بخشی از مقاله
پیکربندی و بررسی موضوعی اسلوب معادله در شعر بیدل دهلوی
چکیده
اوج به کار گیری اسلوب معادله در سبک هندی است .در این سبک بنای شعر بر تک بیت بوده و شاعر سعی دارد که معنا و مفهوم مورد نظر را در نهایت ایجاز به خواننده منتقل نماید؛ از این رو توجه شاعر به اسلوب معادله بیش از دیگر ادوار شعر فارسی است. در این مقاله به کنکاشی در اسلوب معادله در شعر بیدل پرداخته شده و ضمن پیکر بندی معادلاتش، بخشی از معادلات او تقسیم بندی موضوعی گردیده و مورد بررسی قرار گرفته است که اغلب موضوعات، درونمایه ای عرفانی داشته و بیانگر نوع نگرش بیدل در شعرش می باشد.
کلید واژه ها: سبک هندی، بیدل دهلوی، اسلوب معادله
مقدمه
باید دانست که قالب شعر هندی در واقع بر تک بیت بنا نهاده شده نه غزل. در کتاب سبک شناسی شعر آمده: »قالب شعر در سبک هندی تک بیت است نه غزل، منتها این ابیات با نخ قافیه و ردیف به هم وصل شده و شکل غزل یافته اند.1« از این رو تعداد ابیات غزل در شعر شاعران این سبک نظم خاصی نداشته و در نوسان است.
شاعر سبک هندی که بنای شعر خود را بر تک بیت نهاده همواره سعی دارد که مفاهیم و معانی مورد نظر خود را که قصد بیان آن ها را دارد در یک بیت بازگو نماید، آن هم به طریقی که در مصراعی امری معقول بیان گردیده و در دیگر مصراع امری محسوس. از این روی تأکید شاعر بر آوردن مصراع محسوس برای معقولات خویش است با رعایت اصل تناظر دو مصراع با یکدیگر و خلق مضامینی تازه و بکر در مصرع محسوس. بدین ترتیب می توان گفت که اساس کار شاعر در این سبک بر تک بیت نهاده شده، آن هم با تأکید بر مصراع محسوس که هنر شاعر را جلوه گر می سازد؛ چرا که شاعر موضوع معقول مصراع نخست را که چندان هنری و زیبا نیست در مصراع دیگر تبدیل به مضمون می کند و با حسی کردن آن زیبایی آفرینی کرده و
مطلب را ادبی و هنری می کند.2
اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است اشک کباب باعث طغیان آتش است (صائب)
همان طور که پیداست در معادله فوق مصرع نخست معقول بوده و چندان هنری نیست و مصرع بعد محسوس است که زیبا و هنرمندانه بوده و احساس را برمی انگیزد.
با توجه به آنچه گفته آمد، روشن گردید که ساختار شعری سبک هندی بر تک بیت است . این تک بیت چند حالت می تواند داشته باشد. یکی آنکه تمثیل باشد، دیگر ارسال المثل و یا این که اسلوب معادله. که مبحث مورد پژوهش در اینجا اسلوب معادله است که دکتر شفیعی کدکنی نخستین بار آن را مطرح کردند و چندان تحقیقی در این باره نشده است. می توان میان اسلوب معادله و ارسال المثل رابطه عموم و خصوص مطلق را یادآور شد به
گونه ای که هر اسلوب معادله ای ارسال المثل است، امّا هر ارسال المثلی اسلوب معادله نیست.
هر چند در شعر بکس هندی آرایه اسلوب معادله بسامد بسیار بالایی دارد، امّا نام گذاری مشخص و مستقلی بر آن نکرده بودند . »پیش مصرع« و »مصرع برجسته رسانیدن« آشناترین واژه ها در اصطلاحات نقد شعر برای اسلوب معادله بوده است.
اسلوب معادله و ویژگی های آن
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب»صور خیال در شعر فارسی« مطرح کرد. ایشان در تعریف اسلوب معادله گفته اند:»تمثیل می تواند در شکل معادله دو جمله مورد بررسی قرار گیرد و تقریبا مجموعه آنچه متأخرین بدان تمثیل اطلاق کرده اند ، معادله ای است که به لحاظ نوعی شباهت میان دو سوی بیت- دو مصراعوجود- دارد و شاعر در مصراع اوّل چیزی می گوید و در مصراع دوم چیزی دیگر؛ امّا دو سوی این معادله از رهگذر شباهت قابل تبدیل به یکدیگرند و شاید برای جلوگیری از اشتباه بتوان آن را اسلوب معادله خواند.1«
معادله اصطلاحی ریاضی است و آن چنان است که دو طرفیک تساوی عبارات مختلف باشند، امّا حاصل هر عبارت با عبارت دیگر تساوی یکی باشد. مثلا در تساوی یا معادله 10-2=5+3عبارات دو طرف تساوی شامل اعداد و علائم ریاضی بسیار با هم متفاوت هستند، امّا حاصل هر دو طرف که همان عدد8 است در دو طرف یکسان است .
دردبیات نیز گاهی از نظر مفهوم بین دو مصراع چنین رابطه ای بر قرار است. یعنی مصراع دوم دقیقا همان مفهوم مصراع اوّل را بیان می کندامّا، به زبان وبیانی دیگر. بدیهی است در چنین وضعیتی باید هر کدام از دو مصراع برای خود کامل باشند به گونه ای که اگر در پایان هر مصراع مکث کنیم هم جمله تمام است و هم معنی و مفهوم کامل. مثلا در بیت زیر از سعدی :
دل من نه مرد آن است که با غمش برآید مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی ویژگی دیگر اسلوب معادله آن است که به راحتی می توان جای دو مصراع را عوض کرد، زیرا هر کدام از دو مصراع برای خود کامل هستند و هر
کدام به زبانی دیگر مفهوم مشترکی را بیان می دارند. موضوع علم بیان نیز همین است یعنی یک مفهوم واحد را به اشکال و بیانات مختلف بیان داشتن. مثلا یکی را به صورت حقیقت و دیگری را به صورت کنایه بیان داشتن . جابجایی دو مصراع نباید کوچکترین لطمه ای به مفهوم و معنای جمله و همچنین ترتیب اجزای دستوری جملات بزند. مثلا در شعر سعدی می توان جای دو مصراع را عوض کرد:
مگسی کـجا تـوانـد کـه بیفکند عـقابـی دل من نه مرد آن است که باغمش برآید دیگر از مشخصات آرایه اسلوب معادله که می تواند در تشخیص آن نقش بسزایی داشته باشد، آنست که می توان به راحتی بین دو مصراع »همان
طورکه«اضافه کرد. مثلا در شعر سعدی می توان گفت که :
»دل من نه مرد آن است که با غمش برآید همان طور که مگسی کجا تواندکه بیفکند عقابی« این مسئله ضمنا بیانگر آنست که در اسلوب معادله رابطه بین دو مصراع »شباهتاست« و در واقع مصراع دوم نوعی تشبیه مرکب است برای مصراع اوّل. از دیگر مشخصه های آرایه اسلوب معادله آن است که در ابتدای مصراع دوم شعر حروف ربط همچون »تا-که-چون-زیرا-زیراکه و...« وجود نداشته باشد؛ زیرا در این صورت مصراع دوم مربوط به ادامه مصراع اوّل است و مستقل نیست و نمی تواند اسلوب معادله باشد.
شفیعی کدکنی در کتاب شاعر آیینه ها که به زندگی و سبک بیدل دهلوی پرداخته است در باب اسلوب معادله چنین آورده است: »منظور از اسلوب معادله یک ساختار مخصوص نحوی است . تمامی مواردی که به عنوان تمثیل آورده می شود اسلوب معادله نیست. اسلوب معادله این است که دو مصراع کاملا از لحاظ نحوی مستقل باشد . هیچ حرف ربط ، شرط یا چیز دیگری آن ها را حتی از لحاظ معنا (نه فقط به لحاظ نحو) به هم مرتبط نکند.1«
وجه اشتراک و افتراق اسلوب معادله و تمثیل:
وجه مشترک اسلوب معادله با تمثیل آن است که زیر ساخت هر دو بر تشبیه بنا نهاده شده و تفاوت آن دو در این است که در تمثیل ادات تشبیه ذکر می شود و مصراع ها استقلال معنایی ندارند؛ امّا در اسلوب معادله ادات تشبیه نمی آید و دو مصراع از لحاظ ساختار نحوی و معنایی مستقلند.
تمثیل: آرام عاشق آینه پردازی فناست مانند شعله ای که ز پا تا نشست نیست (بیدل)
تا به سر، دردی نباشد، درد سر داریم ما (بیدل)
اسلوب معادله: عاشقان را صندل آسودگی درد سر است
پیکربندی و الگوهای معادلات بیدل دهلوی
یکی از ضروریّات هر صنعت ادبی تعیین ساختار و الگوهای حاکم بر آن می باشد. و این امر مستلزم انجام تقسیم بندی ها و تعیین اجزای آن صنعت است، که نظیر دستور زبان یا ساختارهای نحوی با گذر زمان دچار تغییر و تحوّل می شوند و عموماً روند تکاملی را نشان می دهند. بدیهی است که لازمه این تغییر روند، گذر زمان و تبادل نظرها و چالش هایی است که ضمن پژوهش و تحقیق بین متخصّصان هر رشته به وجود می آید.
اسلوب معادله نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد و حال که به عنوان صورت ویژه ای از تمثیل در عرصهزبان و ادبیّات فارسی به شکل یک عنصر مستقل نحوی بدان نگریسته شده، با گذر زمان خواهد بود که تمامی زوایای آن تبیین می شود.
الگوی اوّل
رایج ترین الگوی مورد استفادهدر معادلات بیدل دهلوی بدین صورت است که شاعر در مصراع اوّل موضوعی معقول (پیش مصرع) را مطرح و در مصراع دوم (مصرع برجسته) معادلی محسوس و ملموس برای آن ذکر می کند. به مثال های زیر که به عنوان نمونه برای موضوع مذکور ذکر می گردد توجّه شود: اوج عزّتـــ روتفـنـی دارد قطره پستی گزید گوهر گشت (ج1، ص (475
همانطور که ملاحظه می شود بیدل دهلوی برای اینکه نشان دهد که فروتنی و تواضع باعث عزّت و بزرگی انسان است مثالی را از چگونگی تشکیل مروارید ذکر می کند که قطره ای آب کم ارزش به گوهری ارزشمند تبدیل می شود. در این جا (عزّت و فروتنی) هر دو از امور عقلی می باشند و (قطره و گوهر) از پدیده های محسوس.
برخی از معادله های دیگر بیدل دهلوی در این مقوله:
تاب خود داری ندارد صاف طبع از انفعال می شود مطلق عنان چون سرنگون می گردد آب (ج 1، ص (263
جز کاهش جان نیست ز هم صحبت سرکش گریان بود آن موم که با شعله ندیم است (ج1، ص(294
بر وضع فقر قانع بودن اقبال غنا دارد یتیمی گرد ادبار از دل گوهر برآورده (ج 2، ص (1296
الگوی دوم
در این الگو جای دو مصراع معقول و محسوس با الگوی رایج ذکر شده (الگوی اوّل) متفاوت می باشد. بدین معنی که مصراع محسوس (برجسته) ابتدا بیان می شود و در پی آن مصراع معقول (پیش مصرع) می آید:
سحر در پرتو خورشید محو است به هر جا طبع، روشن شد، نفس کاست (ج 1، ص (361 در این جا (سحر و خورشید) که اموری محسوس هستند در مقابل (طبع و نفس) که اموری معقول می باشند آورده شده است.
موج چون با یکدیگر جوشید گوهر می شود سایه به یمن عاجزی ایمن از آب و آتش است محو گشتن می کند دریا، حباب و موج را پستی در این محیط، گهر کرد قطره را
الگوی سوم
دل توان گفتن نفس های به هم پیوسته را (ج1، ص (204 سر به زمین فکنده را هیچ بلا نمی رسد (ج1، ص (517 جزو از خود رفته دارد دستگاه کل به کف (ج2، ص (931 کسب فروتنی است عروج تفاخرم (ج2، ص (1138
در مواردی هر دو مصراع به نوعی محسوس می باشند و دانستن این مطلب که کدام مصراع شرح مصراع دیگری است قدری مشکل می باشد. به بیان دیگر این دسته از ابیات از قاعده متعارف اسلوب معادله و تعریف فعلی آن، که طرح امر معقول و ارائه معادلهمحسوس است، چندان پیروی نمی کند. امّا با در نظر داشتن این موضوع که احتمالاً شاعر یکی از مصراع ها ارمحسوس تر و جلی تر دانسته و دیگری را به عنوان مصراع محسوسی که عملاً حکم معقول
را برای معادله دارد طرح می نماید، می توان این دسته از ابیات را نیز در قلمرو اسلوب معادله به حساب آورد. در نمونه های زیر مصراع اول با آنکه محسوس می باشد نقش معقول را دارد.
نگردد مانع جولان اشکم پنجه مژگان پر ماهی نگیرد دامن امواج دریا (ج1، ص (118
خاک غربت، کیمیای مردم نیک اختر است قطره در گرد یتیمی خشک چون شد گوهر است (ج1، ص (358
الگوی چهارم
در معادلات مورد مطالعه ممکن است یکی از مصراع ها، یا هر دوی آن ها، به صورت استفهامی (استفهام انکاری) مطرح شوند که اگر چه به ظاهر رابطه ای بین دو مصراع نیست، ولی چون از طریق استفهام انکاری مطرح شده اند، در نهایت با پاسخ»مثبت« یا »منفی« رابطه معنایی بین مصراع ها را می فهمیم که می توان آن ها را به سه حالت زیر ملاحظه نمود :
-1 هر دو مصراع حالت استفهامی دارند.
-2 مصراع اوّل دارای استفهام می باشد.
-3 مصراع دوّم دارای استفهام می باشد.
حالتاوّل الگوی چهارم : به این صورت است که هم مصراع اوّل ومه مصراع دوّم حالت استفهامی دارد.
عقل رنگ آمیز، کی گردد حریف درد عشق؟ خامه تصویر کی خواهد کشیدن ناله را؟ (ج1، ص (88
حالت دوم الگوی چهارم به این صورت است که در معادلات دارای حالت استفهامی در مصراع اول اکثر قریب به اتفاق آن ها طبق الگوی
تعریف شده مصراع اوّل معقول و مصراع دوم محسوس است.
کی جزا می رسد از اهل حیا سرکش را؟ آبآیینه محال است کُشد آتش را (ج 1، ص(228
سومین شکل ازالگوی چهارم به این صورت است که مصراع اوّل عادی و بدون حالت استفهام می باشد و استفهام در مصراع دوم باشد.
خاک نتواند نهفتن جوهر اسرار تخم طبع دون کی پاس دارد نکته سربسته را؟ (ج1، ص (247
بررسی موضوعی اسلوب معادله در شعر بیدل:
دل
دل در وجود انسان هم چون آینه ای است با صفاو روشن که تا گرد نفس بر آن ننشسته است، جلوه یار در آن متجلّی است و در پناه آن می توان از آفات هستی در امان ماند و حقیقت را بی هیچ حجابی دریافت، امّا آنگاه که نفس بر دل چیره شود و غبارش بر دل نشیند دیگر چنین نیست و بلا جای صفا را می گیرد.