بخشی از مقاله
قسمت اول: درك مطلب
فرم در معماري
در فضاي كاربرد فناوري معماري از يك طرف پاسخگوي الگوهاي فرهنگي خويش و از طرف ديگر مسئول الگوهاي علم فناوري مي باشد اما در اظهار و تبيين فرم، وي مجاز است كه مفاهيم و شخصيت خويش را بيان نمايد. تمام معماران داراي اين استعداد ذاتي نيستند تا اين امتياز ويژه را به نحو احسن بكار گيرند. مثل ديگر رشته هاي علمي و هنري، تعدادي از معماران، سبك نويني را ابداع مي نمايند و ديگر معماران از ايشان تبعيت مي كنند و سبكهاي ايشان را به طرق اصلي و فردي تعبير و تفسير مي نمايند. اما معماران هر سبك را به هر طريق ارائه شده مي پذيرند و آن را بدون اينكه اثري از خود برجاي گذارند جاودانه مي نمايند. در سبك سازي وظيفه اصلي معمار آفرينش فرم معني دار مي باشد.
موقعي كه در هنر صحبت از فرم مي شود منظور نه تنها شكل فيزيكي اندازه و توده يك اثر است بلكه كليه عناصري را دربر مي گيرد كه به زيبا سازه و تركيب آن كمك مي كند. بسياري از اينها ممكن است به خودي خود فاقد فرم ثابتي باشند مثل سكون موسيقيايي، خطي در تابلو و فضاي معماري، و فقط موقعي داراي اهميت مي شوند كه به عنوان اثر به اتمام رسيده تنظيم مي گردد و بدين طريق عناصر اصلي معماري شامل فضا و توده ميگردد. اين فرآيند سازماندهي آنها را در قالب منظم شده تركيب گويند و ابزار اصلي كه به واسطه آنها كيفيت قابل تبيين ارائه مي گردد مربوط به مقياس، نور، بافت و رنگ مي شود.
فضا و توده
فضا را كه نقاش به عنوان ذات غيرمادي توصيه مي نمايد. پيكرتراش پرمي كند و معمار آن را بسط و توسعه مي دهد، آفريننده محيطي است كه كاملاً انساني و محدود بوده و درون محيط لايتناهي طبيعت است. هضم اين مفهوم كه فضا مي تواند خصيصه اي به جزء تهي باشد مشكل مي نمايد.
موقعي كه ما وارد ساختمان مي شويم، با كف خانه، ستون ها، سقف و تمام چيزهايي مواجه مي شويم كه مي توانند مورد مطالعه واقع شوند و يا حتي لذت بخش شوند در حالي كه فضا در مفهوم قالبي خود امري تهي بوده و ما بدان در تفكر خود عادت كرده ايم و به معني فقدان توده اي است كه هوا آن را پر كرده است.
اما تجارت فضايي كه بيانگر مطلبي باشند براي همه امري معمولي هستند اگر چه اين تجارب همواره به صوت آگاهانه ادراك نمي شوند. ما در غار با سقف كوتاه و يا گردنه باريك احساس ايمني نمي كنيم در حالي كه در بالاي تپه ها احساس شادي و قدرت مي كنيم و اين احساسات واكنش رواني و حركتي است كه ناشي از سنجش پتانسيل ما براي حركت در مقابل فضايي است كه ما را احاطه كرده است و اين گونه واكنش ها حتي ريشه در زبان ما دارند. (و ما صحبت از شرايط محدود كننده و تجارب ارتقاء دهنده مي كنيم) معمار قادر است انواع نامحدودي از اين نوع واكنش ها را احضار نمايد زيرا وي محدوده هاي فوقاني، تحتاني و كليه محيط اطراف ما را تحت كنترل خود دارد. وقتي كه ما پا به فضاي خاص معمار مي گذاريم اين فضا را بر مبناي ميزان و كيفيت پتانسيل خود جهت حركت اندازه گيري مي كنيم. اولاً مفهوم نيروي پتانسيل (استعداد ذاتي) امري مهم مي باشد زيرا انتظار ميرود كه بدانيم كه به كدام سو بايد حركت كنيم و اين كار با نگاه به اطرف انجام ميپذيرد. ثانياً به خاطر اين كه ما مي توانيم حركاتي را متصور شويم كه توانايي انجام آن را نداريم. پس در قسمت وسيع سالن كليساي جامع كه به سبك گوتيك مي باشد ديوارهاي مرتفع از نزديك دو طرف ما را احاطه مي نمايند و حركات احتمالي ما نيز مدود مي گردد و به ما توصيه مي كنند كه در طول فضاي آزاد سالن به سوي محراب پيشروي نماييم يا اينكه فشردگي ديوارها ما را وادار مي كند كه در طول فضاي آزاد سالن به سوي گنبد و نور بالاي سر خويش بنگريم و در آنجاست كه مفهوم فيزيكي رهايي را حس مي نماييم با وجود آنكه به زمين محدود شده ايم. اين نوع تجربه فضاي سبك گوتيك را متعالي نام مي گذاريم زيرا كه ما را مجبور مي كند از جاي خويش برخيزيم.
از طرف ديگر دوره رنسانس فضا در تلاش است يا توصيه هاي خود حركت را تعادل بخشد و ما را به نقطه كانوني بكشاند يعني جايي كه ما حس تعادل را در تمام جهات لمس ميكنيم و اين خود راه حلي براي مشكل تراكم و رهايي قلمداد مي شود (تصوير1-6) در اين نقطه ما از لحاظ فيزيكي احساس راحتي مي نماييم يعني در منتهي اليه نقطه مقابل احساس اعتلاء از كليساي جامع واقع شده ايم.
تصوير
البته ما فقط از چشم خويش سود نمي بريم تا كيفيت فضا را حس نماييم زيرا فقط ساده تر يك شكل فضا براي نمونه يك اتاق چهارگوش، را در كل مي توان از يك نقطه ثابت تجربه كرد. در مجموعه اي از فضاها همچون فضاي موجود در كليساي جامع ما راه مي افتيم و حس نويني به ما دست مي دهد و با نيروي پتانسيل تازه جهت حركت تمام مراحل را مشاهده مي نماييم. بخش عظيمي از معماري نوين به خاطر سازماندهي آزادش از توالي فضاها قابليت حركت را ايجاد مي كند و فنون اين نوع معماري را امكان حذف ديوارها و تكيه گاه هاي سنگين گذشته را ميسر مي نمايد و از شدت مفهوم تراكم مي كاهد، ديوارها غشايي مي شوند كه به جهت تجربه فضايي به صورت دلخواه مرتب مي شوند و برخي از آنها شفافيت گرفته و بدين ترتيب پتانسيل ما را براي حركت به درون فضاي آزاد نامحدود را گسترده مي كنند.
تجربه فضايي به فضايي اندروني خانه ها محدود نمي شود. حسي كه از فضاي باز طبيعي به دست مي آوريم امكن دارد كه به وسيله هنر بازآفريني شود. ميادين و خيابان هاي هر حتي باغ ها تنوعي از بيان حالت را به دست مي آورند كه با بيان حالات مربوط به فضاي دروني قابل مقايسه مي باشند. ايوان به سبك باروك كليساي سن پيتر روم كه ما را در طول اتاقهاي محصور كننده و عظيم خود به سمت در ورودي كليسا مي كشاند لااقل مثل فضاي دروني كليسا در حركت است و در هر جا كه ساختمان هاي كليسا چشم انداز ما را محدود مي سازند يا اينكه آن را راهنمايي مي نمايند ما در محيط معماري يعني همان فضاي بيروني قرار مي گيريم. فضاي بيروني تنها يك ساختمان مخصوصاً سازه ايي كه از معماري نوع ديگر جدا شده است ايجاد كننده فضا نيست در عوض فضاي طبيعت را اشغال كرده است. بنابراين فضاي بيروني ممكن است به صورت مجسمه سازي در قالب تأثير توده بر فضاي تهي (بازي توده در فضاي تهي) تجربه شود. هنر زيباشناسي توده مثل هنر زيباشناسي فضا ريشه در روانشناسي ما دارد. وقتي كه از يك درخت بلند يا كوه به عنوان عظمت و شكوه ياد مي كنيم، مثل صخره سنگي ترسناك، به آنها صفاتي را ربط مي دهيم كه به خودمان متعلق است و به آنها تعلق ندارد. به ناچار به ماده بيروح خاصيت انساني مي بخشيم و بدين طريق براي معمار فرصتي را فراهم مي كنيم تا الگوهاي قابل پيشبيني از تجربه را فراخواند كه جملگي جهانشمول مي باشند.
درك توده مانند درك فضا به حركت وابسته است اما اين حركت بايستي به صورت فيزيكي باشد و نمي توان آن را از طريق پيش بيني تجربه نمود زيرا اهميتي ندارد كه براي مشاهده حتي ساده ترين ساختمان كجا بايستيم بلكه قسمتي از ساختمان از ديدمان پنهان ميماند و توده يك مجتمع ساختماني از نقطه نظر ديدگاه هاي مختلف به صورت متفاوت تركيب مي شود. سيگفرايدگيديون منتقد كه به ضرورت حركت در تجربه معماري نوين تأكيد مي كند توصيه مي نمايد كه معماري امكان دارد داراي چهار بعد باشد چون كه زمان (براي حركت) مثل ابعاد فضايي داراي مفهوم و معناست.
نوعي از معماري در حالات فضايي خيلي بيشتر به بيان حالات توده وابسته است. اهرام مصر و گنبد هند فاقد فضاي دروني معني دار مي باشند اما در نقش و فن آوري داراي ارزش معماري بوده و بيانگر حالاتي از پيكرتراشي مي باشند. فضاي دروني معبد يوناني در مقايسه با نقش آفريني عجاب آور فرم در فضاي بيروني ستون بندي گرديده است و علاقه اندكي را به خود جلب مي نمايد در صورتي كه معماري اوليه- مسيحي در روم شرقي اين نوع تأكيد را معكوس نموده و فضاي بيروني ساده را به صورت يك پوسته در مي آورد تا بيانگر فضاي ***** و سري گردد. سبك گوتيك بين اين دو حالت تعادل برقرار مي كند تا حدي كه بتواند محتوي دگانه را تبيين نمايد يعني استيلاي زميني بر دنياي بيروني و قدرت روحاني بر جهان درون. بسياري از فناوري ها، كاستن از تقابل بين حالات فضا و توده را مجاز مي كنند و اين كار را با كاهش حجم (توده) ديوارها و اندازه و تعداد ستون ها و ميسر نمودن تعبير و تفسير فضاهاي دروني و بيروني امكان پذير مي كنند.
بخش اول: سئوالات درك مطلب
الف) كدام يك از سئوالات زير درست و كداميك نادرست است؟ پاسخ خود را توضيح دهيد.
1- معماران در بيان شخصيت و مفاهيم خود به هنگام تبيين حالات فرم داراي محدوديت هستند. (نادرست)
2- در بيان حالات فرم، معماري به جاي بيان حالات فضايي به بيان حالات توده وابسته است. (نادرست)
3- معماري سبك گوتيك بين فضا و توده تعادل ايجاد مي نمايد تا بتواند محتوي دوگانه را تبيين نمايد. (درست)
4- در ايجاد سبك، مسئوليت اصلي معمار خلق فرم معني دار مي باشد. (درست)
5- معمولاً معماران تلاش مي كنند تا درون محيط لايتناهي محيط محدودي را خلق نمايند. (درست)
6- فرم بر كليه عناصري اشاره دارد كه بر ساختار هنر زيبا شناسي، تركيب، شكل، اندازه و توده فيزيكي تأثير دارند. (درست)
7- معماران با تلفيق واكنش هاي حركتي- رواني محدوده هاي فوقاني، تحتاني و كليه اطراف و اكناف اشخاص را تحت كنترل درمي آورند. (درست)
ب) گزينه اي را انتخاب كنيد كه به بهترين شكل هر سئوال را كامل مي كند.
1- فضاي دوه رنسانس در تلاش است كه ما را به نقطه مركزي بكشاند تا بتوانيم ---------------- را بفهميم.
الف) تعادل در تركيب ب) فقدان توده
ج) تعادل در حركت د) آزادي حركت
2- معماري سبك گوتيك بيانگر محتوي دوگانه است، محتوايي كه ----------- تعادل ايجاد مي كند.
الف) جهان درون و بيرون ب) فضا و سبك
ج) قدرت معنوي و مادي د) رنگ و بافت
3- معماري سبك گوتيك حركات ممكن را محدود كرده و تراكم آن مردم را مجبور ميكند كه به بالا بنگرند و در نتيجه ----------- را خلق مي كنند.
الف) حس محدود كننده ب) مفهوم فيزيكي رهايي
ج) كيفيت تهي بودن د) محيط لايتناهي
4- در بيان حالات فرم، شكل، اندازه و توده فيزيكي عناصري هستند كه در ------- سهيم باشند.
الف) بافت و رنگ ب) ساختار و تركيب هنر زيبا شناسي
ج) كيفيت بياني د) سبك و فضا
5- فناوري نوين معماري از تقابل بين بيان حالات فضا و توده توسط ------ مي كاهد.
الف) تأكيد بر حركت ب) ستون بندي فضاي بيروني
ج) سري بودن فضا د) كاستن از توده ديوارها و اندازه تكيه گاه ها
ج) به پرسش هاي زير به صورت شفاهي پاسخ دهيد.
1- هدف دوگانه معماري سبك گوتيك چيست؟
2- تفاوت اصلي بين فضا در سبك گوتيك با فضا در دوره رنسانس در چيست؟
3- چرا تجربه فضا در سبك گوتيك بالابري نام دارد؟
4- چرا بين فضا و توده در معماري نوين كاهش تباين انجام مي گيرد؟
5- وجه اشتراك اهرام مصر و گنبد هند در چيست؟
6- چرا از ديدگاه گيديون حركت تا اين حد داراي اهميت است؟
بخش دوم: تمرينات زباني
الف) گزينه اي را انتخاب كنيد كه به بهترين شكل هر سئوال را كامل مي كند.
1- درباره ارتاط بين -------- نقشي و زيبايي در رشته معماري گمانه زني فراواني انجام مي گيرد.
الف) عدم كارايي ب) كارايي ج) فرم د) انرژي
2- در نگرش كنوني به معماري، زيبايي ماشيني نقش مهمي را بازي مي كند كه عموماً با افكار مربوط ------------ و فرم نقش گرا همراه و توأم مي باشد.
الف) محض ب) سان ديده شده
ج) نقطه گذاري شده د) بدجنس
3- ماهيت معماري نه تنها توسط عواملي كه ممكن است به عنوان -------- شناخته شود تعيين مي گردد بلكه تا حد زيادي به وسيله فناوري و عوامل اجتماعي مشخص مي گردد.
الف) خطير ب) ذاتي ج) معنوي د) مادي
4- بيش از هر فرم ديگر هنري، معماري ريشه در جامعه دارد و در شخصي ترين بيان حالات آن به ملاحظه ---------- وابسته است.
الف) مدني ب) فردي ج) اجتماعي د) روستايي
5- سابقه معماري ------------ گسترده است و دربرگيرنده رشته اي است كه ممكن است در محيط خود با رشته هاي علوم فيزيكي مقايسه گردد.
الف) به طرز عقلايي ب) شديداً ج) به طرز فوق العاده د) ابتداً
ب) جاهاي خالي را با شكل درست لغات داده شده پركنيد.
1- Shape (شكل- شكل دادن)
الف) آجرها را با انفجار به شكل سه گوش، ستاره اي برش مي دادند.(Shape)
ب) كاشي ها را روي زمين از قبل مي چينند بعد از اينكه شكل هاي آنها با استفاده از برگ استنسيل برش داده مي شوند. (Shapes)
2- Plaster (گچ)
الف) كنده كار پنجره هاي گچكاري شده در منطقه ساختماني به كار مشغول ميشود.(Plastered)
ب) طي اعصار گچكاران تركيبات و فناوري كاربردي را توسعه داد. (plasterers)
ج) بكارگيري آهك، گچي سفت و قابليت تداوم چشمگير را فراهم كرد. (plaster)
3- Lay (قراردادن)
الف) دو تا سه لايه كشيده مي شود و اين كار بستگي به در معرض نور آفتاب بودن دارد و سپس آهك گچ سه دفعه شسته مي شود.(laid)
ب) استاد گچ بري گچ كاري را در چند لايه انجام داد. (laid)
ج) بعد از چيده شدن آجرها غالباً با ملات كاهگل اندوده مي شوند تا بتوانند بعد از بارش سنگين باران دوباره تازه گردند. (being laid)
ج) جاهاي خالي را با لغات داده شده پركنيد.
ضرورت ترسيم ها/ تابلوها جانبي معمار
كيفيت بافت زنده كردن سبك ها
كافي نور قالب ريختن هنر
نور را وسيله اي تلقي مي كنيم كه ديدن را براي ما ميسر مي كند. يك necessity (ضرورت) و در معماري به عنوان وسيله كاربردي. اما نور نيز وسيله اي قوي گرچه ephemeral (جانبي) براي بيان حالات مي باشد. از آنجايي كه نور حركت دارد، ماهيت عوض مي كند، به همراه منبع خود مي آيد و مي رود light (نور) داراي قدرتي است كه به حجم (توده) بي روح معماري كيفيت زنده طبيعي را اعطا مي كند.
Architect (معمار) گرچه نور را تحت كنترل ندارد اما به خوبي كنش نور را مي تواند پيش گويي كند enough تا از حركات آن سر در بياورد. اما او نور را از طريق روزنه هايي به درون فضاي معماري خود راه مي دهد و نور را molds (قالب ريزي كردن) در ظاهر توده خود با تغييرات molds (قالب ها) و باعث مي شود كه نور فرم معماري وي را در تباين با سايه قرار دهد.
نور آفتاب را كه بر فضاي بيروني ساختمان ها مي تابد نمي توان هدايت كرد يا تغيير كيفيت (quality) داد اما مي توان آن را در طيف وسيعي از مقياس معماري به وسيله برجستگي و texture (سطح) ظاهري منعكس نموده يا جذب كرد. بنابراين سطوح و تزئين نماي سايه ساختمان صرفاً خطوطي نمي باشند كه معمار بر روي اثر معماري خود به جاي مي گذارد اما محتوي نور و سايه كه تغيير ماهيت حتي فرم مي دهد مادامي كه زمين به دور خورشيد ميگردد.
به خاطر اين رابطه بين طبيعت و هنرart بخش مهمي از شكل گيري drawings محل معماري به وسيله نوسان در كيفيت و شدت نور در مناطق آب و هوايي گوناگون اجرا ميشود.
د) جملات زير را در قالب يك پاراگراف مرتب كنيد، حرف متناظر هر جمله را در جدول داده شده بنويسيد.
الف- اين موضوع را قوياً در كليساي گوتيك متوجه مي شويم، جايي كه پنجره هاي شيشه رنگ خورده اشعه خورشيد را به صورت انتشار نور عجيب و غريب تبديل مي كند از بالا همچون منظره فوق طبيعي بر ما فرود مي آيد.
ب- معمار نور فضاي دروني را بهتر از نور فضاي بيروني كنترل مي كند زيرا مي تواند موقعيت، اندازه و شكل منبع نور را انتخاب كند.
ج- با استفاده از شيشه و ديگر مواد شفاف كننده، معمار رنگ و شدت نور را حتي تغيير ميدهد و به نور مفهوم تازه اي مي دهد كه اين معنا مستقل از چيزي است كه به ساختار اضافه مي كند.
د- ممكن است از خيال واهي استفاده شود تا مثل هقيا سوفيا در استانبول مفاهيمي ابراز شود كه در آن نور ناشي از پايه قبه تكيه گاه را پنهان مي كند و اين حس را ايجاد مي كند كه كل قبه عظيم در هوا شناور مي باشد.
هـ – وقتي كه نور از يك روزنه باريك با شدت وحدت زياد به ما مي رسد گويي از مجراي معماري خودش به فضاي بيرون گسترش يافته است.
و- علاوه بر اين نور مي تواند فريب دهنده باشد يعني به جاي شفاف نمودن فرم آن را در خود حل مي نمايد.
قسمت دوم: درك مطلب دو
تركيب
فضا و توده مواد خام فرم معماري هستند و از آنها يك معمار از طريق فرايند تركيب بيان حالات منظمي را ابداع مي كند. تركيب سازماندهي كل از اجزاي آن مي باشد يعني تصور عناصر مجزا، رابطه متقابل با اين عناصر را برقرار كرده و ارتباط اين عناصر با كل فرم را امكان پذير مي كند.
سطح يا نماي ظاهري ساده ترين عنصر معماري است كه وجه صاف و دو بعدي را دربر ميگيرد تا فضا و توده را محدود نمايد. ساده ترين نما سطحي چند ضعلي است كه به عنوان مثال فاقد روزنه ها يا تزيين ديوار يك اتاق مي باشد. ديوار اتاق كيفيت خود را صرفاً از تناسب بين عرض و ارتفاع مي گيرد. اكنون دري در ديوار گذاشته مي شود و خود اين در نيز داراي تناسب معيني مي باشد و عنصر سومي اضافه گرديده تا رابطه بين اين دو تناسب را برقرار نمايد. دريچه اي اضافه مي شود و تركيب پيچيده تر مي گردد. سپس رديفي از پنجرهها و توالي آنها علاوه بر تناسب و رابطه خود عاملي مي گردد تا مجدداً مفهوم حركت را دربرگيرد يعني ما به آن رديفي از پنجره ها مي گوييم كه در طول نماي ساختمان تداوم يافته يا اين كه به طور موزوني طراحي مي شود.
سرانجام ديوار به همراه نكات ريز خود غني از تركيب درون تناسب و ريتم خود را به دست مي آورد و آن را مي توان به مجموعه اي از سطح هاي بي قاعده و منحني دار قالب بندي كرد تا بتوان بعد عمق نسبت به تناسبش و يا نماهاي كاربردي را فراهم كرد تا فناوري قادر شود بخشي از فرم بيان حالات را به دست آورد.
البته هيچ كدام از سطح هاي معماري به تنهايي برقرار نمي شوند بلكه آنها يا ديگر سطوح در هم مي آميزند و تلاقي مي نمايند. ديوار اتاق با دو ديواره ديگر يعني سقف و كف اتاق برخورد مي نمايد و از نماي ساختمان با زمين، بام و در و ديوار ديگر به هم متصل مي شوند. بدين طريق كل تركيب ديوار با تركيب ديگر سطوح در قالب يك كليت سه بعدي بايستي هماهنگ و موزون گردد.
ابزار رسيدن به اين هارموني در هر سبك متفاوت هستند. معماران يوناني نظامي از تناسب ها را ابداع نمودند كه بر پايه قطر پاييني ستون معبد بنا شده بود و با عمل ضرب و تقسيم فواصل فضايي و اندازه گيري توده از آن استخراج مي گرديد. معماران دوره قرون وسطي از مقياسهاي رياضي سود مي بردند كه مبناي آنها سنجش و اندازه گيري مساحت در نقشه كليساي جامع بود و در دوره سبك گوتيك به ناظم هندسي تبديل مي شد كه عمدتاً از مثلث متساوي الاضلاع و مربع استفاده مي كرد و اين شكل ها داراي ارزش نمادين و عجيب و غريب بودند. در نظريه رنسانس، تناسب و هارموني از نظام هاي تركيب و موسيقيايي ايجاد شدند. زيرا معماران براين باور بودند كه روابط بين تمام هنرها به هارموني آسماني نفوذپذير بستگي دارد. چندين نظام مقياس تناسبي به وسيله معماران نوين مطرح گرديد (نظير مقياس لوكوبوزير) اما هيچ كدام از اين نظام ها به طور گسترده مورد قبول واقع نگرديد.
اما در وراي اين روش ها كه از بعد نظري در حال دگرگوني بودند گويي نوعي واكنش دائمي انسان نسبت به روابط فضايي صورت مي گيرد كه اين واكنش هارموني را از صداي ناهنجار متمايز مي نمايد و صداي ناهنجار در يك اتاق كاملاً چهارگوش براي ما كسل كننده مي نمايد و در غير اين صورت بايستي نوعي فرم چند ضعلي را به ديگر فضا ترجيح داد اين گونه واكنش روانشناختي نسبت به فرم احتمالاً به مكانيزم ما از تعادل حركات و جايگاه ما به طو خلاصه به تركيب خودمان مربوط مي شود. اما تحليل علمي اين فرايند هنوز در مراحل اوليه رشد خود قرار دارد.