بخشی از مقاله
فلسفه ازدواج در اسلام و مسيحيت
مقدمه
نوشتار حاضر نيز با بهرهگيري از روش تطبيقي، به مقايسهي پديدهاي بزرگ و بـرجسته در زنـدگي انسـان يعنـي «ازدواج» در دو ديـن الهي و آسـماني «اسـلام» و «مسيحيت» ميپردازد.
چكيده:
بهترين راه شناسايي يك پديده، مطالعهي فرانگر و بررسي در محملهاي گوناگون است. شناخت همهجانبه و كشف فلسفهي ازدواج نيز ميسّر نميباشد، مگر در پرتو تطبيق و مقايسه. يكي از ابعاد مؤثر و حايز اهميت اين تطبيق، مقايسهي ازدواج در دو آيين آسماني اسلام و مسيحيت است. از اين رو نوشتار حاضر، به بررسي تطبيقي علل و چرايي، جايگاه و اهداف ازدواج در اسلام و سپس در مسيحيت ميپردازد و در آخر يافتههاي حاصل را مورد مقايسه قرار ميدهد. مهمترين دستاورد اين تطبيق عبارت است از اينكه هر دو آيين، تنها راه مشروع تأمين نياز جنسي، ايجاد نسل پاك و تأمين محبت را در پرتو ازدواج و خانواده ميدانند؛ با اين تفاوت اساسي كه رهبانيت و تجرد نسبت به ازدواج در آيين مسيحيت از جايگاهي ويژه برخوردار است؛ در حالي كه در دين مبين اسلام، تجرد و رهبانيت امري كاملاً مردود است و برخلاف مسيحيت عامل تقرب به خداوند محسوب نميشود؛ بلكه اين ازدواج است كه زمينهساز تكامل و تقرب الهي خواهد بود.
واژگان كليدي:ازدواج، اسلام، مسيحيت، عزوبت، رهبانيت، خانواده.
كلام خداوند و سخن وحي نه تنها با پيام و محتواي عالي و نغز خود راهنماي حق جويان و حقيقتطلبان است، بلكه در ارائهي حقايق آييني و معرفي راه و روش نيز راهنمايي بيبديل و بيهمتا است. يكي از روشهاي قرآن در اعطاي بصيرت و ايجاد بينش، مقايسهي دو سوي موضوعات است. آنگاه كه قرآن آگاهان را در برابر جاهلان قرار ميدهد و استفهام معرفتي ارائه مينمايد، همين شيوه از بصيرتآفريني را به كار ميگيرد: «هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون»(زمر، 9) همچنانكه با مقايسهي نابينا و بينا و اهل ايمان و عمل صالح با انسان بدكار «و ما يستوي الاعمي و البصير و الذين امنوا و عملوا الصالحات و لا المسئ» (غافر، 58) روشي ديگر جهت نيل به علم و معرفت را به آدميان ميآموزد و در پرتو تطابق و تناظر، حوزههاي ناگشودهي معرفت را به روي انسانها ميگشايد.
مطالعهي تطبيقي در كنار ديگر روشهاي مطالعه، از جايگاه ويژه و منحصر به فردي برخوردار است. روي آورد مستقيم در شناخت يك پديده و بررسي يك مسئله، محقق و مخاطب را از آگاهي نسبت به ابعاد متعدد موضوع محروم كرده و هر دو را به سطحينگري مبتلا مينمايد و در نهايت به از دست دادن فهم عميق ميانجامد وليكن مطالعهي مقايسهاي و تطبيقي، محقق و مخاطب را از حصرگرايي رها ساخته و ابعاد ناپيداي موضوع مورد نظر را در خلال مقايسه فرا روي وي ميگشايد.
روش شناسي تحقيق
ـ تعريف مسئله
ـ تحديد دامنهي تطبيق
ـ تبيين دو قطب تطبيق
ـ استقصاي وجوه و موارد تمايز و تشابه دو قطب تحقيق در دامنهي تعيين شده
ـ تبيين موارد و مواضع خلاف و وفاق در دو قطب مورد نظر
ـ ريشه يابي موارد وفاق و خلاف
بر اين اساس، رئوس مباحث مطروحه در اين مطالعه را ميتوان اينگونه طبقهبندي نمود:
الف- تبيين مسئله
چنانكه واضح است، اسلام و مسيحيت[i] دو دين برجستهي الهي و آسماني هستند و هر دو مدعي اصلاح و تربيت بشر و هدايت انسان به سمت كمال و تعالي ميباشند و «ازدواج» نيز يكي از عوامل و شايد برجستهترين و موثرترين عامل در رهسپاري انسان به سوي كمال و تعالي است. لذا اين دو آيين آسماني بايد در اين مورد سخني و پيامي براي رهروان خود داشته باشند تا از رهگذر ازدواج صحيح و مناسب، مسير ترقي و كمال را به روي پيروان خود بگشايند؛ چرا كه نميتوان دين و مسلكي را يافت كه در مورد مؤثرترين عامل سعادت و كمال آدمي، حرف و سخني نداشته باشد.
از اين جهت، براي آشنائي همه جانبه با اهداف، جايگاه و فلسفهي ازدواج، بهترين محمل مقايسه ومطالعهي تطبيقي، اين دو آئين آسماني است. برخي از سؤالات مطرح شده در مقام تطبيق، به قرار ذيل است:
1- آيا هر دو دين اسلام و مسيحيت به يك اندازه به ازدواج اهميت ميدهند؟
2 - آيا هر دو دين از يك ديدگاه به ازدواج نگاه ميكنند و از آن يك تعريف و جايگاه ارائه ميدهند؟
3- آيا هر دو دين بر اساس يك راهكار از اين عامل براي سعادت بهره ميگيرند؟
4- آيا هر يك با هدفي خاص به ازدواج روي ميآورند و هدف مخصوص خويش را تعقيب ميكنند يا اهداف يكسان و مشترك دارند؟
5- آيا وظايف و كاركردهايي كه براي ازدواج بيان ميشود و از آن انتظار ميرود، در هر دو دين اسلام و مسيحيت يكسان است يا تفاوت دارد؟
ب- تعيين دامنهي بحث در محدودهي تطبيق و مقايسه
اسلام و مسيحيت همانند ديگر اديان الهي، مجموعهاي متشكل از عقايد، معارف، احكام و مقرّرات ميباشند. افزون بر اين، هر يك از بخشهاي فوق، خود از قلمرويي وسيع برخوردارند. از آنجا كه نوشتار حاضر، در صدد انجام يك تحقيق مقايسهاي است، در ابتدا بايد معين شود كه در موضوع مورد بحث، چه بخشي از مباحث ازدواج در اسلام و مسيحيت با هم مقايسه ميشوند؛ زيرا ازدواج يك موضوع چند بخشي است و بايد محدودهي مقايسه در ذيل بحث مشخص شود:
ـ آيا احكام ازدواج در اين دو دين بررسي ميشود؟ كدام بخش از احكام؟ احكام عقد يا طلاق و... يا مباني اعتقادي اين دو دين در مورد ازدواج مورد مقايسه قرار ميگيرد؟ روشن است كه تا محدوده مقايسه معين نشود يا مقايسهاي اصلاً صورت نميپذيرد و اگر هم ممكن گردد، ثمره علمي در پي نخواهد داشت و به جواب سؤالات و حل مشكل منتهي نخواهد شد.
در اين نوشتار، منظور از اسلام، همانا قرآن كريم، احاديث و روايات اولياي دين ميباشد و مقصود از مسيحيت، كتاب مقدس و برداشتهاي مستند به اين كتاب است. لذا در بحث حاضر، به مشتركات مسلمانان توجه ميشود و كمتر به اختلاف مذاهب پرداخته ميشود؛ همانگونه كه در مسيحيت نيز به پراكندگي مذاهب و فرق آن توجهي نكرده و به مشتركات پرداخته ميشود و در صورت اختلاف با مذهبي خاص، موضوع اختلاف به طور دقيق بيان ميشود.
در اينجا محور اصلي مقايسه «ازدواج» در اسلام و مسيحيت است كه مبتني بر سه بحث ذيل است:
- علل و فلسفهي ازدواج در اسلام و مسيحيت
- اهميت و جايگاه ازدواج در اسلام و مسيحيت
- اهداف ازدواج در اسلام و مسيحيت
در ابتدا توصيف ازدواج در سه محور فوق از ديدگاه اسلام و سپس همان سه محور از ديدگاه مسيحيت مورد بررسي قرار ميگيرد و سرانجام در مقام تطبيق به محورهاي ذيل پرداخته ميشود:
ـ استقصاي نقاط و وجوه اشتراك اسلام و مسيحيت در مورد ازدواج در سه محور معين شده.
ـ استقصاي موارد و نقاط افتراق اسلام و مسيحيت در مورد ازدواج در سه محور معين شده.
ـ ريشهيابي موارد وفاق و خلاف اسلام و مسيحيت در مورد ازدواج در سه محور فوق، بر اساس مباني اعتقادي، زمينههاي تاريخي ادله و رويآوردها، روشها و لوازم آن در اسلام و مسيحيت.
ازدواج در اسلام
الف- فلسفه ازدواج در اسلام
از ديدگاه اسلام، ماهيت ازدواج يك قرارداد و پيمان با شرايطي ويژه است. (رك. نجفي، 1365: ج29، صص8-5) اين پيمان و قرارداد افزون بر اينكه از استحكام خاص برخوردار است، «ميثاقاً غليظاً» (نساء، 21) داراي يك ارزش و منزلت الهي و خدايي ويژه ميباشد و در سطح ديگر قراردادهاي اجتماعي قرار نميگيرد تا صرفاً از قواعد عمومي آن قراردادها پيروي كند. شايد بتوان گفت: قويترين پيمان و مقدسترين قرارداد است كه آدمي با اعتماد به آن، والدين و خواهر و برادر خود را رها كرده و راضي ميشود با فردي كه شناخت زيادي از وي ندارد، هم پيمان شود و همهي دارايي خود را با او به مشاركت گذارد. گويا به همين جهت است كه در روايات از اين قرارداد به «قلاده» تعبير شده و هشدار داده شده است كه متوجه باشيد عنان اختيار خود را به دست چه كسي ميدهيد. (رك. الحرالعاملي، 1403ق: ج14، ص17) و چه كسي را كنار خود قرار ميدهيد و شريك مال و دين و اسرار خويش ميسازيد. (همان: ص14)
اينك بايد ديد كه اسلام اين پيمان وثيق را به چه قصدي پي ميريزد و بر آن اهتمام ميورزد؟ ليكن قبل از بيان علل و فلسفه ازدواج، ذكر يك نكته ضروري است و آن تفاوت «فلسفه و چرايي» با «هدف يا اهداف» است كه اين دو چه سان در اين بحث از يكديگر منفك شدهاند؟ مقصود از هدف، وضعيت مطلوبي است كه به طور آگاهانه سودمند تشخيص داده شده و براي تحقق آن تلاش ميشود (اعرافي، 1376: ص5) ولي در «علت يا فلسفه» نسبت به انتخاب آگاهانه، تلاش هدفمند و تأثير ارادهي انساني در تحقق آن هيچ توجهي نيست؛ يعني علت وقوع يك پديده ميتواند عاملي غير انساني باشد؛ ولي اهداف هميشه با اراده نيرويي انساني و هدفدار محقق ميشود. در اين نوشتار نيـز اهـداف ازدواج با تـلاش انسانهـايي كه ازدواج نمودهانـد فـراهم ميشـود و بايد اينچنين باشد؛ در حالي كه وقتي از علل تشريع ازدواج سخن گفته ميشود، توجهي به ارادهي انساني در تأمين آنها نميباشد؛ به عنوان مثال چه بخواهيم و چه نخواهيم فلسفهي ازدواج، پاسخ به نداي فطرت و تأمين آرامش است.
تشريع ازدواج و ترغيب به آن در اسلام، از يك علت و فلسفهي اساسي و از چندين چرايي فرعي و غير اساسي برخوردار است. بر اين اساس، ميتوان اين علل را به دو دسته اساسي و فرعي تقسيم نمود:
1- علت اساسي تشريع ازدواج
علت اساسي تشريع ازدواج، پاسخ به نداي فطرت و نيازهاي (روحي، رواني، جسمي) طبيعي انسان است. تمام قوانين و مقرّرات اسلام، از زير ساختهاي فطري و طبيعي به وديعه نهاده شده در نهاد انسان، سرچشمه ميگيرند. اين قوانين و مقرّرات به شكلي برآورندهي نيازهاي فطري و طبيعي انسان هستند و در پرتو اين قوانين، سلامت و رشد آدمي تضمين ميشود. فلسفهي اساسي و بنياني ازدواج همانند تمام احكام و مقرّرات آن، پاسخ به نداي فطرت خداجوي انسان است. ازدواج از اين روي در اسلام، تشريع و مورد ترغيب قرار گرفته است كه ميتواند به نيازهاي فطري آدمي پاسخ شايسته داده و سلامت و تعالي وي را زمينهسازي نمايد. لذا افرادي كه از ازدواج روي ميگردانند، در واقع به طور ناخودآگاه با فطرت و طبيعت خود به جنگ برخاستهاند. در نتيجه، چون برخلاف فطرت و نياز طبيعي حركت ميكنند، با دشواري و مشكلات فراوان مواجه ميشوند و از مسير اعتدال و جادهي تكامل و رشد خارج ميشوند. (رشيد پور، 1376: ص 8)
2- علل فرعي تشريع ازدواج
- تأمين آرامش روح و روان و سكون دل و جان
از جمله علل ازدواج در ديدگاه اسلام، تأمين آرامش و سكون است. «من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و...» (روم، 21)، «از نشانههاي خدا اين است كه از جنس خودتان براي شما همسراني را آفريد تا در كنار آنها آرامش بيابيد.» اين آرامش از اينجا ناشي ميشود كه اين دو جنس مكمل يكديگر و مايهي شكوفايي و نشاط و پرورش يكديگر ميباشند. (مكارم شيرازي، 1368: ج16، ص391)
- حفظ نوع بشر
از ديگر علل تشريع ازدواج در اسلام همانا حفظ نوع بشر در قالب توالد و تناسل سالم و مشروع ميباشد. اين علت تا به آن حد مورد نظر اسلام است كه روايات نقل شده از اولياي دين، فرزندآور بودن را از صفات شايسته زنان براي ازدواج ميشمارد (عندليب، 1422ق: ج1، ص140) و فرزند داشتن را مايه بركت ميداند. (كليني، 1367: ج5، ص474، ح2)
- حفظ دين
ازدواج نوعي تأثير در تأمين مصونيت از انحرافها، كژيها و لغزشها دارد و همين حالت موجب فراهم شدن جايگاهي متفاوت با قبل براي شخص مزدوج ميشود و نوعي، فضيلت، برتري و دوري گزيدن از تخلفات را به همراه دارد و تقيد فرد را به فضايل، آداب ديني و معنوي بيشتر ميسازد. گويا از همين روي اولياي دين ميفرمايند: «كسي كه ازدواج كند، نيمي از دين خود را حفظ نموده است.» (الحر العاملي، 1403ق: ج14، ص5) يا در سخني نوراني و نغز، پيامبر رحمت(ص) ميفرمايند: «مردان مجرد را زن دهيد تا خدا اخلاقشان را نيك و ارزاقشان را وسيع و جوانمرديشان را زياد كند.» (مشكيني، 1366: ص14)
- رشد شخصيت و احساس مسئوليت اجتماعي
مسئوليتپذيري و بيرون آمدن از حصار خودبيني و طبيعت فردي و متعهد شدن در برابر ديگران و به دنبال آن فراهم شدن زمينهي رشد اجتماعي، از ديگر علل و فلسفههاي تشريع ازدواج است. اين تأثير را در هيچ عمل و رفتار فردي و اجتماعي ديگر نميتوان سراغ گرفت. انسان تنها در پرتو ازدواج ميتواند به شخصيت اجتماعي خود دست يابد و پختگي شخصيت پيدا كند. (مكارم شيرازي، 1368: ج14، ص465) ازدواج اولين مرحلهي خروج از خود طبيعي فردي و توسعه پيدا كردن شخصيت انسان است. (مطهري، 1362: صص252-251) اگر راهي غير از اين براي رسيدن به اين مطلوب وجود داشت، به طور يقين اسلام آن را معرفي مينمود. اين پختگي جز در پرتو ازدواج و تشكيل خانواده پيدا نميشود.
ب- اهميت و جايگاه ازدواج در اسلام
1- محبوبيت ازدواج نزد خداوند
ازدواج از منظر اسلام بسيار پسنديده و مطلوب است و از منظر فقه اسلامي، عملي مستحب و چه بسا مستحب موكد و در برخي موارد واجب شمرده ميشود (مشكيني، 1366: ص10) و مانند هر عمل مستحب بر انجام آن ثواب و پاداش دنيوي و اخروي مترتب ميشود؛ چرا كه مورد طلب و درخواست الهي واقع شده است: «وانكحوا الايامي منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم» (نور، 32) هر عملي كه مورد درخواست اولياي دين واقع شود، نشان از فضيلت و رجحان آن عمل در ديدگاه اولياي دين دارد و از مطلوبيت ذاتي آن عمل حكايت ميكنـد. لذا در منظر اسلام، ازدواج عملي مطلوب درگاه الهي و مستحب موكد شمرده ميشود و انجام دهندهي آن مستحق ثواب و پاداش الهي است.
2- ازدواج، پيماني مقدس
در حاليكه براي بيان اهميت ازدواج، مطلوبيت ذاتي و الزام استحبابي آن در اسلام كفايت مينمايد، اما قداست ويژه آن در بارگاه الهي خود شاهد ديگري بر اين اهميت و جايگاه خاص است. به بياني ديگر، افزون بر الزام الهي در ازدواج كه خود به صورت غير مستقيم از اهميت ازدواج حكايت ميكند، در برابر برخي مكاتب و مذاهب كه با نگاهي حيواني، دنيوي و فرو افتاده به ازدواج مينگرند و فضيلت انساني را در ترك ازدواج ميجويند، اسلام براي ازدواج جايگاهي قدسي قائل است. اسلام ازدواج را از مجموعهي رفتارهاي برخاسته از شهوت و تمايلات حيواني خارج نموده و در پايگاه قدسي خاص، آن را معركهي فضيلتجويي معرفي مينمايد و به انسانها توصيه ميكند كه فضائل را در اين وادي جستجو كنند. لذا ازدواج را موجب آباداني خانهها ميداند و ميفرمايد: هيچ چيزي نزد خدا محبوبتر از خانهاي كه با ازدواج آباد ميشود، نيست: «ما من شيء احب الي الله من بيت يعمر بالنكاح» (الحرالعاملي، 1403ق: ج14، ص8)
افزون بر روشهاي فوق، اسلام در مقام بيان اهميت ازدواج، از دريچههاي مختلف به آن نگاه ميكند و بر اساس نقشي كه براي ازدواج قائل است، اهميت و جايگاه آن را گوشزد مينمايد. بنابراين، بر پايه نقشهايي كه اسلام براي ازدواج در نظر گرفته است، اهميت ازدواج مشخص ميشود.
3- ازدواج، فضيلت بخش عبادتها و اعمال
در اسلام، افزون بر اينكه ازدواج خود عملي ارزشمند و مورد پسند خداوند تلقي ميشود، بلكه موجب ارزشمندي ديگر اعمال و به خصوص عبادات افراد نيز خواهد بود؛ يعني ازدواج سبب ميشود عبادت فرد متأهل از فضيلت برتري نسبت به فرد مجرد برخوردار باشد. اين برتري گاه بدان مرتبه ميرسد كه هفتاد ركعت نماز انسان مجرد نميتواند با دو ركعت نماز انسان متأهل برابري كند: «ركعتان يصليهما المتزوج افضل من سبعين ركعة يصليها اعزب» (همان: ج14، ص6، ح1) و حتي اگر فرد مجرد تمام شبها به نماز و روزها را به روزه مشغول باشد، باز هم نميتواند در فضيلت با دو ركعت نماز شخص متأهل همترازي كند: «الركعتان يصليهما رجل متزوج افضل من رجل اعزب يقوم ليله، و يصوم نهاره...» (همان: ص7، ح4) در برخي تعابير شخص متأهلي كه خوابيده است، فقط به عنوان اينكه متأهل است بر انسان مجردي كه روزهدار و نمازگزار است، برتري دارد، «المتزوج النائم افضل من الصائم القائم العزب.» (قمي، 1403ق: ج1، ص561)
4- ازدواج، مايه بركت و موجب خير
از جمله تعابير رسا و نغز اسلام در بيان اهميت ازدواج، همانا بيان ثمرات و فوايد مادي و معنوي مترتب بر آن است. با اين روش، هم جايگاه ازدواج را نزد خداوند بيان ميكند و هم انسانها را به انجام آن ترغيب مينمايد. بر همين اساس، در مكتب اسلام، ازدواج مايهي فزوني رزق و روزي و سبب زيادي ثروت معرفي شده (همان: صص25-24، ح3؛ عندليب، 1422ق: ص190) و موجب به تاخير افتادن مرگ و بلندي عمر، دانسته شده است. (مجلسي، 1403ق: ج5، ص311) به هنگام ازدواج ابواب آسمان گشوده و رحمت الهي به زمين فرو ميريزد.
5- ازدواج، سيرهي عملي انبيا و اولياي دين
همانگونه كه در بين انسانها مرسوم است، از جمله راههاي نشان دادن اهميت يك عمل و ترغيب مردم به انجام آن به عنوان يك الگوي اجتماعي، انجام آن عمل توسط انسانهاي برجسته و شاخص آن جامعه همانند معلمان، مربيان، متوليان و حاكمان است. در اينجا هم اسلام براي بيان جايگاه ازدواج و ترغيب مردم به آن، اعلام ميكند كه ازدواج سيره و روش اوليا و انبيا است. اگر شما ميخواهيد در زمرهي ائمه هدي و حضرات معصومين(ع) باشيد، پس همانند آنها عمل كنيد و به آنها تأسي نماييد. از اين رو، در دين اسلام، پيامبر اين آيين حنيف، به مسلمانان گوشزد مينمايد كه اگر دوست داريد، پيرو سنت و مرام من باشيد، ازدواج كنيد و توجه داشته باشيد كه اگر از ازدواج روي گردانيد، نميتوانيد از پيروان آيين من باشيد: «فان التزويج سنة رسول الله (ص) فانه كان يقول من كان يحب انيتبع سنتي فان من سنتي التزويج» (الحر العاملي، 1403ق: ج14، ص3، ح6) و در كلامي ديگر با صراحت بيشتر ازدواج را سنت خويش قرار داده و ترك آن را خروج از دايرهي سنت نبوي بيان فرمودهاند: «النكاح سنتي فمن رغب عن سنتي فليس مني» (مجلسي، 1403ق: ج103، ص220) در برخي تعابير اين اهتمام آنقدر شدت پيدا ميكند كه پيامبر خدا ميفرمايد: «هر كه ميخواهد بر فطرت من (دين فطري) باشد، بايد طبق سنت من رفتار كند، يكي از سنتهاي من ازدواج است.» (مشكيني، 1366: ص21) گويا ازدواج نكردن برابر با خروج از فطرت و دين رسول خاتم(ص) است.
ج- اهداف ازدواج از ديدگاه اسلام
اسلام در پرتو تشريع ازدواج، اهداف و انتظاراتي را تعقيب مينمايد و از مزدوجين نيز توقع و انتظار دارد تا اين اهداف را فراهم آورند. به بياني ديگر، در اسلام افزون بر اينكه ازدواج به خودي خود ميتواند هدف قرار بگيرد و به تعبيري مطلوبيت ذاتي دارد، از مطلوبيت غيري نيز برخوردار است و براي رسيدن به اهدافي خاص مورد ترغيب و تشويق قرارگرفته است. از مردان و زناني كه با هم پيمان همسري ميبندند، ميخواهد در مسير اين پيمان الهي و آسماني، به اين مقاصد و اهداف لباس تحقق بپوشانند. از ديدگاه اسلام با فراهم آمدن اين اهداف، هم زمينهي شكوفايي توان نهفته و استعداد بالقوه در نهاد انسان مهيا ميشود و هم ذخيرهاي گران و سرمايهاي بيپايان و جاودان (مانند تربيت نسل پاك و فرزند صالح) به بشريت ارزاني ميشود. لذا اگر ازدواجي به اهداف بيان شده نرسد يا مسلمانان مزدوج، اين اهداف را فراهم نياورند، نه تنها زمينهي شكوفايي استعداد به وديعه نهاده را تباه كردهاند، بلكه سرمايهاي جاودان را برباد دادهاند؛ در حاليكه اسلام به هيچ يك از اين دو خسران رضايت نميدهد. بر ايـن اسـاس مشاهده ميشـود، اسـلام در شـرايط انتخاب همسـر، آيين ازدواج و...، توصيههايي را ارائه مينمايد كه تمام اين دستورات و توصيهها به منظور رسيدن به اين اهداف بيان شدهاند. شدت اهتمام اسلام به رعايت اين دستورات وتوصيهها نشانهي آن است كه اسلام هرگز به از دست دادن اين اهداف رضايت نميدهد و نميپسندد كه ازدواجي انجام پذيرد، ولي اهدافش تأمين نشود.