بخشی از مقاله

چکیده
در این مقاله سعی شدهاست که با مطالعه روند شکل گیري و توسعه علوم انسانی نشان داده شود که این علوم در ایران نتوانسته است بینشی جامع از علوم انسانی را عرضه کند و این امر پیامدهایی را به همراه داشته است که باعث وضعیت نامناسب امروزین شده است. در ادامه و به منظور نشان دادن تفکر و عمل غالب در این علوم، در جهان و در ایران، به طرح مباحثی پیرامون عینیت در علوم انسانی، تخصصی شدن و ادغام علوم انسانی، فایده علوم اجتماعی، محدودیتهاي نظریههاي توسعه، محدودیت هاي نظریه هاي تغییر اجتماعی، محدودیت هاي نظریه هاي توسعه، علل عقب ماندگی علوم انسانی و روابط دولت و علوم انسانی پرداخته خواهد شد.

مقدمه
مقاله حاضر باهدف ارزیابی وضعیت علوم انسانی، روند تحول و موانع توسعه آن از جنبههاي مختلف در ایران نگاشته شده است و امید است که نظرهايبیان شده بتواند آغازي براي بررسی جدي وضعیت علوم انسانی در کشوربه دست متخصصین آگاه و مسئول باشد.بخش عمده مطالب عرضه شده بر گرفته از تجارب چندین ساله تدریس و تحقیق نگارنده در دانشگاه بوده است و سعی شدهاست که با دیدي جامعه شناختی به موضوع پرداخته شود. نکته دیگري که توضیح آن ضروري است این است که در این مقاله علوم انسانی در معناي کلاسیکی آن مدنظر بوده و شامل تمام علومی است که به نحوي به مطالعه رفتار و زندگی انسانهامی پردازند.

علوم انسانی به عنوان رشته اي دانشگاهی همانند علوم دقیقه و طبیعی ابتدا در غرب متولد شده و در آنجا نیز توسعه یافته است و سپس به کشورهاي دیگر هم انتقال یافته است. امروزه اشاعه آن از طریق سازمان هاي ملی و بین المللی، بنیادها و شرکت هاي چند ملیتی با حمایت فعال یا ابتکار دولتهاي جهان سوم تسریع شده است.

اشاعه علوم انسانی در ایران با آهنگی آهسته همراه بوده است. در ابتداي دهه هفتاد میلادي تنها چند دانشگاه در کشور رشته هاي علوم انسانی داشتند و عمدتاً از نیمه دوم دهه هشتاد میلادي به بعد است که ما شاهد گشایش متعدد بخش ها و یا دانشکده هاي علوم انسانی در دانشگاههاي موجود و تازه تأسیس
هستیم.

بایستی این نکته را متذکر شویم که اگر در این مقاله، بر خلاف رویه غالب فعلی، به منابع قدیمی تر اشاره شده است براي این بوده است که یادآوري شود که شکل گیري و توسعه علوم انسانی در غرب با پاسخ به مواردعرضه شده در ذیل میسر گردیده است، در حالی که این موارد در بین متخصصین ایرانی علوم تأملی جامعهشناختی بر موانع توسعه علوم انسانی در ایران  انسانی محلی از اعراب نداشته است. به نظر می رسد که اجماع متفکرین غربی در زمینه رسالت و اهداف علوم انسانی از سوي متخصصین ایرانی به عنوان اصل مسلم قلمداد شده که این خود می تواند دلیلی بر عدم توجه عالمان داخلی باشد.

اما بایستی اذعان کرد، به نظر نگارنده، تا زمانی که توافقی، در زمینه هاي مطرح شده، در بین متخصصین بومی صورت نگیرد، نمی توان به پویایی این علوم در کشورامید داشت.

روند شکل گیري و توسعه علوم انسانی
اوضاع سیاسی که در آن انتقال علوم انسانی پوزیتیویستی از غرب به کشورهاي جهان سوم تحقق یافته است، به هیچ وجه مساعد مباحث یا به زیر سوال بردن بنیان هاي معرفت شناختی آنها نبوده است. مخالفان تا زمانی که علوم انسانی پوزیتیویستی، در دهه هفتاد میلادي، به طور جدي در غرب مورد اعتراض قرار گیرد، تنها اقلیتی را تشکیل می دادند. همزمان با تغییر شرایط سیاسی در سطح ملی و بین المللی فرصتی براي برخی از متخصصین علوم انسانی جهان سوم فراهمآمد که هم در سطح سیاسی و هم در سطح فکري خود را مطرح سازند.

این آگاهی یابی فزاینده منجر به تردید در مبانی علوم انسانی پوزیتیویستی غربی شد. از عمده انتقادات وارده بر آن مبتنی بر قوم محوري و ادعاي جهانشمولی و تمایل به تبیین توسعه نیافتگیترجیحاً بر اساس عوامل درونی و کم اهمیت جلوه دادن نقش عوامل دیگر بود. منتقدین، علوم را متهم میکردند که در خدمت منافع سیاسی و اقتصادي غرب است و بر این باور بودند که چنین علومی منجر به استمرار وابستگی فکري می شود. فراخوان ها به آزادي و استقلال فکري، به انطباق تا پذیرش بی چون و چرا و بدون اعتراض علوم انسانی غربی و به بومی سازي چه در کنفرانس ها و چه در انجمن هاي منطقه اي بسیار مطرح بوده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید