بخشی از مقاله

گیاهان دارویی و طب سنتی در ادبیات پارسی


شاعران با به کارگیری ترفندهای هنری و ایجاد سبکی نو سعی در هرچه زیباترکردن کلام خود دارند و از این رو در بارور کردن کلام خود به تشبیهات و استعارات و کنایات و تمثیل و نماد تمسک میجویند. با این وجود چه گزینههایی بهتر از گلها و گیاهان می تواند در زیبایی کلام مددکار شاعر گردد. از این روی شاعران نام گلها و گیاهان را به خدمت میگیرند تا در قالب تشبیه و استعاره بر زیبایی کلام خود بیفزایند. از آن جایی که هدف اصلی شاعران در به کاربردن این نامها جنبهی زیباشناختی آن است، بالطبع بخش ادبی آن برجسته شده و ظرافت و زیبایی و تصویرهای ظاهری و صوری آنان مدّ نظر شاعران قرار میگیرد. امّا در این میان موارد زیادی به چشم میخورد که شاعران از ویژگیهای دارویی گیاهان و گلهای مختلف سخن میگوید و نحوهی مصارف درمانی آن در عصر خود را در کلام انعکاس میدهند. در این مقاله سعی بر آن است تا گیاهان دارویی و طب سنتی در ادبیات فارسی در آثار شاعران مختلف، به خصوص، خاقانی و نظامی منعکس گردد. این منابع ارزشمند و تمسک به کتابهای گذشته که در خصوص این فن به نگارش درآمده است، میتواند رهگشای مناسبی برای ما در به کارگیری مصارف درمانی گیاهان دارویی باشد.

واژههای کلیدی: ادبیات فارسی، خاقانی، طب سنتی، گیاهان دارویی، نظامی.

ـ مقدمه
اگرچه گل و گیاه و اثرات درمانی آن در ادبیات ما نقش محوری ندارد، ولی به نوبهی خود از اهمیّت فراوانی برخوردار است. مفاهیم و تجربیات پزشکی از دورهاین بسیار کهن در میان ایرانیان رواج داشت و معمولاً عالِمان قدیمی به جهت آگاهی و تسلط بر بیشتر علوم روز، در وادی پزشکی نیز دستی داشتند، برای مثال زکریای رازی، ابن سینا و ابوریحان بیرونی علاوه بر این که بر علوم مختلف آن زمان مطلع بودند، در زمینهی پزشکی و مصارف انواع گیاهان در درمان بیماریهای مختلف نیز بینصیب نبودند و حتی کتابهایی را در این زمینه به نگارش درآوردند که الحاوی رازی و قانون ابن سینا و ذخیرهی خوارزمشاهی جرجانی از زمرهی کتاب های پزشکی به شمار میآیند و حتی امروزه نیز از آثاری با ارزش در علوم پزشکی محسوب میشوند. حکمای ما در قدیم اگر در پزشکی دستی داشتند در ادبیات، نجوم، منطق و الاهیات و عرفان نیز بیبهره نبودند و همین امر مبیّن این مقوله است که کاربرد گل و گیاه و گاه اشاره به ویژگیهای دارویی آنها تصادفی نبوده، بلکه بیشتر شعرا در بیان و کاربرد این واژهها دارای آگاهی و تسلطی خاص بودهاند. همان گونه که علومی نظیر حکمت، منطق، عرفان، فلسفه، نجوم و… با ادبیات عجین شده، علوم پزشکی نیز که بیشتر حول محور گیاهان دارویی میچرخید، با ادبیات ارتباط و پیوندی گسل ناپذیر پیدا کرده است و این در آثار شاعران ما به خوبی هویداست. ولی آن گونه که محققان، ادبیات را به لحاظ ارتباط با علوم دیگر زمان بررسی کردهاند، از بررسی و تحقیق بین ادبیات فارسی با علوم پزشکی اهتمام ویژهای مصروف نداشتهاند و این شاید به دلیل تخصصی شدن علوم مختلف است که امروزه از هم
تفکیک داده شده و الزاماً کسی که در زمینهی ادبیات تفحص میکند، عملاً در کار خود ارتباطی با علم پزشکی نمیبیند و به کلی خود را از حیطهی علوم مرتبط با آن کنار میکشد امّا وقتی که مابهتر در مفهوم علم پزشکی سنّتی بیندیشیم، خواهیم فهمید که در آن عصر و دوره، بیشتر عالمان و حتی مردم عادی در شناخت گیاهان دارویی و طریقهی استفاده از آن آگاهی داشتند و به نوعی خوددرمانی میان مردم عمومیت داشته و مراکز ویژهای نبوده که مردم به آن مراجعه نمایند، از همین رو هر خانواده به حسب اطلاعات قبیلهای و موروثی یا یادگیری در مراکز علمی که همهی علوم در آنها توسط یک یا چند استاد تدریس میشد، سعی در برطرف کردن مشکلات خود داشتند.

خاقانی و نظامی از جملهی شاعرانی بودهاند که در کاربرد گل و گیاه و اشاره به ویژگیهای دارویی در اشعار سهم بسزایی داشته اند. و بسامد به کار گیری نام گیاهان در آثار آنان بسیار بالاست.

خاقانی و نظامی دو تن از شاعران قرن ششم هجری هستند که بر بیشتر علوم زمان خود وقوف کافی داشتند و در جای جای کلام خود و به مناسبت از این علوم در کلام خود بهره بردهاند. یکی از این علوم که دو شاعر نامی این قرن به آن توجّه ویژه داشتهاند، موضوع گلها و گیاهانی بوده که معمولاً مصارف دارویی داشتهاند و آن را در زندگی به کار میبستهاند. از آن جایی که در روزگاران قدیم مواردی از قبیل سحر، جادو، طلسم، نشره، تعویذ، مهرهی مار و چنگ شیر جزو درمانهای رایج و مرسوم بوده، از ذکر این مطالب نیز غافل نماندهاند. به هر روی این دو شاعر که مستحقّ لقب حکیم هستند، به بهترین وجه به این نوع داروهای گیاهی و نوع کاربرد آنها اشاره کرده و کار را برای آیندگان که ما باشیم بسی سهل و آسان نمودهاند.

پیشینه ی طبسنّتی

طبسنّتی آمیزهای از دانش پزشکی کهن است که در میان ملل مختلف به ویژه مردم ایران، یونان، مصر، هند و چین و بین النهرین رواج داشته است. چینیها قدمت این دانش را به سه هزار سال پیش نسبت دادهاند و از قراین چنین برمیآید که از گذشته های دور دارای باغها و مزارع ویژهای جهت پرورش گیاهان دارویی بودهاند و امروزه نیز این دانش هنوز در میان این مردمان رایج است به گونهای که طبسنّتی بیشتر مورد نظر است تا طب جدید امروزی.

البتّهطب سنّتی تنها به چند مکان محدود نمیشود. این طب در میان عربها نیز قدمت چندهزار ساله دارد. ولی شیوهی کاربرد این داروها یکسان نبوده است. برای مثال معالجات در هند، معمولاً همراه با اوراد و دعاها و سحر و جادو صورت میگرفته، در حالی که در یونان، طب بر اساس تجربه و بر پایهی استدلال عقلی انجام میشده است. یکی از بارزترین و مهمترین کاری که در طب یونانی صورت گرفت همین مطلب بود؛ یعنی جداسازی طب از جادو. بقراط به طور کلی طب را از جادو تفکیک داده و اصول بهداشتی را بر پایهی تجربههای بالینی و آزمون و خطا بنا نهاد. اولین آثار پزشکی نیز که فارغ از سحر و جادو بود توسط فیثاغورث تحریر گردید.(امین،

(43 :1388

نظام باستانی درمانگری چینی به 2500 سال پیش از میلاد برمیگردد به گونهای که متون تهیه شده در آن زمان هنوز مورد مطالعه و عمل صاحبان فن قرار میگیرد. بیماری در پزشکی چینی به معنای عدم تعادل و ناهماهنگی در کل بدن است و پزشک چینی موظف است تا تعادل و هماهنگی را مجدداً در بدن برقرار سازد. اگرچه طب سوزنی و ماساژهای تخصصی نیز در معالجهی بیماران مؤثر میباشند،گیاهان دارویی در این امر نقش محوری دارند. سنت گیاه پزشکی چینی در غرب بیشتر مورد استقبال واقع شده و پزشکان زیادی از این روش استفاده میکنند.(حاجی آخوندی، (11 :1381 بعد از چین میتوان به مصر اشاره کرد. مصریان در ساخت اهرام ثلاثه از داروهای گیاهی برای درمان و معالجهی کارگران بیمار استفاده میکردند و به مصرف پیاز و سیر در خوراکیهای کارگران اهمیت بسزایی میدادند. همچنین در مومیایی کردن مردگان خود بر پایهی اعتقادات دینی خویش، ازگیاهان معطری نظیر دارچین، زیره، بادیان، مرزنجوش و نظایر آن استفاده میکردند و در واقع بعد از خالی کردن احما و احشای داخل مرده، آن را از این گیاهان معطر پر میساختند.

ـ گیاهان دارویی در ایران

اندیشه برای سالم زیستنو سلامتی تن و روان از همان آغاز آفرینشِ انسان چون جرقهای در فکر بشر سوسو میزده و او را در تلاش برای یافتن روشی برای رفع ناراحتیها و ناخوشیها سوق میداده است، از همین رو از همان آغاز خلقت علم طب دارای ابعاد گستردهای در میان جوامع بشری بوده است. چینیان و ژاپنیها به نوعی خود را بانی علم طب دانسته و آن را به سه هزار سال قبل از میلاد مسیح برمیگردانند و البته برای گفتهی خود نیز مدارکی برای ارائه دارند. در هندوستان گیاهان دارویی را همرا با اوراد و سحر و جادو برای معالجهی بیماران به کار میبردند؛ در یونان از زمان فیثاغورث دانشمند و فیلسوف معروف شروع شد و بطلمیوس مؤسس

2

اولین مدرسه ی پزشکی در اسکندریه شد؛ بعد از آن بقراط کار ارزندهای انجام داد و آن جدا کردن علم طب از اوهام و خرافات و اوراد و سحر بود و از این رو توانست کتب علمی را بر پایهی تجربیات و واقعیات عینی تدوین نماید و از این رو او را پدر علم طب گفتهاند؛ پس از بقراط، جالینوس کار خود را در عرصهی طب آغاز کرد و بعد از آن دانشمندان زیادی در این ورطه تلاش کردند.

در ایران نیز از دوران هخامنشی علم طب رنگ دیگری گرفته و پیشرفت چشمگیری داشته است. در دورهی ساسانیان طبسنّتی گستردگی فراوانی یافته و در همین دوره بود که مدرسهی جندی شاپور تأسیس شد. »چنین به نظر میرسد که در دوران ساسانیان تحقیقات زیادتری درباره گیاهان به عمل آمده است و از خلال صحائف تاریخ مستفاد میگردد که برای امتحان گیاهان برزویه طبیب که به هندوستان رفته، مطالعات و بررسیهای ذیقیمتی نموده است.)«نجمآبادی، (83 :1375 با انقراض ساسانیان و در عصر خلافت خلفای عباسی مرکز علم پزشکی به بغداد منتقل گردید و نهضتی به نام نهضت ترجمه به وجود آمد که حنین بن اسحاق عبادی رئیس دارالترجمهای بود که 90 نفر مترجم داشت. بعد از اسلام نیز زکریای رازی از معروفترین پزشکان ایرانی به شمار میآید. وی کتابها و رسائل زیادی در این زمینه نظیر حاوی، منصوری، طبالملوکی و رسالهی آبله و سرخک به نگارش درآورده است. بعد از او نیز می توان به ابن سینا و اثر ارزشمند او یعنی کتاب قانون اشاره کرد که تا قرنها در دانشگاها و محافل علمی اروپا تدریس میشده است. کتابهای دیگری نیز در این زمینه وجود دارند که به ذکر نام آنها اکتفا میشود:

الابنیه عن الحقایق الادویه (تألیف ابومنصور موفق بن علی هروی)، هدایهالمتعلمین، نورالعیون (تألیف ابوروح محمد بن منصور بن ابی عبداالله گرگانی، ذخیرهی خوارمشاهی (تألیف سید اسماعیل جرجانی)، مفتاح الطب (تألیف ابن هندو)، کلیات سموم و تریاق (تألیف ابن مرشد قرطبی)، جامع المفردات الادویه یا مفردات ابن بیطار (تألیف ضیاالدین عبداالله ابن احمد مالقی اندلسی معروف به ابن بیطار)، کتاب ما لا یسع الطبیب جهله یا ما لا یسمع الطبیب جهله (تألیف یوسف بن اسماعیل خوئی شافعی معروف به ابن الکبیر)، اختیارات بدیعی فی الادویه المفرده و المرکبه ( تألیف علی بن حسین انصاری)، تحفهی حکیم مؤمن (تألیف محمد مؤمن بن میرزا محمد زمان تنکابنی)، تذکرهی اولی الالباب یا تذکرهی انطاکی (تألیف شیخ داود بن عمر انطاکی) و کتاب قرابادین کبیر (تألیف سید محمد حسین بن سید محمد هادی عقیلی علوی خراسانی شیرازی مخاطب به »معتمدالملوک« مؤلف خلاصه الحکمه شامل مخزن الادویه و مجمع الجوامع و ذخایر التراکیب).

از مهمترین منظومهی طبی در فارسی، دانشنامهی حکیم میسری (ساختهی 370ق980/م) در 4481 بیت میباشد که متعلق به عصر سامانیان است و به اهتمام برات زنجانی تصحیح و با مقدمهی مهدی محقق چاپ شده است. این منظومه با این بیت شروع میشود:

به نام پاک دادار جهان است که بخشایا و دانای نهان است

(میسری، (1 :1373

از هزاران سال پیش تمدنهای کهن شاهد طبیبان حاذقی بوده که از طریق شناسایی گیاهان دارویی به مداوای بیماران با روش های درمان طبیعی اقدام کردهاند. ایران نیز که دارای تمدنی دیرینه است و به این امر اهتمام ویژه داشتهاست، از همین رو متخصصان زیادی را در خود پرورش داده و امروزه نیز عالمان زیادی با احاطه به این علم کهن به درمان طبیعی مشغولند.(اودی، (6 :1380

کشور ایران به لحاظ گیاهان دارویی و گنجینهی فرهنگ مکتوب در این مورد از توانمندی کمنظیری برخوردار است و به قولی تعداد گونههای گیاهی در آن به حدود ده هزار گونه میرسد که سه هزار گونهی آن بومی و اختصاصی میباشد و همین بیانگر غنی بودن فلور گیاهی در کشور ایران است. شایان ذکر است که تعداد گونههایی که در ایران رویش دارند از تمام گونههای گیاهی در کل اروپا بیشتر است. محمد بن زکریای رازی، علی بن عباس مجوسی، ابن سینا، ابن مندویه، ابن هندو، بهاءالدوله رازی و سید اسماعیل جرجانی چند نمونه از دانشمندان مشهور ایرانی هستند که کتابها و آثار آنان تا چندین دهه در دانشگاههای معتبر کشورهای غربی

تدریس میشده است.(حاجی آخوندی، (21 :1381

ایران به دلیل شرایط اقلیمی و جغرافیایی، رویشگاهی مناسب و گسترده برای گیاهان دارویی است و از آنجا که از قدیم الایام مصرف گیاهان دارویی به صورتسنّتی و بومی رواج داشته است، باید در خصوص حفاظت از محیط منابع گیاهی کشور بیشتر توجه شود و از همین رو باید از برداشت بیرویه گیاهان دارویی که خطر ریشهکنی آن میرود، جلوگیری کرد.(دبیری و سلیمانی، (149 :1380

