بخشی از مقاله

ادبیات : شعر حکمتانه؛ شعریعنی سخنان سجع و موزون و بلیغ دارای حسّ و حال . دارای قافیه و سمفونی همراه با مفاهیم معنوی . تبیین حال با زبان شعر و نثر از آنچه که از عالم معنا در حکمت نظری ادراک نموده و یا آموخته شده و دارای

مضامین و معنای عمیق عقلانی و حالات متعالی باشد یعنی پیوند شعور با شور.

حکمتانه نیز به شعر، نثر و مفاهیمی اطلاق می شود که سرشار از فیضان حکمت متعالی و راهبری آن در سیر الی االله یعنی من الخلق الی الحق ، تا سالک عارف را در شهود حقانی وجود مطلق حقیقی با حکمت ناب ، مساعدت نماید.

شهود عارفانه: شهود یعنی لایری الا االله ، اینما تولوا فثم وجه االله ، ما رأیت شیئاً الا رأیت االله معه وفیه و قبله. که

محصول حکمت عملی به حکمت ناب نظری از نوع شهودی با سیر روحی در توحیدی ناب. یعنی مشاهده توحید آثاری،

افعالی ، صفاتی و ذاتی حق مطلق و محبوب اول که معلم و حکیم اول نیز می باشد. تا آنجا که لیس هو الاهو. لاهوالاهو، لا اله

الاهو. تبیین کیفیت پیوند مبارک حکمت متعالیه با شهود عرفانی توحیدیه.

روش کار: گشودن کشکول اشعار حکمتانه در تبیین حکمت ناب ؛ نگارش شعری از شاعر دلسوخته که به معدن

عظمت الهیه ، اللهم الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا رسیده باشد و در حالت جذبه و شور و

شیدانی، زبان حال او به تکلمی درآید با وزن و قافیه و حال و صفا. بیان حکمت و کیفیت بهره گیری در سیرشهودی حق

تعالی که حقیقت حاکم بر هستی است. ان االله علی کل شیءٍ محیط و شهید و علیم. احاطه قیومی شاهد و عالم مطلق بر ذرات

وجودی ممکن الوجود . چون شاکله این مقاله بصورت کلاسیک تدوین نشده است بلکه حالت کشکولی را دارد که از همه رنگ و متاعی در آن باشد. آن متاعی که صاحبان حال حقیقی، در آن ریخته باشند و همگی ، سهیم در آن. اشعار متنوع ذکر شده ، سپس حکمت آن در تبیین معانی تشریح و در نهایت، رمزگشائی از شهود عارفانه توحیدی انجام می گردد. انشاء االله.

کشکول شعر حکمت ناب :

-1فَفِرﱡوا اِلَی االلهِیا اَیﱡهَاالعِباد

از تــو به تــو ، گــرنگُریـزم چه کنـم پیش رَوَمکه ، قصـه به دسـت کـه دهم؟ (فخرالدین عراقی)

وظیفه ما، گریختن از دیدن مظاهرجلالیّه نا ملایم به سوی مظاهر جلوات جمال مطبوع اوست آنهم از طریق صبر، عمل

صالح، عبودیت، انفاق و توسل به اهل بیت (ع). گریختن از جلال بسوی جمالش. مقدمات جلب و جذب رأفت و لطف حق

تعالی را باید بوجودآوریم و خود را در معرض پرتوافشانی رحمتش قراردهیمغیورّت. حق تعالی و رأفتش، چاره ای به جز

فرار کردن از خودمان، بسوی او که صمد، مصدر، منبع وفیّاض همه ی خوبیها ، خیرات، آرامش و دارائیست باقی نگذاشته که

به هرطرف رو بکنیم، آنها ما را بسوی رحمتش، رهنمون می نماید. اراده او، نجات مومنین است . علینا ننج المومنین . علینا نصر المومنینوالعاقبهُ. الله تبارک و تعالی. کجابروَم آنجا که تو نباشی؟ کدامین مکانی وجود دارد طِلقِکهمُلک تو نباشد؟ به

کدامین آستانه ، پناه ببرم که سلطانش تو نباشی؟ و لایمکن الفرار من حکومتک.


2

-2 ظهور تامه حق تعالی در ظرف اولیاء االله یحدثنی فیصامتٍثمّناطقٍ غمزعیونٍثمّ کسر الحواجب ( شیخ فخرالدین عراقی )

عشق یعنی ذات هو ، آن گنج پنهان در همه چیز خود را نشان داده است حتی در موجودات صامت تکوینی که

هیاهویشان در سکوت است و تسبیحشان تمنّای، وصال محبوشان و همچنین درعالّیـن ناطق یعنی کاملان اسفار اربعه که راه سلوک را با احکام و معارف کتب آسمانی با دستورات در پیش گرفته و به دنبال قبساتی از عشق می گردند. منظورغَمزِاز عیون ، واصلان به لقای حضرتحقّ یعنی ولی االله و ائمه معصومین که در مقام حقیقتمحمّدی و فقه االله الاکبر هستند و آنها عین االله الناظره می باشد و حدیث دوست و سخن یار رامستقیماً بدون حجاب شهود کرده و حضرت حق از دریچه

وجودی آنان به خلق می نگرد و سخن گوید و فعل انجام می دهد کیف یشاء . ما رمیت اذ رمیت و لکن االله رمی.


-3 ظهور جلوه های عشق مطلق

پرتوحُسن او چو پیدا شد عالَم اندرنَفَـس ، هویدا شد ( فخرالدین عراقی)

منظور نورفیّاضیّت ذات هو چون تجلی کرد و موجودات مخفی عوالم را وجود و ظهور بخشید .بلا فاصلهنَفَس الرحمن، انفاسقدسیّه حرکت کرد و وجوداحدیّت صرفه ، منبسط شده با حفظتجرّد و صرافتش . در ازل پرتوحُسنَتزتجلیّدَم زد. وام کرد از جمال او نظری حُسـن رویش بدید و شیــدا شد (فخرالدین عراقی)

و بدینسان ساغــر شیدائی ، خلق گردید در ازل الآزال. لم یکنشیئاًمذکوراً .موجودات خارجی وجود خود را از جمال او به عاریت و قرض گرفتهاند . اصل سرمایه وجودی و به تبع آن ، سود و عوارض حاصله نیز مال اوست تعالی. ماهیات و

عوارض وتعیّنات زیاد شد که مانند برگهای انبوه روی تنه و ریشه درخت را گرفته و فربه و تنومند شدند تا آنجا که غیر برگ و میوه ، تنه ای دیده نشد. وجود تنه درپرده پنهان قرار گرفت و جماعت که به موجودات نظاره می کنند دیگر وجود حق تعالی را ندیدند بلکه مظاهر وجود را می بینند. سلوک، گام برداشتن برای زدودن شاخ و برگها و عریان و عیان دیدن اصل

درخت وجود است .


-4 لبیک گوئی موجودات به ندای کن فیکون

عاریتبِـسِـتَد از لبششَکَری ذوق آن چون بیافت گویا شد (فخرالدین عراقی)

موجودات، چون هیچ وجود و نمودی نداشتند در اثر تجلی و ظهور اسماء در مرحله علم و اعیان ثابته نمایان شدند. خود عاشقِخود شد. ذات مطلق هو عاشق اسما کلیهاش شد و گفت فتبارک االله احسن الخالقین. ذات عشق مطلق با زیبایی کمال و

کرامت اسماءش در اسم االله جمعاند. ذات هو، عظمت اسم االله را پسندید و گفت الحمداالله. موجودات که بوجود آمدند و وجودشان را از او به عاریت گرفتند در لب و لبه حدود اسماء و سرچشمه اسماءصمدیّت قرارگرفتشَکَر،ند. عوارض وجود

است که همانماهیّات وتعیّنات اسماء است که از اسم االله گرفتهاند. یعنیوجودِتعیناتِ اسماء ، از اسم صمد است. موجودات، استعداد ظهوراتوُجودیّه و صفاتیه را از او گرفته در اثر تجلی اسممتکلّم با صدای بلند گویا شدند به سبوح

3

قدوس ربی. ازچاشنی این اسممتکلّم، مظاهر اسماء جزئیه نیز به کشف حقایق و شرح معارف دست زدند و او را تحسین کرده دور شمع وجود اسم االله، به زبال حال ، دست زنان و پای کوبان لبیک گویان او را تسبیح گفتند.(یسبح الرعد بحمده )

-5 ظهور حقیقتمحمّدی و مظاهر آن ای ساقی از آنمِــی ،که دل و دین من است پـُر کنقَـدَحی کهجانِشیرینِ مـن است ( فخرالدین عراقی)

ساقی همان حقیقت محمدی است که اذن و اراده حق تعالی از طریق اسم مرید اجازه صادر کردن و ایجاد موجودات را

به او داده است لذا به حقیقت محمدی، صادر اول و قلم اعلا گویندمِــی. ، تجلی ویژه وجودی تحت فیوضاتفیّاض مطلق

از برای ظاهر کردن موجودات است که افاضه فیاض متعلق از دریچه وجودی حضرت محمد (ص) و به واسطه تجلی اسم

رحمان انجام می گیرد. دل ، تجلی صفاتی و دین یعنی تجلی ذاتی. قدح یعنی باده و ظرف وجودی. میگوید: استعداد مرا کامل

پر بکن و با زبان بی زبانی، توسعه استعداد را نیز میطلبد صورت علمی مرا به شکل نمود خارجی عنصری تکمیل کن چون ازعلم به عین آمدند لذتی یافتند که به این ذوق، جان شیرین فَاَحبَبتگویند.اُاَنعرَفَ. در مقام علمی، من بصورتمُـرده ای بیش نبودم ، مرا به منصه ظهور خارجی در بیاور تا با فیض خودت، حیات خارجی نیز داشته باشم و این ، دین من است.

-6 دل ولی االله، جام جهان نمای خدا

هردَم که در صفایِرُخ، یار بنگرد گردد همه جهان ، بحقیقت مصوّرش، ( فخرالدین عراقی)

در این مقام است که قدرت تصرف در جزئیات عالممُلک و طبیعت و افلاک و ستارگان شقّ، القمر،ردّ الشمس و

شکافتن دریا و زنده کردن مردگان به اولیاء االله تفویض می شود . چون در آئینه زلال عبد سالککاملِ واصل همه چیز مانند عرش ، کرسی یعنی کهکشانها دیده می شوند. حقیقت روح کلی تمام موجودات در وجود ولی االله و حجت خدا علیه السلام

به عنوان خلیفه الرحمن، منقوش و ثبت شده وکلیّات و جزئیات عوالم هستی بدونمادّه عنصری در وجود امام مبین، قرارداده شده است. وکلّ شیءٍ احصیناه فیامامٍ مبینٍ. واالله من ورائهممحیطٌ بل هوقرانٌمجیدٌ فیلوحٍمحفوظٍ. لوح محفوظ و حقیقت قرآن یعنی قرآن ناطق ، همان وجود حقیقی مقامحمّدی است لوح محفوظ هوقلبُمحمدٍ ، چون محفوظ است از

تبدیل تغیّر، تحریف و تاثیر القاء شیاطین . چون باز درفضایِدلِ خود ، نظر کند بیند چو آفتاب رُخ،ِخوبِ دلبرش

با وجود اینکه تمام ذرات و جزئیات و حقایق موجودات در لوح درون ولی االله ، جای دارد ، آنگاه که حق تعالی اذن دهد و از طریق اسم مرید و علیم ، به ولی االله ، اجازه مشاهده و مطالعه جزئیات و کلیات تمام اشیاء و یا اشیاء منتخب در معرض توجه و تماشا قرار دارد و او مشغول بازنگری در آیات آفاقی و انفسی در صفحه درونش است . با اینکه تمام کثرات در وجود امام مبین ، موجود است ، گاهی بهمشیّت همانخداوندِ کثرات، دستور و امر عدم توجه به کثرات و ضرورت مطالعه وحدت ذات

حق تعالی قرار می گیرد و در مقام خاص محمدی در مقام رویت حقیقت عشق فانی می شود و تمام کثرات و ذرات عوالم خلقت در درون او گُــم، میشود، او فقط توجه به محبوب داردرُخِ. دلبرش که حق تعالی و عشق مطلق است ، آنرا چون

آفتاب تابان خواهد دید. که فرمایش حضرت مصطفی را تفسیر می کندلِـیَ:وقتٌلایَسَعَنی مَلکٌفیهمقربٌاَونَبیﱞمُرسَل

4

-7 همه جا، چهره نمای محبوب اول

نَقﱢلفوادَکحیثُشئتَ من الهوی ماالحبُّالاّلِـلحبیبِالاوّل ( فخرالدین عراقی)

قلبت را به هر مرتبه از مراتب اظهار عشق و دوستی به محبوب که می خواهی انتقال بده ولی هرگز چراغ عشق را ،

خاموش نکن و این شعله ، هرچقدر کم سو باشد نگهداری بکن چرا که کوچکترین مرتبه از عشق و اندک بودن آن ، بازهم به

محبوب مطلق ، متصل است و آن ذرات و مراتب اندک و متفاوت عشق ، به اولین محبوب و معشوق تعلق دارد که سرچشمه

و عین ، مصدر و منشاء تمام مراتب عشق است . صمدیّتِاو، عشق است ذات هواالله احد. هرکس و هر چه را که میخواهی

دوست بدار و به هر مقدار که باشد، بدان که در واقع درآن حال، تو، به ذات هو یعنی اولین محبوب ، عشق می ورزی اما از

دریچه وجودی و ظرف محبوب عارضی دوم و سوم و... از انسانها و اشیاء. ((به هرچه روی آوری ، روی بدو آورده باشی ،

اگرندانی)). به هرچه گرایش پیدا می کنی و با دیدنش ، آنرا تحسین می کنی و مورد پسند توست، از کانال وجودی آن شیء به لقاء حبیب مطلق در حرکت می باشی، درواقع ، او راپسندیده ای. چرا که تمامی تحمید و پسندها و خوش دانستن به حمید مطلق ذات هو االله بر می گردد. بلکهخودِ این پسند ، همان حمد است بدون لحاظ ، حامد و محمود!! ...بلکه هوالحمید!..

-8 محبوبهای دیگر بر عطر و بوی اوست

جز ترا چون دوست نتوان داشتن دوستی دیگرانبُویِبر تو است ( فخرالدین عراقی)

از آنجائیکهوجوداً وذاتاً به غیر از هو، امکان دوست داشتن دیگری ممکن نیست چون غیری نیست ، لذا اگر کسی و

چیزی را دوست داریمحتماً جلوه هائی از صفت حمید مطلق به اندازه ظرفیت آن موجود، در درون آنها قرار دارد اول اینکه غیری را نتراشیم و اختراع نکنیم ثانیاً، الحمد گفتن باید به ذات هواالله برگردد ، زیرا لِاو حمد، اوست و آخرش نیز باید او

باشد. پسندیدن هر شیء ، در واقع پسندیدن حمید مطلق است اگر با رفع موانع و حجابها، موفق شدیم می بینیم که پسندیدن که همان ظهور جلوه گریهای عشق است حتی اگر ندانیم و به این امر واقف نباشیم بازهم سلوک عقل و قلب بسوی همان حمید مطلق است که در نشئات و عوالم بعدی، ادامه و ظاهر خواهد شد. غیراو را نشاید که دوست داشت بلکه محال است و

شایسته نیست غیر او، پسند شود . زیرا پسندیدن هر چیز یا به خاطرحُسن و زیبائی و جمالش است که آنحُسن و جمال هم

، به ذات هو تعلق دارد و یا بخاطر احسانی که نموده است که حق تعالی هم ، محسن مطلق است و بقیه محسنین هم ، قدرت احسان را از او گرفته اند. دوست داشتن انبیاء و اولیاء االله همین اساس است که شیعه درولیّ خدا، از صفت احسان ، فیاضیت

، جودکَرَمو خداوندی را در چهره محبوبش می بیند و نور صفا و اخلاص نیز مزید برآن موجبحُسن جمال شده است .


-9 تمام صفات ممتازه ما ، از او و به اوست فَکلﱡملیحٍحُسنه من جمالها معارٌ له بَل،حُسن

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید