بخشی از مقاله
قرآن و حقوق انسان
عصر رنسانس، عصر جدا انگاري علم و دين و تفكيك قلمروهاي آن دو است. در اين دوران، بسياري از دانشمندان و متخصصان غرب به ويژه آنان كه از برخورد نادرست ارباب كليسا با نخبگان علميناخشنود بودند به نسبت سنجي ميان علوم مختلف با دين پرداختند.
يكي از مسائل كه در اين عصر مورد توجه قرار گرفته مساله حقوق انسان و علم حقوق و نسبت آن با دين و گزارههاي ديني بود. عده اي از حقوقدانان ميگفتند: قلمرو دين محدود به مسايل آن جهاني و آخرت انسانها بوده و نسبت به مسائل دنيوي و مشكلات و نابسامانيهاي آن ساكت است. گروسيوس هلندي از حقوقدانان بر جسته قرن هفدهم در اين باره ميگويد
(خداوند به اعمال و كردار مخلوقات كاري ندارد.)1
سيطره دانش غربي از يك سو، و بهره گيري شرقيان از دستاوردهاي فريبنده آنان از سوي ديگر، و جيره خواري شرقيان بر سر سفره پر زرق آنان، سبب شد تا باور جدايي دين از حقوق بشر در ميان مسلمانان و به خصوص حقوقدانان مسلمان نيز رسوخ يابد و گروهي معتقد شوند كه اسلام هيچ سيستم و نظام حقوقي ندارد، چرا كه اين حقوق آناندازه ارزشمند و پر ارج نيست تا خداوند در آن دخالت كند، و اگر هم اسلام را داراي نظام حقوقي بدانيم چنين سيستميبيش از آن كه به نفع اسلام باشد به ضرر آن خواهد بود، زيرا در اين صورت بايد بپذيريم دين اسلام در تمام اعمال فردي و اجتماعي دخالت ميكند و آزادي و اختيار انسان را از ميان ميبرد، و اين خود از ضعف دين اسلام حكايت دارد نه حقانيت و قوت آن.
در مقابل، گروه ديگري از حقوقدانان، اسلام را داراي نظام حقوقي دانستند، نظاميكه با آزادي انسان سازگار است و ارزش آن را دارد كه خداوند به بيان آن بپردازد.
اين گروه معتقدند كه دين، كتابهاي آسماني و پيامبران، نخستين نظامها و سيستمهاي حقوقي را درجامعه بشري وضع كردهاند و قرآن به عنوان يقيني ترين منبع شناخت اسلام بر اين امر تصريح كرده است.
(كان الناس امة و احدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه) بقره /213
افزون بر اين در بسياري از آيات، از اهل ايمان خواسته شده است تا جز بر اساس احكام و قوانين و حقوق تعيين شده از سري وحي، حكم نرانند.
(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون) مائده /47
(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون) مائده /44
(و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون) مائده/45
در آياتي نيز از پيامبر خواسته شده بر اساس آيات قرآن حكم كند و اختلافات مردم را بر طرف كند و از هوسهاي ديگران به هنگام بيان حكم بپرهيزد.
تعبير (من لم يحكم) ظهور در كار قضا و محاكمات حقوقي ميان مردم دارد، ولي آيه سوره مائده و تعبير (و ان احكم بينهم) ميتواند صريح در قضا و حكم ميان مردم باشد.
در مفهوم (حق) داشته باشيم. (تاملي در مفهوم حق) پيش از آنكه بخواهيم نظري درباره آراميياد شده ارائه دهيم، شايست است تاملي.
حق، واژه اي عربي است و معادل آن در زبان فارسي هستي پايدار وثبوت است، يعني هر چه اثبات و پايداري برخودار باشد.
كلمه حق و مشتقات آن در قرآن كاربرد فراوان دارد (الحق) 194 بار، (حق) 33 مرتبه، (حقا) 17 مرتبه و (حقه) سه بار در قرآن به كار رفته است.
اين واژه كه به صورت مصدر، اسم مصدر و صفت در آيات قرآن به كار رفته است، در معاني بسياري به كار رفته است كه برخي از آنها عبارتند از: قرآن (ز خرف/ 29)، اسلام (اسرا /81)، عدل (اعراف/81)، توحيد (زخرف /86)، صدق (يونس/4)، قرض (بقره /282)، دليل (حج/4) و …
برخي از مفاهيم حق در قرآن با اصطلاح بكار رفته از طرف حقوقدانان و فقيهان، هماهنگ و همخوان است، مانند آيات:
(و في اموالهم حق للسائل و المحروم) ذاريات /19
(و الذين في اموالهم حق معلوم. للسائل و المحروم) معارج /25-24
و آنها كه در اموالشان حق معلومياست براي تقاضا كننده و محروم.
(فان كان الذي عليه الحق سفيها او ضعيفا) بقره /282
و اگر كسي كه حق بر ذمه اوست سفيه يا ضعيف است…
(فليملل الذي عليه الحق) بقره/ 282
و آن كسي كه حق بر عهده اوست بايد املا كند.
(فات ذالقربي حقه و المسكين و ابن السبيل) روم /38
پس حق نزديكان و مسكينان و در راه ماندگان را ادا كن.
حق در اصطلاح فقيهان
اين واژه در كتابهاي فقيهي گاه مفهوم وسيعي دارد و تمام احكام وضعي و تكليفي و تاسيسي وامضايي را در بر ميگيرد و در مواردي نيز حق در برابر حكم قرار گرفته است. مرحوم نائيني مينويسد:
(اگر مجعول شرعي به دنبال خود اضافه و سلطه نداشته باشد حكم است و نام گذاري آن به حق، به لحاظ معناي لغوي آن است.)3
علامه بحر العلوم مينويسد:
(حق، قدرتي است اعتباري و قراردادي كه به موجب آن يك انسان بر مالي يا شخصي يا هر دو مسلط ميگردد، مانند عين مستاجره، كه مستاجر نسبت به يكي از اموال مخصوص موجر سلطنت دارد.)4
حق در اصطلاح حقوقدانان
براي (حق) در منابع حقوقي تعريفهاي گوناگوني آمده است. از آن جمله نويسنده كتاب (مقدمه علم حقوق) مينويسد.
(حق، امتيازي است كه قواعد حقوقي براي تنظيم روابط اشخاص به سود پاره اي از آنان در برابر ديگران ايجاد ميكند.)5
در مقدمه همين كتاب نيز ميخوانيم:
"براي تنظيم روابط مردم و حفظ نظم و اجتماع، حقوق براي هر كس امتيازهايي در برابر ديگران ميشناسد و توان خاصي به او ميبخشد. اين امتياز و توانايي را حق مينامند كه جمع آن حقوق است(حقوق فردي) نيز گفته ميشود. حق حيات، حق مالكيت، حق آزادي شغل و زوجيت به اعتبار همين معني است كه با عنوان حقوق بشر مورد حمايت قرار ميگيرد."6
يكي ديگر از حقوقدانان مينويسد.
(حق، اقتدار، سلطه و امتيازي است كه براي اشخاص يا شخص، اعتبار شده و ديگران مكلف به رعايت آن ميباشند: مانند: حق مالكيت، حق زوجيت، ابوت، اكتشافات و …)7
نويسنده كتاب (حقوق اساسي) به صورت تفصيلي و روشن تر حق را تعريف ميكند:
(افرادي كه در درون جامعه زندگي ميكنند براي تامين نيازمنديهاي خود حركت ميكنند و عمل مينمايند، در نتيجه با يكديگر ارتباط برقرار مينمايند، حركت و عمل و رابطه آنها نياز به مرزبندي و تحديد حدود دارد. نتيجه نبودن حد و مرز، تعدي و تجاوز افراد به جان و به دسترنج يكديگر است. جوامع بشري در طول هزاران سال به تجربه دريافتهاند كه براي جلوگيري از هرج و مرج و تعدي براي حركت و عمل فرد در داخل جامعه، حدودي تعيين كنند كه در چهار چوب آن حدود، فرد فاعل مختار باشد و اگر از آن حدود تجاوز كرد قوه نماينده جامعه او را گوشمالي دهد. اين حدود همان است كه به آن حقوق ميگويند و مفرد آن (حق) است)8
در كنار اين تعريفها و ساير بيانهايي كه حقوقدانان ارائه كردهاند بايد چند نكته را از نظر دور نداشت:
1- ارائه تعريفي جامع و مانع براي حقوق با توجه به اختلاف نظامها و سيستمهاي حقوقي ميسر نيست، زيرا هر تعريفي كه محققان حقوق عرضه ميكنند تنها با نظام حقوقي مورد قبول آنان سازگار است و ممكن است با تعريفي كه ساير نظامهاي حقوقي براي حقوق ميآورند ناسازگار نمايد. بلي، اگر در تمام تمدنها و ملتها يك نظام حقوقي وجود داشت آن گاه ممكن بود تعريفي كه مورد قبول همگان باشد ارائه شود.
2- حق از مفاهيم اعتباري است و داراي ماهيت نيست، بنابراين نميتوان مفهوم آن را به جنس و فصل تحليل كرد و به اصطلاح نميتوان تعريفي حقيقي براي حق جست و جو كرد، در نتيجه تمام تعريفهايي كه براي حق از سوي خقوقدانان بيان شده و ميشوند، تعريف لفظي و غير حقيقي هستند تا آنجا كه برخي از فلاسفه، حق را غير قابل تعريف دانستهاند واظهار داشتهاند:
(درباره معناي اصطلاحي حق كه در علم حقوق مطرح است بايد گفت كه تعريف اصطلاحي آن از حد گذاري و تحديد ماهوي ممكن نيست… حق اصطلاحي از مفاهيم اعتباري است، اگر حق، داراي ماهيت بود و حد و رسم داشت قابل ترسيم و تحديد بود.)9
حقوق قرآن، آميزه اي از امتياز و تكليف
اگر چه واژه (حق) و (حقوق) تعريفي دقيق را به آساني بر نتابد، اما ميتوان برخي ويژگيها و مميزات آن را در يك كالبد شكاف مفهوميدريافت و آن را گونه اي تعريف و شناسايي به شمار آورد.
چنانچه نمونهها و مصاديق حق را در قرآن مورد توجه قرار دهيم، خواهيم يافت كه هر حقي بر دو پايه 1- امتيازي به صاحب حق 2- تكليفي بر طرف مقابل، استوار است. يعني، هر كجا تكليفي جعل شده است در برابر، عده اي حق پيدا ميكنند، مثلا زماني كه كسي متاعي را از فروشنده اي ميخرد، در برخي موارد، براي خريدار (حق فسخ) قرار داده شده است. و مشتري با شرايطي خاص و در زمان تعيين شده، ميتواند متاع را باز گراند و پولي را كه پرداخته است باز پس گيرد. اگر دقت شود، در حق فسخ دو چيز موجود است:
الف- امتيازي براي خريدار كه به آن ميتواند معامله را فسخ كند كه در اصطلاح حق ناميده ميشود.
ب-وظيفه و تكليفي بر فروشنده كه موظف است پيشنهاد فسخ را از سوي خريدار گردن نهد.
نمونه ديگر را در (حق قصاص) ميتوان شاهد بود، به خويشان مقتول (اوليا دم) حق قصاص دادهاند در حالي كه قاتل يعني محكوم، مكلف به تسليم در برابر قصاص كنندگان است.
انواع حقوق در قرآن
حقوق قرآن را به چهار گروه ميتوان تقسيم كرد:
1- قواعدي كه امتياز بهره وري و تكليف حق پذيري در آن متوجه فرد است.
(ذي حق و من عليه الحق، فرد است)
2- قواعدي كه (ذي حق) و (من عليه الحق) جامعه و يا اكثريت و يا گروهي از افراد جامعهاند.
3- قواعدي كه (ذي حق) فرد است و (من عليه الحق) اكثريت افراد را تشكيل ميدهند.
4- قواعدي كه (ذي حق) اكثريت افرادند و (من عليه الحق) فرد است.
مشتركات قواعد حقوقي قرآن و ساير قواعد حقوقي
حقوقدانان به ويژه فلاسفه حقوق براي قواعد حقوقي ويژگيهايي بيان ميكنند، مانند كلي بودن، الزاميبودن، داشتن ضمانت اجرا و 10 كه اين ويژگيها در قواعد حقوق قرآن نيز مشهود است.
الف- كلي بودن
حقوقي كه در قرآن به صورت قاعده حقوقي مطرح شده است موردي و شخصي نيست، بلكه عام و فراگير است. چنان كه قواعد حقوقي متعارف نيز چنين ويژگي دارند11، چه اين كه بر اساس آيات قرآن تمام انسانها در برابر قانون مساوي هستند و هيچ فردي بر ديگري برتري ندارد. براي نمونه، يكي از حقوق شخص انسان كه در شمار حقوق غير مالي قرار داده شده، حق مصونيت از لطمه زدن به حيثيت و شرافت است. هيچ شخص يا مقامينبايد به اين حق مسلم انسان تعدي كند و با تهمت، افترا، دروغ و …حيثيت و آبروي افراد را ببرد.
(و الذين بر مون المحصنات الغافلات لعنوا في الدنيا و الاخره و لهم عذاب اليم) نور /23
كساني كه زنان پاكدامن و بي خبر ( از هر گونه آلودگي) و مومن را متهم ميكنند در دنيا و آخرت از رحمت الهي بدورند و عذاب بزرگي براي آنهاست.
در آيه شريفه كه به منظور دفاع از حيثيت و آبروي افراد نازل شده است، ويژگي قواعد حقوقي كه همان كلي بودن و فراگيري است وجود دارد به اين معني كه آيه چنان كه در بحث اسباب نزول مطرح است اختصاص به كسي ندارد كه به عايشه يا ماريه قبطيه تهمت زد، بلكه هر كس در هر زمان و در هر مكاني كه در شرايط مشابه قرار گرفت. اگر چنان تهمتي بزند، شرايط قذف در حق وي جاري خواهد شد. (در اصطلاح قرآن پژوهان، ملاك، عموم آيه است نه خصوص سبب).
ب. الزاميبودن
دومين ويژگي قواعد حقوقي متعارف الزاميبودن آنهاست در عين آن كه قاعده حقوقي كلي است و شامل تمام افراد ميگردد وقتي بر موردي تطبيق شد حالت اجبار دارد 12 و براي رسيدن به هدف حقوق و ايجاد نظم و انضباط در جامعه بايد رعايت قواعد حقوق الزاميباشد.
اين ويژگي قواعد حقوقي متعارف در قواعد حقوقي قرآن نيز وجود دارد با اين تفاوت كه منشا الزام و ملاك يا عامل الزام در قواعد حقوقي متعارف تنها قرار داد و همبستگي اجتماعي و ترس از واكنش مردم است، اما در قواعد قرآن افزون بر اين عوامل، اعتقاد به نظارت پنهان خداوند و پاداش و جزاي او نيز هست.
آيه قبل با حدي كه براي قذف در شريعت اسلام تعيين شده والزاميكه در آيات ديگر در مورد اجراي حدود الهي بيان گرديده است، نشانگر بعد الزاميحقوقي قرآني است.
براي نمونه حق حيات را ميتوان بر شمرد كه يكي از حقوق فردي به شمار ميآيد.
در قرآن از بين بردن اين حق با كشتن و نابودي همه اجتماع و جامعه، برابر معرفي شده است.
( و من قتل نفسا بغير نفس او فساد في الارض فكانما قتل الناس جميعا) (مائده /32)
هر كسي انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكشد، چنان است كه گويي همه انسانها را كشته است.
بنابراين اگر فردي زندگي همه نوع خود را نابود كند و جان او را بگيرد، خانواده مقتول حق خون خواهي و قصاص خواهد داشت.
(يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم القصاص في القتلي الحر و با لحر….) بقره /78
اي افرادي كه ايمان آورده ايد، حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما الزاميشده است.
البته اين الزام براي كل جامعه و مجريان احكام است كه چشم از اين حق بر نگيرند و درخواست خانواده مقتول را بي پاسخ نگذارند و گر نه خود خانواده مقتول در اصل قصاص حق انتخاب دارد.
ج. داشتن ضمانت اجرا
قاعده حقوقي، قاعده اي است كه از سوي دولت و حكومت يا هر نيروي ديگر تضمين شده باشد.13
در برخي كشورها، قواعد حقوقي ضمانت اجراي مدني دارد و در تعدادي كشورها ضمانت اجراي كيفري، در جمهوري اسلاميقواعد حقوقي از سوي حكومت تضمين شده است، حكومت اسلاميموظف است بر قواعد حقوقي قرآن عمل كند و اجراي آنها را تضمين نمايد.
براي نمونه: حق حاكميت، نمونه بارز حق عيني است. بر اساس اين حق، هيچ فردي نبايد به اموال ديگران دستبرد بزند و آنها را از سلطه و اختيار مالك خارج سازد. اگر شخصي مال ديگري را سرقت كند، حكومت اسلاميبايستي بر اساس آيات وحي كه در شكل يك قاعده حقوقي است مال مالك را از سارق باز پس گيرد و آن را به مالك برگرداند و سارق را نيز مجازات كند.
(و السارق و السارقه فاقطعوا ايديهما جزا بماكسبا نكالا من الله) مائده /38
دست مرد و زن دزد را به كيفر عملي كه انجام دادهاند به عنوان يك مجازات الهي قطع كنيد.
اما از سوي ديگر ميان قواعد حقوقي قرآن با ساير نظامهاي حقوقي تفاوتي هست، در قواعد حقوقي متعارف تنها ضمانت اجراي دولتي وجود دارد كه اگر ترس از آن نباشد قانون زير پا گذاشته ميشود، ولي در قواعد حقوقي قرآن، هم حكومت اسلاميو هم ترس از عذاب اخروي، وجدان، تمايل به نزديكي به خداوند و … اجراي قواعد حقوقي را تضمين ميكنند و مردم را به مراعات آنها وا ميدارند.
د. يكي ديگر از ويژگيهاي قواعد متعارف كه برخي از حقوقدانان مطرح كردهاند و در قواعد حقوقي قرآن نيز وجود دارد، آن است كه حوزه و قلمرو قواعد حقوقي نبايد از اجتماع خارج باشد، اگر انسان زندگي اجتماعي ندارد و به صورت كاملا انفرادي زندگي ميكند نه حقي دارد و نه تكليفي نسبت به ديگران. 14
(كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب با الحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه) بقره /213
مردم يك دسته بودند، خداوند پيامبران را بر انگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند، و كتاب آسماني كه به سوي حق دعوت ميكرد، با آنها نازل نموده، تا در ميان مردم در آن چه اختلاف داشتند داوري كند.
اين آيه شريفه و آيات ديگري كه علت نزول كتابهاي آسماني و آمدن پيامبران را بيان ميكنند همه حاكي از آن هستند كه قواعد حقوقي قرآن يابا عبارتي كلي تر قواعد حقوقي اسلام، در صورتي معني مييابند كه اجتماعي باشند.
البته اين موضوع در زمينه قواعد حقوق اجتماعي مطرح است، ولي در اسلام و چه بسا ساير ادبيان الهي، حقوق ديگري نيز وجود دارند كه در قلمرو و حقوق انسان نسبت به خويش يا حق خداوند بر انسان ميگنجند كه در آن ميدان، هر چند انسان به صورت انفرادي و جداي از جامعه هم باز مشمول همان حقوق است، اما با دقتي دريافت ميشود كه در آن موارد نيز انسان بانگاهي الهي و جهان بيني خاص دين، موجودي تنها و كاملا بريده از همه چيز و همه كس ديده نشده است. چه اين كه انسان در تنهاترين حالتها، در محضر خداوند و از آن اوست. و همين بينش، منشا حقوق ميشود كه در جهان بيني غير الهي، جاري آن حقوق خالي است. از آن جمله اين كه انسان همان گونه كه حق ندارد جان ديگري را بگيرد، حق ندارد به جان خود لطمه اي وارد نمايد.
هدف حقوق از ديدگاههاي گوناگون
يكي از موضوعات مهم و پيچيده فلسفه حقوق، تعيين و شناخت هدف حقوق و قواعد حقوقي است.
اين بحث از سويي در ايجاد و وضع قواعد حقوقي بسيار كارساز است و راهگشاي قانونگذار است و از سوي ديگر مساله پر اهميت (مباني حقوق) و شناخت مباني حقوق بدون اين بحث امكان پذير نيست.
حقوقدانان و به خصوص فلاسفه حقوق در اين زمينه كوشيدهاند تا به اين پرسشها پاسخ گويند:
هدف اصلي و واقعي قواعد حقوقي و حقوق انسان چيست؟
آيا هدف حقوق، تامين آزادي افراد و حفظ حقوق فردي در برابر جامعه و قدرت هيئت حاكمه و دولت است، يا هدف، اجتماع و جامعه انساني است؟
آيا قانونگذاران به هنگام وضع قوانين و حقوق، احترام به حقوق طبيعي و كمال و رشد افراد را در نظر دارند يا هدف آنها از وضع و تصويب قواعد حقوقي احترام به جامعه و آرمانها و تكامل اجتماع است؟
كوتاه سخن آن كه آيا در وضع حقوق، اصالت به فرد داده شده و يا به جامعه و اجتماع؟
در پاسخ به اين پرسشها، ديده گاههاي متفاوتي از سوي فلاسفه حقوق ابراز شده است. بعضي از اين ديدگاهها كاملا در برابر يكديگرند و بعضي همسازتر مينمايند. دو ديدگاه كاملا ناسازگار عبارتنداز:
الف- مكتب حقوقي اصالت فرد (nidivdualisme)
ب – مكتب حقوقي اصالت اجتماع (socialism)
مكتب حقوقي اصالت فرد
پيروان اين مكتب، حقوق فردي را بر حقوق جامعه يا اكثريت افراد، مقدم ميدارند. آنها ميگويند:
(جامعه زاييده توافق ضمني اشخاص است و وجود طبيعي ندارد. جامعه چيزي جز اجتماع افراد نيست، هر فردي در اين اجتماع، وجود آزاد و مستقل از جمع دارد، ميتواند با جمع و در كنار آنها زندگي كند و يا از جامعه و اجتماع كناره گيرد و به صورت انفرادي به زندگي ادامه دهد. نتيجه اين كه جامعه در خدمت فرد است و اگر در جامعه حقوقي وضع و تصويب ميشود، هدف، تامين آزادي فرد و احترام به شخصيت و حقوق طبيعي اوست. نياز فرد به اجتماع براي حمايت از حقوق فردي خويش است و اگر فرد از برخي حقوق فطري خود چشم ميپوشد، تنها براي حفظ اجتماع و دفاع از حقوق فردي و جلوگيري از تعدي و تجاوز به آن، حقوق است.15)
جان لاك يكي از پيروان مكتب اصالت فرد ميگويد:
(براي حفظ حقوق طبيعي نياز به قدرتي بود كه بر اساس قرار داد اجتماعي شكل گرفت، و افراد از يرخي حقوق خود به نفع دولت دست برداشتند تا دولت بتواند در برابر از حقوق فردي ايشان دفاع كند)16
ژان ژاك روسو در (قرار داد اجتماعي) مينويسد:
( آن گاه كه انسان به اجتماع قدم گذاشت، بين او و اجتماع قرار دادي منعقد شد. بر اساس اين قرار داد هر فرد قسمتي از آزاديها و حقوق خويش را ميدهد و در برابر، هيات اجتماع از ساير حقوق و آزاديهاي او حمايت و پيشيباني ميكند.)
به باور طرفداران اين مكتب، دولت، نقش پليس را دارد و بايستي از افراد و حقوق ايشان در برابر تعرضات و … دفاع كند و هيچ گونه وظيفه اي براي ترقي دادن و تكامل و رشد آنها ندارد.17
در اين مكتب، اشخاص از جهت حقوقي در برابر يكديگر مستقل و آزادند، و عدالت مفهوميجز برابري و تناسب سود و زيان ناشي از معاملات و اعمال حقوق ندارد. حقوق بدون توجه به شايستگي و نيازمندي افراد’ بايد تعادل بين اموالي را كه مبادله ميشوند فراهم سازد. دولت هيچ سهميدر توزيع ثروت و سنجش لياقتها ندارد و عدالت معاوضي است. در اعمال حقوقي آن چه فرد اراده كند عادلانه است و چون هر كس بيش از ديگران ميتواند سود و زيان خود را تشخيص دهد، امكان بسته شدن قرار دادهاي ظالمانه نميرود.18
مباني مكتب اصالت فرد
با دقت و تامل در گفتهها و نوشتههاي فرد گرايان بر اين حقيقت رهنمون ميشويم.
كه دست كم دو پيش فرض در شكل گيري اين مكتب وجود داشته است:
الف. حقوق فطري يا طبيعي
نخستين مبناي مكتب اصالت فرد، مساله حقوق فطري است. حقوق فطري يا طبيعي در برابر حقوق موضوعه به كار ميرود. حقوق موضوعه مجموع قواعدي هستند كه در زمان معين بر ملتي حكومت ميكنند و اجراي آنها از سوي سازمانهاي اجتماعي تضمين ميشود. اما حقوق فطري قواعدي هستند برتر از حكومت وقانونگذار، قانونگذار كوشش دارد اين حقوق را بشناسد و در وضع و تدوين حقوق موضوعه از آنها به عنوان معيار و راهنما سود برد. اين حقوق بر خلاف حقوق موضوعه، ثابت و غير قابل تغييرند و در تمام زمانها و مكانها انسانها به صورت مساوي از آن برخوردارند و بر خلاف حقوق موضوعه كه از اجتماع نشات گرفته، اين حقوق از طبيعت انسان، عقل بديهي و نظم جهان نشات ميگيرند.19
سيسرون ميگويد: حقوق طبيعي به وسيله عقل بشر به عنوان دستاوردي از تجربه اش درك ميشود.20
گروسيوس، پر فندرف و دكارت فرانسوي معتقدند: حقوق فطري دستاورد عقل بشر و برخاسته و نشات گرفته از طبيعت امور است.21
عدالت خواهي.، حق ازدواج، حق حيات، حق مالكيت و … از جمله حقوق فطري و طبيعي خوانده شدهاند.
ب. عدالت معاوضي
دومين منباي مكتب اصالت فرد، مساله عدالت معاوضي است. طرفداران اين مكتب هيچ حقي براي دولت در توزيع ثروت و سنجش لياقتها نميبينند و به اصطلاح عدالت توزيعي را باور ندارند. آنها ميگويند: افراد اجتماع، آزاد و مستقل هستند، همه ضرورتهاي اجتماع بر پايه قرار داد اجتماعي تكيه ندارند و حاكميت اراده، عدالت و برابري را به همراه ميآورد. آنچه فرد اراده ميكند حتما عادلانه است زيرا با وجود توانايي افراد بر شناخت سود و زيان خود، امكان بسته شدن قراردادهاي غير عادلانه وجود ندارد.
بدين سان در اين مكتب، وظيفه دولت تنها پشتيباني از توافق اشخاص است و نميتواند به بهانه رعايت عدل و انصاف،تعهدات طرفين را ناديده انگارد.
مکتب حقوقی اصالت اجتماع
در برابر مکتب فرد گرایان، گروهی از فلاسفه حقوق، مکتب اصالت اجتماع را مطرح کردهاند، هر چنداندیشه اصیل بودن از گذشته ای دور در نوشتهها و آثار فلاسفه به روشنی دیده می شود.
در این مکتب، انسانها اجزاء تشکیل دهنده دولت و ماند اتمهایی هستند که به جسم شکل می دهند چنان که هر اتم وابسته به کل است و از خود آزادی و استقلال ندارد هر فرد نيز مانند اتمها وابسته به جامعه است و از خود اراده مستقلي ندارد. بنابراین فرد در زندگی اجتماعی حقی ندارد و زندگی خصوصی کاملا بی معنی است، هر چند وجود دارد باید فدای جامعه و منافع آن گردد. روابط حقوقی و اجتماعی مردم باید متکی به قواعد واصولی باشد که از خود اجتماع پدید آمده وادراک و فهم و درک این قواعد و اصول نیز از راه مشاهده، آزمایش و تحقیق در حوادث حقوقی و اجتماعی امکان پذیر است.
در نگاه طرفداران اصالت اجتماع، هدف حقوق، تامین سعادت اجتماع و ایجاد نظم در زندگی اجتماعی است وافراد هیچ حقی مطلقی در برابر جامعه و منافع اکثریت ندارند. و چیزی به نام حقوق فطری در مساله اقتصاد اصلا وجود ندارد، چنان که اگوست کنت می گوید: افراد تکلیف دارند نه حق.22
مبانی مکتب اصالت اجتماع
1- انکار حقوقی فطری
طرفداران اصلات اجتماع مانند ساوین یی، ریموند سالی،هانری کاپیتان، اوگوست کنت و ... حقوق فطری را بارو ندارند و آن را به عنوان مبنایی برای قواعد حقوقی و حقوق موضوعه نمی پذیرند.
این مکتب که بیش تر در در رژیمهای سوسیالیستی طرفدار دارد، حقوق و قواعد حقوقی را برون ذاتی می داند و افراد را قبل از وضع حقوقی ذی حق نمی شناسد. به اعتقاد صاحبان این مکتب، حق، موهبتی الهي يا دويعه فطري نيست بلكه امتيازي است كه در جهت تامين منافع عمومي به افراد جامعه داده می شود و همیشه با تکالیف همراه است. بنابراین افراد نمی توانند از این حق، هر کجا خواستند استفاده نمایند، بلکه باید تنها در جهت منافع عمومی که هدف اصلی اعطای حق به افراد است از آن سود برند.23
عدالت توزیعی
جامعه گرایان، وجود فرد خارج از اجتماع را غیر قابل تصور می دانند. به باور ایشان هر کسی، وابسته به گروه یا دسته و اجتماعی است که در آن زندگی می کند و قواعد حقوقی بایستی تکالیف وی را نسبت به گروه و اجتماع، و هم چنین تکالیف گروهها و اجتماعات را نسبت به افراد روشن نماید. از سویی دولت حق دارد از افراد جامعه در راستای رسیدن به آمال و آرزوهای عمومی مالیات بگیرد و آنها را به خدمت سربازی وادار کند و از سوی دیگر باید عواید ملی و در آمدهای حاصل از مبادلات اقتصادی را عادلانه تقسیم کند.
هدف حقوق در قرآن
با توجه به آیات قرآن، برقراری امنیت، تامین امنیت، استقرار عدالت و ... را می توان از اهداف حقوق در قرآن به شمار آورد.
در این بحث سوال این است که تامین عدالت برای چه کسی، برقراری امنیت به چه منظوری و استقرار عدالت به کدام هدف آيا قواعد حقوقي و حقهايي كه در قرآن بيان شده است براي تامين و برقراري امنيت در حقوق فردی است یا این قواعد برای تکامل اجتماع و جامعه اسلامی وضع شده است و هیچ توجهی به حقوق فردی افراد ندارد؟ به دیگر سخن آیا قرآن در اهداف حقوقی خود، مکتب اصالت فرد را تایید می کند، یا مکتب اصالت اجتماع را، و یا نظریه ای دیگر دارد؟
برای پاسخ به این سوال، نخست باید نگاه قرآن به انسان و جامعه را جویا شد و پس از آن هدف حقوق قرآنی را جست و جو کرد.
در نگاه قرآن، انسان موجودی است دو بعدی، یا دو میدان نیاز و متناسب با آن دو میدان حقوق. انسان از یک سو دارای بعد جسمانی و نیازهای مادی و حقوق متناسب با آن است، و از سوی دیگر دارای روح و نیازهای روحی و معنوی و متناسب با آن دارای حقوق معنوی است.
(و بد خلق الانسان من طین) سجده /7
خداوند آفرینش انسان را از گل آغاز کرد.
(فاذا سویته و نفخت فیه من روحی) حجر/29
پس آن گاه که جسم آدم سامان یافت و تکمیل شد و از روح خویش در آن دمیدم...
(و قلنا یا آدم اسکن انت زوجک الجنه و کلا منها رغدا حیث شئتما) بقره/35
و آن گاه که گفتیم ای آدم، تو و همسرت در این بهشت سکنی گزینید واز هر چه می خواهید بخورید.
در این آیه انسان، نیازمند به مسکن و غذا و برخوردار از آن حق دانسته شده است.
(انا هدینا السبیل اما شاکرا و اما کفورا) دهر /3
ما انسان را به راه بایسته و صحیح هدایت می کنیم و او یا تشکر گزار خواهد بود و یا کفر پیشه.
در این آیه و مانند آن نیاز معنوی انسان به هدایت و قدرت انتخاب گری وی یاد آوری شده است.
انسانی که قرآن معرفی می کند برای ارضای خواستهها و نیازها و تمایلات خود بایستی در کنار دیگران زندگی کند. زندگی در انزوا از نظر قرآن، یک بدعت است و نه یک رهنمود دینی.
انتخاب همسر و تشکیل خانواده، حقوق متقابل مادی و معنوی را به وجود می آورد. مثلا خانواده این حق را پیدا می کند که هم نیازهای مادی و ضروری او از سوی پدر خانواده تامین شود و هم بخشی از نیازهای معنوی آن.
مجموع این نظر گاهها به انسان، این نتیجه را به دست می دهد که انسان در نگاه وحی هم شخصیتش موضوعیت دارد وهم جامعه اش، هم جسمش و هم روحش، هم حقوق مادی دارد و حقوق معنوی... و به فرد و جامعه باید همپای هماندیشید.
انسان به دلیل ساختار خاص وجود خود، هم دارای حقوق طبیعی است وهم دارای حقوق اجتماعی. حقوق طبیعی انسان، نشات یافته از ساختار مادی و روحی است که وی را نیازمند به تایمن جسم و تغذیه روح کرده است و حقوق اجتماعی او ریشه در ناگزیری انسان از تشکیل خانواده و انتخاب همسر و الفت با محيط خویشاوندی و ... دارد.
حقوق طبیعی انسان، از مبانی حقوق قرآن
یکی از مبانی حقوقی قرآن، حقوق طبيعي انسان است که جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است. و حقوق طبیعی انسان در اسلام بسیار گسترده تر از حقوق طبیعی مطرح در مکتبهای غربی است. از آنجا که از دیدگاه اسلام و قرآن، آفرینش جهان، هدفمند و دارای غایت است و شعوری کلی بر نوامیس آفرینش حاکم است و هدف کلی از آفرینش نیز همان کمال انسان است، و از سوی دیگر انسان برای رسیدن به این هدف و مقصد اعلی نیازمند برآورده ساختن خواستههای طبیعی و جسمانی است، بنابراین او می تواند از آنچه در طبیعت است در راستای این هدف بهره جوید و اگر این حق طبیعی برای او نبود راه رسیدن به کمال بسته بود. در نتیجه وجود خواسته طبیعی در انسان ثابت بودن حقوق طبیعی را برای او ایجاب می کند. از جمله حقوق طبیعی که قرآن برای انسان قائل است، موارد زیر هستند:
حق حیات
یکی از حقوق طبیعی که بسیار مورد توجه فلاسفه حقوق قرار گرفته حق حیات است و به اصطلاح برخی از فلاسفه، صیانت ذات حق طبیعی انسان است.
در قرآن، حیات، موهبتی الهی خوانده شده و هیچ فرد یا مجموعه ای نمی تواند این حق را از فرد سلب کند و یا به صورت فیزیکی و غیر فیزیکی به جسم و روح انسان آسیب برساند.
(و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق) اسراء /32
و کسی را که خداوند خونش ار حرام شمرده نکشید جز به حق.
(و لا تقتلوا اولادکم خشیه املاق نحن نرزقهم و ایاکم ان قتلهم کان خطا کبیرا.) اسراء /31
و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزی می دهیم، بی تردید کشتن آنها گناه بزرگی است.
(و لا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما) نساء /29
و خودکشی نکنید، خداوند نسبت به شما مهربان است.
حق مالکیت
حق مالکیت یکی از حقوق طبیعی خوانده شده است، این حق که از نیازها و ویژگیهای اسنان به وجود می آید مورد توجه خداوند قرار گرفته است و در بسیاری از آیات بر این حق مسلم انسان تاکید شده است.
در آیات قرآن، مالک حقیقی همه موجودات، خداست و جهان و تمام آفریدهها در دست اراده و قدرت اوست، باخواست او ایجاد شده و با اراده او محو می گردد.
(و لله ما فی السموات و ما فی الارض و کان الله بکل شییء محیطا) نساء /126
خداوند به عنوان مالک همه هستی و مالک انسان، با توجه به نیازهایی که در انسان پدید آورده، حق مالکیت را به او بخشیده است.
(و لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض منکم) نساء /29
( ان ترک خیرا الوصیه للوالدين و الاقربین بالمعروف) بقره /180
تعبیرهایی ماندن (اموال شما)، (تجارت از روی رضایت)، (وصیت برای دیگران) همه نشان دهنده حق مالکیتی هستند که خداوند برای افراد انسان در نظر گرفته و مورد امضاء قرار داده است.
حقوق طبیعی- معنوی انسان
بر خلاف باور طرفداران اصالت اجتماعی و مخالفان حقوق فطری و به تعبیر لئواشتراوس، قرار داد گرایان، از نظر قرآن انسانها فطریاتی دارند. خداوند به هنگام آفرینش انسانها چنان که به انسانها خواستهها و آروزهای مادی داده است، به آنها ویژگیها و خصوصیاتی نیز که معنوی خوانده می شوند ارزانی داشته است که آن ویژگیها و به تعبیری آن گرایشها در تمام انسانها به صورت طبیعی و ذاتی وجود دارند، مانند حقیقت جویی، خیر خواهی، گرایش به زیبایی، عشق، خداپرستی، عدالتخواهی، عزت جویی و ...
(فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها ) روم /30
پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفرید.
تامل در آیه می نماید که:
1- انسانها بر خلاف باور ماتریالیستها و گروهي از اگزیستانسليتها دارای فطرتند.
2- چنان که در تعریف حقوق طبیعی، تغییر ناپذیری و پایداری به عنوان یک شاخصه اصلی برای حقوق فطری معرفی شد، در فطرتی که خداوند به انسان داده است این ویژگی وجود دارد و فطرت انسان هیچ دگرگونی و تغییر را بر نمی تابد (لاتبدیل لخلق الله).
3- تشریع، تابع تکوین است، یعنی حقوق، ریشه در ساختار و طبیعت انسان دارد.
وقتی انسانها بر اساس نوع خلقت و ساختار وجود خود و بر اساس فطرت، جویای حقیقت باشند، در تشریع قوانین و حقوق، می بایست آن حقیقتها مورد توجه قرار گیرد، یعنی قانون گذار نیز در مقام وضع و تدوین حقوق موضوعه باید به این این حق فطری انسانها توجه کند و قانونهايي را وضع کند که با این حقوق مسلم ناسازگار نباشد.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه (قاقم وجهک للدین ...) می نویسد:
(دین جز حیات و راه روشی که انسان باید از آن پیروی کند و به سعادت برسد نیست. بنابراین، تنها هدف وغایت انسان دسترسی به سعادت است. چنان که تمام خلوقات نیز به سوی سعادت خود هدایت فطری شدهاند و به گونه ای آفریده شدهاند و از امکاناتی بهره مند گشتهاند که به ان غایت برسند. موسی (ع) در پاسخ فرعون گفت: 0ربنا الذی اعطی کل شیی خلقه ثم هدی) (طه /50) و نیز آمده است: (الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی) (اعلی /2-3).25
رسیدن به سعادت در نگاه علامه، هدفی فطری و طبیعی است و هیچ قانونی نباید ناهمسان با این نیاز طبیعی انسان وضع شود، بلکه باید در جهت تامین این حق بکوشد.26
هر چند بر پایه آیات قرآن، اصل مساله حقوق طبیعی پذیرفته شده و بسیاری از قوانین و احکام آن در این رابطهاند، اما نمی توان گفت همه حقوق قرآن تنها برای حفظ حقوق فردی شکل گرفتهاند. گر چه خداوند، تمایلات و خواستههایی به انسان داده است كه به طبع، حقوقي را براي او ايجاب ميكنند ولي در نگاه قرآن، انسان دارای ویژگيهايي است که او را با دیگران درگیر و به دنبال آن ناگزیر از رعایت منافع جمعی می سازد، از جمله قرآن، انسان را با ویژگیهایی مانند مال دوستی شدید، فزون طلبی، شتاب زدگی، بخل، ناسپاسی، طغیان گری و ... تصویر می کند. انسان با چنین ویژگیها نیازمند زندگی اجتماعی و به دنبال آن عدالت اجتماعی است.
قرآن و حقوق اجتماعی انسان
در قرآن، میان فرد و اجتماع، ارتباطی وجود دارد، از این رو برای اجتماع و ملت، اجل، کتاب، شعور، فهم، عمل، طاعت و معصیت بیان می کند، چنان که برای افراد انسان، مسوولیت، حق و تکلیف قائل شده است.
(و لکل امه اجل فاذا جاء اجلهم ليستافرون ساعه و لایستقدمون اعراف /34
برای هر قوم و جمعیتی زمان و سرآمد (معینی) است و هنگامی که سر آمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تاخیر می کنند و نه بر آن پیشی می گیرند.
(کل امه تدعی الی کتابها) جائيه/ 8
هر امتی به سوی کتابش خوانده می شود.
(زینا لکل امه عملهم) انعام/ 108
این چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم.
(منهم امه مقتصده) امتی از آنان معتدل و میانه رو هستند. مائده /66
( و لکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط) يونس/47
برای هر امتی رسولی است، هنگامی که رسولشان به سوی آنان بيايد به عدالت در ميان آنها داوري ميكند به همين جهت قرآن برخلاف روش معمول تاريخ نگاران كه داستانهای اشخاص و افراد می پرداختند، داستان ملتها و گروههای اجتماعی را مطرح می کند، و اساسی ترین و مهم ترین تکالیف و دستورات دینی را بر اساس اجتماع پایه ریزی می کنند، مانند حج، جهاد، نماز و ...
این توجه خاص قرآن به اجتماع و امت و بیان خواص و آثار است، حکایت از نقش ویژه ای دارد که قرآن برای جامعه علاوه بر افراد و آحاد انسانها دارد.
اگر قرآن از کشتن دیگران و خودکشی منع شدید دارد و حق حیات انسان را از خدا می داند و به کسی اجازه نداده است بدون حق، این حیات و زندگی را تهدید کند، همان گونه از وحدت اجتماعی که به منزله حیات جامعه است پاس داشته است.