بخشی از مقاله
هستی شناسی در هنر معماری
چکیده
معماری به لحاظ ماهیتش دارای دو بعد علمی و هنری است. با توجه به جنبه های شمولی هنر، معماری نیز از بعد هنری اش واجد معنای هستی شناسی است. از آن جا که بینش با دیدگاه های فکری در درک معنی و تبع آن در ساختار یک نظام آموزشی به خصوص در مقولات مثل مقولات هنری که دارای بعد هستی شناسی هستند ، موثر است. لذا مقدم بر آموزش معماری لازم است که دیدگاه فکری که آموزش در آن انجام می گیرد و تعریف معماری که خود واجد معنی ناشی از بینش است تعیین شود. [4]
معماری از نظر ذاتی دارای ابعاد مختلفی است که مهم ترین آن ها ابعاد هنری و علمی آن استکه در بعد هنری آن بعضا معماری جایگاه خاصی دارد. [3]
در این مقاله سعی شده است هستی شناسی را در هنر معماری مورد مطالعه قرار دهد .هدف هنر و معماری در تمدن های موجود این است که انسان را متوجه معنی و عالم بالا کندو هوا های نفسانی را در وجود او کنترل کند و تمایل به کمال جویی را که از خصایص فکری انسان است پرورش دهد.
واژگان کلیدی : هستی شناسی، هنر ، معماری ، بعد
1
مقدمه
در یک دهه اخیر مقوله آموزش معماری مورد توجه محافل خاص دان شگاهی ک شور در ر شته معماری قرار گرفته ا ست. به طوری که حتی به عنوان یکی از موضوعات مورد تحقیق مورد بحث قرار می گیرد.اگرچه وجود مشکلات حاضر ، اصولا مبتلا به هنر آموزش به خصوص آموزش معماری و هنر هستند و جا دارد هر یک از آن ها را جدا گانه مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
فقدان دیدگاهی اصــیل و واحد شــاید بهتر اســت بگوییم دیدگاهی صــحیح، همســو و فراگیر روشــن و تعیین کننده نزد اســتادان و صــاحبان هنر و معماری کشــور باعث شــده اســت که آموزش معماری از انســجام برخوردار نبوده و ســمت و ســوی مشخصی نداشته باشد. [4]
دیدگاه های متفاوت و اغلب متناقض بعضا سطحی و شخصی و بدون پشتوانه ی فکری و بیش تر اقتباس شده از مکاتب غربی، باعث تشویش فکری و ذهنی دانشجویان شده و اکثر آن ها بدون برداشت و کسب اندیشه صحیح و حتی درک درستی از یک معماری خوب و نهایتا مستعد ترین آن ها مقلد معماران مشهور بخش حرفه ای می شوند.
اگر به تعریف معماری توجه کنیم درخواهیم یافت که ریشــه این امر در ماهیت معماری و تفاوت آن با رشــته های دیگر نهفته ا ست. چنان چه به ماهیت این ر شته دقت کنیم متوجه خواهیم شد که ر شته معماری تفاوت ا سا سی با اکثر ر شته های دانشگاهی دارد و آن این است که معماری دارای دو بعد فن + هنر است. بدین معنی که از یک بعد آنبه عنوان علوم دقیقه مثل ریاضیات، فیزیک و ابستایی و غیر مرتبط است و از بعد دیگر با علوم ظریفه یعنی هنر ،زیبایی و زیبایی شناسی مربوط می شود.
در فرهنگ اکسفورد اولین معنی برای کلمه هنر مهارتی است که از طریق دانش و تمرین اکتساب می شود ، تعریف شده است که در لغت نامه دهخدا این گونه به تعریف هنر معماری می پردازد:
آن درجه از کمال آدمی است که هشیاری و فراست . فضل و دانش را در بر دارد و نمود آن صاحب هنر را برتر از دیگران می نماید. [5]
در حدود دو دهه اخیر از لحاظ تو سعه کمی ر شته معماری در مقاطع مختلف تح صیلی ر شد دا شته ا ست و هر ساله بر توسعه کمی آن افزوده می شود .
در دوران معا صر نظریه های ب سیاری با مبانی فکری متفاوت رابطه میان ان سان و طبیعت را تبیین کرده اند و پیرو آن ها رویکرد معماری به طبیعت نیز در سطوح مختلف و با راه کارهای گوناگون نمود یافته اند. طبیعت همواره به عنوان شالوده و زیر بنای شکل گیری نظریه های معماری مطرح بوده ا ست و تنها نیمه دوم قرن بی ستم اوج نفوذ تفکر مدرن در معمارس و وقفه ای در این روند روی داده است. [3]
حل مسئله
در نیمه قرن بی ستم به مباحث نظری زیبایی شنا سی محیطی و درک زیبایی محیط طبیعی در مو ضوع پیرامون ان سان بیش از پیش توجه شد. توجه به این رویکرد پاسخی به شیوه نگرش زیبایی شناسی تحلیلی به موضوع شناخت و ادراک محیط بود که استدلال می کرد زیبایی شناسی و درک محیط طبیعی .
2
موضوع پیرامون انسان به علت نقض و نارسایی محیط و عالم طبیعت و چگونگی شناخت آن ، بی اهمیت ، شخصی و غیر زیبایی شـــناختی اســـت و در مقابل نظریه پردازان زیبایی محیطی چون هیپرون و آلدوفئوپلن معتقد بود که محیط طبیعی و انسان ساخت پیرامون انسان در حقیقت منابعی هستند که می توان با بهره گیری از آن ها نوعی تجربه زیبایی شناختی متفاوت دست یافت که بالقوه بسیار غنی و ارزشمند است. چرا که محیط به هیچ وجه در قید و بند مفاهیمی هم چون سنت های هنری و تاریخی و نظریات هنری و انتقادی نی ست. بنابراین این امکان را فراهم می کند که ان سان به درکی نا محدود ، دلپذیر و خلاق دست یابد. [3]
شناخت و درک تکاملی از تجربه های زیبایی شناختی عمیق وجدی را دنبال کند . بنابراین ارزش های زیبایی شناختی محیطی و تجربه حاصل از آن بر اساس دو پایه ی اصلی شکل گرفته است.
م سئله نخ ست تفاوت های میان هنر و محیط در زمینه منابعی که برای ر سیدن به درک و تجربه زیبایی شناختی وجود دارد و م سئله دوم سل سله چگونگی شناخت و درک محیط طبیعی ان سان ساخت که تا پیش از این در زیبایی شنا سی تحلیلی در قید و بند پارادایم قدیمی تاملی بی طرفانه در ویژگی های جسمی و صوری بود اما در سال های اخیر همواره شهر نشینی با ر شد روز افزون روبه رو بوده ا ست به طوری که دهه های پایانی قرن گذ شته میلادی جمیت تقریبا صد در صد افزلیش یافته است. تقریبا 45 درصد از جمعیت جهان را تشکیل داده است.
یکی از شــگرف ترین باورهای نظریه معماری ناشــی از نظریه ویتروویوس معمار معروف رومی این بوده اســت که مبانی معماری و قوانین جهان هستی به گونه ای مشابه یک دیگراند. [4]
جواب دادن به این سوال همیشگی بشر که من کیستم؟ برای من هم مطرح بوده و من ابزاری را که برای این کار انتخاب کرده ام معماری است؛ رسیدن به این جواب با پای نهادن در مسیری آغاز می شود که هرگز به انتها نمی رسد و ما هم هرگز به جوابی قطعی و نهایی برای این سوال ابدی و ازلی بشر نخواهیم رسید. وقتی یک پروژه به من پیشنهاد می شود و قرار می شود سرنو شت زمین پروژه را تعیین کنم، برای من به این معنا ست که باید سرنو شت ق سمتی از ه ستی را بیان کنم و تمام تلا شم معطوف به این می شــود که خودم را از طریق اثرم ارائه کنم. خودی که همیشــه در جریان اســت و اجازه نمی دهد به دنبال سبک خاصی از معماری بروم. بر همین اساس، حضور حرفه ای من در پی بیان فضای ذهنی خودم در معماری رقم خورده است و من برای این حضــور، مســیر و محوری را طراحی کرده ام که بر اســاس آن از مراحلی می گذرم و همزمان با طی مرحله ای و رفتن به مرحله بعد خودم را در آثارم بیان می کنم.
البته هر معماری نحوه ت صرف ف ضایی خاص خودش را دارد و با این دغدغه وارد زندگی حرفه ای شدم وخیلی چیزها در این حضور حرفه ای بر اساس همین سوال و دغدغه برای من رقم خورد.
مبحثی که هنوز دارم روی آن کار می کنم. در حقیقت من از خودم شـــروع کردم و برای ابداع ســـاختار در معماری به ریا ضی، هند سه و توپولوژی، ر سیدم و ا ستفاده از این ابزار برای واقعیت بخ شیدن به افکار و ایده هایم. این شروع زندگی حرفه ای من ا ست و در م سابقه کو شک جهانی تئوری های من عملی و تبدیل به طرح شدند. برای من معماری، ابزاری ا ست برای ارائه دیدگاه از جهان هســتی و در مســابقه کوشــک جهانی به این هدف رســیدم. من از نقطه تبدیل درک و ایده هایم از جهان هستی به معماری گذشته ام و در راستای مسیر و محوری که برای خودم تعریف کرده ام به پیش می روم. [5]
3
حالا مسئله من در این محور پیش رونده و فزاینده این است که به کمک ابزار ریاضی و هندسه به وحدت با جهان هستی برسم؛ ابزارم را یافته ام و قصد دارم در معماری به کمک ریاضی و هندسه به هماهنگی صرف با محیط و دنیای خارج از خودم و در مقیاس کلی تر با جهان هستی برسم.
هر معمار نحوه تصــرف فضــایی خاص خودش را دارد و هر کدام برای بیان خود، ابزاری داریم که علیرغم متفاوت و حتی منح صر به فرد بودن، ما را به سمت هماهنگی سوق می دهد چنانکه دیگر ت ضادی در بین نبا شد. از این منظر هر معماری می تواند با اشکال و فرم های مختلف، اثری منطبق بر مفاهیم هستی و البته خود تنظیم گر ارائه کند. [2]
من حالا دیگر همه کارهایم را بر این ا ساس ارائه می کنم و به تمام مراحل آن هم فکر کرده ام و همی شه هم تلاش کرده ام ایده هایم در حد ذهنیات و ادبیات باقی نمانند. به همین دلیل هم برای عینی شـــدن آنها ابزاری چون ریاضـــی، هندســـه و توپولوژی را انتخاب کرده ام. بر طبق روند مورد نظر خودم پیش می روم، در جریان همه اتفاقات و رویدادها قرار می گیرم اما با دغدغه ها و خواسته های معمول هم کاری ندارم و روند خودم را پی می گیرم. [2]
حتی پروژه هایی که کار می کنم نیز در را ستای همین محور و م سیر قرار دارند. شرکت در همایش ها، م سابقات، کنگره ها و غیره نیز بهانه ای هستند برای مطرح کردن دیدگاهم. معتقدم از پژوهش باید به ابداع ساختار رسید و ابداع ساختار باید به فرم و شکل و ساختمان بدل شود. من با همه این برنامه ریزی ها در فکر به چالش کشیدن دیدگاه های خودم هستم و هر کدام از برنامه های جنبی که شما ا شاره کرده اید در م سیر و محور کاری من جای بگیرد حتما می پذیرم و البته تاثیرات و برد آن را هم برای به چالش ک شیدن دیدگاههایم برر سی می کنم. این روش باعث می شود همی شه در تغییر با شم، در حقیقت به نوعی مرا به روز نگه می دارد. [3]
جذابیتش هم در این است که برایش پایانی متصور نشوم. اگر انتها مشخص باشد، جهت و مسیر معنی خودش را از دست می دهد. چه هدفی می تواند برای این م سیر و محور بهتر با شد جز اینکه م سیری بارور شونده و افزاینده ا ست؟ خیلی وقتها، مراحل قبلی این مسیر، مراحل بعدی را تعریف می کنند و من مرحله به مرحله پیش می روم.
برای کل مســـیر و محورم برنامه داشـــته و دارم اما نه در حد تعریف دیتیل ها و جزئیات. در حقیقت حالا که از مراحل مختلف گذشته و عبور کرده ام، می توانم جزئیات را تفکیک و تدوین کنم. اصولا ویژگی فزاینده بودن مسیر ناشی از همین عدم تعیین و پیش بینی جزئیات ا ست. من فقط می دانم م سیر را طوری طراحی کرده ام که مرا به پا سخ سوال من کی ستم بر ساند. من ب ستری دارم به نام معماری که همه زندگی مرا جهت داده و به ان ع شق می ورزم، پس جواب سوال اذلی من کی ستم را از این طریق جســتجو می کنم و در این راســتا و در مســیری که طراحی کرده ام، از مراحل مختلفی عبور کرده و حالا به مرحله سکوت رسیده ام. همه انرژی و توجه من به همین محور و مسیر معطوف شده و در راستای آن است. امکان دارد در برهه ای از زمان سکوت کنم و زمانی دیگر حرف بزنم، یا زمانیحضور حرفه ای پر رنگ داشته باشم یا نداشته باشم یا... همه اینها بر اساس مسیر و محور تعیین شده و برنامه هایی که دارم اتفاق می افتند. [5]
4
وقتی درکی کلی از کاری که قرار ا ست انجام بدهیم وجود دا شته با شد، م سیر هم بر ا ساس این درک نعیین شود، در صد خطا خیلی کاهش پیدا می کند. [4]
براسـاس دانسـته هایم از معماری فاخر ایران و معماران ارزشـمند ایرانی، می دانم که آثار بزرگ از آن معمارانی اسـت که سال ها برای ر سیدن به خود شنا سی و معرفت تلاش کرده اند، ریا ضت ک شیده اند، عمیق شده اند و در کنار یک ا ستاد مانند یک مرید تجربه کرده و آموخته اند تا پیش از خلق هر اثری، به پاسخ سوال من کیستم برسند و یا لااقل درکی از این مسئله به دســت بیاورند. وقتی خود را شــناختند و دانســتند که کجا ایســتاده اند و چه می خواهند بکنند، اثرشــان را ارائه کرده اند. اما معماران امروز همزمان با ســیر مراحل تکامل و تحول معماری می کنند و اصــولا به این واســطه به شــناخت و درکی از وجود و ماهیت خودشان می رسند. [2]
من عرض کردم که بر ا ساس همان م سیر و محور م شخص شده، مدتی ا ست که در سکوت به سر می برم... خیلی نمی خواهم درباره این سکوت حرفی بزنم اما قبول دارم که این عمیق شدن و غور کردن در خود بخصوص در عصر ما به این سادگی ها رخ نمی دهد. تلاشم این است که سیر تحولی را طی کنم.32 سال عمر زیادی نیست برای اینکه یک معمار به پختگی کامل رسیده باشد. فقط می دانم باید اول بنیان را بسازم و بعد ساختمانهایم و مراقب باشم که خیلی زود تمام نشوم و انتها نرسم.
اما تحول نیاز به پرهیزها و دنباله روی های خا صی دارد. نمی توان از حقیقت زندگی دور شد. پس باید ح ضور دا شت و کار کرد. من سعی کرده ام لااقل در مسیری که برای خودم طراحی کرده ام تحول و تکامل را مد نظر داشته باشم و از این بابت خدا را شکر می کنم.
به عنوان یک معمار تا اینجا بســـتر کاری ام را تا حد زیادی شـــناخته ام، ابزار خاص خودم را پیدا کرده ام و به ابداع ساختاری در معماری ر سیده ام. م سیر را برای خودم م شخص کرده ام. پروژه گرفتن هم برای من هوس یا شهوت نی ست. در مراحل اولیه کارم بیشتر از شکل و ساختار به ذات معماری توجه کرده ام. در معماری اصیل ایرانی هم به دنبال کشف مفاهیم و اندی شه ها رفته ام ( چون معتقدم شکل و فرم زمان مند ه ستند)، به ا ستحاله درونی معماران گذ شته اندی شیده ام و به قدا ست معمار و نه تجارت در معماری، به مفاهیمی اندیشــیده ام که مشــمول زمان نمی شــوندو... حتی در ملاقات هانری اســتریلند نوی سنده کتاب ا صفهان، ت صویر به شت از او درباره ن سبت معماران امروز ایران با معماری ا صیل ایرانی سوال کرده ام و جالب ا ست بدانید که او به من جواب داد: معماری فاخر ایران به عنوان یک گزینه ارز شمند موجود ه ست، پس باید رهایش کرد و به خلق گرینه هایی دیگر اندیشید. [4]
و من معتقدم م شکل امروز معماری ما را نباید در ساختمان ها و شهرها ج ست. م شکلات از در درون ما معماران امروز نا شات گرفته اند. بنابراین به سهم خودم به راهکاری ر سیدم که همان طراحی یک م سیر و محور برای روند ح ضور حرفه ای ام به عنوان یک معمار اســـت. منی که معتقدم آنچه باید از معماری اصـــیل ایرانی بگیریم، مفاهیم و تحولات و درونیات معماران قدیم به عنوان فوت کوزه گری اســت و می گویم معماری بیان خود من اســت، پس شــناختن خود برایم اهمیت ویژه دارد و برای رسیدن به ان تلاش می کنم. [3]
5