بخشی از مقاله

 


فرازي از خطبه غدير خم

اي مردمان! نماز را به پاي داريد ، زكات مال خود را ادا كنيد، آنچنان كه خداوند به شما امركرده است . پس اگر مدتي بر شما گذشت و در انجام دستورات الهي كوتاهي نموديد، يا فراموش كرديد، علي در ميان شما و صاحب امر شما است و احكام الهي را براي شما بيان ميكند. او امامي است كه خداوند او را بعد از من براي هدايت شما منصوب فرموده و جانشين من قرار داده است

.او كسي است كه هر چه از او بپرسيد جواب خواهد داد و آنچه را كه نمي دانيد به شما تعليم خواهد فرمود.شما بايد بدانيد و آگاه باشيد كه تمام احكام را از حلال و حرام نميتوان در يك مجلس براي شما بيان نمود زيرا تعداد آنها بيش از حد احصا است

.پس چگونه ممكن است من براي شما در اينجا هر چه حلال و حرام است بيان كنم ؟ لذا مامور شدم از طرف خداوند متعال تا از شما براي علي به عنوان وصي و جانشين بعد از خودم بيعت بگيرم و پيشوايان بعد از او را كه فرزندان من و از نسل او مي باشند به شما معرفي كنم . پيشواياني كه آخر آنها قائم آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم ) مهدي است و در ميان مردم به حق حكم خواهد كرد و تا روز قيامت وضع بدين منوال خواهد بود.

در اين قضيه ، اصل مسئله نصب حاكم ، مسئله مهمي است كه پيام غدير ميباشد . چرا بايد اين پيام روشن را كه پيامبر اسلام( صلي الله عليه و آله و سلم ) موسس اسلام - به همه مسلمين داده است و مي گويد مسلمانها دين را از اساس زندگي و از مساله حكومت - كه پايه زندگي فردي و اجتماعي است - جدا نكنيد و آن را به گوشه خلوت خانه ها و ذهنها و مسايل روحي منحصر نكنيد و به انزوا نيندازيد ، مورد توجه قرار نمي گيرد؟

اساس زندگي بشر كه بر پايه حكومت است ، امري است كه متوجه به دين ميباشد و مسئووليتي است كه بر دوش دين است و دين بايد اين كار را انجام بدهد.
مسئله غدير فقط از اين جهت شرافت ندارد كه در آن شخصي مثل امير المومنين ( عليه الصلوه و السلام ) كه همطراز او در عالم وجود كسي نيست ، به حكومت و خلافت و ولايت منصوب شده است .

علاوه بر اين جهت ، مهم ديگري در غدير هست كه آن عبارت از اصل مسئله ولايت است، مضمون ويژه اي كه در مساله ولايت در اسلام هست .
حقيقت غدير و حقيقت اين نصب چيسست كه اين قدر حايز اهميت است ؟ اين مسئله ابعاد گوناگوني دارد يكي همين مسئله است كه اداره ي امور بشر يك چيز الهي است و بشري نيست و با همه مسايل ديگر انسان تفاوت دارد.
معناي ولايت
ولايت معناي عجيبي دارد . اصل معناي ولايت عبارت از نزديك بودن دو چيز با يكديگر است . فرض كنيد وقتي كه دو ريسمان محكم به هم تابيده ميشوند و جداكردن آنها از يكديگر به آساني ممكن نيست ، آن را در عربي ولايت مي گويند . ولايت بعني اتصال و ارتباط و قرب دوچيز به صورت مماس و مستحكم با يكديگر.


اسلام حكومت را با تعبير ولايت بيان مي كند و شخص را كه در راس حكومت قرار دارد به عنوان والي ، وليّ ، مولا يعني اشتقاقات كلمه ي ولايت معرفي مي نمايد . معناي آن چيست ؟ معناي آن اين است كه در نظام سياسي اسلام ، به آن كسي كه در راس قدرت قرار دارد و آن كساني كه قدرت حكومت بر آنها در اختيار اوست ، ارتباط و اتصال و پيوستگي جدايي ناپذيري از هم دارند . اين فلسفه سياسي اسلام را در مسئله حكومت ، براي ما معنا مي كند. هر حكومتي كه اين طور

نباشد ، اين ولايت نيست ، يعني حاكميتي كه اسلام پيش بيني كرده است نيست . اگر كساني باشند كه رابطه آنها با مردم ، رابطه ترس و رعب و خوف باشد نه رابطه محبت و التيام و پيوستگي . اين ولايت نيست ولايت آن وقتي است كه ارتباط وليّ با مردم كه ولايت بر آنهاست يك ارتباط نزديك صميمانه محبت آميز و همان طوري كه در مورد خود پيامبر عظيم الشان وجود دارد - يعني از خود آنها كسي را مبعوث كرده است - باشد يعني از خود مردم كسي باشد كه عهده دار مسئله ولايت و حكومت باشد . اساس كاردر حاكميت اسلام اين است .


پيوند ولايت كه يك پديده سياسي ، يك پديده اجتماعي و يك حادثه تعيين كنننده براي زندگي است با تلاش ، با حركت ، با هجرت ، با در كنار هم بودن و با هم كار كردن حاصل ميشود ؛ لذاست كه در نظام اسلامي وليّ از مردم جدا نيست .
ولايت كه معنايش پيوند وپيوستگي و با هم بودن است ، يك جا هم به معناي محبت مي آيد ، يك جا هم به معناي پشتيباني مي آيد ؛ كه همه اينها در واقع مصاديق به هم پيوستگي و مصاديق وحدت و اتحاد است . ابعاد اين وحدت اجتماعي و وحدت سياسي و وحدت معنوي و روحي و وحدت عملي ابعاد عجيبي پيدا مي كند كه بسياري از معارف اسلامي را براي ما معني مي كند . به سمت مركز عالم وجود حركت كردن انسان در جهت ولايت ا... حركت كردن است . همه ي ذرات عالم خواه و ناخواه در چنبر ولايت الهي در دايره ولايت ا... قرار دارند و انسانهاي آگاه ، مختار ، تصميم گيرنده و داراي حسن انتخاب عملاٌ هم ولايت الهي را انتخاب مي كنند و در آن راه حركت

مي كنند ؛ محبت الهي را كسب مي كنند و خود از محبت پروردگار پر ميشوند . صفاي دنياي اسلام و محيط اسلامي و محيط معنوي ناشي از همين ولايت ا... است . اين ولايت الهي با ولايت خداوند در عالم سياست و محيط سياسي تفاوت جوهري ندارد حقيقت هر دو يكي است .
وجه غالب زندگي اسلامي و در نظام ولايت ، بايد همدلي ، تعاون و همكاري باشد ؛ لذا در آيات قرآن كريم هم مي بينيم كه مسئله همكاري و همدلي و همراهي بخش قابل توجهي از آيات قرآن را به خود اختصاص داده است .


آياتي مانند "واعتصموا بحبل الله جميعا" و امثال اينها كه اگر چه به صراحت در اين معنا نيست . اما جهت حقيقي آن ، اتحاد دلها و جانها و همگامي انسانهاست و مي دانيم كه امير المؤمنين ( صلوات ا... و سلامه عليه ) مظهر همدلي يك رهبري سياسي ، يك حاكم سياسي ، يك وليٌ و امام ، با آحاد مردم است ؛كه مثال زدني تر از امير المؤمنين ( صلوات ا... و سلامه عليه ) هم نمي شود كسي را در دنيا و در تاريخ پيدا كرد - علي ولي الله - ولايت به معناي حقيقي اين است .


ولايت ، يعني حكومت الهي ؛ كه هيچ اثري از خود پرستي ، سلطنت و اقتدارخود خواهانه در آن وجود ندارد . اگر وجود پيدا كرد ولايت نيست . فرق بين حكومت و ضمانتهاي الهي با غير الهي ، اين است كه در ضمانتهاي الهي ، ضمانت دروني است ؛ اگر كسي كه متصدي مقامي است شرايط آن را نداشت ، به خودي خود اين پيوند خلع ميشود . اين امر خيلي مهمي است بناي ولايت الهي بر هضم شدن در امر و نهي پروردگار است درست نقطه ي مقابل سلاطين مادي و حكومتهاي بشري .

نظام اسلامي بزرگترين مظهر دخالت مردم

امام راحل بزرگوار از اين ناحيه بزرگترين حق را به گردن امت اسلامي دارد كه آحاد مردم را به مسئووليت خودشان از دخالت در امر حكومت و نظام اسلامي متنبه كرد. اين گونه است كه در نظام اسلامي هر كسي متدين به عقيده و شريعت اسلامي در امر حكومت است داراي مسئووليت مي باشد هيچ كس نمي تواند خود را از مسئله حكومت كنار بكشد. هيچ كس نمي تواند بگويد كاري

انجام مي گيرد و به من مربوط نيست در نظام اسلامي و در مسئله ي حكومت و مسايل سياسي و عمومي جامعه به من مربوط نيست نداريم بزرگترين مظهر دخالت مردم هم اين است . مردم كنار نيستند . اين را غدير به ما آموخت و به همين خاطر عيد غدير عيد ولايت و سياست و دخالت مردم در امر حكومت و عيد آحاد ملت و امت اسلامي است و مخصوص شيعه هم نيست .

غدير در آيات قرآني
در خصوص واقعه غدير سه آيه نازل شده است عبارتند از
1- سوره مباركه مائده آيه 67
" اي پيامبر آنچه از طرف خدا بر تو نازل شده به مردم برسان و اگر اين كار را نكني رسالت خدارا تبليغ نكرده اي خدا تو را از شر مردم حفظ خواهد كرد."


احاديث متواتري واترد شده كه اين آيه در روز غدير و در وادي غدير خم در مورد وصايت و جانشيني حضرت امير ( عليه السلام ) نازل شده است . ( الغدير ج 1 ص 214 الي 229 )

2 – سوره مباركه مائدذه آيه 3
" امروز دين شمارا كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تامام كردم ".
به استناد احاديث و تاريخ اين آيه بعد از ابلاغ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم ) وصايت خود را به مردم و تعيين خلافت حضرت امير ( عليه السلام ) نازل شده است و كمال دين همان ولايت علي ( عليه السلام ) ميباشد.

3- سوره مباركه معارج آيه 1 -3
اجمال شأن نزول آيه اين است كه بعد از اينكه پيامبر در غديرخم وصايت حضرت امير ( عليه السلام ) را ابلاغ كرد شخصي بنام جابر بن نصر ( و برخي نوشته اند حارث بن نعمان ) نزد رسول اكرم آمد و به حضرت عرض كرد همانا تو ما را امر كردي كه شهادت به يكتايي خدا و رسالت تو بدهيم و ما از تو پذيرفتيم تو ما را امر كردي پنج بار در شب و روز نماز كنيم رمضان را روزه بداريم و خانه خدا را

زيارت كنيم مال خود را با دادن زكات پاك كنيم و ما اينها را از تو قبول كرديم به اينها اكتفا نكردي تا بازوان پسر عمويت را گرفتي و بلند نمودي و او را بر مردم برتري و فضيلت دادي و گفتي "من كنت مولاه فهذا علي مولاه" آيا اين امري بود از طرف خودت و يا از جانب خدا ؟! رسول خدا در حالي كه چشمانش سرخ شده بود فرمود قسم به خدايي كه جز او معبودي نيست ، اين از طرف خدا بوده . در اين هنگام اين شخص برخواست در حالي كه مي گفت : خداوندا اگر آنچه محمد مي گويد حق است پس سنگي از آسمان بر ما بفرست يا عذابي دردناك بر ما نازل كن . هنوز اين شخص نزديك شتر خود نرسيده بود كه سنگ ريزي از آسمان فرود آمد و به سرش اصابت نمود و فرو رفت و از دبر او خارج شد و هلاك شد . آنوقت اين آيه "سأل سألٌ ..." نازل شد .


( الغدير ج 1 ص 136 )
غدير در روايات
1 ـ « ابوالخير محمد جزري شافعي (متوفاي 833 ق . ) در كتاب اسني المطالب في مناقب سيدنا علي بن ابي طالب » با سند بسيار زيبايي , حديث غدير را از حضرت فاطمه عليه السلام چنين نقل مي كند :
فاطمه , دختر امام علي بن موسي الرضاعليه السلام از عمه هايش فاطمه , زينب و ام كلثوم , دختران امام موسي بن جعفرعليه السلام نقل مي كند كه آنان فرمودند : فاطمه دختر امام صادق عليه السلام از عمه اش فاطمه , دختر امام محمدباقرعليه السلام و او از عمه اش نقل مي كند كه فاطمه و سكينه دختران امام حسين عليه السلام از عمه شان ام كلثوم دختر اميرمومنان عليه السلام نقل مي كند كه مادرش فاطمه زهراعليها السلام دختر مكرم رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم خطاب به مردم فرمود :


« انسيتم قول رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم يوم غديرخم : من كنت مولاه فعلي مولاه و قوله صلي الله عليه وآله وسلم : انت مني بمنزله هارون من موسي 3; آيا كلام رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم را فراموش كرديد كه در روز غدير خم فرمود : « هركس را كه من مولاي او باشم , پس علي نيز مولاي اوست . » و كلام ديگر رسول رسول خدا كه فرمود : « يا علي ! جايگاه تو نسبت به من همانند موقعيت هارون نسبت به موسي عليه السلام مي باشد. » !


نكته قابل توجه در اين حديث , اهتمام خاندان اهل بيت عليهم السلام به حديث غدير و حفظ آن است , به گونه اي كه پاسداري از حريم ولايت با نقل مستمرحديث غدير در ميان آنان و فرزندانشان , يك سيره دائمي شده بود و سعي و كوشش آن بزرگواران براي روشن ماندن چراغي كه رسول خدا در غديرخم مشتعلش ساخته بود , بسيار جد ي و قابل تامل است .


در حقيقت , اين اهتمام و جديت , ميراثي بود كه از حضرت فاطمه زهراعليها السلام به آنان رسيده بود. و درسي بود كه از مكتب آن بزرگوار تعليم ديده بودند; زيرا ايشان يگانه مربي دفاع از ولايت بود كه با منطق بسيار مستحكم خود و با صلابت و استواري غير قابل وصف خود , راه پر افتخار حمايت از ولايت را گشود , و اهل بيت عليهم السلام و خاندان پربركتشان نيز بهترين رهروان اين راه شدند و با مجاهدت هاي طاقت فرساي خود اين امانت را به نسل هاي بعد و در نهايت به ما و آيندگان سپردند.


نكته مهم ديگر حديث , اين است كه امامان معصوم عليهم السلام در تعليم و تربيت فرزندان خود , فرقي بين دختران و پسران نمي گذاشتند و همه آنان را از سرچشمه معارف ناب اسلامي سيراب مي ساختند و بار مسووليت حفظ امانت هاي الهي و يادگارهاي رسول خدا و فاطمه زهراعليها السلام را بر عهده آنان مي گذاشتند و آنان نيز با شايستگي , اين امانت ها را به نسل هاي بعدي انتقال مي دادند. اين حديث , نمونه اي از احاديث « فاطميات » است و نمونه هاي فراوان ديگري نيز در ابواب مختلف وجود دارد.


به راستي خاندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام خاندان علم و دانش و حكمت بودند و زن و مردشان ستارگان درخشان آسمان علم و عمل هستند.

2 ـ پس از رحلت رسول مكرم اسلام جمعي از مهاجران و انصار در سقيفه بني ساعده , گردهم آمدند تا فردي را از ميان خود به زمامداري مسلمانان انتخاب نمايند. مذاكرات و مشاجرات طولاني كه بين آنان به وقوع پيوست , در كتاب هاي تاريخي به طور مبسوط نقل شده است . آنان در نهايت با ديگري بيعت كردند و سپس او را به مسجدالنبي (صلي الله عليه وآله وسلم) آورده و از عموم مردم درخواست بيعت نمودند.
جمعي از اصحاب رسول خدا از بيعت با محصول سقيفه امتناع ورزيدند و در عهدي كه با رسول خدا در روز « غديرخم » بسته بودند , پايدار ماندند , اما نگراني عمده اصحاب سقيفه از شخص اميرمومنان (عليه السلام) بود و يقين داشتند با گرفتن بيعت از او , بقيه معترضان تسليم خواهند شد.


علي (عليه السلام) پس از دريافت اخبار سقيفه , در پي وصيت ديگر رسول خدا , با شتاب فراوان به جمع آوري قرآن پرداخت , و در جواب فرستادگاني كه او را به مسجد و بيعت فرا مي خواندند , مي فرمود : « مشغول جمع آوري قرآن هستم . » اما نگراني هاي هيئت حاكمه جديد , مانع از صبر و تحمل آنان شد و جمعي ماموريت يافتند به هر قيمتي كه شده علي (عليه السلام) را از منزل خارج و براي گرفتن بيعت به مسجد آورند. آنان در مقابل منزل حضرت گردهم آمده و از ايشان خواستند به همراه آنان به مسجد برود; اما علي (عليه السلام) امتناع ورزيد.


بنابر تصريح « ابن قتيبه » در كتاب « الامامه و السياسه » و ديگر مورخان , گفته شد هيزم و آتشي فراهم كنند و قسم ياد كردند كه اگر علي (عليه السلام) از منزل خارج نشود , خانه را به آتش خواهند كشيد. عده اي اعتراض كردند كه در اين خانه , فاطمه دختر رسول الله , حسن و حسين , فرزندان پيامبرخدا و يادگارهاي ايشان وجود دارند , چگونه اين خانه را به آتش مي كشي عمر كه اعتراض عمومي را مشاهده كرد , گفت : به راستي گمان كرديد كه من چنين كاري را انجام مي دهم مقصود من تهديد بود. در اين هنگام حضرت فاطمه (عليها السلام) به پشت در منزل آمد و خطاب به آن جماعت كه در بيرون منزل اجتماع كرده بودند , فرمود :

 


من قومي همانند شما سراغ ندارم كه اين چنين عهد شكن و بد برخورد باشند! پيكر رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) را بر روي دستان ما گذاشته و رها كرديد و عهد و پيماني كه در ميان خود داشتيد , قطع كرديد و برخلاف عمل نموديد , ولايت و رهبري ما اهل بيت را انكار كرديد , و زمام امر را از دست ما خارج ساختيد , و هيچ حقي براي ما قائل نشديد; گويا از سخنان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در روز غديرخم آگاهي نداشتيد! به خدا سوگند! رسول خدا در آن روز (غديرخم ) ولايت و رهبري را براي علي (عليه السلام) تعيين كرد , تا اميد و طمع شما را از خلافت قطع نمايد; ولي شما رشته هاي پيوند ميان خود و پيامبر را پاره كرديد. بدانيد كه خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما داوري خواهد كرد. »



3 ـ در دوران غربت بعد از پيامبراكرم , كه توام با اختناق نيز بود , از جمله جاهايي كه مردم مي توانستند با حضرت زهرا (عليها السلام) ديداري داشته باشند و سوالاتشان را مطرح نمايند , در خارج از شهر مدينه , بر سر مزار شهداي احد و حمزه سيدالشهدا بود. از جمله كساني كه در كنار مزار شهدا با حضرت زهرا (عليها السلام) ملاقات كرده , محمود بن لبيد است . او مي گويد :
پس از وفات رسول الله فاطمه زهرا (عليها السلام) را در كنار قبر حمزه در احد مشاهده كردم , در حالي كه به شدت منقلب بود و اشك مي ريخت . صبر كردم تا آرام گرفت , آنگاه به حضور ايشان رسيدم و عرضه داشتم : اي بانوي من ! سوالي برايم پيش آمده است كه مي خواهم با شما در ميان بگذارم .
فرمود : بپرس !
عرض كردم : آيا رسول خدا قبل از وفات خود , تصريحي بر امامت علي (عليه السلام) داشته است و آيا از طرف ايشان نصي بر اين مطلب وجود دارد فرمود : « واعجباه ! انسيتم يوم غديرخم ; شگفتا و عجبا! آيا روز غديرخم را فراموش كرده ايد »


عرضه داشتم : روز غدير را مي دانم (و آن غير قابل انكار است ) , از آن اسراري كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) با شما در ميان گذاشته , مرا آگاه كنيد , فرمود :
خدا را شاهد مي گيرم كه شنيدم رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود : علي بهترين كسي است كه او را جانشين خود در ميان شما قرار مي دهم . علي امام و خليفه بعد از من است , و دو فرزندم (حسن و حسين ) و نه تن از فرزندان حسين پيشوايان و اماماني پاك و نيكند. اگر از آنها اطاعت كنيد , شما را هدايت خواهند نمود , و اگر مخالفت ورزيد , تا روز قيامت بلاي تفرقه و اختلاف در ميان شما حاكم خواهد شد.


پرسيدم : بانوي من ! پس چرا علي (عليه السلام) سكوت كرد , و براي گرفتن حق خويش قيام نكرد
حضرت زهرا (عليها السلام) در پاسخ فرمود :
اي اباعمر , رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود : مثل امام (مثل علي ) , همانند كعبه است , كه مردم به سراغ آن مي روند , نه آنكه كعبه به سراغ مردم بيايد. (سپس حضرت زهرا (عليها السلام) ادامه داد : )


آگاه باش ! به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش واگذار مي كردند و از عترت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) اطاعت مي نمودند , دو نفر هم (در حكم خداوند) با يكديگر اختلاف نمي كردند , و امامت همان گونه كه پيامبر خدا معرفي فرمود , از علي (عليه السلام) تا قائم ما , فرزند نهم حسين , از جانشيني به جانشيني ديگر به ارث مي رسيد. اما كسي را مقدم داشتند كه خدا او را كنار زده بود , و كسي را كنار زدند كه خدا او را مقدم داشته بود.نتيجه آن شد كه محصول بعثت را انكار كردند و به بدعت ها روي آوردند , آنها هوا پرستي را برگزيدند و براساس راي و نظر شخصي عمل كردند , هلاكت و نابودي بر آنان باد! آيا نشنيدند كلام خدا را كه فرمود :
« پروردگار تو هرچه بخواهد , مي آفريند و هرچه بخواهد , برمي گزيند , آنان (در برابر او) اختياري ندارند » آري شنيدند , اما همان گونه كه قرآن فرمود :


« چشم هاي ظاهر نابينا نمي شود , بلكه دل هايي كه در سينه هاست , كور مي شود. افسوس كه آنان آرزوها و هوس هاي خود را تحقق بخشيدند و از مرگ و قيامت غافل ماندند! خدا نابودشان گرداند و آنان را در كارهايشان گمراه كند. پروردگارا! به تو پناه مي برم از كمي ياران پس از فراواني آنان . »

4 ـ « غصب فدك » انتقامي بود كه از حضرت زهراعليها السلام در مقابل حمايت هايش از حق اميرمومنان (عليه السلام) گرفته مي شد. پافشاري حضرت بر دفاع از ولايت اميرمومنان (عليه السلام) و نگراني هيئت حاكمه از تاثير كلام حضرت زهرا (عليها السلام) در ميان مردم , آنان را واداشت تا با گرفتن فدك از ايشان , به دو هدف عمده برسند : از يك سو , به ديگر معترضان نشان دهند كه ايستادگي در برابر قدرت حاكمه هزينه هاي سنگيني دارد و از سوي ديگر , وانمود كنند كه مشكل اصلي هيئت حاكمه با حضرت زهرا (عليها السلام) مسائل مالي و دنيوي است , نه مبحث دين و امامت و ولايت !


آنها مي دانستند كه خاندان رسول خدا و اهل بيت مطهر , هيچ گونه دلبستگي به مال دنيا ندارند , و تمام هم و غم آنان حفظ مكتب اسلام و پايداري از اصالت آن است و اگر اين واقعيت براي عامه

مردم به اثبات برسد پايه هاي لرزان حكومت جديد , سست تر خواهد شد. بنابراين , نيازمند سوژه اي بودند كه اذهان مردم را به سوي ديگري هدايت كنند و مشكل اصلي حكومت با خاندان رسول خدا را دعواي ارث و ميراث و درد مال و منال جلوه دهند; لذا بهترين سوژه را گرفتن فدك يافتند , و با تحريف سخنان رسول خدا مشروعيتي براي كار ناپسنديده خود تدارك ديدند.


حضرت زهرا (عليها السلام) كه به خوبي از اهداف آنان اطلاع داشت , فرصت را مغتنم شمرد و خطبه مشهور خود را در مسجد مدينه ايراد فرمود; خطبه اي كه طنين سخنان رسول خدا را در اذهان مردم به ياد مي آورد , گويي كه پيامبر بر بالاي منبر خطبه مي خواند!
حضرت در اين خطبه , حقايق فراواني را با مردم در ميان گذاشت , و پرده هاي تزوير و تحريف را كنار زد و چهره غبارگرفته حقيقت را به مردم نشان داد. او چنان مستدل و مستحكم سخن گفت كه خليفه او ل در برابر منطق قوي ايشان تسليم شد و دستور بازگرداندن فدك را صادر نمود (گرچه با فاصله كمي مجددا به دستور نخست خود بازگشت ). نتيجه خطبه حضرت , بسيار جالب و قابل توجه است ; بعد از آن خطبه تاريخي جمعي به حضرت زهرا (عليها السلام) گفتند :


« يا بنت محمد! لو سمعنا هذا الكلام منك قبل بيعتنا لابي بكر ما عدلنا بعلي احدا;اي دختر رسول خدا! اگر قبل از بيعت با ابوبكر اين سخنان را از تو مي شنيديم , به هيچ وجه كسي را بر علي (عليه السلام) ترجيح نمي داديم ! »
اينجا بود كه حضرت در جواب آنان به جريان غديرخم اشاره كرده , فرمود :
« هل ترك ابي يوم غديرخم لاحد عذرا » آيا پدرم رسول خدا پس از حادثه غديرخم , جايي براي عذرآوردن باقي گذاشته بود


در كتاب « دلائل الامامه » نقل شده است : بعد از اينكه حضرت زهرا (عليها السلام) آن خطبه غرّا را ايراد فرمود , در هنگام بازگشت از مسجد , رافع بن رفاعه به دنبال حضرت آمد و خطاب به ايشان عرضه داشت :
« يا سيده النسا لو كان ابوالحسن تكلم في هذا الامر و ذكر للناس قبل ان يجري هذا العقد ما عدلنا به احدا » اي سرور زنان ! اگر علي (عليه السلام) قبل از اينكه مردم با ابوبكر بيعت كنند , با آنان سخن مي گفت و روشنگري مي نمود , ما از او رويگردان نمي شديم , و با فرد ديگري بيعت نمي كرديم !

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید