بخشی از مقاله
هر وقت صحبت از روابط ایران و هند در میان میآید، تویسندگان معمولاً دو بیت زیر کلیم کاشانی را پشت سرهم مینویسند: ز شوق هند زآن سان چشم حسرت بر قفا دارم که رو هم گر به راه آرم نمی بینم مقابل را اسیر هندم و ز این رفتن بی جا پشیمانم کجا خواهد رساندن پر فشانی مرغ بسمل را در حالیکه ابیات دیگر نیز هم در دیوانش پیدا می شود که این ملک الشعرای دربار شاهجهان شاه در وصف این کشور پهناور سروده است و اینها عبارتند از:
ز هنددیده دیده بد دور عشرتستان است دل شکفته و طبع گشاده ارزان است
سواد اعظم اقلیم عافیّت هند است سراب اینجا سیراب آب حیوان است
چرا نگویم دارالامان حادثهاش که هند کشتی نوح و زمان توفان است
به عزم هند کمر همچو نیشکر بندد به هر کجا که یکی تلخکام حرمان است
سر بریده ز سودای هند خالی نیست بلی، دراینجا سر کامیاب، سامان است
ز هند می رسد اطفال آرزو به مراد به جسم مادر خاک این سواد پستان
ز رمز فهمی خوبان او چه شرح دهم که مرغ گلشن هتدوستان زباندان است
کلیم کاشانی/ همدانی - متوفی 1061هجری - نه تنها سخنور سرود سرا و چکامه گو بود بلکه بعضی واقعات مهم عصر شاهجهان شاه را نیز بهرشته نظم کشیده. به عنوان مثال رباعی زیر را در نظر داشته باشید:. .
بر پیل سپیدت که مبیناد گزند شد بخت بلند هرکه او دیده فکند
چون شاه جهان برآن برآید گویی خورشید شد از سپیده صبح بلند
در رباعی فوق »پیل سپید«قابل توّجه است. اگرچه در فیلخانه اکبرشاه پدر بزرگ شاهجهان شاه تقریباً شش هزار زنجیر فیل در فیلخانه سرکار خاصه بود و همچنین فیلخانه پدرش جهانگیر شاه به همین اندازه فیلها داشت ولی فیلخانههای هر دو فرمانروا فاقد از فیلی سفید رنگ بودند . در همین اوان کارپردازان تاجر بزرگی به نام خواجه نظام که در بندر سورت6 اقامت داشت در پیگو - ناحیهای است در شرق هند - فیل بچّهای از نوع چاوه پیدا کردند و متوّجه شدند وقتی که رشد کرد، فیل سفید رنگ خواهد درآمدبنا. براین آن را خریده در اختیار سیّد دلیر خان گذاشتند که یکی از جاگیردارانملّاکان - - عصر جهانگیر شاه بهشمار میرفت و با تاجر نامبرده آشنایی داشتسیّد. کرد و در این اثنا ًفیل مزبور کاملاً سفید رنگ درآمد که آن را وی بهدربار شاهجهان شاه فرستاد. فیل مذکور بهدوازدهم ماه شهریور سال 1038 بهنظر شاه جهان شاه درآمد و اسمش Gajpati یعنی سر - پتی - فیلان - گج ها - گذاشته شد.کلیم بدان مناسبت رباعی فوق را سرود. اینک رباعی دیگر:
این مژده فتح از پی هم زیبا بود این کیف دوبالا چه نشاط افزا بود
از رفتن دریا سر پیرا هم رفت گویا سر او حباب این دریا بود2
پیرا خان - افغان - مخاطب بهخانجهان یکی از امرای عصر جهانگیر شاه بود. چون جهانگبر شاه رخت از این جهان بربست و پسرش میرزا خرّم - متولد 29 ربیع الاول 1000 ق - ملقبشابه جهان در دارالسلطنت اَگرَه بر تخت سلطنت جلوس کرد. وقتی که خبر رحلت پدرش بهاو رسید او در ناحیه ای بهنام جنیر3 بود و عازم بود که خود را بهاگره برساند، خانجهان خواست از این موقعیت استفاده کند. ولی چون میدانست شاهجهان شاه از لحاظ سوق جیشی از وی از قدرتمندتر است بنا بر این از نظام الملک - یکی از امیر نشینان جنوب هند - کمک خواست و به وی تعهد نمود که منطقه بالا گات4 که در آن عهد جز خاک مملکت تیموریان بابری هند محسوب میشد را در اختیارش بگذاردولی. پس از مدّتی متوهم شد که مبادا نظام الملک او را مقیّد نموده بهسرداران لشکر شاهجهان شاه تسلیم نماید. لذا تصمیم گرفت از راه محلی بهنام مالوَه خود را بهمنطقه پنجاب رساند تا ار سرداران اقوام و قبایل خویش کمک گرفته علیه شاهجهان شاه شورش و طغیان نماید.
پس از آن وی کوچکترین پسر خود بهنام عزیز و سکندر و بهلول را به شهر کالپی رسانید. در این حین دریا خان که وی را شاهجهان شاه در عهد شاهزادگی تربیت کرده بود با خانجهان متحد گردید ولی در جنگی که بهتاریخ غرّه بهمن ماه سال 1040واقع شد از ضرب گلوله از پا درآمد و به دست فرماندهنامبهبکِرَماجیت کشته شد. خانجهان با سکندر و بهلول آواره و سرگردان از قریهاس بهقریه پناه میجست. اگرچه در چند جا با ارتشیان شاهجهان جنگ کرد و چون بختش یاور و مساعد نبود بنا بر این در یک نبرد زور آزما با پسرش بهنام عزیز و ایمل که سر لشکر او بود بهتاریخ چهاردهم بهمن ماه سال 1040 کشته شد و سرش را از تن جدا کرده پیش شاهجهان شاه فرستادند این واقعه را کلیم در رباعی فوق متذکر گردید... فردوسی طوسی در شاهنامه می فرماید:
به یک خانه گنجند ده پارسا به ملکی نگنجند دو پادشا
طبق این اصل همه قدرتمندان در سرتا سر جهان توسعه طلب بوده اند و حالا هم همین طور هست.. شاهجهان نیز مانند نیاکانش توسعه طلب بود و اگر نتوانست امیر نشینانی را که در جنوب هند بودند مطیع و منقاد دولت با اقتدار خود کند، از آنها لااقل باج و خراج می گفت که پیشکش نامیده میشد. در زمان وی در جنوب هند قطب المک، نظام المک و عادل شاه نسبت به دیگر امیر نشینان بیشتر قدرتمند بودند.
علاوه بر این میان بومیها مراتهها 5 همیشه برای تیموریان بابری هند باعث زحمت و آزار بودند. آنها روی مرزهای مملکت تیموریان بابری هند تاخت و تاز آورده در قلمرو امیر نشینان مزبور پناه میبردند و آنها این قدر قدرت و توانایی نداشتند که جلوی این چپاولچیان را از غارتگری بگیرند. شاهجهان برای تسخیر امیر نشینان فوق الذکر لشکر کشی کرد. اگرچه نتوانست آنها را از بین ببرد ولی بعضی از قلعه ها را که در تعداد چهل باب و واقع در کوههای دشوار گذار و میدانهاه هموار بودند از ملاّکان بزرگ گوندوانه و امیر نشینان دَکن - حنوب هنددر - مدّت نُه ما گرفت. چنانکه کلیم این واقعه را در رباعی زیر بیان می نماید:
شاها بختت کشور اقبال گرفت تیغت زعدو ملک سرو مال گرفت
چل قلعه به یک سال گرفتی که یکیش شاهان نتوانند به چل سال گرفت
- 3 پادشاهنامه
شاهزاده خرّم که پس از جلوس بر تخت سلطنت لقب شاهجهان گرفت بهامرو فرمایش پدرش جهانگیر شاه سه زن گرفتاوّّلین. ارجمند بانو بود که پس ازدواج لقب ممتاز الزمانی یافت. مراسم ازدواج وی روز پنجشنبه شانزدهم فروردین ماه سال 1015 قمری انجام یافتدومین. هسرش دختر مظفّر حسین صفوی بود. ازدواج با وی هفدهم آبان ماه سال 1019 قمری منعقد گردید. سومین زنش دختر شاهنواز خان فرزند عبد الرحیم خانخانان بود. ازدواج با وی در ماه مبارک رمضان سال هزار و بیست و شش هحری برگزار گردید. ولی میان همه همسران، شاهجهان شاه ممتاز الزمانی را بیشتر از دو همسر دیگر دوست میداشت و همیشه در سفر و حضر همراه او بود.
ولی متأسفانه عمرش زیاد وفا نکرد. زیرا بهوقت وضع حمل از روز سه شنبه تا نیمه شب چهار شنبه سال هزار و چهل قمری زحمت درد زه کشیده بهمجرد تولد چهاردهمین فرزند که دختر بود به رحمت حق پیوست. رحلت این سوگلی شاهجهان شاه را فوق العاده زیاد متأثر کرد چنانکه شب و روز از درد فراق زار زار می گریست و این گریه و زاری باعث ضعف بینایی گردید. بنا بر این او را وادار کرد که از عینک استفاده کند. کلیم این واقعه را در رباعی زیر چنان بیان نمود:
نه از گریه است ضعف چشمم ته ز درد این پرده به روی کار، هجران آورد
هر خانه که صاحبش سفر کرد از آن نا چار در آن غبار بنشیند و گرد
اگرچه دو رباغی دیگردر دیوان کلیم کاشانی آمده که در آنها وقایع مهمّی بیان شده است و در کتابی بهنام ارمغان ادبی2 بهچاپ رسیدهاند و خلاصه آنها در زیر مندرج می گردد: پیش از اینکه شاه جهان شاه بهتخت دولت برسد، در قلعه شهر اَگره و همچنین در قلعه دارالسلطنت لاهور تالاری وجود نداشت که زیر آن اعیان و اشراف دولت پیش پادشاه حاضر و جمع شوند و از گرمای توانفرسای هند، باران شدید و تند باد این شبه قاره مصون بمانند.
پس از رسیدن به تخت سلطنت - دو شنبه بیست و پنجم بهمن ماه/ هفتم جمادی الثانی شال 1037 قمری - ، در نخستین سال از سوی این فرمانروا حکمی صادر شد که در جایی دولتسرایی وجود داشته باشد و همچنین در شهرهای اگره و لاهور تالاری بنا کنند و این نوع بناها را وی »چهل ستون « نام گذاشت. زمانی که بنای چهل ستون شهر اگره بهاتمام رسید بیست - و پنجم ذی الحجّه سال 1037قمری - شاهجهان شاه وارد آن شد و بدین مناسبت کلیم کاشانی رباعی زیر را در وصف این تالار سرود:
این تازه بنا که عرش همسایه اوست رفعت حرفی ز رتبه پایه اوست
باغی است که هر ستونش سروی است کاسایش خاص و عام در سایه اوست
خانم دکتر عبّه ماریه کُخ3 دانشمند اتریشی متخصص هنر معماری عهد شاهجهان شاهمعتقد است که طرّاحان در ساختن ستونهای این نوع بناها از درخت سرو - که بهعقیده زرتشتیان درخت بهشت است - مایه و توشه گرفتهاند. وقتی که در دیوان کلیم بهاین رباعی رسیدم:
چون شاه جهان پادشاه شیر شکار گردید به دولت پی نخجیر سوار
روزی به تفنگ خاصگان چل آهو افکند و نیفکند به یک صید دو بار4
متوجه شدم که گرد آورنده گرامی مرتبت از پیشینه تاریخی این رباعی آگاهی در دست ندارداین. رباعی را محمّد صالح کنبو در کتاب »عمل صالح« موسوم به »شاهجان نامه« چنین قید کرده است:
چون شاه جهان بادشه کشور گیر افکند به صید گاه پالم نخجیر
-1 محم د امین قزوینی در اثر خود بهنام پادشاهنامه مصرع اولی را چنین بیان نمودهاست:«چشم نه ز گریه خیره گشت و نه ز درد« رجوع شود کپیه نسخه خطی بخش تاریخ دانشگاه اسلامی علیگر. شماره صفحه .445
-2 ارمغان ادبی پژوهشهای ادبی در اد بیات فارسی هند مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار. شماره .60 تهران.. چاپ اول سال 1376 صفحات .187 - 183