بخشی از مقاله
چکیده :
اين پژوهش، به بررسى خطاهاى شناختى مىپردازد كه به عنوان زيربناى احساس فرد براى رفتار مىتواند بسيار تأثيرگذار باشد. هدف اين تحقيق، مقابله با خطاهاى شناختى است تا از اين طريق، از بروز رفتارهاى منفى برخاسته از افكار منفى جلوگيرى شود. روش تحقيق، تحليل محتواست كه به صورت نظرى و در محيط كتابخانه انجام گرفته است. در اين تحليل، از مبانى روانشناختى با استفاده از آيات و روايات بحث شده است. يافته ما در اين تحقيق نشان مىدهد كه خطاهاى شناختى عمدتآ برخاسته از حدسهاى غيرقطعى و تكيه بر ذهنيتهاى ناصواب است و فرد خطافكر همواره مىخواهد رفتار ديگران را حدس بزند و بر اساس تحليل نادرست، آنها را به امورى منفى متصف سازد كه غيرواقعى است و درباره خودش اعتقاد دارد كه درست حدس مىزند. سؤال اين است كه، آيا مىتوان ذهن ديگران را خواند؟ آيا دسترسى به افكار ديگران به راحتى پديد مىآيد؟ چه دليل و شاهدى مىتوان يافت كه حدس ما قطعى است؟
مـقدّمهشناخت درست و مطابق با واقعيت عامل مهمى براى يافتن حقيقت و آگاه شدن از زواياى مثبت يك زندگى اسـت. ناآگاهى و آگاهى نادرست و ناصواب، انسان را در تحليل آنچه پيرامونش اتفاق مىافتد دچار لغزش و اشـتباه مىكند. اين امر در سازگارى و نـاسازگارى افـراد در جامعه تأثير فراوانى دارد و مىتواند همه زندگى را تحتالشعاع قرار دهد. ما براى داشتن يك زندگى مطلوب بايد از تحريف اطلاعات جلوگيرى كنيم.
پياژه معتقد است: تفكر كودكان نسبت به تفكر بزرگسالان نه فقط از لحاظ كمّى، بـلكه از لحاظ كيفى نيز متفاوت است. كودكان نسبت به بزرگسالان فقط اطلاعات كمترى ندارند، بلكه اين اطلاعات را نيز به گونهاى متفاوت پردازش مىكنند.1كودك در دوره
پيشعملياتى، يعنى از دو تا هفت سالگى، در گفتار و تفكرْ خودمدار است. او نمىتواند نقطه نـظر ديگـرى را درك كند و فقط مىتواند چيزها را از ديدگاه خودش ببيند. بنابراين، تفكر او در اين دوره، از تعميم بيش از حد، تفكيك بيش از حد، جاندارپندارى و مصنوعگرايى برخوردار است.2
ما بزرگسالان كه انتظار نمىرود در فكر و شناختمان اينگونه باشيم، گاهى همينگونه فـكر مـىكنيم و به خطا در فكر دچار مىشويم.
گاهى تجزيه و تحليل اطلاعات در ذهن ما تحريف مىشود. اين نوع تحريفها كه خطاها و تحريفهاى شناختى ناميده مىشوند، به اشكال گوناگونى ظاهر مىگردند.3
خرسندى و ناخرسندى، آرامى و نـاآرامى و عـمده حالتهاى افراد، با فرايند تفكر فرد ارتباط مستقيم دارد. افراد مختلف در موقعيتهاى مشابه به گونهاى متفاوت عمل مىكنند؛ چراكه احساسات متفاوتى دارند. براى
خروج از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب، بـايد احـساس افـراد شناسايى شود. از طرفى، طرز تـفكر انـسانها تـعيينكننده احساس آنهاست. پس بهترين راه براى تغيير رفتار، آن است كه احساس را عوض كنيم، و احساس با تغيير افكار قابل تغيير است.
افكارى كه به صـورت خـودكار پديد مـىآيند و حالت منفى دارند، به افكار «خودآيند منفى» مـعروفند و بـا يكديگر شباهتهايى دارند. اين افكار به دليل تشابهى كه دارند، طبقهبندى مىشوند و در اصطلاح، به آنها «خطاهاى شناختى» مىگويند. در تمام صورتهاى خطاهاى شـناختى، فـرد ذهـن ديگران را مىخواند يا تلاش مىكند احساسات و عقايد آنها را حدس بزند و بـه حدس خود اعتقاد كامل دارد و اين در حالى است كه توانايى حدس قطعى را ندارد.4
حال پس از اين توضيح كوتاه درباره ارتباط رفتار بـا فـكر و تـعريف خطاهاى شناختى، به بررسى انواع آن مىپردازيم :
انواع خطاها