بخشی از مقاله
نقش زن در زندگي مشترك
خانواده يك سازمان كوچك و بسيار دقيق و حساس است كه به حضور كامل زن و مرد به عنوان دو فرد كامل كه داراي رشد فكري و شخصيتي باشند نيازمند است. هرگز مفهوم ازدواج و زندگي مشترك ، پنهان شدن يكي در ذيل عنوان و مشخصات و اهداف ديگري نيست. آنچه كه لازمه يك زندگي زناشويي موفق است احترام متقابل و تساوي حقوق زندگي بين زن و مرد است. حال اگر زني بخواهد در هر مورد شانه از زير بار مسئوليت ها خالي كند هر گونه امكان رشد و پرورش فكري را از خود سلب كرده است.
گروهي ديگر از زنان هم همواره مردان را مورد ستايش قرار مي دهند. آنچه كه لازم است در اينجا يادآور شويم اين است كه ستايش كردن مردي براي محاسن اخلاقي وي ، هم منطقي است و هم زيبا. اما اگر بخواهيم مردان را مورد ستايش قرار دهيم فقط به اين دليل كه آنها موجوداتي از نوع مخالف ما هستند نه تنها منطقي و پسنديده نيست بلكه كاري بس احمقانه مي باشد. اينگونه رفتارها يك وابستگي مداوم و سلطه كامل را براي ما مي آفريند و سبب مي شود همانند يك كودك در انتظار شنيدن يك كلمه ستايش آميز او بمانيم كه شايد او هرگز به زبان هم نياورد. اگر زني بدون علت و بي هيچ شناخت شخصيتي زبان به ستايش يك مرد گشود ديگر نمي تواند از حقوق مساوي و آزادي و سازندگي شخصيتي براي خودش دم بزند.
لازم است بدانيد مردان هم موجوداتي معادل زنان هستند، با كمي اختلافات جسمي كه لازمه تكامل زندگي بشر است. همانطور كه براي مردان لازم است قبل ازدواج كاملاً رشد فكري و شخصيتي پيدا كنند و تخصصي را كاملاً بياموزند ، براي زنان هم لازم است قبل از ازدواج كاملاً رشد فكري و شخصيتي پيدا كنند و يك تخصص را بياموزند. عده اي از زنان همواره مي پندارند كه هر آنچه در زندگي كم دارند يك مرد قادر است به راحتي به آنها بدهد. گاهي كمبود مادي است از قبيل ماشين، مسكن، يا لوازم زندگي كه مرد مي تواند به راحتي براي زن
فراهم نمايد. اما كمبودهاي شخصيتي از قبيل قاطعيت ، قدرت انتخاب ، قدرت قضاوت ، صلاحيت زندگي ، لياقت شخصي و موارد ديگر را هرگز يك مرد نمي تواند يك جا به زن بدهد. اگر مرد ، شايسته و فداكار باشد تنها در مواردي قادر است زن را ياري دهد. اگر به دختران بياموزند كه از هر فرصتي براي پرورش فكري و شخصيتي خود استفاده نمايند و زماني كه كاملاً آمادگي قبول مسئوليت را داشتند اقدام به ازدواج نمايند ديگر اين چنين مشكلات و ناهنجاري ها برايشان پيش نخواهد آمد. اين گروه از دختران قطعاً در انتخاب همسر موفق تر بوده و بعد از قبول مسئوليت هم به نحو احسن از عهده انجام آن برمي آيند.
ازدواج ، بنا نهادن يك خانواده است و خانواده يك سازمان بسيار دقيق و حساس است و به افراد بالياقتي احتياج دارد تا اموراتش را سازمان دهند. گروهي از زنان ازدواج را وسيله اي براي فرار از ماهيت وجودي خود مي دانند و اغلب مي پندارند ازدواج سبب مي شود تا همه چيز باب ميل آنها پيش رود. اين گروه از زنان هميشه به دنبال مردي هستند كه آنها را در همه مسائل و مشكلات حمايت كند. گاهي هم از شوهر در ذهن خود يك قهرمان افسانه اي مي سازند. مي پندارند شوهر فردي است كه مي تواند يك معشوق و يك محبوب كامل باشد كه با بازوهاي آهنين مشكلات را يكي پس از ديگري از ميان بردارد و جاده خوشبختي را براي آنان همواز سازد. متأسفانه اينگونه زنان هرگز نمي توانند فردي را به عنوان يك همسر واقعي بپذيرند. زيرا توقعات بيش از حد آنان همسرانشان را تبديل به ماشين يا ابزاري مي كند كه بايد دائماً در پي برآوردن خواسته هاي آنان باشند و در بسياري از موارد مشاهده شده است كه اين گونه رفتارهاي غلط زنان موجب از هم پاشيدن پيوند مقدس ازدواج مي شود و هرگز نمي تواند سبب شادي و ايجاد كانون گرم پر از محبت در خانواده شود.
گروهي ديگر از زنان ، خود را حقير و كوچك شمرده و دائماً فكر مي كنند كه در چرخه زندگي ، مرد است كه كمان بزرگتر و اساسي تر را تشكيل مي دهد و اين احساس حقارت و بي شخصيتي و بي اهميتي نه تنها قبل از ازدواج ، بلكه بعد از ازدواج هم دائماً آنها را همراهي مي كند و پس از گذشت چند ماهي از ازدواج ، از خود مي پرسند، چه اتفاقي افتاد؟ چرا ازدواج هم نتوانست مرا خوشبخت كند؟ چگونه اين بدبختي براي من پيش آمد؟ كدام قسمت مسئله غلط بود؟ اگر شما هم جزء اين گروه از زنها هستيد، چند لحظه مكث كنيد و خود را بررسي كنيد. هر چقدر درصد اين توانايي در شما بيشتر باشد كارآيي و استقلال شخصيتي شما بيشتر خواهد بود و راحت تر درك خواهيد كرد كه هيچكس سبب ساز شادي و كامل
كننده شخصيت شما نيست غير از خود شما . هر چه بيشتر به خود متكي باشيد راحت تر مي توانيد درك كنيد كه يك مرد شايد بعضي از احتياجات شما را رفع كند ولي هرگز قادر نيست تمامي مشكلات شما را پاسخگو باشد. اگر فكر مي كنيد حتماً يك مرد بايد كامل كننده شخصيتتان باشد با همه سعي و كوشش فردي خود قادر نيستيد اين تكامل شخصيتي را براي خودتان پيش آوريد؛ زيرا محال است مردي علاوه بر شخصيت فردي خودش نيمه ديگر شخصيت زني را يدك بكشد تا پس از ازدواج به او دهد و كاملش كند. اگر زني اين چنين
راجع به خود و مردان فكر كند هرگز نمي تواند انتخابي صحيح و منطقي داشته باشد. زيرا مردي با ظاهري آراسته و اطو كشيده، يك دسته گل ، يك انگشتري الماس و با لاف زدن از رشادت و مردانگي خود به راحتي مي تواند او را مجذوب خود نموده و خيلي سهل و آسان با احساسات او بازي كند و پس از مدتي او را همانند كالاي دست دوم رها كرده و منجلاب زندگي را برايش عميق تر و دامنه بدبختي را وسيع تر كند.
بيكاري و اشتغال زنان
رشد روز افزون عرضه نيروي كار طي سالهاي اخير، يكي از ويژگيهاي بازار كار كشور بوده است. بروز اين مسأله به رشد قابل توجه نرخ بيكاري، بهويژه در ميان جوانان، زنان و افراد تحصيلكرده منجر شده است. اگر چه افزايش جمعيت تحولات چشمگير جمعيتي ايران در دهه 60 به عنوان اصليترين دليل بالارفتن نرخ بيكاري مطرح ميشود، اما افزايش سطح تحصيلات زنان و ورود آنان به بازاركار نيز عامل موثر ديگري است كه به عنوان مقوله تأثيرگذار در افزايش عرضه نيروي كار زنان مطرح شده است. بر همين اساس در حال حاضر نيز مانند پنج سال گذشته با افزايش نرخ بيكاري زنان تحصيلكرده در جامعه روبهرو هستيم. بررسي آمارهاي نسبتاً جديدي كه در سال 80 از سوي مركز آمار ايران درباره توزيع كل زنان بيكار داراي تحصيلات عالي و متوسطه در جوامع شهري و روستايي منتشر شده است، از سهم 7/ 88 درصدي اين نرخ در شهرها و نيز سهم 4/ 59 درصدي در روستا خبر ميدهد كه اين امر بيانگر حضور بخش بزرگي از جمعيت بيكار داراي تحصيلات متوسطه و عالي در شهرها و روستاهاست.
مهندس لادن نوروزي رئيس گروه جمعيت دفتر اقتصاد كلان سازمان مديريت و برنامهريزي كشور، جديدترين تحقيق خود كه به بررسي روند تحولات بازار كار زنان در سالهاي 76 تا 80 پرداخته است، در گفتوگو با فرهنگ و پژوهش از 4 برابر شدن نرخ بيكاري زنان داراي تحصيلات عالي طي اين پنج سال خبر ميدهد. وي همچنين معتقد است كه با توجه به ميزان روز افزون حجم جمعيت زنان داراي تحصيلات بالا، اين رقم در حال افزايش است زيرا شرايط حضور اين جمعيت، در ساختارهاي اقتصادي - اجتماعي فراهم نشده است. فاصله ميان نرخ
بيكاري زنان و مردان نيز يكي از مواردي است كه در تحقيق نوروزي به آن پرداخته شده است. براساس اين پژوهش، نرخ بيكاري زنان داراي تحصيلات عالي و تحصيلكرده از 7/4 درصد در سال 75 به 22 درصد در سال 80 رسيده است در حالي كه اين نرخ در همان سال براي مردان 7/3 درصد و در سال 80 به 10 درصد رسيده است. دوبرابر شدن نرخ بيكاري ميان زنان و مردان داراي وضعيت مشابه از نظر تحصيلات حاكي از چيست؟ آيا جامعه فضايي مناسب براي حضور زنان ايجاد نكرده است يا زنان فقط ميل به تحصيل دارند؟
نوروزي در پاسخ به اين سؤال فرهنگ و پژوهش، دو عامل بسيار اساسي را به عنوان مانعي براي تحقق دسترسي و دستيابي زنان به كار مطرح ميكند. وي از گرايش بيشتر زنان نسبت به كسب تحصيلات از سويي و محدودبودن تنوع شغلي از سوي ديگر، به عنوان دو مانع ياد شده نام ميبرد. به اعتقاد نوروزي در جامعه كنوني، بخش عمدهاي از جمعيت كل زنان تحصيلكرده در بخشهاي آموزش و بهداشت اشتغال داشته و دارند، اما دراغلب زمينههاي ديگر، فعال نيستند. آمارهاي موجود مركز آمار ايران بيانگر يك نكته بسيار اساسي و قابل تأمل در بررسي وضعيت زنان است: سهم اشتغال زنان در سال 55 به مراتب بيشتر از ميزان اين سهم در سالهاي پس از انقلاب است. آيا دليل اين امر چيزي جز توزيع نادرست مشاغل است؟ در شرايطي كه مشاغل به دو گروه زنانه و مردانه تعريف و اجرا ميشود، چه انتظاري ميتوان داشت كه زنان بدون سرمايه بتوانند به جز بخش آموزش و بهداشت - كه بيشتر دولتي است - و بخش كشاورزي، در حوزههاي ديگر از جمله زمينه فني فعاليت كنند؟
از سوي ديگر، تصميم براي كاهش حجم دولت و خصوصسازي نيز، از ديگر عواملي است كه اشتغال و فرصت شغلي زنان را با محدوديت روبهرو كرده است درحاليكه رشد زنان تحصيلكرده بسيار بالاست. اگر چه كارشناسان معتقدند كه تغييرات عرضه نيروي كار مردان كه 75 درصد كل تغييرات عرضه نيروي كار را تشكيل ميدهند بيشتر تحت تأثير تحولات جمعيتي بوده و در دهههاي آتي رشد عرضه نيروي كار مردان محدود خواهد شد، اما سياستهاي موثري مانند خروج مردان مسن از بازار كار و كاهش نرخ مشاركت مردان زير 15 سال به دليل پوشش تحصيلي نيز از عوامل كنترل كننده افزايش عرضه نيروي كار مردان بوده است.
سهم زنان ديپلمه در اشتغال
79 درصد كل زنان شاغل ديپلمه به بالا در بخشهاي عمده اشتغال دارند اما در پنج سال اخير اين نسبت براي زنان ديپلمه به 70 درصد رسيده است كه گوياي كاهش جذب زنان تحصيلكرده به وسيله بخش عمومي است؛ اگر چه اين بخش هنوز عمدهترين متقاضي نيروي كار زنان تحصيلكرده است. همچنين 2/40 درصد از كل فرصتهاي شغلي ايجاد شده براي افراد داراي تحصيلات عالي و 36 درصد از فرصتهاي شغلي ايجاد شده براي افراد داراي تحصيلات ابتدايي و پائين، به زنان تعلق گرفته است. اين مسأله نيز نشان دهنده بازار دوگانه كار زنان در ايران و كمبود فرصتهاي شغلي براي زنان داراي تحصيلات مياني است. همچنين نرخ بيكاري زنان داراي تحصيلات متوسطه و عالي در جامعه روستايي، برابر 2/43 درصد و نرخ بيكاري بقيه زنان 3/5 درصد است. در جامعه شهري نيز نرخ بيكاري زنان داراي تحصيلات متوسطه به بالا 5/31 درصد و نرخ بيكاري بقيه زنان 1/18 درصد است كه باز هم مشكل عمده در بخش شهري و روستايي، متعلق به زنان تحصيلكرده است كه در سالهاي آينده شدت خواهد يافت.
نرخ بيكاري بالاتر است
از آنجا كه بسياري از زنان بيكار به دليل خطاي آماري در زمره زنان خانهدار طبقهبندي ميشوند، لذا نرخ بيكاري و مشاركت واقعي آنان را در كشور بايد به مراتب بيشتر از مقادير رسمي اعلام شده دانست. نكته قابل توجه ديگر در اين زمينه، رابطه ميان افزايش تحصيلات و اشتغال است. براساس پژوهشهاي صورتگرفته، نرخ بيكاري زنان داراي تحصيلات متوسطه در ميان اقشار مختلف جمعيت در بالاترين سطح خود قرار دارد و به 3/44 درصد رسيده است. اما مسأله ديگر اين است كه با افزايش سطح تحصيلات، از بي سواد به متوسطه، نرخ بيكاري زنان و مردان افزايش مييابد ولي با افزايش سطح تحصيلات از متوسطه به عالي، نرخ بيكاري كاهش مييابد. اما با توجه به تأثير افزايش سطح تحصيلات بر بالا رفتن نرخ بيكاري در مناطق روستايي، مشكل بيكاري زنان در مناطق شهري بهويژه روستايي بيشتر متوجه زنان تحصيلكرده است.
تعداد زنان جوياي كار بيشتر از زنان بيكار
در حاليكه 3/48 درصد زنان شاغل تازه كار، قبل از اشتغال محصل و 5/33 درصد نيز خانهدار بودهاند، فقط 4/6 درصد از اين زنان بيكار بودهاند كه اين امر نيز بيانگر تعداد بيشتر زنان جوياي كار به نسبت زنان بيكار است.
ماندگاري زنان در بيكاري و اشتغال
اگر سابقههاي كار بالاي 35 سال را در نظر نياوريم، در مجموع، مدت اشتغال زنان در شغل فعلي خود به مراتب بيشتر از مردان است. اين امر نيز بيانگر ماندگاري بيشتر زنان در شغل خود به نسبت مردان است. در حالياست كه زنان در بيكاري نيز ماندگارترند و مدت بيكاري آنان به نسبت مدت بيكاري مردان طولانيتر است. دليل اين امر را برخي از كارشناسان به عوامل فرهنگي و نوع نگرش زنان و مردان به مقوله كار نسبت ميدهند زيرا اغلب زنان در جستوجوي دستيابي به ثبات و امنيت مالي و شغلي هستند، در حاليكه بيشتر مردان به اثرگذاري و نيز موثر بودن در شغل و كيفيت آن فكر ميكنند.
كار زنان در كافيشاپ، ممنوع!
در شرايطي كه سهم اشتغال زنان از بخش عمومي در حال كاهش است و اين روند طي سالهاي آتي نيز ادامه خواهد داشت بايد با اصلاح نگرش و تغيير قوانين، زمينه اشتغال بيشتر زنان به ويژه در سطوح داراي تحصيلات متوسطه را به سوي بخش خدمات سوق داد. تجربه بيشتر كشورهاي دنيا نشان ميدهد كه زنان در فروشندگي، اشتغال در رستوران و هتلداري و نيز برخي ديگر از خدمات ميتوانند بسيار مؤثر باشند و اين در حالي است كه مقاله <زنان، كار و كافيشاپ ممنوع> به قلم محمد هاشمي كه در شماره 107 فصلنامه زنان به چاپ رسيده است، به درستي موانع فرهنگي و نگرشي اين كار را بررسي كرده است. در شرايطي كه منع قانون براي اينگونه مشاغل وجود ندارد، اما متأسفانه نگرش عرف و نيز فرهنگ
جامعه، كار زنان در اين گونه مشاغل را نپذيرفته و از سوي برخي از ارگانها منع شده است. در حال حاضر بررسي وضعيت زنان كه طي 5 سال اخير شاغل شدهاند نشان ميدهد كه اين دسته از زنان به ترتيب بيشترين تعداد را در وضعيتهاي كاركنان فاميلي بدون مزد،مزد و حقوق بگيران بخش عمومي، كاركنان مستقل و مزد و حقوق بگيران بخش خصوصي داشتهاند. همچنين بيشترين نرخ اشتغال زنان نيز در وضعيت مزد و حقوقبگيران بخش خصوصي و كمترين نرخ رشد اشتغال آنان در وضعيت مزد و حقوق بگيران بخش عمومي ديده ميشود كه اين مسأله نيز به دليل سياست خصوصيسازي و محدوديت رشد بخش عمومي اتفاق افتاده است. يافتههاي تحقيقات نشان مي دهد كه سهم زنان در كل اشتغال بخش عمومي روبه افزايش و در كاركنان فاميلي بدون مزد رو به كاهش است اما اين مسأله در وضعيت اشتغال مردان كاملاً برعكس است بهطوريكه آنان به دليل سطح پائين دستمزد و درآمد در بخش عمومي نسبت به بخش خصوصي، غالباً اين بخش را به زنان واگذار كردهاند.
مشاغل انتخابي زنان
با توجه به گسترش روز افزون تحصيلات عالي در ميان دختران، محدوديت تنوع شغلي در اين گروه بسيار مورد توجه قرار ميگيرد. در حال حاضر 6/68 درصد زنان داراي آموزش عالي در بخش آموزش و 6/12 درصد نيز در بخش بهداشت، مددكاري اجتماعي و فقط 8/18 درصد در ساير بخشها به كار اشتغال دارند. اين در حالي است كه 5/34 درصد از مردان داراي تحصيلات عالي، در بخش آموزش، 9/5 درصد در بخش بهداشت و مددكاري اجتماعي و 7/59 درصد در ساير بخشها فعاليت ميكنند. اگر چه محدوديت شغلي، عامل پائين بودن تقاضا براي نيروي كار زناني است كه در سرشماري عمومي نفوس و مسكن سال 75، به صورت افقي در نمودارها مشخص شده است، اما بخشهاي عمده فعاليت زنان در جوامع شهري و
روستايي، شامل كشاورزي، توليد منسوجات ( بيشتر قاليبافي)، آموزش، بهداشت و مددكاري اجتماعي است. آمارهاي موجود حاكي است كه 3/28 درصد زنان شاغل در بخش توليد منسوجات، 26 درصد در بخش آموزش، 6/16 درصد در بخش كشاورزي و 7/6 درصد نيز در بخش بهداشت و مددكاري اجتماعي به كار مشغول هستند. در حاليكه فقط 3/2 درصد از زنان در ساير بخشها فعاليت دارند، مردان 16درصد مشاغل گروههاي مذكور را اشغال كرده و 84 درصد باقي مانده، در ساير بخشها فعاليت ميكنند. اين نتايج علاوه بر محدوديت تنوع شغلي، بيان كننده وجود بازار كار دوگانه براي زنان است. در حاليكه شاغلان بخش منسوجات و كشاورزي بيشتر بيسواد يا داراي تحصيلات ابتدايي هستند، زنان شاغل بخشآموزش و بهداشت از تحصيلات عالي برخوردارند اما زمينه اشتغال براي زنان داراي سطوح تحصيلي مياني چندان فراهم نيست.