بخشی از مقاله
مقدمه:
شاعري نيست که بنا بر انديشه و برداشت خود از بهار و نوروز سخن نگفته باشد. اين موضوع تمام شاعران ايران از قديمي ترين شاعر کلاسيک گرفته تا شاعر امروزي را با هر انديشه و تفکر و آييني که باشند در بر مي گيرد. "ابوالنجم احمد بن قوس بن احمد منوچهري دامغاني" شاعر بزرگ و توانا، خوش قريحه و هميشه شادِ سده هاي چهارم و پنجم هجري قمري، شاعري است که در تمام ديوانش نشاني از غم و اندوه و غصه و يأس نمي بينيم. هر چه هست شادي و سرور و نمادهاي زيبايي، خرمي، خوشي، نوآوري و سخن از بهار و نوروز و اعياد ديگر مانند مهرگان، سده، بهمنجنه و نيز نگارگري زيبا و شاعرانه است. چه آن هنگام که از شب سخن مي گويد، زيباترين تشبيهات، استعارات و ديگر صنايع شعري را به کار مي گيرد. 1
بررسي انواع نماد گلها در شعر شعراي معاصر
در آثار هيچ شاعري به اندازه ي "منوچهري" با نام هاي گل ها، پرندگان و دستگاه هاي موسيقي روبرو نمي شويم. تمام دستگاه هاي موسيقي متداول در آن زمان، نام تمام گُل ها و پرندگان ديده و شناخته شده تا آن روزگاران در شمال کشور آمده است و بي ترديد "منوچهري" شادترين شاعر ايراني است که تاريخ ادب ما به خود ديده است.2
و به راستي "منوچهري" نقاشي است چيره دست، شاعري است توانا و جاودانه، تصويرگري کم نظير و خلاق و پُر استعداد. در شعر او آب و گُل، نسيم و خاک، ابر و باد و طوفان و سيل سيّالند و سخن مي گويند.
و اما آن چه که بيش از همه در اشعار "منوچهري" بارز و آشکار است، وصف بهار و نوروز مي باشد. هيچ شاعري به اندازه ي او از بهار و نوروز و شادي هاي اين فصل و روزها سخن نگفته است. او از هر فرصتي بهره مي گيرد تا از بهار و نوروز و ديگر جشن هاي ايراني سخن سرايي کند. "منوچهري" به آداب و رسوم و فرهنگ ايراني عشق مي ورزد و در نگهداري آن مي کوشد. هر چند که مدح مي گويد، اما مديحه سرايي که نوعي از شعر آن روزگاران است قابل توجيه و قبول است. شاعر مي خواهد آثارش باقي بماند، مي خواهد شعرش به گوش جهانيان برسد و جاودانه ثبت گردد. شاعر مي خواهد زندگي کند و براي حفظ آثار، چه جايي بهتر از کتابخانه ي سلطنتي. بگذريم، که اين خود بخشي مفصل مي طلبد. پس
شادي، نوروز، بهار و خوشي و خوش گذراني، زمينه و چهار چوب اصلي شعر "منوچهري" را تشکيل مي دهد. در صفحه صفحه ي ديوانش اين نماد و نمودها و زيبايي ها را به خوبي مي بينيم. از ياد نبريم که نمادها و سمبل ها، معني و اصطلاحات و نحوه ي برخورد با انديشه ها در سبک خراساني با سبک عراقي و هندي تفاوت بسيار دارد که جاي بحث آن هم در اين مقال نيست.
باري؛ ديگران هم از بهار و نوروز و شادماني گفته اند و سروده اند، اما نه آن چنان که "منوچهري" داد سخن داده است. ديوان "منوچهري" را که مي گشاييم اولين شعرش که در بحر «رمل» آمده در وصف بهار است. او مدج «ابوالحسن»(1) را وسيله اي براي وصف بهار قرار مي دهد. بهاري که زندگي آفرين و مظهر و نماد زيبايي هاست. و به راستي که قصيده اي زيبا، مطنطن و پُر نشاط است و در همين قصيده با نام بسياري از آهنگ هاي موسيقي، گل ها و پرندگان آشنا مي شويم.(2)
سپهري شاعر دوران معاصر ما از كساني است كه توانسته در سلوك خود با طبيعت، پيوند برقرار كند و از اين طريق معشوقههاي غزل فارسي را كه جانفزاييشان در ظاهر محدود به خط و خال و چشم و ابرو ميشد به سمت طبيعت سوق دهد تا عناصر حيات بخش زندگي مثل آب، درخت، گياهان و گلها در شعرش روحفزا باشند. او توانست از طريق طبيعت خود را با بيكرانگي كل مرتبط كند. ميگويد: ... من پر از نورم و شن/ و پر از دار و درخت/ پرم از راه از پل از رود از موج/ پرم از سايه برگي در آب... .
اين نوشتار يك بررسي نمادشناسانه بر شعر سهراب سپهري است كه از منظر حضور نمادين برخي از صور خيال كه در عالم واقع، مابهازاي آنها را گل ميناميم، مروري به برخي از شعرهاي سهراب كرده است.
نيلوفر
گلي كه بيشترين تاثيرگذاري و كاربرد را در شعر سپهري دارد، نيلوفر است. نيلوفر از گلهايي است كه بهعلت ويژگيهاي خاص خود در طبيعت باعث شده است كه خصوصاً در دين بودا، نمادين به حساب آيد، البته نميتوان قدمت و تاثيرگذاري نيلوفر را محدود به بودا كرد زيرا در اسطورههاي ايراني داريوش در يك دستش عصاي شهرياري دارد و در دست ديگرش گل نيلوفر آبي. (اسطوره در اشعار سهراب سپهري ص134) و يا در اساطير كهن هندي، نيلوفر نشانه بزرگ آفرينش بوده است.(اسطوره در اشعارسهراب سپهري ص133( 1
براي اين گل با توجه به ويژگيهاي خاصاش اعتقاداتي نيز ايجاد شده است. اگرچه نيلوفر هر روز با طلوع خورشيد باز و با غروب آن بسته ميشود ولي صاحب برهان ميآورد كه: وقتي اين گل بسته ميشود، پرندهاي داخل آن ميرود و صبح در هنگام باز شدن پرنده از آن بيرون ميپرد بدون اينكه هيچ آسيبي ببيند.(اسطوره در اشعار سهراب سپهري ص134(
نيلوفر عموماً نماد عارفي است كه توانسته خود را از پستيها و آلودگيهاي مادي رها كند، بدون آنكه وجود پاكش در اين رهايي آغشته به كثافتها شده باشد زيرا نيلوفر هم از مرداب سر بيرون ميكشد، بدون اينكه ذرهاي گلبرگهايش با لجنها آلوده شده باشد. اين گل وقتي خود را از لجنزار بيرون ميكشد ميتواند سهمش را از آفتاب بگيرد و شكوفا شود و اين همانند نتيجه دريافتهاي يك عارف پس از رسيدن به منبع حقيقت است.
در شعر نيلوفر، سپهري براي نخستين بار بهطور مستقيم به اين گل اشاره ميكند كه شايد بتوانيم بگوييم كه اين شعر آغازگر دوره آشنايي او با بوديسم است.
در اينجا نيلوفر نماد شكوفايي و بيداري است كه مژده رهايي از انديشه سود و زيان زندگي را به شاعر ميدهد. و بعد سپهري در مسير عرفان، رهرويي ميشود كه با شناختهاي اصيل از پستيها رها ميشود.
سهراب سپهري سنگيني عصر جديد را ميفهمد و راه رهايي از آن و غرق نشدن را در پيوستن به عرفان ميداند: 1
كار ما شايد اين است كه ميان گل نيلوفر و قرن پي آواز حقيقت باشيم.
گل نيلوفر رمز عرفان است و چون روي آب مرداب ميماند اما خيس نميشود رمز انقطاع است. او در اين بخش آخر از شعر صداي پاي آب ميخواهد بگويد كه شايد ما در اين عصر معراج پولاد و اصطكاك فلزات بايد حداقل بهدنبال نشانهاي از حقيقت باشيم. (نگاهي به سپهري 117)
شقايق يا لاله
يكي ديگر از گلهايي كه بسيار در شعر او به كار رفته است گل شقايق (لاله) است. لاله، گلي سرخ رنگ به شكل جام است. و در عربي شقائق و شقائق النعمان ناميده ميشود. نعمان در عربي به معني خون است. (مقدمه الادب، السامي فيالاسامي) اين گل چنان در نظر شاعران پر اهميت است كه اگر چه شاعري در محيط خشك و بياباني زندگي ميكرد ولي انواع لالهها را ميشناخت.
مثلاً در اين شعر... روي شنها هم، نقشهاي سم اسبان سواران ظريفي است كه صبح، به سرتپه معراج شقايق رفتند...
شقايق در اينجا رمز پيامبران و اولياست. و سر تپهاي كه پيامبران در آن به معراج ميروند همان وادي عرفان آنهاست.
شبدر
سپهري از گل شبدر هم در شعرهايش سخن ميگويد. گل شبدر در زبان تركي همان يونجه است و چون خوراك ستوران است ارج و بهايي ندارد ولي سپهري، با ديد كلگرايي كه دارد و نظام آفرينش را نظام احسن ميداند، تلاش ميكند كه نشان دهد در يك مجموعه جزءها با هم تفاوتي ندارند و ميگويد:
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد؟
گل سرخ
گل سرخ خصوصاً از نوع هفت گلبرگي آن، اشاره به هفت جهت فضا، هفت روز هفته، هفت مرحله كمال و.. دارد. سپهري با بهره از اين همه معناي پيچيده در گل سرخ ميگويد:
كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ/ كار ما شايد اين است / كه در افسون گل سرخ شناور باشيم.
گل سرخ رمز كمال است. و از اينرو به هر چيز كامل و متعالي از قبيل دل، بهشت و معشوق دلالت ميكند. اگرچه مثالهاي اندكي از شعر سپهري در اينجا آورده شد اما با توضيحات داده شده به راحتي ميتوان دريافت، با وجود اينكه او در منطقهاي خشك زندگي ميكرد ولي گلها را از ابعاد گوناگونشان ميشناخت و با هدف بيان موضوعاتي عالي آن را در شعر خود بيان ميكرد.
گل و انواع نماد گل در ديوان اشعار دوران انقلاب
غزل انقلاب چه به لحاظ صور عواطف و چه به لحاظ حسی بودن كلمات و تعابیر و چه به لحاظ تركیبات تصویری و همچنین به لحاظ محتوا و درونمایه، خود بستر نوینی در سیر تحوّل غزل فارسی است. غزل انقلاب به لحاظ برجستگی در كلیّت شعر، از چند حیث جالب توجه و قابل ارزیابی است.
تحول در تركیبات تصویری غزل
واضح است كه تركیبات تصویری در توازن زبان شعر و گشایش چشم انداز نوین معنایی نقش برجسته و تعیین كنندهای دارد. اهمیت نقش زیبایی شناختی این تركیبات، زمانی چهره مینمایاند كه ساختمان كلی آنها و نیز عناصر و مصالح این ساختمان، خود نو و بدیع باشند. غزل انقلاب از این حیث از غنیترین قالبهای شعری در سیر تحوّل غزل است. این تركیبات خود به دو نوع عمده تركیبات تشبیهی و تركیبات استعاری تقسیم پذیرند. اما در این میان بیشترین نقش از آن تركیبات استعاری است، تركیبات تشبیهی و استعاری نوین از قبیل؛ سمند صاعقه، یوسف اندیشه، فرات اشك، كرشمه نور، برّاق واقعه، منبر گل، عمودقامت، سجّاده دل، یازده خم می (اشاره به یازده امام معصوم)، خمّ سربسته (غیبت حضرت مهدی ـ عج)، نینوای جنون و... هر كدام به نوبه خود در غنای زبانی و معنایی شعر، نقش ارزندهای دارند. تركیباتی كه نمونههایی از آن در ابیات ذیل به زیبایی به كار رفتهاند.
تركیبات تصویری غزل انقلاب به لحاظ ماهیت مصالح سازنده و بافت درونی تصاویر، ابعاد مختلف دارد كه اهم آنها عبارتند از: تصویرهای حماسی، تصویرهای عرفانی، تصویرهای اساطیری، تصویرهای تلمیحی، تصویرهای سوگوارهای ـ تصویرهایی كه رنگ سوگ و عزا دارند ـ و دیگر انواع تصویرها. از میان شاعران غزل سرای انقلاب، نصر الله مردانی ارزندهترین نقش را در آفرینش تركیبات ناب تصویری دارد. سه مجموعه «قیام خون»، «خون نامه خاك» و «آتش نی»، در بردارنده غزلیاتی است كه هر كدام از آنها سرشار از انواع تركیبات بدیع تصویریاند. فرید اصفهانی، حسن حسینی، ساعد باقری و شادروان سپیده كاشانی نیز از برجستهترین شعرای تركیب ساز و تصویر آفرین در حوزه انقلاب به شمار میروند.
تحوّل محتوا در غزل انقلاب
از لحاظ تحوّل در محتوا و درونمایه، غزل انقلاب از اهمیت ویژهای برخوردار است. چنانكه میدانیم از دیر باز، غزل و مغازله، قالب متداول برای بیان سوز و گدازهای شخصی شاعر بوده است. در غزلیات حافظ، عنصر غنا و بافت رمانتیك غزل با عرفان گره خورده و غزلیاتی نیمه رمانتیك ـ نیمه عرفانی به وجود آمده كه خود تحوّل شگرفی در سیر درونی غزل فارسی است. در ادوار كلاسیك شعر فارسی، موضوعات حماسی به دلیل پیوستگی و یكپارچگی محور عمودی شعر، در قالب مثنوی سروده میشد و اوزان عروضی مثنویهای حماسی نیز اغلب متفرع از بحر معروف «متقارب مثمن محذوف» بوده است كه به دلیل نزدیك بودن وتد و سبب «فعولن» موسیقی درونیاش به گونهای است كه آن را به مارش جنگی نزدیك ساخته و میادین
جنگی را در خاطر متبادر میسازد. در فرایند تاریخ ادب فارسی به جز دیوان شمس تبریزی كه غزلیاتی به صورت جسته و گریخته از جنس حماسه و عرفان (غزلیات حماسی عرفانی) در آن به چشم میخورد، كمتر سراغ داریم كه شاعری، پیامهای حماسی را در قالب نرم و شكننده رمانتیك و در فرم غزل پردازش نماید. در شعر كلاسیك اصولاً غزل بستر مناسبی برای آفرینش مضامین بكر و بدیع غنایی و رمانتیك به شمار میرفت و به همین جهت قوالب غزل نیز قوالبی نرم و لطیف و مستعد مضامین غنایی از نوع عاشقانهها بوده است. اما در ادبیات انقلاب شاعر غزل را عرصه موضوعات و پیامهای حماسی قرار داد و علی رغم لطافت و نرمی قوالب غزل، حماسیترین چشم اندازهای هنری را در این قالب پردازش كرد و به خوبی از عهده این كار بر آمد تا جایی كه میبینیم قسمت اعظم شعر دفاع مقدس در قالب غزل سروده شده است. این امر، یعنی رویكرد حماسه در غزل در نوع خود كم نظیر بوده و سرفصل
نوینی در سیر غزل فارسی محسوب میشود. مجموعه خون نامه خاك از نصر الله مردانی، تنفس صبح از قیصر امین پور، نجوای جنون از ساعد باقری، از نخلستان تا خیابان از علیرضا قزوه، سرود سپیده از حمید سبزواری و غزلیات لطیف و پر احساس و در عین حال حماسی زنده یاد سپیده كاشانی از آثار ماندگار غزل حماسی انقلاب به شمار میروند. غزل حماسی انقلاب، با توجه به كوتاه بودن محور عمودی قالب غزل و دارا بودن پیام تكان دهنده و مهیج حماسی در حداقل زمان و كوتاه ترین قالب، كاربرد اجتماعی گستردهای داشته است. به جرأت میتوان گفت تأثیری كه غزل حماسی انقلاب در دوران دفاع مقدس خاصه در مواقع عملیات هجومی داشته است، كمتر از تأثیر رگبار مسلسل رزمندگان نبوده است. اصولاً غزل حماسی انقلاب، خاصّه آنگاه كه در ایام عملیات جنگی همراه با مارش مهیج رزمی از رسانههای گروهی پخش میشد، در تهییج و تشدید روحیه حماسی جبهه و پشت جبهه نقشی كارساز داشته است. 1
شعر انقلاب در فرایند تحوّل عناصر و مصالح تصاویر
یكی از ویژگیهای شعر انقلاب، استحاله عناصر تصویری كهن در عناصر اسلامی ـ بار مكتبی دادن به این عناصر ـ و در عین حال حسّی كردن و عاطفه بخشیدن گستره نمادین كلمات است. البته شاعر انقلاب علاوه بر تحوّل بخشیدن به عناصر كهن تصویری، خود نیز در آفرینش و ابداع نمادهای نو نقشی به سزا داشته است. این نمادهای نو كه ثمره كشف روابط جدید هنری و تعامل عاطفی و پیوند انسانی بین شاعر و طبیعت است، دلالت بر ذهن پویا و زیبایی شناس شاعر انقلاب دارد. ذیلاً برخی از نمادهای تصویری را كه در شعر انقلاب كاربرد كلیدی و محوری دارند، اشاره وار بیان میكنیم.
1. گُل و لاله و شقایق: نفوس نامیه مانندگل و لاله و شقایق و نسترن و گلها و گیاهان دیگر در ادب كلاسیك فارسی شخصیت بزمی داشته و تأمین كننده شادی خواهی، دم غنیمت شمری و گرم كننده محفل عیّاشی شاعر و ممدوح وی بوده است. از این رو مفاهیم گیاهی بیشتر در تشبیهها، و تغزلها كاربرد داشته است. شخصیت بزمی گیاهان در قصیده منطق الطیر خاقانی به زیبایی و بلاغت تمام بیان شده است. در شعر عنصری لاله همرنگ عقیق است و شاخههای بید مانند زلف جعد بتان. فرخی در شعری با مطلع:
باد دیبا رخ پرند سلب
لعبگر گشت و لعبهاش عجب
انواع گلها و گیاهان را به تصویر میكشد كه همگی زمینه ساز و شاد زیستی ممدوح شاعر میشوند. در شعر كلاسیك، گل میخندد و باغ با خنده مستانه گل شاداب میشود:
اما در شعر انقلاب سرخی گل سرسبزی گیاه حكایت از خون و پیام شهیدان دارد و شاعر در شعر گمشدگان، لالههای سرخ را نشان كفن خونین شهیدان گمنام میداند.
گل نیز مفهوم نمادی و حسی جاندار در تجسم خون شهیدان و چاك چاك بودن جسم شهیدان دارد؛ در حالی كه در ادب كلاسیك فارسی، گل شخصیتی بزمی داشت و تكمیل كننده بزمهای شادی شاعران دربار و شاهان و درباریان بود.
دو بیت ذیل از یك غزل نصرالله مردانی است كه در آن هر برگ گل كه پرپر شده و به گستره باغ میافتد، تجسّمی نمادین از تن پاره و خونین شهیدان است:
هر برگ گل سرخ كه افتاد در این باغ
تن پارهای از باغ تن گمشدگان است
و دربیت دیگر عطر دلاویزی را كه با فطرت و سرشت گل پیوند دارد، پرتوی از بوی پیراهن شهید گمنام میداند:
عطری كه در آمیخته با فطرت گلها
بویی است كه از پیرهن گمشدگان است
تحوّل رنگها
در راستای تغییر مفهوم گلها و معطرات، رنگها نیز در ادب انقلاب از تحوّل معنایی چشمگیری برخوردارند. در ادب، كلاسیك فارسی، رنگها نیز مانند گلها چشم انداز شادخواهی و بزمی داشته اند. رنگ سیاه تداعی كننده مُشك بود. و مشك تداعی كننده زلف معشوق. رنگ سرخ تداعی كننده لعل بود و لعل تداعی كننده لب معشوق و جگر عاشق در زنجیره عشقی كه از پی رنگی بود. سبز تداعی كننده سرو بود و سرو زمینگیر معشوق زمینی.
انواع گل در ديوان اشعار دوره چهار و پنج
مدتها پيش بررسي موضوعي عناصر شعر فارسي به خصوص آن دسته كه به شكلگرفتن صور خيال در شعر و زيباسازي آن بيشتر كمك ميكنند و شاعران بسياريبا تكيه بر برخي از آنها و در سايه توصيفات دراز دامن از آنها مهارت وقدرت شاعري خود را به اثبات رسانيدهاند، از قبيل صبح، شب ، آينه،اشك ، پرندگان و گلها و .... توجه مرا به خود جلب ميكرد سرانجام بامشورت و توصيه آقاي دكتر عابدي موضوع حاضر تحت عنوان "بررسي گياهان،گلها و درختان در ديوان شاعران قرن چهارم و پنجم" براي تصويب موضوعرساله به شوراي گروه
اعلام شد و با اعلام موافقت ايشان كار آغاز گرديد :شيوه كار : بر آن نهاده شد كه موضوع فوق در ديوان شاعران بزرگ قرنچهارم و پنجم شامل : رودكي، دقيقي، فردوسي، كسايي، فرخي، منوچهري،عنصري، ناصرخسرو، فخرالديناسعد گرگاني و مسعود سعد سلمان مورد مطالعهقرار گيرد. بنابراين جز شاهنامه فردوسي كه ابيات معدودي از آن از لابلايفرهنگهاي فارسي و شواهد ذكر شده در نوشته آقاي رنگچي (گل و گياه در آثارمنظور فارسي) استخراج و به عنوان شاهد مثال گياه بدون ذكر صفحه و جداشمارش و درج گرديد، بقيه ديوانها چند بار از ابتدا تا انتها بررسي وهمه ابياتي كه نام گياه، گل يا درخت خاص يا واژه عام گياه، گل ودرخت در آنها آمده بود با شماره صفحه و نام شاعر به فيشها منتقل شد.سپس نام
گياهان گرد آمده به ترتيب الفبايي مرتب گرديد و جستجو براييافتن شناسنامه علمي آنها در منابع علمي (فرهنگها و كتابهاي گياهشناسي)آغاز گرديد. حاصل اين جستجو ست : - نام فارسي، نام عربي، نام علمي،نام گروه (رسته) و نام طبقه گياه. - معرفي علمي شامل خصوصيات ظاهري(اندازه، شكل و رنگ : ريشه، ساقه، برگ ، گل، ميوه و دانه)، محلرويش ،
انواع گوناگون، موارد مصرف و خواص گياه به اعتقاد گذشتگان وامروزيها، پس از آن كار نوشتن مقاله هر گياه به طور جداگانه و منظمآغاز گرديد : 1 - "درج نامهاي فارسي، عربي، علمي و ..." گياه و سپسبخش معرفي علمي آن با علايم خاص . 2 - درج ارقام آماري نام يا نامهايگوناگون گياه "بس آمد" (بس آمد هر گياه در ديوان هر شاعر). 3 - آغازبخش ادبي كار با بخش مفاهيم گياهشناسانه حاصل ازابيات . - در واقعشناخت واقعي هر شاعر از گياه در ابيات اين بخش پيداست . 4 - مواردمصرف يا خواص گوناگون گياه (دارويي، صنعتي، آرايشي و ...) كه از شعرميتوان استخراج كرد. 5 - تصاوير ادبي (صور خيال) ساخته شده با استفادهاز ويژگيهاي ديداري گياه يا خواص آن شامل تشبيه، استعاره، كنايه،تمثيل و .... (در اين بخش
گياه به پديدههاي گوناگون و يا پديدههايگوناگون به آن اغلب جداگانه بررسي شده است). 6 - تركيبات ساخته شدهاز نام گياه با اضافه كردن اسم يا فعلي به آن بخش ديگري است شاملتركيبات وصفي و اضافي (تشبيهي، استعاري، توضيحي) و عبارتهاي فعلي و.... 7 - بررسي ارتباط هر پديده ديگر با گياه مثل عناصر طبيعي، خورشيدو ماه و ستارگان، حيوانات و حتي گياهان و درختان ديگر بخش "عناصرديگر" را به وجود آورده است . 8 - از آنجا كه برخي گياهان در ابياتبسيار معدود (گاه يك بيت) بررسي شدهاند و طبيعي است كه اطلاعات
دادهشده از طريق شاعر براي شناخت آن كافي نيست ، از شاعران ديگري كه آنگياه را وصف كردهاند كمك گرفتهايم و نيز گاه گاهي براي حسن ختام وزينت بخشيدن به نوشته از بيتي مناسب يا زيبا متعلق به ديگر شاعران سودجستهايم كه بخش شاعران ديگر يا ديگران را بوجود آورده است . 9 - نكاتمربوط به هر بيت يا توضيحات خارج از چارچوب اصلي كار كه به گياه ياعناصر شعر مربوط است پس از پايان نوشته مربوط به هر گياه با عنوان پينوشت آمده است و شماره هر نكته روي ابيات داخل متن مطابق با شمارهاياست كه در پي نوشت ، توضيح آن آمده است .
گلها و باغها؛ «فار» اشاره ميكند كه شعرها و نامههاي ديكنسون تقريبا تماميشان برگل متمركز شدهاند و تلميح به باغ اغلب به حوزهاي تخيلي باز ميگردد كه در آن گلها نمادي براي عملها و احساسات محسوب ميشوند. او برخي از گلها مثل "جنتيان" و "شقايق" را با جواني و فروتني پيوند ميدهد و گلهاي ديگري را با دورانديشي و روشنبيني. او معمولا براي اينكه شعر يا نامهاي براي دوستانش بفرستد همراه آن دسته گلي نيز ميفرستاد. 1
جمله محورها و موضوعهایی که در بررسی شعر جنگ می توان مورد نقد و بررسی قرار داد بسیج و جلوه طبیعت و عناصر آن در ساحت تخیلات و مجازها و استعارات و وصفهای شاعرانه، به زبان دیگر تاثیر رنگ پذیری و اقتران طبیعت و مظاهر آن در شعر جنگ است . اگر چه در ثبات و وحدت طبیعت در تمامی اعصار جای تردیدی نیست اما طبیعت به تناسب جریانهای مختلف هر عصر و اندیشه های شاعر هر دوره رنگی خاص به خود می گیرد . مثلا: گل سرخ، شقایق، دشت کوه، رود، جنگل، نسیم، طوفان هماره ثابت اند و در اصل آنها هیچ تغییری روی نداده است اما وقتی در حوزه رنگ پذیری و شبیه سازیهای شاعرانه واقع می شوند نقش و رنگ و صبغه جدیدی به خود می گیرند . مثلا طبیعت در شاهنامه فردوسی و در قلمرو تخیلات حماسی با طبیعت در دیوان منوچهری و ساحت تخیلات او فرق دارد . دید فردوسی و تعریفها و صورتگریهایش از کوه و ابر و رود و طلوع خورشید با دید و برداشت عنصری و
انوری و منوچهری و نظامی و سایر شعرای طبیعت گرا یکسان نیست . نکته این است که دخل و تصرف شاعرانه تا چه میزان می تواند در استخدام طبیعت و تغییر لباس آن موثر افتد؟ اندکی از دوره های اوج و شکوفایی طبیعت گرایی ادبیات به جلوتر می آییم .
1 . از جمله دلایلی که می توان برای این بیگانگی بیان کرد اینکه:
ما بیشتر از آنکه با طبیعت به طرز زنده و محسوس ارتباط داشته باشیم، دچار طبیعت گرایی تصویری و مصنوعی شده ایم . ما گل سوسن را جز در گلفروشیها و از پشت شیشه (ویترین) یا صفحه تلویزیون ندیده ایم . مثلا در برنامه راز بقا، و از ده زبان آن حتی به یک زبانش هم آشنایی نداریم . روزها از پی هم می گذرند و فصلها درآمد و شدند، بهار از کنار ما می گذرد بی آنکه ما را در جلوه ای از آن همه آیات الهی به تفکر وا بدارد . و یا حداقل از این گذر عمر عبرت بگیریم، ما حتی با هوای آزاد و نسیم گذرا بیگانه ایم . با گلها قهر کرده ایم تا
حدی که شمعدانی کوچک پشت پنجره اطاقمان از بی آبی می خشکد . رگبار باران را از پشت پنجره و شیشه دود آلود می نگریم و کمترین تخیل و تحولی از این نمودها و جلوه های طبیعت در ذهنمان پدید نمی آید . از آنجا که این مقال را جای بررسی تطور و تحول و صبغه و جلوه طبیعت در بستر شعر پارسی نیست تنها به رگه های آشنایی از تخیلات شاعران، آنجا که از جنگ تاثیر پذیرفته اند، اشاره خواهیم کرد، تا از این بررسی بر ما روشن شود که آیا طبیعت در عالم شعر هم مثل ما مرده و ایستا است یا زنده است و پویا، و اگر زنده است میزان این تحرک و پویایی تا چه حد است؟ مثلا نسیمی که کارش پیام رسانی از یار و دیار معشوق و گل و بهار و ریحان و فروردین ... بود آیا امروز در حوزه تخیلات جنگی پیامهای نظامی و ی
ا خبر شهادت مظلومانه رزمندگان اسلام را از خطوط مقدم به قسمتهای پشت جبهه یا از سنگری به سنگر دیگر خواهد برد؟ آیا در خشونت و کشتار و خرابی و ویرانی باز هم نسیم از بهاران و عطر شقایق خبر خواهد آورد؟ یا از عطر خون شهیدانی که مردانگی و شرف و ایثار و مقاومت را تا پای جان ایستاده اند نوید عروج خواهد آورد؟ آیا نسیم خطه تفتیده جنوب با نسیم گلزار و مصلای شیراز یکیست؟ آیا نسیم آتشگون جبهه های خون و آتش با نسیم روحبخش آب رکناباد یکیست؟ پیام نسیم هنگام نوازش بیرق خونچکان و به اهتراز درآمده بر مزار هر شهید حماسه آفرین چیست؟
آیا می توان کشتار (ترور) دست جمعی
آیا می توان از کنار خونهای جاری گلهای پر پر خونین شهر به سادگی گذشت؟
آیا می توان پیکرهای زخمین و قامت شکسته نخلهای سربریده جنوب را فراموش کرد؟
آیا مقاومت و مظلومیت کارون و بهمنشیر و کرخه نور و جزایر مجنون در برابر هجوم ناجوانمردانه و مکرر دشمن را، جز جلوه ای از تاثرات طبیعت از جنگ باید دانست؟
از جمله تصاویر و تشبیهاتی که در اکثر اشعار جنگ می توان دید، عکس برداری و شبیه سازی از لاله و شقایق است . شباهت تصاویر در احضار و استخدام لاله و شقایق از میان گلها به حدی به هم نزدیک است و یکسان، که باید گفت: در مواردی مستعمل و بی روح شده، پویایی و تازگی خود را از دست داده است .
علیرغم این که به یکی دو نمونه از هر شاعر (آن هم نه تمامی شاعران) اکتفا کردیم با این حال اشتراک دید و همسانی تصاویر و تخیلات و تشبیهات در نمونه ها کاملا مشهود است . البته ما این یکسانی تصویرها را عیب نمی دانیم و نمی گوییم: چرا تا این حد برداشتها و تلقیها به هم نزدیکتر است؟ افسوس که روش کار در این کتاب مقایسه ای نیست تا نمودار و قوت و ضعف صور خیال هر شاعر را نشان دهیم . البته هیچکدام از شاعران معاصر هم مدعی نیستند که از جهت قدرت و نفوذ و رسوخ در طبیعت می توانند دستی به کله گوشه منوچهری بسایند; اگر چه از بعد و تعهد شاعری که زندگی را "عشق است و کباب است و رباب و ... " می داند او را به هیچ عنوان در حد و هم شان شاعران متعهد عصر خویش قرار نخواهیم داد .
اگر ملاک و محور را جنگ قرار دهیم باید گفت طبیعت به دو صورت در شعر شاعران بسیج شده است:
الف . مواردی که طبیعت و نمودهای آن را با برداشتهای شاعرانه دوره های پیشین ادب فارسی به خدمت فرا خوانده اند، که می توان تا حدی به شواهد مربوط به لاله و شقایق استناد جست .
ب . مواردی است که طبیعت و جلوه های آن تحت تاثیر جنگ و برکات و پیامدهای آن قرار دارد و در بعضی از سروده ها کاملا در لباس نظامی ظاهر شده اند; مثلا اشعار زیر بار بیشتری را در این مورد به خود اختصاص داده اند .
فرمان شکفتن
فرمانده سرخپوش گل فرمان داد
فرمان شکفتن به گل خندان داد
آلاله شهید تیر رگبار بهار
سر بر سر زانوی بنفشه جان داد32
نصرالله مردانی 1
تجلی طبیعت در قلمرو جنگ در ابیاتی چند از مثنوی "بهار در خون" سروده شاعره متعهد سپیده کاشانی کاملا آشکار است:
جوشید از اوج یقین گلهای باور
گل کرد بر شاخ زبان گلهای سنگر
گلهای ما در خون و در آتش شکفتند
با بلبلان آتش افشان راز گفتند
بوی بهاران عطر باروت است اینجا
لب بسته مرغ عشق مبهوت است اینجا
اینجا بهاران ریشه در خوناب دارد
هرگل در اینجا پای در سیلاب دارد
این باغ را بانگ مسلسل عندلیب است
حق در نبرد قوم داود و صلیب است
این باغ را بانگ هزاران خمسه خمسه است
گلهای گلچین بیشمار و دسته دسته است
بارند برما روز و شب گلهای آتش
ابلیسیان شوم آن دیوان سرکش
اینجا چو سرو سبز ما بر خاک افتد
یکدشت گل از سینه صد چاک افتد
باران خون بر خاک مظلومان چو بارد
با خود بهاران در بهاران مژده آرد38
نمونه دیگر به قرار زیر می باشد:
می آید از دیار بهاران سپاه گل
بر سر نهاده دختر صحرا کلاه گل
با جنبش دلاور جنگل چریک باد
در خون کشد به بیشه شب پادشاه گل1
انسان، این گمشده خاک، گاه گاهی از صحبت با همنوعان خویش روی می گرداند و به تناسب حال و هوا و موقعیت خویش به اشیا و طبیعت و پرندگان و موجودات غیر ذیروح پناه می برد و در پناه قدرت تشخیص که سابقه اش حتی به دورانهای اولیه تاریخ و انسان شناسی بر می گردد، آنها را طرف صحبت قرار می دهد . اگر کسی شاعر باشد و از قدرت تخیل و ابداع نیز در این گفتگو استفاده کند قادر است حوزه واژگان و ترکیب را در یک زبان
گسترش دهد و چه بسا که زیباترین تصویرهای تخیلی را بیافریند و با همین آفرینش شاعرانه به کلمات و تعابیر رنگ جاودانگی ببخشد . اگر این گفتگو به آفرینش و سرودن شعر هم منجر نشود، به گونه ای دیگر به قلمرو ارتباطات انسان با طبیعت وسعت بخشیده است . نمونه کامل و عالی این تشخیص را خارج از قلمرو شعر می توان در زندگی کاملترین انسان پس از رسول خدا (ص) و نخستین شهید محراب حضرت علی (ع) یافت، چرا که آن حضرت به نقل مورخین، مواقعی که بسیار دلتنگ می شد و کسی را لایق درددل نمی دانست و اهل
دلی را نمی یافت، کنار چاهی رفته سر مبارک را در چاه خم کرده برای سبک شدن گفتنی ها را با چاه می فرمود، که این امر در اشعار و آثار ادبی و تاریخی نیز مایه تلمیحی خوبی شده است . انسان هماره سعی داشته با طبیعت و مظاهر آن ارتباط برقرار کند با گل و گیاه درخت و کوه و رود و جنگل و مهتاب و ستاره و موج و دریا و باد و نسیم و ... صحبت کند و اگر قادر نیست حرفهای آنها را بشنود حداقل سخنان خود را به گوش آنان می رساند و یا در دو نقش بازی کرده و هم با آنان حرف می زند و هم از زبان آنها پاسخ می دهد . البته همه مردم از این امکان و اعتبار بهره نمی گیرند . جماعتی معدود و صاحب ذوق و خلاقند که به اطراف خویش با وسعت نظری خاص می نگرند و پیام نسیم را در گذر
شاعران عصر ما نیز به تناسب توشه خویش از کنار طبیعت به سادگی نگذشته اند و در بعضی از سروده هایشان علیرغم اینکه سروده جنگی و حماسی است طبیعت را بسیار لطیف و شاعرانه به استخدام درآورده ثمره مکالمات خود را با طبیعت در قالب اشعاری قوی و بدیع ریخته اند . در مجموع می توان در بسیج طبیعت در شعر جنگ توفیق را رفیق راهشان دانست .اینک نمونه هایی چند برای اثبات این مدعا:
ببین لاله هایی که در باغ ماست
خموشند و فریادشان تا خداست
چو فریاد با حلق جان می کشند
تن از خاک تا لامکان می کشند
سزد عاشقان را در این روزگار
سکوتی از این گونه فریادوار
بیا با گل لاله بیعت کنیم
که آلاله ها را حمایت کنیم
حمایت زگلها گل افشاندن است
هماواز با باغبان خواندن است
حسین حسینی 1
و سروده دیگر از همین شاعر:
در زمین امروز خورشید شهیدان کاشتن
چیست آیا حاصلش، فردای روشن داشتن
دانه خورشید چون در خون نشیند بامداد