بخشی از مقاله


« بيان يک اصل »
هر موجودی در جهان جايگاه خاصّی دارد که معلول مرتبة وجودی و ويژگی های خاص آن موجود می باشد . قوانين حاکم , ارزش وجودی , نحوة بهره دهی و بهره گيری , شيوة کار و حدود فعاليت يک موجود , وابسته به مرتبه وجودی و ويژگی های خاص او و تعيين کنندة جايگاه او در هستی می باشد . اين مطلب را می توان به صورت قاعده ای کلی و سنّتی تغييرناپذير تلقی نمود , به گونه ای که خروج از اين سنت و قاعده , افراط و غلو يا تفريط و خروج از حدّ اعتدال است .


بت پرستی , طبيعت پرستی , هوا پرستی , گاو پرستی و ... از آن جهت محکوم و نپذيرفتنی است که آن ها را از جايگاه اصلی و ويژگی خاصّشان خارج کرده و در جايگاه بلند الوهيت و خدايي گذاشته اند , اعتقاد به جسمانی و مرکّب بودن خدا و ... از آن جهت باطل است که خدا را از مقام والايش به زير کشانده و در مرتبة وجودی جسمی و ويژگی های جسمانی قرار داده اند .
جايگاه هر موجودی در جهان هستی , تابع اصل عدالت و حکمت الهی است . به همين جهت , در آفرينش موجودات هيچگونه افراط و تفريطی نبوده و نخواهد بود و هيچکس هم نمی تواند به آن اعتراض کند , زيرا هر چيزی به جای خود نيکو آفريده شده است .


بـ,ا توجـه به مطالب فوق به بيان جايگاه زن پرداخته و حقوق او را در دستگاه آفرينش مشخص می کنيم .
حقـوق و جايگاه زن موضوعی است که دشمنان اسلام تبليغات کاذب فراوان در اطراف آن بپا کرده اند . مصونيت زن را با محدوديت وی اشتباه گرفتند و رفتار برخی از مسلمين را با قوانين اسلام يکی دانستند و سيمای مهربان اسلام و دست نوازش قرآن و بازوی حمايت مسلمانان راستين را در دفاع از نواميس مسلمين نديدند و تلاش کردند اين قشر وسيع و مؤثر جامعه بشری را به مکتب حيات بخش اسلام بدبين سازند , رسانه های گروهی و ابزارهای تبليغاتی غرب .


قرآن يک کتاب فلسفی نيست ولی در مورد جهان , انسان و اجتماع که سر موضوع اساسی فلسفه است به گونه ای روشن و قاطع نظر می دهد و با روش مخصوص خود , به کسانی که آشنايي کامل با قرآن دارند جهان بينی خاصی را می بخشد و با نيروی خلل ناپذيری که از منبع کمال مطلق و مبداء علم الهی سرچشمه گرفته است . افق فکری پيروانش را روشن تر نموده بينش عميقی در ادراک حقايق جهان , به آنان می بخشد و پيروان واقعی قرآن , از اين طريق مانند ماديّون در گرداب های هولناک زندگی , اسير خيال بافی ها و کجروی ها نمی گردند .
قرآن , برخلاف همه آراء فلسفی و مذهبی و عادت های پيش از نزول قرآن و سنت های همزمان با نزول قرآن و برخلاف برخی از آراء و عادات زمان های اخير , حقيقت وجودی زن را همانند مرد دانسته و مانند ديگران سرشت وی را جدا از مرد و طفيلی معرفی نکرده است .

 

« جايگاه زن در دستگاه آفرينش »
جهان و نظام حاکم بر آن , پديده ای وابسته به خدای بلندمرتبه است . در نظام هستی , هر موجودی دارای سه جايگاه است : جايگاه عام و خاص و اخص . اين سه جايگاه معلول سه سنّت الهی است :
1- سنّت عام که بدون استثناء هر موجودی را در بر گرفته است .
2- سنّت خاص که برخی آفريده ها را شامل می شود .


3- سنّت اخص که نوع يا صنف بسيار خاصی يا مرتبه ای ويژه از مراتب را در بر گرفته است .
سنّت عام , عبارت از همان واقعيتی است که در کلام امام چهارم حضرت سجّاد – عليه السّلام – آمده است : « ... ( خدايي که ) به قدرت خود , موجودات را از نيستی به هستی آورد و به ارادة خويش لباس وجود بر آنان پوشانيد . سپس آن ها را در راهی که اراده کرده بود , سيرشان داد و در طريق محبّت خويش برانگيخت ... » (1)

1- صحيفه سجاديه , دعای اول
به عبارت ديگر , براساس سنّت عام الهی , هر موجودی در راه دوستی خدا برانگيخته شده است . که اين دوستی در لباس تسبيح و ستايش خدا ظهور پيدا می کند :
... وَ إِن مِن شَیءٍ الاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ ... (1)


- موجودی در جهان نيست جز اين که ذکرش تسبيح و ستايش خداست .
آفريده شدن هر موجود به نيکوترين وجه و هدايت الهی نيز دو سنّت عالم حاکم بر همة موجودات , در تمام مراتب وابستگی است :
أَلَّذی احسن کل شیء خلقه ...


اوست خدايي که هر موجودی را به نيکوترين وجه آفريد .
تمام مراتب وجود در نظام وابستگی , محکوم به نيکوترين خلقت , حب , هدايت و عبوديت است . با توجه به اين سنّت و قانون عام است که جايگاه موجودات به طور عام و کلی مشخص می شود , که عبارت است از بندگی و تسليم حق بودن در پرتو حبّ و هدايت الهی .


موجوداتی که از يک سنخ و گونه هستند , سنّت خاص بر آن ها حاکم است . سنّت حاکم بر روح نيست که از حيات ذاتی و جاودانگی برخوردار است . در صورتی که ماده و جسم از چنين سنّتی برخوردار نيستند , بلکـه سنّت حاکم بر ماده و جسم , حرکت مداوم و در حال تغيير و تحوّل بودن آن هاست . پس سنّت خاص روح , برخورداری آن از حيات و ثبات سنّت خاص حاکم بر جسم و ماده , حرکت و تغيير و تحوّل آن هاست .
جايگاه عام زن , همان جايگاه موجودات ديگر به عنوان آفريده خداي متعال است و آن تسبيح و تقديس و ستايش خدا در مقام مراتب وجودی اوست . زيرا در تمام آن مراتب به خدا وابسته بوده و در عين حال مشمول هدايت عام و آفرينش نيکو نيز می باشد . (2)


جايگاه خاص زن به لحاظ داشتن حيات و نفس دارای مراتب , به ظهور رساندن قوا و استعدادها در همة مراتب نفس است . که در دو مرتبة نباتی و حيوانی به طور تکوينی و طبيعی اما شکوفايـي قوا در مرتبة انسانی و عقلی , اختياری و ارادی براساس آگاهی و هدف خاص امکان پذير است , زن در آن دو مرتبه با حيوانات و گياهان مشترک است و همان سنّت خاص حاکم بر آن ها بر وجود زن نيز حاکم می باشد .
جايگاه اخص زن , اينست که با تشخيص حق از باطل و پذيرش دين , فطرت پاک انسانی را در خويش شکوفا می سازد و با آراستن نفس به فضايل اخلاقی , به ابعاد روحی خويش رنگ الهی بدهد .


روشن است که زن در تمام جايگاه های بيان شده , همتای مرد است , چون هر دو از يک سنخ و گونه هستند . زن به مقتضای خلقت خويش از جايگاه ممتازی نيز برخوردار است , که مرد قابليت جانشينی آن را ندارد . جايگاهی بزرگ که تعيين کننده وظيفه و مسئوليت اجتماعی است . وظيفه ای آن چنان بزرگ که انجام آن , محور و اساس صلاح فردی و اجتماعی بوده و عدم انجام آن , اساس فساد فردی و اجتماعی می باشد . مسئوليتی که اگر آن را به عنوان يک امر الهی و تکليف عقلی و دينی به انجام رساند , به کمال انسانی خويش خواهد رسيد و بهشت را زير پای خويش خواهد ديد .
ولی رها ساختن و کنار نهادن آن جايگاه که زيربنای تکوينی مسئوليت انسانی و تکليف الهی است . زن را به پايين ترين مرتبه وجودی تنزل خواهد داد , چنان جايگاهی ع

بارت است از پرورش و آماده سازی انسان برای ظهور فعلی جايگاه اخص , مسئوليت پذيری , اصلاح و تهذيب نفس , بندگی خدای متعال در بُعد ارادی و اختياری , شناخت صحيح از هستی , دين , دنيا , خود و به طور کلی با تمام وجود تسليم حقّ شدن , کسب رضای خدا و تحقّق بخشيدن به غرض از آفرينش در مرحله تشريح .
« ارزش ها و ضد ارزش های زن »


زن در آفرينش , يکی از مظاهر و جلوه های زيبايي حق است . زن گل شکوفای هستی و مظهر مهر و رحمت الهی است , از آن جا که انسان تجلّی گاه صفات و اسماء خداوندی است . در اين جهت زن پرتوی از فروغ جهان او نشانگر الفت و شفقت و داد و محبّت است .


با اين که زن , يکی از دو رکن اساسی انسان در هستی و مادر همة زيبايي های در زندگی است , مع الاصف , در رشد فرهنگ استعماری و پيشرفت های علم و تکنولوژی , زن را از مقام والا و شامخ خويش ساقط کرده و وی را به نوعی جديد , به اسارت و بردگی کشانده اند . و در اين بيداد و ستم , کار را به جايي رسانده اندکه زن به اين اسارت تن در داده و زشت تر از آن , اسارت را به جای آزادی پذيرفته است !
زن معاصر وسيلة سودجوييسوداگران و ابزار توليد و محرف برای سرمايه داران شده است . فرهنگ های مادّی , در فريب زن به قدری پيشرفته اند که معمولاً زن ها به ويژه زن های به اصطلاح اشرافی به شخصيت کاذب خويش قانع شده و ضد ارزش ها را برای خويش ارزش تلقی می کنند بقدری کودکانه می انديشند که مانند اطفال غيرمميز و نابالغ , از داشتن يک اسباب بازی و يک وسيله مد شده , شاد می گردند و از دست دادن يا محروم بودن از يک مُد زندگی بر ايشان تلخ گشته عزا می گيرد .


سوداگران و شهوت رانان , آزادی را به گونه ای برای زن تفسير کرده اندکه بی بندوباری و وسيلة عياشی شدن را به نام آزادی پذيرفته و مانند دلقک هايي که خود را فدای قهقهه های تماشاچيان خودپرست می کنند , خويشتن را در اختيار مردنمايان حيوان منش قرار داده است !


ارزش و شخصيت خويش را بيشتر به زرق و برق مادّی دکور , لباس و چگونگی ميزو مبل و ماشين و ... می دانند و هر جا می نشينند و بر می خيزند , همواره اين گونه اشياء را به رخ يک ديگر می کشند و مدام آنان که چيزی از اين اشياء دارند از وحشت از دست دادن آن ها و آرزوی بهتر از آن ها را داشتن و آنان که ندارند در حسرت آن ها زندگی مذلت باری را ادامه می دهند .
« ارزش های زن در فرهنگ قرآن »


در فرهنگ قرآن , زن مانند مرد , مورد خطاب وحی می باشد و هر ارزش که برای مرد ارزش و عامل تکامل و رشد اوست , برای زن نيز ارزش و وسيله تعالی و تکامل می باشد . جز در موارد استثنايي که به واسطه آن ها تفاوت های خاص و ويژگی هايي که دارند به تناسب هر کدام وظيفه يا ارزش خاصی قائل شده است مثلاً اگر مجاهده و پيکار در ميدان های جنگ در راه خدا برای مردان وظيفه و ارزش است برای حفظ شخصيت وجودی زن و ظرافت و لطافت خاصی که دارد , اين کار وظيفه او شمرده نشده و در مقابل , تمام ارزش اين وظيفه , در قبال ادارة منزل و خوب شوهرداری کردن وی به او داده شده است .
« اسلام مرحلة نوين در زندگی زنان »


با ظهور اسلام و تعليمات ويژة آن زندگی زن وارد مرحلة نوينی گرديد که با دو مرحلة گذشته فاصله زيادی داشت . در اين دوره ديگر مستقل , و از کليه حقوق فردی و اجتماعی و انسانی برخوردار گرديد . پايه تعليمات اسلام در مورد زن همانست که در آيه وَ لهن مثل الذی عليها بالمعروف می خوانيم .
اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح کامل انسانی و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تکـامل کـه هدف خلقـت است , می بيند , لذا هر دو را در يک صفّ قرار داده و با خطابه هايي مانند : « يا ايها الناس » و يا « يا ايها الذين آمنوا » مخاطب ساخته , برنامه ای تربيتی و اخلاقی و عملی را برای آن ها لازم کرده است , و با آياتی مثل : مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو اُنثی وَ هُوَ مِنٌ فَلَنُحَيِنَّهٌ حَيوةً طَيِّبَهً ج ولَنجربَيَّنهُم اَجرَهُم بِاَحسَنِ ما کانُوا يَعمَلُونَ . ( نحل /95 )


تصريح کرده است که هريک از زن و مرد می توانند به دنبال اجرای برنامه های اسلام به تکامل معنوی و مادّی برسند و به حياتی طيّب و پاکيزه که سراسر آرامش است گام نهند . اسلام زن را مانند مرد به تمام معنی مستقل و آزاد می داند , و قرآن با آياتی نظير : کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهينهٌ . ( مدثر / 38 ) و يا مَن عَمِلَ صالِحَاً فَلِنَفسِهِ وَ مَن اَساءَ فعليها ... اين آزادی را برای عموم افراد اعم از زن و مرد بيان می دارد , و لذا در برنامه های مجازاتی هم می بينيم در آياتی مثل :


- الزانيه والزانی فاجلدوا کل واحد منهما مأه جلده – و مانند آن هر دو را به مجازات واحدی محکوم می کند از طرفی چون استقلال , لازمه اراده و اختيار است , لذا اسلام اين استقلال را در کليه حقوق اقتصادی می آورد و انواع و اقسام ارتباطات مالی را برای زن بلامانع دانسته و او را مالک درآمد و سرماية خويش می شمارد .
در سورة نساء می خوانيم : للرجال نصيب مما اکتسبوا و للنساء نصيب مما اکستبن ... و همچنين با درنظر گرفتن قانون کلی : الناس مسلطون علی اموالهم ... يعنی همة مردم بر اموال خويش مسلطند – به دست می آيد که چگونه اسلام به استقلال اقتصادی زن احترام گزارده و تفاوتی بين زن و مرد نگذاشته است .
خلاصه آن که زن در اسلام يک رکن اساسی اجتماع به شمار می رود , و هرگز نبايد با او معامله يک موجود فاقد اراده و وابسته و نيازمند به قيّم نمود .
در معنی تساوی زن و مرد نبايد اشتباه کرد :


تنها مطلبی که بايد به آن توجّه داشت ( و در اسلام به آن توجّه خاص شده ) ولی بعضی روی يک سلسله احساسات افراطی و حساب نشده آن را انکار می کنند , مسئله تفاوت های روحی و جسمی زن و مرد و تفاوت وظايف آن ها است – ما هر چه را انکار کنيم اين حقيقت را نمی توانيم انکار نماييم که بين اين دو جنس هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی تفاوت زيادی هست که ذکر آن ها در کتب مختلف ما را از تکرار از آن ها بی نياز می سازد و خلاصه همة آن ها اين است که : چون زن پايگاه پيدايش وجود انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام می پذيرد . همان طور که جمعاً متناسب با حمل و پرورش و تربيت نسل های بعد آفريده شده , از نظر روحی هم سهم بيشتری از عواطف و احساسات دارد .


با وجود اين اختلافات دامنه دار آيا می توان گفت زن و مرد بايددر تمام شئون همراه يک ديگر گام برداشته و در تمام کارها صد در صد مساوی باشند ؟ مگر نه اين است که بايد طرفدار عدالت در اجتماع بود ؟ آيا عدالت غير از اين است که هرکس به وظيفة خود پرداخته و از مواهب و مزايای وجودی خويش بهره مند گردد ؟ بنابراين آيا دخالت دادن زن در کارهايي که خارج از تناسب روحی و جسمی اوست برخلاف عدالت نمی باشد ؟ اين جاست که می بينيم اسلام در عين طرفداری از عدالت مرد را در پاره ای از کارهای اجتماعی که به خشونت و يا دقت بيشتری نيازمند است مانند : سرپرستی کانون خانه ... و مقدم داشته و مقام معاونت را به زن واگذار کرده است .


يک خانه و يک اجتماع احتياج به مدير دارند و مسئله مديريت در آخرين مرحله خود , بايد در يک شخص منتهی گردد و گرنه کشمکش و هرج و مرج برقرار خواهد شد . با اين وضع آيا بهتر است که مرد برای اين کار نامزد گردد يا زن ؟ همه محاسبات دور از تعصب می گويد وضع ساختمانی مرد ايجاب می کند که مديريت خانواده به عهدة او نهاده شود و زن معاون او گردد , گرچه جمعی اصرار دارند اين واقعيت ها را ناديده گيرند , ولی وضع زندگی خارجی حتی در جهان امروز و حتی در ملکی که به زنان آزادی و مساوات کامل داده اند . نشان می دهد که عملاً مطلب همانی است که در بالا گفته شد اگرچه سخن خلاف آن گفته شود .
مساوات مرد و زن در پيشگاه خداوند :


گاهی بعضی چنين تصور می کنند که اسلام کفّه سنگين شخصيت را برای مردان قرار داده , و زنان در برنامه اسلام چندان جايي ندارند , شايد منشاء اشتباه آن ها پاره ای از تفاوت های حقوقی است که هر کدام دلايل و فلسفه خاصی دارد , وی بدون شک قطع نظر از اين گونه تفاوت ها که ارتباط با موقعيت اجتماعی و شرايط طبيعی آن ها دارد و هيچگونه فرقی از نظر جنبه های انسانی و مقامات معنوی ميان زن و مرد در برنامه های اسلام وجود ندارد . ( نحل / 97 ) آيه فوق دليل روشنی برای اين واقعيت است زيرا به هنگام بيان ويژگی های مؤمنان و اساسی ترين مسائل اعتقادی و اخلاقی و عملی زن و مرد را در کنار يک ديگر همچون دو کفه يک ترازو قرار می دهد , و برای هر دو پاداشی , يکسان بدون کمترين تفاوت قائل می شود و به تعبير ديگرتفاوت جسمی مرد و زن را همچون تفاوت روحی آن ها نمی توان انکار کرد و بديهی است که اين تفاوت برای ادامه نظام جامعـه انسانـی ضـروری است و آثـار و پيامدهـايي در بعضی از قوانين حقوقی زن و مرد ايجاد می کند . ولی اسلام هرگز شخصيت انسانی زن را همچون جمعی از روحانييون مسيحی در قرون پيشين زير سؤال نمی برد که آيا زن واقعاً انسان است و آيا روح انسانی دارديا نه ؟ نه تنها به زير سؤال نمی برد بلکه هيچگونه تفاوتی از نظر روح انسانی در ميان اين دو قائل نيست .


اسلام برای زن همان استقلال اقتصادی را قائل شده که برای مرد قائل شده است . به همين در علـم رجـال اسلامی , بـه بخش خاصّی مربوط به زنان دانشمندی که در صف فقها بودند برخورد می کنيم که از آن ها به عنوان شخصيت های فراموش ناشدنی ياد کرده است , اگر به تاريخ عرب قبل از اسلام باز گرديم و وضع زنان را در آن جامعه بررسی کنيم که چگونه از ابتدايي ترين حقوق انسانی محروم بودند , و حتّی گاهی حقّ حيات برای آن ها قائل نمی شدند و پس از تولّد آن ها را زنده به گور می کردند , و نيز اگر به وضع زن در دنيای امروز که به صورت عروسک بلااراده ای در دست گروهی از انسان نماهای مدعی تمدّن درآمده بنگريم تصديق خواهيم کرد که اسلام چه خدمت بزرگی به جنس زن کرده و چه حقّ عظيمی بر آن ها دارد .


کوبيدن يک روش جاهلی :
يکی از روش هايي که در دوران جاهليت برای جدايي زن و مرد مرسوم بود و اين روش نيز قبل از نزول حکم طلاق در بين تازه مسلمانان هم ادامه داشت , اين عمل ايلاء است که به معنی سوگند خوردن بر ترک عمل زناشويي است .


در جاهليت هنگامی که مردی از همسر خويش متنفر می شد , گاهی سوگند ياد می کرد که با او هم بستر نگردد , و با اين راه غيرانسانی همسر خويش را در تنگنای شديدی قرار می داد , نه او را رسماً طلاق می داد تا آزادانه با انتخاب شوهر دلخواهش به خواسته های خويش برسد , و نه خود بعد از آن سوگند شديد حاضر می شد آشتی کرده و به صورت يک همسر با او زندگی کند .
- لِلَّذينَ يُؤلِونَ مِن نِسآئِهِم تَرَبُّصُ اَربَعَهِ اَشهُرٍ ...


آيه مورد بحث طرحی را که اسلام در اين باره ريخته است بيان می کند , می گويد : شوهر تا چهارماه مهلت دارد که زن را از اين گرفتاری و نابسامانی نجات دهد يا از سوگند خود برگشته , و با همسر خويش زندگی کند , و يا رسماً او را طلاق داده و آزاد سازد .


انتخاب راه اول و بهم نزدن کانون خانواده بدون ترديد عقل پسند و مورد رضايت پروردگاراست , و لذا در آخر می گويد : فَاِن فآؤُ فَاِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحيمٌ . ( اگر از تصميم خود برگشتند خدا بخشنده و مهربان است ) .
اما اگر تصميم به جدايي گرفت و طلاق داد در اين صورت بخشش و مغفرت مسلّم نيست , و خداوندی که از همة اسرار آگاه است . می داند که آيا هواپرستی , شوهر را وادار کرده از قانون طلاق سوء استفاده کند , و يا راستی وضع او چنين ايجاب نموده است , پروردگار نسبت به اجرای ظاهری طلاق شنوا و از انگيزه و محرک آن هم مطلع می باشد لذا در پايان آيه می فرمايد :
- وَ اِن عَزَمُوا الطَّلاقَ فَاِنَّ الله سَميعٌ عَليمٌ ...


- ولی بايد توجه داشت گرچه اسلام حکم ( ايلاء ) را به کلی ابطال نکرده است , اما در حقيقت آثار آن را از بين برده , زيرا به کسی اجازه نمی دهد با ( ايلاء ) و سوگند بر ترک عمل زناشويي , از همسرش جدا گردد . و اگر می بينيم حريم و مدتی برای شخص ايلاء کننده قائل شده است نه به خاطر اين است که راستی می شود باايلاء و سوگند حقی از حقوق زناشويي را باطل کرد بلکه از اين جهت است که آميزش جنسی به عنوان يک واجب شرعی در هر چهار ماه لازم است .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید