بخشی از مقاله

شب‌هاي قدر از ديدگاه اهل سنت



۲۱ مهر ۱۳۸۵
از جمله مواردى كه در كتب روايى و آثار مفسران اهل سنت در مورد آن، اختلاف نظر وجود دارد و سرانجام اجماع عالمان اين مذهب برآن مهر خاتمت مى‏نهد، موضوع «جايگاه زمانى شب قدر» است. شب قدر، اگر چه در تواتر روايات شيعى، قطعاً از شب‌هاى دهه سوم ماه مبارك رمضان شمرده مى‏شود و ترديد در آن نيز به واسطه روايات منقول از ناحيه معصومين(ع) و نيز تفاوت تفاسير روايات است، اما از اين حيث كه شبى خارج از ماه رمضان نيست، مورد اجماع كلي و قطعى است.


• مقدمه
موضوع و اهميت شب قدر، همان‌طور كه در ادبيات فكرى، عقيدتى و روايى شيعه جايگاه ويژه و بالايى دارد، در بين ساير فرق مسلمين نيز شأن و جايگاه خاص خود را دارد. دو فرقه و شعبه اصلى آيين اسلام، يعني مذاهب تشيع و تسنن، اگر چه در برخى موارد و موضوعات مرتبط با شب‌هاى قدر و آيين‏ها و مناسك ويژه، آن، اختلاف نظرهايى دارند، اما در اهميت و جايگاه آن ترديد روا نمى‏دارند.

شايد اختلاف‏هاى روايي و موضوعى كه در اين نوشتار به عمده‏ترين آن‌ها اشاره خواهد شد، مباحثى باشد در خور توجه و اهميت، اما مهم‏تر از همه اين مباحث، قبول بالاتفاق وجود چنين شبى است و فيض جارى‌اي كه خداوند در اين شب از آسمان و به مداومت مى‏فرستد. سرچشمه اين اتفاق نظر و عقيده نيز آيات مشير به اين موضوع در قرآن كريم است و سرچشمه آن اختلاف نظرها، تأثير و تاثر اختلاف عقايد و برداشت‌ها از اين آيات، كه در ميراث حديثى و روايى هر دو فرقه رسوخ يافته است.

 

در نوشتار حاضر، فارغ از بحث تشيع، موضوعات و وجوهي از موارد مرتبط با شب قدر را، با تعاريف و گفتارهاى عالمان و مستند به كتب روايى و شروح تفسيري اهل سنت تقريرخواهيم نمود؛ بدان اميد كه اين باب گشوده شده، در پى‌آمد خود تحقيقات و مباحث جامع‏تر را نيز به دنبال آورد.
• بحث نخست: زمان شب قدر
از جمله مواردى كه در كتب روايى و آثار مفسران اهل سنت در مورد آن، اختلاف نظر وجود دارد و سرانجام اجماع عالمان اين مذهب برآن مهر خاتمت مى‏نهد، موضوع «جايگاه زمانى شب قدر» است. شب قدر، اگر چه در تواتر روايات شيعى، قطعاً از شب‌هاى دهه سوم ماه مبارك رمضان شمرده مى‏شود و ترديد در آن نيز به واسطه روايات منقول از ناحيه معصومين(ع) و نيز تفاوت تفاسير روايات است، اما از اين حيث كه شبى خارج از ماه رمضان نيست، مورد اجماع كلي و قطعى است.

در ميان عالمان و در ميراث روايى و تفسيرى اهل سنت، اما، ابتدا در اين خصوص و سپس در قطعى كردن جايگاه اين شب در ماه مبارك رمضان ترديد و تفاوت وجود دارد. دسته‏اى از روايات، همچون روايت مشهور «ابوحنيفه» در «شرح الازهار»، بر اين اعتقاد تاكيد مى‏كند كه شب قدر به ور قطعى و يقينى نمى‏تواند در اين دهه باشد و بلكه در تمامى ليالى سال پنهان است. روايت مذكور، كه در ضمن مسئله‏اى فقهى وارد شده، چنين است: «شب قدر، در ميان شب‌هاى سال پنهان است و چنان‌چه كسى طلاق همسرش را مشروط به انجام در شب قدر نمايد، بدون گذشت يكسال كامل، طلاق واقع نشده است»(ج1ـ ص57).

اين حكم‌واره و در واقع روايت مستند، اشاره به اين معنا دارد كه جايگاه زمانى شب قدر، در حد احتمال قريب به يقين نيز نيست تا بتوان بر مبناى آن، به شكوك فروع و احتمالات نيز توجه كرد. در حقيقت، اين روايت و روايات مشابه، چون روايت «عبدالله بن مسعود» با اين مضمون كه: «تنها كسى مى‏تواند شب قدر را درك كند كه يكسال تمام شب زنده دارى كرده باشد» (درالمنثور، ج6ـ ص376)، بر موضوع پنهان بودن شب قدر به لحاظ جايگاه زمانى تاكيد دارد و اين بدان معناست كه احتمال قرار داشتن شب قدر در يكى از شب‌هاى دهه آخر ماه مبارك منتفى و حداقل به لحاظ احتمال، برابر با شب‌هاى ديگر سال است.

 

اين دسته از روايات منقول در منابع اهل سنت، البته از سوى دسته‌اي ديگر از روايات معتبرتر، كه در نهايت به اجماع بيشتر مفسران و عالمان اهل سنت انجاميده است، مورد ترديد و انكار قرار گرفته است. اگر گشودن بابى با عنوان «باب فضيلة (فضل) ليلةالقدر» ملازم و در كنار ابواب «صوم» و «صيام» در منابع روايى اهل سنت نشانه و اشاره‏اى نزديك به موضوع قرار داشتن شب قدر در ماه رمضان و ارتباط آن با ماه صيام پنداشته نشود، روايات معتبر چندانى در اين خصوص وجود دارد كه بر موضوع فوق تاكيد دارد.

از «ماوردى» در «الحاوى الكبير» روايتى سراغ داريم با اين مضمون كه: «در اين كه شب قدر در دهه سوم ماه رمضان است، ترديدى بين عالمان نبايد باشد، چه، ابوذر از رسول الله روايت كرده است كه اين شب در دهه پايانى ماه رمضان است» (ص483). نيز روايت «عبدالله بن عمر» از رسول خدا(ص) كه فرموده است: «شب قدر را در دهه پايانى رمضان بجوييد» (درالمنثور، ج6ـ ص372).

شايد روايت «عايشه» از احوال رسول مكرم اسلام در دهه پايانى ماه رمضان را نيز تاكيدى بر اين جايگاه زمانى بتوان شمرد: «آنگاه كه دهه آخر رمضان فرا مى‏رسيد، رسول خدا شب‌ها را بيدار بود و اهل و خويش خود را نيز بيدار مى‏داشت و از زنان دوري مي‌جست»(المغنى، ج 3ـ ص 179) و نيز روايت »ابن عمر« از اعتكاف پيامبر در دهه پايانى ماه مبارك رمضان را كه در »صحيح مسلم« آمده است: «پيامبر دهه انجامين ماه رمضان را در اعتكاف بودند» (شرح نووي، ج8 ـ‌ص 66).

گفته شد كه با وجود تعدد روايات دسته دوم، يعنى روايات مؤيد قرار داشتن شب قدر در ظرف زمانى ماه مبارك رمضان و به خصوص در دهه سوم اين ماه، روايات و احكام و تفاسير دسته اول از مفسران و عالمان اهل سنت مبنى بر پنهان بودن شب قدر در ليالى مجموع سال تضعيف مى‏شود؛ اما باب اختلاف بر سر تعيين جايگاه واقعى اين شب در ميان شب‌هاى دهه آخر رمضان هم‌چنان در ميان راويان و مفسران حديث اهل تسنن مفتوح است.

روايات و مباحث متعدد و متفاوتى در اين خصوص در منابع اهل سنت وارد شده است كه در يك طبقه بندى كلى به سه دسته روايات تاكيده كننده بر شب بيست و يكم، شب بيست و سوم و شب بيست و هفتم تقسيم مى‏شوند. البته روايات بسيار ضعيفي نيز مبني بر ليلةالقدر بودن شب هفدهم وجود دارد؛ ازجمله روايت «ابن عباس» در «درالمنثور» (ج6ـ ص376).

عمده‏ترين و بيشترين تاكيد در روايات منابع سنى، بر شب بيست و سوم حكايت دارد و البته اين تنها در منابع منعكس شده است و در عمل (امروزه) به استناد روايات مربوط به شب بيست و هفتم، اين احتمال قوى‏تر از سايرين دانسته شده و بر آن تأكيد مى‏شود و اعمال ويژه و مؤكد شب قدر نيز در ميان اهل سنت، به طور خاص در اين شب صورت مى‏پذيرد. برخى روايات وارده در منابع اهل سنت در اين زمينه را مرور مى‏نماييم:

در «صحيح مسلم» آمده است: «گفته شده شب بيست و سوم، شب قدر است و اين موضوع قول بسيارى صحابه و تابعين است» (ج8 ـ ص 58) و در روايتى از »ابن عمر» منقول است كه «فردى نزد پيامبر عرض كرد كه در خواب ديده است شب قدر، هفت روز مانده به پايان رمضان است و پيامبر فرمود خواب‌هاى شما كه بر بيست و سوم توافق دارند صحيح‌اند و هر كس خواست شب‌زنده‌دارى قدر را درك كند، اين شب را احياء نگهدارد» (مجمع البيان، ج10ـ ص) و نيز روايت منقول از «سعيد بن جبير» در «درالمنثور»(ج6ـ ص 373) كه مؤيد همين نظر است.

داستان معروف «عبدالله بن انيس جُهنى» و «شب جهنى» نيز كه به تكرار در روايات و منابع اهل سنت و شيعه نقل شده است، نيز، تاكيدى بر شب بيست و سوم ماه رمضان به عنوان شب قدر است. چكيده داستان عبدالله و «شب جهنى» چنين است: عبدالله بن انيس از تيره جهنيه كه رمه‌دارى باديه نشين بود، به دليل دورى از مدينه، امكان حضور دايم در مدينه را نداشت. روزى خدمت رسول خدا رسيد و احوال خويش عرضه داشت كه به دليل بعد مسافت امكان حضور دايم در شب‏هاى رمضان و احياء نگهداشتن را در مدينه ندارد و از پيامبر خواست تا شب قدر را براى او معين كند تا در آن شب در مدينه حضور يابد و به عبادت بپردازد. پيامبر در پاسخ وى فرمود: «شب بيست و سوم ماه رمضان»(درالمنثور، ج6ـ ص 373) و از آن پس، شب بيست و سوم به عنوان شب قدر و «شب جهنى» معروف شد.

در كنار اين روايات، دسته‏اى ديگر از روايات و تفاسير اهل سنت، حكايت از «ليلة القدر» بودن شب‏هاى بيست و يكم و بيست و هفتم دارند و قول دوم از روايات اين دسته، يعنى شب قدر بودن بيست و هفتم، تقريباً پذيرفته‏تر از قول اول است؛ اگر چه با قول ليلة القدر بودن شب بيست و سوم نيز به لحاظ تعدد روايات و تفاسير سندى در برابرى است، اما به جهت اقبال خاص، امروزه شايع‏تر از ديدگاه ديگر مورد اهتمام اهل سنت است وشبى است كه بزرگ شمرده مى‏شود. البته شبهاى بيست و سوم و بيست و يكم نيز مانند آنچه در بين شيعيان متداول است، در بين اهل سنت محل اهتمام و توجه‏اند.

اما روايات متعددى نيز در خصوص ليلة القدر بودن شب بيست و هفتم وجود دارد كه مى‏توان با مراجعه به كتب روايى بعض تفاسير آنها را مشاهده كرد. اجمالاً تاكيد و يقينى منقول از «ابىّ بن كعب» در ضمن روايت منقول از وى در صحيح مسلم از «زرّ بن حبيش» كه مي‌گويد «ابي قسم ياد كرده است شب قدر شب بيست و هفتم است، زيرا به روايت پيامبر در بامداد شب قدر خورشيد كم‌رونق و كم‌رمق و بدون پرتوهاى چندان طلوع مى‏كند» (ج8 ـ ص65) را اگر ضميمه كنيم به روايات ديگر مثل روايتى منقول از پيامبر(ص) توسط «عايشه» كه: «شب قدر را در شب بيست و هفتم بجوييد» و روايت‌هاى مشابه ديگر، تقريباً احتمالى كه براى روايات شب بيست و سوم به دست مى‏آمد، براى اين شب نيز قابل تصور است و البته تاكيد بر اين شب از سوى اهل سنت بدون دليل ديگرى و شايد در پى‌آمد عرف رايج بين عالمان و عاميان، ترجيح بلامرجحي است كه يافتن دليل براى آن حوصله بررسى متون فراوانى را آن‌هم بدون اعتماد به رسيدن به نتيجه قطعى مى‏طلبد.

به‌هرحال بين شب بيست و سوم (كه روايات معروف اهل سنت و شيعه به صورت مشترك بدان اشاره دارند) و شب بيست و هفتم، تاكيد و ترديدى خاص وجود ندارد، الا تفاوت نظرى كه بدان اشاره شد.

در مجموع، به نظر مى‏رسد حاصل جمع روايات و وجه غالب آن‌ها و ديگر تفاسير اهل سنت، نخست بر مسئله جايگاه زمانى شب قدر در ماه مبارك رمضان و سپس در قرار داشتن اين شب در دهه سوم اتفاق دارند و وجوه ديگر با وجود تعدد و كثرت سندى و اقبال به آن‌ها، به لحاظ ضعف در برابر اين دسته روايات و تفاسير منقول، معتبر نباشند.
• بحث دوم: عموميت شب قدر
از جمله مباحث ديگرى كه در خصوص شب قدر مطرح است، اختصاص و عموميت زمانى شب قدر به دوره‏اى خاص، يا جريان داشتن اين باب واسعه الهى در همه دوره‌هاست. از موضوعاتى كه تقريباً اتفاق نظر در مورد آن به حد اجماع و تواتر رسيده است،

عموميت داشتن شب قدر در همه دوره‏ها و زمان‌هاست؛ اما پاره‏اى احاديث و روايات منقول در اسناد روايى اهل سنت، كه گاه به آن‌ها استدلال مى‏شود و بى طرفدار نيز نيستند، بر اين اعتقاد استوارند كه شب قدر مخصوص به دوره خاص حيات پيامبر بوده است و ديگر شب قدرى وجود ندارد. به بيان ديگر، اين شب، اختصاص به دوره‏اى خاص از زمان (دوران حيات پيامبر) داشته و قابل تكرار نيست.

دسته‏اى ديگر از روايات كه در بين روايات شيعه نيز مشابه آن يافت مى‏شود، برعكس، نه تنها دايره عموميت شب قدر را از دوران پيامبر تا روزگار ما وسعت مى‏دهد، بلكه آن را به قبل از آن دوره نيز سرايت مى‏دهد و اين اعتقاد را كه شب قدر از ابتداى خلقت آدم وجود داشته و بابى وسيع از ابواب رحمت الهى بوده مسلم مى‏پندارد و بر آن ابرام مى‏ورزد.
اكنون روايات مؤيد هر سه نظر را مرور مى‏كنيم.

گفتيم آن‌چه مسلم است، وجود «شب قدر» به عنوان شبى متفاوت از ساير ليالى سال است؛ شبى كه اهميت آن براى همه مشخص و تأييد شده است. دسته‏اى از روايات، از جمله روايت منقول در «صحيح بخارى» و «فتح البارى» بر اين موضوع حكايت دارد كه »شب قدر از ميان رفته» و «شب مخصوصي بوده كه در زمان پيامبر وجود داشته است»(تفسير القاسمي‌،ج17ـ ص 217). روايت ديگرى نيز در «صحيح بخارى» از قول «عبادة بن صامت» نقل شده با اين مضمون كه «پيامبر تصميم داشتند ما را از شب قدر به طور دقيق آگاه كنند، اما در راه دو نفر را در حال نزاع ديدند و وقتى به جمع ما وارد شدند، فرمودند به دليل همين (نزاع‌ها) شب قدر از ميان شما برداشته شد»(كتاب فضل ليلة‌القدر ـ باب 32). البته عده‏اى اعتقاد دارند كه اين برداشتن، قطعى نيست و تنها آگاهى از ظرف زمانى شب قدر را از بين برده است.

اما اين دسته از روايات با پاره‏اى از روايات و شروح ديگر در مورد اختصاصى بودن شب قدر در تضاد است. روايات دسته دوم نيز در جمع روايات اهل سنت ديده مى‏شود و حتى بر دسته اول به لحاظ تعداد و اهميت رجحان دارد. از جمله اين روايات،‌نقل «اباهريرة» است از قول «عبدالله بن مكانس»

كه به «اباهريره» گفته بود:« گمان مى‏كنند شب قدر از بين رفته» و وى در پاسخ گفته بود: «دروغ است و در همه ماه‏هاى رمضانى كه در پيش روست، شب قدر قرار دارد»(درالمنثور،ج6ـ ص372).
از «عبدالله بن عمر» نيز روايت است كه: «درباره شب قدر از پيامبر(ص) سؤال شد كه آيا هميشگى است يا اختصاص به زمان خاصى دارد؟(و) حضرت فرمود همه ماههاى رمضان داراى شب قدر است»(همان).
از جمله روايات شيعه نيز در اين خصوص روايات «هشام بن حكم» از امام صادق(ع) است كه آن حضرت فرمودند: «شب قدر در تمام سال‌ها موجود است» (وسايل الشيعه، ج10ـ ص 359).

پس در مجموع در مى‏يابيم كه آنچه به طور اجماع مورد پذيرش است، اين است كه شب قدر اختصاص به دوره‏اى خاص از تاريخ يعنى زمان پيامبر نداشته و تاكنون ادامه دارد و تا ابد نيز چنين خواهد بود.

پاره‏اى ديگر از روايات، بر ممتاز بودن امت محمد(ص) به اين امتياز و فقدان آن براى ساير امت‏هاى قبل از اسلام اشاره دارند و بر اين عقيده استوارند كه شب قدر امتيازي اختصاصي براى مسلمين است و در امت‌هاي گذشته سابقه نداشته است. به خصوص، در ميان روايات اهل سنت، اين نظر طرفداران بسيار دارد كه شب قدر وجهى اختصاصى براى امت اسلامى است در تعليل اين استناد نيز گفته‌مي‌شود چون پيامبر اعمال امت‏هاى پيشين را نگريست، دريافت اعمال صالح آنان به دليل عمر طولانى‌شان بسيار بيشتر از امت خودش است و بهمين دليل از خداوند خواست شب قدر را به مسلمانان اختصاص دهد تا اين كاستى جبران شود و آنها با داشتن اعمال نيك بيش از پيشينيان، ممتاز شوند(درالمنثور،ج6ـ ص371) و نيز روايات ديگرى از اين دست، كه اشاره به ممتاز بودن امت پيامبر به واسطه جعل شب قدر براى آنان دارند (همان).

در كنار اين دسته روايات پرطرفدار، پاره‏اى روايات ديگر، اين موضوع را تاييد نمي‌كنند و اين اختصاص و امتياز را به قبل نيز سرايت مى‏دهند. اگر چه تعداد اين دسته روايات بين اهل سنت كمتر است، اما در منابع شيعه روايات زيادى يافت مى‏شود كه ضمن آن‌ها، شب قدر براى قبل از امت پيامبر نيز دانسته شده است.

از اين دسته روايات، از جمله مى‏توان به روايت «درالمنثور» منقول از ابوذر اشاره كنيم كه از پيامبر پرسيد: «آيا شب قدرى كه در امت‏هاى پيشين بوده و براى امت تو هم هست تا ابد ادامه خواهد داشت» و پيامبر نيز فرمودند: «آرى» (و مخالفتى با بيان ابوذر نكردند).( همان، ص373). از روايات شيعه نيز روايت منقول از حضرت امام جواد را مي‌توان ذكر كرد كه در ضمن حديثى مفصل فرمودند: »به خدا سوگند... امرى كه بر تمام انبياء تا حضرت محمد در شب قدر نازل مى‏شد، وصيت كردن بود و قرار دادن شخص به عنوان وصى» (اصول كافي، ج1ـ ص250).

در جمع روايات سه گانه فوق، بايد گفت شب قدر با توجه به روايات و مستندات، از ديد شيعه اختصاص به قبل از پيامبر و بعد از آن تا امروز دارد و شايد فضيلت‏هاى آن در امت پيامبر ازدياد پيدا كرده و از ديد اهل سنت، شبى است اختصاصي براى امت پيامبر كه تا امروز نيز ادامه دارد و قبل از پيامبر نبوده و در واقع امتياز مسلمانان بر ساير امت‌هاست؛ اگر چه رواياتى اندك شمار نيز در منابع اهل سنت وجود دارد كه شب قدر را فقط مربوط به زمان پيامبر مى‏داند.
• بحث سوم: مسئله نزول قرآن در شب قدر
به استناد سه آيه از قرآن كريم، شارحان و مفسران شيعه و سنى معتقدند قرآن كريم در شب قدر نازل شده است: نخست، آيه اول سوره «قدر» (انا انزلناه فى ليلة القدر)، و دوم، آيه سوم سوره «دخان» (انا انزلناه فى ليلة مباركة) و سوم، آيه 185 سوره «بقره» (شهر رمضان الذى انزل فيه

القرآن). اگر تواتر عالمان و مفسران در خصوص تأييد مرجع ضمير بودن قرآن در دو آيه اول هم نبود، بى ترديد آيه سوم اشاره به نزول قرآن در شب قدر در ماه رمضان داشت. اما جمع اين سه آيه، ترديدى باقى نمى‏گذارد كه نزول قرآن در شب قدر بوده است و يكباره صورت گرفته است.

اما اختلاف نظر ناشى از موضوع، از آن‌جاست كه عالمان و مفسراني از اهل سنت، معتقدند ظرف مكانى نزول قرآن، «بيت المعمور» بوده در آسمان‏ها و قلب مبارك پيامبر نبوده و در ضمن شروع نزول قرآن نيز در اين شب بوده است. مفسران زيادى چون «رشيدرضا» در «المنار»، «سيد قطب» در «فى ظلال القرآن»، «جواهري طنطاوى» در«جواهر القرآن» و «المراغى» در تفسير خود، اعتقاد به آغاز نزول قرآن در شب قدر دارند (تفسيرالمراغي، ج25، ص119).

نظر اول تاييد شده توسط اين دسته شارحان در مورد آغاز نزول در شب قدر، سخن درستى نيست؛ چون در مورد مسئله آغاز نزول در صبحگاه بيست و هفتم رجب و غار حرا اتفاق نظر كلى وجود دارد و غير از آن مورد پذيرش نمى‏تواند باشد؛ الا اينكه آغاز بعثت را غار حرا بدانيم و بيست و هفتم رجب و آغاز نزول قرآن را شب قدر در ماه رمضان، كه فرض درستى نيست.

در خصوص نزول قرآن بر قلب پيامبر يا نزول بر «بيت المعمور» كه دومى قول مورد اتفاق اهل سنت است، نيز بايد گفت كه رواياتى از منابع اهل سنت كه در اين خصوص تاييد و تاكيد دارند، نمى‏توانند نافى روايات انزال قرآن بر سينه مبارك پيامبر باشند؛ چرا كه جايگاه، مرتبه و مكانت حضرت پيامبر از همه آسمان‌ها و عوالم فراتر است و بيت المعمور در رتبه بالاترى از مكانت ايشان قرار ندارد كه امتيازى دانسته شود.

علاوه بر اين، نزول دفعى و نزول تدريجى دو مقوله جداست. در نزول دفعى، نياز به نزول آيه آيه و قرائت و مرور آن نيست و روح و كليت قرآن نازل مى‏شود در نزول تدريجى به مناسبت‏ها و اسباب نزول مختلف آيات تناسب آن نازل، قرائت، حفظ و به ياد سپرده مى‏شود و شيوع مى‏يابد. اضافه مى‏كنيم كه آنچه ذات معصوم و حضرت كردگار در مى‏يابد نيز چيزى جز آن است كه ما درمى‏يابيم و بنابراين آنچه در ارتباط با بندگان مطرح است، نزول تدريجى است كه در آن شبهه‏اى نيست و در واقع نحوه، مكان و زمان نزول دفعى قرآن، تغييري در نزول تدريجى ايجاد نمى‏كند.

اما روايات مربوطه. روايت «ابن عباس» كه در جمع اين موضوع مستند اهل سنت قرار گرفته، چنين است: »پس از نزول قرآن در شب قدر، فرشته وحى نزول تدريجى قرآن را از غار حرا آغاز كرد و به مرور زمان و در پاسخ به نيازمندى‏ها و سئوالات بندگان بر محمد فرود آورد». اين روايت با روايت ديگرى از »مقاتل« تكميل مى‏شود كه مى‏گويد: خداوند متعال قرآن را در شب قدر از لوح محفوظ بر فرشتگان امين وحى نازل فرمود و همه ساله خداى سبحان به اندازه يك سال تا سال آينده وحى را نازل مى‏فرمايد و جبرئيل آن را اندك اندك بر پيامبر فرود مى‏آورد« (مجمع البيان، ج10ـ ص 518).

روايات متعدد ديگر نيز در اين خصوص ذكر شده است كه جمع آن‌ها، در نهايت ما را به اين نتيجه مي‌رساند كه در مورد نزول كلي قرآن در شب قدر اختلاف نظر وجود ندارد و ظرف زماني آن در همين شب مبارك است؛ اگر چه در مورد جايگاه نزول نيز، حتي اگر به قول اهل سنت معتقد باشيم و نزول بر بيت المعمور را بپذيريم، باز با روايات و معتقدات شيعه در اين خصوص و در تاييد نزول بر سينه مبارك پيامبر در تنافي نخواهد بود.

منابع:
1ـ سيوطي، جلال الدين: الدر المنثور، كتابخانه بزرگ آيت‌الله مرعشي نجفي، قم.
2ـ رازي، امام فخر: تفسير الكبير، دفتر تبليغات اسلامي، قم.
3ـ القاسمي، محمد جمال‌الدين: تفسير القاسمي، بيروت.
4ـ المراغي، مصطفي: تفسير المراغي، داراحياءالتراث العربي،‌بيروت.
5ـ ابن المفتاح، عبدالله: شرح الازهار، الحجاز، قاهره.
6ـ طبرسي، امين الاسلام: مجمع البيان، اسلاميه، تهران.

منبع: بازتاب
http://mouood.org/content/view/3098/3/

تفسير جامع سوره ي قدر


سوره قدر مكى است و پنج آيه دارد :
بسم الله الرحمن الرحيم انا انزلناه فى ليلة القدر (1) و ما ادراك ما ليلة القدر (2) ليلة القدر خير من الف شهر (3) تنزل الملئكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر (4) سلام هى حتى مطلع الفجر (5).
ترجمه آيات
به نام خداوند رحمان و رحيم.ما اين قرآن عظيم الشان را(كه رحمت واسع و حكمت جامع است) در شب قدر نازل كرديم(1).
و تو چه مى‏دانى شب قدر چيست؟(2).
شب قدر(در مقام و مرتبه)از هزار ماه بهتر و بالاتر است(3).
در اين شب فرشتگان و روح(يعنى جبرئيل)به اذن خدا از هر فرمان(و دستور الهى و سرنوشت‏خلق) نازل مى‏شوند(4).
اين شب رحمت و سلامت و تهنيت است تا صبحگاه(5).

بيان آيات
اين سوره نزول قرآن در شب قدر را بيان مى‏كند، و آن شب را تعظيم نموده از هزار ماه بالاتر مى‏داند، چون در آن شب ملائكه و روح نازل مى‏شوند، و اين سوره، هم احتمال مكى بودن را دارد، و هم مى‏تواند مدنى باشد، و رواياتى كه درباره سبب نزول آن از امامان اهل بيت (عليهم السلام) و از ديگران رسيده خالى از تاييد مدنى بودن آن نيست، و آن رواياتى است كه دلالت دارد بر اينكه اين سوره بعد از خوابى بود كه رسول خدا(ص)ديد، و آن خواب اين بود كه ديد بنى اميه بر منبر او بالا مى‏روند، و سخت اندوهناك شد، و خداى تعالى براى تسليتش اين سوره را نازل كرد(و در آن فرمود شب قدر بهتر از هزار ماه حكومت‏بنى اميه است)

.
"انا انزلناه فى ليلة القدر"
ضمير در"انزلناه"به قرآن برمى‏گردد، و ظاهرش اين است كه: مى‏خواهد بفرمايد همه قرآن را در شب قدر نازل كرده، نه بعضى از آيات آن را، مؤيدش هم اين است كه تعبير به انزال كرده، كه ظاهر در اعتبار يكپارچگى است، نه تنزيل كه ظاهر در نازل كردن تدريجى است.
و در معناى آيه مورد بحث آيه زير است كه مى‏فرمايد: "و الكتاب المبين انا انزلناه فى ليلة مباركة" (1) ، كه صريحا فرموده همه كتاب را در آن شب نازل كرده، چون ظاهرش اين است كه نخست‏سوگند به همه كتاب خورده، بعد فرموده اين كتاب را كه به حرمتش سوگند خورديم، در يك شب و يكپارچه نازل كرديم.


پس مدلول آيات اين مى‏شود كه قرآن كريم دو جور نازل شده، يكى يكپارچه در يك شب معين، و يكى هم به تدريج در طول بيست و سه سال نبوت كه آيه شريفه"و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا" (2) ، نزول تدريجى آن را بيان مى‏كند، و همچنين آيه زير كه مى‏فرمايد: "و قال الذين كفروا لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت‏به فؤادك و رتلناه ترتيلا" (3) .

و بنا بر اين، ديگر نبايد به گفته بعضى (4) اعتنا كرد كه گفته‏اند: معناى آيه"انزلناه" اين است كه شروع به انزال آن كرديم، و منظور از انزال هم انزال چند آيه از قرآن است، كه در آن شب يكباره نازل شد نه همه آن.
و در كلام خداى تعالى آيه‏اى كه بيان كند ليله مذكور چه شبى بوده ديده نمى‏شود بجز آيه"شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن" (5) كه مى‏فرمايد: قرآن يكپارچه در ماه رمضان نازل شده، و با انضمام آن به آيه مورد بحث معلوم مى‏شود شب قدر يكى از شبهاى ماه رمضان است، و اما اينكه كداميك از شب‏هاى آن است در قرآن چيزى كه بر آن دلالت كند نيامده، تنها از اخبار استفاده مى‏شود، كه ان شاء الله در بحث روايتى آينده بعضى از آنها از نظر خواننده مى‏گذرد.


در اين سوره آن شبى كه قرآن نازل شده را شب قدر ناميده، و ظاهرا مراد از قدر تقدير و اندازه‏گيرى است، پس شب قدر شب اندازه‏گيرى است، خداى تعالى در آن شب حوادث يك سال را يعنى از آن شب تا شب قدر سال آينده را تقدير مى‏كند، زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چيزهايى ديگر از اين قبيل را مقدر مى‏سازد، آيه سوره دخان هم كه در وصف شب قدر است‏بر اين معنا دلالت دارد: "فيها يفرق كل امر حكيم امرا من عندنا انا كنا مرسلين رحمة من ربك" (6) ،

چون"فرق"، به معناى جدا سازى و مشخص كردن دو چيز از يكديگر است، و فرق هر امر حكيم جز اين معنا ندارد كه آن امر و آن واقعه‏اى كه بايد رخ دهد را با تقدير و اندازه‏گيرى مشخص سازند.
و از اين استفاده مى‏شود كه شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و آن سالى كه قرآن در آن شبش نازل شد نيست، بلكه با تكرر سنوات، آن شب هم مكرر مى‏شود، پس در هر ماه رمضان از هر سال قمرى شب قدرى هست، كه در آن شب امور سال آينده تا شب قدر سال بعد اندازه گيرى و مقدر مى‏شود.


براى اينكه اين فرض امكان دارد كه در يكى از شبهاى قدر چهارده قرن گذشته قرآن يكپارچه نازل شده باشد، ولى اين فرض معنا ندارد كه در آن شب حوادث تمامى قرون گذشته و آينده تعيين گردد. علاوه بر اين، كلمه"يفرق"به خاطر اينكه فعل مضارع است استمرار را مى‏رساند، در سوره مورد بحث هم كه فرموده: "شب قدر از هزار ماه بهتر است"و نيز فرموده: "ملائكه در آن شب نازل مى‏شوند"مؤيد اين معنا است.
پس وجهى براى تفسير زير نيست كه بعضى (7) كرده و گفته‏اند: شب قدر در تمام دهر فقط يك شب بود، و آن شبى بود كه قرآن در آن نازل گرديد، و ديگر تكرار نمى‏شود.و همچنين تفسير ديگرى كه بعضى (8) كرده و گفته‏اند: تا رسول خدا(ص) زنده بود شب قدر در هر سال تكرار مى‏شد، و بعد

از رحلت آن جناب خدا شب قدر را هم از بين برد.و نيز سخن آن مفسر (9) ديگر كه گفته: شب قدر تنها يك شب معين در تمام سال است نه در ماه رمضان.و نيز سخن آن مفسر (10) ديگر كه گفته: شب قدر شبى است در تمام سال، ولى در هر سال يك شب نامعلومى است، در سال بعثت در ماه رمضان بوده در سال‏هاى ديگر در ماههاى ديگر، مثلا شعبان يا ذى القعده واقع مى‏شود، هيچ يك از اين اقوال درست نيست.


بعضى (11) ديگر گفته‏اند: كلمه"قدر"به معناى منزلت است، و اگر شب نزول قرآن را شب قدر خوانده به خاطر اهتمامى بوده كه به مقام و منزلت آن شب داشته، و يا عنايتى كه به عبادت متعبدين در آن شب داشته.
بعضى (12) ديگر گفته‏اند: كلمه"قدر"به معناى ضيق و تنگى است، و شب قدر را بدان جهت قدر خوانده‏اند كه زمين با نزول ملائكه تنگ مى‏گردد. و اين دو وجه به طورى كه ملاحظه مى‏كنيد چنگى به دل نمى‏زند.


پس حاصل آيات مورد بحث‏ به طورى كه ملاحظه كرديد اين شد كه شب قدر بعينه يكى از شبهاى ماه مبارك رمضان از هر سال است، و در هر سال در آن شب همه امور احكام مى‏شود، البته منظورمان" احكام"از جهت اندازه‏گيرى است، خواهيد گفت پس هيچ امرى از آن صورت كه در شب قدر تقدير شده باشد در جاى خودش با هيچ عاملى دگرگون نمى‏شود؟ در پاسخ مى‏گوييم: نه، هيچ منافاتى ندارد كه در شب قدر مقدر بشود ولى در ظرف تحققش طورى ديگر محقق شود، چون كيفيت موجود شدن مقدر، امرى است، و دگرگونى در تقدير، امرى ديگر است، همچنان كه هيچ

منافاتى ندارد كه حوادث در لوح محفوظ معين شده باشد، ولى مشيت الهى آن را تغيير دهد، همچنان كه در قرآن كريم آمده: " يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب" (13)

.
علاوه بر اين، استحكام امور به حسب تحققش مراتبى دارد، بعضى از امور شرايط تحققش موجود است، و بعضى‏ها ناقص است، و احتمال دارد كه در شب قدر بعضى از مراتب احكام تقدير بشود، و بعضى ديگرش به وقت ديگر موكول گردد، اما آنچه از روايات بر مى‏آيد و به زودى رواياتش از نظر خواننده خواهد گذشت‏با اين وجه سازگار نيست.
"و ما ادريك ما ليلة القدر"
اين جمله كنايه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش، چون با اينكه ممكن بود در نوبت دوم ضمير ليلة القدر را بياورد، خود آن را تكرار كرد.واضح‏تر بگويم، با اينكه مى‏توانست‏بفرمايد: "و ما ادريك ما هى، هى خير من الف شهر"براى بار دوم و بار سوم خود كلمه را آورد و فرمود: "و ما ادريك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر".


"ليلة القدر خير من الف شهر"
اين جمله به طور اجمال آنچه را كه در جمله"و ما ادريك ما ليلة القدر"بدان اشاره شده بود، يعنى عظمت آن شب را بيان مى‏كند، و مى‏فرمايد: بدين جهت گفتيم آن شب مقامى ارجمند دارد كه از هزار شب بهتر است.
و منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طورى كه مفسرين تفسير كرده‏اند بهتر بودنش از حيث فضيلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همين معنا است، چون همه عنايت قرآن در اين است كه مردم را به سوى خدا نزديك، و به وسيله عبادت زنده كند، و زنده‏دارى آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب.و ممكن است همين معنا را از آيه سوره دخان نيز استفاده كرد، چون در آنجا شب قدر را پر بركت‏خوانده، و فرموده: "انا انزلناه فى ليلة مباركة" (14) .البته در اين ميان معناى ديگرى نيز هست، كه ان شاء الله در بحث روايتى آينده خواهد آمد.
"تنزل الملئكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر"
كلمه"تنزل"در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحى است كه از عالم امر است و خداى تعالى در باره‏اش فرموده: "قل الروح من امر ربى" (15) ، و اذن در هر چيز به معناى رخصت دادن در آن است، و يا به عبارت ديگر اعلام اين معنا است كه مانعى از اين كار نيست.
و كلمه"من"در جمله"من كل امر"به گفته بعضى (16) از مفسرين به معناى باء است.
بعضى (17) ديگر گفته‏اند: به معناى خودش است، يعنى ابتداى غايت، ولى سببيت را هم مى‏رساند، و آيه را چنين معنا مى‏دهد: "ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امرى الهى نازل مى‏شوند".
بعضى (18) ديگر گفته‏اند: باء براى تعليل به غايت است، و معنايش اين است"ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند، براى خاطر اينكه هر امرى را تدبير كنند".


ليكن حق مطلب اين است كه: مراد از امر، اگر آن امر الهى باشد كه آيه"انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون" (19) تفسيرش كرده، حرف"من"براى ابتدا خواهد بود، و در عين حال سببيت را هم مى‏رساند، و به آيه چنين معنا مى‏دهد: "ملائكه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند، در حالى كه نزولشان را ابتدا مى‏كنند و هر امر الهى را صادر مى‏نمايند".
و اگر منظور از امر مذكور هر امر كونى و حادثه‏اى باشد كه بايد واقع گردد، در اين صورت حرف"من" به معناى لام تعليل خواهد بود، و آيه را چنين معنا مى‏دهد: ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند براى خاطر تدبير امرى از امور عالم.


"سلام هى حتى مطلع الفجر"
در مفردات گفته: كلمه"سلام"و"سلامت"به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است (20) .
پس جمله"سلام هى"اشاره است‏به اينكه عنايت الهى تعلق گرفته است‏به اينكه رحمتش شامل همه آن بندگانى بشود كه به سوى او روى مى‏آورند، و نيز به اينكه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به اين معنا كه عذابى جديد نفرستد.و لازمه اين معنا آن است كه طبعا در آن شب كيد شيطان‏ها هم مؤثر واقع نشود، همچنان كه در بعضى از روايات هم به اين معنا اشاره رفته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید