بخشی از مقاله
نيم نگاهي به جغرافياي تاريخي خليج فارس
از نخستين روز آفرينش دنيا، تا تكوين و پيدايش خشكيها و درياها، تا اينك انسان، بر خليج فارس عمر جهان وزيده است، از بدو تردد فنيقيها تا تحرك هخامنشيان و تحريك يونانيان و حركت اسكندر و ماموريت نثار خوس - نثار كوس - و از اولين جرقههاي فتوحات مسلمانان در شهرهاي ساحلي و جزاير خليج فارس، تا حضور نحس پرتغاليها و هلنديها، و به دنبال آنها كمپاني هند شرقي و انگليسيها، آنهم با ادعاي فريبنده صدور تمدن، و استقرار نظم و لغو بردهداري اما به طمع ادويه و ابريشم و مرواريد و غارت گنجينههاي شگفتناك سرزمين
افسانهاي هندوستان، ….. و در اين صد سال اخير هم كشف مصيبت بزرگي به نام نفت و امتياز استخراج و ... در كنار حذف تدريجي انگليسيها از صحنه رقابتهاي تراز اول سياست و اقتصاد جهاني، و ماجراي جنگ جهاني و تولد غول بيشاخ و دمي به نام آمريكا و رشد سرطان صهيونيزم و تلاش مستمر و هدفمند به منظور مهار خطر مسلمانان و سلطه بر منابع انرژي جهان - كه بيگفتگو نيمي از آن در همين دور و بر خليجفارس خوابيده است، و لشگركشي حيرتانگيز و بيسابقه تفنگداران دريايي آمريكا به بهانه و دليل براي توجيه شوراي امنيت سازمان ملل و تداوم حضور سلطهجويانه ناوهاي غولپيكر و مانورهاي پي در پي و چنگ و دندان نشان دادن به مردم سلحشور ايران، و بالاخره تحميق عراقيها و به راه انداختن
آتش بازي جنگ نفت و اشغال كويت و...، و اين همه رفت و آمد، و گفت و شنود در شهركهاي شيخ نشين و به ظاهر مستقل حوزه خليج فارس و گاهگداري هم علم كردن پيراهن دريدهاي به نام \"خليج عربي !!\" و \"شطالعرب\" و ادعاي كذايي حاكميت بر بعضي جزاير ايراني خليجفارس و... و دهها و صدها مقوله ديگر همه و همه بيانگر حساسيت و اهميت
كمنظير خليج فارس به عنوان گلوگاه آبي شرق و غرب، است و بيترديد بودن يا نبودن نفت و گاز - اگر چه ممكن است در بخشي از كنشهاي سياسي و اقتصادي مختصر نوساني ايجاد كند؛ اما در هر صورت اهميت سوقالجيشي - و ژئوپلتيك - خليج فارس كماكان با همان حدت و قوت باقي و محفوظ است. و چه دليلي بهتر از اينكه پيش از پيدايش نفت هم جهانخواران چهار چنگولي به گردن خليج فارس چسبيده بودند.
خليج فارس - به عنوان شعبهاي بزرگ از اقيانوس هند - كه بر سر راه كليه خطوط دريايي در مشرق عدن واقع شده است و در مقام محل و معبر مبادله كالا و تجارت ميان شرق و غرب، نه تنها از زمانهاي دور صحنه رقابت و كشمكشهاي ملل ذينفع و متجاوزان و استعمارگران بوده است، بلكه هميشه و بيش از هر درياي ديگري مورد توجه علماي معرفهالارض و باستانشناسان و مورخان و جغرافيانويسان - و مشتركا سياستمداران و سلحشوران - قرار داشته است. شايد اين جستار باز نمود كيفيت پيدايش خليج فارس را برنتابد، اما همينقدر توان گفت كه در روزگاران بسيار دوري كه «تمام سرزمين مقدس ايران و عراق و عربستان را اقيانوس گستردهاي فراگرفته بود، يك فشار تحتالارضي در عصر هيوسن طبقات زمين را بالا آورده و فلات را فرو برده و خليج فارس را ايجاد نموده است.»1
عليرغم اينكه نخستين جغرافينويسان مسلمان - سده سوم تا ششم هجري قمري - بالطبع در افق علمي بسيار محدودي حركت ميكردند و از يافتههاي آزمايشگاهي و فسيلشناسي در تبيين نظريههاي زمينشناسي خود بيبهره بودند، اما با اين همه نظريهي دانشمند بزرگ ابوريحان بيروني دربارهي «چگونگي پيدايش خشكيها و درياها، و به عبارتي بيرون آمدن خشكيها از درياها و يافتههاي فسيلشناسي» به اصول دانش پيشرفته زمينشناسي و مباني علمي جغرافيا بسيار نزديك است. بيروني گويد: «با گذشت زمان دريا به خشكي و خشكي به دريا تبديل ميشود و اگر اين كار پيش از بودن مردمان در جهان بوده باشد دانسته نيست و اگر پس از آن بوده باشد گزارشي از آن بر جاي نمانده است... اين بيابان عربستان كه ميبينيم نخست دريا بوده و سپس پر شده است و نشانههاي آن هنگام كندن چاهها و حوضها آشكار ميشود، چه در آن چينههايي از خاك و ريگ و قلوهسنگ ديده ميشود و نيز پارههاي سفال وشيشه و استخوان به دست ميآيد كه ممكن نيست كسي آنرا به عمد در زير خاك پنهان كرده باشد.
همچنين سنگهايي بيرون ميآيد كه چون آنها را بشكند، صدفها و حلزونها و چيزهايي كه گوش ماهي ناميده ميشود به نظر ميرسد... و اينگونه چيزها در بابالابواب بر كناره درياي خزر نيز هست. و البته براي تبديل دريا به خشكي وقت معين و تاريخي به ياد كسي نيست.»2
اوضاع و احوال خليج فارس در ادوار پيش از ميلاد به درستي دانسته نيست و مدرك مدون و قاطعي كه منشاء قضاوتي دقيق قرار گيرد به دست نيست. اينكه آيا در آن دوران فنيقيها در مناطق مسكوني خليج فارس مستقر بودهاند يا نه؛ پاسخ محكمهپسندي ندارد. ولي قدر مسلم اينكه از چهار هزار سال ق.م تجارت دريايي ميان اقوام ساكن اين منطقه جريان داشته است. بابليها كه به اعتبار گفته تورات (- كتاب يوشع از اسفار توراه ـ) نيروي دريايي عظيمي داشتهاند، هميشه به خليج فارس توجهي خاص نشان ميدادند. اكثر مورخان يوناني - از جمله هرودوت - معتقدند كه بابليها وسايل مورد نياز خود را كه از عربستان و هندوستان تهيه ميكردند، از طريق خليجفارس حمل مينمودند. به لحاظ موقعيت سوقالجيشي نيز بابل در حوالي خليج فارس در كنار دجله و فرات قرار گرفته بود و سه درياي فارس و هند و اسود را به هم مرتبط ميساخت. با وجود اينها پيش از همه احتمالا پاي فينقيان به خليج فارس باز شده است كه در مركز عالم متمدن عهود باستان ميزيستند و در كشتيهاي خود از بيبلوس3 و صور و صيدا رموز دريانوردي و همچنين آداب خط و كتابت را به نقاطي از عالم بردند كه يكي دو هزار سال بعد قلمرو گسترده مسيحيتت و اسلام گشت. حتي بنابر آنچه هرودوت مينويسد:
«فارسيان دانشمند مدعي هستند كه وقتي فنيقيها از درياي اريتره (سرخ) به سواحل مديترانه شرقي مهاجرت كردند و در سرزميني كه امروز در آن ميزيند ساكن شدند بيدرنگ به بحر پيماييهاي طويل دست زدند.»4 ميتوان احتمال داد كه فنيقيها شرقيتر از آن بودهاند كه تا كنون پنداشتهايم. «بسياري از مؤلفان پنداشتهاند كه بحرين وطن اصلي فنيقيهاي دريانورد بازرگان مديترانهاي بوده است كه به مثابه ارابه تمدنهاي باستاني بودند. اين پندار مبتني است بر شباهت عجيب گورهاي بيشماري كه در بزرگترين جزيره بحرين ديده ميشود با مقابر فنيقيان. باستانشناسان متعدد سالهاست كه در اين باره مشغول مطالعهاند؛ ولي هنوز تعبير واحد و قاطعي از آنها ديده نشده است. اما به هر جهت آنچه مسلم مينمايد، اين است كه فنيقيان پيش از استقرار در سواحل مديترانه در خليجفارس مستعمراتي داشتهاند5.
چنين قومي دست كم ضمن راههاي تجارتي خود آشناييهايي با خليجفارس داشته است. بهخصوص اگر در نظر داشته باشيم كه بزرگترين لشگركشيهاي سرداران بزرگ تاريخ در آن زمان به استعانت دريانوردان فنيقي امكان ميپذيرفته است، لشگركشي اسكندر به اين سوي جهان فصل تازهاي است. اسكندر در بازگشت از فتح هند به يك دسته از سربازان خود به سركردگي نثارخوس ماموريت داد كه در مصب رود سند به كشتي بنشينند و به كمك دريانوردان قبرسي و فنيقي و مصري همراه خويش در ساحل عمان و خليج (- فارس -) تا آنجا كه ميتواند پيش براند.»6
نثارخوس كه دوست زمان كودكي اسكندر بود در حدود سالهاي 325 ق.م سفر اكتشافي خود را آغاز كرد و طول خليج فارس از سند تا فرات را پيمود. اين دريانوردي اكتشافي بسيار مهم، 146 روز ادامه داشته و نثارخوس در 24 فوريه 325 ق.م در حاشيه رودخانه اهواز (كارون؟) لنگر انداخته و به سپاه اسكندر پيوسته است. به عقيدهي استرابون - كه به تفصيل از حركت نثارخوس صحبت كرده - مهمترين دستاورد اين سفر نظامي - اكتشافي؛ اتصال اروپا به مناطق دور دست شرق و بويژه هندوستان و چين بوده است.7
در اينكه ميان هندوستان و نواحي مسكوني خليج فارس - جزاير و شهرهاي ساحلي - و حوزهي ارند رود، از روزگاران دور ارتباط برقرار بوده است، شكي نيست. در سال 3-1922 م، مسترماكي MR . E . MACKY در جريان حفاريهاي جزيرهي كيش، مهر منقوشي يافت كه از هر حيث، با مهرهايي كه توسط سرجان مارشال sir . Marshal در شمال هندوستان كشف شده، مشابه است. از اين مانستگي قابل تامل دانسته ميآيد كه نه فقط رابطه منظمي بين دو مكان مزبور وجود داشته، بلكه تمدن مشتركي نيز در اين دو جا جاري و حاكم بوده است، كه چندين هزار سال، بر ادراري كه ما از آن مطلعيم، اقدام است... به نظر دكتر تئودوريئت ، Dr T Bent ملاحان و بحر پيمايان جسوري كه در آن روزگاران در توسعه تجارت ميكوشيدهاند از نژاد فنيقي بودهاند. اما براي اثبات اين ادعا دليل مستندي به دست نيست. هرودوت گويد: «فنيقيها مدعياند كه از نواحي خليجفارس آمدهاند ولي مدركي براي اثبات مدعاي فوق موجود نيست... با اين همه هم هرودوت و هم استرابون تاكيد ميكنند كه در اين نواحي مراكز مهم تجارتي وجود داشته است و فنيقيها در سواحل خليجفارس آمد و شد داشتهاند.8
\"فتوحات اسلامي در جزاير خليج فارس\"
با وجود جايگاه مهم جغرافيايي و جزاير آن، نزديكي به شبه جزيره عربستان (پايگاه و خاستگاه اوليه اسلام)، و سرعت گسترش اسلام و دامنه وسيع فتوحات، چنين به نظر ميرسد كه مسلمانان، نيرو و برنامهريزي خيلي جدي و دقيقي به منظور فتح شهرهاي ساحلي و جزاير خليج فارس خرج نكردهاند و فيالواقع هدف اصلي و نوك تيز پيكان يورش مسلمانان متوجه مناطق مركزي، غربي و به ويژه صفحات شمالي ايران - عليالخصوص شمال قزوين - بوده است. آنجا كه جنگاوران كوهستانهاي ديلم در برابر تهاجم مسلمانان بشدت مقاومت ميكردند….. اما اينطور هم نيست كه سپاه فاتحان از كنار كرانهها و كنارهها جزاير خليج فارس بسادگي گذشته باشند. بلاذري در بخش [فتح] « حوزههاي فارس و كرمان» از تسخير جزيره ابر كاروان (قشم) و توج - در زمان خليفه دوم - سخن گفته است:
«گويند زماني كه علاءخضرمي از جانب عمربنخطاب ولايت بحرين را داشت، هرثمه بن عرقچه باروقي از قوم ارد را بفرستاد و او جزيرهاي را در فروسوي فارس فتح كرد سپس عمر به علاء نامه نوشت و فرمان داد كه هرثمه را به ياري عتبه بن فرقد سلمي فرستند و علاء چنان كرد كه وي فرموده بود، پس از آن عمر، عثمان بن ابي العاص ثقفي را ولايت بحرين و عمان داد. عثمان در آن ديار به هر سوي بتاخت و اهل آنجاي را به اطاعت خويش در آورد. سپس برادر خود حكم بن ابي العاص را با سپاهي عظيم از قومهاي عبدالقيس و ازد و تميم و بنوناجيه و ديگر قبايل از راه دريا به سوي فارس فرستاد. حكم جزيره ابركاوان را فتح كرد، بعد به سوي توج تاخت.»9
اين فتوحات در سال 19 هـ به وقوع پيوسته است.
\"جزيره ابركاوان كجاست؟\"
ابوالقاسم محمد بن حوقل بغدادي، سياح و جغرافيدان عرب، كه به سال 367 هجري قمري كتاب ارزشمند صورهالارض را نوشته است در توضيح موقعيت خليج فارس ( - كه متعاقبا از آن ياد خواهيم نمود - ) از سه جزيره خارك؛ لافت و اورال نام برده و در هر مورد شرحي و وصفي ارايه داده است. ابن حوقل جزاير فوق را مسكوني و داراي آب شيرين و حيوانات شيرده دانسته است. اين جزيره ابركاران كه بلاذري از فتح آن به دست حكم ابن ابي العاص سخن گفته همان جزيره لافت مورد اشاره و نظر اين حوقل است كه اينك به قشم (كشم)، شهرت يافته است و سندش هم اين قول ياقوت ذيل لافت است كه
گويد
«همان جزيره كاوان است و من در درياي فارس سفر كردم و نامي از جزيره لافت نشنيدم»11
در كتاب مجهولالمؤلف حدودالعالم من المشرق الي المغرب، كه تقريبا سه قرن پيش از معجمالبلدان ياقوت و در حدود سال 372 هـ (يعني همزمان با تاليف سفرنامه ابن حوقل) تحرير شده، ضمن ضبط اسامي مشهور عالم از جزيره لافت نيز سخن رفته است:
«دهم جزيره لافت است و اندر وي شهري خرم است مر او را لافت خوانند و اندرو كشت و بذرست و نعمت بسيار و آبهاء خوش و از همه جهان به بازرگاني به آنجا روند و اين جزيره برابر پارس است.»12