بخشی از مقاله
بررسی ترس
مقدمه :
‹‹ ترس ›› حالت عاطفي بسيار پيچيده و نيرومندي است كه با بسياري از علائم اضطراب از جمله با ضربان قلب و نبض ، التهابات معدي ، عدم تمركز انديشه ، سرگيجه ، سردرد ، انقباض شديد عضلاني همراه است .
ترس نوعي بيماري تلقي مي شود ، در زمان ما ، ميليونها انسان يك واهمة نهاني را با خود اين سو آن سو مي كشند ؛ اين عده دچار بيماري هستند و متأسفانه اين بيماران به ترس خود اگاهي ندارند و زماني كه به منظور درمان بيماري خود به پزشك مراجعه مي كنند انوقت پزشكان متخصص با اينگونه ‹‹ بيماران ترس ›› روبرو مي شوند . امروزه همه پزشكان مي دانند كه ريشه بسياري از بيماريهاي جسمي ترس است كه در سالهاي اخير تبديل به يكي از خطرناكترين عوامل بيماري زا شده است .
در عصر ما يكي از مشكلات جوامع بشري معضل ترس است و با نگاهي به اطراف خود به راحتي با گروه كثيري از افراد برخورد مي كنيم كه مبتلا به بيماري ترس مي باشند مي توان گفت ‹‹ بيماران ترس ›› از هر طرف ما را احاطه كرده اند .
ترس – در زمان ما – واقعاً ميليونها انسان را در سراسر جهان بيمار كرده ، در آلمان غربي ، اتريش ، سوئيس و بسياري از كشورهاي صنعتي ترس به عنوان انگيزة بيماري در حال پيشرفت است و ترس واقعاً انسان ها را فلج مي كند و از كار مي اندازد .
تلقي مردم از ترس گونه هاي مختلف دارد . چه بسا ترسي كه در نزد كودكان امري رايج محسوب مي شود در نزد بزرگسالان غير منطقي به شمار مي آيد . ترس از حيواناتي نظير سگ ، گربه ، ترس از تاريكي ، تنهايي ، اشباح به عنوان ترس طبيعي براي خردسالان قابل قبول است ، در حالي كه ترس از بلندي ، حشرات ، حيوانات عظيم الجثه ويژه بزرگسالان است . برخي از ترسها زودگذر و بعضي ديگر بسيار ديرپاست .
ترس از دوران كودكي شروع مي شود و يا ريشه در رفتار گذشته افراد بزرگسال دارد . لذا بچه ها ترس از پدر و مادر خود فرا مي گيرند و اين آغاز فاجعه است .
نوزاد و ترس :
بررسي هاي باليني روانپزشكان بيانگر اين است كه نوزاد نيز چون كودكان و نوجوانان و حتي بزرگترها مي ترسند . هر چند نوع ترس و دلهره بين نوزادان و بزرگترها داراي تفاوتهاي آشكار است ، معهذا با توجه به مشخصات رواني ، اين حالات آنان زير عنوان ‹‹ ترس ›› قرار مي گيرد .
‹‹ ترس ›› همراه نوزاد زاده مي شود . نوزادان در حالت جنيني نيز با ترس آشنا مي شوند و ترس مادرانشان از تاريكي ، حادثه اي غير مترقبه ، رويدادي وحشت انگيز ، در دوران جنيني به انان انتقال مي يابد .
در زمانهاي بسيار دور ، همه مادران مي دانستند كه نوزاد قبل از هر چيز به محبت نياز داردئ و اين نياز طبيعي است چرا كه فرزند انسان ، آسيب پذير ترين موجود در ميان نوزادان همه جانداران است . امروزه پزشكان و رولانپزشكان بر اين اعتقاد صحه گذاشته اند كه نوزاد انسان براي ادامه حيات فقط به شيشه شير احتياج ندارد . بلكه بيشتر از همه تشنه محبت است ، چرا كه از همه چيز رنج مي برد و از بعضي رويدادهاي عادي زندگي مي ترسد .
اينك مدت مديدي از تحقيقات پزشك آمريكائي ‹‹ رنه اسپنسر ›› مي گذرد . او ضمن مطالعات خود متوجه شد بچه هايي كه از بدو تولد به علل مختلفي مدتي در بيمارستان و دور از دامان مادران خود به سر برده اند اكثراً از يك بيماري خاصي كه توأم با ترس است رنج مي برند . اسپنسر اين بيماري را ‹‹ بيماري بيمارستاني ›› ناميد .
اين بيماري در رشد جسمي ، فكري كودك تأثير مي گذارد و گاه موجب اختلالات شديدي در وجود او مي شود مثلاً ممكن است تا 50 درصد از نيروي فكري كودك را كاهش دهد و متأسفانه بعضي از اوقات عوارض اين بيماري غير قابل جبران است .
نوزاد انسان ضعيفتر و ناتوان تر از نوزادان ساير حيوانات به دنيا مي آيد ؛ جوجه بعد از چند دقيقه مي تواند روي پاي لرزان خود بايستد ، ولي نوزاد انسان يكسال فرصت مي خواهد تا تا اولين قدم را بر دارد ، و چون از پناهگاه مطمئن مادر ناگهان به دنياي پر آشوب خارج پا گذارده است ، نمي تواند تحولات سريع را در زندگي خود به آساني بپذيرد و احتياج به محبت و نوازش شما دارد . اين موجود ضعيف راه درازي در پيش دارد تا بتواند روزي مبدل به فردي قوي و متكي به خود شود و براي اين كه قدمهاي محكمي بردارد به شما – پايگاه اصلي محبت – نياز مبرم دارد .
نوزاد مي ترسد . ارتباط با ساير افراد خانواده مهمترين مسأله اوست . نبايد فراموش كرد كه نوزادان سرانجام روي پاهاي خود خواهند ايستاد و بايستي به آنها استقلال بخشيد زيرا براي بلوغ و و رشد نياز به استقلال دارند و اين وظيفه والدين است كه نيازهايشان را درك كنند و احتياجاتشان را بر آورند .
كودك و ترس :
اگر كودك شما ترسيده باشد در صورتي كه به سراغ او مي رويد بدين ترتيب به او اجازه مي دهيد كه جزبا جيغ كشيدن به طريق ديگري با شما ارتباط پيدا كند و خواستة خود را به روش ديگري به شما بفهماند . اصولاص اگر دقت كرده باشيد ، چهره كودكان آرام ، خيلي گوياتر از چهرة كودكان گريان است .
مادراني كه مهربان هستند ، همواره حاضرند به خواسته هاي فرزندشان توجه كنند ، بايد به آنان تبريك گفت ، چون راه درستي را انتخاب كرده اند .
عواملي كه سبب ترس بچه ها مي شود ، متفاوت است : مار ، موش ؤ عقرب ، شير ، سوسك ، و يا گرگ و يا فضاي تاريك از عوامل ترس بچه هاست . بچه ها بيشتر از تاريكي مي ترسند . بچه ها هرگز جرأت نمي كنند به اتاق هاي تاريك و يا كلاس تاريك مدرسه پا بگذارند .
موضوع ترس بچه ها غالباً واقعيت ندارد و يك موجود خيالي نظير ديو ، جادوگر ، اشباح و . . . سبب ترس آنها مي شود ، بچه ها اين موجودات خيالي را ضمن داستانها ، لابلاي كتابها ، نمايشنامه ها ، تلوزيون و سينما مي بينند ، مي شنوند و يا مي خوانند !
بچه ها هر قدر بيشتر رشد مي كنند ، از پديده ترس مفهوم تازه تري پيدا مي كنند . يعني ماهيت ترس در نظرشان عوض مي شود . مثلاً در سن بلوغ از مسخره شدن يا خجالت مي ترسند .
اغلب مواقع انچه نظر را جلب مي كند ، اين است كه ترس ساختگي با هيچ واقعيتي تطبيق نمي كند . در واقع اين ترس كودكان با ترس حقيقي فرق زيادي دارد . بچه ها عموماً از حيوانات و حوادث وحشتناكي كه برايشان اتفاق مي افتد مي ترسند و اين امري طبيعي است .
تشخيص ترس واقعي از ترس خيالي گاهي مشكل است . گاهي ممكن است ترس بچه صورت واقعيت به خود بگيرد . بچه اي كه از سگ مي ترسد ، ممكن است هنگام ديدن يك سگ از خود عكس العملي نشان دهد كه نظر حيوان را به خود جلب كند و به اصطلاح تحريكش كند و يا به خاطر ترسي كه از سياهي دارد به زمين بخورد و جيبغ و داد و فرياد راه بيندازد ، شدت اين جيغ و داد و فرياد به مراتب بيشتر از زماني است كه كودك در روز روشن به زمين بخورد . . . .
ترس بچه ها ، گهگاه حوادث ناگواري به وجود مي آورد .
پاسخ دادن به اين سؤال كه آيا مي توان در مورد ترس كودكان كاري انجام داد يا نه ؟ !
بايد سعي كرد اعتماد به نفس لازم در پدر و مادر كودك به وجود آورد تا به اين ترتيب اعتماد فرزندان نسبت به فرزندان نسبت به والدين جلب شود .
بايد كودكان را توجيح كرد كه هر كودكي انسان مستقلي است و دليل ندارد از پدرش وحشت داشته باشد . اگر چه رعايت اين دستورالعمل سبب زايل شدن ترس كودك خواهد شد اما دليل نمي شود كه والدين قدرت معنوي خود را از دست بدهند . زيرا اگر پدر و مادر دچار ضعف قدرت گردد ، در تربيت فرزند خود با شكست مواجه خواهد شد . پدر خانواده مي تواند بدون اينكه قدرتش را به فرزندانش تحميل كند به آنها نشان بدهد كه از توانايي لازم برخوردار است و مي توان در مواقع ضروري و هنگامي كه براي دفاع از خواسته هاي خود لازم بداند ، از قدرت و توانايي خود استفاده كند . اما اين قدرت و توانايي را هرگز در برابر خواسته هاي فرزندش بكار نخواهد برد ! . . .
بعضي از پدران و مادران دوست دارند با فرزندانشان مخالفت كنند ، سعي دار ند قدرت خود و خشم خود را به كودك نشان بدهند . در اينجا به صراحت مي گوئيم : چنين والديني هرگز اعتماد و توجه فرزندانشان را به خود جلب نخواهند كرد و با عدم تعادل رفتاري خود ، تعادل رواني كودكان خود را نيز بهم خواهند برد ! . . .
وقتي كودك اين مراحل را پشت سر گذاشت به مرحلة تازه اي از رشد شخصيت خود قدم مي گذارد البته بعضي از ترس هاي دوران كودكي از بين نمي رود ، بعضي از اينها در وجود بزرگسالان نيز هست و بدون اينكه برايمان ايجاد مزاحمت كند ، در مواقع خاصي ممكن است ايجاد شود كه در اين صورت بلافاصله بايد به پزشك متخصص مراجعه كرد . پزشك پس از معاينه لازم خواهد گفت : علت اصلي ترس ، شرايطي تربيتي خانواده بوده است . كه امكان سير عادي بحران هاي شخصيتي را براي ما فراهم نكرده است . در هر حال عامل ايجاد اين نوع مسايل عجيب و ناشناخته روابط خانوادگي ›› است .
خوابهاي ترسناك :
معمولاً كودكان سه ساله دچار كابوسهاي ترسناك مي شوند . اين خوابها را بايد به فال نيك گرفت ، زيرا ديدن اين خوابهاي خوف آور در زندگي طبيعي يك امري عادي تلقي مي شود ، معهذا نبايد بچه هاي خردسال را با خوابهاي وحشتناكشان تنها گذاشت ، بايد حتي المقدور به آنها كمك كرد .
كودك شيرخواره همواره كساني را در اطرافش مشاهده مي كند كه به او لبخند مي زنند ، ليكن همين كودك هنگامي كه به حدود هشت ماهگي مي رسد ، اگر غريبه اي به او نزديك شود ، فرياد و شيونش به آسمان بلند مي شود و باز وقتي كه سه ساله شد ، روياهاي شبانه او را آزار مي دهد .
شايد به نظرتان عجيب و باور نكردني بيايد ، ولي حقيقت اين است كه اين رفتار كودك همه ناشي از رشد قابل توجه فكري اوست .
‹‹ ليزابت هارلاك ›› روانشناس آمريكايي در اين باره مي نويسد :
‹‹ با پيشرفت هايي كه كودك در زمينه رشد هوشي و فكري خود مي كند ، تهديدهائي را كه از اشياء اجسام ، شرايط گوناگون و حتي اشخاص متوجه اوست ، مي شناسد ، او كه در گذشته توانائي تشخيص و تمييز دادن شرايط مختلف را نداشت ، اكنون مي تواند خطوط و مرزهاي تازه اي را تشخيص دهد و آرام آرام ارزشها و معيارهاي تازه اي را خلق كند . به همين دليل احساس ترس آلود وي نه تنها متنوع و رنگارنگ مي شود بلكه عمق بيشتري نيز پيدا مي كند . آنچه يك كودك سه ساله در طول شب ديده و شنيده و يا احساس كرده است همراه با خود به اقليم خوابهاي شبانه اش مي برد و در اين خوابهاست كه ترسهاي كودكانه وي كه در طول روز نتوانسته است بر انها فائق آيد ، ميداني گسترده در برابر خود مي يابند و تبديل به رويائي آزاردهنده و شكنجه زا مي شوند .
در چنين سن و سالي اغلب كودكان هنوز قادر به تشخيص رؤيا از حقيقت نيستند شاهين تيز چنگي كه با منقار هولناكش به شوي انها مي آيد ، واقعاً آنها
را زير مي گيرد . زن بد سرشت و خبيث تهديد كنان در برابر آنها مي ايستد . ماهي ها شناكنان از نرده هاي تختخواب انها مي گذرد و سگ عظيم الجثه و خونخوار هنوز آنجا ايستاده است . اين سگ در زير رختخواب پنهان شده و عوعو مي كند .
يائي را كه در خواب ديده اند براي ديگران به روشني بيان كنند ، در نتيجه خود را به آغوش مادرشان مي چسبانند و تنها نكته اي كه انسان از آنها در مي يابد ، اين است كه ‹‹ من خيلي مي ترسم ››