در محل رویشهای طبیعی ایران بالغ بر 7500 گونهی گیاهی شناخته شده است، که بیشتر این گونهها دارای مصارف گیاهی بوده که به جهت متداول بودن استفاده از گیاهان به عنوان داروهایسنّتی و بومی، در ایران از دورانهای کهن مورد استفاده و بهره وری قرار گرفته است. با مقایسههایی که در میزان مصرف داروهای شیمیایی و گیاهی شده است، ثابت گردیده که میزان مصرف

3

گیاهان دارویی، البته اگر به طریق درست استعمال شود، به مراتب از میزان مصرف داروهای شیمیایی بیشتر و مقبولتر میباشد.(قنبری

و راستی و ابوالقاسمی، (247 :1380

ـ نگاه امروز به ارزش گیاهان دارویی

پیشرفت علم و تکنولوژی مانع آن نشده که استفاده از گیاهان دارویی با روش طیعیب از یاد مردم جهان برود. هنوز هم این سنّت درمانی با قدمت هزاران ساله در اکثرکشورهای شرقی کاربرد دارد و بیشتر مردم معمولاً در درمان بیماریهای ساده از این روش سنّتی استفاده کرده و تنها در درمان بیماریهای حاد به پزشک مراجعه میکنند. این روش تا سال 1930 نیز در اروپا متداول بود ولی امروزه رویکرد ما نسبت به درمان متفاوت شده است، گاه در مقابل سادهترین بیماری به پزشک مراجعه کرده و از داروهای بسیار قوی استفاده میکنیم که جدای از درمان سطحی بیمار به عواقب دیگر آن نمیاندیشیم و چه بسا با قطع دارو بیماری دوباره عودت کند، البته این بدان معنا نیست که ما نباید به پزشک مراجعه کنیم، بلکه حرف بر سر این است که ما در چه حالت و در مقابل چه نوع بیماریهایی به پزشک مراجعه نماییم و اینکه یاد بگیریم که فقط در موارد خاص و در صورت لزوم از داروهای شیمیایی استفاده کنیم و سعی ما بر آن باشد تا بیماریهای ساده را در منزل و به روشسنّتی و سالم با فراوردههایی که در طبیعت موجود است،

معالجه کنیم.

شاید طبسنتّی به لحاظ جراحتی و ترمیمی از طب جدید دور مانده باشد، ولی در تشخیص و علل بیماری های روحی و روانی دارای اصالتی بس شگرف است که هنوز هم قابل تحقیق و تفحّص میباشد. اطبای قدیم بیش از هر چیز به عوامل روحی و روانی بیمار توجه میکردند و سعی داشتند تا با تشخیص مشکلات روانی بیمار به درمان وی بپردازند. داستان کنیزک و زرگر در دفتر اوّل
مثنوی خود نمونهی بارز آن است:
رنگ و رو و نبض5 و قاروره6 بدید هم علاماتش7 هم اسبابش8 شنید
گفت: هر دارو که ایشان کردهاند آن عمارت نیست، ویران کردهاند
بیخبر بودند از حالِ درون عیذااللهَ مِما یَفترون
دید رنج و، کشف شد بر وی نهفت لیک، پنهان کرد و با سلطان نگفت
رنجَش از سودا و از صفرا نبود بوی هر هیزم، پدید آید ز دود
دید از زاریش، کو زارِ دل است تن، خوش است و اوگرفتارِ دل است
عاشقی پیداست از زاریّ دل نیست بیماری، چو بیماریﱢ دل

(مثنوی، (90-91/1

حکمای قدیم بر جنبهی اخلاق و روانشناسی بیشتر بها داده و طبیبان روحانی و مربیان اخلاق را بیش از طبیبان جسمانی مورد توجه دادهاند. محمد بن زکریای رازی کتابی در اخلاق تحت عنوان »طب الروحانی« دار. نظامی در ارجحیّت طب روحانی بر طب جسمانی میگوید:

میباش طبیب عیسوی هش امّا نه طیب آدمی کُش

(امین، (14 :1388

در کتب ادب پارسی نمونههای فراوانی از طبسنّتی و مزاجها و خواص برخی از خوراکیها و نوشیدنیها را میتوان جستجو کرد. در واقع شعر و ادب همانگونه که بازتاب اندیشههای عرفانی، کلامی، فلسفی و حکمی است، به همان اندازه نیز انعکاسدهندهی روح و درون آدمی بوده و شیوههای درمانی را با تکیه بر عناصر روحانی و عاطفی در خود پرورانده است. عطار نیشابوری از معروفترین پزشکان در میان شعرا محسوب میشود.

4

نظامی در خصوص ارزش گیاهان دارویی میگوید:

چو عیسی هر که دارد توتیایی ز هر بیخی کند دارو گیایی

(نظامی، (390 :1378

روایاتی نیز در خصوص درمان و نحوهی کاربرد آن آمده است. برای مثال در نهج الفصاحه از کلام پیامبر (ص) روایت شده است: ِن»اَااللهتعالحَیثُالدّاءیخَلَقَخَالدَواءِ،فَتَداوَوا«، »خداوند که درد را آفرید، درمان را نیز آفریده است، پس دردهای خویش را درمان کنیدُل.«ِو داءٍبازآمدهدَواءٌاست:فَاذالِک» اُصیبَ دَواءُالدّاءَبَریءَِاذنبِاللهاِتعالی«، »هر دردی، دوایی دارد و چون دوای درد بجا افتد به اذن خدای والا، به شود)«رجحان، :1359 مقدمه، بی صفحه).

خاقانی و نظامی و مهارت در طبابت
یکی از ویژگیهای مهم سبک آذربایجان انعکاس معلومات و معارف عصر شاعر در کلام او بوده است. نمایندگان این سبک عمدتاً افرادی آگاه و مسلط بر علوم و فنون زمان خود بودهاند، از این رو اشعار و آثار آنها بهسان دایرهالمعارفی از اصطلاحات و مفاهیم علوم و فنون و صنایع زمانشان درآمده است. قدر مسلم نظامی و خاقانی میتوانند در رأس شاعران این دوره قرار گیرند، زیرا کلام آنها سرشار از این نوع مضامین نو و ابداعی است به گونهای که در هر یک از انواع علوم و فنون موجود در روزگار آنان میتوان نشانههایی در آثارشان یافت.

ـ خاقانی و طبابت

افضل الدین بدیل خاقانی به سال 520 هجری قمری در شهر شروان دیده به جهان گشود و به سال 595 هجری قمری در تبریز وفات یافت. پدر او نجّار بود و خاقانی چندان دل خوشیاز او نداشت، امّا مادرش که عیسوی نسب نیز بود از جایگاه ویژهای نزد خاقانی برخوردار بود و از قراین چنین برمیآید که خاقانی دلبستگی شدیدی نسبت به مادر خود داشت. خاقانی این علاقه و محبت را در کلام خود نسبت به عمّ و پسر عمّ و همسر اول خود نیز بروز میدهد. او علاوه بر دیوان خود، تحفهالعراقین و منشآت را نیز از خود

به یادگار گذارده است.

خاقانی شاعر بزرگ شروان از کنار هیچ مسألهای با بیاعتنایی نگذشته است. بینش» وسیع و همه جانبه و قریحه خلّاق و ذهن نکتهیاب و اندیشه نامحدود و زبان توانای او دیوانش را به صورت دایرهالمعارف بزرگی در زمینههای گوناگون علمی و ادبی و فرهنگی و اجتماعی و مردمشناسی درآورده است.)«معدنکن، (3/1 :1375 زبان فاخز و فخیم و در عین حال پرشکوه شاعر با پایگاه علمی بلندی که دارد، غالباً فهم اشعارش را دشوار میسازد. شعر خاقانی به جهت مفاهیم عمیق و شتربی علمی او، اساساً خواننده را از خود میراند و ذهن او را از سیر در پهنهی بیکران شعر باز میدارد. تنها عشق و علاقه به شعر اوست که به خواننده این امکان را میدهد تا از زیر
الفاظ رنگین و کلمات و اصطلاحات سنگین، گسترهی انسانی او را کشف نماید.
پدر خاقانی درودگر بود و مادرش جاریهای طباخ از رومیان. جدشیزن شغل جولاهی داشت. امّا عمویش "کافیالدین عمر بن عثمان" که خاقانی تا بیست و پنج سالگی در کنف حمایت او به سر برد، مردی طبیب و فیلسوف بود. خاقانی بارها از حقوق او یاد کرده و به نیکی او را ستوده است. این علاقه و این حمایت عموی خاقانی از او تا سن بیست و پنج سالگی، بی تردید بدون تأثیر نبوده است و از ذهن وقّاد خاقانی به دور نبوده که عمّش را اسوه و الگو قرار داده و از آموختهای وی تعلیم پذیرفته باشد. به ظنّ غالب عمده اطّلاعات خاقانی در مورد طبابت اگر به طور کامل ازمّشع بدو نرسیده باشد، حتّیالامکان تأثیرات بارزی در ارتقای این علم در

او ایجاد کرده است. خاقانی خود میگوید:
کو آنکه ولی نعمت من بود و عم من عم چه که پدر بود و خداوند به هر باب
آن فخر من و مفتخر ماضی اسلاف آن صدر من و مصدر مستقبل اعقاب
(دیوان خاقانی، (87 :1387

امّا آنچه بیش از همه خاقانی را تحت تأثیر قرار داد، مرگ جانسوز فرزندش رشیدالدین بود. خاقانی در طول عمر کوتاه خود شاهد مصائب زیادی بود، از قبیل مرگ عمّ و پسر عمّ و دوستان و بسیاری از عزیزان. او حتی شاهد مرگ همسر اول خود بود که بسیار او را دوست میاشت،د و اگرچه دو بار تجدید فراش کرد امّا هیچگاه بعد از همسر اول خود از همسران دیگرش اظهار خرسندی

نکرد و به صراحت میگفت:
سپردی به خاک آنکه ارزید شهری گزیدی ز شهر آنکه خاکی نیرزد

5

(دیوان خاقانی، (1152 :1387


امّا بالاتر از این غم جانکاه، مرگ فرزندش بود. خاقانی از مرگ او چنان متأثر شد که در سوگ او قصیده غرّایی سرود و همیشه او را یاد میکرد. رشیدالدین که ظاهراً در نتیجهی ابتلا به بیماری سل درگذشته، تا پایان عمر خاقانی را داغدار و مصیبتزده کرده است. از این رو رقیقترین و لطیفترین عواطف و احساس را میتوان در بیان خاقانی نسبت به فرزند فوت شدهاش سراغ گرفت:

صبحگاهی سر خوناب جگر بگشایید ژاله صبحدم از نرگس تر بگشایید

(دیوان خاقانی، (234 :1387

خاقانی علاوه بر این عواطف لطیف، اشارههایی به طبسنّتیو شیوه ی معالجات اطبا و برخی موضوعات خرافی زمان خود نیز داشته است. در این مراثی است که »اعمال جادوزنان و قرعهاندازان و دودافکن و دانهزن و شیوههای بستن تب و نسخه طبیبان و ترسایان و احکام رصدبینان و آداب و رسوم سوگواری زنان و مردان در روزگار شاعر مواردی برای ابداع مضامین نو در دسترس شاعر

میگذارد.)«معدنکن، (5 :1382

شعر شاعر انعکاس و بازتابی از باورها و عواطف و افکار جامعهی روزگار خود است. اساساً شعر الهامگرفته از جلوههای عاطفی مردم است. شاعر خواسته یا ناخواسته تفکرات و معتقدات و آداب و رسوم جامعه را در کلام خود منعکس میکند. نظامی و خاقانی شاعرانی هستند که به خوبی این ویژگی را در شعر خود رعایت کرده و به بیشتر اعتقادات و رسوم رایج در میان مردم آن زمان اشاره نمودهاند. اعتقادات مذهبی، خرافات، افسونگری و سحر و جادو قسمت اعظم این تفکرات مردمی را شکل داده است. در روزگار قدیم بیشتر مردم با چنین نگرشهایی بقا مییافتند و آنها را سینه به سینه نقل میکردند تا هویت و اعتقادات خود را با تمام عیب و نقصهایش حفظ کنند.

چشم زخم و اثرات سوء و دفع آن، تجویز تعویذ و نشره و حرز و نظایر آن، فالگیری و غیبگویی، سحر و جادو، و اعمال جادویی چون نعل در آتش نهادن و استفاده از مهرهی مار و افعی و مهرگیا برای جلب محبت و نظایر آن را که به وفور میتوان در میان کلام شعرا یافت. همه و همه بخشی از این معتقدات روزگار کهن را تشکیل میدهند. معدنکن در باب توان پزشکی خاقانی مینویسد: »اصطلاحات پزشکی و معانی مربوط به عالم طب از عناصر مهم مضمونساز اشعار خاقانی است. پیداست که شاعر شروان اطلاعات وسیعی درباره این فن داشته، به طوری که بسیاری از ابیات و اشعار دیوان وی را میتوان نسخهای پزشکی شمرد.)«معدنکن، (155 :1375 به گونهای که »کمتر قطعه شعری از دیوان پر حجم خاقانی از نام بیماریها و گیاهان دارویی و داروهای معدنی و ترکیبات دارویی و شیوه های درمانی اعم از علمی و خرافی روزگاران گذشته خالی است و مسلم به نظر میرسد که اطلاع خاقانی از مسائل درمانی روزگار خود عمیقتر از آگاهیهای عمومی شاعران در این زمینه بوده است.)«همان، (15 خاقانی در کلام خود به انواع بیماریها اشاره میکند، و به روش معالجهی بسیاری از بیماریها اشاره کرده و از اعتقادات عامیانه نیز در این باب سخن رانده است. از اشاره به داروهای حیوانی چون قرص مار، سقنقور، معجون سرطان، دواءالمسک و داروهای معدنی و… نیز غافل نمانده است. همچنین از عملیات پزشکی و نحوهی ویزیت بیماران در قدیم، مانند مجس گرفتن و قاروره و نظایر آن سخن گفته است. این اشارات و توجّه ویژهای که خاقانی به این قبیل آموزههای پزشکی در قدیم دارد، حاکی از وقوف و آگاهی خاقانی با علم طب زمان خود بوده است که باعث میشود، خواننده ی اشعارش را در وادی طبسنّتی سیر دهد و او را نیازمند مراجعه به کتب اطبای قدیم کند.

حکمای طبسنّتی گرما و حرارت را موجب ورم و آماس میدانستند و تبخال را نیز در نتیجه حرارت و سورت (شدّت و تندی) تب میانگاشتندو معمولاً برای تسکین آن مالیدنیهای خنککننده میگذاشتند و خوردن غذاهای سرد را به بیماران سفارش می کردند. صندل سرخ و سپید، گلاب و کافور که سرد و قابض هستند، در علاج این بیماریها سودمند بوده است. خاقانی در بیت زیر به این نوع بیماری و درمان آن اشاره میکند و میگوید: درخشندگی اشک خونین که به لب اصابت کرد، به سبب گرمی موجب تبخال زدنِ لب شد. اکنون برای درمان آن باید آه سرد و زمهریر آسا از دل بیرون داد تا تبخال از بین برود و معالجه شود.(پوردرگاهی، 100 :1377 و

(101

برق خون کز مژه بر لب زد و لب آبله کرد زمهریری ز لب آبلهور بگشایید

(دیوان خاقانی، (234

6

خاقانی گلاب را به دلیل ویژگی دارویی که داشته، صرف در معنای دارو به کار برده است. مالیدن گلاب به شقیقه و بناگوش در رفع سردرد بسیار نافع بوده و همینخاصیّت گلاب، بازتاب زیادی در ادب فارسی داشته است. خاقانی به دلیل خواص زیاد گلاب در
مصارف دارویی آن را به جای دارو در اشعار خود به کار برده است:
ریحانِ هر سفالی، بیکژدمی نبینم ُلّاب هر طبیبی، بینشتری ندارم
(همان، (363
دهان خشک و دل خستهام، لیک از خلق نّای جُلاب و مرهم ندارم
(همان، (362

خاقانی در بیتی به شهرت شهر کابل به داروخانه اشاره میکند و میگوید که داروهای گیاهی را از داروخانهی شهر کابل تهیه کنید و این بدان معناست که در آن روزگار شهر کابل به داشتن داروهای گیاهی شهرت داشته؛ مانند شهرت اصفهان به سیب:
هر عقاقیر که داروکده کابل راست حاضر آرید و بها بدره زر باز دهید

(همان، (228


میوههای لطیف طبع فریب از ری انگور و از سپاهان سیب

(نظامی، (752 :1378

ـ نظامی و طبابت

الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤید ملقب به جمال الدین و با کُنیهی ابومحمد و مشهور به حکیم نظامی گنجوی در حدود سال 530 هجری قمری در شهر گنجه تولد یافت. پدرش یوسف نام داشتمادرش. کُرد بوده و نظامی او را با نام »رئیسه کُرد« در کلام خود میخواند. در سال وفات نظامی اختلاف نظر هست، امّا در هر صورت مرگ او را باید بعد از سال 599 بدانیم، زیرا اقبالنامهی خود را در سال 599 به پایان برده است. نظامی در طول شصت و چند سال عمر خود سه زن اختیار کرده که هر یک را بعد از فوت دیگری

گرفته است. امّا آنچه مسلّم است، نظامی به همسر اول خود که آفاق نام داشته و هدیهای از طرف بهرامشاه پادشاه ارزنجان بوده است، بسیار علاقهمند بوده و تنها فرزند خود را نیز از او به یادگار برده است. و از آن جایی که نظامی به علم پزشکی علاقه و وقوف داشته به فرزند خود توصیه میکند که یا طبیب باشد یا فقیه و اگر هر دو علم را توأمان داشته باشد بهتر است. وی در لیلی و مجنون خطاب به
فرزندش محمد میگوید:
تشریح نهاد درآموز کاین معرفتی است خاطر افروز
پیغمبر گفت علم علمان علم الادیان و علم الابدان
در ناف دو علم بوی طیب است وان هر دو فقیه با طبیب است
میباش طبیب عیسوی هش اما نه طبیب آدمی کش
میباش فقیه طاعت اندوز اما نه فقیه حیلت آموز
گر هر دو شوی بلند گردی پیش همه ارجمند گردی...

(زنجانی، (59 :1372

خمسه یا پنج گنج معروفترین و مشهورترین اثر نظامی است. وی علاوه بر آن صاحب دیوانی چندهزار بیتی و چهارمقاله نیز هست. نظامی شاعری توانا و صاحب سبک است و از آن جایی که در طبابت نیز دستی داشته او را حکیم نامیدهاند. حکیم در دوره های کهن محمول معنایی عام بود؛ یعنی در آن زمان معمولاً عالمان به تمامی علوم و فنون روزگار آگاهی داشتند، و مانند امروزه علوم، تخصّصی و رشته رشته نبود، و دانشگاههای خاصّی نیز وجود نداشتند و اگر داشتند نه به شکل امروزی دارای رشتههای آن چنانی بودند و نه این امکان برای همه فراهم میآمد که مسافتهای طولانی را برای دستیابی به این دانشگاهها که بسیار اندک بودند،

7

سیر کنند. به هر روی آنچه که شرایط آن روزگار طلبید،می یادگیری عمومی بود. یعنی یک طالبِ علم، خواسته یا ناخواسته معمولاً در تمام علوم روز کاوش و تلمّذ میکرد و همهی علوم زمان خود را میآموخت و در بیشتر زمینهها نیز میبینیم که صاحبنظر بوده اند، برای نمونه میتوان به ابن سینا و ابوریحان بیرونی اشاره کرد.

نظامی نیز علاوه بر علوم مختلف آن روزگار در طبابت نیز دستی داشت، و این ادعا را میتوانیم در جای جای آثار او به اثبات برسانیم. حکیم که لقب او بود بر خلاف پادشاهان و وزرا تنها القاب برساختگی و تعارف و ریا نبود، بلکه لقب او به عنوان حکیم برازنده و لایق او بود.

اطلاق طیب در قدیم تنها خاصّ کسانی بود که علم آنها محدود به علوم پزشکی میشد. ولی در آن دوره رسم بوده که علما بر بیشتر علوم زمان خویش مسلط باشند و معمولاً کسانی را که به بیانی جامع العلوم بودند، حکیم میخواندند نه پزشک یا طبیب، زیرا طبیب تنها به یک علم محدود میشد. از هیمن رو بیشتر ادیبان کهن با علوم پزشکی آشنا بودند و همین روند در میان طبیبان گذشته نیز صدق میکرد.

مولانا، خیام، عطّار، فردوسی، نظامی، خاقانی، سعدی و حافظ همه از زمرهی ادیبانی به شمار میروند که در علم پزشکی نیز دستی داشتهاند. به گونهای که خیّام مرض حصبهی سلطان سنجر سلجوقی را مدوا کرده است؛ یا هاتف اصفهانی خود در عین داشتن ترجیعبندهای غرّا،طب یب نیز بوده است. و بسیاری از نمونههای دیگر که همه حاکی از آن است علوم پزشکی در دورههای کهن تخصصی نبوده، بلکه یک طبیب در عین طبابت به علوم دیگری نظیر ادبیات و نجوم و طبیعیات وقوف کافی داشتهاست، همان گونه

که یک منجّم، یا فیلسوف یا ادیب نیز چنین خصوصیّتی را دارا بودهاند.

نظامی هیچگاه ازگلها و گیاهان موجود در طبیعت و از میوههای زیبا و متنوعی که از آنها حاصل میشود، غافل نمانده و از هر فرصتی برای به تصویر کشیدن آنها استفاده کرده است. او هر جا به تناسب از زیبایی یا شکل ظاهری و قسمتهای مختلف گیاه، یا از مصارف دارویی وخاصیّتهای اثربخش آن، سخن رانده است. او در 10 بیت خود حداقل به 15 نوع میوه اشاره کرده است و این

نشان از توجّه ویژهی او به حرفهی گیاهشناسی و مصارف آن دارد:
سیب چون لعل جامهای رحیق نار بر شکل دُرجهای عقیق
بِه چو گویی بر آکنیده به مشک پسته با خنده تر از لب خشک
رنگ شفتالو از شمایل شاخ کرده یاقوت سرخ و زرد فراخ
مَوز با لقمه خلیفه به راز رُطشب را سبوسه بُرده به گاز
شکَر امرود در شکرخندی د عُنّاب در گهربندی
شهد انجیر و مغز بادامش صحن پالوده بود در کامش
ز آب انگور و نار آتشگون همچو انگور بسته محضر خون
شاخ نارنج و برگ تازه ترنج نخلبندی نشسته بر هر کُنج
بوستان چون مُشَعْبِد از نیرنگ خربزه حُقّههای رنگارنگ

(ثروتیان، هفت پیکر، (260 :1377

قضیهی پارادوکس که در لابه لای کلام تمامی بزرگان فکر و اندیشه یافت میشود، در سخن نظامی نیز به گونهای زیباتجلّی یافته است. او دو مقولهی تدبیر و تقدیر را که هموار دو امر متناقض و متضاد تلقی میشدهاست، در داستان لیلی و مجنون (بخش وفات یافتن ابن سلام، شوهر لیلی) به خوبی نمود داده است، و متناقضنما بودن این تعابیر به ظاهر متضاد را مورد ارزیابی قرار داده و تناسب و هدف حاصله از آنها را با نظر به خواص برخی از اشیا به ویژه نباتات تبیین نموده و همه را در راستای یک هدف بلند و

متعالی قلمداد کرده است. در تفاوت تدبیر با تقدیر، یا به هم بودن گل و خار، یا حِصْرِم و انگور، یا گرسنگی و تندرستی، یا سرکه و انگبین، هر نکته با هر نشانی مقتضی ضرورت اختیار است و در هر جنبش درج مقصودی است و با این وصف هر تناقضی در جهان

هستی عین تناسب است:
هر نکته که بر نشان کاری است در وی به ضرورت اختیاری است
در جنبش هرچه هست موجود درجی است ز درجهای مقصود


8

کاغذ ورق دو روی دارد
زین سوی ورق شمار تدبیر
کم یابد کاتب قلم راست
بس گل که تو گل کنی شمارش
س خوشه حِصرِم از نمایش
بس گرسنگی که سستی آرد
بر وفق چنین خلافکاری
صّه، چو قصّه اینچنین است

کآماجگه از دو سوی دارد9
زان سوی دگر حساب تقدیر
آن هر دو و حساب را به هم راست
بینی به گزند خویش خارش
کانگور بود به آزمایش
در هاضمه تندرستی آرد10
تسلیم به از ستیزه کاری11
پندار که سرکه انگبین است

(نظامی، (556-7 :1378

نظامی به موارد دیگری نیز در پزشکی اشاره میکند، مانند نحوهی معالجهی بیمار توسّط پزشک یا قارورهشناس. قاروه12 اگرچه در معنای لغوی به شیشهای گفته میشود که در آن شراب یا چیز دیگر ریزند، ولی در اینجا منظور ریختن بول بیمار است که پزشک معالج یا همان قارورهشناس، با گرفتن نبض بیمار و شناخت قاروره، به معالجهی بیمار میپردازد. در واقع از کارهای اولیّهی پزشکان قدیم، یکی گرفتن نبض بیمار بوده و دیگری آزمایش ادرار آنها. ولی معالجه به این دو مورد خاتمه نمییابد، بلکه دومین کار اساسی که بیمار بعد از بهبودی سطحی و اولیه پیدا میکند، رعایت و پرهیز است. بیمار باید فریب علاج را در همان ابتدا نخورد، بلکه به سفارش پزشک گوش داده و پرهیزهای لازم را مدّ نظر داشته باشد. در غیر این صورت و با این تصور »در شخص نزار فربهی یافت«، دوباره بیماری عودت کرده و درد او تشدید مییابد. حال این توصیفات و کارهای مقدّماتی پزشک در زمان شاعر را در داستان لیلی و

مجنون و بیماری ابن سلام(شوهر لیلی) از کلام خود نظامی بیان میکنیم:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید