بخشی از مقاله
فصل اول
كلياتي در خصوص حوادث و گزارش هاي جنايي، عامه پسند
- نقش مضاعف مطبوعات
- موضوعات عامه پسند
- نقش تاًثير عكس در گزارش هاي جنايي
- يك ماجراي تاريخي و استثنايي از عكاسي جنايي در مطبوعات
- آيا رسانه هاي مشوق جنايت هستند
نقش مضاعف مطبوعات
اهميت مطبوعات و نقش آن در ابعاد گوناگون زندگي افراد انساني وشكل دهي افكار و انيشه ها غيرقابل انكار است. يكي از اصيل ترين و آموزش دهنده ترين پديده هايي كه براي جوامع بشري قابل تصور است مطبوعات مي باشند كه با نشر مطالب ارزنده بر آگاهي ها و معلومات عموم مي افزايند وباعث تنوير افكار و انديشه ها مي شوند و در جامعه دگرگونيهايي را به وجود آوردند كه با نياز زمان هماهنگ باشد. وليكن عليرغم نقش مثبت مطبوعات در ابعاد ذكر شده و ساير وجوه همچون اطلاع رساني، فرهنگ سازي و… آيا اين پديده منفي از خود بر جاي گذارد و اين امر چگونه ميسر مي شود؟
بعضي از جامعه شناسان و جرم شناسان انتشار جنجالي و مصور دزديها و جنايات و ماجراهاي خلاف عفت و هتك ناموسي را در مطبوعات ، از اين نظر كه ممكن است مورد تقليد قرار گيرد زيان آور مي دانند. در صورتي كه عده اي ديگر از نظر تقويت حس عدالتخواهي و مبارزه با جرم و جنايت آن را بدون ضرر و حتي مفيد مي دانند و عقيده دارند چون مطبوعات وسيلة ارتباط عمومي و وسيله خبري هستند اخبار را هر چه باشد چه خوب و چه بد بايد در معرض اطلاع عموم بگذارند و در نتيجه مردم با روش قضايي و چگونگي آن نيز آگاهي يابند.
موضوعات عامه پسند
در ميان وقايع مختلف اجتماعي موضوع ها و مسائل متعددي مي توان يافت كه از نقطه نظر عاطفي و احساسي، عامه مردم را تحت تاًثير قرار مي دهند و در صورتي كه مطبوعات آنها را منعكس سازند، خوانندگان فراواني پيدا مي كنند. به همين دليل در بسياري از ممالك جهان روزنامه هاي پرتيتراژ آنهايي هستند كه اينگونه اخبار را منتشر مي سازند و مورد استقبال عامه كم سواد واقع مي شوند.
مسائل مورد علاقه در اطراف كانون هاي عاطفي و احساسي مختلفي دور مي زند كه بعضي از آنها عبارتند از:
مرگ، فوت شخصيت هاي بزرگ، تمام مرگ هاي ناگهاني و غير عادي (جنايات، خودكشي ها و مرگ هاي ناشي از حوادث) بيماريها و…
حوادث غير عادي: سوانح طبيعي، معجزه ها و كارهاي عجيب مافوق تصور، غول و جن و پري.
روابط عاشقي و اميال جنسي: ازدواج، طلاق، تولد، جنايات جنسي، داستان هاي عشقي، روابط عشقي غير معمولي و…
اختلافات بشري، پول و ثروت، نيكي، رحم و شفقت و…
بديهي است كه مسائل فوق در بسياري موارد ممكن است با يكديگر تركيب شوند و ارزش و اهميت بيشتري پيدا كنند، همانطور كه امكان دارد در خط نزولي علاقه ها نيز علاقه ها و منابع خود شخص با علاقه ها و منافع نزديكان و همسايگان و هموطنان مشترك باشد و بر اهميت خبر بيفزايد.
به طور مثال اختلافات مالي ممكن است به دزدي و قتل بكشد. هوس ها و اميال جنسي در صورتي كه با مهرباني و شفقت تواًم گردد سبب فريب و پشيماني مي شود. لازم به توضيح است كه اگر وضع يكي از افراد مورد محبت انسان با مسائل مورد علاقه او تركيب شود، مثلاً يك شخصيت بزرگ جهاني با يك ستاره سينما ازدواج كند، خبري هيجان انگيز پديد مي آيد. بطور كلي تمام مطالبي كه احساسات مختلف انسان را تحت تاًثير قرار دهند از جهت جلب توجه افراد براي مطبوعات اهميت فراوان دارند،
نقش وتاًثير عكس در گزارش هاي جنايي
تصاويري كه از صحنه هاي جنايت گرفته مي شوند توجه خوانندگان و بينندگان را جلب مي كنند. فيلم هاي تلويزيوني كه در آنها از افراد پليس و اعمالشان تصاويري نشان داده مي شود، جزء پربيننده ترين برنامه هاي تلويزيوني است… رواج اين فيلم ها، خود في نفسه اثبات كننده و نشان دهنده اشتياق لجام گسيخته و علاقمندي بيش از حد مردم به ديدن جنايت و قتل است.
عكس هاي خبري واقعي، بيننده را از دنياي خيالي نماهاي تلويزيوني به حادثه اصلي و واقعي كه در خيابان رخ داده است سوق مي دهد، عكس هاي جنايتكاران كه در روزنامه ها چاپ مي شود حكم هشداري است به بيننده كه: تبهكاران در شب، در روز و در نيمه شب هم بيكار نمي نشينند، پس نمي توان با عوض كردن ايستگاه و يا خاموش كردن تلويزيون مانع اعمال آنها شد. عكس هاي خبري، بر اين نكته تأكيد مي دارند كه جنايت همچنان بزرگترين مشكل هركوي و برزن است، وقتي خوانندگان روزنامه ها، خياباني را كه روز قبل يك مرد در آن تير خورده است مشاهده مي كنند و مي بينند همان خياباني است كه آنها نيز از آن عبور كرده و گذرشان به آن افتاده است، يا بانكي را مشاهده مي كنند كه سارقي با تسليم كردن كاركنانش تمام موجودي آن را به سرقت برده و اتفاقاً آنها نيز پول هاي خود را در آنجا به وديعه مي سپارند آن وقت آمار بالاي بزهكاريها در جامعه معني ملموس و عيني تري براي آنها پيدا مي كند.
