بخشی از مقاله

جایگاه علم و دانش در تاریخ اسلام و ایران

«یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اوتوالعلم درجات»
«خدا آنهایی را که ایمان آورده‌اند و کسانی را که دانش یافته‌اند، به درجاتی برافرازد.»1
به جرئت می‌توان گفت که در هیچ یک ازادیان و مکاتب به اندازه اسلام، بر کسب معرفت و آگاهی یا دانش‌اندوزی و ژرف‌نگری در زندگی تأکید نشده است. با نگاهی گذرا به من

ابع تفکر اسلامی، یعنی قران کریم و احدادیث حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار(ع) می‌توان در یافت که خداوند و اولیای او، پیوسته، نه فقط مؤمنان، بلکه کافران و مشرکان و حتی پیروان دیگر ادیان را بر خردمندی و به کارگیری عقل دعوت می‌کند؛ تا بدان جا که خداوند نه تنها از مؤمنان خواهان ایمان کورکورانه نیست، بلکه «توحید» یعنی بنیان ایمان را حاصل تعقل و علم‌ورزی می‌داند. کسانی که دین و علم را در طول تاریخ بشری در تعارض دیده‌اند، قطعاً در برابر مقام کس

ب علم و دانش در اسلام و تأکید فراوانی که برآن شده است، روش خاموشی و سکوت در پیش خواهند گرفت؛ زیرا چنان که پس از این ملاحظه خواهد شد، نه در منابع اندیشه و عمل اسلامی و نه در تاریخ ظهور این دین الهی نشانه‌ای از علم ستیزی یافت نخواهد شد. اگر آنچه را در آیات و اخبار درباره فضیلت علم و دانش و معرفت آمده، بدون هیچ تفسیر و توضیحی کنار هم قراردهند، خود کتاب یا کتاب‌های بزرگی را تشکیل خواهد داد.2 بی‌هیچ تردیدی، اگر این اندازه اولیای اسلام بر فضیلت دانش و دانشمند تأکید نکرده بودند، هرگز تمدن اسلامی بدین پایه از عظمت نمی‌رسید.
اصل کلمه «علم» هشتاد مرتبه در قرآن کریم در مواضع گوناگون تکرار شده و مشتقات آن مانند «یعلمون» و «یعلن» و غیره بارها به‌کاربرده شده است. واژگانی چون «حکمت» و «برهان» و مشتقات «عقل» و «فکر» و «فقه» بارها در قرآن به کار رفته است. بنابراین، خداوند از اینکه مؤمنان بر اساس تقلید و کورکورانه به او ایمان آوردند، آنان را نهی فرموده و حتی در یکی از آیات قران کریم، علم و ایمان را در کنار یکدیگر قرارداده است:
«و قال ‌الذین اوتوالعلم و الایمان لقد لبثتم فی کتاب ‌الله الی یوم البعث»(روم، 56)
[و آنان که دانش و ایمان داده شده‌اند،‌گویند: شما بر وفق کتاب خدا تا روز قیامت در گور آرمیده‌اید].


قرآن کریم در زمینه دانش‌اندوزی به کلیات اکتفا نکرده و بسیاری از آیات به طور خاص، بشر را به ژرف‌نگری در آثار خلقت و طبیعت می‌خواند:
«ان‌فی السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب»(آل عمران، 190)
[هر آینه در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمد و شد شب و روز، خردمندان را

عبرت‌هاست].
حتی بعضی از آیات قرآن کریم در تشویق مسلمانان به فراگیری علوم خاص،‌مانند نجوم و ریاضیات نقش مهمی داشته‌اند:
«و هو الذی جعل لکم النجوم لتهتدوا بها فی ظلمات البر و البحر قد فصلنا الآیات لقوم یعلمون»(انعام،97)
[اوست خدایی که ستارگان را پدید آورد تا به آنها در تاریکی‌های خشکی و دریا راه خویش را بیابید، ‌آیات را برای آنان که می‌دانند به تفصیل بیان کرده‌ایم].
یا:
«هوالذی جعل الشمس ضیاء و القمر نورا و قدره منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب ما خلق الله ذلک الا بالحق یفصل الایات لقوم یعلمون»(یونس،5)
[اوست که خورشید را فروغ بخشید و ماه را منور ساخت و برایش منازلی معین کرد تا از شمار سال‌ها و حساب آگاه شوید. خدا همه اینها را جز به حق نیافرید و آیات را برای مردمی که می‌دانند به تفصیل بیان می‌کند].


حتی در آن دسته از آیات قرآن کریم که به نقل سرگذشت انبیاء و اقوام پیشین اختصاص دارد و خداوند خود تأکید می‌فرمایدکه هدف از نقل مکرر آنها، عبرت‌آموزی است، می‌توان آشکارا ایجاد و بلکه تشویق به تاریخ‌نگاری و مشاهده آثار تاریخی و روحیه واقع‌نگری را دید:
«قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقبه المکذبین»(انعام، 11).
راست است که خداوند در قرآن کریم به آثار خلقت برای درک عظمت خویش و استحکام ایمان مسلمانان و مؤمنان اشاره می‌فرماید،‌ولی نحوه خطاب به گونه‌ای اس

ت که گویا خداوند متعال ژرف‌نگری در پاره‌ای از آثار خلقت را بر مؤمنان محتوم و مسلم می‌داند:
«افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت و الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت و الی الارض کیف سطحت»(الغاشیه، 20-17)
[آیا به شتر نمی‌نگرند که چگونه آفریده شده؟ و به آسمان که چسان بر افراشته و به کوه‌ها که چگونه برکشیده‌اند و به زمین که چسان گسترده شده].
و از این نمونه‌ها در قرآن کریم به اندازه‌ای است که می‌توان کتاب‌ها درباره آن نگاشت. همچنین در احادیث مأثور از اقوال حضرت رسول(ص) و ائمه(ع) نیز موارد بسیاری در تجلیل از علم و فضیلت علماء یافت می‌شود،‌که ذیلاً به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:
1.«مردی از انصار ب خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا! کدام یک از این دو نزد تو محبوب‌تر است: حضور در تشییع جنازه یا حضور در مجلس عالم؟ فرمود: اگر برای تشییع جنازه کسانی حاضر باشند تا متوفی را به خاک بسپارند، حضور در مجلس یک عالم برتر است از حضور در هزار مراسم تشییع جنازه،‌ عیادت هزار بیمار‌، هزار شب عبادت، هزار روز روزه، هزار درهم صدقه به فقرا و مساکین،‌هزار بار حج، هزار بار جنگ در راه خدا با مال و جان، باز ه

م اینها کجا و حضور در مجلس عالم کجا؟ آیا نمی‌دانی که خداوند را فقط با علم می‌توان اطاعت و عبادت کرد؟ خیر دنیا و آخرت در علم است و شر دنیا و آخرت در جهل».3
2. قال رسول‌الله(ص): طلب العام فریضه علی کل مسلم و مسلمه.4
پیامبر(ص): دانش‌اندوزی،‌بر هر زن و مرد مسلمان واجب و فریضه اس

ت.
3. عن‌النبی(ص): فکره ساعه خیر من عباده سنه.5
پیامبر(ص): ساعتی اندیشیدن از عبادت یک ساله نیکوتر است.
4. قال رسول‌الله(ص): العلم رأس الخیر کله و الجهل رأس الشر کله.6
پیامبر(ص): دانش سرآغاز هر نیکویی‌ست و جهل سرآغاز هر شری.
5. قال رسول الله(ص): من کتم علماً نافعهً، الجمه لله یوم القیامه بلجام من نار.7
پیامبر(ص): هرکس دانش‌سودمندی را نهان گرداند، خدای روز قیامت لگامی از آتش بر او بزند.
6. عن النبی(ص): انما یدرک الخیر کله بالعقل و لا دین لمن لا عقل له.8
پیامبر(ص): همه خیر و نیکویی جز از راه عقل به دست نمی‌آید، آن کس که عقل ندارد،‌بی‌دین است.
7.عن‌النبی(ص): ان‌الملائکه لتضع اجنحتها لطالب العلم.9
پیامبر(ص): فرشتگان برای دانش‌اندوزان بال می‌گسترند.
8. قال رسول‌الله(ص): ما قسم‌الله للعباد افضل من العقل فنوم العاقل افضل من سهر الجاهل و افطار العاقل افضل من صوم الجاهل و اقامه العاقل افضل من شخوص الجاهل.10
پیامبر(ص): خداوند چیزی را برتر از عقل به بندگان خود تقسیم نفرمود، ‌به همین سبب، خوابیدن خردمند برتر است از شب‌زند‌ه‌داری نادان و افطار خردمند برتر است از روزه‌داری نادان و ماندن خردمند برتر است از شب‌زنده‌داری برتر است از جنبیدن نادان.
9. عن‌النبی(ص): اربعه تلزمکل ذی حجی و عقل من امتی قیل: یا رسول‌الله، ما هن؟ قال: استماع العلم و حفظه و نشره و العمل به.11
پیامبر(ص): چهار چیز است که هر صاحب خردی از امت مرا همراهی

می کند، گفتند: چه چیزهایی؟ فرمود: گوش سپاردن به دانش و حفظ و انتشار و عمل به آن.
10.قال رسول‌الله(ص): من نشره علما فله اجر من عمل به.12
پیامبر(ص): هرکس دانشی را انتشار دهد،‌اجرای مساوی با عمل‌کننده به آن خواهد داشت. همچنین ائمه اطهار نیز در جملات خود، بر علم و دانش‌اندوزی تأکید کرده و آن را از اصول اساسی اسلام برشمرده‌اند؛ تا بدان جا که علی(ع) در فرازی از سخنان خود خ

طاب به کمیل‌بن زیاد اساساً مردمان را به سه دسته تقسیم کرده‌اند:
«الناس الثلاثه: فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجاوا الی رکن وثیق.»13
مردم سه دسته‌اند: دانایی که شناسای خداست، آموزنده‌ای که در راه رستگاری کوشاست و فرومایگی رونده به چپ و راست که درهم آمیزد و پی هر بانگی را گیرند و با هر باد به سویی خیزند، نه از روشنی دانش فروغی یافتند و نه به سوی پناهگاهی استوار شتافتند.
در جای دیگر می‌فرمایند:
«اغد عالماً او متعلماً و لاتکن الثالث فتعطب».14
یا دانا باش یا جوینده دانایی و سومی باش که به دشواری و هلاکت می‌افتی.
آن حضرت خود در پاره‌ای از خطبه‌های نهج‌البلاغه، به مسائل و آثار خلقت، مانند مورچه و شب‌پره پرداخته‌اند که نشانه آشکاری است از پیروی از آیات قرآن کریم مبنی بر دقت در آفرینش.
در دوره حیات ائمه بزرگوار شیعه، به ویژه پس از حضرت صادق(ع)- که علم بر علم‌آموزی رونق تمام داشت- آن حضرات، یاران خویش را به اندوختن علم و دانش تحریض و تشویق می‌فرمودند. ما در زیر برای نمونه برخی از احادیث ائمه(ع) در این زمینه اشاره می‌کنیم:


1. الامام الصادق(ع): اذکان یوم القیامه، جمع‌الله عزوجل الناس فی معید و احد و وضعت الموازین فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء.15
امام صادق (ع): چون روز قیامت فرا رسد، خداوند مردم را در یک‌جا گرد‌آورد، آن‌گاه ترازوها، خون شهیدان را بر مرکب دانشمندان وزن کند، آن‌گاه مرکب دانشمندان بر خون

شهیدان سنگینی خواهد کرد.
2. الامام ‌الصادق(ع): اکثر الناس قیمه، اکثر‌هم علما.16
امام صادق(ع): با ارزش‌ترین مردم کسی است که دانش بیشتری داشته باشد.
3. الامام الصادق(ع): العاملعلی غیر بصیره کالسلئر علی غیر طریق فلا تزیده سرعه السیر الابعداً.17امام صادق(ع): کسی که بدون آگاهی و بصیرت به کاری دست زند، مانند آن است که رونده راهی به جز راه اصلی باشد، بنابراین هرچه بیشتر پیش رود، بیشتر از مسیر منحرف خواهد شد.
4. الامام‌الباقر(ع): العالم کمن معه شمعه تضی الناس.18
امام باقر(ع): عالم چونان کسی است که با خود شمعی دارد و مردم از پرتو آن بهره می‌برند.
5. الامام‌الباقر(ع): لایقبل عمل الا بمعرفه.19
امام باقر(ع): هیچ ‌کاری بدون داشتن معرفت و آگاهی پذیرفته نیست.
همه این موارد که نمونه‌های بسیار دیگری از آنها در آثار حدیثی مسلمانان به دست‌می‌آید،20 نشان می‌دهد که نه تنها اسلام با دانش تضادی ندارد، بلکه به نحوی ملازم آن است و ائمه اسلام به طور مؤکد بارها تکرار کرده‌اند که هیچ عبادت و فریضه‌ای بدون کسب آگاهی و بصیرت از مؤمنان پذیرفته نیست. افزون بر اینها، کارنامه درخشان تمدن اسلامی نشان می‌دهد که عالمان مسلمان در هر رشته و موضوعی که به کار علمی می‌پرداخته‌اند،‌انسان‌هایی با ایمان بوده و گاه کار علمی را برخود فرض می‌دانسته‌اند.21
در واقع اگر هم در برخی ادیان و مکاتب دیگر، نزاعی میان علم ودین وجود داشته باشد، ربطی به اسلام ندارد و دلیل بزرگ آن بخش مهمی از آیات قرآن کریم و احادیث مأثور است که همگی مؤمنان را به دانش و آگاهی روزافزون دعوت می‌کند.
البته می‌باید این نکته را درنظرگرفت که دانش و دانش‌اموزی در اسلام شرایط خود را داراست؛ بدین معنی که اسلام میان علم و اخلاق فاصله‌ای نمی‌بیند و همواره بر پیوستگی این دو تأکید ورزید است. درواقع عالم در اسلام، صاحب مسئولیت است و عالم بی‌اخلاق جز به گم

راهی هدایت نمی‌کند. این موضوع خود از امتیازات اسلام است که در زمینه تعلیم و تربیت مکتبی خاص دارد.22
مراکز علمی در قلمرو اسلامی از ارج و منزلت والایی برخوردارند. میراث عظیم فرهنگی مدون در طی اعصار و قرون مبین آن است که این نهاد فرهنگی، در ادوار درخشان تمدن

اسلامی دارای فضیلت فراوانی بوده و از ارکان اساسی جامعه اسلامی به شمار می‌آمده است. اصولاً کتابخانه‌ها در ادوار باثبات شکوفا می‌شوند و نهادهایی چون مدرسه، ‌دانشگاه،‌دارالعلم، بیت‌الحکمه و کتابخانه در یک جامعه باثبات و مشحون از وحدت،‌صلح و صفا و پیشرفت و موفقیت، ایجاد می‌شوند. هر زمان چنین زمینه‌هایی در قلمرو تمدن اسلامی فراهم شده، ‌مدارس و کتابخانه‌های عظیمی در آن به‌وجود آمده،‌رشد کره و به کانون‌های فرهنگی روزگار خود بدل شده است. در این قلمرو منظور اصلی و هدف از به‌وجود آمدن این مدارس این بود که هرکسی بتواند دانسته به دین اسلام وارد شود و مسلمان واقعی گردد.
رسول اکرم(ص) برای رساندن پیام خدا به گوش مردم و هدایت آنان به صراط مستقیم از همان روزهای اول بعثت، افراد شایسته‌ای را برای تبلیغ و دعوت به اسلام به اطراف اعزام نمود. برای نمونه، طفیل‌بن عمر به محض ایمان آوردن،‌مأمور شد که به سوی قبیله خود بازگردد و به آنان تعلیم دهد. وی در روز حادثه خیبر با هشتاد مسلمان دیگر در حال تعلیم قرآن کشته شد و شمار بسیاری از مبلغان، ‌از جمله زید‌بن وثنه و حبیب‌بن‌عدی، به دست قبائل خودشان شهید شدند.23 کم‌کم دامنه دعوت عمومی پیامبر گسترش یافت و نخستنی مسجدی که در مدینه تأ

سیس گردید، مرکز آموزش، تبلیغ، قضاوت، امور سیاسی، نظامی و فرهنگی شد.
حضرت علی (ع) نیز در روش‌های تربیتی خود همچنان از رسول خدا(ص) پیروی می‌نمود و نظام آموزشی را بیشتر در همان مساجد قرار داده بود. حضرت در جلسات مشترک

 

با خلفا، معارف اسلامی را مطرح می‌کرد و حتی در زمان جنگ به بحث و گفت‌وگوی علمی می‌پرداخت. و پس از شهادت ایشان این خط سیر به وسیله طرفداران اهل بی

ت (ع) ادامه یافت و در بغداد و اکناف جهان اسلام مدارس، بیت‌الحکمه‌ها و کتابخانه‌هایی تأسیس گردید.
در مکتب امام صادق(ع) در تمام رشته‌های علوم تتبع و بحث می‌شد و امام برای هر یک از شاگردان، تخصصی تعیین نموده بود، برای نمونه به ابان‌بن تغلب- که در فقه تبحر داشت- دستور دادند که در مسجد بنشیند و فتوا دهد و حمران‌بن اعین در زمینه علوم قرآن به پرسش‌ها پاسخ می‌داد و زراه‌بن اعین در زمینه فقه، مناظره و بحث می‌کرد و هشام‌بن حکم در مسائل رهبری و امامت و اصول عقائد مناظره می‌کرد.24 امام صادق (ع) به مسائل علمی و تجربی نیز اهتمام داشت و بنابر نقل‌های مختلف از علمای پیشین، جابربن حیان یکی از شاگردان امام در رشته‌های مختلف، در علم کیمیا مهارت داشت. امام صادق (ع) پایه‌گذار مکتب جعفری در مدینه است که هزاران تن در رشته‌های گوناگون در آن به فراگیری علوم اسلامی می‌‌پرداختند و در فقه و معارف اسلامی بیش از چهار هزار نفر در مساجد تحصیل علم می‌کردند. مجلس درس امام بیشتر در مسجد برگزار می‌شد و شاگردان آن حضرت هم بیشتر حلقه‌های درس را در مسجد تشکیل می‌دادند.25
مساجد نخستین مراکز اجتماعات دینی برای مسلمانان به‌شمار می‌آمد و حتی اگر از مدارس قدیم و اولیه‌کشورهای اسلامی کشورهای اسلامی سخن بگوییم باید مسجد را مورد توجه قرار دهیم. ساختمان مدرسه‌ها نیز که پس از مساجد معمول شد، مانند نقشه ساختمان مساجد بود. حتی پس از ایجاد و توسعه مدارس، مساجد جنبه تربیتی و آموزشی خود را حفظ کردند. مثلاً در سیستان، شخصی به نام عبدالرحمان‌‌بن سمره (در سده اول هجری) مسجد آدینه‌ای ساخت که حسن‌بصری یکی از علمای دینی مدت‌ها در آن‌جا سرگرم تدریس و تعلیم مسائل

دینی بود و در بخارا- که معروف به قبه‌الاسلام شده بود- از چند مسجد برای تعلیم علوم شرعی استفاده می‌شد. در نیشابور که یکی از مراکز مهم سیاسی و علمی خراسان بود، مساجد بزرگی مانند: مسجد مطرزی، مسجد قدیم و مسجد عقیل، محل تعلیم و تعلم بود.26


مساجد معروفی که یا از همان آغاز تأسیس و یا چندی بعد کتابخانه نیز در آنها تشکیل یافته، در شهرهای مهم اسلامی فراوان بود‌اند که به برخی از این مساجد اشاره می‌شود: جامع‌البصره(12ق)، جامع فسطاط(21ق)، جامع‌الکبیر قیروان(50ق)، جامع اموی دمشق(88ق)، مسجدالاقصی(72ق)، جامع قرویین فاس(192ق)، مسجد میا فارقین دیاربکر(سده‌چهارم ‌هجری)، مسجد آمد دیاربکر(سده چهارم هجری)، مسجد عقیل نیشابور(شده چهارم هجری)، جامع‌الازهر قاهره(359 ق)، جامع‌الاعظم قیروان(سده پنجم هجری)، جامع الخطیب اصفهان(سده پنجم هجری)، جامع حلب(سده پنجم هجری)، مسجد زیدی بغداد(سده ششم هجری)، جامع کمالیه،‌جامع عزیزیه مرو(سده ششم هجری)، جامع الکبیرالجزایر(سده هفتم هجری)، جامع گواشیر کرمان، جامع گوهرشاد مشهد، جامع‌ ابوایوب انصاری، مسجدالفاتح استانبول، مسجد رکنیه یزد و مسجد عتیق اصفهان در قرون یاد شده دارای کتابخانه‌های معتبری بوده‌اند.
در بسیاری از مشاهد مقدسه نیز کتابخانه‌هایی وجود داشته که برخی از آنها عبارت‌اند از: حرم مکی(مسجد‌الحرام)، حرم نبوی مدینه، حرم امام علی(ع)،‌حرم موسی‌بن جعفر(ع) کاظمین، آستانه علی‌بن موسی‌الرضا(ع) مشهد، آستانه حضرت عبدالعظیم ری، آستانه شاهچراغ

شیراز و آستانه حضرت معصومه در قم. همچنین در کنار آرامگاه‌ها و مزارهای بزرگان جهان اسلام،‌مانند: قبر ابوحنیفه در بغداد،‌قبه المنصوریه قاهره، مزار مولانا در قونیه، مقبره غازان خان در تبریز، آرامگاه شیخ جام ژنده‌پیل در جام، مقبره شیخ صفی در اردبیل و مانند اینها، کتابخانه‌هایی معتبر بوده است.
رباط‌ها و خانقاه‌ها و زوایه‌ها نیز کتابخانه‌هایی در خود جای داده بودند که از آن

میان می‌توان به رباط‌المأمونیه، رباط شونیزی، رباط مرزبانیه، رباط حریم طاهری و رباط خاتونی سلجوقی در بغداد، رباط زوزنی در بصره، رباط و خانقاه ماردین، خانقاه ظاهر برقوق،‌خانقاه ضمیریه و خانقاه شمساطیه در دمشق،‌رباط صلاحیه، رباط الاثار، رباط بکتماری در قاهره و بسیاری از خانقاه‌های ایران اشاره کرد.
بیمارستان‌های جهان اسلام- که «مارستان» خوانده می‌شدند- نیز ضمن درمان بیماران- مراکز تحقیق و مطالعه پزشکان به شمار می‌رفته‌اند و کتابخانه‌های تخصصی داشته‌اند که برخی از آنها عبارت‌اند از: مارستان فسطاط مصر، مارستان‌الکبیر منصوری قاهره، مارستان، مقتدری بغداد، مارستان نوری بغداد،‌مارستان بلنسیه در اندلس و بیمارستان ری.27
مدارس به عنوان کانون‌های تعلیم و تربیت، یکی دیگر از پایگاه‌های تأسیس کتابخانه در جهان اسلام یوده است؛‌چنان که کمتر مدرسه‌ای در حوزه کشورهای اسلامی را می‌توان یافت که در آن کتابخانه‌ای تأسیس نشده باشد. شماری از این مدارس که شهرت تاریخی داشته‌اند،‌عبارت‌اند از: مدارس نظامیه،‌جلیلیه، فخریه، مجاهدیه، مستنصریه، فاخریه، مسعودیه و جوزیه در بغداد؛ مرادخانیه و قبهان در عمادیه؛ حسامیه در ماردین؛ صلاحیه، عادلیه، ‌ظاهریه، جوانیه،‌نوریه‌الکبری، عمریه، خیاطین، مرادیه، شمساطیع، یاغوشیه، خسرویه، بادرائیه و رواحیه در دمشق؛ سیفیه، حلاویه؛ خاتونیه، ضمیریه، نظامیه، عمیدیه و منصوری در مرو؛ شاهرخیه در هرات؛ نظامیه،‌صابونی، سعدیه، بیهقیه و عطا ملک جوینی در نیشابور؛ مظفریه در تبریز؛ تورانشاهی و قطبیه در کرمان؛ نظامیه در اصفهان و صدها مدرسه دیگر در سراسر شهرهای مهم و معتبر جهان اسلام.
شماری از کتابخانه‌ها به صورت مستقل،‌خارج از مساجد، مشاهد، بیمارستان‌ها و مدارس تشکیل یافته‌اند و به عناوینی مانند: دارالعلم،‌دارالکتب، دارالحدیث، بیت‌الکتب و خزانه‌الحکمه شهرت داشته‌اند. این نوع کتابخانه‌ها- که به حالت عمومی و نیمه عمومی اداره می‌شده‌اند- مراکز علمی و فرهنگی بوده‌اند که در آنها تدریس، تحقیق، تألیف و ترجمه نیز انجام می گرفته است. برخی از این کتابخانه‌ها عبارت‌اند از: خزانه‌الحکمه، متعلق به علی‌بن یحیی‌منجم، خزانه‌الحکمه، متعلق به فتح‌بن خاقان. همراه با نهضت ترجمه، کار تألیف علوم اسلامی نیز رونق بسیا

ری یافت؛ چنان که در مدت کوتاهی تألیفات فراوان و مهمی در تمامی زمینه‌های معارف اسلامی فراهم فراهم گردید. رشد روزافزون‌ترجمه و تألیف و انتقال مجموعه کتاب‌های به غنیمت گرفته شده از سرزمین فتح‌شده به جهان اسلام موجب افزایش کتاب در شهرهای اسلامی و سبب پیدایش کتابخانه‌های کوچک و بزرگ در جهان اسلام گردید.28

 

تأسیس بیت‌الحکمه و کتابخانه‌ها
با استقرار نظام نوبنیاد اسلامی و تکامل درونی این اجتماع، تدریجاً نهادهای آموزشی به وجود آمد که نقش برجسته‌ای در پرورش و گسترش علوم و فنون داشت. نخستین مرکز مهمی که به همین منظور تأسیس گردید و بیشتر به فلسفه و علوم ریاضی و طبیعی می‌پرداخت، بیت‌الحکمه نام داشت که در بغداد ساخته شد. این مرکز که به هزینه خزانه دولتی یا بیت‌المال اداره می‌شد، محل اجتماع دانشمندان و پژوهشگران و به ویژه مترجمان شایسته‌ای بود که کتاب علمی و فلسفی یونانی را به عربی ترجمه کردند.29
از جمله کتابخانه‌‌های مشهور مانند بیت‌الحکمه،«خزانه‌الحکمه» متعلق به علی‌بن یحیی منجم(م275ق) است. وی پسر یحیی‌بن منصور بود که در بیت‌الحکمه مأمون کار می‌کرد. در خزانه الحکمه دانشمندان می‌توانستند ساکن شوند و برای آنها مقرری نیز تعیین کرده بودند. بنابراین،‌ازاین دیدگاه کتابخانه مزبور به بیت‌الحکمه شبیه بود. خزانه‌الحکمه دیگری نیز توسط علی‌بن یحیی برای فتح ابن‌خاقان گردآوری شد. فتح، علی‌بن یحیی را مأمور کرد که کتابخانه‌ای از کتب نفیس برای او گردآورد و برای او خزانه‌الحکمه‌ای ترتیب داد و شماری از کتب شخصی خود را به آن‌جا منتقل ساخت.30
بیت‌الحکمه‌ها و مانند آن، تنها کتابخانه‌هایی نبودند که دانشمندان در آن‌جا رفت‌و‌آمد می‌کردند. در کنار آنها کتابخانه‌های خصوصی نیز وجود داشت،‌مانند: دارالقری31 که متعلق به محمره‌بن نوفل بود و سیوطی در تحقیقات خود به این محل اشاره می‌کند32؛ بیت‌الجمحی که متعلق به عبدالحکم‌بن عمروابن عبدالله‌بن صفوان بود33؛ بیت‌ابن ابی لیلا که عبدالرحمان‌بن‌ابی لیلا آن را ایجاد کرد. وی بیتی داشت که در آن مصحف‌ها قرار داده بود و در کنار آن‌جا قاریان قرآن حضور داشتند34؛ و دار عبدالله اندلسی که ساختمانی بود که در اواخر سده دوم هجری ابوعبدالرحمان عبدالله‌بن محمد‌بن هانی اندلسی از لغویون، برای کسانی که از راه‌‌های دور برای بهره‌گرفتن از د

انش وی نزد او می‌آمدند،‌آماده کرده بود.35
در آغاز سده چهارم هجری کتابخانه‌های عمومی عربی ظاهر شدند. دارالعلم‌هایی که در این عصر پیدا شدند،‌نخستین کتابخانه‌های عمومی عربی بودند که بر اساس وقف به وجود آمدند. دارالعلم فاطمیان ادامه بیت‌الحکمه محسوب می‌شود. در این نهاد- که در 395 ق

الحاکم بامرالله، خلیفه فاطمی مصر، آن را در قاهره بنا نهاد- ریاضیات و طبیعیات تدریس می‌شد و کتابخانه‌ای با بیش از یک میلیون جلد کتاب داشت.36
دارالعلم موصل را نیز ابوالقاسم جعفر‌بن محمد حمدان موصلی شهام برپا ساخت. این دارالعلم نخستین دارالعلمی بود که در آن کتبی از همه رشته‌های علمی گردآوری شده بود.37 در همسن شهر در سده چهارم هجری،‌ابوعلی‌بن سوار کاتب، کتابخانه‌ای ایجاد کرده بود که به کتابخانه ابن‌سوار معروف شد. دارالعلم شابور با 10 هزار تا 400، 10 جلد کتاب در بغداد از جمله مراکز مهم فرهنگی به‌شمار می‌آمد. شابور که چند بار وزارت بهاء‌الدوله از آل‌بویه را برعهده داشت،‌به عنوان کاتب، فرهنگی نسبتاً غنی داشت و دانشمندان را گرامی می‌داشت.38
طرابلس (در لبنان کنونی) نیز در اواخر سده پنجم هجری دارالعلمی با 6/1 میلیون جلد کتاب داشت. از همان دوره‌ای که ابوالعلاء معری در آن می‌زیست، یعنی از اوایل سده پنجم هجری، به تأیید ذهنی کتابخانه‌های زیادی برای استفاده عموم وقف شده بودند. دارالعلم طرابلس در سال 473ق، یعنی 24 سال پس از فوت ابوالعلاء،‌به دست ابوالحسن علی‌بن محمد‌بن احمد جلال‌الملک قاضی و حاکم طرابلس (م492ق) اسخته شد. دارالعلم طرابلس کتابخانه‌ای غنی بود که اعراب آن را در اختیار داشتند.39
همچنین دارالعلم بیت‌المقدس توسط الحاکم،‌دارالعلم نجف به دست محمد‌بن حسین شریف‌الرضی(406-395ق)40، دارالعلم الفسطاط به دست ابن‌دقماق(م793ق)41، دارالعلم ابن‌ابی البقاء توسط ابوالفرج‌بن ابن‌البقاء بصری و محمدبن عبیدالله‌‌بن الحسن‌(م499ق

)42 و دارالعلم‌ابن‌المارستانیه توسط عبیدالله‌بن علی‌بن نصر(599-541ق)43 تأسیس شدند.
در پایان عصر دارالعلم‌ها، سه کتابخانه وجود داشت که همتای دارالعلم‌ها به شمار می‌آیند. دارالکتب کوی‌ابن‌ابی عوف در بغداد که در سال 452ق به همت ابوالحسن محمد‌بن هلال‌بن محسن‌بن ابراهیم صابی، معروف به غرس النعمه، ‌ایجاد شد.44 دارالکتب ارسطوی فیلسوف دراسکندریه و دارالکتب ابن‌شاه مردان نیز توسط ابومنصوربن شاه‌مردان وزیر در ب

صره ایجاد شد.45
شاپور‌بن اردشیر،‌وزیر بهاءالدوله دیلمی در کرخ بغداد کتابخانه‌ای شامل ده‌هزار جلد کتاب نفیس بنا کرد و آن را دارالعلم نامید و استفاده از آن برای همگان آزاد بود. در همین سال وزرای دیگری چون حسن‌بن موسی نوبختی و رشید و طواط،‌وزیر خوارزمشاه،‌دارای کتابخانه‌های نفیسی بودند. همچنین خاندان خجندی اصفهان کتابخانه بزرگی داشتند. عضدالدوله دیلمی در شیراز کتابخانه مفصلی داشته و مقدسی آن را دیده است و عماد‌الدوله دیلمی در شیراز و بهاءالدوله دیلمی و ابوالوفای همدانی نیز صاحب کتابخانه‌های ارزشمندی بودند. ابوالفداء، شاهزاده کرد سوری نیز کتابخانه‌ای با هفتاد‌ هزار جلد کتاب داشت و دویست دانشمند در آن‌جا مشغول پژوهش بودند. کتابخانه‌های سلطان محمود در غزنین و مجدالدوله دیلمی در ری و شاهرخ گورکانی و فرزندش، بایسنقر در هرات و الغ‌بیگ، فرزند دیگرش در سمرقندو پیرمحمدبن عر شیخ‌بن تیمور گورکانی در فارس و خلیل سلطان در تاشکند و شاه ‌عباس صفوی و شاه سلطان حسین صفوی از دیگر کتابخانه‌های ارزشمند بوده‌اند. در میان وزیران نیز افراد بسیاری اقدام به تأسیس کتابخانه کرده‌اند که برخی از آنها عبارت‌اند از : یحیی برمکی(م190ق) در بغداد، محمدبن عبدالملک زیات(م233ق) در سامرا که غیر از کتابخانه، دارالترجمه‌ای نیز داشته است، قاسم‌بن عبیدالله‌بن سلیمان(م291ق)، حبشی‌بن معز الدوله(م357ق) در بصره که پانزده هزار جلد کتاب داشته است،‌عضد‌الدوله دیلمی(م372ق) که به گفته مقدسی هیچ کتابی تا زمان وی تألیف و تصنیف نشده بود،‌مگر اینکه نسخه‌ای از آن در کتابخانه وی موجود بود، صاحب‌بن عباد(م385ق) در ری که 117 هزار و به گفته‌ای 120 هزار و به قولی 206 هزار جلد کتاب داشته است، چنان‌که فهرست کتابخانه او ده مجلد بوده و تا زمان ابوالحسن بیهقی نیز وجود داشته است،‌ابوالفضل ابن‌عمید در همین دوره بیش از صدبار کتاب در علوم گوناگون داشته و ابوعلی ابن‌مسکویه، خازن و کتابدار او بوده است، وزیر صلاح‌الدین ایوبی کتابخانه‌ای تشکیل داده بود که بیش از صدهزار جلد کتاب داشته، رشیدالدین فضل‌الله (م817ق) کتابخانه‌ای داشته که بیش از شصت‌هزار جلد کتاب در آن وجود داشته است.46

تأسیس نظامیه‌ها
در نیمه دوم سده پنجم هجری، دانشگاه‌هایی به عنوان سازمان‌های تعلیمات عالی توسط خواجه نظام‌الملک،‌ویزر آلب ارسلان سلجوقی، با تأسیس تعدادی از مدارس به نام نظامیه در بغداد و نیشابور و شهرهای دیگر به اوج کمال رسید. در نظامیه بغداد(تأسیس 459ق

)- که یکی از معروفترین آنهاست- ابواسحاق شیرازی تدریس می‌کرد. پس از آن بزرگ‌ترین مقام تدریس در این‌مدرسه به غزالی رسید و از آن پس تأسیس مدارس در جهان اسلام گسترش یافت.
کتابخانه مدرسه نظامیه بغداد،‌نخستین کتابخانه دانشگاهی اسلامی بوده است که به لحاظ اشتهار و غنا، تاریخچه پرافتخاری داشته است. نظام‌الملک این کتابخانه را ساخت و خود به مراقبت و نظارت بر کارهای آن می‌پرداخت. حتی در نخستین‌بازدید از مدرسه در سال

479ق به تقیرر یک جزوه حدیث همت گماشت. خوشبختانه بخشی از تاریخچه مربوط به ادراه این کتابخانه تا کنون باقی و محفوظ مانده است.47
مدارس و مراکز علمی که به امر خواجه در قلمرو سلجوقیان تأسیس شد، به سبب انتساب به نظام‌الملک به نظامیه مشهور شدند. نظامیه بغداد فضای وسیع و ایوان‌های بزرگ، برای اقامت فقها و مدرسان،‌مسجد،‌کتابخانه و... داشته است. این مدارس به خاطر توجه ویژه به برنامه‌های مذهبی و مجالس پرشور وعظ و مناظره و مجادلات مذهبی مورد توجه علما و فقها در سراسر دنیای اسلام واقع شد. خواجه نظام‌الملک به خاطر تعصب شدید مذهبی و اعتقاد خاصی که به خلفای سنی مذهب عباسی داشت، تصمیم گرفت دارالخلافه بغداد را به مرکز تبادل آرا و عقائد مذهبی تبدیل کند؛ از این رو کوشید تا نظامیه بغداد را به صورت یکی از بزرگترین پایگاه‌های مذهبی و تبلیغاتی شرق اسلامی درآورد تا بدین وسیله با تبلیغات شدید و مؤثر اسماعیلیه از سوی جامع‌الازهر قاهره، مرکز خلفای فاطمی، به مبارزه برخیزد و تا حدودی در این راه کامیاب شد، زیرا نظامیه بغداد یکی از دارالعلم‌های بزرگ اشلامی شد تا بدان پایه که دیگر مدارس علمی که به وسیله خواجه در دیگر شهرهای خراسان و عراق تأسیس گشت،‌نتوانست از نظر شهرت و اعتبار علمی به پای آن برسد.48
در آغاز تأسیس نظامیه بغداد رشته‌های تحصیلی به فقه شافعی و حدیث و قرائت قرآن منحصر می‌شد،‌اما به تدریج فقه و اصول، حدیث، تفسیر و علوم قرآنی، کلام، ریاضی، طب و علوم ادبی نیز در آن تدریس گردید. درباره شمار مدرسان نظامیه بغداد از آغاز تأسیس تا واپسین ایام حیات آن مدرسه، نویسنده کتاب وصایای خواجه نظام‌الملک می‌نویسدکه ابوحنیفه که تاریخ مدرسان نظامیه را نوشته از آغاز آن مدرسه تا پایان نوبت مستعصم، هشتاد و پنج تن را ذکر نمود. از مدرسان نظامیه بغداد می‌توان از ابواسحاق شیرازی(م476ق)، ابوعبدالله طبری(م495ق)، ابوحامد غزالی(م505ق)، ابومحمد خوارزمی(م568ق) و ابن فضلان(م592ق) نام برد.49
توجه خاص نظام‌الملک و پادشاهان بزرگ سلجوقی به نیشابور سبب شد که این شهر شکوفا گردد. نوابغ ناموری مانند: امام موفق نیشابوری، ‌حکیم عمر خیام، حسن صباح، ام

ام الحرمین جوینی،‌امام محمد غزالی و برادرش امام احمد، امام محمد یحیی نیشابوری و شیخ عطار در دامان نیشابور یافتند. مدرسه نظامیه‌ای در نیشابور تأسیس شده جایگاه آن از نظر تعداد مدرسان و فقهای مشهوری که به تعلیم در این مدرسه مشغول بودند و از نظر کیفی پس از نظامیه بغداد قرار گرفت.50


خواجه همچنین مدرسه نظامیه اصفهان را تأسیس کرد. این نظامیه با توجه به موقعیت ممتاز این شهر در دوره سلجوقی و علاقه فراوان خواجه به دانشمندان و فقها، از استادان و دانشمندان مشهوری- که بیشتر از آل خجند بودند- برخوردار بود. وجود این مدرسه اصفهان را می‌توان به عنوان یکی از مراکز مهم علمی و مذهبی مطرح نمود. از مدرسان این نظامیه می‌توان به ابوبکر محمدبن ثابت خجندی(م483ق)،‌ابوسعید احمدبن ثابت خجندی(م531ق) و فخر‌الدین ابوالمعالی ورکانی (م559ق) اشاره کرد.51
نظامیه بلخ نیز اساتید نامداری چون آدم‌ابن اسدالسهروردی و شاگردان بنامی چون رشید و طواط داشت. نظامیه بصره نیز به روایت مؤلف تجرب السلف- که از نظامیه بغداد وسیع‌تر و بزرگ‌تر بوده است. در اواخر خلافت المستعصم بالله ویران شد و از مصالح ساختمانی آن در شمال بصره، مدرسه دیگری به همین نام ساختند.52 در 585ق صلاح‌الدین ایوبی مدرسه‌ای در بیت‌المقدس ساخت و در شمال افریقا امرای سلسله موحدون در همین زمان مدارسی بنا نهادند و در 750ق مدرسه‌بزرگی در غرناطه ساخته شد. در بخش شرقی سرزمین‌های خلافت اسلامی،‌سنت مدرسه‌سازی ادامه یافت که از آن جمله مدرسه مستنصریه بغداد در کنار دجله53 و مدارس آسیای مرکزی به خصوص مدرسه سمرقند بنای تیمور گورکانی و اخلاف وی را می‌توان نام برد. همچنین مدارس مشهوری- که از سازمان‌های آموزشی شیعی هستند- توسط شاهان صفوی در اصفهان و مشهد و شیراز بنا شد،‌مانند: مدرسه چهارباغ اصفهان، مدرسه خان شیراز که حکیم برجسته ایرانی، ملاصدرا در آن تدریس می‌کرد.54
از اوایل قرون وسطی تاکنون، سازمان‌های تعلیمات عالی پیوسته شکوفا بوده است. مدرسه قرویین فاس در مراکش با یازده قرن قدمت، به گمان قوی کهن‌ترین دانشگاه جهان به شمار می‌رود و جامع‌الازهر قاهره55 که در آغاز دانشگاهی شیعی بود،‌نخستین هزاره خود را جشن گرفته است. همچنین مرکز علمی شیعه در سده پنجم هجری در نجف تأسیس شد که تا زمان حاضر نیز فعالیت آن ادامه دارد و حوزه علمیه این شهر یکی از بزرگ‌ترین مراکز دانشگاهی دینی در جهان اسلام به شمار می‌آید.

طبقه‌بندی علوم در تمدن اسلامی
یکی از مسائل مهم در تمدن اسلامی، موضوع طبقه‌بندی علوم است. این موضوع را می‌توان از دو جنبه مورد بررسی قرارداد: نخست اینکه، مسلمانان در مجامع آموزشی خویش،

علوم را بر حسب اهمیت،‌چگونه تقسیم‌می‌کرده‌اند و در واقع سبب مقدم داشتن یک علم بر علم دیگر در آموزش،‌چه بوده و یک طالب علم، آموزش‌‌های خود را از چه دروسی آغاز می‌کرده است؟ این مسئله به تنهایی میزان اهمیت برخی علوم و ترجیح یکی را بر دیگری نشان می‌دهد.
دوم، وجه فلسفی قضیه است؛‌یعنی در آثار «چند دانشی» یا کتاب‌هایی که

فقط علوم گوناگون را فهرست کرده و معرفی کوتاهی از آنها به دست داده‌اند، مانند احصاءالعلوم از ابونصرفارابی و مفاتیح‌العلوم از ابوعبدالله محمد خوارزمی،‌رویکرد این مؤلفان از حیث ارائه فهرستی از علوم رائج آن عهد و تقدیم و تأخیر هر یک از چه نظریه‌ای پیروی می‌کرده است؟ در واقع می‌توان این آثار را نخستین‌تجربه‌های مسلمانان در دایره‌المعارف نویسی به شمار آورد. به هر حال،‌هر دو وجه موضوع طبقه‌بندی علوم بسیار مهم است و در بررسی فراز و فرود تمدن‌اسلامی نقس اساسی دارد؛ البته در این‌جا به رئوس مطالب می‌پردازیم و از بین کتاب‌های گوناگون در این‌باب فقط به معرفی دو اثر مذکور در فوق خواهیم پرداخت و تفصیل را در این‌باره می‌باید در برخی آثار اختصاصی جست‌وجو کرد.56
چنان که گفته شد، یک وجه از طبقه‌بندی علوم به روش تدریس و آموزش در سرزمین‌های اسلامی مربوط می‌شود. بی‌تردید این موضوع در درجه نخست به جایگاه هر علمی در اوضاع و شرایط فرهنگی جامعه بستگی داشته است و سبب ترجیح علمی را بر علم دیگر در روش‌های آموزشی، می‌باید در باورهای جامعه مسلمین جست‌وجو کرد. شرافت و امتیاز هر علمی به موضوع آن بستگی دارد؛‌مثلاً «علم تفسیر» که به بحث در معانی قرآن کریم می‌پردازد، یعنی «کلام الهی» و این خود می‌تواند برترین دلیل برای امتیاز خاص این علم در برابر دیگر علوم باشد. همچنین علم کلام- که موضوع آن بحث در ذات احدیت و دیگر موضوعات اعتقادی است می‌تواند بر دیگر علوم برتری داشته باشد.
حاجی خلیفه، مؤلف کتاب کشف‌الظنون، ‌مجموعه‌ای از عواملی را که در ترجیح و مقدم داشتن یک علم بر علم دیگر دخالت دارند، بدین‌گونه برشمرده است:
دسته نخست: در این گروه،‌دانشی که به سبب اهمیت آن،‌بر دیگر دانش‌ها ترجیح داده می‌شود؛ مانند آن که در فقه«واجب عینی» بر «واجب کفایی» مقدم است. در واجب عینی داشتن اعتقاد یا انجام تکلیف بر هر شخصی لازم است و از عهده او ساقط نمی‌شود. برعکس،‌در واجب کفایی، اگر دیگران انجام کاری را برعهده بگیرند، آن کار از عهده دیگران ساقط است. مثلاً لازم نیست همه مردم دانش پزشکی یا علم ریاضیات بیاموزند و همان که عده خاصی از مردم به ا

ین‌گونه علوم بپردازند،‌ کافی است.57
دسته دوم: در این گروه،‌یک علم، واسطه‌ای است برای رسیدن به علم دیگر؛ مثلاً مباحثی که درباره لغات و الفاظ مطرح می‌شود، سرانجام به کار بحث و تحقیق در مسائل م

هم‌تری ربط می‌یابد؛ ‌چنان که فراگیری صرف و نحو برای درک آیات و احادیث اهمیت درجه اول دارد. همچنین است نسبت علم منطق به فلسفه.58
دسته سوم: در این گروه نیز، بخشی از یک علم بر دیگر بخش‌ها مقدم داشته می‌شود؛ گاهی با نسبت جزئی از یک کل بزرگ‌تر،‌مانند آن که در ادبیات عرب، نخست صرف و سپس نحو خوانده می‌شود.59
دسته چهارم: گاه تنها، ‌علمی را برای تمرین در فهم مسائل و موضوعات برتر بر سایر علوم ترجیح می‌بخشند،‌60 مانند علم ریاضی و حساب که در عهد قدیم تنها تمرینی برای آغاز آموزش‌های فلسفی بود.
بنابراین، با توجه به این طبقه‌بندی می‌توان تا حدودی به شیوه آغاز آموزش‌های مدرسی در سرزمین‌های اسلامی پی‌برد: یک دانشجو- به معنای مطلق کلمه- در ادوار پیشین، برخی علوم را صرفاً برای آموختن علوم دیگر فرا می‌گرفت؛ مثلا صرف و نحو را برای درک معارف اسلامی از قرآن کرمی تا سنت نبوی و فقه و اصول و غیره یا منطق برای آغاز آموزش در حکمت نظری بوده است.
البته در نگارش آثار علمی، مسلمانان در طبقه‌بندی علوم و ترجیح یکی بر دیگری، راهی دیگر می‌پیمودند و می‌توان گفت که این موضوع به دیدگاه فلسفی هر مؤلف بستگی تمام داشته است. البته در این موارد نیز «هدف» از فراگیری هر علمی و تصنیف در آن‌باره، نمی‌توانسته موردنظر نباشد. به هر حال،‌هدف از طبقات پنج‌گانه‌ای که در ذیل به آنها خواهیم پرداخت،‌ بیرون نبوده است:

طبقه‌بندی نخست:
این طبقه‌بندی مشهور است و براساس آن، علوم به نظری و عملی تقسیم می‌شوند، بدون آن‌که کیفیت و چگونگی انجام علوم عملی مطرح باشد. در علوم نظری که می‌توان بر آن «حکمت نظری» نیز نام نهاد،‌تنها اصل شناخت و معرفت مطرح است و موضوع بحث، موجود و وضعیت تعلق آن به «ماده» است می‌توان این بخش از بحث را به سه قسمت تقسیم کرد:
نخست «علم الهی» است که در آن از امور مجرد از ماده بحث می‌شود(علم اعلی)؛ سپس علم حساب و ریاضی است که بحث در آن،‌مربوط به امور مجرد از ماده است و فقط ذهنی (علم اوسط)؛‌آن‌گاه «علم طبیعی» است که به امور متعلق به ماده، چه در صورت ذهن و چه خارج از آن، می‌پردازد(علم ادنی).
تقسیمات در علوم عملی نز به سودمندی و فایده عملی که بدان پرداخته می‌شود. بستگی دارد که به آن «حکمت عملی» گفته می‌شود.61 «عمل» در این‌جا همان «سلوک» است، فردی یا اجتماعی و مقصود از آن، رسیدن به سعادت دنیوی یا اخروی است.
علوم عملی نیز خود بر سته دسته‌اند: 1.علم اخلاق، مربوط به زندگی شخصی؛

2.علم تدبیر منزل، مربوط به خانواده؛‌. علم سیاست، مربوط به مصالح جامعه یا گروهی از مردم که از برخی جهات با یکدیگر اشتراک و پیوند دارند و به هرحال در یک جامعه زندگی می‌کنند.
این‌گونه طبقه‌بندی، آشکارا تحت تأثیر فلسفه یونان است، به ویژه فلسفه ارسطو و در آثار عقلی حکمای مسلمان نیز می‌توان آن را پی گرفت.

 

طبقه‌بندی دوم:
در این‌گونه طبقه‌بندی، علوم بر حسب ارتباط مستقیمشان به هدف اصلی مورد توجه هستند؛ بدین معنی که در برخی موارد،‌مقصود از آغاز،‌رسیدن به هدفی معین است، ولی برای رسیدن به آن، از علم یا علوم دیگر استفاده می‌شود؛ مثلاً در حکمت نظری یا علوم شرعی،‌شناخت و معرفت اصل هستند و دیگر علوم مانند صرف و نحو و غیره برای فهم مطالب به یاری یک طالب علم می‌آیند. درواقع، ممکن است یک علم فی نفسه«وسیله» نباشد، بلکه برای رسیدن به علمی دیگر، همچون«وسیله» به کار گرفته شود، مانند ادبیات که برای فهم متون فقهی یا فلسفی آموزش آن لازم و واجب است، یا علم منطق که طلب علم را متوجه اهمیت نظم ذهنی و گفتاری می‌گرداند.62

طبقه‌بندی سوم:
در این طبقه‌بندی، دانش‌ها به علوم اسلامی و غیر اسلامی یا بیگانه تقسیم می‌شوند. مقصود از علوم اسلامی،‌علومی است که به طور خالص برخاسته از تفکر مسلمانان است و دیگران را در آن دخالتی نبوده است،‌مانند علم تفسیر. علوم بیگانه یا غیر اسلامی نیز آن دسته از علوم است که اصل تفکر از منطقه دیگری به جامعه مسلمانان وارد شده و ایشان بعدها در ساخته و پرداخته‌کردن آن نقش فعال داشته‌اند، مانند علم منطق و فلسفه. این‌گونه طبقه‌بندی را می‌توان در کتاب مفاتیح‌العلوم خوارزمی پی‌گرفت که در دنباله بحث بدان خواهیم پرداخت.

طبقه‌بندی چهارم:
در این طبقه‌بندی‌، دانش‌ها به علوم شرعی و غیرشرعی تقسیم می‌شوند: علوم شرعی، شامل هرآن چیزی است که از پیامبر اکرم(ص) و در میان شیعه از ائمه اطهار(ع) به ما رسیده است و خود به چهار قسمت دیگر تقسیم می‌شود: اصول و فروع و مقدمات و متممات. اصول، کتاب خداست و سنت رسول او و گفتار و کردار اصحاب پیامبر(ص) که در شیعه ائمه اطهار(ع) افزون بر پیامبر(ص) سرچشمه‌های دریافت آموزه‌های قرآن کریم و پیامبرند، ‌پس از آن، اجماع امت؛ مقصود از فروع، علم فقه است. در مقدمات نیز به علومی که برای فهم اصول مفید و لازم باشند، پرداخته خواهد شد؛ مانند صرف و نحو و مجموعه‌ای از علوم ادبی. در متممات،‌پاره‌ای از علوم مربوط به همان مقدمات مطرح هستند، مانند شیوه‌های قرائب و مخارج‌الحروف و از این قبیل یا در علم تفسیر،‌علم به ناسخ و منسوخ و در فقه اصول فقه یا اطلاع از اخبار و احادیث و منازل رجال.
علوم غیرشرعی نیز در این گونه طبقه‌بندی،‌علوم عقلی محض هستند یا آ

 

نچه با این‌گونه علوم در ارتباط است،‌مانند ریاضیات.

طبقه‌بندی پنجم:
در این طبقه‌بندی، علوم به عقلی و نقلی تقسیم می‌شوند؛ ‌مقصود از علوم عقلی، همان حکمت و فلسفه است و در علوم نقلی نیز به امور شرعی و فقهی و دیگر علوم مرتبط با آن پرداخته می‌شود.63
می‌توان گفت که مسلمانان در تصنیف آثار خویش،‌یکی از چند طبقه‌بندی پنج‌گانه را در نظر داشته‌اند و گاه ممکن است یکی دو مورد از طبقه‌بندی فوق را با یکدیگر آمیخته باشند.
ما در این‌جا آثار دو تن از دانشمندان اسلامی را – که در عصر خویش کوشیده‌اند، علوم روزگار خود را طبقه‌بندی کنند- مورد توجه قرار می‌دهیم و تفصیل را در این‌باره در کتاب‌های اختصاصی می‌باید جست‌وجو کرد.64

فارابی و کتاب احصاء‌العلوم
گویا ابونصر فارابی(م339ق) نخستین دانشمند اسلامی است که به طبقه‌بندی علوم توجه ویژه کرده است؛‌به همین سبب کتاب احصاء‌العلوم او، مورد توجه دانشمندان غربی و شرقی بوده است و تأثیر او را می‌توان بر آثاری که بعدها در همین زمینه پدیدآمد، پی‌گرفت.
فارابی، علوم را بر طبق دیدگاه‌های فلسفی خود طبقه‌بندی کرده و می‌توان این گونه طبقه‌بندی را بیش از هرموضوع دیگری، «فلسفی» محض دانست. فارابی خود تصریح کرده است که یکی از مهم‌ترین اهداف او در نگارش چنین کتابی،‌ارائه فهرستی از علوم عصر خویش است و شناخت اجمالی از موضوعات اصلی و فرعی هریک از آنها. برخی65 گفته‌اند که او علوم را طبقه‌بندی نکرده،‌بلکه فقط آنها را برشمرده و تعریفی کوتاه از هریک به دست داده است.66 اما چنان که دیگر محققان به‌درستی گفته‌اند،‌او در واقع د

ر نظر داشته تا علوم عصر خویش را طبقه‌بندی کند، گو اینکه به هدف اصلی خود تصریح نکرده است.67 اینکه فارابی یک‌یک موضوعات را به گونه‌ای منطقی و منظم مطرح می‌کند،‌خود مؤیدی بر درستی نظر مذکور است. وی پس از ذکر علوم کلی، ‌به نقل جزئیات و شاخه‌های هر علم می‌پردازد و خود می‌گوید:«ما مختصری از هرآنچه را که هر یک از علوم شامل آن است، معرفی خواهیم کرد،‌آن‌گاه اجزاء هر یک را که جزئی دارند، برخواهیم شمرد.»68
فارابی معرفت را به پنج فصل تقسیم کرده است و هر فصلی در علم و معرفت جایگاهی اساسی دارد، آن‌گاه پنج فصل مذکور را به صورتلوم

وابسته به زبان مدخل ورود به هر علم دیگر است و کسی می‌تواند سخن خود را از درست و منطقی و قابل فهم، ‌درباره هر علمی به زبان یا قلم جاری کند، که نخست قواعد دستوری و لغوی زبان مبداء خود را به خوبی فراگرفته و بتواند مقصود خویش را به نحو وافی به مقصود بیان کند. آن‌گاه در فصل دوم به علم منطق می‌پردازد و این علم را بر دیگری علوم مقدم می‌دارد، زیرا علم منطق مشتمل است بر قوانین سخن و کلام و برای پژوهش در هر علمی بدان نیاز هست. درواقع، ‌منطق راهبر خرد است به سوی راه درست و استوار. فارابی، ‌همچون ارسطو، علم منطق را از فلسفه جدا کرده است. آن‌گاه ریاضیات را در مقدمه علوم عقلی قرارداده است،‌زیرا ریاضیات از جمله علوم برهانی است و بر دیگر علوم فلسفه نیز به سبب استحکامی که در قوت استدلال دارد، مقدم است. فارابی،‌علم طبیعی و الهی را در فصل چهارم یکجا مطرح کرده است، زیرا از دیدگاه او، هر دو علم به موجودات طبیعی می‌پردازند؛ با این تفاوت که در یکی موجودات به وجود مطلق یا «واجب‌الوجود» متصل می‌شوند و در دیگری در باب خود «واجل‌الوجود» مورد توجه قرار می‌گیرد. فصل پنجم از کتاب احصاء‌العلوم به «حکمت عملی» یا همان اخلاق اختصاص یافته است. این ترتیب از طبقه‌بندی،‌با نظریه فارابی در کتاب دیگرش التنبیه علی سبیل السعاده هماهنگی دارد.69

خوارزمی و کتاب مفاتیح‌العلوم
ابوعبدالله محمدبن احمدبن یوسف خوارزمی(م387) که کتاب مفاتیح‌العلوم خود را برای ابوالحسن عتبی،‌وزیر دانشمند نوح‌بن منصور سامانی نگاشت،70 با تألیف این کتاب کوشش جدیدی برای ارائه طبقه‌بندی علوم به‌کار برد. به‌نظر می‌رسد که خوارزمی در تألیف این کتاب دیدگاهی فلسفی داشته، ولی بیشتر کوشیده است، ‌فهرستی از همه علوم عصر خویش و جزئبیات آن،‌حتی اصطلاحات علمی آن روزگار به صورتی «دائره‌المعارفی» ارائه ‌دهد.
او در مقدمه کتاب می‌گوید که قصد ندارد همه علوم را طبقه‌بندی کند، بلکه هدف اساسی او، ارائه فهرستی از اصطلاحات خاص هر علم است تا کاتبان دیوان از هر علمی اطلاع اجمالی حاصل کنند.71 به همین سبب،‌خوارزمی توضیح چندانی در باب

دیدگاه‌های فلسفی خویش ارائه نمی‌دهد،‌با این همه طبقه‌بندی او از علوم، حائز اهمیت است .
خوارزمی علوم را به دو «مقاله» یا بخش تقسیم کرده است: نخست علوم شرعی و آنچه از علوم اسلامی بدان وابسته است و بخش دوم در دانش‌های بیگانه یا «عجمی».72 بنابراین وی بخش نخست از کتاب خود را به علوم اسلامی که در فرهنگ و تمدن اسلامی به وجود آمده و پرورش‌یافته‌اند، ‌اختصاص داده است و بخش دوم را به علومی که مهد آنها در ایران یا یونان یا هند بوده است، مانند فلسفه و منطق، اما مسلمانان نیز در آن نقش داشته‌اند، سپس علومی که به نحوی معقول هستند،‌مانند علم‌الفلک و ریاضیات و کیمیا یا شیمی.73
کتاب خوارزمی، ‌شاید بیش از هر موضوع دیگری، آینه‌ای است از اوضاع و شرایط فرهنگی آن عهد و با توجه به آن، می‌توان تا حدود بسیاری از فضای فرهنی روزگار وی آگاه شد. مثلاً آن‌جا که وی مقاله اول کتاب را به «علوم شرعی» اختصاص داده، نشانه‌ای است از اهمیت این موضوع در جامعه مسلمانان و احتمالاً کثرت تألیفات در این باب. نکته مهم دیگر در کتاب خوارزمی که می‌تواند در سیر بررسی فرهنگ و تمدن اسلامی نیز مفید و مؤثر باشد،‌رویکرد او به طبقه‌‌بندی علوم فارغ از نظام اندیشه ارسطویی است. چنین رویکردی از بخش بزرگی از کتاب خوارزمی به چشم می‌خورد. در واقع او کوشیده است. چنین رویکردی از بخش بزرگی از کتاب خوارزمی به چشم می‌خورد. در واقع او کوشیده تا علوم عصر خویش را از دیدگاه یک مسلمان عرضه و طبقه‌بندی کند: نخست آن که وی اساساً علوم را به اسلامی و غیراسلامی تقسیم کرده و میان آن دسته از علوم که به هر حال منشاء و سرچشمه اسلامی ندارند، ‌با علومی که خاص اسلام است، تفاوت قائل شده است. بنابراین خوارزمی از تأثیر ارسطو و پیروان او، مانند فارابی تا حد بسیاری فارغ بوده است. او به بسیاری از موضوعاتی که ارسطو و پیروان او، از مسلمان و غیرمسلمان از آن غفلت کرده بودند، اشاره کرده و برای آنها جایگاهی ویژه قائل شده است، مانند علم تاریخ و پزشکی و شیمی؛ البته افزون بر علوم الهی محض. اختلاف اساسی دیگری نیز میان فکر ارسطویی در طبقه‌بندی علوم او عبدالله خوارزمی هست و آن اینکه ارسطو، شعر را جزو علوم فلسفی برشمرده و خوارزمی آن را در بحث از علوم وابسته به ادبیات جای‌داده‌است. البته نباید از یاد برد که خوارزمی در تقسیمات علم منطق کاملاً به روش ارسطویی عمل کرده است.74

طب‌(پزشکی، داروشناسی، دام‌پزشکی، تأسیس بیمارستان)
علم طب مانند علم نجوم از نخستین فنونی است که

در بین مسلمانان رواج یافت و ورد توجه خاص مسلمانان و خلفا و امری آنها واقع شد. اهمیت این علم به حدی بود که علم ابدان در ردیف علم ادیان شمرده می‌شد.
درباره پزشکان دربار نخستین خلفای اموی فقط جزئیات ناچیزی در دست است. قصیده عربی منسوب به تیاذق،‌طبیب راجع به حفظ الصحه به دست ما رسیده که ترجمه منظومی به فارسی از آن به ابن‌سینا نسبت داده شده است. این قطعه عربی ظاهراً مشتمل بر هشت بیت نبوده که با این بیت آغاز می‌شود:
تـوق اذا استــطعت ادخـال مطعـم علـــی مطعـم مـن

قبـل فعـل الهــواظـم
تا طعامی نگذرد از معده بر بالای آن هر طعامی کان‌خوری باشد تو را عین زیان
ابن‌ابی اصیبعه،‌یک کناش بزرگ و دو کتاب کبیر در تهیه ادویه و تفسیر اسامی ادویه را به او نسبت می‌دهد.75
تصنیف دیگری از «ماسرجویه» یا «ماسرجیس»- که از اطبای ساکن بصره و ایرانی در یهودی مذهب بوده است- در دست است. ماسرجویه کتب هرون یا اهرن اسکندرانی را- که از یونانی به سریانی ترجمه شده بود- از سریانی به عربی ترجمه کرده است. هرون- که ظاهراً معاصر رسول‌اکرم (ص) بود- کتاب طبی مشتمل بر سی قسمت،‌مانند دایره‌المعارف طبی به زبان یونانی یا سریانی تألیف کرده بود کخ آن را به لاتین Randeotate Medicinae می‌گفتند. برخی مآخذ،‌هرون را کشیش نامیده‌اند. ماسرجویه در عهد امویان می‌زیسته و در زمان دولت مروانی درگذشته است، یعنی در حدود 65-64ق و اگر این تاریخ درست باشد، ترجمه او اقدام تراجم علم طب یونانی به عربی است.76
درواقع علم طب به معنی معروف آن در دوره اسلامی با ترجمه کتاب‌های یونانی و هندی آغاز می‌شود. از سال 457 م دولت روم نسطوری‌ها را از قلمروی خود راندو و در 489م رسماً مرکز این فرقه را بست و سپس رؤسای روحانی نسطوری آن مرکز را در نصیبین قرار دادند. پس از آن نسطوریان به سوی مشرق و به‌ویژه قلمروی ایران و پایتخت آن دولت انتقال یافتند. درواقع «مدرسه ایران» قبلاً در 363م از نصیبین به رهاء نتقل شده بود.
مرکز روحانی نسطوریان بعدها در 498م به پایتخت ایران، یعنی سلوکیه و تیسفون انتقال یافت. نسطوری‌ها پس از بسته‌شدن مدرسه‌شان در رهاء و مورد تعقیب قرارگرفتن از جانب مونوفیزیت‌ها و به‌ویژه یعوبیان، پیروان یعقوب بردعانا،‌مرکز علم خود را در گندی‌شاپور برقرار نمودند و در آن‌جا یک مدرسه طبی دایر شد که در آن علم طب یونانی- که حامل آن نسطوریان روم بودند- و طب هندی- که از سواحل سند به آن‌جا راه یافت- آمیخته شد. گندی‌شاپور یک بیمارستان و یک دانشکده پزشکی مهم داشت که طرفدار ترجمه متون پزشکی یونانی و احتمالاً سنسکریت به فارسی میانه و سریانی بود،‌اما این نظر را برخی مورخان اخیر مورد پرسش قرار داده‌اند. شاید درمانگاه کوچکی در آن‌جا وجود داشته که در آن پزشکی یونانی- رومی را به ‌کار می‌بستند و نیز جایی برای مطالعه کتب پزشکی بوده، مانند آنچه در شهرهایی دیگر چون شوش وجود داشت. البته انحصار پزشکی اولیه در بغداد به نسطوریان بدین معنی بود که طب ادعایی ایشان، یعنی طب مبتنی بر متن‌های یونانی را بر شیوه‌های رقیبان پزشکی، یعنی پزشکان زرتش

تیان و هندوان یا طب بومی عربستان،‌برتری می‌دادند.77
تأثیر گندی‌شاپور بر پزشکی اولیه دوره عباسیان،‌نظر به نقش برجسته‌ای که به خانواده بختیشوع داده شده بود، آشکار است. دوازده عضو این خاندان برای

هشت نسل از نیمه سده دوم تا نیمه دوم سده پنجم، پزشک و مشاور خلفا و غالباً بانی ترجمه متن‌های پزشکی و نگارش رسالات جدید بودند. در 148ق خلیفه منصور که دچار درد معده بود، جرجیس‌بن جبرائیل‌بن بختیشوع، سرپزشک و مؤلف کناشی به سریانی، را از گندی‌شاپور به بغداد فراخواند. جرجیس سرانجام به گندی‌شاپور بازگشت و پس از 151ق در آنجا درگذشت. اما پسرش در 171ق به عنوان پزشک خلیفه‌ها رون‌الرشید به بغداد فراخوانده شد و تا زمان مرگش در 185ق در آن‌جا ماند. نسل‌های بعدی پزشکان خانواده بختیشوع در بغداد مقیم شدند. گفته شده که شاپوربن سهل، پزشک مسیحی دربار متوکل عباسی، نیز پیش از آمدن به بغداد در گندی‌شاپور به کار پزشکی مشغول بود.78
در اوایل خلافت عباسی توجه و علاقه‌مندی به آثار پزشکی و علمی فرهنگ‌های قدیم‌تر، به ویژه یونانی،‌معطوف گشت. این امر بی‌شک به تشویق پزشکان مسیحی درباری که به سریانی و یونانی می‌خواندند یا سخن می‌گفتند. پس از آن که کار ترجمه در مقیاسی بزرگ رونق گرفت، نظریه‌ها و اعمال پزشکی یونان و روم شرقی کاملاً پذیرفته شد و در روش پزشکی افراد مهذب آن روزگار جای گرفت. مؤثرترین نوشته‌های یونانی که به عربی ترجمه شد، عبارت بود از: تألیف دیوسکوریدس (در برخی منابع اسلامی، دیوسقوریدس، پزشک یونانی سده دوم میلادی) درباره مفردات پزشکی (material medica)، رسالات روفس افسیسی،‌فصل مربوط به جراحی از دانشنامه یونانی، تألیف «بولس اجانیطی» که در سده هفتم در اسکندریه کار می‌کرد و به ویژه،‌نوشته‌ها و شرح حجم جالینوس درباره طب بقراطی. هرچند نوشته‌های بقراطی به طور گسترده‌ای مورد استفاده برخی پزشکان دوره اسلامی قرار گرفتند، اما به طورکلی تأثیر تعیین‌کننده و مستقیم نوشته‌های جالینوس را نداشتند.79
در اوایل سده سوم، بنیادی به نام بیت‌الحکمه برای پیشبرد امر ترجمه متن‌های خارجی در بغداد تأسیس شد. پرکارترین مترجم بیت‌الحکمه حنین‌بن اسحاق عبادی، از مسیحیان نسطوری اهل حیره در جنوب عراق بود. او متن‌ها را اغلب با همکاری دیگران، از جمله با پسرش، اسحاق‌بن حنین و برادرزاده‌اش،‌حبیش به سریانی و عربی برمی‌گرداند. حنین ده سال پیش از مرگش نوشت که فقط از آثار جالینوس 95 اثر را به سریانی و 34 اثر را به عر

بی برگردانده بود. حنین نوشته‌های پزشکی بدیعی نیز‌تألیف کرد، از جمله رساله بسیار پرنفوذ کتاب المسائل فی‌الطب للمتعلمین و رساله چشم‌پزشکی، کتاب العشر مقالات فی العین. حنین و مترجمان دیگری، مانند قسطا بن لوقای بعلبکی، به عنوان مشاور و دانشمند به دربار راه داشتند و از طریق ترجمه‌ها و نیز تألیفات بدیع خود نقش اساسی در تکوین واژگان علمی و پزشکی کلاسیک اسلامی ایفا کردند.80
شماری از پزشکان اولیه هستند که معلوم نیست خودشان آث

اری ترجمه کرده باشند، اما نوشته‌هایشان نشان می‌دهد نخستین‌دوره پذیرش مواد و مطالب علمی خارجی است. مهم‌ترین آنان مسیحی نسطوری دیگری به نام ابن‌ماسویه است که پدرش پیش از رفتن به بغداد از پزشکان گندی‌شاپور بود. ابن ماسویه شمار درخور توجهی تک‌نگاری به عربی دارد که درباره موضوع‌هایی چون تب‌ها، جذام،‌مالیخولیا، مسائل تغذیه، ‌بیماری‌های چشم و اصول پزشکی است.81 شخصیت‌مهم دیگر ابوالحسن علی‌بن سهل ربن طبری بود که کمی پس از 240 ق درگذشت. او نه فقط در کتاب فردوس‌الحکمه –که در 235 ق آن را به خلیفه متوکل اهدا کرد- روش‌های پزشکی یونانی- رومی را خلاصه کرد، بلکه فصل جداگانه‌ای نیز به پزشکی هندی اختصاص داد. این کتاب، نخستین‌کتاب جامع پزشکی است که تأثیر بزرگی پزشکان بعدی نهاد. نظریات علی‌بن ربن طبری در آسیب‌شناسی و طب بالینی و دارو‌شناسی اهمیت فراوان دارد.82
در پایان سده سوم، نظام بقراطی آسیب‌شناسی، به ویژه آن‌چنان که جالینوس مروج آن بود،‌تقریباً اساس همه مباحث علمی پزشکی دوره اسلامی را تشکیل می‌داد. همچنین در سده سوم نوع تازه‌ای از نوشته‌های پزشکی پدید آمد که الطب النبوی نامیده می‌شد و هدف از تدوین آنها ارائه راه دیگری در برابر نظام‌های پزشکی موجود بود که منحصراً بر پایه پزشکی یونان قرار داشت. مؤلفان این نوع نوشته‌ها بیشتر عالمان دینی بودند تا پزشک، و روش‌های مذکور در قران و حدیث را از نظریات درمانی برگرفته از جامعه یونانی گرا برتر می‌دانستند وگاهی دو رویکرد را درهم می‌آمیختند. یکی از قدیم‌ترین نمونه‌های این مجموعه طب‌الائمه(ع) است که به سده سوم بازمی‌گردد. تقریباً در همان زمان ابن‌حبیب اندلسی، رساله مختصر فی‌الطب را تألیف کرد که نویسندگان بعدی از آن بهره گرفتند. این نوع آثار پزشکی در سده‌های هفتم و هشتم کاملاً مقبولیت یافته بود و تاکنون نیز چنین مانده است.83
درپی اقتباس نسبتاً سریع پزشکی یونانی‌(با ترکیبی از عناصر ایرانی و هندی) که در سده سوم روی داد، سازماندهی مجموعه وسیع دانش پز

شکی موجود در قالبی منطقی و سهل‌الوصول، دنبال شد. در سده چهارم و اوایل سده پنجم تألیف چهار دانشنامه جامع پزشکی به عربی تأثیر ویژه‌ای داشت. با این حال هیچ ویرایش یا ترجمه‌جدید انتقادی از این دانشنامه‌ها به عمل نیامده است. دو فقره از این آثار بنیادی را ابوبکر محمد‌بن زکریای رازی نوشته است: کتاب المنصوری فی‌الطب و کتاب الحاوی. اثر نخست- که نویسنده آن را در 290ق به شاهزاده سامانی، ابوصالح منصوربن

اسحاق، فرماندار ری، اهداء کرده -کتاب آموزشی عمومی نسبتاً کوتاهی است، ولی اثر دوم را [شارگردان رازی] پس از مرگ او از تلقین یادداشت‌های وی، از خوانده‌ها و دیده‌های شخصی وی تدوین کرده‌اند. الحاوی در تألیفات تاریخ پزشکی اثری یگانه است. این کتاب آن‌قدر مفصل بود که اندک کسانی توانایی تهیه نسخه‌ای از آن را داشتند. پزشکان بعدی از این کتاب، بهره بردند، اما این نوشته بدون منتقد هم نبود و درواقع، کتاب کامل الصناعه الطبیه راعلی‌بن عباس اهوازی تا حدی برای جبران فقدان ساختار مناسب و توجه ناکافی به تشریح و جراحی که در الحاوی بارز است، نگاشت. این کتاب یکی از جامع‌ترین و سازمان‌یافته‌ترین مجموعه‌های پزشکی آثار اولیه پزشکی است. تقسیم آن به دو بخش متمایز نظری و عملی، قالب مناسبی برای همه نوشته‌های پزشکی بعدی در سده‌های میانه اسلامی پدید آورد.84
هم‌رازی و هم ابن‌سینا رسائلی درباره موضوع‌هایی خاص نگاشته‌اند. رازی تک‌نگاری مهمی درباره آبله و سرخک نوشت، هرچند قدیم‌ترین مقاله درباره این موضوع از ثابت‌‌بن قره حرانی بود. در میان دیگر مقالات رازی نوشته‌ای است درباره قولنج و رساله‌ای در انتقاد از فلسفه طبی جالینوس به نام الشکوک علی جالینوس. کتاب‌الجدری و الحصبه (آبله و سرخک) رازی شاید از همه تألیفات او بیشتر جلب توجه غربیان را کرده است. ترجمه لاتینی این کتاب بین‌سال‌های 1498 و 1866 نزدیک به چهل‌بار چاپ شده است. ترجمه یونانی و فرانسوی و آلمانی و انگلیسی آن هم نشر شده است. کتاب الجدری رازی خیلی مورد اعجاب و تحسین غربی‌ها قرار گرفته و آن را یکی از بهترین کتب طبی قدیم شمرده‌اند. این کتاب قدیم‌ترین و مهم‌ترین کتاب طبی ابتکاری درباره آبله و حصبه (به معنای سرخک) است و در آن زمان گام مهمی در پیشرفت علم طب مسلمین به شمار می‌آمد. رازی اولین کسی است که آبله را از سرخک تمیز داده و شرحی که در باب آنها و معالجه آنها نوشته، تقریباً شبیه به تحقیقات امروزی ماست. نویبورگر می‌گوید:«از راه انصاف و از هر حیث این کتاب زینتی است در تألیفات طبی مسلمین». کتاب معروف دیگر وی در باب سنگ مثانه وکلیه است. متن عربی این کتاب، مقاله فی احصی المتولد فی الکلی و المثانی است که ترجمه فرانسوی آن در لندن در سال 1896م. چاپ شده است.


تک‌نگاری‌های پزشکی ابن‌سینا شامل رساله‌هایی درباره قولنج،‌الادویه القلبیه (داروی بیماری‌های قلبی) و فصد، و همچنین یک منظومه آموزشی پزشکی به نام ارجوزه فی الطب است که رواج ویژه‌ای یافت. نوشته‌های اسحاق‌بن سلیمان اسرائیلی در سده چهارم، به ویژه نوشته او درباره تب‌ها خواننده بسیار داشت. نوشته‌های شاگرد او، ابن جزار تونسی، نیز چنین بود. ابوالقاسم زهراوی، پزشک دربار عبدالرحمان سوم، دانشنامه‌ای سی جلدی به نام کتاب‌التصریف لمن عجز عن‌التألیف درقربطه تألیف کرد که به دلیل مجلد آخر آ

ن که درباره جراحی بود، ‌اعتبار بسیار کسب کرد. در نیمه دوم سده چهارم اخوینی بخاری،‌شاگرد یکی از شاگردان محمد زکریای رازی، نخستین پزشکی‌نامه (موجود) به فارسی،‌هدایه‌التعلمین فی‌الطب، ‌را تألیف کرد. چندین دستنوشته بازمانده از ، پزشک دربار رکن‌الدوله دیلمی، سزاوار توج

ه بیشتری از سوی مورخان است. همچنین چندین رساله سعیدبن هبه‌الله(م495ق)، پزشک خلفای عباسی،‌المقتدی و المستظهر،‌به ویژه کتاب المغنی فی تدبیر الامراض و رساله طبی- فلسفی فی خلق الانسان درخور توجه دقیق است.85
از همان سده سوم برای نشان دادن رابطه

افکار بابیماری‌های مرتبط به هم،‌نمودارهای شاخه‌به‌شاخه به کار می‌رفت. هرچند این نمودارها در برخی نسخه‌های عربی «جوامع» رسالات جالینوسی دیده می‌شود، ظاهراً ابن‌ماسویه از نخستین کسانی بوده که از آنها استفاده کرده است. قالب رایج دیگری برای بحث پزشکی شیوه پرسش و پاسخ بود. حنین‌بن اسحاق این روش را در کتاب‌المسائل فی الطب للمتعلمین و نیز در المسائل فی‌العین خود به‌کار برده است. کسانی دیگر، مانند سعید‌سید اسماعیل جرجانی قابل توجه است. اسماعیل‌بن‌حسین‌بن محمدبن احمد جرجانی، معروف به سید اسماعیل جرجانی، در گرگان به دنیا آمد، به خوارزم سفر کرد و سرانجام در سال 531 ق در مرو درگذشت. جرجانی منشاء به وجود آمدن مکتب مهمی در پزشکی در ایران شد. این مکتب،‌نگارش آثار پزشکی به زبان فارسی است که تا پیش از جرجانی بسیار اندک بوده‌اند. اما آثار جر

جانی به منزله سنگ بنای مستحکمی شد برای نوشن آثار پزشکی به زبان فارسی. درمیان آثار جرجانی، به ویژه ذخیره خوارزمشاهی از اهمیت بسیاری برخوردار است. این کتاب دایره‌المعارفی است از بخش‌های گوناگون پزشکی اسلامی،‌شامل بیماری‌شناسی، علاج بیماری‌ها،‌داروشناسی، گیاه داروشناسی و بحث‌های پایه برای رفع بیماری‌ها. ذخیره خوارزمشاهی که در ده کتاب تهیه شده، از همان موقع نگارش به عنوان اثری بزرگ و پرحجمم شناخته می‌شد. بنابراین، جرجانی به دستور و خواست آتسز، پادشاه خوارزمشاهی از ذخیره خلاصه‌ای تهیه کرد که پادشاه بتواند آن را در چکمه‌هایش جای دهد، از این رو این کتاب به خفی علائی مشهور شد. جرجانی هم‌چنین ویرایش ع

 

ربی ذخیره را نیز پس از به پایان رساندن متن فارسی آن تهیه نمود. ذ

خیره تنها کتاب پزشکی به زبان فارسی است که به عبری ترجمه شده است. جرجانی در طیف وسیعی از علوم اسلامی، شامل فلسفه، منطق و پزشکی و به زبان‌های فارسی و عربی آثاری تألیف کرده است،‌به‌گونه‌ای که می‌توان او را در زمره پرکارترین پزشکان ایرانی به شمار آورد. ذخیره از نظر جامعیت و غنای علمی آن از میان متون مختلف پزشکی اسلامی تنها با قانون ابن‌سینا قابل مقایسه است. این کتاب به‌ویژه مورد عنایت محققان معاصر تاریخ پزشکی در ایران قرار گرفته و تا کنون بخش‌هایی از آن چهار بار در ایران به چاپ رسیده است. بسیاری از موضوعات آن نیز به عنوان منبع و موضوع پایان نامه‌های متعدد،‌مورد بررسی قرار گرفته است.87
چهره اصلی آموزش پزشکی علمی در سوریه و مصر در سده هفتم، مهذب‌الدین عبدالرحیم‌بن علی،‌مشهور به دخوار‌(م628ق)است که پزشکی را نزد ابن‌مطران آموخته و به نوبه خود به شاگردان بسیاری در دمشق تعلیم داده بود. او اندکی پیش از مرگ، مدرسه‌ای ساخت که ویژه آموزش پزشکی بود. این مدرسه در 628ق حدود یک‌ماه پس از مرگ دخوار گشایش یافت و تا 820ق- که آن را تعمیر و مرمت کردند- هنوز وجود داشت.


دو شاگرد مشهورتر او، ابن ابی اصیبعه و ابن نفیس بودند. ابن ابی اصیبعه در خانواده‌ای از پزشکان دمشقی به دنیا آمد و در دوره خود چشم پزشک معروفی در بیمارستان نوری بود. امروز نام او بیشتر با کتاب عیون الانباء فی طبقات الاطباء پیوند دارد، که در آن شرح احوال بیش از 380 پزشک و دانشمند را به دست می‌دهد. مشابه این اثر، تألیف ابن‌قفطی همین زمینه را بسط بسیار داده است.88


ابن‌نفیس که در منابع عربی معمولاً به صفت نسب «القرشی» معروف است، فقیهی معروف و نویسنده‌ای پرکار در زمینه پزشکی بود. او در نزدیکی دمشق به دنیا آمد و طب را در بیمارستان بزرگ نوری فراگرفت. پس از چندی به مصر عزیمت کرد و در بیمارستانی در آن‌جا به تدریس و طبابت پرداخت. همچنین پزشک شخصی ظاهر، حاکم مملوک، شد و این منصب به او اختیارات انضباطی در مورد اطبای دیگر اعطاء نمود. وی تألیف دایره‌المعارف پزشکی بسیار حجیمی،‌با عنوان کتاب الشامل فی الصناعه الطبیه، ‌را پیش گرفت که بنا بود بالغ بر سیصد جلد شود،‌اما فقط هشتاد جلد ان را تکمیل کرد. بخش‌هایی از این تألیف در نه نسخه خطی محفوظ مانده است که یکی از آنها به خط خود اوست. همچنین درباره چشم پزشکی و شرحی بر کتاب المسائل فی‌الطب حنین‌بن اسحاق نوشت. که خود کاری معتبر است. ابن‌نفیس در این کتاب از ابن‌سینا انتقاد کرده،‌از جمله اینکه می‌گوید مبحث کالبدشناسی به چندین بخش مختلف قانون گسترده شده است. ابن‌نفیس سپسس شرح جداگانه‌ای درباره کالبدشناسی نگاشت که در چندین نسخه باقی مانده است. او در این کتاب گردش ریوی خون را در حدود سه قرن پیش از آن که این جریان را اروپایی‌ها کشف کنند،‌توصیف کرده است. در این کار او بی‌باکانه خاطرنشان ساخت که جالینوس کاملاً اشتباه کرده که پنداشته است خون از یک طرف قلب به سوی دیگر آن می‌رود. ابن‌نفیس سالیان درازی از عمرش را در قاهره گذراند و در 687 ق در قاهره درگذشت و پیش از وفات، خانه و کتابخانه‌اش را به بیمارستان نوساز منصوری در قاهره اهدا کرد.89
طبیب و دانشمند برجسته سده هفتم هجری ابن‌قف پزشک م

سیحی دمشقی و از شاگردان مهم ابن‌نفیس و ابن‌ابی اصیبعه بود. او کتابی درباره جراحی نگاشت که تنها رساله عربی قرون وسطی به شمار می‌آید که منحصراً به جراحی می‌پردازد. این کتاب العمده فی صناعه الجراحه نام دارد که همه جنبه‌های جراحی به جز چشم‌پزشکی را مورد بحث قرار می‌دهد. چشم‌پوشی ابن‌قف از موضوع جراحی چشم

،‌عامدانه بوده و سبب آن، توجه وی به چشم‌پزشکی به عنوان یک زمینه تخصصی طب و متمایز طب و متمایز از دیگر موضوعات پزشکی است. ابن‌قف در زمینه جراحی فراوان کارکرده بود. یاد ابن‌قف از این‌رو زنده است که او مویرگ‌ها را توصیف کرد و کار دریچه‌های قلب را توضیح داد. این کشف مدت‌ها پیش از ساخت میکروسکوپ و چهار قرن پیش از توصیف دقیق مویرگ‌ها توسط«مالپیگی» در اروپا بود.90
مسلمانان در دو رشته پزشکی، متون تخصصی گسترده‌ای به وجود آوردند. چشم‌پزشکی و داروشناسی. تقیرباً همه مجمعه‌های پزشکی فصل‌هایی درباره این دو موضوع دربرداشت، اما جامع‌ترن بحث‌ها در تک‌نگاری‌های متعددی یافت می‌شود که منحصراً به بیماری‌های چشم یا داروهای ساد و مرکب اختصاص دارد.

چشم‌پزشکی . موضوعی است که نویسندگان دوره اسلامی درقرون وسطی خلاقیت چشم‌گیری در آن نشان دادند. در اوایل سده سوم هجری، هم ‌ابن‌ماسویه و هم شاگردش، حنین‌بن اسحاق، تک‌نگاری‌های معتبری درباره موضوع نوشتند. هرچند نوشته‌های آنها تا حد زیادی مبتنی بر منابع یونانی است،‌اما دانش آنها پیشرفت زیادی نسبت به آثار یونانی موجود نشان می‌دهد، از جمله، شناخت برخی از بیماری‌های قبلاً ناشناخته مانند آماس غشای چشم(در عربی: سبل)،‌که به زودی روش‌های جراحی پیچیده‌ای برای آنها به وجود آمد. یکی از معتبرترین کتاب‌های چشم‌پزشکی نوشته علی‌بن عیسی بود به نام تذکره الحالین در وصف 130 بیماری چشم. از پزشکان تقریباً معاصر وی، عمار موصلی است. عمار رساله‌ای درباره بیماری‌های چشم دارد که در آن، درباره 48 بیماری بحث می‌کند. او در این رساله به شیوه درآوردن آب مروارید(کاتاراکت) از راه سوزنی توخالی همراه با مکش اشاره دارد. در سده‌های ششم و هفتم هجری علاقه بی‌سابقه‌ای به تألیف رساله‌های عربی درباره چشم‌پزشکی وجود داشت. دراندلس محمد‌بن قسوم‌بن اسلم غافقی که آگاهی چندانی از او نداریم،‌کتاب المرشد فی طب‌العین را نوشت. او در این اثر که نه فصل دارد، به همه جنبه‌های طبی و جراحی و دارویی درمان بیماری‌های چشم- که تا آن زمان شناخته شده بودند- می‌پردازد. در قاهره،‌فتح‌الدین قیسی(م657ق) کتاب چشم‌پزشکی خود را به ملک صالح دوم،‌نجم‌الدین ایوب، اهدا کرد. رساله او نتیجه الفکر فی علاج امراض البصر نام داشت. این اثر درباره تشریح و فیزیولوژی چشم و علل،‌علامت‌ها و درمان 124 ناراحت

ی چشم است که برخی از آنها ظاهراً برای نخستین بار در این کتاب مطرح شده‌اند. یک دهه بعد،‌خلیفه‌بن ابی‌المحاسن حلبی کتاب جامع دیگری درباره بیماری‌های چشم در سوریه تألیف کرد. در کتاب خلیفه به مطالب نوینی مانند نمودارهای ابزارهای چشم‌پزشکی و نخستین‌مورد ثبت شده کاربرد آهنربا برای بیرون کشیدن یک شیء خارجی از چشم اشاره شده بود. توضیح کامل و روشنی از دانش چشم‌پزشکی سده هفتم را ابن‌نفیس در کتا

ب المهذب فی طب العین داده است. در سده هشتم، دانشمند مصری ابن‌اکفانی رساله‌ای در چشم‌پزشکی به نام کشف الرین فی احوال العین نوشت و سپس خلاصه‌ای از آن تهیه کرد. در همین سده، ‌صدقه‌بن ابراهیم شاذلی کتاب العمده الکحیلیه فی الامراض البصریه را نوشت که برخی نمونه‌های جالب درباره سطح علمی و بسامد جراحی چشم در آن روزگار را دربردارد. افت نوآوری را- که ویژگی بیشتر تألیفات پزشکی پس از سده هشتم است- در کتابی که چشم‌پزشک مصری، نورالدین علی‌بن مناوی در سده نهم نوشته، می‌توان دید. این کتاب درواقع چکیده‌ای است که ابن‌اکفانی از رساله خود تهیه کرده بود و مناوی در کنار آن، متن کتاب مفصل‌تر ابن‌اکفانی و نیز بخش‌های مربوط از رساله ابن‌نفیس درباره چشم پزشکی گنجانده است.91

داروشناسی. داروشناسی، که آن را علم «صیدنه» یا «صیدله» نیز می‌خوانند، نویسندگان اسلامی، به پیشرفت چشم‌گیری دست یافتند. چه اینکه گستره جغرافیایی وسیع‌تر قلمرو اسلامی آنها را با داروهایی آشنا کرد که برای ملل گذشته ناشناخته بود. اطلاع درباره مواد دارویی در آغاز مبتنی بر حدود پانصد ماده‌ای بود که در دیوسکوردیوس وصف کرده بود. از بررسی قراباذین‌های شاپوربن سهل و ابویوسف کندی و رساله قسطا بن‌لوقا به نام رساله فی‌التدبیر سفرالحج، آشکار می‌شود که از سده سوم داروهای بسیاری به کار می‌رفت که در پزشکی یونانی ناشناخته بود.
باید گفت داروها از نظر بساطت و ترکب به داروهای مفرد(عقاقیر،‌جمع عقار) و مرکب (قراباذین، اقراباذین) تقسیم می‌شد. پزشکان داروهای مرکب را برای ایجاد تعادل میان خواص و مزاج و طبیعت داروهای مفرد و تأثیر متناسب با بیماری می‌ساختند و تجویز می‌کردند و نیز از آنجا که داروهای نباتی، معدنی یا حیوانی بود، داروشناسی ارتباط بسیار نزدیکی با گیاه‌شناسی و جانور‌شناسی و کیمیا داشت؛ چنان که آثاری چون فردوس‌الحکم، الحاوی و قانون هریک دارای فصولی در گیاه‌شناسی و جانورشناسی‌اند. به هر حال از سده سوم هجری پزشکان و داروشناسان نامداری ظهور کردند که آثارشان تا مدت‌های مدید مرجع و مستند پزشکان بعدی قرار گرفت. در سده سوم،‌نخست باید از ابن‌ربن طبری نام برد؛ کتاب فردوس الحکمه او نخستین کتاب جامع پزشکی و حاوی مطالبی مهم درباره داروشناسی است. کتاب بختیشوع‌بن جبرئیل در این سده به نام نصائح‌الرهبان فی‌الادویه‌المرکبه از دیگر آثار مهم در این زمینه است.
معتبرترین کتاب درباره داروشناسی الجامع لمرفدات الادویه و الاغذیه، نوشته ابن‌بیطار بود. الجامع راهنمایی است الفابیی برای بیش از 1400 دارو در 2324 مدخل مجزا، برگفته از مشاهدات خود او و نیز بیش از 260 منبع مکتوب دیگر که او از آنها نقل کرد

ه است. این تألیف عظیم اساس بسیاری از کتاب‌های بعدی درباره مواد دارویی گردید. همچنین کتاب هدایه‌المتعلمین اثر ابوبکر اخوینی بخاری در پزشکی و به‌ویژه داروشناسی درخور توجه بسیار است. اخوینی در این کتاب با دیدگاهی انتقادی به نظریات داروشناسانه پزشکان پیشین نگریسته،‌و بیشتر داروهایی را که وصف کرده، خود آزموده ا

ست. کتاب ابومنصور موفق هروی به نام الابنیه عن حقایق الادویه- که حاوی نوعی تقسیم‌بندی نوین داروهاست- به‌ویژه در شرق اسلامی رواج بسیار داشت. آثار دیگر در این زمینه کناش فی الطب از یعقوب‌بن زکریا کسکری و الادویه المفرده اثر احمدبن ابی الاشعث است. ابن‌سینا در کتاب قانون به طرز مبسوطی شناخت تأثیر داروها از راه آزمایش و تجربه و انواع داروهایی که خود ساخته و آزمایش کرده است، یا نخستین توصیفات دقیق از داروهایی چون «تریاق کبیر»، «بزرگ دارو» و معجون «فیروزنوش» را آورده است. در همان روزگار ابوریحان بیرونی کتاب صیدنه را در داروشناسی نوشت که به سبب تقسیم‌بندی داروها و شیوه استفاده از انواع آنها و تفاوت خواص برحسب نوع استفاده از آنها و ذکر نام‌های یونانی و سریانی و عربی و ایرانی داروها از مهم‌ترین آثار در نوع خود به‌شمار می‌رود.92

دام‌پزشکی. درباره دام‌پزشکی نیز مسلمانان کوشش‌های بسیار نشان دادند و کتاب‌های متعددی با عناوین کتاب‌الخیل،‌الخیل و الفروسیه،‌کتاب البیطره، بیطارنامه، ‌فرسنامه و جز آن نگاشتند که برخی از آنها اکنون در دست است و اهتمام مسلمانان را به این فن نشان می‌دهد. در این‌باره فؤاد سزگین فهرست تفصیلی از آثار و منابع و نیز دانشمندان اسلامی که در زمینه‌های جانورشناسی و دام‌پزشکی فراوان کار کرده‌اند،‌ عرضه کرده است.93
رد سده پنجم هجری نفوذ نظریه‌ها و روش‌های درمانی دانشمندان دوره اسلامی به اروپا آغزا شد. یکی از نخستین آثاری که به لاتینی‌ترجمه شد، ‌خلاصه‌ای از کتاب‌المسائل فی‌الطب، نوشته حنین‌بن اسحاق بود که در زبان لاتینی به ایساگوگه94 معروف است و نقش اساسی در استقرار چارچوب نظری پزشکی در اروپا داشت. تا اواسط سده هفتم هجری نوشته‌های عمده علی‌بن عباس مجوسی، رازی و ابن‌سینا همه به لات

ین ترجمه شده بود. نام مسوئه95 وابسته به چندین رساله معتبر لاتینی شده بود که فقط برخی از آنها واقعاً نوشته ابن‌ماسویه است. نوشته‌های اسحاق‌بن سلیمان اسرائیلی و ابن‌جزار و نیز کتاب‌الکلیات ابن‌رشد از طریق نشخه‌های ترجمه شده به لاتینی، بسیار رواج یافت. فصل جراحی کتاب زهروای و تقویم الصحه، ‌نوشته ابن‌بطلان که به تاکوئیسم یا تاکوئینیوم سانیتاتیس96 مشهور بود، محبوبیت بسیاری در اروپا یافت. س

وای چند استثناء اثر هیچ‌یک از مؤلفان آثار پزشکی اسلامی که پس از ابن‌بطلان می‌زیستند، به لاتینی ترجمه نشده است.
در سده دهم هجری اروپاییان دوباره به روش‌های درمانی در جهان اسلام علاقه‌مند شدند، مثلاً لئوناردرائوولف97 از 981 تا 983ق/ 1573 تا 1579 برای گردآوری نمونه گیاهان و ثبت سنت‌های پزشکی محلی به سوریه،‌عراق و فلسطین سفر کرد. در سده 12 هجری/ 18 میلادی در ترجمه لاتینی از رساله رازی درباره آبله و سرخک انجام گرفت.98
در همین دوران نیز گاه به آثار برجسته‌ای برمی‌خوریم،‌مانند کتاب نورالعیون، نوشته ابوروح محمدبن منصور جرجانی، معروف به «زرین دست» که دارای مطالب بدیع و بی‌سابقه‌ای است؛ همچنین کتاب‌های سیداسماعیل جرجانی، پزشک نامدار سده ششم،‌مانند ذخیره خوارزمشاهی و الاغراض الطبیه از اهمیت خاصی برخوردار بودند، به‌ویژه کتاب ذخیره افزون بر فواید طبی،‌اثری گران‌بها در روان‌شناسی به‌شمار می‌آید. پزشک مشهور یعدی نجم‌الدین محمود‌بن الیاس شیرازی در کتاب الحاوی فی‌علم التداوی به مباحثی چون آسیب‌شناسی بیماری‌ها پرداخته است. شاد مهم‌ترین پزشکی که در دوران رکود به پژوهش‌های نو دست زده و آرای درخور توجهی عرضه داشته است، بهاءالدوله محمد حسینی نوربخش،‌صاحب خلاصه‌‌التجارب باشد که درباره بیماری‌های برخی اعضا نکات مهمی ارائه کرده است. از این دوره به بعد با آن‌که شمار کتب طبی در مصر پدید می‌آید، اما این آثار در تاریخ طب اهمیت چندانی ندارند و این روند تا ورود طب نوین به جهان اسلام همچنان تداوم یافت.99

تأسیس بیمارستان. رد سیر

ه ابن‌هشام چگونگی به‌وجود‌آمدن نخستین مرکز درمانی برای درمان مجروحان غزوه خندق شرح داده شده است: بدین‌ترتیب که بانویی به نام رفیده انصاری در مسجد پیامبر خیمه‌ای برای درمان زخمی‌ها برپا کرده بود و به دستور رسول اکرم (ص) سعدبن معاذ را در آن بستری کردند. مقریزی ساخت نخستین بیمارستان در جهان اسلام را از اقدامات ولیدبن عبدالملک اموی در 88ق می‌داند. ابن‌دقماق نیز می‌نویسد که در عهد ا

مویان، خانه ابوزبید در محله سوق‌القنادیل

 

در فسطاط مصر تبدیل به بیمارستان شده بود.100
به سبب بیماری منصور در 148ق جرجیس‌بن ج

برائیل‌بن بختیشوع (رئیس بیمارستان گندی‌شاپور) از گندی‌شاپور به بغداد فرخوانده شد. از آن پس، پزشکان برخاسته از این بیمارستان،‌در پیشرفت طب اسلامی و توسعه بیمارستان‌ها سهم بسیاری داشتند. هارون‌الرشید از جبرائیل‌بن بختیشوع‌بن جرجیس خواست که در کنار کرخ بیمارستانی مانند گندی‌شاپور برپا کند. سپس ابو یوحنا ماسویه را از گندی‌شاپور آورد و به ریاست آن گماشت که پس از او نیر فرزندش، یوحنابن ماسویه، به این مقام رسید.101
برمکیان نیز در بغداد بیمارستانی به نام خود ساختند و ریاست آن را به طبیبی هندی به نام ابن‌دهن، ‌دادند و از او خواستند که آثار طبی سنسکریت را به عربی برگرداند. بیمارستان هارون‌الرشید-گچخ معلوم نیست تا چه زمانی دایر بوده- مسلماً برای تأسیس بیمارستان‌های دیگر سرمشق به‌شمار می‌رفته است.102
در 247 ق فتح‌بن خاقان،‌وزیر ترک تبار خلیفه متوکل، در معافر فسطاط و در 302ق علی‌بن عیسی‌بن جراح(ابن جراح)در حربیه بغداد، ‌بیمارستان‌هایی تأسیس کردند. از آن پس، در بغداد و نواحی دیگر، بیمارستا‌ن‌های نوبنیاد رو به فزونی نهاد؛ چنان‌که سده چهارم دوره رونق طب اسلامی و بیمارستان‌داری شمرده می‌شود. در این دوره علی‌بن عیسی، افزون بر بیمارستان‌های بغداد، اداره بیمارستان‌های مکه و مدینه را نیز به پزشک مشهور، ابوعثمان سعی

دبن یعقوب دمشقی سپرد. در همین زمان در واسط، رقه، میافارقین، حران،‌انطاکیه، نصیبین و ایران انواع بیمارستان‌ها وجود داشت. در این دوره،‌به پیشنهاد سنان‌بن ثابت و دستور علی‌بن عیسی هر روز طبیبانی به زندان‌ها سر می‌زدند و بیماران را معاینه، ‌و برای آنان انواع داروها را تجویز می‌کردند. همچنین به دستور او به روستاهای جنوب عراق همراه پزشکان،‌بیمارستان سیاری فرستاده شده بود که در آن غیرسملمان نیز معاینه و درمان می‌شدند. در آن دوره، اف

زون بر بیمارستا‌ن‌های مجهز، بیمارستان‌هایی نیز با ویژگی خانقاه، ویژه درمان بیماران روانی وجود داشت؛ چنان که مبرد، ادیب مشهور زمان متوکل،‌چنین نهادی را در دیر حزقیل، بین بغداد و واسط، دیده بوده است. از اطلاعات وسیعی که مؤلفان سده سوم و چهارم درباره بیمارستان‌ها داده‌اند، معلوم می‌شود که این مکان کهن‌ترین بیمارستان روانی بوده و بر بیمارستان عمومی و النسیا (بلنسیه) در اسپانیا(ساخت 812ق/1409م) و بتلهم (بیت لحم) در لندن (ساخت 807ق/1404م) برتری داشته است. بهترین نمونه بیمارستان‌هایی که در سده سوم هجری محل درمان بیماران جسمی و روحی بوده، بیمارستان احمدبن طولون در فسطاط است که در کنار مسجد جامع ابن‌طولونبنا شده بود. به‌گفته مقریزی در آن‌جا به بیماران لباس مخصوص می‌پوشاندند، سپس مشغول مداوایشان می‌شدند و دارو و غذای آنان نیز تأمین می‌شود. در این بیمارستان گذشته از بردگان و سربازان همه از غنی و فقیر، پذیرفته می‌شدند. این بیمارستان در تاریخ پزشکی و روانپزشکی اهمیت بسیار دارد.
مهم‌ترین بیمارستان جهان اسلام در سده چهارم هجری، بیمارستان عضدی بود. عضدالدوله، پادشاه مقتدر آل‌بویه،‌این بیمارستان را در صفر 372 در جانب غربی بغداد تأسیس کرد. در این بیمارستان افزون بر پزشکان عمویم، گروهی از کحالان (چشم‌پزشکان) مانند ابونصر دهنی، و جراحانی مانند ابوالخیر و ابوالحسن‌بن تفا و شکسته‌بندانی چون ابوالصلت به طبابت اشتغال داشتند.103
در شمال غربی افریقا و اندلس، هیچ‌یک از بیمارستان‌هایی که در گذشته ساخته شده بودند، به صورت کهن خود تا به امروز باقی نمانده است. کهن‌ترین بیمارستان تونس، در محله دمنه قیروان به فرمان امیر اغلبی(حک‍:224-202ق) ساخته شده بود. این بیمارستان از اتاق‌های بیماران، اتاق‌های انتظار عیادت‌کنندگان،‌مسجدی کوچک و یک حجره درس تشکیل شده بود و در آن پزشکان به یاری زنان پرستار سودانی بیماران را درمان می‌کردند. نخستین بیمارستان بزرگ فارس(در مغرب) را ابویوسف یعقوب‌المنصور‌بالله(حک‍:596-580ق) از موحدون،‌بنا نهاد. او که برای تأسیس اهمیت زیادی قائل بود،‌بزرگ‌ترین پزشکان زمان خود، از جمله ابن‌طفیل، ‌ابن‌رشد، ابن زهیر الحفید و فرزند او، عبدالله‌بن حفید، را به دربار خود دعوت کرد و برای مسلمانان بیمارستانی بزرگ ساخت. این بیمارستان،‌چنان که عبدالواحد مراکشی نیز وصف کرده، بنایی باشکوه بوده است.104 همچنین این فرمانروا در قلمرو خود برای مجانین، جذامیان و نابینایان نیز بیمارستانی ساخته بود. سلاطین بزرگ مرینی، در حفظ این‌تأسیسات کوشیدند و خود نیز بیمارستان‌های جدیدی بنا نهادند. عبدالرحمان‌بن هشام، سلطان علوی، ‌در 1247ق در «سلا» کنار مقبره سیدی‌بن عاشسر، بیمارستانی ساخت که تا این اواخر دایر بود. در فاس، بیماران جذامی را عموماً اطراف شهر (حاره) جای می‌دادند.105
در اسپانیای اسلامی (اندلس) برای جداکردن جذامیان در بیرون شهر بیمارستا

ن ویژه‌ای شاخته بودند؛ از جمله نزدیک کاخ«مذیه عجب». به نوشته مقری، در دوره اسلامی در قرطبه پنجاه بیمارستان دایر بوده، اما همه آنها کاملاً از میان رفته است

. پس از دوره اسلامی در اندلس نیز معماران مسلمان برای شاهزادگان و شاهدخت‌ها و حتی کشیش‌ها در کنار اقامتگاهشان بیمارستان می‌ساختند، چنان که بیمارستان لاتینا در مادرید به تصریح وقفنامه آن، ساخته معماری مسلمان به نام حسن بوده است.106
در دوره سلجوقی در مناطق مختلف جهان اسلام بیمارستان‌های زیادی ساخ

ته شد. بیمارستان نورالدین در شام (446ق)، دارالشفای گوه

رنسب و دارالشفای غیاث‌الدین کیخسرو در قیصریه(602ق)، دارالشفای کیکاووس در سیواس(614ق)، بیمارستان توران ملک، دختر بهرام شاه در دیورگی(625ق)، دارالشفای پروانه بیک،‌معروف به گوگ مدرسه(مدرسه کبود) در توفاد(674ق)، مریضخانه اتابک فرخ در گنغری(چانغری، 632ق) و مریضخانه علی‌بن پروانه رد قسطمونی (670ق) از معروف‌ترین آنهاست. بیمارستان‌های عهد سلجوقی از آن رو که در روزگار جنگ‌های صلیبی دایر بوده‌اند، در تاریخ بیمارستان‌های جهان اهمیت بسیاری دارند. نوانخانه و جذامخانه‌های آناتولی نیز تا روزگار عثمانیان باقی مانده بودند. بیمارستان‌های عهد سلجوقیان را می‌توان به چهار دسته تقسیم کرد:
1. بیمارستان‌های سیار: رد سپاه ملکشه سلجوقی(حک‍:485-465ق) بیمارستان سیاری وجود داشت که صد شتر بیمارن و طبیبان و آلات و ادوات پزشکی آن را حمل می‌کرد؛2. بیمارستا‌ن‌های کاروانسراها: به نوشته قلقشندی و ابن‌فضل‌الله عمری در کاروانسراهای قلمرو سلجوقیان به‌ویژه رد آناتولی، بیمارستان‌هایی دایر بود؛ 3. بیمارستان‌های سلطنتی: نمونه‌هایی از این بیمارستان‌ها در ایران و مصر وجود داشته است. سنت تأسیس بیمارستان‌های درباری در آناتولی و در عهد مغول تا چین نفوذ کرد؛4. بیمارستان‌های عمومی: نظام‌الملک،‌بانی نخستین آن در نیشابور بود. بیمارستان تتش به نام ملک تتش، فرزند آلب ارسلان- که همراه با مدرسه تتشیه در کرانه شرقی دجله قرار داست- از همین نوع بود. نمونه بسیار معروف این نوع بیمارستان، بیمارستان‌

عضدی بود. در این بیمارستان‌ها طبابت با آموزش پزشکی همراه بود.
در بیمارستانی که منصور قلاوون در 683ق در قاهره تأسیس کرده بود،‌آموزش طب به صورت نظری و عملی انجام می‌گرفت و از قرار معلوم کتابخانه بزرگی داشته که کتاب‌های اهدایی ابن‌نفیس در آن نگه‌داری می‌شد. این بیمارستان را قلاوون با تغییراتی در قصر قطبیه فاطمیان- که هشت هزار تن در آن زندگی می‌کردند- به صورت بنایی چهار ایوانی بازسازی و با افزود

ن ملحقاتی چون مدرسه طب و مقبره شخصی به مجموعه‌ای تبدیل کرد. در این بیمارستان- که به بیمارستان منصوری شهرت داشت- انواع بیماران،‌حتی دیوانگان،‌درمان می‌شدند و طبیبان بسیاری به دانشجویان پزشکی درس می‌دادند. این محل در سده یازدهم هجری نیز مهم‌ترین بیمارستان جهان اسلام و مرکز پزشکی بوده است.107
بیمارستان‌های سلجوقی بر بیمارستان‌های اروپایی در دوره نوزایی(رنسانس) از حیث شکل ظاهری و نیز از لحاظ معماری و تزیینات داخلی تأثیر نهاده‌اند. تأثیر بیمارستان‌های سلجوقی در محدوده اروپا باقی نماند و به مناطق دیگر از شرق نزدیک تا شرق دور گسترش یافت. مغول‌ها در دوره ایلخانان با ساخت بیمارستان در شهرهای بسیاری، چون آماسیه، سیواس،‌ تبریز، همدان، سلطانیه، ‌شیراز و بغداد به سبک بیمارستان‌های سلجوقی در این گسترش سهم بسیاری داشتند.108

بیمارستان در ایران. بیمارستان گندی‌شاپور،‌کهن‌ترین بیمارستان ایرانی است که اطلاعاتی از آن در دست است. قدر مسلم آن که این بیمارستان در زمان شاپور دوم(309یا310تا379م) وجود داشته است.
این بیمارستان و مدرسه آن، در روزگار خسرو انوشیروان(579-531م) به یاری سریانیان نسطوری به سرعت وسعت و شهرت یافت و به اوج شکوه خود رسید. به دعوت پیامبر اسلام(ص) حارث‌بن کلده، دانش‌آموخته گندی‌شاپور، یکی از یاران ایشان را در عربستان مداوا کرد. این بیمارستان که پس از سقوط دولت ساسانی از حمایت مالی و معنوی حکومت مرکزی محروم مانده بود،‌فقط به همت پزشکان و استادان و ایرانیان آن ناحیه توانست حدود سه قرن پس از آن هم دوام آورد و به مهم‌ترین حلقه اتصال فرهنگ نوپای اسلامی با تمدن ایرانی هندی و یونانی بدل گردد و نخستین پایگاه پزشکی در تمدن اسلامی باشد.
همان‌گونه که پیش‌تر یادآور شدیم، ارتباط رسمی این بیمارستان با مرکز خلافت اسلامی به روزگار منصور عباسی بازمی‌گردد. از آن هنگام به بعد پزشکان گندی‌شاپور،‌به‌ویژه پزشکان بلندپایه خاندان بختیشوع به‌تدریج به بغداد رفتند و با پشتیبانی خلفا و وزراء و اقبال مردم روبه‌رو شدند. از تاریخ برچیده‌شدن بیمارستان گندی‌شاپور اطلاعی در دست نیست، ولی چنین می‌نماید که فعالیت آن دست‌کم تا درگذشت شاپوربن سهل در 255ق، آخرین رئیس این بیمارستان، ادامه داشته است.109
تأسیس بیمارستان در ایران پس از اسلام امری شایع بود. با این همه آگاهی ما از نخستین بیمارستان این دوران اندک و تعیین تاریخ تأسیس آنها دشوار است، زیرا این‌گونه مؤسسات احتمالاً در آغاز کوچک و کم‌اهمیت بوده‌اند و سپس گسترش و اعتبار یافته‌اند. چنان که

بیمارستان مشهوری ری را- که رازی چندگاهی ریاست آن را برعهده داشت- با استناد آثار و قرائن تاریخی و جغرافیایی می‌توان از روزگار پیش از اسلام شمرد، اما نمی‌توان تاریخی تعیین کرد. در زرنگ (زرنج) سیستان نیز بیمارستانی بود که عمروبن لیث صفاری بازاری در کنار آن ساخت و قسمتی از درآمد آن را وقف بیمارستان کرد. به‌نظر می‌رسد این دو، کهن‌ترین بیمارستان‌های ایران پس از اسلام بوده‌اند. پس از آن می‌توان از بیمارستان عضدی شیراز یاد کرد

که به دست عضدالدوله دیلمی پی‌افکنده شد. در همان روزگار، در اصفهان نیز بیمارستانی معتبر وجود داشت که ابن مندویه اصفهانی،‌از پزشکان معروف سده چهارم هجری، در آن طبابت می‌کرد.110
در همین ایام،‌در ترمذ بیمارستانی با اوقاف مخصوص، به همت ابوالحسن محمدبن حسن بنا شد. در فیروزآباد فارس هم بیمارستان معتبری وجود داشته که ابن بلخی از آن یاد کرده است. در سده پنجم هجری نیز بیمارستان‌های بسیاری در شهرهای ایران دایر بوده که از برخی از آنها آگاهی‌هایی دردست است. از جمله مهم‌ترین آنها، بیمارستانی است که خواجه نظام‌الملک در نیشابور ساخت که گفته‌اند روزی هزار دینار در آن‌جا از محل صدقات هزینه می‌شد. بزرگ‌ترین بیمارستان ایران در سده‌های هفتم و هشتم را رشیدالدین فضل‌الله همدانی، وزیر غازان خان در تبریز، در ربع رشیدی ساخت که شامل بخش‌های متعدد درمانی، داروخانه، ‌مسکن پزشکان و کارمندان بود و در وقفنامه‌ای که برای آن نوشت، مقرر کرد که پزشک بیمارستان در همان‌جا به آموزش پزشکی هم مشغول شد. رشیدالدین در این بیمارستان گروهی پزشک ماهر از بلاد اسلامی گردآورد و برای هریک از آنها دانشجویی به دستیاری برگزید. علی‌رغم این کوشش‌های گسترده به‌نظر می‌رسد که از آن پس اندک‌اندک اوضاع بیمارستان‌ها سیر نزولی یافته است، با آن‌که تیمور فرمان داده بود که در همه شهرهای قلمروی او دست‌کم یک بیمارستان دایر شود.111

نمونه‌هایی از نواوری دانشمندان اسلامی در پزشکی و علوم وابسته
نکته‌ای که به‌ویژه به عنوان مهم‌ترین عامل در بررسی دانش پزشکی در حوزه تمدن اسلام باید مورد توجه قرار گیرد،‌توجه به ماهیت بومی‌شدن زودهنگام پزشکی در اسلام است. شکی نیست که کلی‌ترین دانسته‌های تئوریک پزشکی، به‌ویژه از طریق ترجمه آثار دانشمندان یونانی،‌و از همه مهم‌تر بقراط و جالینوس به دست مسلمانان رسید.112 اما بسیاری از مسائلی که پزشکان مسلمان در مواجه با بیماران خود با آن روبه‌رو بودند،‌اختصاص به سرزمین‌های اسلامی و شرایط خاص آن داشت که در نوشته‌های یونانی از آن ذکری به میان نیامده بود. بدیهی است که به صرف عدم ذکر این موارد در آثار پیشینیان، پزشکان اسلامی نمی‌توانستند به آنها بی‌اعتنا باشند. بنابراین رویکرد خاصی در مواجه با این موارد آغاز شد. به عنوان نمونه،‌در مهم‌ترین اثر گیاه‌داروشناسی- که به عنوان کتابی معتبر مورد توجه همه پزشکان و داروشناسان اسلامی قرار گرفت- یعنی کتاب حشائش دیوسکوریدس113 خواص دارویی 500 گیاه مورد بحث قرار گرفته بود. در حالی‌که تنها در بخش گیاه‌داروشناسی کتاب الحاوی، اثر بسیار مهم و پرارزش زکریا رازی، تقریباً 700 گیاه مورد بررسی قرار گرفته است.114 این تعداد در دیگر اثر مهم گیاه‌داروشناسی اسلامی- که نقش بسیار مهمی در شناخت پزشکان اسلامی در داروشناسی برجای گذاشت- یعنی کتاب المجامع لمفردات الادویه و الاغذیه به 1400 فقره رسیده است،115 یعنی نزدیک به سه برابر بی

ش از آنچه که در اثر دیوسکوریدس ذکر شده است. در مورد بیماری‌ها نیز این پدیده کمابیش صادق است. بیماری‌هایی که در بخش‌های مختلف الحاوی مورد بررسی قرار گرفته و راه‌حل‌هایی برای درمان آن‌ها وضع شده به مراتب بیش از آن‌چیزی است که در آثار جالینوس،‌بقراط و دیگر پزشکان یونانی که آثار آنها در جریان نهضت ترجمه به عربی ترجمه شد، ذکر شده‌اند. یکی از دستاوردهای مهم پزشکی اسلامی،‌اگرچه کمتر رنگ و بوی مخالفت با جریان جالینوس‌‌گرایی

پزشکی اسلامی دارد، پدید‌آمدن کتاب قانون ابن‌سینا است. در تمامی دوران پزشکی غرب هیچ‌کتابی که چنین جامع و مانع و دایره‌المعارف گونه کلیه مبادی و موضوعات پزشکی را پوشش داده، مطرح کرده و گسترده باشد، به وجود نیامد. بی‌دلیل نبود که قانون ابن‌سینا به سرعت و پس از ترجمه آن به لاتین مورد توجه دانشمندان و پزشکان غرب قرار گرفت، به چاپ رسید و به عنوان کتاب پایه درسی در دانشکده‌های پزشکی تدریس شد.116 اهمیت قانون در پزشکی اسلامی را از چند جهت باید مورد بررسی قرارداد. ازجمله اینکه قانون رونوشت ساده‌ای از نگرش جالینوسی به پزشکی نیست. قانون پیش از آن‌که تابع آرای جالینوس در پزشکی باشد، تقابلی از آرای جالینوس و ارسطو است. در تاریخ پزشکی اسلامی و غرب، هیچ‌گاه چنین تقابلی بین پزشک – فیلسوف به وجود نیامد، تقابلی که به‌ویژه باعث طرح نگرش‌های متفاوتی نسبت به دید صرفاً «پزشکی» به «انسان» شد. این تقابل به‌ویژه در مباحث نظری پزشکی کاملاً حکمفرما است؛ از جمله آن که جالینوس معتقد بود که مغز انسان مبداء اعصای و نیروی احساس، کبد مبداء وریدها و عامل گوارش غذا در بدن و قلب مبداء شریان‌هاست. اما ارسطو معتقد بود نه‌تنها مبداء شریان‌ها بلکه جایگاه مرکزی روح و مبداء همه وظتیف و اعمال بدن اسنان است، از جمله گوارش غذا، خون‌سازی، ‌احساسات و حرکت.117 ابن‌سینا در قانون پس از طرح آرای جالینوس و ارسطو حق را به ارسطو می‌دهد. گفتنی اینکه ابن‌سینا در دیگر آثار پزشکی خود نیز همچنان بر تقابل بین آرای ارسطو و جالینوس پای‌فشاری کرده و در اهمیت نقش ارسطو در این زمینه کوتاهی نمی‌کند. اشرافی که ابن‌سینا بر دانش پزشکی جالینوسی داشت و آن را در جای جای قانون منعکس کرد، عامل دومین اهمیتی است که باید برای قانون در پزشکی اسلامی برشمرد. این اهمیت، خود را در تقابل زبان یونانی و لاتین، ‌به عبارت دیگر کوشش دانشمندان سده‌های میانه اروپا و عموماً لاتین زبان برای فهم نوشته‌های جالینوس نشان می‌دهد. برای بسیاری از پزشکان اروپایی فهم نوشته‌های جالینوس براساس متون یونانی آنها یا ترجمه‌های لاتین‌کار آسانی نبود. این امر به‌ویژه بر اثر تغییر زبان یونانی طی بیش از یک هزار سال فاصله از زمان پدید آمدن آثار جالینوس تا مرور آنها به وسیله پزشکان قرون وسطی اتفاق افتاده بود. پزشکان لاتین زبان به سرعت متوجه اهمیت قانون در تفسیر آرای جالینوس شدند و از قانون ترجمه‌های متعدد لاتینی تهیه شد. بسیاری از این ترجمه‌ها و به‌ویژه بهترین آنها توسط پزشکان اسپانیایی(اندلسی) در سده شانزدهم میلادی صورت گرفت. این موضوعی است که با وجود اهمیت بسیار زیاد آن، کمتر مورد بحث قرار گرفته است و لازم است به عنوان یکی از مهم‌ترین دستاوردهای پزشکی اسلامی مورد توجه قرارگیرد.11

8
اما نوآوری‌در حیطه پزشکی اسلامی در این حد نیز متوقف نماند. مهم‌ترین دستاوردهای پزشکی اسلامی هنگامی به وجود آمد که چندتن از پزشکان اسلامی توجه خود را بر عدم تطبیق آراء جالینوس با آنچه که بر اثر تجربه یا تشریح از بدن انسان به دست آورده بودند، ‌منعکس کردند. یکی از نخستین ایرادهای دانشمندان و پزشکان اسلامی بر جالینوس، توسط ابونصر فارابی وارد شد. فارابی در رساله خود با عنوان الرد علی الجالینوس فیما نقض علی ارسطاطال و ارسطو مقایسه کرده119 و با توجه به آرای خود، حق را به ارسطو داده است. احتمالاً‌این نگرش فارابی منشاء همان انتقادهایی شد که بعد از او ابن‌سینا – همان‌گونه که پیش از این اشاره کردیم- از جالینوس کرد.
رازی نیز به عنوان پزشکی بزرگ،‌جامع نگر و صاحب‌نظر، به آرای جالینوس در پزشکی ایرادهایی مهم وارد کرد. مهم‌ترین نقد رازی از آرای جالینوس به هنگام طرح نظارت خود درباره دیدن، شنیدن و رسیدن شعاعات نوری از جسم به چشم ارائه شده‌است.120 رازی چگونگی فرایند دیدن را در دست برعکس جالینوس بسته به پرتوهایی می‌داند که به چشم می‌رسند نه ‌آن‌گونه که جالینوس گفته بود با پرتوهایی که از چشم ساطع می‌شود. در ادامه این رویه، یعنی چگونگی دیدن از نظر جالینوس، ابن‌سینا کار را به آن‌جا رسانید که نوشته‌های جالینوس را مشتی نوشته‌های آشکارا مهمل وصف کرد.121
اما مهم‌ترین نقد پزشکی جالینوس در جهان اسلام، که مایه شهرت و افتخاری برای پزشکی اسلامی به شمار می‌رود، ‌توسط ابن‌نفیس، پزشک دمشقی سده ششم هجری صورت گرفت.122 ابن‌نفیس به عنوان پزشکی تجربه‌گرا و اهل‌نظر، یکی از بزرگ‌ترین کشفیات پزشکی اسلامی را انجام داد. از این رو ابن‌نفیس در قرون گذشته بین نویسندگان اسلامی به پیشوای پزشکان و بین پژوهندگان معاصر تاریخ پزشکی اسلامی به جالینوس عرب (= اسلام) همان لقبی که در مراجع مختلف به رازی نیز داده شده، مشهور شده است. ابن‌نفیس در دو نمونه از آثارش، شرح تشریح قانون، ‌شرحی که بر کتاب‌های اول تا سوم قانون ابن‌سینا نوشته است و شرح قانون، شرحی که به طورکلی بر موضوعات طرح شده در قانون نوشته، این کشف خود موسوم به گردش ریوی خون را شرح داده است. تنها در سده نوزدهم میلادی بود که دانش جدید با این کشف مهم ابن‌نفیس آشنا شد. هنوز هیچ دلیلی در بیان اینکه چرا این کشف مهم نزد پزشکان معاصر و پس از ابن‌نفیس مورد استقبال قرار نگرفت، در دست نیست.123
بر اساس نظر جالینوس،‌در مورد گردش خون، ‌خون از راه شریان وارد بطن راست قلب شده و از راه منافذی که بین بطن‌های راست و چپ قلب وجود دارد به بطن چپ وارد شده و از آن‌جا در سراسر بدن می‌چرخیده است،‌اما ابن‌نفیس نوشت که خون از بطن راست و از راه ورید(شریان وریدی) به ریه رفته و پس از آن که در ورید با هوا مختلط شد،‌از راه وریدی دیگر به بطن چپ رفته و از آن‌جا در سراسر بدن پخش می‌شود.124 بدون شک ابن‌نفیس این دانسته را از طریق

تشریحی که بر روی بدن انسان انجام داد، به دست آورده است. ابن‌نفیس در این مورد حتی به این موضوع که بطن چپ از بطن راست بزرگ‌تر است، نیز پرداخته است. این کشف ابن‌نفیس سه سده پیش از آنکه «میگل سروتو»، پزشک اسپانیائی، آن را شرح دهد،‌به طور آشکار و روشن توضیح داده شده است. بنابراین لازم است در انتساب این کشف به سروتو تردید جدید نمود. حتی در مورد این موضوع که سروتو از طریق ترجمه‌های لاتین آثار پزشکی اسلامی با آرای ابن‌نفیس آشنا شده و یا اینکه خود به توارد، این موضوع را دوباره «کشف» کرده است، ‌بحث‌های بسیار

ی در تاریخ پزشکی جهان صورت گرفته است. این موضوع‌همچنان قابل بحث است،‌اگر چه بسیاری را نظر بر این است که سروتو از آرای ابن‌نفیس آگاهی نداشته و خود مستقلاً به این آگاهی دست یافته است.125
این کشف ابن‌نفیس پدیده مهمی در تاریخ پزشکی اسلامی به حساب می‌آید. کنار هم قراردادن آرای ابن‌نفیس، فارابی، ابن‌سینا و چند پزشک دیگر اسلامی در کنارهم، در مورد جالینوس، نشان می‌دهد پزشکی اسلامی بسیار جدی به دنبال ارائه مدلی غیرجالینوسی از پزشکی اسلامی بوده است. در این زمینه جای پژوهش بسیار باز است.
در زمینه شاخه‌های علوم وابسته به پزشکی،‌افزون بر گیاه داروپزشکی- که پیش از این بدان اشاره کردیم- مهم‌ترین سهم در ارائه پژوهش‌های اصیل و مبتکرانه متعلق به چشم‌پزشکی است.126 چشم‌پزشکان اسلامی علاوه بر بسط آرای پزشکان و چشم‌پزشکان یونانی در مورد بیماری‌های چشم و راه‌های علاج آن‌ها، افرادی چون جالینوس و بقراط و بولس اجانیطی، خود بیماری‌های متعددی را شناسایی و راه‌های علاج آن‌ها را ارائه کردند. انواع جراحی‌های چشم، برداشتن آب مروارید، به وسیله بیرون کشیدن مایع جمع شده در عدسی و طرح انواع داروهای گیاهی، معدنی و حیوانی برای چشم، از جمله این ابداعات است. از بین چشم‌پزشکان اسلامی،‌سهم دو نفر بیش از همه قابل توجه است. یکی حنین‌بن اسحاق عبادی، مؤلف کتاب‌العشر مقالات فی‌العین و دیگر علی‌بن عیسی، مؤلف تذکره الحاکین . هریک از این دو کتاب منشاء ابداعات بسیاری در زمینه چشم‌پزشکی شند و مؤلفان آنها را در زمره بزرگ‌ترین چشم‌پزشکان اسلامی

در آوردند.127
روی‌هم رفته این‌گونه باید گفت که اروپا تنها پس از گذشت هفت سده پس از رواج چشم‌پزشکی اسلامی نتوانست از مجموعه دریافت‌های چشم‌پزشکان اسلامی در این‌باره عبور کند.

نقش شیخ‌الرئیس ابوعلی‌سینا و اثر گران‌سنگ وی (قانون) در تاریخ تکامل

پزشکی اسلام و ایران
درباره زندگی ابن‌سینا، آثار و نوشته‌های بسیاری، چه به زبان فارسی، یا عربی و یا زبان‌های اروپایی وجود دارد، به گونه ای که می‌توان ادعا نمود درباره هیچ‌یک از دانشمندان تمدن اسلام و ایران به اندازه ابن‌سینا قلم‌فرسایی نشده است. از دیگر سو، غرض اصلی دراینجا معرفی قانون فی‌الطب، اثر مشهور و بزرگ ابن‌سینا،‌و نه بررسی زندگینامه اوست. برای ورود به بحث، تنها به ذکر این موضوع می‌پردازیم که مفصل‌ترین اثر در معرفی، زندگینامه و مرور آراء فلسفی، نجومی، پزشکی، موسیقایی و زبان‌شناسانه ابن‌سینا مقاله «ابن‌سینا» در جلد چهارم دائره‌المعارف بزرگ اسلامی به قلم مرحوم شرف‌الدین خراسانی، مرحوم تقی بینش، علیرضا جعفری نائینی و دیگران است. جدیدترین اثر در این زمینه نیز، مقاله ابوعلی‌سینا رد جلد اول دانشنامه زبان و ادب فارسی، از انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی و به قلم استاد محمد خوانساری می‌باشد. این دو مقاله به تنهایی علاقه‌مندان را برای آشنایی با زندگی، آراء، افکار و حوادث عمر ابن‌سینا کافی است و علاوه بر آن، راهنمای خوبی نیز برای دستیابی به اهم منابع درباره او خواهد بود.
درعین حال، بررسی قانون‌فی‌الطب،‌کتاب مهم ابن‌سینا، در پزشکی، ارتباط مستقیمی با دوران زندگی ابن‌سینا دارد. به احتمال زیاد حضرت شیخ‌الرئیس این کتاب عظ

یم را در طول زمان تألیف کرده‌اند. بنابراین ضروری است ولو به طور اجمال، به شرح زندگی ایشان بپردازیم.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید