بخشی از مقاله
مقدمه
چیستی، چرایی و چگونگی تولید »علم دینی« را می توان سـه پرسـش کـلان و بنیـادین در قلمرو مباحث علم دینی دانست. در سال هاي اخیر هرچند موضوع »تولید علم دینی« ــ بـه ویژه در قلمرو علوم انسانی ـ بیش از پیش کانون توجه محافل علمی کشورمان قرار گرفتـه است، تلاش هاي علمی انجام شده در جهت پاسخ به پرسش هاي بنیادین آن، به یک انـدازه نبوده اندتشریحِ. نیاز به علم دینی و ضرورت تولید آن و همچنین تبیین ماهیـت علـم و در پی آن، پاسخ به »چیستی علم دینی« حجم گسترده اي از محتواي فعالیت هاي انجام شـده را تشکیل می دهد؛ درحالیکه به نظر میرسد به مسئله چگونگی تولید علم دینـی کـمتـوجهی شده است.1 هرچند بخشی از این روند، سیر منطقی و طبیعیاي است که طرح هر موضـوع بدیعی ـ (از جمله علم دینی) میبایست بپیماید، باید توجه کرد کـه بـاز ایسـتادن و بسـنده کردن به گفت وگوهاي علمی در همین سطح، آسیب زا اسـت؛ چراکـه اگـر بخـواهیم ثمـرة عملی دقت هاي نظري و فلسفی در تعریف و تنقیح علوم انسانی اسلامی را شاهد باشـیم و از برکات آن بهره ببریم، باید پس از ارائه تبیینی دقیق از نحوة تحقق علـم دینـی در ظـرف آگاهی فرد و جامعه، وارد مباحث »سیاست گذاري علم« شویم و مبتنـی بـر آن آمـوزههـاي نظري، بایستههاي هر فرد و نهادي را تعیین کنیم.
در این مقاله در آغاز مبتنی بر نظرات برخی از صـاحب نظـران صـدرایی مباحـث علـم دینی، تعریف برگزیده اي از »علم دینی« و نحوة تولید آن ارائه خواهیم کرد . سـپس مـروري بر نظریه هاي »اثرات رسانه اي« و همچنین کارکردهاي اجتماعی رسانههاي جمعـی خـواهیم داشت. سرانجام با بیان نقشی که رسانه هاي ارتباطجمعی می تواننـد در فراینـد تولیـد علـم دینی داشته باشند، به توضیح بایسته هاي رسانه هاي جمعی در راستاي تولیـد علـوم انسـانی اسلامی اهتمام میورزیم.
۱. تعریف علم دینی
دربارة علم در دو مقام و با دو نگاه میتوان بحث کرد: مقام ثبوت و حقیقـت نفـسالامـري علم، و مقام اثبات و تحقق تاریخی آن. علم در مقام ثبوت و حقیقت خویش، کشـف واقـع است و در این مقام، علم دینی و غیردینی نداریم؛ بلکه علم، علم است؛2 امـا علـم در مقـام
تأملی درباره بایستههای رسانههای ارتباطجمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی ۷
اثبات، یعنی آنچه به منزله علم در طول تاریخ حیات بشري معروف بوده اسـت کـه ممکـن استحقیقتاً علم بوده باشد و یا چه بسا جهل مرکب.3 ازاینرو، بحث دربـارة »علـم دینـی« در مقابل سایر علوم و یا سخن گفتن از » علوم انسـانی اسـلامی« در مقابـل »علـوم انسـانی غربی« مربوط به مقام تحقق خارجی علم است. به عبارتدیگر بخش هایی از علـوم انسـانی غربی (و یا علوم تولیشده در هر فرهنگ دیگري) کـه حقیقتـاً کشـف واقـع باشـند، علـم اسلامی به شمار می آیند؛ حتی اگر توسط دانشمندانی نامسـلمان و در فرهنـگ کفـر تولیـد شده باشند. البته بخش هایی از علوم انسانی غربی که کشف واقع نیستند، علـم نیـز نیسـتند، هرچندمردمِ متعلق به آن فرهنگ (و حتی سایر فرهنگها) آنها را علم بدانند.
شهید مطهري از دیدگاه دیگري به تعریف » علم اسـلامی« پرداختـه اسـت کـه درخـور توجه و بهره گیري است. برخی نخست علوم را به علوم دینی و غیردینی تقسـیم، و سـپس صرفاً علومی را که به گونه مستقیم مربوط به مسائل اعتقـادي یـا اخلاقـی یـا عملـی دیـن هستند (همچون کلام، فلسفه، فقه، اخلاق، عرفان و تفسیر) و یا علـومی را کـه مقدمـه یـاد گرفتن معارف یا دستورها و احکام دیناند (از قبیل ادبیات عرب و منطق) علم دینی معرفی
میکنند. شهید مطهري به این افراد انتقاد، و علم دینی را چنین تعریف میکند:
هر علمی که به حال مسلمین مفید باشد و گرهی از کار مسلمین باز کند، آن علم فریضـه دینی و علم دینی است. ما چرا نحو و صرف و لغت عرب را علوم دینی میدانیم؟ آیا جـز از این راه است که نفع و فایدهاي را در بردارد که موافق با منظور اسلام اسـت؟ بـه چـه مناسبت ما اشعار عشقی »امرؤالقیس« و اشعار خمري »ابونواس« را به عنوان تحصیل علوم دینی یاد میگیریم؟ البته براي اینکه ما را در فهم زبان قرآن کمک میکند. پس هر علمـی که به حال اسلام و مسلمین نافع است و براي آنها لازم است آن را بایـد از علـوم دینـی شمرد، و اگر کسی خلوص نیت داشته باشد و براي خدمت به اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل کند، مشمول اجر و ثواب هایی که در تحصیل علم گفته شده هست. . اساساً. این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم: علوم دینی و علوم غیردینی، تا این توهم براي بعضی پیش بیاید که علومی کهاصطلاحاً علوم غیردینی نامیده میشوند، از اسلام بیگانهاند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا میکند که هر علم مفید و نـافعی را کـه براي جامعه اسلامی لازم و ضروري است علم دینی بخوانیم.4
بر اساس نگرش استاد مطهري، می توان علم اسلامی را مفهومی تشکیکی دانسـت؛ بـه ایـن معنا که در برخیشرایط خاصِ زمانی و مکانی ممکن است علمـی نسـبت بـه علـم دیگـر
۸ ، سال دوم، شماره سوم، تابستان ۰۹۳۱
دینی تر باشد، چراکه پاسخ گوي نیاز مهم تر و بااولویـت تـري اسـت. در ادبیـات دینـی ایـن نسبت ها با عناوینی همچون اوجبِ واجبات، واجب، مستحب و مباح مشـخص مـیشـوند. شهید مطهري به این مسئله نیز اشاره میکند:
باید دید اسلام چه چیز را فایده و چه چیز را ضرر میداند. هر علمی که بـه منظـوري از منظورهاي فردي یا اجتماعی اسلام کمک میدهد و ندانستن آن، سبب زمـین خـوردن آن منظور میگردد آن علم را اسلام توصیه میکند، و هر علمی که در منظورهاي اسلامی تأثیر ندارد اسلام دربارة آن علم نظر خاصی ندارد، و هر علم که تأثیر سوء دارد با آن مخـالف است. . . با این مقیاس میتوانیم همه علوم مفید را علوم دینی بدانیم. مـیتـوانیم بشناسـیم چه علمی واجب کفایی است و چه علمی واجب عینی. ... این دیگر بستگی دارد به میزان هوشیاري و توجه کسانی که در هر زمانی اجتهاد میکنند و به استنباط احکام میپردازند.5
در جمع بندي این بخش می توان چنین گفت که گزاره یا گزارههایی را میتوان علم اسلامی دانست که دو شرط ذیل را دارا باشند:
اولاً علم باشند؛ یعنیحقیقتاً کشف واقع کنند نه آنکه تنها جامعـهاي علمـی آنهـا را بـه منزله علم پذیرفته باشد(جهلِ علمنما نباشند ). تحقق این مسئله مستلزم آن است که مبـادي تصوري و تصدیقی آن علم نیز داراي صبغه معرفتی و کاشف از واقع باشند 6. توضیح بیشتر اینکه هر علمی به لحاظ نفس الامر خود، با برخـی تصـورات و تصـدیقات آغـازین همـراه است که در ادبیات مدرن با عنوان »پیشفرض« شناخته می شوند. این تصورات و تصدیقات می بایست یا از سنخ امور بدیهی و بالضروره راست باشند (که نیازي به اثبات ندارند) و یـا از اصول موضوعه اي باشند که پیش تر در علم دیگري اثبات شده اند. این مبادي را میتـوان به چند دسته تقسیم کرد: مبادي هستی شناختی، انسان شـناختی، معرفـت شـناختی و مبـادي برآمده از دیگر علوم.7 بهرهگیري از مبانی فلسفه الهی در تعیین مبادي تصـوري و تصـدیقی علوم، موجب می شود که این مبادي نیز از صدق معرفتی برخوردار باشند . بهعبارتدیگر بـا توجه به اینکه اسلام دینی است که منطبق بر حقیقت است، چنانچـه لایـههـا و زمینـههـاي بنیادین یک نظریه علمی، اسلامی باشند، آن علم نیز اسلامی خواهد بود؛ ثانیاً در راستاي غایات مورد نظر اسلام باشند. (علم نافع باشند)؛ یعنی هر کشف واقعـی
را نمی توان علم اسلامی دانست، بلکه آن کشف واقعی علم اسلامی اسـت کـه دربردارنـدة سود و اثري باشد؛ البته سود و اثري که اسلام آن را خوب بداند. براي فهم بهتـر ایـن نکتـه
تأملی درباره بایستههای رسانههای ارتباطجمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی ۹
می توان به روایتی از پیامبر اکرم اشاره کرد. ایشان دربارة علـم انسـاب فرمـودهانـد: »ذاك علم لا یضر من جهله ولاینفع من علمه.8« علم انساب در نظام جاهلی عرب کـه بـر محـور روابط خویشی و قبیله اي بنا شده بود، کارکرد و سود اجتماعی داشـت بـه گونـه اي کـه آن نظام بدون این علم نمی توانست استمرار یابد، ولی اسلام نظام اجتماعی نوینی را بر اسـاس ارزش هاي الهی و حقیقی ساخت که در این نظام جدید علم انساب سودي نداشت. اسـلام همچنانکه با نظام جاهلی عرب به ستیز پرداخت، با دانش ها، متون و حتی ابزارهایی کـه در خدمت آن نظام بودند، به مبارزه پرداخت. به همین دلیل اسلام از علمالانساب که بنیان هاي فرهنگی و نظام جاهلی را حفظ مـی کـرد و انتقـال مـی داد، اسـتقبال نکـرد و آن را دانشـی سودمند ندانست.9 فراتر از این نمونه، اسلام برخی علوم همچون »علم سحر« را تحریم کرد و زیانمند دانسته است. همچنین در برخی ادعیه از علم غیرسودمند بـه خداونـد پنـاه بـرده شده است: »اللهم اعوذ بک من علم لا ینفع.10«
۲. چگونگی تولید علم در بستر فرد و اجتماع
باید توجه کرد که هرچند علم پدیده اي مجرد و غیرمادي است، برخی علل و عوامل مـادي در تحقق آن در فرد و جامعه دخالت دارند. حجتالاسلام پارسانیا دراینباره میگوید:
واقعیت و هستی شناخت ]و علم[ یک امر غیرمادي است، و لیکن تحصیل آن براي انسانی که در طبیعت زندگی می کند، میتواند نیازمند مقدماتی طبیعی باشد. این مقـدمات کـه در حکم علل اعدادي و طبیعی هستند، نظیر مقدماتی هستند که انسان براي برداشتن قدم صدم باید انجام دهد . گام صدم عبارت از مجموع نود و نه قدمی نیست که قبـل از آن برداشـته می شود و نود و نه قدم پیشین نیز علت فاعلی قدم صدم نمی باشد؛ اما گـام صـدم بـدون برداشتن نود و نه قدم قبلی حاصل نمیشود. حقیقت شناخت نیز با آنکه امري غیرمـادي و مجرد است، عین مقدمات طبیعی و مادي اي که براي تحصیل آن به کار می رود، نیسـت و غیرمادي بودن آن دلیل بر نفی این مقدمات نیز نمی باشد. صاحبان علوم تجربی هر یک در حوزة کار خود به شناخت و معرفی این مقدمات میپردازند.11
در این بخش به دنبال تبیین چگونگی شکل گیري و طرح گـزاره هـاي علمـی در جامعـه و فرهنگ هستیم. هر علمی (چه به منزله یک تک گزاره و چه به مثابـه یـک نظـام معرفتـی) براي آنکه بتواند در جامعه علمی امکان طرح یابد و به رسمیت شناخته شود، بـه برخـی از
۰۱ ، سال دوم، شماره سوم، تابستان ۰۹۳۱
عوامل و زمینه هاي اجتماعی و فردي نیازمند است. با توجـه بـه اینکـه یـک نظریـه علمـی همواره از طریق افراد به عرصه حیات جمعی وارد می شود، روشن می شود کـه زمینـه هـاي فردي دانشمندان نیز در پیدایش و ظهور نظریه دخالـت دارنـد.12 در مقـام تحقـق خـارجی علم، می توان از دو سنخ زمینههاي وجودي سـخن گفـت: زمینـههـاي وجـودي معرفتـی و زمینههاي وجودي غیرمعرفتی.
۱ـ۲. زمینههای وجودی معرفتی تولید علم
بنا بر آنچه که در بخش تعریف علم دینی بیان شد، هر نظریـه علمـیاي بـه حسـب ذات و نفس الامر خود مبتنی بر برخی اصول موضوعه و مبادي هستی شناختی، معرفـت شـناختی و مانند آن است و بر اساس روش ویژه اي که متأثر از آن مبـادي اسـت، شـکل مـی گیـرد. از این رو یک نظریه علمی در عرصه فرهنگ نیز مستقل از مبانی و ملزومات خـود نمـی توانـد شکل بگیرد؛ یعنی یک نظریه، براي آنکه به لحاظ تاریخی در درون یک فرهنگ تولید شـود
و به صورت درون زا و طبیعی به قلمرو فرهنگ علمی و عمومی وارد شـود، بایـد پـیش تـر مبانی و مبادي اش به قلمرو فرهنگ وارد شده باشند و روش تولید معرفت، متناسـب بـا آن نظریه در جامعه علمی پدید آمده باشد.13 از آنجاکه نظریات علمی از طریق افراد (عالمـان) طرح می شوند، لذا به طریق اولی می بایست مبانی و مبادي آن نظریات در عالم نهادینه شده باشند. البته این نهادینه شدن میتواند به صورت ناخودآگاه و از طریق فراینـدهاي فرهنگـی
و جامعهپذیري رخ داده باشد.