استفاده مداوم بعضي سردبيران از اين گونه عكس ها، كنجكاوي هاي سيري ناپذير مردم براي ديدن تصاوير جنايت را بيشتر دامن مي زند. خوانندگاني كه براي ديدن عكسي از يك محكوم فراري رغبت نشان ندهند و براي ديدن تصوير آدمي كه به صندوق يك خواروبار فروشي دستبرد زده بي علاقه باشند واقعاً نادرست است.
شايد كنجكاوي خوانندگان روزنامه درباره عكس حوادث جنايي، ريشه در اين باور و اعتقاد قديمي- ولي به خطا- داشته باشد كه جانيان از نظر ظاهر با افراد معمولي متفاوت اند. اگر چه روانشناسان، نظريه «چهره جنايتكارانه» را در كرده وبي مورد مي دانند، اما خوانندگان شكاك دقت مي كنند تاببينند آيا محكوم چشم هايش نزديك به هم و يا ابروهايش پايين افتاده است يا نه؟ بهر حال، عليرغم تعجب پايان ناپذير خريدار روزنامه، از شنيدن اين خبر، بايد گفت كه جنايتكاران افرادي كاملاً عادي اند.
تصاويري كه از قتل ها و ضرب و شتم گرفته مي شود نه تنها احساسات خوانندگان را تهييج مي كنند و كنجكاوي آنها را فرو مي نشانند، بلكه اطلاعاتي در اختيار ما مي گذارند كه از روي متن و نوشته به دشواري مي توان كسب كرد.
عكس هايي كه معتادان موادمخدر گرفته مي شود نشانگر آن است كه مثلاً ده تن مادة مخدر ماري جوانا حقيقتاً چقدر مي تواند خانمان برانداز باشد. عكس هايي كه مثلاً از يك كمينگاه گرفته مي شود، نشان مي دهد يك تيرانداز از چه فاصلة نزديكي به قرباني ها شليك كرده است، تصوير تك چهره يك دزد نشانگر آن است كه قيافه مادربزرگي كه به 5 بانك دستبرد زده چقدر غلط انداز و گول زننده بوده است.
نويسنده وقايع خبري، در قياس با كاري كه يك عكس سادة خبري براي تشريح و توصيف يك صحنه جنايت، انجام مي دهد، وقت بيشتري بايد صرف كند. يافتن لغات و كلمات مناسب براي تشريح و توصيف صحنه مورد نظر ساعت ها وقت لازم دارد.
گاهي عكس هاي جنايي داراي اهميتي فراتر از ارزش خبري هستند. بيانگر نكاتي هستند به مراتب ظريف تر و مهم تر از گزارشي كه بازگو مي كنند، از آنجا كه عكاسان به ندرت از مراحل مختلف يك جنايت يا يك دستگيري واقعي عكس مي گيرند؛ بنابراين سردبيران، اين گونه عكس هاي ناياب را بدون در نظرگرفتن ميزان اهميتي كه آن حوادث ممكن است داشته باشند در صفحه اول روزنامه ها چاپ مي كنند. ارزش عكس خبري تنها در اهميت جنايت با عجيب وغريب بودن جرم محدود نمي شود بلكه فوريت و تازگي عكس هاي گرفته شده نيز در اهميت آن دخيل اند.
سؤال منطقي (آيا رسانه ها مشوق جنايت هستند؟)
هنگامي مجرم يا جنايتكار مرتكب جرم يا جنايتي مي شود كه منطبق با روش ارائه شده در رسانه هاي جمعي باشد، بطور طبيعي اين سؤال در مغز زنده مي شود:
آيا رسانه ها مشوق اين امر بوده اند؟
مسئله دراين حقيقت است كه در سالهاي اخير جنايت و جنحه و طور روزافزوني بالا رفته ، زندگي روزمره مردم نيز مورد هجوم راديو و تلويزيون و ساير رسانه ها از جمله مطبوعات قرار گرفته است.
به هر مطالعات پيگير در اين خصوص به روشني نشان مي دهند كه مسئله مزبور غامض نيز هست، امكان يافتن پاسخي در چند خط به اين سؤال وجود ندارد، اما شايان مطالعه و توجه دقيق مي باشد.
در ارتباط با چاپ و انتشار گزارش هاي جنايي، چه مطبوعات جدي و طراز اول و چه مطبوعات جنجالي و عامه پسند پر تيراژ، هميشه دو گروه موافق و مخالف وجود داشته است. موافقين و طرفداران انتشار گزارش هاي جنايي (جرايم) با ارائه نقطه نظرات خود سعي بر اين داشته اند كه فرايند آن را خيلي بيشتر از عدم انتشار بشمرند و در مقابل مضرات و مشكلات ناشي از انتشار گزارش هاي جنايي را ناچيز جلوه بدهند. مخالفين نيز به عكس آنها عمل كرده و اثرات منفي متعددي را بر اينگونه گزارش ها مترتب دانسته اند. در اين پژوهش سعي بر اين شده كه ابتدا ديدگاه ها و تحليل هاي هر دو گروه كالبد شكافي شده و در نهايت به جمع بندي نهايي و ارائه راه كار در زمينه چكونگي انتشار گزارش هاي جنايي (جرايم) پرداخته شود.
فصل دوم
معيارها و انگيزه هاي طرفداران انتشار حوادث و گزارش هاي
جنايي در مطبوعات (از ديدگاه مثبت و موافق)
- اهميت
- واقعگرايي
- منع و ترس
- اطلاعات
- سرگرمي و جذابيت
- نتيجه گيري نهايي و نظريات طرفداران انتشار گزارش هاي جنايي
صاحبنظراني كه انتشار حوادث و گزارش هاي جنايي را د ر رسانه ها مثبت ارزيابي مي كنند معمولاً بر اين نكات تاًكيد دارند:
1- ممكن است برنامه يا صحنه اي يا گزارشي به تزكيه نفس جوانان و خردسالان كمك نموده آنها را از انحراف و گمراهي باز دارد، جوانان به طور ناخودآگاهانه اي مشكلات فردي و شخصي شان را در قالب آنچه مي بينند، يا مي خوانند، مي ريزند و اين امر آنان را به ابراز و انتقال ناسازگاريها و تضادهايشان مي كشاند، گرچه تمايلات ناهنجار موروثي را نبايد فراموش كرد.
2- جامعه نيازمند به گرفتن اطلاعات در تمام زمينه هاي جنايي و جنحه اش است.
3- مسئله اي كه در داستان ها و گزارش هاي جنايي مطبوعات و در فيلم ها و برنامه ها ي تلويزيوني دنبال مي شود، آن است كه فرد شرور حتماً به سزاي اعمالش مي رسد. يعني تأكيد بيشتر برسرنوشت نهايي مجرم و… اين گروه علاوه بر نكات فوق براي انتشار حوادث و گزارش هاي جنايي معيارهايي را قائلند كه اهم آنها بطور مشروح در اين فصل بحث مي شوند.
اهميت
هربرت گائز در كتاب خود «چه چيزي مي تواند خبر باشد» مي نويسد:
داستان و خبري مناسب چاپ مي باشد كه مهم يا جالب توجه باشد. يكي از عناصر كليدي مهم بودن اين است كه مسئله يا موضوع يا رويداد بر روي چه تعداد از مردم تأثير مي گذارد.
مهمترين داستان و خبر آن است كه بر روي هر يك از افراد جامعه به نحوي تأثير بگذارد. تأثير يا اهميت مطلب، معيار اوليه سردبيران روزنامه در انتخاب و جا دادن مطلب در روزنامه مي باشد. در روزنامه شماره 9 اوت 1985 «فيلادلفيا اينكوويرر» در صفحه 7 خواننده با مقاله هاي زير روبرو مي شود، اگر توانسته باشد 7 صفحه اول را مرور كرده باشد:
1- سخنگوي دولت هند فاش ساخت كه اين كشور توانايي توليد پلوتونيوم، جزء اصلي در ساخت جنگ افزار هسته اي را به دست آورده است.
2- پرزيدنت ماركوس، كمك اعطايي اتحاد شوروي را پذيرفت و از فرصت استفاده نموده و دولت آمريكا را به خاطر مداخله درامور موبوط به فيليپين، مورد سرزنش قرار داد.
توليد پلوتونيوم در هند، پديدة ميموني نمي باشد، در حالي كه جنگ افزارهاي هسته اي در دست ابرقدرت ها همواره يك خطر بوده است، در دست كشورهاي جهان سوم، جايي كه بي ثباتي و تندرويي چيزي غيرعادي نمي باشد، تهديد مي تواند شديدتر باشد. اين امر حتي مي تواند پرسش هايي را دربارة الويت ها با توجه به مسائل و مشكلات اساسي هند مانند: فقر، جمعيت زياد، عدم اشتغال و فرهنگ فرقه ايي و… برانگيزند.
در زماني كه مقاله دربارة ماركوس نوشته شده است، او از يك قدرت قابل ملاحظه اي برخوردار بوده و دوستي نزديكي با ريگان داشته است. پس از اين جهت بايد روابط فيمابين دو دولت، مودت آميز باشد، اما اين مقاله به شكل ديگري اشارت داشته است. كسي كه اين مقاله را در ماه اوت 1985 خوانده باشد، نمي تواند سقوط ماركوس از قدرت يا نقش آمريكا را در اين سقوط پيشگويي كند. اما مقاله به عنوان يك اعلام خطر، خدمت نمود و بخواننده هشدار داد كه سرانجام يك چيزي اتفاق مي افتد كه مي تواند به نحوي بر روي او تأثير بگذارد. از اين رو مي توان ايراد گرفت كه يك چنين مقالة مهمي چرا به صفحات وسط روزنامه كشيده شده اند.
همراه با اين مقاله ها ،سردبير مقاله اي دربارة قتل يك رقاصه كاباره را در صفحه اول به چاپ رسانيده بود، چه چيز قتل اين رقاصه را اينقدر مهم ساخته بود؟
مهم بودن اين است كه مطلب چه تعداد از جمعيت را با چه شدت و حدتي و چه فوريتي تحت تأثير قرار مي دهد، داستان اين قرباني بستگان او، همكاران و احتمالاً بعضي از مشتري هاي كافه را به نحوي تحت تأثير قرار داده است.
چنين موضوع هايي به نظر مي رسد كه در يكي دو سطر و در بالاي صفحات روزنامه درج شوند، كافي مي باشد و در اينجا ممكن است اين فكر پيدا شود كه روزنامه قصد فروش بيشتر را داشته است.
اما شكي نيست كه بعضي مطالب جنايي شايستگي درج در صفحه اول روزنامه را دارند مثل: كشتارهاي انبوه، سوء قصدهاي سياسي، رسوايي هاي وال استريت و امثالهم.
ديگر جرائم نيز شايستگي مورد توجه قرار گرفتن مطبوعات را به دليل اهميت پيامدهاي آنها، دارند قضيه تاوانابرالي در نيويورك، از اين دسته مي باشد.
ميس برالي در سن 15 سالگي در نوامبر 1987 ناپديد مي شود. چهار روز بعد جسد او در داخل يك كيسه زباله در كنار آبشار واپينگرز پيدا مي شود. بستگانش گفتند كه او را دزديده اند، به سختي مضروب گشته و شكنجه نموده اند. شش مرد مهاجم سپس گيس هاي او را چيده اند و مدفوع به روي او پاشيده اند و روي سينه اش نوشته اند: «زندگي سياه!» در پايان مهاجمين او را در كيسه پيچيده و رها ساخته اند تا در سرماي شب زمستان، جان بكند.
چندي بعد، تصوير ديگري از رويداد همين قتل برملا مي شود. شاهدان عيني گفتند كه ميس برالي را ديده اند با همان كيسه زباله اي كه براي حفاظت خود از سرما به دورش پيچيده بود از آپارتمان محل مسكوني كه در حوالي آبشار قرار دارد، بيرون آمده است. پرسنل و گوش ها يش با پنبه پر شده بود كه اين نشان مي داد او براي حفاظت از سرما، دست به اين كار زده است. هيچ شواهدي به دست نيامد كه او در جنگل اطراف سرگردان بوده باشد، هيئت منصفه و روزنامه «نيويورك تايمز» نتيجه گيري كردند كه هر دو شكل تعريف واقعي، جعلي و ساختگي بوده است. اين داستان جنايي از نظر مأمورين اجراي قانون و روابط نژادي و در كل براي همه مردم حائز اهميت بوده است.
اگر اين رويداد پرده پوشي مي شد و روزنامه ها دربارة آن مطلب نمي نوشتند، اعتبار و شهرت پليس ناحيه به شكل غير قابل ترميمي خراب مي شد، فرماندار و دادستان زير ابري از اتهام به نژاد پرستي پوشيده مي شدند.
از اين روي، اهميت مسئله ايجاب مي كرد كه مطبوعات به آن توجه نمايند و مردم را روشن سازند.
واقعگرايي
خبرنگاران و روزنامهنگاران معمولا با اين سوال روبرو ميشوند كه چرا به جاي اخبار بد روي اخبار خوب تكيه نميكنند؟ پاسخ اين است كه درباره جهان آن طور كه هست مينويسند و با همه زشتيهايش و نه تصوير خيالي و زيبايي از آن.
اين پاسخ رك و سريع ميتواند پرسش كنندگان را آرام سازد. اما تا چه حد صحيح است؟ آيا خبرنگاران آئينهاي را بالاي سر جامعه نگاه ميدارند و حوادث زندگي را صادقانه منعكس مينمايند؟
برخي مطبوعات بر روي «قتل» تاكيد دارند، گو اينكه از هر ديد و نظري، اين جرم از نادرترين بزههايي ميباشد كه اتفاق ميافتد در بررسيهاي اخبار جنايي روزنامهها، عملا يك يافته مشابه پيدا ميشود: جرايم خشونتآميز بيش از ديگر انواع بزهها، مورد توجه قرار ميگيرند. براي مثال، سرقت به احتمال زياد بيش از نسبت 10 به يك جرايم خشونت آميز رخ ميدهد، اما مثل قتل مطرح نميشود.
مطبوعات، سالم نشستن هزاران هواپيما را در روز ناديده نمي گيرند، اما گزارش سقوط يك هواپيما را تهيه ميكنند. خبر يعني «تازگي و خارج از موارد عادي و پيش پا افتاده بودن» اين نظريه جرم را هم در بر ميگيرد. هيچ گزارشگري خبر نميدهد كه ديروز 46 هزار دانش آموز دبيرستان در هوستون مثل خانمها و آقايان خوب در مدرسهها رفتار كردند اما درباره تنها يك دانش آموز، بيلي باب پوكت، كه مغز معلمش را با طپانچه تركانيده گزارش تهيه ميكند.
منع و ترس
بعضي از دست اندركاران مطبوعاتي اعتماد دارند كه انتشار اخبار جنايي در كل به جامعه سود ميرساند. آنها اظهار مينمايند كه اخبار پليس در ارتباط با از هم پاشيده شدن گروههاي جنايتكار، بازداشتها، محكوميتها و صدور حكمهاي زنداني طولاني هشدار و اعلام خطري براي خطاكاران ميباشد كه چه سرنوشتي در انتظار آنها ميباشد. از جمله مفسريني كه از اين نظريه حمايت مينمايد، مشهورترين ناشرين، ژوزف پوليترز ميباشد.
دبليو، اسوان برگ در كتاب «پوليترز» نقل كرده است: «هيچ جرمي، هيچ خدعه و فريبي، هيچ كلاهبرداري، هيچ گناه و فسق و فجوري، وجود ندارد كه در خفا به استمرار خود ادامه ندهد.
همه آنها را بيپرده رو كنيد، آنها را هم بشكافيد، توصيف نماييد، به آنها حمله كنيد، آنها را در مطبوعات به باد سخره بگيرد، و تقبيح نماييد و … نظر و عقيده عامه مردم آنها را ميزدايند و محو ميسازند.»
جدا از علاقه بينهايت پوليترز در ارائه مطالب و داستانهاي جنايي در روزنامهها منتقدين گفتند كه او داستانهاي خيالي را به چاپ ميرساند تا نظر خوانندگان خود را در ميان قشر كارگر نو خواسته شهر كه بسياري از آنها قدرت درك مطلب و اخبار پيچيدهتري را ندارند، جلب نمايد.
فرض را بر اين بگيريم كه او در كارش مصصم بوده و اعتقاد داشته كه انتشار اخبار جنايي سبب تهذيب آنهايي ميشود كه مستعد آلودگي هستند. اگر اين فرض صحيح باشد، در اين صورت تاثير بازدارندگي، قاعدتا بايد با قطع درج مطالب جنايي از ميان برود.
ديويد پين اين تفكر را با نرخ سرقت مسلحانه، دزدي و سرقت اتومبيل در چهار شهر در پيش از درج مطالب جنايي در روزنامهها و قطع انتشار و چاپ چنين مطالبي مقايسه نمود. او اين سه جرم را از آن جهت انتخاب نمود كه آنها را مناسب وضع بارداري يافته بود و اما پين، بعد از توقف درج مقالههاي جنايي، تغيير محسوسي را مشاهده ننمود.
خلافكاران ظاهرا با همان روند و گام به تبهكاريها ادامه دادند. به نظر ميرسد كه بيشتر جرم شناسان از اينكه اخبار جنايي نميتواند مانع بروز جرم شود، ناآگاهند و به همين دليل، توضيحي براي آن ارائه نكردهاند. اما اين امكان وجود دارد كه آنها بدان بينديشند، براي شروع، فرض بر اين گرفته ميشود كه خلافكاران نميتوانند از طريق اخبار جنايي از ارتكاب جرم بازداشته شوند. مگر اينكه آنها علاقهاي به اخبار داشته باشند، بتوانند بخوانند، مبلغ كمي پول خرج خريد روزنامه بنمايند.
اين شرايط سبك و ساده به نظر ميرسد، اما ميتوانند سهل الوصول نباشند. بيشتر خلافكاران از شغل آبرومند و ثابتي برخوردار نيستند، درآمد قابل ملاحظهاي ندارند، اغلب نه ميتوانند روزنامه بخوانند و نه با هوش هستند، سر و كار همه به زندان نميافتد و بيشتر آنها هم راهي زندان ميشوند، مجرمين حرفهاي هستند. جرج بتو يكي از روساي پيشين زندان مي گويد:
«اكثر زندانيان نه با هوش هستند و نه زيرك. و حيلهگر و نه مانند تبهكاران كه با آب و رنگ روي صفحه تلويزيون يا پرده سينما نمايش داده ميشوند، بلكه آنها بيچارههاي احمق و بي منطقي ميباشند» اين داوري خيلي رك و شديد است، اما حقيقت دارد. تنها درصدي معدودي از زندانيان فارغ التحصيل دبيرستان و چند تايي هم با ضريب هوشي صد به بالا ميباشد.
جرم شناسان مشهور خاطر نشان ميسازند كه هم ضريب هوشي بالا و هم درجه باسوادي، از مشخصههاي خوب شناخت تاثير مطالب جنايي بر روي جرم هستند.
واقعيت امر اين است: آنهايي كه از سواد كمتري برخوردارند و كمتر با هوش هستند، بيشتر مرتكب خلاف ميشوند.
اين افراد كمتر يا اصلا روزنامه نميخوانند و همين توضيحي بر اين است كه چرا روزنامهها فاقد تاثير باردارندگي ارتكاب جرم (در مورد مجرمين) ميباشند.
در حالي كه اخبار جنايي تاثير خيلي كمي بر روي خلافكاران دارند، ميتوانند بر روي قربانيان، بالقوه تاثير قابل ملاحظهاي داشته باشند، به خصوص بر روي آنها كه روزنامه ميخوانند و اخبار مربوط به جرم و جنايت را جدي ميگيرند. اين اخبار و مطالب ميتوانند خواننده را از گشت و گذار در مناطق و محلههاي خطرناك مثل پاركها و خيابانهاي خلوت و تاريك بر حذر دارند. در آزمايش اين فرضيه، «ليندا هيث» در كتاب خود تحت عنوان «تاثير گزارشهاي جنايي در روزنامهها بر ترس آنها در جاهاي ناشناخت» بعضي داستانها بر ترسشان ميافزايد و برخي آنها را متاثر و افسرده ميسازد.
ليندا هيث اظهار مينمايد موجه نمايي بيشتر مردم كه مايلند خود آنچه را برايشان اتفاق ميافتد، كنترل نمايند، موجب ميشود وقتي مطلبي را درباره جنايت مي خوانند به دنبال نكتهها و اشاراتي بگردند كه چه چيز باعث آسيب پذيري قرباني شده است. اگر بتوانند به چنين اشاراتي برسند، سعي ميكنند خصيصهاي را پيدا كنند كه خودشان را از قرباني متمايز ببيند. وقتي چنين نشانهاي را پيدا كردند آرام مي گيرند و نتيجهگيري مي كنند، گر چه خيلي منطقي نيست كه قرباني بعدي نخواهند بود.
اما اگر نفهمند چه چيز قرباني را آسيب پذير ساخته و يا تفاوتي ميان خود و قرباني پيدا نكنند، در اين صورت ترس بر آنها غلب ميكند و تصور ميكنند كه متجاوز به طور اتفاقي و بدون قصد قبلي به قربانيان حمله ميكند و يا حتي بدتر، خود خواننده نيز ممكن است قرباني بعدي باشد.
هيث ميافزايد:
جرم و جنايت تخطي به قوانين اجتماعي است و مرتكب در بعضي موارد كاملا اشكار و وقيحانه، قوانين و معيارهاي اجتماعي را زير پا ميگذارد. وقتي زني در يك مزرعه دور افتاده به تفنگ به جان شوهرش كه در خواب است ميافتد، بدن او را سوراخ سوراخ ميكند و گوشتش را قطعه قطعه ميكند و جلوي حيوانات وحشي مي اندازد، اين يك تجاوز و توهين آشكار به همه جامعه ميباشد.
اقدام اين زن متجاوز و هتك حرمت رسوم و شعائر از جمله پيمان و سوگند زناشويي ميباشد كه بايد به يكديگر عشق بورزند و غمخوارهم در سختيها باشند و از موارد نقش آشكار ديگر عرف اجتماعي، دفن ميت است. چنين جرايمي در خاطرهها ميماند و ترس را در ما زنده نگه مي دارد. هيث سپس به نظريه مقايسه معكوس برمي گردد و اظهار ميدارد، وقتي مردم خود را با آنها كه شانس و اقبال كمتري دارند، قرين و مقابله مينمايند، احساس آراميش بيشتر ميكنند. اين يك خصيصه خوب و معقول نميباشد، اما يك واقعيت است.
بيشتر مردم دوست دارند فكر كنند كه چمن آن طرف ديوار مزرعه شان كمرنگ تر است. يك داستان جنايت بيرحمانه در سواحل شرقي موجب ترس در مردم در غرب نميشود، بلكه احساس امنيت مينمايند و تصور ميكنند بر خلاف مردمي كه در شرق زندگي ميكنند، در محيط امني به سر ميبرند.
نيويوركي ها دوست دارند چنين فكر كنند. اگر پيروان عقيده «استفاده عملي از شغل و وظيفه» درست گويند، در اين صورت اخبار جرم در روزنامهها ميتوانند عملا موجب كاهش جرم بشوند چرا كه اين خبرها موجب ميشوند كه خواننده بترسد و در خانه بماند و يا در جاهايي تردد نمايد كه كمترين شانس قرباني شدن وجود دارد، اين خود در واقع دو فرضيه ميباشد:
1- اخبار جنايي ترس را افزايش ميدهد و 2-ترس شانس قرباني شدني را كم ميكند، درباره فرضيه اول، هيث ميگويد كه برخي مطالب ترس را افزايش ميدهند و برخي از شدت آن مي كاهند و در مجموعه دو تاثير يكديگر را خنثي مينمايند . بدين سان پژوهش هيث تلويحا مي گويد كه اخبار مربوط به جنايت به آن اندازه تاثير گذار نيستند كه نرخ ارتكاب جرم را كاهش بدهند.
اطلاعات
تعداد معدودي از افراد ممكن است وجود داشته باشند كه مطبوعات را مسئول ارتكاب جرم بدانند، بنابراين وقتي هزاران افراد شرور مرتكب اعمال خلاف اخلاق و قانون ميشوند، اين خبرنگاران نيستند كه بار گناه به گردن آنها گذاشته ميشود، چون در واقع آنها سعي دارند كه عليه ارتكاب جرم گام بردارند. شايد آنها چنين هم ميكنند اما بنا به نظريه برخي صاحبنظران اين كافي نميباشد، احتمالا مطبوعات بايد نظارت و مراقبت درست را هم اعمال بدارند.
يك طريق اعمال چنين نظارت و مراقبتي اين است كه درباره تهديدهاي محتمل الوقوع به افراد جامعه يك هشدار و اخطار ميدهند. وقتي از پيش به مردم اخطار داده شود و آنها را متوجه خطر احتمالي بكنند، ميتوانند بسيج شوند و از خود محافظت نمايند. بدينسان براي مثال، گزارشها و پيش بينيهاي وضع هوا به آنها امكان ميدهد كه خود را براي شرايط جوي خاص آماده كنند. آب و هوا تنها يكي از مسائل بيشمار دنيايي ميباشد كه مردم دوست دارند روزنامههايشان اطلاعات درست در اختيارشان بگذارند، براي مثال كدام خيابان يا ايستگاه قطار زيرزميني بيشترين تهديد را براي عابرين در بر دارد. اما به جاي فراهم آوردن چنان اطلاعات سودمندي، گزارشهاي جنايي معمولا هر زمان يك جنايت با به طور مشروع و مفصل بيان مينمايند وليكن از عموميت دادن آن طفره ميروند. اگر گزارش جنايي، رونوشت گزارش دفتر ثبت وقايع پليس باشد در اين صورت آنها فقط حادثهاي را تعريف كردهاند و به عنوان يك قاعده و اصل، نه يك نتيجهگيري عمومي از ماهيت جرم و يا حقايق و وضعيتهايي كه منتهي به ارتكاب جرم شده به عمل آوردهاند و نه اهميت حقايق را مطرح كردهاند.
خواننده ناآگاه از جرم، ماهيت جرم و جرم شناسي، براي حفاظت از مايملك و دخترش كه بايد تنها به مدرسه و محل كار برود، با يك چنين نظارتي، درستي نميتواند بگيرد.
سرگرمي و جذابيت
هربرت گانز، مولف كتاب « چه چيزي ميتواند خبر باشد» مي گويد: خبري مناسب و با ارزش است كه مهم و جالب توجه باشد. خيلي از مفسرين معتقدند كه خبرهاي جنايي جالب توجه هستند. كار اريكسون در كتاب «يادداشتهايي براي جامعه شناسي انحراف» خاطر نشان ساخته است كه روزنامه ها نوعي سرگرمي را براي خوانندگان فراهم ميآورند (زماني كه مردم اعدامهاي عمومي يا زنداني شدن افراد خاطي را مشاهده ميكنند).
اينكه چرا خوانندگان مطالب جنايي را جالب توجه ميبينند روشن نميباشد، آيا وجه تشابهي با قرباني با خاطي ميبينند؟ يا آنكه علاقه آنها به جرم و جنايت به دليل حمايت تكان دهندگي آنها ويا غير قابل پيشگويي كردن چنين رويدادهايي ميباشد، يا شايد هم اخبار جنايي آن طور كه غلو ميشود، جالب نباشند.
بررسيها نشان ميدهد كه مسائل جنايي ميتوانند جالب توجه باشند، اما هميشه چنين نيست. مقالههاي صرفا جنايي كه فقط به شرح ماجرا ميپردازند، علاقه كمي توليد ميكنند.
نتيجه گيري نهايي و نظريات طرفداران انتشار گزارشهاي جنايي
1- براي صدها سال، دانشمندان علوم سياسي بر اين عقيده بودهاند كه اگر قرار باشد دموكراسي زنده بماند، عامه مردم بايد به اطلاعات و اخبار دسترسي داشته باشند، يك چنين تفكري، كشورها را بر آن داشته است كه در قانون اساسي خود، حراست از آزادي مطبوعات را بگنجانند. اعتقاد همگان بر اين است كه آزادي مطبوعات يك موهبت با ارزش ميباشد. امابايد ديد كه روزنامهها از اين موهبت چگونه بهرهبرداري ميكنند.
جرم، نه وطن خواهي است و نه يك ارتقا بخشنده سيستم مدني يا دموكراسي. به نظر ميرسد برخي مطبوعات در شهرهاي بزرگ گرايشي در جهت خلق احساس آشفتگي و مضطرب سازي مردم با درج مسائل جنايي دارند و بدين ترتيب به جاي نظم، بي نظمي را تبليغ مينمايند. چرا؟ با چه هدفي؟ آنها بكه نمايندگي از طرف مطبوعات صحبت ميكنند. اظهار دارند كه اخبار جنايي تاثيرات مثبتي بر روي جامعه و هم بر روي روزنامهها دارند.
مايكل استيفنز، كارشناس ارتباط جمعي در كتاب خود با عنوان «تاريخ خبر» مي نويسد: «جوامع براي تقويت درك و فهم قوانين و كيفرهاي مصرحه در قوانين، وابسته به اخبار تخطي از قانون ميباشند. جوامع متكي به شرح و تفسيرهاي خارج از عرف و معيارها هستند تا روح توافق و هماهنگي عمومي را نسبت به چنان خصايصي به عنوان عادي بودن معيارهاي خوب اجتماعي تقويت نمايند. هر يك از اعضاي جامعه در واكنش به ترس، اندوه و غم، خشم و غضب، بيحرمت ساختن، بي عدالتي سهيم هستند ويك حس مشترك در منظور و سرنوشت پيدا مينمايند.
2- برخي نظريههاي روانكاوي، گزارشهاي جنايي را به مثابه«ملين رواني» ميشناسند. طبق اين نظريه، خواننده گزارش جنايي، تمايلات تهاجمي يا عشقي خود را با حد كافي ارضا ميكند بدون آنكه از اين رهگذر براي خود يا اجتماع خود خطري داشته باشد.
«ريموندگس» استاد دانشگاه اكس- مارسي در كتاب «جرم شناسي نظري» و در بحث ارتباط جمعي و تبهكاري مينويسد:
«از تاريخي كه «لومبروزو» با تاثير شوم مطبوعات در تبهكاران مهر بطلان زده، يك جريان فكري مهم در زمينه اتهام عليه مطبوعات به وجود آمده كه بيشتر به وسايل سمعي و بصري معطوف شده و مسئوليت مهم توسعه تبهكاري معاصر را به گردن آنها انداخته است.
در عوض تعدادي از محققان كه به حرفه ارتباط جمعي اشتغال ندارند ولي منفعت دفاع از اين گونه وسايل در نظرشان مسلم است، ادعا ميكنند كه اين تكنيكها انعكاس در وضع اخلاقي مجموعه محيط ندارد و بي گمان فاقد توان جرم زدايي است. بعضي از روانكاوان در ادعاي خود تا آنجا پيش رفتهاند كه وسايل ارتباط جمعي را نمونهاي از غم نامه يا نمايش حزن آور باستان با نقش «ملين» شفا بخش تلقي ميكنند كه به خواننده يا به تماشاگر اجازه ميدهد تا گرايشهاي پرخاشجويي و عشقي خود را به گونه نمادين، جامه عمل بپوشاند بدون اينكه براي آنان يا براي جامعه خطري در بر داشته باشد.
دكتر كاظم معمتمد نژاد نيز در تاييد همين مطلب در كتاب وسايل ارتباط جمعي مينويسد: «در كنار وظايف تفريحي وسايل ارتباط جمعي، بعضي از روانشناسان و جامعهشناسان به نقش درمان رواني اجتماعي آنها نيز توجه مي كنند، اين دسته از دانشمندان عقيده دارند كه مطبوعات و راديو و تلويزيون و سينما با انتشار اخبار و داستانهاي جنايي و پليسي، بيماران رواني بسياري را كه عقدههاي سركوب شده و تمايلات خشونت آميز و ناخودآگاه دارند، درمان ميكنند، زيرا افرادي كه در شرايط نامساعد زندگي براي جبران ناكاميها و شكستهاي خويش ممكن است دست به اعمال خشن و يا ناشايست بزنند، هر گاه نمونههايي از اين اعمال در روزنامهها يا مجله بخوانند يا از راديو بشنوند يا در فيلمهاي تلويزيوني و سينمايي تماشا كنند، تا حدود زيادي تمايلات دروني آنها به اعمال خشونت ارضا ميشوند و از قيد دلهرهها و اضطرابهاي روحي رهايي مييابند.
البته بايد نظر داشت كه وسايل ارتباطي جمعي در اين زمينه هميشه نقش مثبت ندارند و در اوضاع و احوال گوناگون- به تناسب شرايط اقتصادي و اجتماعي افراد يك جامعه وسطح آگاهي و فرهنگي آنها -ممكن است آثار نامطلوب اجتماعي پديد آورند. چنين نتايج مطلوبي را مخصوصا مي توان در ميان نوجوانان تمام جوامع و اكثر افراد كشورهاي توسعه نيافته مشاهده كرد.
3-نظر ديگر حاكي از آن است كه جاذبه رويدادهاي مختلف جنايي في نفسه ايجاب نميكند كه در تبهكاري جامعه اثر شومي داشته باشد. براي تعيين رابطه بين جنايت و مطالعه مطبوعاتي كه رويداد جنايي را منعكس ميسازند، دو نوع تحقيق به عمل آمده است يكي از طريق پرسشنامه و ديگري از طريق باليني.
روش پرسشنامه را بانو لئودو براي در بلژيك به كار برده است تا اينكه يك گروه جمعيت عادي ناكرده بزه را به يا يك گروه بزهكار، در زمينه تمايلشان در مطالعه اخبار جنايي مقايسه كند.
با پرسشنامهاي متضمن رويداد جنايي و تمام مراحل دادرسي، واكنشهاي مختلف پرسش شدگان، در برابر عوامل متهم دادرسي، قاضي، متهم و بزه ديدگان بررسي گرديد. در اين راه 218 پرسشنامه در اختيار بزهكاران گذاشته شد و 218 پرسشنامه بين افراد ناكرده، بزه توزيع گرديد و 150 پرسشنامه به مردان بازداشتي و 10 پرسشنامه هم به زنان بازداشتي توزيع شد، مردان و زنان ناكرده بزه، از نقطن نظرهاي مذهبي، زبان و منطقهاي نمايندگان يا معرفي جمعيت كل كشور بودند ولي در انتخاب آنها، جنبه حرفهاي رعايت نشده است.
بر حسب نتايج به دست آمده، از اين تحقيق معلوم گرديد كه رويداد جنايي مورد مطالعه بزهكاران و افراد ناكرده بزه بوده است ولي درصد افراد ناكرده بزه در مطالعه رويدادهاي جنايي بر درصد بزهكاراني كه به مطالعه رويدادهاي جنايي ميپردازند فزوني داشته است، زيرا 38 درصد اشخاص آزاد كه مورد پرسش واقع شدهاند بر حسب «عادت» به خواندن شرح رويدادهاي جنايي ميپردازند. در مقابل 30 درصد زندانيها به اينكار مبادرت ميورزند.
بيشتر پرسش شدگان از طبقه جوان بودند. مطالعه رويدادهاي جنايي در بين نوجوانان ناكرده بزه و بزهكاران جوان، اختصاص به روزنامه نداشته است.
فصل سوم
تبعات منفي انتشار حوادث و گزارشهاي جنايي در مطبوعات
(از ديدگاه مخالفين و منتقدين)
- ادبيات جرم و جنايت
- تلقين و تقليد
- آموزش جنايي
- رشد فزاينده خشونت و پرخاشگري
- تشديد احساس ناامني در افكار عمومي
- قهرمان پروري و ايجاد حسن شهرت طلبي
- عادي جلوه دادن جنايت و بيتفاوتي افراد نسبت به آن
- اختلال در امر دادرسي و تاثير بر روي دادگاه
- تبليغ بينظمي
- ارتباطي ميان ترس از جنايت و روشهاي رسانههاي جمعي وجود ندارد
- تاثير منفي گزارشهاي جنايي بر روي كودكان، نوجوانان و جوانان
مطبوعات جنجالي و عامه پسند با ماجراهاي جنايي و شرح و بسطهاي غير ضروري و ايجاد جذابيتهاي كاذب خبري، خوانندگان بيشماري را به طرف خود جلب و در نتيجه با اختصاص تيراژ بسيار زياد براي خود به درآمدهاي هنگفتي (هم از طريق تيراژ زياد و هم جذب آگهيهاي تبليغاتي تجاري) دست مييابند و همواره از طرف دانشمندان علوم اجتماعي همچون جامعه شناسان، جرم شناسان، روانشناسان و… سرزنش و مورد حمله واقع شدهاند.
آنها ميگويند خطري كه اين گونه مطبوعات براي جامعه دارند از نقش جناياتي كه به وقوع پيوسته به مراتب بيشتر است. صرف نظر از اينكه اينگونه مطبوعات از مجراي ارتكاب جنايت تبهكاران سود ميبرند. سرمشق جنايي و يك الگوي دقيق براي ارتكاب جنايتي نظر آنچه واقع شده به ديگر مستعدان ميآموزند تا چندين نمونه ديگراز آن جنايت اتفاق افتد، با اين تفاوت كه در جنايات بعدي، اشتباهات جنايتكاران قبلي تكرار نشود و حتي جنايات ارتكابي فاش نگردد.
دكتر سيكارد وپولوزول ضمن انتقاد از روشهاي نادرست مطبوعات، يكي از عوامل بسيار مهم ايجاد كننده حالتهاي جنايي در افراد را داستانها، تفسيرات جنايي و نوشتههايي ميداند كه اعمال خشونت آميز را به صور مختلف در خلال داستان و به وسيله تصاوير كه ميتواند ميليونها ميكروب سل را در با خود به همه جا ببرد و پخش كند، مطبوعات هم به صورت يك قدرت كامل و مهاجم قوي قادر است عوامل مسري اين جنايت را به وسيله نشر اخبار جنايي به همه جا ببرد و كنجكاي ناسالم افكار عمومي را جلب نمايد.
سزار لومبروزو، جرم شناس مشهور راجع به اثر شوم گزارشهاي جنايي مينويسد:
«تحريكات مرضي، در اثر افزايش معجزهآساي مطبوعات جنايي، اكنون صد برابر گذشته است. اين گونه مطبوعات پست، فقط براي خالي كردن جيب مردم و كثيفترين متاع، قلم خود را در گنديدهترين زخمهاي پوسيده اجتماعي فرو ميبرند و اشتهاي خطرناك و فساد انگيز و گمراه كننده ترين كنجكاي پست ترين طبقه اجتماعي را تحريك مي كنند».
تارد، جامعه شناس و روانشناس و جرم شناس فرانسوي در كتاب «عقيده و مردم» مينويسد:
«مطبوعات جنايي چه نمونههاي اخلاقي در برابر ديدگان جوان قرار ميدهند؟ اين مطبوعات مخوفترين و ماهرترين وسيله تبليغاتي تبهكاري محسوب ميشوند كه انسان حتي به ضرر خود دست به اين آتش جانسوز ميزند و وجود خويش و جامعه خود را فنا ميسازد. با اين مقدمات، اجازه بدهيد بگوييم مطبوعات و مديحه سرايان جنايتكاران خود معاونان اصلي و بسيار قوي جرم هستند زيرا بذر جنايت را آنان با قلم خود، به عنوان گزارش جنايي، در مزرعه وجود و زمينه مساعد نوجوانان ميافشانند.»
برخي نيز اظهار داشتهاند كه اين گونه مطبوعات در قبال حوادث و واكنش آنها بر روي خوانندگان بيتفاوت هستند. مهمترين مسئله براي مديران اين مطبوعات افزايش تيراژ نشريات ميباشد.