بخشی از مقاله
کانسپت در معماري : سيري از معنا تا صورت و آموزش آن در دانشکده هاي معماري
چکيده
اساس تعريف کانسپت ، در چکيده ترين صورت خود، بيان تفکر به زبان فرم و فضاست . روش معمار، براي تبادل انديشه با ديگران، زبان معماري و چگونگي شکل گيري انديشه معمار در زبان معماري، کانسپت معماري است . (٩)
فقدان آموزش صحيح و عدم توجه به ضرورت پروراندن ذهن دانشجويان معماري، در خصوص تبديل ايده هاي خلاقانه آنها (متافيزيک) به ترسيمات قابل رويت (فيزيک) نتايج نامطلوبي را در برداشته است . عدم توانايي در بيان ايده ها و بيان آنها به محصولي قابل رويت ، باعث مي شود دانشجويان در همان مراحل اوليه شکل گيري کانسپتهايشان،متوقف شوند و در نتيجه طرح هاي آنان به نظر ناپخته بيايد. اين معضل وقتي جدي تر مي شود که نزد بسياري از معماران معاصر و فارغ التحصيلان رشته هاي معماري نيز اين مشکل ، مشاهده مي شود. به همين دليل ،آنها راهي به جز دست انداختن به طرح هاي تکراري که کمتر در خود بياني معنا گرا داشته باشد نمي بينند: انتخابي محافظه کارانه که محصولات معماري را غير خلاقانه مي سازد. (٦)
اين مقاله با توضيح و تشريح چرايي اين موضوع، با روش توصيفي ،تحليلي به اين مهم مي پردازد که بحث کانسپت در معماري نياز به آموزشي جداگانه و با طمأنينه دارد تا بتواند معماري آينده ما را از قهقراي کنوني بيرون آورد.
کليد واژه: کانسپت ، مفهوم، طرح مايه ، آموزش، خلاقيت ، معماري
١- بيان مسأله
آفرينش معماري، همواره با دو مقوله اساسي سر و کار داشته است ، مفهوم يا معنا (متافيزيک)، فرم يا شکل (فيزيک). اين دو مقوله که به ترتيب جنبه هاي معنايي و صوري معماري را شکل مي دهند، از بحث انگيزترين مقولات در طول تاريخ معماري، بخصوص معماري معاصر بوده اند.(٨) دريافت معنا يا محتواي اثر هنري و فهم و بازخواني نيت مولف ، به حوزه هاي جامعه شناسي ، روانشناسي ، تاريخي ، فرهنگي ، اساطيري و قومي مربوط مي شود و از طريق بررسي و تحليل فرم و صورت مندي اثر هنري امکان پذير است . (٧)
از آنجا که اساس کار معماري،خلاقيت هنرمندانه است ،کانسپت معماري ،پر ارزش ترين بخش از کار معماري قلمداد مي شود و ملاک اصلي ارزيابي قدرت و ضعف معماري امروز در جهان به شمار مي رود. امروزه و خصوصا از دهه ٦٠ ميلادي تا کنون، ارزيابي کانسپت در معماري، مسأله مهم و تعيين کننده در ارزش دهي و ارزش گذاري در معماري است .(٤)
بنابراين ، اصلي ترين وظيفه اساتيد در کارگاه هاي طراحي ، «آموزش کانسپت معماري » است . مسأله اي که در نهايت منجر به فرم معماري مي شود. اين موضوع در آتليه ها و کارگاه هاي طراحي معماري امروز ما، به درستي رهبري نشده و فقدان توجه به آن را ، در کارهاي دانشجويان و فارغ التحصيلان اين رشته که معماران و شهرسازان معاصر هستند، به روشني مي بينيم . سوالي که مطرح مي شود اين است که آيا روند آموزش معماري به منظور تفهيم کانسپت به دانشجويان ، روندي مثبت در دانشگاههاي ما دارد؟
٢- مقايسه کانسپت در گذشته و امروز (آموزش کانسپت در آکادمي ها):
در معماري گذشته که آموزش هاي آکادميک و دانشگاهي وجود نداشت ، تفکر جمعي که بر اساس تکنيک ساخت يکسان بود و به معماري هايي منجر مي گرديد که بافت حاصله مبين حسي از وحدت بود. در طراحي و ساخت آن معماري، استاد کاران به عنوان سرپرست و مشاور در ساخت بناها شرکت مي نمودند.(١٠) اما امروزه اين روند از بين رفته و در معماري شهرها،گوناگوني ، بي نظمي و از هم گسيختگي مشاهده مي شود.
چون :
١- هر معماري ،فکر خودش را پياده مي کند.
٢- متريالها و مصالح ساختماني متنوع و گوناگون شده اند.
٣- قوانيني که در هر زمان و بدون توجيه علمي و تخصصي تغيير مي کنند،به اين مساله هر روز بيشتر دامن مي زنند. (به عنوان مثال در بيشتر در شهرهاي بزرگ، ساختن ساختمان هاي بسيار بلند را در کنار بناهاي کوتاه يک مرتبه مي توان ديد.)
٣- بررسي اشکالات آکادميک روند خلق کانسپت
با توجه به مسائلي که در بالا به آن اشاره شد، اشکالاتي که در خلق کانسپت و تبلور آن در طراحي پيش مي
آيد، شامل موارد ذيل هستند:
٣-١- عدم کمک کافي به دانشجويان جهت دريافت کانسپت مناسب و طي مراحل آن تا رسيدن به فرم
فيزيکي :
مطالعه دريافت کانسپت ،به شکل سنتي «ذهن محور» بوده و به دليل عدم اطلاعات کافي در زمينه عملکرد ذهن ، با مشکلاتي روبرو بوده است . ديدگاه «دريافت کانسپت » (Cansept getting)، سيستمي پيچيده و دشوار از فرآيندهاي ذهني عمدتا ناخودآگاه انسان است و متأسفانه فراموش نيز گشته است . اين امر، امروزه، کاملا شبيه آموزش درس انشاء در مدارس مي باشد. در انشاء نويسي ، وقتي متني نوشته مي شود، توجه نداريم که ذهن ما چگونه عمل مي کند و به جاي آن به دانش آموزان، نمونه هايي از جملات خوب و طرز ساختن جمله خوب را نشان مي دهيم . (٦)
اهميتي ندارد که کانسپتها در ابتدا، چگونه به ذهن طراح، خطور کنند. بلکه مهم اين است که در نهايت بتوان آنها را به صورتي قابل رويت ارائه کرد. اگر اينگونه فکر کنيم که گستره روش هاي به کارگيري زبان معماري ، از حالت ذهني شروع شده، به ترتيب به حالت شفاهي ، نوشتاري،ترسيمي (بصري) و در نهايت ، فيزيکي گسترش مي يابد، کم کم مشکل انتقال کانسپتها را در طراحي احساس خواهيم کرد. (٦)
ذهني ← شفاهي ← نوشتاري ← ترسيمي ← فيزيکي روند شکل گيري کانسپت : در ذهن طراح تا ترسيم روي کاغذ
چون مسئوليت طراح، مسائل مربوط به معماري و بنابراين فيزيکي است ،بايد تا حد ممکن ، مسأله را در قالبي فيزيکي بتواند بيان کند. او بايد کانسپتهاي ضمني معماري را از دل آن بيرون بکشد. «ترسيم نمودار» بهترين شيوه انتقال کانسپتهاست که در آن مسأله ،به صورت بصري بيان مي شود. چون معمولا انتقال از حالت «بصري» به «فيزيکي » ساده تر از انتقال از حالت «ذهني » ، «شفاهي » يا «نوشتاري» به «فيزيکي » است . (٦)
٣-٢- عدم استفاده از روش هاي " مرحله اي" يا" خلاقانه " و استفاده از روش جديد "تفکر تعاملي " براي خلق کانسپت يا کانسپتهاي اوليه :
واقعيتهاي روز افزوني که در ساير زمنيه هاي مرتبط با معماري، معماران را به خود مشغول کرده است ، باعث شده تا توجه طراح از تفکر نظري که در ابتداي مراحل طراحي مدنظر بود، منحرف شود. برخي ملاحظات جديد – مثل نقش ساختمان در نگرش و جهت يابي انسان در محيط شهري، تأثيرات زيست محيطي ،ارتباطات رفتاري بين انسان و ساختمان ، توجه به جامعه شناسي و روانشناسي در خلق فرم ساختمان و ... در کنار ملاحظات سنتي چون کيفيت مثبت يا منفي فضاي خلق شده قانون شهرداري هاو... - در محيط هاي واقعي ، طراح را با موقعيت دشواري روبرو ساخته است . تجربه نشان داده است که اين موارد، در نهايت منجر به توقف ذهن در فرآيند خلق و پرورش کانسپت مي شوند. زيرا عملا انبوهي اطلاعات،فشار بسيار زيادي را به طراح وارد مي کند و او در نهايت بايد کانسپتهاي کاملاجديدي را خلق کند. نتيجه اينکه توجه و پرداختن مستقيم به دريافت کانسپت ، به عنوان يک موضوع درسي در کارگاه طراحي ضروري است تا از ميان تمامي موارد گفته شده، طراح بتواند اولويت هاي واقعي تر و مهمتر را تشخيص داده، آنها را ملاک انتخاب و تقويت کانسپتهايش نمايد. (٦) در واقع ، اتفاقي که در مرحله تولد کانسپت مي افتد، بايد اين باشد که طراح به نوعي گزينش و تعيين اولويت دست زند و يک يا چند عامل را در طرح خود حاکميت بخشد.
سپس در مرحله توسعه و تکميل طرح است که طراح با مطالعه و دقت نظر علمي و ديدي نقادانه ، در جهتي حرکت کند که نهايتا هيچيک از عوامل بازيگر طرح، مورد غفلت واقع نشود. (٣) يکي از روش هايي که در اين زمينه مي توان مورد توجه قرار داد، «روش تعاملي » است . در اين روش،ضمن تاکيد بر استعدادهاي ذاتي و بالفطره دانشجويان که بايد توسط خود و اساتيدشان ، شناسايي و شکوفا گردد، استفاده از تفکر تعاملي ، در حين فرآيند طراحي ، ضروري شناخته شده است . بر اساس اين روش،بر خلاف روش هاي متداول «مرحله اي» که در آنها، مراحل طراحي با مطالعات و تأکيد بر تفکر منطقي و يا با ايجاد کانسپت و تأکيد بر تفکر خلاقانه آغاز مي گردد، در روش تعاملي ، هدف توجه همزمان به کليه عوامل تأثير گذار و تأثير پذير از معماري مي باشد. از اين رو، در روش پيشنهادي، هيچگونه تقدم يا تأخري در انجام مراحل طراحي و شيوه هاي فکر کردن در نظر گرفته نمي شود و دانشجويان تشويق مي گردند تا بر اساس ذوق فردي ،شيوه اي را براي پرداختن به طراحي ،انتخاب نمايند که در آن توجه همزمان به کليه موارد طراحي ، لحاظ شده باشد. (٣)