بخشی از مقاله
محمد رضا قلي زاده
دانشجوي كارشناسي ارشد نيمه حضوري
چكيده
آنچه پيش روي شماست بحثي است كوتاه در باب سماع در كشف المحجوب.ما در اين بر نوشته، ابتدا مقدمه اي در تاريخچه ي سماع يادآور شده و بعد وارد بحث اصلي؛ يعني بررسي اين آيين از ديدگاه علي بن عثمان هجويري مي شويم ونظرات او را در اين خصوص تبيين مي نماييم.
بايد متذكر شوم كه هدف ما در اين مقاله، اثبات يا ردّ اين آيين نيست، بلكه فقط نظر و ديدگاه مؤلّف كشف المحجوب را مورد كند و كاو قرار داده و جويا مي شويم.
كليد واژه ها : كشف المحجوب، سماع ، احكام، آداب، مراتب
Sama in kashfolmahjub
The article which you are reading is a short discussion about sama in kashfolmahjub . we have mentioned a introductory about history of sama in it‚then we will investigat the main discussion that is Investigation f this custom through Ali ebn osman ‘s view. And will clarity his idea in this area. It should be reminded that provening or rejecting of this custom is not our goal. But only the idea and viewof the author of kashfolmahjub will be investigated.
Key words: kashfolmahjub‚ sama‚ordrs‚manners‚degrees.
مقدمه
اگربخواهيم زمان پيدايش سماع را به دقّت بررسي كنيم نبايد آن را با زمان تولّد موسيقي يكي بدانيم ،زيرا انسان در آغاز كه خود را شناخته، موسيقي را نخستين انعكاس التهاب و هيجان دروني خود ديده است كه در خارج از وجود تحقّق يافته و موجب حالات وجد و شادي گرديده ؛ پس بايد اين مسأله را از زماني در نظر بگيريم كه اين حالت نشاط و وجد فردي را جمعي كرده اند و آن را با سنني آميخته اند. اين آيين قطعاً از زمانهاي دور قبل از اسلام نيز در پرستشگاه ها مرسوم بوده تا به كمك آن در شنوندگان تأثيرگذاشته و رقّّت قلبي ايجاد كند ،همان گونه كه امروزه به عنوان مثال دركليسا ها مي بينيم كه شركت كنندگان با موسيقي و آهنگ خاصّي دعاي هاي خويش را زمزمه مي كنند( ودر بسياري از آيين هاي ديگر)
قدر مسلّم اين است كه در صدر اسلام سماع بدان صورت كه در مجالس صوفيه برگزار مي شده وجود نداشته است.
«اين مراسم نزد صوفيان آن زمان شكل گرفت كه در سال(245) هجري ذوالنّون مصري از زندان متوكّل رهايي يافته بود و صوفيان ارادتمندش در جامع بغداد دور او گرد آمده، همان موسيقي درباري و اشرافي قبل از اسلام را كه با موسيقي حكماي الهي تفاوت بسيار داشت ودر اصطلاح فقهي " مطربي" خوانده مي شد به كار گرفته بودند؛ قوّال شعري خواند و ذوالنّون هم ابراز شادماني نمود. به نظر مي آيد اين گونه شادي ها كه با موسيقي رايج غير اسلامي به سرور و شادماني مطربي توأم مي شد... نزد صوفيان به حلقه ي سماع و دست افشاني و پايكوبي آنان شكل مي پذيرفت.»(حيدرخاني،1374،26 ).
اين مراسم در ابتدا به صورت مراسم شعرخواني بوده و كساني كه در آن شركت مي كردند تحت تأثير قرار گرفته به شادماني و پايكوبي مي پرداختند، كم كم در اين مراسم براي اينكه تأثير بيشتري داشته باشد از دفّ و ني هم استفاده مي شد.
مرا چون ني در آوردي به ناله چو چنگم خوش بساز و با نوا كن
اگر چه مي زني سيليم چون دف كه‹‹آواز خوشي داري صدا كن››
چو دف تسليم كردم روي خود را بزن سيلي و رويم را قفا كن
همي زايد ز دفّ و كف يك آواز اگر يك نيست از همشان جدا كن
(شفيعي كدكني،1362،383)
طعم خوش بيخودي وشيدايي صوفيان را متوجّه سماع نمود تا حدّي كه بيش از هر مراسم ديگري به اين مراسم پرداختند. هجويري نيز در كتاب خود در باب الرّقص اين مطلب را تأييد مي كند كه ابتدا اين مراسم، به صورت رقص و پايكوبي بوده است و گروهي ظاهرآن را برداشت كرده و « من ديدم از عوامّ گروهي مي پنداشتند كه مذهب تصّوف جز اين نيست؛ آن بر دست گرفتند .»
(هجويري،1383،605)
و اين ظاهر بيني ازرقص و پايكوبي از نظر او هيچ جايگاهي ندارد .‹‹بدان كه اندر شريعت و طريقت رقص را هيچ اصلي نيست.›› (هجويري،1383،605)
امّا او رقص را با اضطراب هاي دروني كه حاصل خفّتي است كه بردل پديدار شده وهمچنين حاصل قوّت وقت باشد فرق مي گذارد وآن اضطراب را گداختن جان معرّفي مي كند نه رقص و پاي بازي. « امّا چون خفّتي در دل پديدار آيد خفقاني بر سّر سلطان شود؛ وقت قّْوت گيرد ، حال اضطراب خود پيدا كند ، ترتيب ورسوم بر خيزد . آن اضطراب كه پديدارآيد، نه رقص باشد و نه پايكوبي ونه طبع پروردن كه جان گداختن بود . و سخت دور افتد آن كس ازطريق صواب كه آن را رقص خواند...» (هجويري،1383،606)
اينكه از چه زماني به اين گونه مجالس اسم "سماع" نهادند تاريخ دقيقي نمي توان معيّن نمود؛ امّا چيزي كه قطعي است، اين است كه توجّه و دلبستگي بيش ازحّد صوفيان به اين مجالس باعث شد تا شرايطي را براي سماع در نظربگيرند تا هم از فتنه ي عوام در امان باشند و هم شوق وذوق صوفيان را تا حدّي كنترل كنند . از همين تاريخ مكاني به نام " سماع خانه " بنا شد وسماع ازجمله رسوم صوفيان قرار گرفت كه با آداب وسنن خاصّي برگزارمي شد . و همان گونه كه تصّوف در جا معه پذيرفته شده بود؛ سماع نيز به عنوان مراسم مذهبي صو فيان پذيرفته شد و صوفيه براي اين كه سماع را يك رسم مذهبي نشان دهند به استناداتي متوسّل مي شدند وادّعا مي كردند كه در حضور رسول اكرم (ص) نيز مجلس سماع بر گزارمي شده است و رواياتي از عايشه نقل مي كردند تا با اين كار حرمت سماع را مطرح كنند.)1( البته آنها تنها به اين روايات اكتفا نمي كردند بلكه جايي كه در مباحث علمي بايد از اين رسم و آيين خويش دفاع مي كردند وجوه مختلفي را براي سماع بيان مي كردند تا مجادله كنندگان را قانع نمايند.
« گروهي مي گفته سماع از آنجا ست كه حق سبحانه گفت؛ الست بربّكم ؟ اوّل خطابي كه از حق شنيدند وخوشترين سماعي آن است كه ازخدا شنوي و به اين صورت بلي جواب دادند و اكنون كه سماع مي شنوند شادي ايشان از لذّّت آن سماع اوّل است. و گروهي گفته اند كه اصل سماع از لذّت خطاب تكوين است... وگروهي گفته اند سماع نصيب روح است نه نفس از بهرآنكه هر چيزي را به چيزي تعّلق است مگر روح را كه عاوي است و به چيزي تعلّق ندارد و چون روح به كالبد بنده در آيد به مجّرد فعل خدا درآيد و واسطه در ميان نباشد پس هر وقت سماع شنود آن لذّّت گردآوردن وي با تن ، اورا شادمان گرداند ... .» (حاكمي اسماعيل،1361،9)
واين كلام تفسيري بجاست از ابيات آغازين مثنوي معنوي كه :
بشنو از ني جون حكايت مي كند واز جدايي ها شكايت مي كند
و اين ني است كه سينه اي شرحه شرحه ازفراق مي خواهد تا شرح اشتياق خويش باز گويد و هم اوست كه حريف هجران كشيده اي است و حجاب ها ي او را ازهم مي درد ...
به اين صورت است كه صوفيان در هر جا كه شرايطي فراهم مي شده، درپي توجيه اين آيين خويش برمي آمدند.
ما اكنون به غورو تعمّقي دركشف المحجوب مي پردازيم و اين آيين را دراين كتاب ارزشمند مورد بررسي قرار مي دهيم. بايد گفت هجويري اين مسأله را دركشف المحجوب ابتدا از نظر لغوي و حسّي ريشه يابي مي كند .
او مي فرمايد: «...چون سمع را علم به اصوات و اخبار، و بصر را علم به الوان و اجناس ، و مر ذوق را به حلو و مرّ؛ و شم را علم به نتن و رايحه و لمس را علم به خشونت ولين (است) .»
(هجويري(تصحيح عابدي)،1383،571)
او به پيروي از اهل سنّت سمع را به بصرفضل مي نهد . او مي گويد با استفاده از حسّ شنوايي است كه مي دانيم كه در بهشت رؤيت خواهد بود يا از طريق سمع اين خبر، دانستيم كه مؤمنان را مكاشف گرداند و حجاب اسرارشان برگيرد تا خداي را ببينند ؛ پس سمع بر بصر برتري دارد واولي تراست . و معتقد است كه همه ي احكام شريعت به حس شنوايي بنا شده است؛ زيرا اگر اين حس نبود اثبات آنها محا ل بود ، چون ابتدا پيامبران الهي سخن گفتند و كساني كه مستمع بودند به آنها گرويدند و ايشان به مستمعان معجزه نمودند و اگر معجزه هم ديدند، تأكيد آن هم بر سمع بود و به اين طريق از نظر هجويري، اگر كسي حس شنوايي (سماع) را انكار كند، در حقيقت كلّ شريعت را انكاركرده باشد و حكم آن را به خود پوشيده باشد. ازنظر هجويري شايسته ترين سخني كه بايد شنيده شود كه سبب لذّت دل و حظّ گوش مي شود ، كلام ايزد تبارك و تعالي است.
از نظر او از معجزات قرآن آن است كه :
«1- طبع ازشنيدن و خواندن آن نفور نگردد از آنچه اندر آن دقّتي عظيم است تا حّدي كه كفّار به شبها بيا مد ندي اندر نهان و پيغمبر (ص) اندر نماز بودي، ايشان مي شنيدندي آنچه وي خواندي و تعّجب مي نمودندي ؛ چون نصرين الحا دث ... و عتبه بن ربيعه ... و بوجهل هشام ... ومانند ايشان.
2 - پند آن نيكو تر است از همه پند ها و لفظش مو جزتر از همه ي لفظ ها و امرش لطيف تر ازهمه ي امرها و نهيش زاجرتر از همه ي نهي ها و وعد ش دلربا تر ازهمه ي وعدها و وعيد ش جانگداز تر از همه ي وعيدها و قصّه هايش مشبع تر از همه ي قصّه ها ... هزار دل را سماع آن صيد كرده است و هزار جان را حكايت آن به غارت داده ... » (همان ،574،573)
او از خود قرآن استفاده مي كند و درباره آداب شنوندگان قرآن كريم سخن مي گويد .
- و اذا قر ي القرآن فأ ستمعوا له و أنصيتوا (204، الأعراف )(2)
- فبشّر عباد الّذين يستمعون القول فيتّبعون أحسنه ( 17 ، 18 ،الزّمر)(3)
- الّذين اذا ذكراللّه و جلت قلوبهم ( 2 ، الأنفا ل )(4)
-الّذين أمنو وتطمئنّ قلو بهم بذكر اللّه ألا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب ( 28 ، الرّعد )(5)
او معتقد است كه شنونده، كا مل حا ل تر از گوينده است. و بيشتر دوست دارد تا از غيرخود بشنود ،از آنكه گوينده يا از حا ل گويد يا از غير حا ل، ولي شنونده جز حا ل نشنود . زيرا اندرنطق نوعي از تكبّر باشد ولي در شنيدن نوعي ازتواضع . پس متواضعان بيشتر شنونده اند تا گوينده .
در مورد شنيدن شعر حكم مباح بودن را صادر مي كند و آن را منوط به سخن حضرت رسول(ص)مي داند كه فرمود: از شعر، شعري است كه به حقّ حكمت باشد و حكمت گمشده مؤمن است كه از وي غا يب است آن كه بيا بد به آن اولي تر است. او در اين قسمت با بيان سخني از پيامبر (ص) يك آفت را بيان مي كند و آن برداشت سليقه اي از احاديث است. او مي گويد عمر بن الشّريد از پدرش روايت مي كند كه پيامبر فرمود: آيا هيچ روايت كني از اشعار اميّه بن ابي
الصلّت؟ من گفتم : بلي . صد بيت روايت كردم و پيامبر (ص) در آخر هر بيتي مي گفت "هِيَهِ
يعني ديگربگوي " اكنون عدّه اي از اين حديث اين گونه برداشت كرده اند كه منظور پيامبر اين بوده كه از چيزهاي ديگري غير ازشعر سخن بگو و به اين صورت شنيدن همه ي اشعار را حرام
دانسته اند ولي بر عكس گروهي اين گونه برداشت كرده كه " ابيا ت ديگري را(از دنباله ي آن) بخوان" و به اين صورت شنيدن همه ي اشعار را حلال دانسته اند .
او نظر مشايخ متصّوفه را اين گونه نقل مي كند : از پيا مبر (ص) درباره ي استماع شعر پرسيدند
وي گفت : « كلام خسنُهُ حسنٌ و قبيحُهُ قبيحٌ» يعني شعر سخني است كه نيكوي آن نيكو بود
و زشت آن زشت . يعني هر چه شنيدن آن حرام باشد چون غيبت وبهتان و فواحش و ذمّ كسي و كلمه ي كفر به نظم و نثر، همه حرام باشد و هر چه شنيدن آن به نثر حلال است چون حكمت و
مواعظ واستدلال اندر آيات خداوند و نظر اندر شواهد حقّ، به نظم هم حلال باشد ( همان، 581 )
بحث ديگري كه هجويري در كتاب گرانقدر خود درباره آن اظهار نظر مي كند بحث شنيدن
صوت ها و آوازها ست ابتدا با آوردن چند حديث و يك آيه ، وجود و حضور آن را اثبات مي كند ." يزيدُ في الخلقِ ما يشاءُ " ( 1 ، فاطر )
مفسّران معتقدند كه آنچه خداوند درآفرينش آفريدها مي افزايد ، صوت خوش و زيباست . او گاهي براي اثبا ت گفته خويش مثال هايي ازاخبار مشهور نيز نقل مي كند « اندر اخبار مشهور است كه اندر بهشت مر اهل بهشت را سماع باشد و آن چنان بود كه ازهر درختي صوتي و لحني مختلف مي آيد چون مؤلِّف شوند آن اصوات ، طبايع را اندر آن لذّّتي عظيم باشد . » (همان ، 583 )
از قول ابراهيم خوّاص داستان غلامي را بيان مي كند كه با حُدي خواني ، چنان اشتران تشنه را مست مي كند كه تشنگي را فراموش كرده و راه بيابان پيش مي گيرند . و يا گرايش كودك را به نواي مادر در گاهواره ، نشانه درستي حسّ وي مي داند .
و اين بيت سعدي را به زبان ديگري بيان مي كند كه :
اشتر به شعرعرب در حا لت است و طرب گر ذوق نيست تو را كژ طبع جانوري
و اظهار مي كند كه «هركه گويد : مرابه الحان و اصوات و مزامير خوش نيست يا دروغ گويد يا نفاق مي كند و يا حس ندارد و از جمله مردمان و ستوران بيرون باشد.» (همان ، 585 )
و در پايان رأي نهايي خويش را اززبان فقها اين گونه بيان مي كند:« منع گروهي از آن (سماع)بدان است كه رعايت امر خداوند كنند و فقها متفقّ اند كه : چون ادوات ملاهي نباشد و اندر دل فسقي پديدارنيايد ؛ شنيدن آن مباح است . » (همان ، 586 -585 )
و البته او در اينجا زاويه ديد خود را وسيع تر مي كند و مي فرمايد:« اگر تأثيراندردل حلال باشد، سماع آن نيزحلال باشد و اگر اندر دل حرام ، شنيدن آن نيزحرام و اگر مباح باشد ،سماع آن نيز مباح است .»(همان،586)
احكام سماع
هجويري در باب احكام سماع شنوندگان را به طور كلّي به دو دسته تقسيم مي كند.
1- آنان كه معني شنوند.
2- آنان كه صوت شنوند .
او معتقد است در اين هر دو دسته فوايد و همچنين آفات بسياري وجود دارد .« از آنچه شنيدن اصوات خوش غليان معني اي باشد كه اندر مردم مركّب بود. اگر حق بود حق واگرباطل بود باطل . » (همان ، 587 )
او در بيان احكام سماع از شش گروه نام مي برد كه هر يك در باب سماع حكم خاصّي دارند :
1- گروهي كه براي حرام كردن سماع رواياتي را يافته اند و از پيشينيان صالح خويش پيروي كرده همانند مثال زجر كردن پيامبر(ص) شيرين را ، كنيزك حسّان بن ثابت ، ازغنا كردن و انكاركردن علي(ع) بر معاويه كه كنيزكان مغنّيه داشت .
2- گروهي ديگر كه ازترس اينكه مريدان وپيروانشان از آنها تقليد نكنند و در بلا و بطلان نيفتند و گرفتار مصيبت نشوند و هوي در ايشان قوّت نگيرد سماع نكردند و در ميان اهل سماع ننشستند .
3- گروهي ديگر اهل سماع را به دو دسته تقسيم مي كردند الف : لاهي كه در عين فتنه باشد واز آن هراسي ندارد . ب : الهي كه به تمرين و مجاهد ت و با قطع دلبستگي به مخلوقات ،فتنه را از خود دور كند و ايمن شود .
4- گروهي ديگر گفتند: چون سماع باعث فتنه ي عوام مي شود و از سماع ما اعتقاد مردمان دچار تشويش مي شود و در درجه ي ما را در سماع نمي شناسند و دچارگناه مي شوند پس بر عامّه مهربان يكرده و خواص را نيز نصيحت مي كنيم و در هنگام غيرت دست ازسماع برداريم .
5- و گروهي مطابق سخن پيامبر كه فرمود:«هرچه از آن مي گزيرد دست برداشتن،از حسن اسلام است .» گفتند اگر به ما لا يعني مشغول شوند ضايع كردن وقت باشد و وقت دوستان با دوستان عزيزباشد ، ضايع نبايد كرد .
6- و بلاخره گروهي از خواص گفتند كه: سماع خبر است و لذّت آن يافت مراد و سماع كار كودكان باشد، زيرا در هنگام ديدن ، شنيدن را مقدار و ارزشي نيست . پس به سماع نپرداختند .