بخشی از مقاله

تربیت برتر

ان قوما عبدوالله رهبه فتلك عباده العبيد، و ان قوما عبدوالله رغبه فتلك عباده التجار، و ان قوما عبدوه شكرا فتلك عباده الاحرار.
"گروهي خدا را از روي ترس اطاعت مي كنند، اين عبادت بردگان است؛گروهي خدا را به اميد بخشش او اطاعت مي كنند، اين عبارت تجار است و گروهي خدا را (از روي معرفت) شايسته ستايش مي دانند و اين اطاعت آزادگان است".


معيارهاي يادگيري در پذيرش قوانين و مقررات اخلاقي
يادگيري و پذيرش ارزشهاي اخلاقي در سه مرحله ممكن است شكل گيرد:
مرحله نخست: كودكان، پذيرش قوانين و مقررات اخلاقي، ارزشها و ضد ارزشها و رفتارهاي خواسته شده از سوي والدين و مربيان را در ذهن خود، براساس پيامدهاي جسماني و آني آن ارزيابي مي كنند. در واقع منشا پذيرش مقررات و يا اطاعت از قوانين اخلاقي، براساس احساس خوشايندي (لذت) و يا

ناخوشايندي (درد و الم) آني است كه كودك آن را احساس و درك مي كند. در اين مرحله كودك توجهي به معنا و ارزش اعتباري و اهميت اعتقادي معيارهاي ارزشي رفتار خويش ندارد. بلكه از ديدگاه او درست و نادرست، خوب و بد، براساس آثار و پيامدهاي ملموس جسماني ارزيابي مي شود. زيرا پدر و مادر و يا مربي در مقام تسلط و اقتدار هستند. از اين رو، پذيرفتن و اطاعت كردن از صاحبان اقتدار و احترام به افراد معتبر و قدرتمند، مهمترين شاخصه اين مرحله است كه كودك در تحليل نهايي و عيب يابي منطقي، دليل اطاعت را اجتناب از تنبيه (دوري از درد و الم) و نزديك شدن به احساس خوشايندي (خوشي و لذت) مي داند.
مرحله دوم:


پذيرش قوانين و مقررات اخلاقي را بر اساس انتظارات پدر، مادر، مربي ، گروه و اجتماع انجام مي دهد. در واقع ، توجه بيشتر به تاييد و يا عدم تاييد ديگران، يعني اقتدار گروه است نه قدرت بدني آنها. در اين مرحله، مقررات را كوركورانه براي اجتناب از نكوهش و انتقاد جمع و گروه مي پذيرد. براي او عملي درست است كه مطابق با خواسته گروه باشد و توجه و اقتدار جمعي و گروهي مطرح است نه پيامدهاي آني آن. بيشتر توجه به خواسته هاي گروه، يعني مورد قبول قرار

گرفتن و حفظ موقعيت اجتماعي دليل انجام كار و اطاعت است. براساس يك نوع وفاداري متقابل جمعي و مورد تاييد واقع شدن، انگيزه كارها شكل مي گيرد. در اين جا به جاي اقتدار فردي، اقتدار جمعي و اجتماعي حاكم است. توجه به جمع و گروه و محروميت و طرد از موقعيت در گروه، عامل انجام كار و اطاعت است. در حقيقت، اين جا پذيرش و عدم پذيرش مقررات اخلاقي به احسس خوشايندي و لذت در گروه يا احساس ناخوشايندي در اثر محروميت از گروه دارد و همين انگيزه اصلي است؛ منتها تفاوت آن با مرحله قبلي در اين است كه در آن جا اقتدار فردي حاكم بود و در اين جا اقتدار گروهي و اجتماعي حاكم بر ذهن كودك است.
مرحله سوم:


پذيرش مقررات اخلاقي و انضباطي براساس اعتبارشان از ديدگاه دروني، مورد قبول خود فرد است ه به سبب اقتدار مربي و يا گروه، كه از خارج تحميل شده باشد. در اين جا فرد در پذيرش و اطاعت از ارزشها و مقررات، نه توجهي به سلطه و اقتدار مربي دارد و نه توجه به مقبوليت و پذيرش در جمع، بلكه نفس عمل و نفس ارزشهاي اخلاقي و قوانين رفتاري براي فرد مطلوبيت دارد و او براساس انتخابي آگاهانه و آزادانه، به قبول و اصالت ارزشها رسيده است و علت عمل و رفتار، علاقه مندي و تصميم گيري آگاهانه اوست. اين نوع يادگيري و پذيرش مقررات اخلاقي، پايدارترين و اصيل ترين شكل درك، فراگيري و اطاعت از مقررات است. رفتاري است ماندني، چون علت خود فرد است و عامل دروني است. بر خلاف دو مرحله قبلي (اقتدار فردي و گروهي و يا موقعيت) كه عامل اطاعت، عامل بيرون است. يادگيري و اطاعت در مرحله سوم ، ريشه در اعماق دل و جان آدمي دارد و اين نوع اطاعت و پذيرش مقررات با طيب خاطر به عمل منجر مي شود، چه كسي حضور داشته باشد چه نداشته باشد. اگر شرايط بيرون هم تغيير كند، باز فرد از قبول و عمل به عقيده و ارزشهاي خود دست بردار نيست.
قال علي عليه السلام: «من لم يعرف مضره الشر لم يقدر علي الامتناع منه، من لم يعرف منفعه الخير لم يقدر علي العمل به


«كسي كه زيان شر و بدي كاري را نشناسد، نمي تواند از آن كار خودداري كند، كسي كه آگاه به سودمندي كارخيري نباشد نمي تواند به آن عمل دست يازد‌»
چگونه زمينه هاي يادگيري و پذيرش آگاهانه فراهم مي شود.


اصولا زماني انسان به پذيرش قوانين و مقررات اخلاقي و انضباطي تن در مي دهد، آن را قلبا مي پذيرد و در زندگي رعايت مي كند كه دلايل و اصولي را كه در پس اين دستورات و قوانين نهفته است، بداند و درك نمايد.


در مرحله اول، پيامدهاي زودگذر و آني مورد نظر است و علت، ترس از تنبيه و جذب لذت و احساس خوشايندي است و در مرحله دوم، ترس از دست دادن موقعيت در جمع و گروه و ميل، رغبت به احساس خوشايندي در جمع و گروه است، ولي در مرحله سوم، عامل يادگيري و اطاعت از قوانين و مقررات، نه ترس از اقتدار فرد و يا گروه و از دست دادن موقعيت است و نه احساس خوشايندي براي مقبوليت در جمع؛ بلكه در موقعيت آزاد و دور از هر گونه اجبار، تهديد و تطميعي، در جوي كاملا معنوي و همراه با احترام متقابل، فرد خودآگاهانه آن رفتار را انتخاب مي كند، به ارزش آن پي مي برد، ضرورت آن را درك كرده و به عمل مبادرت

مي ورزد. فرد احساس مي كند كه بايد با ديگران آن چنان رفتار كند كه خود تمايل دارد با وي رفتار نمايند. با عقل و منطق، اهميت، ارزش و ضرورت اجراي مقررات را درك مي كند و اين درك و يادگيري بطور طبيعي به عمل مي پيوندد. با يك چنين ديدگاه تربيتي، آموزش فضايل اخلاقي تنها لفاظي ساده و يكطرفه والدين و مربي و معلم نيست؛ بلكه آموزش و پرورش در موقعيت مناسب ، با رشد و شناخت مراحل تحول رواني و ذهني كودك، در فضايي آكنده از احترام متقابل به كودك و با تكيه بر احساس ارزشمندي شخصيت، خود به درك عميق و يادگيري ريشه دار و پايدار مي رسد و در عمل، منجر به رشد و پرورش اخلاقي و تبلور شخصيت انساني كودك مي گردد.


اصولا مفاهيم اخلاقي و ارزشهاي انساني بايد متناسب با مراحل رشد ذهني و درك و فهم كودك، از طريق كاربردهاي عملي در موقعيتهاي طبيعي زندگي در خانه و مدرسه آموخته شود و قبل از حصول اطمينان از درك دلايل – ولو به اندازه درك و ظرفيت ذهني و عقلي آنان- نبايد انتظار داشت كه كودكان به گونه اي رفتار نمايند كه ما بزرگسالان مي خواهيم.


بنابراين نمي توان قبل از اينكه كودك از جهت ذهني، عقلي و عاطفي، آمادگي درك مفاهيم اخلاقي را داشته باشد و بتواند بين واقعيتهاي ملموس و يا عمليات انتزاعي تمايزي قابل باشد، آنان را مثلا براي دروغگويي يا گفتار متناقض و يا رفتار خلاف اخلاق، ملامت و سرزنش كرد؛ زيرا بيشتر اظهارات و رفتار كودكان در اين سنين، براي جلب توجه ديگران انجام مي گيرد، نه از روي سوء نيت و يا خبث باطن.


اساس يادگيري و اطاعت از مقررات و ارزشهاي اخلاقي در كودكان، مستلزم درك پيامدهاي عملي در خود و ديگران است. بنابراين كودكان، در مقام تربيت و تعليم مفاهيم راستگويي، دروغگويي، تقلب، نظم و انضباط و ...، بايد نقش و پيامدهاي عملي آنها را نيز در موقعيتهاي طبيعي و واقعي و يا در قالب داستانهاي جالب و مفيد بياموزند و آموزش تنها در محيط كلاس، آن هم به صورت خطابي كارساز نيست. بلكه كودكان را بايد در موقعيتهاي طبيعي و به صورت عملي با مسائل و مشكلات، با گروه همسال خود در جوي مناسب و با حفظ احترام متقابل درگير كرد، تا خود در عمل ، ضرورت و اجراي قوانين و مقررات انضباطي را حس و درك كرده و بدان معتقد و پايبند شوند.


دروني كردن مفاهيم اخلاقي
آموزش مفاهيم و دانستن، يك چيز است و پذيرش و عمل كردن به آن چيز ديگر. لذا آموزش اخلاقي كودكان اگر درست و صحيح انجام پذيرد تنها نصف كار انجام شده و نصف ديگر، درك و كاربرد عملي آن است. نبايد گذاشت در كلاس، كار به لفاظي تمام و تصور شود كودكان چون مفاهيم اخلاقي را مي دانند پس در هنگامه عمل آن را نيز رعايت خواهند كرد. مهم اين است زمينه اي فراهم گردد كه كودكان از تحت اقتدار سلطه جويانه فرد يا گروه خارج شوند و با شركت دادن آنان در بحثهاي جمعي و گروهي، چه از نظر ذهني و عقلي و چه از نظر عملي، با مسائل و مشكلات درگير شوند و در جوي آزاد و محبت آميز با حفظ احترام بر

شخصيت يكديگر، در ارتباط متقابل و تبادل افكار، در بحث و گفتگو، خود به احساس ارزشمندي برسند و عملا به تفكر و تعقل وا داشته شوند و در مباحثه ها و مناظره ها با راهنمايي و هدايت مربي عملا ضرورت اجراي قوانين و مقررات انضباطي را درك كرده و به باور برسند و آن را دروني سازند. مدرسه و خانه بايد چنين

فرصتهاي سازنده اي را فراهم بياورد تا كودكان به پيشرفتهاي جمعي و درك گرايشهاي اخلاقي نايل شوند و به صورت عيني و عملي، ارزش قوانين و مقررات را در موقعيتهاي گوناگون و شرايط مقتضي ادراك نمايند. كودكان و نوجوانان به دستورات و رفتار معلمان خود بسيار حساس و دقيقند و نيز در مقابل رفتار همسالان خود تاثيرپذير. معلمان مي توانند با فراهم آوردن زمينه هاي مناسب، در بحث هاي گروهي وارد شده و نقش هدايتگر داشته باشند و در برخوردها و مناظره هاي گروهي، بنا به اقتضاي هر موقعيتي زمينه را طوري فراهم كنند كه خود آنان به كشف و درك استدلالهاي آن مجهز شوند. در اين صورت خود بطور سازنده اي در رشد منش اخلاقي و پيشرفت و تعالي خويش نقش پيدا مي كنند.


احترام به قانون و مقررات و هر گونه قواعد و اصول اخلاقي، مستلزم پيدايش روح انضباط و احساس مسئوليت است با درك اين كه تنها در سايه رعايت آنهاست كه مي توان، به ارزشمندي و احساس خوشايندي نايل آمد. اين در حاي است كه محيط به دور از هر گونه اجبار و تحميل بوده و در تعامل و تقابل گروهي با احترام متقابل به مبادله، اطلاعات و احساسات بپردازند، بطوري كه كودكان در كنار بزرگسالان احساس كنند توانايي درك و فهم مسائل را دارند تا در عمل به آن مبادرت ورزند. تاثير و تاثرات از طريق گروه همسال با هدايت مربي، كارايي فوق العاده و چشمگيري دارد.


تشويق و ارزش گذاري والدين در بحثهاي گروهي و خانوادگي و دادن مسئوليت به فرزندان در موقعيتهاي طبيعي و عملي، عامل پر قدرتي جهت كسب ارزشهاي اخلاقي و شخصيت دهي به آنان مي باشد. در صحنه طبيعي زندگي، والدين و مربيان با شيوه هاي مناسب ارشادي و با ابراز نظرات اخلاقي بموقع، مي توانند به تغيير يا اصلاح كنشهاي رفتاري و اخلاقي كودكان پرداخته و آنان را به مرحله عاليتر ارزشي ارتقا دهند. رفتار مربي، الگو و نمونه اي براي تجربه عملي كودكان

است و تجارب مفيد ايجاد شده از سوي اطرافيان و همسالان كه در محيط مدرسه و منزل، در موقعيتهاي طبيعي و شرايط ايجاد شده، دريافت مي نمايند، موجب شكل پذيري شخصيت و محرك و تقويت كننده اي جهت دستيابي به ارزشهاي بالاتر مي شود. احساس رقابت سالم در همكاري و تقابل گروهي، به تجربيات

مثبت و سازنده براي كودكان منجر خواهد شد. با تفسير روشني كه توسط مربي و يا والدين از مفاهيم و ارزشهاي اخلاقي در حين كار و عمل عرضه مي گردد، در ارتباط با گروه همسال در يك مشاركت فكري به صورت گروهي به استدلالهاي منطقي مجهز مي گردند. البته بهتر است كه مسائل، بنا به نيازها و خواسته هاي كودكان طرح و مورد بحث و مذاكره قرار گيرد. توجه به مراحل رشد و سطح فكر و منطق كودك و عنايت به عامل زمان در فراگيري و درون سازي تدريجي مباحث مورد بحث، از جمله نكات مهم است.
والدين و مربيان معمولا مي كوشند نكات و مسائل اخلاقي را در فرصتي كوتاه از طريق گفتاري مستقيم و با پند و اندرز و به صورت تذكرات مكرر، به كودكان منتقل و يا تحميل كنند، غافل از اينكه اين كودكان هستند كه خود بايد شخصا اين رفتار را واجد شوند، دلايل آن را بپذيرند و با رغبت آن را در صحنه عمل به كار گيرند، نه اين كه قواعد را ما به آنها ديكته كرده و به اجبار بقبولانيم. خطابه هاي لفظي فراوان در شرايط نامناسب كارساز نيست و هرگز روش استدلال منطقي را به كودك نمي آموزد، حتي اگر با منطق و استدلال همراه باشد. چون جنبه تحميلي دارد و عامل آن اقتدار و فشار بيرون است. لذا با تغيير شرايط زمان، رفتار

كودكان به حالت اول برميگردد. تنبيه و يا تشويق در چنين شرايطي ، كه مقررات به صورت اجباري و با فشار به آنان تحميل مي گردد، خيلي كارساز نمي تواند باشد، زيرا فرد خود شخصا در سازمان دهي ذهني و رواني خويش دخالتي نداشته و به صورتي فعال در كشف و شناخت قضايا به دليل و استدلال مجهز نگرديده است. لذا كودك تا زماني كه سلطه و اقتدار خارج (فردي و يا گروهي و اجتماعي) حاكم است آن هم در حضور جمع به عمل وادار مي شود و در صورت تغيير موقعيت و عدم حضور اقتدار فرد و يا گروه، مقررات مراعات نمي شود.


مواجه كردن كودك با نتايج منطقي رفتار
يكي از طرق ايجاد و زمينه يادگيري و پذيرش آگاهانه كودك، مواجه كردن او با نتايج طبيعي و منطقي رفتارش است؛ مثلا، كسي كه به موقع از خواب بر نمي خيزد، از مدرسه اش جا مي ماند؛ و كسي كه تكليفش را انجام نمي دهد، در مدرسه مجبور به پاسخگويي در مقابل پيامدهاي حاصل از رفتار خويش است. تذكرهاي پياپي، انجام دادن كارها به جاي كودك، تشويق و تنبيه هاي لحظه اي و آني كارساز نيست. براي به كارگيري اين روش بايد صبور بود، سعه صدر

داشت، شكيبايي پيشه كرد و قاطع و پيگير، با مهر و محبت رفتار كرد. در كارها و اجراي مقررات انضباطي بگذاريد كودك خودش بياموزد، سعي نكنيد راه حلهاي دسته بندي شده خود را به او ديكته كنيد. هنگامي كه با بدرفتاري و عكس العملهاي نامناسب و عدم رعايت مقررات روبه رو مي شويم نبايد زود كنترل خود را از دست بدهيم، بلكه بهتر است از واكنش سريع و شديد خودداري كرده و عكس العملهاي خود را تا زماني كه بتوان با آنان به آرامي و احترام برخورد كرد، به تعويق اندازيم.


حفظ واقع بيني و اجتناب از برخورد شديد، از عوامل بسيار مهم در فضاسازي و ايجاد زمينه براي رسيدن به نتيجه منطقي رفتار است. نبايد بدرفتاري كودك را توهين به خود تلقي كرد. موقعي كه كودكان مي خواهند چيزي را ياد بگيرند بطور طبيعي در انجام آن، خطا و اشتباه دارند و ما بايد خطا و اشتباهات آنها را ، همان طور كه در مسائل آموزش، طبيعي مي دانيم؛ در مسائل اخلاقي و پرورشي نيز طبيعي، تلقي كنيم، زيرا هر اشتباهي براي كودكان حكم يك تجبه

آموزشي را دارد نه تخطي از اختيارات و دستورات مربي و والدين. نتايج منطقي گاهي نتيجه تجربه كودك در رابطه با واقعيتهاي عيني است و گاه در رابطه با واقعيتهاي ذهني و اجتماعي است كه كودكان از آن درس مي گيرند؛ چرا كه كودك و نوجوان در صورتي كه در برخوردها مجال كافي براي انديشيدن بيابد، بطور منطقي رفتارش را با نتايج آن مرتبط مي سازد. لذا بايد اوليا و مربيان در فضاي خانه و مدرسه، شرايط را طوري فراهم سازند كه كودكان آگاهانه به نتايج منطقي رفتارشان برسند و اصول و مقررات اخلاقي را ياد بگيرند و بپذيرند.


بايد قبل از به كار بردن اين روش، بر بهبود رابطه خودتا با آنان، براساس ايجاد دلگرمي و احترام متقابل بكوشيد. لحن كلام و تن صدا نشانگر مهرباني يا عدم مهرباني مربي خواهد بود. بايد با قاطعيت و مهرباني سخن گفت تا كودك در يك احساس خوشايندي كه برايش فراهم مي شود آزادانه به رفتار و عواقب

كارهايش بينديشد و به نتيجه اعمالش پي ببرد. در اين موقعيت، كودك نبايد احساس فشار و يا رنجشي بكند كه بر نتيجه گيري منطقي و عقلي وي تاثير منفي بگذارد و از فكر كردن باز ماند. بعضي اوقات برخوردهاي تند، تاثرات روحي و عاطفي شديدي در كودك به بار مي آورد و او را به لجبازي و مقابله به مثل مي كشاند و در نتيجه ، مانع نتيجه گيري منطقي كودك مي شود. ايجاد فضاي محبت آميز همراه احترام متقابل و دادن امنيت و اعتماد به نفس، زمينه احساس خوشايندي و آزادي كودك را فراهم مي سازد و از اين رو بطور طبيعي در مورد اعمال درست و يا نادرست خود مي انديشد و به نتايج آن پي مي برد.


آنچه موجب عكس العملهاي ناسنجيده و برخوردهاي لحظه اي كودكان مي گردد همان صدمه ديدن شخصيت و رنجيدگي عاطفي است. برخوردهاي شديد و توهين آميز والدين يا مربي سبب مي شود كودك به جاي تفكر درباره رفتارش به موضع گيري دفاعي كشانيده شود و در اين هنگام، ديگر مجالي براي منطقي فكر كردن او باقي نماند.


زماني كه كودك فرصت فكر كردن پيدا كند، از رفتار بد و يا خوب خود متاثر مي شود، آثار و نتايج آن را به رفتار خود ربط مي دهد و به نتيجه منطقي مي رسد و در نتيجه به تشويق وي به ادامه و يا توقف از عمل مي انجامد.


لازمه ايجاد فضايي براي انديشيدن كودك، سعه صدر و سكوت ماست. بايد او را با نتيجه رفتارش تنها گذاشت؛ چرا كه عكس العملهاي آني، چه زباني و چه با تغيير چهره، با تشويق و يا تنبيه، همه فرصت تصميم گيري در مورد رفتار و نتيجه گيري منطقي را از كودك سلب مي كند و سبب مي شود رفتارش، عكس العملي و بازتابي شود و تفكر و تصميم گيري در آن نقشي نداشته باشد. اين نوع يادگيري، بازتابي و شرطي است نه آگاهانه و گزينشي؛ زيرا عامل بيروني محرك اصلي است. بر خلاف نتيجه گيري منطقي كه عامل دروني، يعني اراده و شخصيت خود فرد است كه به نتيجه و گزينش رفتار منجر مي شود.
خونسردي و آرامش در مقابل كودك، به احساس امنيت وي كمك مي كند تا مجال يابد سوء رفتار و يا حسن رفتار خويش را با نتايج منطقي آن، كه از واقعيات زندگي اجتماعي فرا مي گيرد ربط دهد و به تجربه مفيد، كه همان تصميم به يادگيري جديد در قالب تغيير رفتار در جهت مثبت است، نايل آيد.


بايد صبور باشيم و اجازه دهيم كودكان با نتايج رفتارشان روبه رو شوند. اين ترس كه كودك بد مي شود و يا بدتر مي شود، تفكر صحيحي نيست.
برعكس، تذكرات مكرر و زياده گوييهاي پي در پي تاثيرات رفتار را كم مي كند و رسيدن كودك به نتايج منطقي را به تاخير مي اندازد. بايد زماني به سخن گفتن با كودك لب گشود كه علاقه مند به شنيدن باشد. بايد كم سخن گفت و خود را درگير برخوردها و بگومگوها نكرد، و به حرفها و بدگوييها نيز وقعي ننهاد. گاهي اوقات لازم است صحنه را ترك كرد تا كودكان مجال يابند به نتايج منطقي گفتار و رفتار خود برسند. در درگيريها سعي نكنيد مقصر را شناسايي كنيد، ايجاد فضاي

دوستانه و احترام متقابل سبب مي شود كودكان خودشان در مورد مشكلاتشان تصميم بگيرند و مسائل خود را حل كنند. در مورد نيازها و خواسته هايشان، روش آزاد منشانه ايجاب مي كند كه حتي الامكان براي آنان حق انتخاب قرار دهيد، تصميماتشان را بپذيريد و در كارها با عفو و گذشت برخورد كنيد. زيرا چشم پوشي، شكلي از روش منطقي است و اغماض در كارها فرصت تجربه كردن را به آنان اعطا مي نمايد. در برخوردها رفتاري آزاد منشانه و منصفانه داشته باشيد و در مسائل، قاطع و مهربان باشيد تا براي كودكان زمينه تفكر و تجديد نظر درباره رفتارشان فراهم آيد و خود را مسئول كار خويش احساس كنند. اگر كودكان احساس كنند تحت فشار و يا اجبار نيستند دست از كار خلاف خود بر مي دارند.


مواجه كردن كودك با نتايج منطقي رفتارش در صورتي موفقيت آمويز خواهد بود كه شما از داشتن انگيزه هاي پنهاني تسلط و كنترل بر آنان خودداري نماييد، كارها و برخوردها را بر اساس حسن ظن استوار كنيد و رفتاري كريمانه داشته باشيد.
مواجه كردن كودك با معما و سئوال
طريق ديگر رسانيدن افراد به درك و ضرورت استدلال و مجهز شدن به منطق، همان طرح سوال ابراهيم گونه از افراد است. طرح سئوال و معما و عرضه روشهاي مختلف در حين اجراي مقررات و قوانين، كه به صورت طبيعي در بحثهاي گروهي با ايجاد بحران پيش مي آيد، زمنه هايي فراهم مي سازد كه كودك و نوجوان به تفكر و انديشه واداشته شود؛ زيرا پيدا كردن دليل براي اثبات بيان خود، در واقع وسيله اي براي اثبات شخصيت خويش است و اگر مربي بحث را صحيح رهبري

نمايد، هر يك از دانش آموزان به احساس ارزشمندي و تحقق خويشتن مي رسند. در حقيقت شخصيت خود را در رعايت و عمل به اين ارزشها به اثبات خواهند رسانيد. دادن فرصت و اجازه بحث و استدلال و سئوال از آنان كه نظر شما در اين باره چيست؟ و شما چگونه فكر مي كنيد؟ اگر شما در اين موقعيت قرار بگيريد چه كاري را انجام مي دهيد؟ يا اگر با شما همين رفتار را انجام دهند چه احساسي پيدا مي كنيد زمينه سازماندهي بناي فكري كودكان را در درك اصول و قواني

ن اخلاقي فراهم مي سازد. براي اينكه ارزشهاي اخلاقي منجر به تحول رفتار كودكان بشود، هيچ موقعيتي موثرتر و كارسازتر از فراهم نمودن فضاي دوستي، ايجاد جو معنوي و احترام آميز معلمان و والدين با ساير همسالان و اعضاي گروه در مورد يكديگر نيست؛ چون ين هم احساسي دو جانبه، به عزت نفس و احياي شخصيت انساني آنان منجر خواهد شد؛ زيرا احساس ارزشمندي و عزت نفس نياز فطري انسان است و اصولا همه تلاشها و حركتهاي انسان در زندگي براي رسيدن به رفع نيازهاي او انجام مي پذيرد و يكي از نيازهاي اصيل و مهم انسان، بازيافتن كرامت نفس و عزت نفس است كه در اين گونه فضاها در سايه تلاش براي رعايت مقررات و ارزشهاي اخلاقي تحقق خواهد يافت.


ترغيب و تشويق اعضاي گروه در فضايي پر از صفا و صميمت منجر به دوستي و رفاقت و در نهايت به يك احساس همگاني جهت انتقال ارزشها و مقررات و ضرور درك دلايل و استدلالهاي آنها مي انجامد. با طرح سئوالهاي اكتشافي، كودك به تفكر و تفسير و تحليل حوادث و قضاياي مورد بحث ترغيب مي شود و اين امر در سازماندهي ذهني و درون سازي فكري او نقش بسزايي دارد. از اين طريق او با موقعيتهايي آشنا مي شود كه بطور عيني و تجربي مي تواند موقعيت و احساسات ديگران را به خوبي درك و لمس كند و خود ضرورتا به راه حلها بينديشد و به شناخت و ضرورت اجراي مقررات و رعايت ارزشها برسد. اين امر چون با روش آزاد منشانه در محيطي آرام، بدون احساس اجبار و فشار بطور خوداگاهانه صورت مي گيرد، رفتاري پايدار و ماندني خواهد شد و گذشت زمان و تغيير اوضاع و محيط تاثيري در آن نخواهد گذاشت.


بنابراين بايد پرورش اخلاقي و انضباطي كودكان بدون اجبار و يا تحميل ، از طرف خانه و يا مدرسه صورت گيرد . در اجراي مقررات و ارزشها خود كودكان مهمترين عامل بوده و مهمترين نقش را دارند و والدين و معلمان در موقعيتهاي مناسب، تنها زمينه ساز و هدايتگرند. در گذشته برداشت عمومي اين بود كه همه چيز را بايد با فشار تنبيه و تشويق به دانش آموزان تحميل كرد، زيرا كودك بازيگوش و سر به هواست و در عمل از رعايت مقررات سرباز مي زند و از انجام تكليف شانه خالي مي كند و روش برانگيختن حس اشتياق كودك در ياديگري و پرورش اشكال داشت؛ با اين كودك و نوجوان در اين دوره بيش از هر دوره ديگري كنجكاو بوده

و نياز به شناخت و يادگيري و كار و عمل دارد و همواره اشتياق آن را مي كشد. بنابراين نبايد هيچ ارزش و قاعده و اصولي را قبل از اين كه زمينه لازم عاطفي و رواني آن براي كودك فراهم و يا خود به آن متمايل شده باشد به وي تحميل كرد. گرايش كودك به پذيرش ارزش و يا قاعده اي و يادگيري مقررات تنها در سايه احساس ارزشمندي و احساس شخصيت و ارزنده پنداري خويش تحقق مي يابد و در مدرسه، قواعد و مقررات پا به عرصه وجود مي گذارند، بايد شخصيت دان

ش آموز حفظ شود. مدرسه، دعوتي طبيعي از كودك و نوجوان به عمل مي آورد تا وي رفتار و سازشهاي خود را هماهنگ با توقعات و انتظارات زندگي دسته جمعي بروز دهد و رفتار خويش را استوار سازد ؛ چه وقتي قواعد و مقررات و دستورات اخلاقي با احتياجات روزمره دانش آموز و با تمايل به تعاون به صورت همفكري و همياري در محيطي گرم و صميمي پيوند مي خورد، با مقررات آشنا شده و با آن زندگي مي كند. روحيه تعاون و كوششهاي دسته جمعي در گرو

ه تنها در سايه ارتباطي سالم و با هدايت مربي صورت مي گيرد و قدرت ابتكار و خلاقيت را در حل مسائل براي تك تك افراد در ارتباط با خود و ديگرن پديد مي آورد.
در اين چنين محيطي ، هر كس سعي ندارد از ديگري جلو بزند و به عنوان فرد مورد توجه و شاخص جلوه كند و بقيه را ناموفق و شكست خورده بپندارد، بلكه اولين سنگ بناي زندگي اجتماعي، كه همان درك روحيه همكاري و احترام متقابل است، پا به عرصه وجود مي گذارد. هر كس بر حسب لياقت و تواناييهاي خو

د با حفظ عزت نفس در حركتي جمعي ، انگيزه خدمت دسته جمعي و همبستگي گروهي در سايه ارتباطي سالم بين خود و ديگران مشاركت مي نمايد. چنين افرادي با حفظ حريم شخصيت ديگران رشد مي كنند و در آينده مي توانند به عنوان انسانهاي مستقل و عزتمند در هدايت و رهبري جامعه و در جهت پيشبرد اهداف ارزشمند اسلامي نقشي فعال و سازنده به عهده داشته باشند و ان شاءالله هريك سربازي فداكار، ياور و زمينه ساز نهضت آن پرچمدار بزرگ ، ولي الله اعظم امام زمان عجل الله تعالي فرجه باشند.

كتاب (پرورش استعداد همگاني ابداع و خلاقيت)
سئوالات
1-از مسافرت هائي كه رفته ايد كدام يك در برانگيختن قدرت تصورتان موثر بوده است؟ دلايل آن را تجزيه و تحليل نموده شرح دهيد چرا ديگر مسافرت ها مثمر چنين نتيجه اي نبوده اند.
2-اعتقاد داردي كه كودكان بايد در «تظاهر» نمودن هايشان تشويق با توبيخ شوند؟ شرح دهيد.
3-تا چه حد با فرانسيس بيكن كه مي گويد «مطالعه انسان را كامل مي كند» موافقت داريد؟ موضوع را شرح دهيد.
4-فكر مي كنيد مي توانيد كتاب بنويسيد؟چرا؟
5-آيا اين اظهار نظر كه«هرچه بيشتر تمرين مهرباني كنيد مهربان تر مي شويد» صحيح است يا غلط؟ شرح دهيد.
روشهاي پرورش خلاقيت


مي توان موهبت خلاقيت را با بلا استفاده گذاردن پژمرده نمود و يا با مبادرت به فعاليت هايي كه بيشترين امكان را براي پرورش قدرت تصور خلاق به وجود مي آورد، و خاصه با تمرين دادن مداوم، آن را توسعه داد.


در اين كه اين استعداد را مي توان پرورش داد ترديد وجود ندارد. روانشناسان از مدتها قبل اين اعتقاد را كه هر استعداد اساسي را مي توان تربيت نمود – و حتي استعداد متوسط را مي توان با تمرين پرورش داد- پذيرفته اند. با تمرين حساب ذهني، بزرگسالان مي توانند قدرت محاسبه خود را بيش از دو برابر كنند. در مورد اثر تمرين بر روي حافظه، بسياري از طريق تمرين قدرت يادآوري خود را دو برابر كرده اند.


حتي خصوصيات عاطفي را مي توان از طريق تمرين بهتر كرد. هر چه بيشتر مهرباني كنيم مهربان تر مي شويم. با تمرين شادي خود شادتر مي شويم. حتي شوخ طبعي با آموزش توسعه مي يابد و اين موضوع از نتايج دروسي كه براي تربيت كمدين ها در برخي دانشگاه ها تدريس مي شود مشخص شده است.
تمرين هم براي پرورش مغز و هم براي پرورش جسم لازم است . والت ديسني توصيه مي كند كه به دستگاه تصور خلاق خود به عنوان عضلات مغزي بنگريم. عضلات بدن هرچه بيشتر كار كند به جاي آن كه تحليل رود بيشتر پرورش مي يابد. درست مثل عضلات و ارگانهاي جسمي، هوش و ذكاوت بدون تمرين فرسوده مي گردد.


وقتي شكسپير درباره «مزاياي غني تمرين خوب‌» سخن گفت اشاره داشت كه تمرين برحسب درجه ارزش تغيير مي كند. بهتر از همه انجام واقعي كار است – يعني تركيب كردن عملي كوشش با قدرت تصور. بدين ترتيب قدرت خلاقيت محفوظ ماندن و يا بازيافت مي شود- و در واقع براي رشد برانگيخته مي گردد.
1-تجربه براي ايده جوئي سوخت مي سازد
براي پرورش خلاقيت، مغز نه تنها به تمرين نياز دارد بلكه به وسائلي كه با آن بتوان به بهترين وجهي ايده ها را تشكيل داد محتاج است. غني ترين سوخت براي ايده جوئي عبارت از تجربه است.


تجربه دست اول مطلقا غني ترين سوخت است زيرا امكان اين كه در مغز ما بماند و در موقع نياز به خاطر آيد زيادتر است. تجربه دست دوم – مانند خواندن سطحي، گوش دادن يا تماشا كردن – سوخت ضعيف تري را تشكيل مي دهد.


در سن دوازده سالگي توماس اديسون در ترن ها شكلات مي فروخت. وقتي فقط 14 سال داشت يك روزنامه منتشر مي كرد. در مواقع بينابين سبزيجات خريد و فروش مي كرد و وقتي هنوز كمتر از 20 سال داشت در تلگرافخانه كار مي كرد . آنقدر مطالب دست اول آموخت كه وقتي 22 ساله بود نوار اونويرسال سهام را تكميل نموده آن را به موسسه تلگراف امريكا به400،000 دلار فروخت. چنين تجارب دست اول است كه دليل ركورد خلاقيت مادام العمر اديسون را توجيه مي كند.
مسافرت يك نوع تجربه است كه به تغذيه قدرت تصور كمك مي نمايد. نكات برجسته در حافظه ما باقي مانده قدرت تداعي مارا تقويت مي نمايد- بطوري كه سالها بعد ممكن است مغزمان ايده اي خلق كند كه اگر جائي نرفته بوديم و چيزي نديده بوديم اين خلاقيت امكان نمي داشت.


ارزش خلاقيت مسافرت بستگي به كوششي دارد كه در مورد آن بكار مي بريم. يك متخصص خلاقيت وقتي به مسافرت دور دنيا مبادرت نمود، نه تنها از مشاهدات خود بلكه از ايده هائي كه هر روز تدبير مي نمود يادداشت برمي داشت. اين يادداشتها ارزش كاربردي اين سفر را به مقياس وسيعي ارتقاء بخشيد. وي كرارا از اين يادداشتها در نوشته هايش براي روزنامه هاي مختلف كه خوانندگان زيادي داشت، استفاده مي كرد.
نوعي از مسافرت كه هميشه قدرت تصور را بكار وا مي دارد عبارت از سفر به نقاط دور افتاده است. در اين مسافرتها به جاي اتكاء به وسائل موجود در نقاط آبادتر از قبيل هتل ها، رستوران ها و غيره شخص مصائب را تحمل نموده، به خود متكي بوده و بهتر قادر خواهد بود كه ايده هاي جديد تدبير كند.
خانه بدوشي و آوارگي مردم بسياري را خلاق تر از آن كرده است كه در صورت داشتن يك زندگي مرفه مي توانستند بدان نائل آيند. يك نمونه برجسته آن يوجين اونيل درام نويس امريكائي است كه زندگي خويش را با كار در سراسر آمريكاي جنوبي و اروپا اداره مي كرد. بدين ترتيب وقتي 24 ساله بود كوهي از معدن طلا در مغز خود ذخيره نمود كه قدرت تصورش، طلائدي را كه با آن نمايش هايش را پر بار مي نمود تصفيه مي كرد.
مسافرتهاي ما چه به اقصي نقاط جهان و چه به حومه شهرمان، به تجربه ما مي افزايد و همچنين قدرت تداعي ما را تحكيم مي بخشد. مسافرت فكر ما را باز نموده و قدرت ايده جوئي را تقويت مي كند.


تماس هاي شخصي نيز براي تغذيه و تهييج تصور ما مي تواند بسيار مفيد واقع گردد. اين موضوع بخصوص در صورت تماس ما با كودكان بيشتر صادق است.
بزرگسالاني كه حرفه شان آنان را با كودكان در تماس قرار مي دهد نمونه زنده اي از اثبات اين واقعيت است. بزرگسالان مي توانند در نتيجه كار با كودكان از لحظا قدرت تصور رشد كنند. مربيان كودكستان و كلاسهاي پائين دبستان به طور استثنائي خلاق هستند. آزمايش هاي استعداد نشان مي دهد كه 58 درصد اين مربيان در زمينه قدرت تصور خلاق در مقايسه با ساير حرفه ها به نحوي غيرعادي برترند.


براي بدست آوردن بيشترين استفاده از كودكان در زمينه خلاقيت، بايد خود را با آنها نزديك كرد. بايد با آنها صميمانه برخورد نمود همان گونه كه خانمي قدرت تصور خود را با در آميختن با كودكان در يافتن وجوه تشابه تقويت مي كرد. وقتي وي با اتومبيل كودكان را به تفريح و تفرج مي برد با آنان به اين بازي مي پرداخت كه هر چه مي بينند تشريح كنند –نه برحسب تشريح مستقيم بلكه با به خاطر آوردن چيز ديگري كه تداعي مي شود.
«اگر گفتيد اين دره مثل چيست‌؟»


يكي مي گفت «مثل لحافي است كه در گهواره بچه است-آن طوري كه راه راه هايش قرار گرفته است»
ديگري مي گفت مثل بلوك هاي ساختمان است كه پهلوي يكديگر قرار گرفته اند.
روزي كه ابرهاي سفيد در آسمان پراكنده اند منبع بي انتهائي از تصورات است-هيولاها، گاوهاي وحشي، پرندگان، ماهي ها. يك غروب آفتاب عبارت است از كافه گلاسه توت فرنگي كه عاقبت به كاكائو تبديل مي شود.


نكته قابل توجه عبارت از آن است كه ارزش خلاقيت تماس با كودكان بيشتر بستگي به طرز تلقي بزرگسالان دارد. اگر با آنان با نظر حقارت سخن بگوئيم به سرعت ما را ساكت خواهند كرد. ليكن اگر بتوانيم لنگر تصور بزرگسالي خود را رها كنيم با آنان در افق زيبائي از تخيل وارد مي شويم...
2-بازي هاي فكري-حل معما و جدول
عده زيادي از مردم مقدار زيادي از وقت خو

د را صرف بازي هاي مختلف مي كنند. بعضي از اين بازي ها به پرورش قدرت تصور كمك نموده و بعضي به اين استعداد كمكي نمي كنند.
در حدود 250 نوع بازي نشسته وجود دارد. تجزيه و تحليل نشان داده است كه فقط 50 بازي حاوي تمرينات خلاق اند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید