بخشی از مقاله
بيان مسئله
وقتي دانشآموزان تحت آموزش رسمي قرار ميگيرند. پاسخهاي متفاوتي نسبت به محركهاي محيطي از جمله فرايندهاي ياددهي – يادگيري از خود بروز ميدهند. براي درك تفاوتهاي دانشآموزان در آموزش يكسان لازم است ويژگيهاي ورودي يادگيرندگان مورد مطالعه قرار بگيرد. ويژگيهاي عاطفي، فيزيولوژيكي و شناختي يادگيرندگان در نحوه واكنش آنها بر محركها تأثير دارد وشيوههاي يادگيري از جمله اين ويژگيهاست. و از موضوعاتي است كه در دهههاي اخير به خصوص توسط نظريهپردازان شناختي مورد توجه واقع شده است.
امروزه نظريههاي شناختي در يادگيري، به دنبال تبيين فعاليتهاي پيچيده شناختي مانند درك مطلب، يادآوري وراهبردهاي يادگيري هستند تا بدينوسيله بتوانند به سوالهايي مانند اينكه چگونه يادگيري اتفاق ميافتد؟ چگونه ميتوانيم درباره نحوه يادگيري خودآگاهي داشته باشيم؟ و چگونه مطالب آموخته شده در حافظه نگهداري ميشوند پاسخ گويند.
يكي از ديدگاههايي كه زير بناي نظريات شناختي است رويكرد پردازش اطلاعات است. در اين رويكرد به تبيين فرايندهاي ذهني اثر گذار از لحظه ورود اطلاعات تا يادآوري آنها پرداخته ميشود. بدين ترتيب كه ابتدا محركهاي محيطي (دروندادها) برارگانيزم (گيرندههاي حسي) اثر ميگذارند. سپس براي مدتي بسيار كوتاه (يك ثانيه) در حافظه حسي ذخيره ميشود. بخشي كه مورد توجه قرار ميگيرند وارد حافظه كوتاه مدت ميشوند و بقيه از بين ميروند. اطلاعات وارد شده به حافظه كوتاه مدت با استفاده از راهبردهاي يادگيري مانند مرور ذهني ، بسط دهي ، وسازماندهي براي
ثبتي پايدار به حافظه بلندمدت انتقال مييابند و در آنجا به صورت مقدارهاي سازمان يافته براي تمام عمر باقي ميمانند اين نظام پردازش شامل دوبعد سخت افزار و نرم افزار است. ساختارهاي حافظه حسي، كوتاه مدت و بلندمدت سخت افزارهاي ذهن را تشكيل ميدهند. كه فطري بوده و در همه افراد يكسان است. و فرايندهايي مانند مرور وبسطدهي معادل نرمافزار هستند كه افراد در چگونگي استفاده از آنها متفاوتند وبهرهگيري از آنها اكتسابي ميباشد. (اتكينسون و شفرين ،1968)
همانطور كه گفته شد براي ثبت اطلاعات در حافظه بلندمدت از راهبردهاي متنوعي استفاده ميشود. اين راهبردها بر دونوعند: الف- راهبردهاي آموزشي ب- راهبردهاي يادگيري (شكل 1-1)
- راهبردهاي آموزشي: راهبردهايي كه معلم براي ارائه يك مطلب در زمان خاص از آموزش بهره ميگيرد.
- راهبردهاي يادگيري: راهبردهايي كه دانشآموز به طور فعال هنگام يادگيري به كار ميبندد مانند مرور ذهني، بسطدهي، سازماندهي، پيشبيني موارد ارائه شده نظارت فعال بر يادگيري خود
درحاليكه در آموزش معلم محور، يادگيري بر مربي و روشهاي آموزشي اومتمركز است با تبيين موجود در رويكرد شناختي مبتني بر پردازش اطلاعات، تمركز اصلي بر فراگير و نحوة يادگيري اوست. واو را يك پردازشگر فعال مي بيند ونه يك ثبتكننده منفعل اطلاعات. و اين جاست كه روش مطالعه،توانايي بهره گيري از مطالب، علاقمندي، هوش وحافظه يادگيرنده درگير ميشود.
1- دانش معلم
2- عملكرد معلم در خلال آموزش و چگونگي ارائه اطلاعات
3- دانش فعلي يادگيرنده
4- رفتارهاي يادگيري و شناختي
5- فرايندهاي شناختي دروني در خلال يادگيري
6- اكتساب دانش در خلال راهبردهاي يادگيري و آموزشي
7- رفتار ونتايج اندوزش و پردازش اطلاعات
شكل(1-1) چهارچوب فرايند آموزش –يادگيري به نقل از وين اشتاين و ساير (1986)
تحقيقات انجام شده در سالهاي اخير بيانگر اهميت راهبردهاي يادگيري در تسهيل فرايند يادگيري، يادسپاري و يادآوري است. و نقش تحول شناختي در استفاده از راهبردهاي يادگيري مرورذهني، بسطدهي، سازماندهي و نظارت بر درك مطلب را نشان ميدهد.
. مثلاً ميكن، بلومن فلد و هوي لي (1988) نشان دادند رابطه مثبت و معناداري بين راهبردهاي يادگيري و معدل نمرات در دانشگاه است. در پژوهشي ديگر رود وليكو (2002) متوجه شدند كه آموزش راهبردهاي يادگيري ميتواند بر پيشرفت تحصيلي حتي بر يادگيرندگان خوب، تأثير مثبت داشته باشد. وفلاول (1985) پيشنهاد ميكند كه با ياددادن به دانشآموزان كه چگونه ياد بگيرند از طريق تدريس مهارتهاي شناختي مانند چگونگي سازماندهي اطلاعات واصطلاح اشتباهات ميتوان سطح يادگيري دانشآموزان را بالا برد.
عليرغم آنچه گذشت ما به طور معمول از فراگيرانمان انتظار داريم خوب درس بخوانند، مساله حل كنند و اطلاعات زيادي رابه خاطر بسپارند اما هيچگاه روشهاي صحيح مطالعة حل مسأله و به خاطرسپاري اطلاعات را به آنها آموزش ندادهايم. دانشآموزان توانايي درك مفاهيم و كتابها را ندارند و پيشرفتشان اندك است. توانايي استنباط معني از متن خواندني را ندارند ودر استفاده از راهبردهاي يادگيري ضعيفاند.
لذا محقق درصدد است با انجام اين پژوهش راهبردهاي يادگيري دانشآموزان موفق را بررسي كرده و با مقايسه راهبردهاي آنان با دانشآموزان ناموفق، راهبردهاي برتر را شناسايي كند و با پيشنهاد آن به مسوولين تعليم وتربيت وبرنامه ريزان آموزشي گامي مؤثر در جهت غنيسازي آموزش و پرورش و حل برخي مشكلات آموزشي بردارد.
اهميت و ضرورت پژوهش
هدف اصلي آموزش آسان كردن يادگيري است. و يادگيري تغيير شناختي است كه در ذهن يادگيرنده اتفاق ميافتد وفعاليت هدفمند او موجب آن ميگردد. بنابراين لازم است فرد يادگيرنده بعنوان عنصر اصلي اين فرايند مورد مطالعه قرار بگيرد.
هوش، شخصيت، آموختههاي قبلي، انگيزش و روش يادگيري وبسياري ديگر از عوامل موجود در يادگيرنده در يادگيري اومؤثرند و شناخت هر كدام به تنهايي و در ارتباط با يكديگر دانش ما را از يادگيري و گسترش ميدهد. از جمله اين عوامل راهبرد يادگيري فرد است يعني روشها وفنون خاصي كه او براي حل مسأله و پرورش اطلاعات به طور عمدي به كار ميگيرد هر چند پژوهشهاي متعدد قابل آموزش بدون اين روشها را نشان دادهاند. (فلاول، 1988) اما اغلب معلمان و والدين
تصور ميكنند كه دانشآموزان ودانشجويان به خودي خود روشهاي صحيح مطالعه و به خاطرسپاري اطلاعات را كشف ميكنند. بنابراين با وجود انتظار از دانشآموزان براي به خاطر بسياري اطلاعات هيچ تلاشي براي آموزش و بهبود روشهاي مطالعه ويادگيري براي آنها صورت نميگيرد. به من دليل پيوسته شاهد دانشآموزاني هستيم كه براي يادگيري تلاش ميكنند و ازشرايط آموزشي مشابه با ديگران سود ميبرند، اما بهره كافي بدست نميآورند. يعني علي رغم تلاش موفق نميشوند و
پيوسته شكست را تجربه ميكنند. اين شرايط علاوه بر تحميل هزينه گزاف و بيفايده ناشي از افت تحصيل وتكرارپايه، به آموزش و پرورش وخانواده منجر به خودپنداره منفي، عزت نفس پائين واحساس ناكارآمدي در دانشآموز ميشود ودور باطل نميتوانم ونميخواهم را شكل ميدهد وانگيزه او را براي يادگيري از بين ميبرد، مضاف بر همه، تعامل مؤلفههاي عاطفي ياد شده با مؤلفههاي شناختي ناشي از عدم موفقيت ناكارآمدي و عدم بهرة مطلوب از آموزش را موجب ميگردد. و اين همه پژوهش در اين زمينه را ضروري مينمايد.
نكته ديگر كه توجه به آن لازم به نظر ميرسد اينكه، چگونگي پردازش اطلاعات در ذهن با موضوع يادگيري در تعامل است. و تحقيقات اين ارتباط را نشان ميدهند. بنابراين لازم است. راهبردهاي يادگيري دانشآموزان در رشتههاي مختلف درسي شناخته شده وراهكارهاي مناسب براي ايجاد انطباق بين راهبرد يادگيري و موضوع درسي برگزيده شود. بعلاوه براي دستيابي به موفقيت تحصيلي وشغلي در آينده لازم است. افراد فرايند يادگيري ومطالعة خود را به طور هدفمند تحت
كنترل در آورند. و با ايجاد انطباق مناسب بين راهبر يادگيري خود، موضوع درسي و رشته تحصيلي موفقيت را تجربه كنند. وانگيزه بيشتري براي مطالعه و يادگيري بيابند بنابراين انجام پژوهش كه رابطة استفاده از راهبردهاي يادگيري، پيشرفت تحصيلي و رشته تحصيلي را روشن سازد در جايگاه خود ميتواند با ارزش باشد. تا راهكارهايي را در اختيار برنامه ريزان، مديران والدين و دانشآموزان قرار دهد. و بهرهوري بيشتر را موجب گردد.