که ايده هاي هنرمندان و معماران از عميق ترين لايه هاي وجودي آنها سرچشمه مي گيرد و بهره وران و مخاطبين آنها نيز انسان ها هستند، بنابراين ، معماري از بعد عّلت فاعلي و عّلت غايي آن در حوزهي علوم انساني مطرح است و از آنجا که پيکره بنا يعني عّلت هاي مادّي و صوري آن، از مواد و مصالح مادي است ، بنابراين در حوزهي علوم تجربي نيز مطرح است و از آنجا که معماري در بستر طبيعت و در کنار طبيعت سامان مي يابد، از بعد عّلت مفعولي و محيطي در علوم زيستي نيز مطرح مي شود، بنابراين در مجموع معماري با هر سه حوزهي علوم يعني علوم مادّي، زيستي و انساني سرو کار دارد، و تعريف اجمالي اين رشته را با عنوان «مهندسي ساختمان به علاوه ي هنر ساختمان » به طور کلي مي توان پذيرفت .(نمودار شمارهي ١ ) نمودار شماره ١- تعريف اجمالي و کلي از معماري

٢- روش تحقيق در گرايش معماري
با توجّه به بين رشته اي بودن گرايش معماري و مطرح بودن اين گرايش در سه حوزهي علوم مادّي، زيستي و انساني ، بنا بر اين طرح مباحث اين رشته از بعد مهندسي ساختمان در نتايج علوم تجربي حاصل مي شود و اين نتايج تا نقض نشود به طور بديهي ، جنبه فرا زماني و فرامکاني داشته و قابل استناد و بهره برداري عام است ، اما بعد هنري ساختمان، يعني علل فاعلي و غائي يا ايده ها و ايده آل هاي هنرمندان و مخاطبان از آنجا که تعاريف هستي شناسانه و انسان شناسانه افراد و مکاتب ، اغلب در تعارض بارز است ، تنها مبتني بر ديدگاه هاي فکري و اعتقادي معماران و بهره وران قابل طرح و ارزيابي خواهد بود.
محققين و تحليل گران نيز بايد مکتب پايه و مبناي نظري خود را ابتدا معرفي نمايند، تا تعاريف ابتدايي و پايه منطقي آنها روشن شود، آنگاه با استناد به اصول ان به نقد و ارزيابي مباني و معيارهاي فکري و ايده ها و ايده آل هاي معماران و تأثير ان بر سبک ها و آثار معماري آنها بپردازند.
روش هاي توصيفي ، تاريخي ، آزاد و غيرو، و روش هاي انسجام گرا يا مبناگراي محدود، هيچ کدام در حوزه علوم انساني و هنر، از منظر فرهنگ اسلامي جامع و مانع نيستند. شناخت شناسي اسلامي که کل گرا بوده و بر ابزار و شيوه هاي متنوع معرفت شناسي و بر مراتب وجود مبتني است ، مي تواند جامع و مانع و قانع کننده باشد. (نمودار شماره ٢)
در اين رساله مبتني بر فرهنگ اسلامي و شناخت شناسي آن در حوزه علوم انساني و هنر، مباني نظري از منابع چهارگانه کلام الهي و معصومين (س) و اجماع خبرگان و بديهيات عقلي و منطقي و تجربي ، در يک رابطه طولي بهره برداري خواهد شد، يعني دريافت هاي عقلي - تجربي با دريافت هاي اجماع خبرگان محک خواهد خورد و داوري نهايي با کلام الهي و معصومين (س) خواهد بود.
با توجّه به مطالب فوق ملاحظه مي نماييم ، از منظر اسلامي نظريه پردازي ها، در حوزه مباحث نظري، صرفاً به عنوان نوآوري در تفسير و تأويل يا تعبير و تدوين جديد از مضامين متشابه در کلام الهي و معصومين (س) خواهد بود، ضمن آنکه اين ديدگاه ها، در مقابل نظريات رقيب مي تواند نظريه اي جديد و بديع تلقي شود.
در حوزه مباحث عملي و با توجّه به اصول ده گانه اجتهاد شيعي (نمودار شماره ٣) و مجموع شرايط و عناصر زماني و مکاني مي توان مقوله نظريه پردازي و نوآوري و نقد را، اجتهاد استنتاج جزئيات از اصول کلي محقق از محکمات احکام و اصول پنج گانه حاکم برآنها استنباط نمود.

و در مقوله ي آثار معماري، نظريه پردازي و نوآوري، درخلق و ابداع آثار بديع و اصيل معماري مطرح است ، با تشريح مباني نظري آنها و يا نقد و ارزيابي هاي جديد از آثار معماري.(نمودار شماره ٤)

مجموع موضوعات، رشته معماري را، در کلي ترين آنها يعني مباحث هستي شناسانه و انسان شناسانه که سرچشمه ايده ها و ايده آل هاي معماران هستند، تا ويژگي هاي آثار معماري و ارزيابي تأثيرات آنها بر مخاطبين در نمودار شمار (٥) ارائه شده است .


در صورتي که بخواهيم مباحث معماري را از بعد اصول حاکم بر آن ها و نوع ارتباط آنها با يکديگر مورد بحث قرار دهيم ، سه حوزه کلي حکمت نظري ( گزاره هاي هستي شناسانه )، حکمت عملي (گزاره هاي سبک شناسانه ) و ويژگي هاي آثار معماري (ارزيابي آثار) را مي توان تفکيک نموده و در (نمودارهاي شماره ٦) ارائه نمود.
گزاره هاي نظري نهايتاً معيارهاي حسن شناسي و زيبايي شناسي را تبيين مي نمايند و گزاره هاي عملي در نهايت فلسفه هنر و هنرمندي را بيان مي نمايند و ويژگي هاي آثار معماري و ارزيابي آنها، رابطه آثار معماري را با مخاطبين و بهره برداران مورد توجّه قرار مي دهد.
٤- اصول و روابط گزاره هاي نظري، عملي و آثار معماري
اصول و روابط گزاره هاي نظري، مبتني بر معرفت شناسي اسلامي و کلام الهي معصومين (س)، گزاره هاي حقيقي ، کلي ، فهمي ، قطعي و غير وابسته به انسان و مجموع شرايط زماني و مکاني بوده و گزاره هاي عملي ، گزاره هايي ذووجهين و برزخي هستند، يعني از بعد مرجع و در ذهن معمار، نظير گزاره هاي نظري بوده و به محض مشخص شدن مخاطبين و نوع عملکرد بنا و ساير شرايط زماني و مکاني ، گزاره هايي اعتباري، نسبي و وابسته به اراده و اجتهاد معمار و مجموع شرايط زماني و مکاني مي شوند، موضوعات سه گانه فوق و اصول آنها که رابطه اي عّلت و معلولي و طولي دارند، در (نمودار شماره ٧ ) ارائه شده است .

٥- بررسي تطبيقي مکاتب از بعد شناخت شناسي انسان تا زيبايي شناسي
اولين نکته در مباحث علوم انساني و فرايند طرّاحي معماري، نقد و ارزيابي مکاتب فکري از بعد هستي شناسي ، انسان شناسي و حاصل زيبايي شناسي آن مکاتب است از آنجا که بعد از قرون وسطي در اروپا و در رويکرد فيلسوفان شاخص آن نظير دکارت و کانت ، مباحث فلسفي از شناخت شناسي انسان و ابزار و شيوه هاي معرفت شناسي آغاز مي شود، ما براي تحقق يک بررسي تطبيقي و از آنجا که در فرهنگ اسلامي ، کسي که خود را شناخت خداي خود را هم خواهد شناخت ٢ از همين زاويه مکاتب را از شکاکان و نسبي گرايان تا ديدگاه اسلامي که مدعاي «تبيين کننده همه پديدارها»٣ است مورد مواجهه و ارزيابي قرار مي دهيم .٤ (نمودار شماره ٨)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید