بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
معرفی شاعر و کتابهای او
در کوچه آفتاب
تنفس صبح
آینه های ناگهان
کتاب حاضر
گلها همه آفتابگردانند
سنت و نوآوری در ادبیات معاصر
کتابهای کودکان
اسلاید 2 :
شعر آغازین (روز ناگزیر)
اين روزها که مي گذرد ، هر روز
احساس مي کنم که کسی در باد
فرياد مي زند
احساس مي کنم که مرا
از عمق جاده های مه الود
يک اشنای دور صدا مي زند
آهنگ اشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزير که امد
روزی که عابران خميده
يک لحظه وقت داشته باشند
تا سر بلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببينند
روزی که اين قطار قديمی
در بستر موازی تکرار
يک لحظه بی بهانه توقف کنند
تا چشمهای خسته ی خواب الود
از پشت پنجره
تصوير ابرها را در قاب
و طرح واژگونه ی جنگل را
در آب بنگرند
آن روز
پرواز دستهای صميمی
در جستجوی دوست
آغاز ميشود
روزی که روز تازه پرواز
روزی که نامه ها همه باز است
روزی که جای نامه و مهر و تمبر
بال کبوتری را امضا کنيم
و مثل نامه ای بفرستیم . . .
اسلاید 3 :
روزی که روی درها
با خط ساده ای بنويسند :
تنها ورود گردن کج ممنوع
روزی که روی قيمت احساس
مثل لباس
صحبت نميکنند
پروانه های خشک شده انروز
از لای برگهای کتاب شعر
پرواز ميکنند . .
انروز
ديوار باغ و مدرسه کوتاه است
تنها
پرچينی از خيال
در دور دست حاشيهء باغ ميکشند
که ميتوان به سادگی از روی ان پريد . . .
روزی که آسمان
در حسرت ستاره نباشد
روزی که آرزوی چنین روزی
محتاج استعاره نباشد
ای روزهای خوب که در راهيد
ای جاده های گمشده در مه
ای روزهای سخت ادامه
از پشت لحظه ها به در آیيد
ای روز افتابی
ای مثل چشمه خدا آبی
ای روز آمدن
ای مثل روز ، آمدنت روشن
اين روزها که ميگذرد ،
هر روز
در انتظار امدنت هستم
اما
با من بگو که آيا ، من نيز
در روزگار امدنت هستم؟
اسلاید 4 :
شعر قیصر – زبان انسان معاصر
پس کجاست ؟
چند بار
خرت و پرت های کیف باد کرده را
زیر و رو کنم:
پوشه مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار
کارتهای اعتبار
کارتهای دعوت عروسی و عزا
قبض های آب و برق و غیره و کذا
برگه حقوق و بیمه و جریمه و مساعده
رونوشت بخشنامه های طبق قاعده
نامه های رسمی و تعارفی
نامه های مستقیم و محرمانه معرفی
برگه رسید قسطهای وام
قسطهای تا همیشه ناتمام ...
پس کجاست ؟
چند بار
جیبهای پاره پوره را
پشت و رو کنم :
چند تا بلیط تا شده
چند اسکناس کهنه و مچاله
چند سکه سیاه
...
صورت خرید خوار و بار
صورت خرید جنسهای خانگی...
پس کجاست ؟
یادداشت های درد جاودانگی؟
اسلاید 5 :
عشق – این سه حرف ساده ی میان تهی
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود
بی رنگ تر از نقطه موهومی بود
اين دايره کبود اگر عشق نبود
ار آيينه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود
در سينه ی هر سنگ در تپش است
از اين همه دل چه سود اگر عشق نبود
بی عشق دلم جز گرهی کور نبود
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در اين همه سرگردانی
تکليف دلم چه بود اگر عشق نبود؟!
گفتی غزل بگو چه بگویم غزال کو؟
شیرین من برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
اینجا همه هر لحظه می پرسند :
(( حالت چطور است؟ ))
اما کسی یک بار
از من نپرسید
(( بالت . . . ))
اسلاید 6 :
عشق – این سه حرف ساده ی میان تهی
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تـــا نگاه میکنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
نا گهـــــــــــان
چقدر زود
دیـــــر می شود!
اسلاید 7 :
هر چند عاشقان قدیمی
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیل و قال
بیزار بوده اند
اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانه کوچک
بر پله های سنگی دانشگاه
و میله های سرد فلزی
گل داد و سبز شد
***
آن روز، روز چندم اردیبهشت
یا چند شنبه بود
نمی دانم
آن روز هر چه بود
از روزهای آخر پاییز
یا آخر زمستان
فرقی نمی کند
زیرا
ما هر دو در بهار
- در یک بهار -
چشم به دنیا گشوده ایم
ما هر دو
در یک بهار چشم به هم دوختیم
آن گاه ناگهان
متولد شدیم
و نام تازه ای
بر خود گذاشتیم
امروز هم
ما هر چه بوده ایم، همانیم
ما باز می توانیم
هر روز ناگهان متولد شویم
ما
همزاد عاشقان جهانیم...
اسلاید 8 :
عشق – این سه حرف ساده ی میان تهی
مي خواهمت چنانكه شب خسته خواب را
مي جويمت چنانكه لب تشنه آب را
محو توام چنانكه ستاره به چشم صبح
يا شبنم سپيده دمان آفتاب را
بي تابم آنچنان كه درختان براي باد
يا كودكان خفته به گهواره خواب را
بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتي اگر نباشي مي آفرينمت
چونان كه التهاب بيابان سراب را
اي خواهشي كه خواستني تر ز پاسخي
با چون تو پرسشي چه نيازي جواب را؟!
اسلاید 9 :
شطح (هذیانهای زیبا)
شطح (به فتح ش و سکون ط و ح) در اصل یعنی جملاتی که صوفیان در حالت بیخودی و وجد و حال می گویند و ظاهر این الفاظ با ذهنیات و واقعیاتی که مردم می دانند سازگار نیست.
شاید معروفترین شطح کلامی باشد که عطار نیشابوری در کتاب تذکره الاولیا از زبان بایزید بسطامی نقل می کند :
گفت به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده بود و چنانکه پای مرد به گِلزار فرو شود، پای من به عشق فرو می شد.
با توام
ای لنگر تسکین
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشآبی!
با توام ای شور! ای دلشوره شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمی دانم!
هر چه هستی باش!
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
اسلاید 10 :
رفتار من عادی است
اما نمیدانم چرا
این روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا میبیند
از دور میگوید:
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری! ...
این روزها تنها
حس میکنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیجم...
گاهی
-از تو چه پنهان-
با سنگها آواز میخوانم
و قدر بعضی لحظه ها را خوب میدانم
این روزها گاهی
از روز و ماه و سال، از تقویم
از روزنامه بیخبر هستم
حس میکنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیداً بیشتر هستم
من کاملاً تعطیل بودم
اول نشستم خوب
جورابهایم را اتو کردم
تنها-حدود هفت فرسخ- در اتاقم راه رفتم
با کفشهایم گفتگو کردم
و بعد از آن هم
رفتم تمام نامه هارا زیر و رو کردم
و سطر سطر نامه ها را
دنبال آن افسانه موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چیزی ندیدم
تنها یکی از نامه هایم
بوی غریب و مبهمی میداد
انگار
از لابه لای کاغذ تا خورده نامه
بوی تمام یاسهای آسمانی
احساس می شد