بخشی از مقاله
مقدمه
در تاریخ هنر و تمدنهای بزرگ دینی، همواره شاهد بروز آثار معنوی و روحانی هستیم که سعی در برقراری ارتباط انسان با عوالم ملکوتی دارند. یکی از بارزترین مصادیق آن چهرههای معنوی است. چهره انسانهای وارسته مجالی برای نمایش روحانیت و معنویت در قالب تصویر انسانی بوده و همواره در تمدنهای دینی مورد توجه خاص بوده است. این چهرهها دارای خصلتهایی است که وقتی در کنار یکدیگر قرار داده میشوند چنین به نظر میآید که دارای روحی واحد و مشترک هستند. در تمدنهای گوناگون دینی به خصوص سه تمدن بزرگ بودایی، مسیحی و اسلامی شاهد چهرههایی هستیم که ضمن دارابودن خصلتهای خاص فرهنگی خود دارای ویژگیهای مشترکی هستند که از آن به »صورت نوعیه« تعبیر میشود.
از آنجایی که در هنر تمدنهای بزرگ دینی بهخصوص در تمدنهای بودایی، مسیحی و اسلامی، موازین هنری با اصول و ویژگیهای تفکر دینی همسوترند، چهرههای آرمانی و معنوی موجود در این تمدنها بیشترین شباهت را به صورت نوعیه دارد و در این مقاله سعی شده است تأکید بیشتر بر این سه تمدن بزرگ باشد. سؤالات اصلی این تحقیق شامل موارد ذیل است:
۱) آیا ویژگیهای مشترکی میان چهرههای معنوی در تمدنهای دینی وجود دارد؟
۲) چگونه هنرمندان توانستهاند به تصویرگری چهرههای معنوی مطابق صورت نوعیه بپردازند؟
شناسایی ویژگیهای مشترک چهرههای معنوی در تمدنهای دینی هدف اصلی این تحقیق است و از آنجایی که در خصوص بررسی تطبیقی چهرههای معنوی در تمدنهای دینی تحقیق جامعی صورت نگرفته ضروری است تا با بررسی ویژگیهای مشترک چهرههای معنوی در تمدنهای دینی بر اساس صورت نوعیه به اشتراکات آنها دست یافت.
مقاله حاضر حاصل پژوهش بر اساس روش تحقیق توصیفیـتحلیلی و روش تجزیه و تحلیل کیفی است. گردآوری اطلاعات با استفاده از منابع کتابخانهای و مشاهده آثار شاخص تاریخ هنر اعم از آثار نقاشی و حجمی صورت گرفته است.
پیشینه تحقیق
بررسی و مطالعات هنری درباره این موضوع بیشتر به علل ترویج شمایلها و یا علل شمایلشکنی پرداخته شده اما کمتر از نظر تجسمی، به نوع و ویژگیهای طراحی شمایلها و چهرهای معنوی پرداخته شده است. به هر حال، در میان مطالب گوناگون درباره صورت نوعیه و آرمانی گهگاه اشاراتی به برخی ویژگیهای چهرههای معنوی شده است. از جمله اکبر تجویدی در کتاب نقاشی ایران از قدیمترین
تصویر۱. پیکره خدای ابو، تل اسمر، مرمر، حدود۰۰۵۲ق.م، موزه عراق، بغداد، مأخذ: گاردنر، ۳۷۳۱: ۲۵ .
روزگار تا دوران صفوی (١٣٥٢) مبحثی مفصل با عنوان چهرهسازی در اسلام دارد و در آنجا به برخی ویژگیهای چهرههای نقاشیشده در نگارگری که نمایشگر چهرههای آرمانی و معنوی است اشاره کرده است. لئونید اوسپنسکی در کتاب معنای شمایلها (١٣٨٨) ضمن بحثهایی درباره علل و شرایط ایجاد شمایلها به ویژگیهای شمایلهای قدیسین در ادوار گوناگون مسیحی پرداخته است. همچنین در آثار کوماراسوامی بهخصوص در دو کتاب فلسفه هنر مسیحی و شرقی (١٣٨٦) و نیز استحاله طبیعت در هنر (١٣٨٤) ضمن اینکه بهوفور میتوان مطالبی در ارتباط با توجه هنرمندان تمدنهای دینی به امور معنوی و عالم ملکوت و صورت نوعیه یا مثالی یافت درمورد ویژگیهای چهرههای معنوی کشیدهشده در تمدن بودایی و مسیحی نیز نکات ارزشمندی بیان شده است. درمقالهای با عنوان »مکتب خیالینگاری« در شماره دوم مجله گلستان هنر محمدعلی رجبی ضمن توصیف ویژگی چهره پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) که در پردههای قهوهخانهای نقش بستهاند بیان کرده که هنرمندان با حذف صفات ظاهری و نفسانی چهرهای مقدس و روحانی بر جای گذاشتهاند. ثروت عکاشه در کتاب نگارگری اسلامی ضمن توصیف ویژگیهای تصویرسازی اسلامی در صفحه ٨٥ در مبحث »حالت بیتفاوتی در چهرهها« با برشمردن برخی ویژگیها بهطور کلی به معنویبودن چهرههای نگارگری اسلامی اشاره کرده است.
اما در این تحقیق سعی شده تا ضمن شناسایی ویژگیهای چهرههای معنوی در تمدنهای دینی، بهطور ویژه به ویژگیهای مشترک چهرههای معنوی، که در نهایت
تصویر۲. صورتک توت عنخ آمون، حدود۰۴۳۱ق.م، بلندی ۴۵ سانتیمتر، موزه مصر، قاهره، مأخذ: . Jacket,2004:234
صورتی نوعی و آرمانی را متصور میسازند، پرداخته شود.
تمدنهای دینی و صورت نوعیه
در تاریخ هنر نقاشی و پیکرتراشی، بهویژه در تمدنهای دینی، چهرههایی وجود دارد که حالتی روحانی و معنوی را به بیننده القا میکند. این چهرهها که برگرفته از تفکر آرمانی و معنوی است اغلب برای اهداف تعلیمی و بهمنظور متوجهساختن مؤمنان به سوی امر متعالی استفاده میشود. به همین منظور در تمدنهای گوناگون برای بهتصویرکشیدن این چهرهها قوانین و ضوابط مشخصی وجود داشت تا هنرمندان بتوانند براساس آن چهرههایی روحانی و آرمانی را ترسیم کنند. این اصول به سبب آنکه برگرفته از تفکرات دینی آرمانگرا بودند دارای ویژگیهای مشترکی هستند که با مشاهده آنها میتوان روح واحدی را احساس کرد.
در فرهنگ دهخدا ذیل واﮊه دین آمده است: »از جهت تاریخ، ادیان را به ادیان موجود و ادیان گذشته و همچنین ادیان الهی و ادیان غیرالهی میتوان تقسیم کرد. مقصود از ادیان الهی دینهایی هستند که بنای آنها بر اعتقاد به یگانگی خداست و آن را ادیان آسمانی نیز گویند. احکام این ادیان بهوسیله پیمبران از جانب خدا به خلق ابلاغ میشود. اساس این ادیان تسلیم است و دین اسلام از جمله ادیان الهی یا آسمانی و به امر حق است. مسلمانان دین را عبارت از مجموعه قواعد و اصولی میدانند که انسان را به پروردگار نزدیک میکند. در تداول و استعمال عامه در بعضی موارد ملت و مذهب در ردیف دین به کار میرود، اما در حقیقت در
میان آنها تفاوتی است. در قرآن از ملت ابراهیم به حنیف تعبیر رفته است که دین حنیف و دین فطرت خوانده شده است و گاهی دین در مجموعه دین و مذهب به کار رفته است.« همچنین در ادامه به نقل از کشاف اصطلاحات الفنون مینویسد: »دین در اصطلاح وصفی است الهی که صاحبان خرد را با اختیار خود بهسوی رستگاری در این دنیا و حسن عاقبت در آخرت میکشاند و بدین معنی شامل عقاید و اعمال نیز میگردد.«
باید اشاره کرد که منظور از هنر دینی هنری نیست که تنها موضوع دینی داشته باشد و یا از حقیقتی روحانی مایه گرفته باشد، بلکه باید زبان صوری و تصویری آن نیز از همان حقیقت روحانی سرچشمه گرفته باشد. یکی از ویژگیهای فرهنگهای دینی احاطه کل به جز است. هنرمندان در این حوزه تفکر هرگاه به ظاهر اشیا توجه میکنند در جستجوی کل و باطن آن هستند و ازاینرو در عین توجه به صورتهای متکثر صورت کل و حقیقت اشیا یا همان »صورت مثالی و نوعی« آن را مدنظر قرار میدهند.
اصل ملکوتی هنر و وجود نمونههای آسمانی و صورتهای مثالی و نوعی برای امور محسوس و موجود در عالم ماده هنری میآفریند که عوارض ظاهری در آن کمترین نقش را ایفا میکند و آنچه بیش از همه خودنمایی میکند همان ملکوت اشیا و امور است که در قالب صورتهای کاملاً مجرد و رمزگونه بیان میشود. در هنری که اصول الهی و ملکوتی بر آن حکمفرماست کوچکترین امور و فعالیتها از سایه رحمت آسمانی برخوردار است. بورکهارت مینویسد: »هنر دینی اصلی آسمانی و ملکوتی دارد، زیرا نمونههای هنر دینی جلوه حقایق لاهوتی است. هنر دینی با تجدید و تکرار آفرینش یا صنع الهی بهصورت مجمل در قالب تمثیلات نشاندهنده ذات رمزی و نمادی جهان است و بدینگونه روح انسان را از قید وابستگی به وقایع مادی خام و گذرا رهایی میبخشد. رمز فقط یک علامت قراردادی نیست بلکه مطابق یک قانون هستی صورت نوعی یا ربالنوع خود را متظاهر میسازد« (بورکهارت، ١٣٤٩: ٥).
از ویژگیهای دیگر این هنرها پیروی از ضوابط و قواعدی است که در آیینها بیان شده است. این شرایط و ضوابط هنری سبب میشود تا هنرمند حقایق پنهان در متنهای دینی را در آثار هنری جلوهگر نماید و با مراقبه از این اصول و عمل به روشهای معنوی در خود قابلیتی را احراز کند تا بتواند جلوههای عالم غیب را وفادارانه در کار هنری خویش باز نماید. رکا جانجی از قول کوماراسوآمی مینویسد: »کوماراسوامی به یک متن بودایی اشاره میکند که در آن تمام توان دعا و مراقبه برای فراخواندن شکل حقیقی الهه تارا به کار گرفته میشود. نقاش یا مجسمهساز برای خلق تصویر او باید از این روشها برای تجسمبخشیدن به تصویر پیروی کند. بار دیگر میبینیم که این مراقبه و تمرکز است که برای یک هنرمند اهمیت دارد و توانایی در بازسازی
فصلنامه علمی- پژوهشی نگره
۱۲
شماره۶۲ تابستان۲۹
مطالعه تطبیقی ویژگیهای مشترک طراحی چهرههای معنوی در تمدنهای دینی (بودایی، مسیحیت، اسلام)
تصویر۳. چن یونگ چن، بودا در زیر درخت مانگو، حدود۵۲۰۱م، گنجینه کیت مک لورد، مأخذ: Rathbone,1969:24
وفادارانه قالبهای طبیعی اهمیت چندانی ندارد« (جانجی، ١٣٨٨: ١٠١).
نظریههای ارائهشده گواه آن است که اندیشه صورت نوعی انسانی تابلوی تمامنمای فرهنگ و تمدن ملل و اقوام مهمترین عامل شکلگیری طراحی این نوع از چهرهها بوده است. چنین تصویری که از انسان در تمدنهای دینی ارائه میشود، جملگی حالتی از روحانیت و معنویت را تداعی میکند. به همین دلیل زمانی که هنرمندان قصد کشیدن چهرهای آرمانی و معنوی داشتند نکات و ضوابط زیادی را مراعات میکردند، بدان معنا که هنرمندان ضمن آموزش قواعد ترسیم چهره و حتی نمایش چهرههای شبیهسازیشدهای که کاملاً شخصی و دارای حالات درونی بودند از ترسیم صورت حقیقی و متعلق به عالم معنوی نیز غافل نبودهاند. به عبارت دیگر گویی یک صورت نوعی که شاخصههای آن برگرفته از تفکرات دینی و روحانی هر یک از اقوام و ملل بوده در پس پرده همه چهرههای معنوی و حتی صورتهای فردی مشخص تعبیه شده است. این قاعده که در طراحی تمامی عناصر نقاشی و از جمله در چهره رعایت شده باعث ایجاد چهرههایی معنوی و فرازمینی شده است.
تصویر صورت نوعی در زیربنای طراحی هر چهره نمایشگر نوعی وحدت در تمامی چهرههای متکثر است و سبب میگردد تا نوعی هویت فرهنگی بین تمامی چهرهها با شخصیتهای مختلف ایجاد شود و این مسئله بهخصوص در هنر نگارگری بعد از اسلام به اوج خود میرسد. صورت نوعیه جلوهای مجرد دانسته شده و از اصول مادی و طبیعی متعالیتر است؛ بر این اساس هرچه هنرمند بتواند چهرهها
تصویر۴. کانن، نقاشی روی پارچه، حدود۰۰۲۱م، مجموعه فنلوسا-ولد، مأخذ: همان: ۳۴.
را به ویژگیهای صورت نوعیه نزدیکتر کند میتواند بر معنویت آنها بیفزاید. این امر را میتوان در تمامی فرهنگهای دینی ادوار گوناگون از عصر اساطیر تا عصر تمدنهای دینی مشاهده کرد. در هریک از این تمدنها هنرمندان با استفاده از قواعد و شیوههایی که مبتنی بر تفکر معنوی آن آیین است سعی در آفرینش آثاری میکنند که مملو از حالتی روحانی و معنوی منبعث از آن آیین باشد.
برای مثال، در تمدن سومر، که یکی از قدیمیترین تمدنهای پیش از اسلام است و جنبه دینی در آن بسیار بارز بوده (تصویر١)، چشمان درشت و باز تمثال خدایان که نشاندهنده نظارت همهجانبه خدایان در عهد باستان است یکی از مظاهر توجه به آرمانی و معنوی کردن چهرهها بوده است که دیدن انسانی را از دیدن حیوانی صرف متمایز میگرداند« (گاردنر، ١٣٧٣: ٥٢).
در تمدن مصر نیز، که یکی از صور شاخص تمدن بشری است، تلقی دیگری از تجلی اقتدار روح که ترکیبی از نظارت هشیارانه مجسمههای سومری همراه با قدرت و اقتداری نمادین است به ظهور میرسد. سعی هنرمند مصری بر آن نبوده که چهره شاه یا مقامهای عالیرتبه را شبیهسازی صرف کند، بلکه »خاطر وی صرفاً متوجه ویژگیهای جبلی و اصلی است و به جزئیات فرعی کاری ندارد« (گامبریج، ١٣٧٩ :٤٦؛ تصویر٢).
اما مسئله چهرهپردازی آرمانی و معنوی را بهطور ویژه در سه تمدن بزرگ دینی شامل تمدنهای بودایی (اعم از حوزه هند و چین و آسیای شرقی)، مسیحیت (بهخصوص از ابتدا تا ظهور عصر رنسانس) و اسلام میتوان ملاحظه
فصلنامه علمی- پژوهشی نگره
تصویر۵. بودای ایستاده، قرن ۴۱ م، مجموعه براندج، مأخذ:
kakaudo,1990:85
کرد که بهتفکیک در خصوص هریک از آنها توضیحاتی ارائه میشود.
بررسی ویژگیهای چهرههای معنوی در هنر سه تمدن بزرگ دینی الف. چهرههای معنوی در هنر بودایی
در هنر بودایی هیچ نقش و دستساختهای صرفاً جهت نمایش زیبایی نیست، بلکه در نسبت با آن مشاهدات و دعوت به آنها از طریق اشکال و صوری است که انسان را تشویق به تشبّه به خدایان مینماید. نتیجه محاکات امور قدسی در هنر بودایی، رستگاری و نجات و آرامش و تمکین است و یا اینکه حداقل مایه تسلی روح هنرمند خواهد بود. رابرت فیشر مینویسد: »نگارگری بودایی در خدمت آن است که یادآور حقایق جاودانه این دین باشد و آنها را حمایت و تقویت کند... چون مقصد فرجامین آیین بودا که تعالی از این جهان فریب، یعنی ]رسیدن[ به نیرواناست به هنری نیاز داشت که نگارههای آن بسیار آرمانی شده و بی نهایت زیباتر از پیکرههایی باشد که در وجود این جهانی شخص دیده میشود... غرض از همه آنها آمیختن پیامی والا با جهانی میرا بود« (فیشر، ١٣٨٣ :٣).
هنرمندان بودایی میخواهند از طریق تجسم گوهر انسان برتر که بهعقیده آنان در بودا تجلی یافته به آن یگانگی و سعادت کامل نائل آیند. برای بوداییان هنر چهرهپردازی آرمانی، نقش آیینی و تربیتی دارد. بهعقیده آنان تمثال بودا در این جهان موجب دوام حضور جسمانی شخص بودا میشود و بهنوعی مکمل آموزههای بودایی است. »آنها
تصویر۶. مسیح(ع)، نقش موزاییک بالاخانه جنوبی ایاصوفیه، استانبول، اواخر سده ۳۱م، مأخذ: جنسن، ۹۵۳۱: ۲۹۱.
میخواهند با ثبت تمام جزئیات (اندامهایی که در نقاشی به تصویر میکشند) و استحاله آنها در یکدیگر به آن تمامیت برتر برسند. در اینجاست که مسئله صورتپردازی آرمانی
ﻭ شبیهسازی از روی جسم استعاری به میان میآید« (کوماراسوآمی، ١٣٨٦: ١٧٦). برای نیل به چنین هدفی (یعنی نمایش انسان کامل) هنرمند هندی به مراقبه و تزکیه نفس میپردازد و از طریق شهود و جذبه الهی میتواند به حقیقت امور دست یابد و سپس آن را به نمایش گذارد.
سازنده تمثال به روشهای گوناگون مراقبه از جمله »یوگا« سعی میکند تا از تأثیرات پریشانگر و هیجانانگیز زودگذر و خیالات دنیوی و خودبینی رها شود تا در نهایت چهره مقدس بر وی جلوه کند. بورکهارت مینویسد: »بر اساس داستانی از هند باستان شاه Rudrayana یا Udayana نقاشانی نزد نیکبخت ]بودا[ گسیل داشت تا تمثال وی را تصویر کنند، ولیکن چون سعی آنان در پرداختن نقش صورت بودا بیهوده بود، بودا به ایشان گفت که خستگی(روحی)شان مانع از کامیابی در نگارگری میشود،
ﻭ آنگاه فرمود تا برایش پردهای آوردند و بر آن شبیه خویش را تابانید. بهحسب روایتی دیگر، یک تن از پیروان tathagata کوشید تا تمثال وی را نقش کند. امّا سعیش بیهوده بود، چون نتوانست نسبتها و اندازهها یا ابعاد tathagata را ضبط و ثبت کند. بدین جهت که هر میزانی
ﻭ مقیاسی بسی کوچک بود. سرانجام بودا به وی فرمود که خط کنارهنمای سایهاش را که بر زمین افتاده بود ترسیم کند. نکته مهمی که باید از این دو روایت به خاطر سپرد این است که تمثال مقدس بهمثابه بازنمایی یا تصویرتابی خود
۳۲
شماره۶۲ تابستان۲۹
مطالعه تطبیقی ویژگیهای مشترک طراحی چهرههای معنوی در تمدنهای دینی (بودایی، مسیحیت، اسلام)
تصویر۷. شمایل مسیح(ع) که »با دست بشر کشیده نشده«، سده ۴۱م، مأخذ: wordpress.com
tathagata مینماید« (بورکهارت، ١٣٦٩: ١٦٥).
در زیباییشناسی هند باستان میتوان رسالاتی در باب مسائل عمومی زیباییشناسی و قواعدی برای هنرها یافت، رسالاتی همچون ناتیا ساسترا، سیلپا ساسترا، ساهیتیا پارپانا و ویشنو دارمو تارا پورانا. در این متون قواعد و قوانین دینی دقیقی درباره پیکرنگاری و نقاشی وجود دارد که پیروان این آیین موظفاند از آنان سرمشق گرفته و آن را به کار برند. اهمیت این موضوع تا جایی است که حتی در هند نقل شده که نقاشی به نام چیترهکاره توسط برهمنی تکفیر شد، چراکه قوانین تألیف تصویرگری را، که دستور اجرای آن را به او محول کرده بودند، پایمال کرده بود.
در زیباییشناسی هندی بنابر گفته شوکرا چاریا »فقط آن مجسمهها و نقاشیهایی را باید زیبا خواند که مطابق دستورالعملهای قوانین دینی است نه آنان که سلیقه یا وهم محض را ارضا میکند و هنرمند طبق شهود خود (از حقیقت) تصاویری را از الوهیت که آن را عبادت میکند در معابد میسازد. بنابراین قسمت اصلی هنر که مشاهده است یک نوع یوگاست« (تاجدینی، ١٣٧٢: ١٠٧).
در پیکرنگاری بودایی در همه ادوار هنری آن بودا را بیشتر میتوان از روی نشانههای خاصی مثل برآمدگی روی جمجمه که نشانه نیروهای روانی برتر است و یا نشانههای دیگر خاصی همچون یک بافته موی روی پیشانی، موهای مجعد و نشانههای چرخ و نیلوفر در زیر پاها بازشناخت. در چهره بودا همواره لبخندی معصومانه مشاهده میشود که
تصویر۸. مریم ولادیمیر، قرن۱۱م، موزه دولتی تاریخ، مسکو، مأخذ:
Tatyana,1989:22
نشان از آرامش درونی بوداست و همواره طی طریق پایدار سالک بودایی را به سوی رستگاری بشارت میدهد. ابروان کمانی بلند و بالارفته که نشان از آرامش است، چشمانی بادامی و در بسیاری موارد بسته و یا با نگاه رو به پایین و خسته که نشاندهنده توجه به باطن و ریاضت و سلوک وی است، بینی استخوانی و صورتی گرد که به گونهای ساده شدهاند، و در مواردی نیز پیشانی بلند که نشان از مقام تفکر بلند وی است همگی نشانی از تلاش هنرمند برای ایجاد شمایل ملکوتی و اعراض از شباهتنگاری ظاهری است.
از آنجا که پیکره و بهخصوص چهره بودا نسخهای بیبدیل از تمام سعادت روحانی سرمدی را در خود جذب کرده است، به مضمونی مرکزی تبدیل میشود که همه تمثالها و تصاویر دیگر دور آن میچرخند. غیر از علامات مشخصه بودا، تمثال وی بر ابعاد و تناسبات خاصی مبتنی است که کمال هنر و نقش در آن متجلی میگردد. بورکهارت در خصوص تناسبات بدن و سر تمثال بودا مینویسد: »بنا بر شاکلهای از تناسبات که در تبت مورد استفاده است، خط مرزی یا کنارهساز پیکر نشسته، بهاستثنای سر، در مربعی محاط است که خود در مربع قاب سر انعکاس مییابد، همان گونه که اندازه صفحه سینه، بین شانهها تا ناف، برحسب تناسبی ساده، در چهارگوش چهره منعکس میگردد. این انگاره که شاید روایاتی از آن وجود داشته باشد ساحت کاملاً ایستای کل تمثال و احساس تعادل استوار و آرمیدهای را که آن تمثال به بیننده الهام میدهد متحقق میسازد«
فصلنامه علمی- پژوهشی نگره
تصویر۹. مسیح بر صلیب، ۰۴۲۱م، دیر سانتاماریا دگلی انجلی، مأخذ:
Rolf,1995:37
(بورکهارت، ١٣٦٩: ١٧١). نکته جالب توجه در این خصوص آن است که کمال تناسبات پیکره بودا به طور ویژه در تناسب اندام چهره وی نیز بهطور جداگانه رعایت شده است که این امر نشان از اهمیت ویژهای است که هنرمندان برای نقش چهره بودا به عنوان چهرهای آرمانی قائلاند. ازاینرو شکل پیکره بودا اغلب بسیار انتزاعی و جزئیات زائد آن حذف شده است. به همین سبب توجه بیننده به نگاه متمرکز و به چهره و دستها جلب میشود، یعنی به نقاطی که دور آنها را سطوح صاف بیتزیین گرفته است. اینها با هم میآمیزند تا معنایی را برسانند که از صحنه نخستین گفتار فراتر رفته به ابعاد متعالی آیین بودای مهایانه میرسد.
با ورود آیین بودا به شرق کمکم تغییراتی در پیکره و چهره بودا پیدا شد، از جمله اینکه بینی و چشمها باریکتر، برجستگی چانه کمتر و صورت گردتر شد. چهره بودا خصوصیات زنانه به خود گرفت و بودا در مقام مهر و شفقت و بهعنوان پیامبری مهربان و رئوف تصویر شد (تصاویر٣ تا ٥).
ب .چهرههای معنوی در هنر مسیحیت
تمدن مسیحیت نیز با اعلام محبت و دعوت به برادری و پاکدامنی و عبودیت به درگاه باریتعالی آغاز گردید. سالکان و عارفان مسیحی که به گنوستیکها مشهور بودند عموم مؤمنان را به تأمل، معرفت و شناسایی حضوری باریتعالی بر مدار عشق و محبت دعوت میکردند. ازاینرو هنر مسیحی صرفاً یک موضوع پیدا کرد و آن نمایش جلوه محبت الهی در خلق بود که به وساطت حضرت مسیح(ع) ظاهر میگردید. در آیین مسیحیت نیز هنر خصوصاً نقاشی و پیکرتراشی
تصویر۰۱. زندگانی پرافتخار حضرت علی(ع)، حسین همدانی، موزه رضا عباسی، مأخذ: سیف، ۹۶۳۱: ۱۷۱.
رواج بسیار یافت. هنرمندان نقاش و مجسمهساز با توجه به سنت یونانیـرومی که در تصویرگری اندام انسانی و چهرهسازی تبحر و قابلیت فراوانی از خود بر جای گذاشته بودند در نمایش وجه روحانی مسیح(ع) و سیر و سلوک مؤمنانه وی تلاش بسیار کردند و توانستند با رویکردی جدید تصاویری از عوالم روحانی را با تأکید بر آموزههای کشیشان رقم زنند. آبچان درباره اعتقاد هنرمندان مسیحی به ماورایی بودن شمایلها مینویسد: »هنرمند میدانسته که سمبل او شبیه یک انسان عادی نیست. ولی کوشش او اصولاً برای نشاندادن یک انسان عادی نبوده است، بلکه او بیان یک حالت و ماهیت فوق انسانی است« (آپچان، ١٣٤٩: ٣٢٠).
هرچند در اوایل ظهور دین مسیحیت کشیدن شمایل مسیح(ع) و سایر انبیا و قدیسان در کاتاکومبها توسط راهبان و عرفای مسیحی انجام میشد، اما حدود قرن هشتم و نهم میلادی گروهی که به شمایلشکنان معروف شدند با شمایلنگاری به جهت تشبه به بت پرستی مقابله کردند. به هر حال طولی نکشید که آباﺀ کلیسا به منظور مشروعیت بخشیدن به شمایلها توجیهاتی را مدون نمودند و به همین دلیل دوباره شمایلکشی متداول شد. از جمله توجیهاتی که در هفتمین مجمع اسقفهای مسیحی اعلام شد آمده است: »خدا وجودی است در ماورای همه توصیفها و نمودارها ولی چون کلام خدا سرشت آدمی یافت که آن با دمیدن زیبایی الوهیت به صورت اصلی خویش باز به کمال گرایید پس خدا را میتوان و باید به صورت بشری مسیح پرستید« (بورکهارت، ١٣٦٥: ٤٢).