بخشی از مقاله
چکیده
ارتباطات میانانسانی معصومین (اعم از پیامبر اکرم و ائمه طاهرین (ع)) با مخالفان خود، دربردارنده درسهایی گرانبها در حوزه تربیت اخلاقی برای مربیان تربیت است؛ برخوردهایی که حتی در مواردی منجر به هدایت شخص مخالف و پیوستن او به جمع مؤمنان گشته است. این نوشتار، با بررسی رفتار عملی امام علی (ع) در مواجهه با مخالفان از یک سو، و تحلیل سخنان و گفتار ایشان درباره چگونگی رفتار با مخالف از سوی دیگر، به استخراج مهمترین اصول و روشهای تربیتی در مواجهه با مخالف میپردازد.
واژگان کلیدی: امام علی (ع)، نهجالبلاغه، اخلاق ارتباطات، اخلاق دینی، ارتباط با مخالف، اصول و روشهای تربیتی.
مقدمه
مهمترین مفروضات این پژوهش را میتوان در دو نکته خلاصه نمود که یکی از آنها در ارتباط با رفتار امام و جایگاه وی در جامعه و دیگری مربوط به فهم کلمات و سخنان ایشان، یا اعمال و رفتار ایشان که برای ما در قالب کلمات و جملهها نقل شدهاند، میباشد.در فرض نخست، این نکته را مسلم میگیریم که امام علی (ع) همانند دیگر امامان معصوم، دارای نقشی هدایتی در هرگونه برخورد و مواجهه با مردم است و این مسئله، اختصاصی به پیروان و موافقان ایشان ندارد؛ چراکه امامان نیز بهاقتضای اینکه جانشین پیامبر اسلام (ص) و برگزیدگان خداوند برای راهنمایی بشرند، موظف به ابلاغ دستورات الهی و تلاش در جهت هدایت تمامی بشرند.
شاهد این مسئله، در جایجای زندگانی این ذوات مقدس و در قالب نمونههایی روشن ـ از مناظره با منکران و ملحدان گرفته تا ابراز محبت و لطف به مخالفان و دعوت آنان به بازگشت بهسوی راه صحیح ـ قابل مشاهده است.همچنین، نقش هدایتی در اینجا دربردارنده دو بعد است؛ ابلاغ دستورات الهی بهعنوان تضمینکننده سعادت و هدایت، و ارشاد و راهنمایی و تلاش عملی در حد توان، بهمنظور یاری مخاطب برای پیمودن راه سعادت و هدایت. به بیان دیگر، امامان همچون پیامبر اکرم (ص)وظیفه دارند علاوه بر آگاهیبخشی، در جهت عملی پیروی از معلومات و آگاهیهای مخاطبان نیز آن مقدار که تکلیف دارند، تلاش کنند.
فرض دوم که به چگونگی استفاده از کلام آن بزرگان مربوط میگردد، اعتبار و پذیرش اصول کلی دلالت لفظ بر معانی مقصود متکلم است. این اصول که در نخستین بخش از دانش اصول فقه (مباحث الفاظ) بهتفصیل بیان گشته، تعیینکننده دایره دلالت و مفاد سخنان معصومان یا افعال آنانکه از طریق الفاظ برای ما نقل شدهاند، میباشد.
ازجمله مهمترین این اصول که بهویژه در این پژوهش بارها مورد تأکید قرار میگیرد، قرینه بودن حوادث پیرامونی صدور یک سخن یا رفتار از معصوم و زمان و مکان خاص صدور در فهم معنای مقصود از گفتار یا رفتار است؛ بدین معنا که برای فهم صحیح یک روایت یا عمل خاص امام (ع)، باید دریابیم این گفتار یا رفتار در چه زمان و مکانی، و در چه شرایطی و خطاب به چه کسانی گفته شده یا رخ داده است.
همچنین، افزون بر آن اصولی که به دلالت الفاظ بر معانی و چگونگی آن میپردازند، توجه به دلالت سیاق کلام بر معنا یا معانی خاص نیز از پیشفرضهای فهم سخنان معصومین (ع) است. سیاق کلام، بهمعنای لحن کلی گفتار یا چینش خاص کلمات و جملات و نحوه ترکیب آنهاست که در مواردی بهعنوان دلیل یا مؤید معنایی خاص از میان معانی متعددِ محتمل مورد استفاده قرار میگیرد و علاوه بر اینکه در علم اصول فقه مورد بحث و بررسی قرار گرفته، (بهعنوان نمونه بنگرید به: المظفر، 1379: 105 ـ 101) در غالب کتب تفسیری نیز مورد توجه و عنایت ویژه است.
محدوده این پژوهش خطبهها، نامهها و کلمات قصار امام علی (ع) در کتاب نهجالبلاغه میباشد. همچنین همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد، این پژوهش تنها بهدنبال یافتن «اصول و روشهای تربیتی ارتباط با مخالف» در این کتاب است. به بیان دیگر، هرچند در کتاب نهجالبلاغه به اصول و روشهای تربیتی بسیاری اشاره شده است، اما دایره این پژوهش تنها بخشی از این اصول و روشها را که در تلاقی دو ساحت تربیت اخلاقی و تربیت اجتماعی و سیاسی به چگونگی ارتباط با مخالف میپردازند، دربر میگیرد (تصویر شماره 1) و همین مسئله باعث محدود بودن اصول و روشهای تربیتی در این پژوهش، به عرصهای خاص و جزئی از تربیت گشته است.
این پژوهش با بررسی شرایط صدور قول یا فعل امام علی (ع) و تحلیل آنچه پیرامون این اقوال و افعال در نهجالبلاغه نقل شده، به بازشناسی اخلاق ارتباط با مخالف و برخی اصول و روشهای رویارویی تربیتی با وی میپردازد. دو روش عمده مورد استفاده در این تحقیق عبارتند از:
الف) روش تحلیل گفتار: مقصود از این روش ـ در برابر روش تفسیر متن ـ تحلیل کلام و سخن امام (ع) از لحاظ بررسی نقش گوینده و متن در مقام تربیت و اثرگذاری بر مخاطب است. درواقع در این روش، ما از منظر بیرونی متن، به ارزیابی شیوه تربیتی و اثرگذاری گفتار، حالات گوینده، چگونگی کلام، خصوصیات مخاطب و آثار پیام میپردازیم. (اعرافی، 1379: 19)
ب) روش رفتارشناسی: در این روش، به بررسی رفتارها و سیرههای عملی پرداخته میشود؛ چراکه امام علی (ع) و دیگر پیشوایان معصوم دارای نقشی الگوییاند و علاوه بر این نکته عام، برخی از اعمال آنان بهصورت ویژه در موقعیت تربیتی از آنان سر زده است. (همان: 20)
فرایند انجام پژوهش نیز بدین صورت بوده که پس از اتخاذ مفروضات، تبیین مفاهیم کلیدی و تعیین روش پژوهش، محدوده پژوهش (کلیه خطبهها، نامهها و کلمات قصار نهجالبلاغه) بهدقت مورد مطالعه قرار گرفته و با توجه به دو روش ذکرشده، آن دسته از سخنان و رفتارهای امام (ع) که در مواجهه با مخالفان بوده، تحلیل و بررسی شدهاند و براساس ملاک تمایز بین اصول و روشهای تربیتی (کلی بودن و ناظر بودن به ملاحظات عام رفتارهای تربیتی یا جزئی و عینی بودن و ناظر بودن به یک رفتار خاص)، اصول و روشهای تربیتی از آنها استنباط شده است.
همچنین، توجه به این نکته نیز شایسته است که استدلال قطعی به مدلولات این احادیث، پیش از هر چیز نیازمند بررسی و تأیید صدور آنهاست؛ ولی با توجه به محدودیتهای این پژوهش از یک سو، و تلقی به قبول کتاب شریف نهجالبلاغه و بهویژه، تأیید مضمون عمده یافتههای این پژوهش در دیگر منابع معتبر نقلی و عقلی از سوی دیگر، در این مقطع بررسی سندی و صدوری روی آنها انجام نشده و فقط از جهت دلالت مورد بررسی قرار گرفتهاند.یافتههای این پژوهش در قالب دو بخش اصول تربیتی و برخی شیوههای تربیتی در رویارویی با مخالف تقدیم میشود.
مفهومشناسی
لازم است پیش از ورود به تحقیق، مفاهیم اساسی آن بهاجمال تبیین شوند.
یک. اخلاق ارتباطی
«اخلاق ارتباطی» در پژوهش حاضر بهمعنای مجموعهای از رفتارهای مبتنی بر ملکاتِ فاضله نفسانی است که در موقعیتهای ارتباط با دیگری بروز و ظهور مییابند. بر این اساس، «اخلاق ارتباطی» عمدتاً ناظر به حوزه روابط بین فردی بوده و بخشی از حوزه وسیعترِ «اخلاق اجتماعی» بهشمار میآید.
دو. مواجهه
مقصود از «مواجهه» در عنوان تحقیق، هرگونه کنش و رفتار زبانی و غیر زبانی است که در بسترِ ارتباطی بین امام (ع) با دیگر اشخاص یا مردم روزگار ایشان اتفاق افتاده است. با این بیان، هرگونه عکسالعمل امام (ع) (اعم از لفظی و عملی) در برابر کسانی که دارای اعتقادات یا رفتار اجتماعی ـ سیاسی متفاوت با امام بودهاند، نوعی مواجهه و رویارویی تلقی میشود.
سه. مخالفت
منظور از «مخالفت» در عنوان «مخالف»، هر نوع اختلافنظر دینی، فرهنگی، اجتماعی یا سیاسی با امام علی (ع) است که بهصورت عملی نیز ابراز شده باشد. قید دوم این تعریف، یعنی ابراز این اختلاف است که عنوان مخالفت را محقق میسازد. بدینترتیب، فقط کسانی بهعنوان مخالف تلقی میشوند که در یک موضعگیری عملی در برابر امام، اختلافنظر خود را بهعنوان مخالفت ظاهری، اعتراض، درگیری و جنگ ابراز کرده باشند؛ در این صورت است که امام نسبت به این دیدگاه یا رفتار مخالف، عکسالعمل نشان میدهند. همچنین، با این تبیین روشن میشود که این پژوهش شامل آن دسته از اصحاب امام (ع) که در مواردی نسبت به دستورات ایشان نافرمانی یا سستی داشتهاند نیز نمیشود.
با توجه به تعریفی که از مخالف ارائه شد، معاویة بن ابیسفیان نیز از مخالفان امام (ع) بهشمار میرود؛ ولی با توجه به گستردگی و تنوع برخوردهای امام با معاویه و اختصاص حجم قابل توجهی از سخنان امام به معاویه و رفتار و کردار او، تحلیل اخلاق ارتباطی امام (ع) در این مواجهات نیازمند تتبع و تدقیق فراوان است که از حوصله این نوشته کوتاه خارج بوده و به همین منظور، این پژوهش به بررسی مواجهات امام با معاویه نمیپردازد و آن را به تحلیلهای تفصیلیتر موکول مینماید.
چهار. اصول تربیتی
اصطلاح «اصول تربیتی» در تعریف کلی، بهمعنای مهمترین قواعد، توصیهها و بایدهای کلی است که بهمنزله راهنمای عمل، ساماندهنده و هدایتکننده تمامی تدابیر و فعالیتهای تربیتی مربی است. (شریعتمداری، 1385: 11؛ اعرافی، 1387: 34؛ باقری، 1385: 87) «روشهای تربیتی» نیز عبارتند از راهکارها، دستورالعملها و توصیههای جزئی و عینی که در پرتو اصول، به شیوههای عملی تربیتی میپردازند.به بیان دیگر، هرچند اصول و روشها هردو از یک سنخ بوده و دستورالعملهایی ناظر به فعالیتها و تدابیر تربیتیاند، اما مهمترین تفاوت آنها در این است که اصول، توصیههایی کلیاند و روشها، دستورالعملهایی عینی و جزئیاند که در پرتو اصول، قابلیت کاربرد دارند. (همان: 88)
بهعنوان نمونه، همانگونه که «ابراز محبت به متربی» یکی از اصول تربیتی است، «هدیه دادن» روشی تربیتی است که بهصورتی جزئی، به یک رفتارِ عینی تربیتی اشاره دارد که در پرتو اصل ابراز محبت، بهعنوان دستورالعملی جزئی، مصداقی برای آن اصل کلی خواهد بود. در تعبیری دیگر، روشها به مربی میآموزند که برای دستیابی به اهداف تربیتی چگونه باید عمل نمود؛ درحالیکه اصول، چارچوب کلی عمل و فعالیت مربی برای رسیدن به اهداف را ترسیم میکنند. (ابراهیمزاده، 1389: 47 ـ 46)
توجه به این نکته نیز ضروری است که یک روش تربیتی لزوماً وابسته به یک اصل تربیتی خاص نیست؛ بلکه چهبسا یک روش تربیتی میتواند مصداق و دستورالعملی عینی برای چند اصل متفاوت بوده و تأمینکننده ملاحظات تمامی آن اصول باشد. بهعنوان نمونه در مثال فوق، روش هدیه دادن همانگونه که در پرتو اصل «ابراز محبت» معنا مییابد، میتواند در ذیل اصلِ «تکریم شخصیت متربی» نیز جای گیرد. به همین خاطر، در تبیین اصول و روشهای تربیتی نباید لزوماً بهدنبال مندرج نمودن هر روش در ذیل یک اصل بود؛ بلکه مهمترین عامل تمایز اصل و روش، انتزاعی و کلی بودن اصل، و عینی و جزئی بودن روش میباشد. به بیان دیگر، اصول، قاعدههای عام تربیتاند و روشها، راهکارهایی جزئی.1
همچنین اشاره به این نکته ضروری است که با توجه به تمرکز پژوهش حاضر بر اخلاق ارتباطی، اصول و روشهای تربیتی استخراجشده در این پژوهش تنها ناظر به یکی از حوزههای تربیت، یعنی حوزه «تربیت اخلاقی» در عرصه ارتباطات میانفردی هستند و تنها به «اصول و روشهای تربیتِ اخلاقی در عرصه ارتباط با مخالفان» میپردازند.
اصول تربیتی امام علی (ع) در مواجهه با مخالف
در این بخش، مجموعاً چهار اصل تربیتی استخراج گشته که عبارتند از:
اصل اول: تفاوت در نوع برخورد با اشخاص و جریانهای مختلف
ویژگیهای متفاوت افراد و گروهها نیازمند آن است که رابطه و تعامل با آنها نیز براساس همین خصوصیات صورت گیرد. از سخنان و رفتارهای امام علی (ع) در نهجالبلاغه نیز بهدست میآید که ایشان با توجه به عوامل ذیل، برخوردهای متفاوتی با اشخاص و گروههای مختلف داشتهاند:
یک. نیت و قصد مخالف از مخالفت
یکی از تقسیمبندیهای جالب توجه مخالفین از دیدگاه امام این است که مخالفی که در طلب حق است و به بیراهه میرود، با کسی که اساساً بهدنبال باطل است و برای آن آگاهانه تلاش میکند، یکسان نیست و باید با هرکدام از این دو گروه، تعامل متفاوتی داشت. ایشان میفرمایند:پس از من خوارج را مکشید (با آنها جنگ نکنید)؛ زیرا کسی که خواستار حق بوده و به طلب آن برخاسته و به خطا رفته، همانند کسی نیست که به طلب باطل برخیزد و به آن دست یابد [مراد معاویه و اصحاب اوست]. (نهجالبلاغه: خ 61)
این تفکیک نشاندهنده این است که امید به هدایت افرادی که ناآگاهانه به راه خطا رفته و به مخالفت برخاستهاند، بیشتر از مخالفان آگاه و متعمد است؛ چراکه دسته اول درواقع خواهان حق و حقیقت است و در تعیین مصداق آن دچار اشکال شده است. توجه به این نکته، در مواجهات امروزین ما با مخالفان سیاسی ـ اجتماعی نیز بسیار حائز اهمیت است.
دو. سابقه، تجارب و معلومات قبلی مخالف
پس از جنگ صفین و ماجرای حکمیت، امام علی (ع) در موارد متعددی با خوارج سخن گفته و آنها را به راه راست دعوت نمودند. در یکی از این موارد، امام (ع) شخصاً به اردوگاه خوارج در حومه کوفه رفته و اینگونه با آنان رفتار نمودند:امام از آنان پرسید: آیا همه شما با ما در صفین بودهاید؟ گفتند: برخی بودهاند و برخی نبودهاند. امام گفت: این دو دسته از هم جدا شوند؛ آنکه در صفین حاضر بوده در یک دسته و آنکه در صفین نبوده در گروهی دیگر، تا با هر دسته جداگانه سخن گویم ... . (همان: خ 122)
صرفنظر از سخنان حضرت با این دو گروه، (که قسمتهایی از آن در دیگر بخشها تحلیل خواهد شد) صرف تفکیک بین این دو گروه و اینکه باید با هر کدام، به سخن ویژه خود اتمام حجت نمود، نشاندهنده این است که سابقه اشخاص و تجارب قبلی آنان بهوجود آورنده زمینههایی در آنهاست که باعث میشود رفتار و مواجهه با آنان براساس آن زمینهها متفاوت باشد.
سه. شرایط روحی و روانی مخاطب در هنگام مواجهه
پیش از آغاز جنگ جمل، امام (ع) به طرق مختلف تمام تلاش خود را جهت جلوگیری از برافروخته شدن آتش درگیری صرف نمودند؛ از جمله این تلاشها، ارسال نمایندگانی به سران سپاه مقابل بود. عبدالله بن عباس یکی از این نمایندگان بود که امام (ع) وی را نزد زبیر فرستادند تا او را به پیروی از ولایت امام بازگرداند. ایشان پیش از ارسال عبدالله بن عباس به وی فرمودند:
طلحه را ملاقات مکن که اگر به دیدارش روی، او را چون گاوی خواهی یافت که شاخها آخته است. او را عادت چنین است که مرتکب کارهای صعب شود و پندارد که آسان است. پس از زبیر دیدار کن که نرمخویتر است. او را بگوی که داییزادهات میگوید مرا در حجاز شناختی و در عراق بهجای نیاوردی؛ چه چیز تو را از آنچه بر تو آشکار شده بود، رویگردان نمود؟ (همان: خ 31)
این عبارات، بهروشنی بیانگر اهمیت وضعیت روحی مخاطب در صلاحیت وی نسبت به دریافت پیام یا ارشاد و راهنمایی است؛ تا آنجاکه حتی شاید در مواردی شرایط وی بهگونهای باشد که هرگونه ارتباط و گفتگوی رودررو یا حتی با واسطه، نهتنها هیچ تأثیری نداشته باشد، بلکه عامل تحریک وی برای مخالفت و دوری بیشتر از هدایت باشد. به بیان بهتر، از این سخن و مشابهات آن برمیآید که گاهی اوقات، متربی اصلاً آمادگی لازم برای پذیرش تربیت را ندارد و به همین خاطر، هیچ کاری از دست مربی برنمیآید.
چهار. جایگاه مخالف و موقعیت زمانی و مکانی ابراز مخالفت
جریان خوارج، یکی از مهمترین جریانهای مخالف در عصر امام بوده است. پیروان این جریان در موارد و موقعیتهای مختلفی به ابراز این مخالفت و سر دادن شعار معروف خود، یعنی «لا حکم الا لله» پرداختهاند و جالب اینکه امام (ع) نیز در هر موقعیتی، به تناسب حال به آنان پاسخ دادهاند. بهعنوان نمونه، در مواردی که ابراز مخالفت در موقعیتی جمعی و به هدف اهانت به امام یا تنقیص مرتبه یا جایگاه ایشان بوده، برخوردی قاطع و اسکاتی صورت گرفته است. یکی از این موارد، خطاب امام به شخصی به نام بُرج بن مسهر طائی است.
وی که از شعرای خوارج و تبلیغکنندگان آنان بود، (ابن ابیالحدید، 1404: 10 / 130) در اجتماعی با صدای بلند آنگونه که امام بشنوند، ندای «لا حکم الا لله» سر داد. امام خطاب به وی گفتند:خاموش شو، ای مردی که دندانهای پیشین تو افتاده است. خدا چهرهات را زشت گرداند. به خدا سوگند، حق آشکار شد و در آن وقت حقیر و ناتوان و پوشیده آواز بودی. تا آنگاه که باطل نعره زد، آشکار شدی، آنسان که شاخ بُز نر آشکار شود. (نهجالبلاغه: خ 184)از دیگر موارد اینگونه برخوردها، برخورد امام با اشعث بن قیس است.
اشعث که سرکرده منافقین عصر امیرالمؤمنین (ع) و از رهبران جریان حکمیت بود، روزی در مسجد کوفه درحالیکه امیرالمؤمنین (ع) مشغول خطابه درباره فتنه حکمیت و گمراهی مردم بهخاطر عدم پیروی از دستورات امام بود، (ابن ابیالحدید، 1404: 1 / 297) در میان سخنان ایشان به اعتراض برخاست و خطاب به امام گفت: «آنچه تو میگویی به زیان توست، نه به سودت.» در این حال، امام نگاه تندی به وی کرد و فرمود:
تو چه دانی که چه چیز به سود من است و چه چیز به زیان من. لعنت خدا بر تو باد و لعنت لعنتکنندگان. ای که خود و پدرت همواره دروغی چند به هم میبافتهاید. ای منافق فرزند کافر، به خدا سوگند، که یکبار در زمان کافریت به اسارت افتادهای و یکبار در زمان مسلمانیت، و در هر بار نه توانگریت تو را از بند اسارت رهانید و نه جاه و منزلتت. مردی که شمشیرهای کین را بر قوم خود رهنمون شود و مرگ را بر سر آنان رانَد، سزاوار است که خویشاوندانش دشمن دارند و بیگانگان از شر او ایمن ننشینند. (نهجالبلاغه: خ 19)
همانگونه که واضح است، هدف اساسی امام در این دو برخورد، اسکات طرف مقابل و معرفی وی بهعنوان فردی گمراهکننده به دیگران است؛ بهخصوص که این نوع مخالفت نه به روشی منطقی، بلکه در قالب اعتراضی به حاکمیت و در جهت تنقیص امام ابراز شده است. شاید این برخوردهای امام بدین معنا نیز باشد که دیگر امیدی به هدایت این افراد نیست؛ لذا باید تلاش کرد دیگران از انحراف آنان آگاه شده، توسط القائات نادرستشان آلوده نشوند.مهمترین شاهد بر این مدعا، این نکته است که امام (ع) در موقعیتهای دیگر که شرایط مناسب فراهم بوده، به بحث و استدلال پیرامون مسئله خوارج و حکمیت میپردازد که به دو مورد آنها اشاره میشود:
حضرت (ع) وقتی شنید که خوارج میگویند «لا حکم الا للّه» فرمود:سخن حقی است که به آن باطلی خواسته شده. آری، حکم جز از آن خدا نیست، ولی اینان میگویند که امارت و حکومت ویژه خداوند است و بس، و حال آنکه، مردم را امیر و فرمانروایی باید، خواه نیکوکار و خواه بدکار، که مؤمن در سایه حکومت او به کار خود پردازد و کافر از زندگی خود تمتع گیرد، تا زمان هریک بهسر آید و حق بیتالمال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پیکار کنند و راهها امن گردد و حق ضعیف را از قوی بستانند و نیکوکار بیاساید و از شر بدکار آسوده ماند. (همان: خ 40)
در روایت دیگر آمده است که چون سخن ایشان در باب حکمیت را شنید، فرمود:حکم خدا را در باره شما انتظار میکشم؛ در حکومتی که نیکان بر سر کار باشند، پرهیزگار به طاعت حق مشغول است و در حکومت امیر ظالم، بدکردار از زندگی تمتع میجوید. تا زمان هریک به پایان آید و مرگش فرا رسد. (همان)
همچنین در جایی دیگر خطاب به خوارج چنین فرمود:... آیا آنگاه که از روی حیلهگری و فریب و مکر و نیرنگ قرآنها را برافراشتند، شما نگفتید که اینان برادران و همکیشان ما هستند که به کتاب خدا پناه بردهاند و از ما میخواهند که خطاهای گذشته آنها را ببخشاییم و مصلحت آن است که از آنان بپذیریم و اندوه از دلشان بزداییم؟ من به شما گفتم که این کاری است که بیرونش ایمان است و درونش تجاوز و ستم؛ آغازش رحمت و مهربانی است و پایانش پشیمانی. شما در کار خود ثابت بمانید و از همین راه که تاکنون میرفتهاید، بروید؛ دندان به هم بفشارید، به میدان جهاد بتازید و به آن آواز التفات مکنید که اگر پاسخش گویند، گمراه کند و اگر نگویند، سبب حقارتش شود.
ولی آن کار ـ حکمیت ـ انجام پذیرفت و شما خود از کوشندگان آن بودید ... من کار بدی نکردهام و شما را در کارتان فریب ندادهام و به اشتباه نینداختهام. بزرگان شما دو مرد را برگزیدند و ما از آندو پیمان گرفتیم که از قرآن تجاوز نکنند؛ ولی آندو گمراه شدند و حقیقت را، با آنکه به چشم میدیدند، رها کردند؛ میلشان به ستم بود و به ستم گراییدند. ما پیش از آنکه رأی ناصواب خود را آشکار کنند و حکمی ظالمانه دهند، از ایشان پیمان گرفته بودیم که در حکمیت، حق و عدالت را رعایت کنند ... . (همان: خ 122)همانگونه که از این دو مقطع و بیانات امام در خطبههای دیگر (همچون خطبه 58 و 127) آشکار است، امام در این موارد با توجه به مساعد بودن شرایط به تبیین مسئله حکمیت و شعار خوارج و مناقشه پیرامون آن پرداختهاند.
اصل دوم: خیرخواهی و حسننیت در برخورد با مخالف
از اصول مهم اخلاقی در اسلام، خیرخواهی و حسننیت و پرهیز از حس انتقامجویی و کینه، حتی در رویارویی با مخالفان و دشمنان است. امام (ع) علاوه بر آنکه پیش از آغاز هرگونه مواجهه نظامی، نهایت سعی خود را برای حلوفصل امور به طریقی مسالمتآمیز و احتراز از درگیری مینمودند، در دیگر موقعیتهای حین جنگ و پس از آن نیز به یاران خود میآموختند که از روحیه انتقامجویی فاصله گیرند و هدایت و خیر طرف مقابل را خواستار باشند. در روز جنگ جمل، وقتی امام بر کشته دو تن از سپاه جمل به نامهای طلحه و عبدالرحمن بن عتاب گذر کرد، فرمود:
ابومحمد در اینجا غریب افتاده است. به خدا سوگند که خوش نداشتم قریش، کشته در زیر نور ستارگان افتاده باشند ... آنان برای کاری که لایق آن نبودند گردن کشیدند؛ ولی گردنهایشان شکسته شد و به مقصود نرسیدند. (همان: خ 219)همچنین، اینگونه نقل شده که وقتی امام (ع) در ایام جنگ صفین شنیدند برخی اصحاب ایشان به سپاه شامیان ناسزا میگویند، کلماتی فرمودند که از آن جمله است:... بهجای آنکه دشنامشان دهید، بگویید: بار خدایا، خونهای ما و آنها را از ریختن نگه دار و میان ما و ایشان آشتی انداز و آنها را که در این گمراهی هستند، راه بنمای؛ تا هرکه حق را نمی شناسد، بشناسد و هرکه آزمند گمراهی و دشمنی است، از آن باز ایستد. (همان: خ 206)
اصل سوم: رعایت ادب، احترام و اصول اخلاق عمومی در رویارویی با مخالف
اختلافنظر با دیگران و حتی انحراف فکری و عملی آنان به هیچ وجه توجیهکننده زیر پا گذاشتن ادب و اخلاق در مواجهه با آنان نیست و این نکته در روایات متعددی (در منابع غیر از نهجالبلاغه نیز) مورد تأکید قرار گرفته است. افزون بر این، رفتار ائمه (ع) در برخورد با مخالفان که بعضاً بیادبیها و جسارتهایی نیز میکردند، بهترین شاهد بر این اصل است؛ تا آنجا که این مواجهه مؤدبانه و از سر لطف، در موارد متعددی منجر به پشیمانی طرف مقابل و هدایت او نیز میگشته است. هنگامی که امام علی (ع) در جنگ صفین شنیدند برخی یاران ایشان، نزدیکان معاویه را دشنام میدهند، سخنان کوتاهی ایراد نمودند که بهخوبی روشنگر این اصل است:
آنان را دشنام مدهید؛ چراکه دوست ندارم که شما دشنامدهنده باشید. ولی اگر به توصیف اعمال و بیان حالشان بپردازید، سخنتان به صواب نزدیکتر و عذرتان پذیرفتهتر است ... . (همان)نکته جالب توجه در این فقره، راهحل جایگزین امام است که از یاران خود میخواهد بهجای دشنام دادن، به توصیف و بیان احوال و اشتباهات طرف مقابل بپردازند. این مسئله باعث میشود از طرفی، مخالفت از روی آگاهی و حقیقتجویی و فارغ از تعصب و هیجانات روانی زودگذر ناشی از ناسزاگویی باشد و از سوی دیگر، حس خیرخواهی و هدایت دشمن در اصحاب امام زنده گردد.
همچنین، امام در سفارشی به سپاهیان خود پیش از جنگ صفین، آنان را ملزم به رعایت اصول انسانی و اخلاقی، حتی در هنگام مبارزه مینماید:... کسی را که پشت کرده و میگریزد، مکشید و آن را که از پای افتاده است، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید، هرچند آبروی شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند. ... حتی در زمانی که زنان مشرک بودند، ما را گفته بودند که از آنان دست بازداریم ... . (همان: ن 14)
اصل چهارم: بهسوی مخالف رفتن و تلاش جهت هدایت او
از برخی نقلهای تاریخی درباره رفتار امام و بعضی بیانات ایشان اینگونه استفاده میشود که در صورت مهیا بودن شرایط و آمادگی مخالف، نباید منتظر بود که او بهسراغ مربی بیاید، بلکه باید بهصورت فعال نزد وی رفت و در جهت راهنمایی او تلاش نمود. در برخی برخوردهای امیرالمؤمنین (ع) با خوارج نیز نقل شده است که امام منتظر مراجعه خوارج و پاسخگویی به اشکالات ایشان نمیماندند و در مواردی خود به اردوگاه و یا جمع آنان رفته، آنان را موعظه مینمودند؛ از آن جمله، واقعهای است که طی آن، امام (ع) خود به اردوگاه خوارج در خارج کوفه رفتند تا آنان را به پذیرش حکومت دعوت نمایند. (همان: خ 122)