بخشی از مقاله

پيمان نفتا

قبل از تأسيس نفتا به اندازه‌اي تبليغ شد كه همه فكر مي‌كردند ايجاد آن معجزه‌اي جديد خواهد بود ـ معجزه‌اي كه تمام مشكلات سه كشور عضو را حل و فصل و دوراني تازه را در روابط آنها و حتي روابط بين‌المللي پديد خواهد آورد. آنها اعتقاد داشتند با همين اقدام مي‌توانند كليه‌ي سازمان‌هاي همكاري منطقه‌اي را تحت تأثير قرار دهند و با شيوه‌اي آمريكايي به همه آنها نشان دهند كه ما از شما بهتريم.

ساختار
پيمان تجارت آزاد ميان دولت‌هاي آمريكاي شمالي موسوم به نفتا در اوايل دهه 1990 ميلادي و بين سه كشور اين منطقه يعني ايالات متحده، مكزيك و كانادا منعقد گرديد. اين پيمان يكي از فعال‌ترين نهادهايي است كه در سراسر جهان به دنبال گسترش مناطق آزاد تجاري است. پيمان نفتا از لحاظ اقتصادي بالاترين سطح اقتصاد را در سراسر دنيا بر عهده دارد و در آن بزرگ‌ترين قطب اقتصادي دنيا يعني ايالات متحده و يكي از كشورهاي نسبتاً قدرتمند از لحاظ اقتصادي عضويت دارد. كشور كانادا هر چند همچنان عضو گروه كشورهاي G8 است ولي اكثر كارشناسان معتقدند اين كشور ديگر صلاحيت حضور در اين كلوپ را از دست داده است.

آنچه درباره‌ي پيمان نفتا جالب‌تر از حضور ايالات متحده در آن است، تنظيم نوعي عرضه و تقاضا است. به عبارت ديگر در اين پيمان علاوه بر ايالات متحده كشوري همچون مكزيك نيز حضور دارد كه بيشتر به عنوان مصرف‌كننده به شمار مي‌رود. برخلاف تصور موجود كه عموماً نفتا را فقط پيماني در مسير حذف تعرفه‌هاي گمركي مي‌دانند، اين نهاد يك قانون جامع براي يك نوع اقتصاد قاره‌اي به شمار مي‌رود كه در تلاش است متولد گردد. هر چند اين پيمان در اواخر دهه 1990 متولد شد ولي عمده فعاليت آن از سال‌هاي 1994 به بعد شكل گرفت و به عبارت بهتر تلاش اصلي خود را از حدود دو سال پيش آغاز كرده است. در اين دو سال فعاليت‌هاي آن رنگ و بوي بهتري گرفته و به نظر مي‌رسد، سمت و سوي جديد خود را نيز در همين دو سال يافته است.

از لحاظ خصوصي پيمان نفتا يك پيمان جديد داراي ايرادهاي اساسي است چنانكه حتي مي‌توان گفت نيازمند تغييرات بنيادين حقوقي است. تاكنون نيز متون قانوني آن چند بار مورد تجديدنظر قرار گرفته است و هر بار نيز اين تغييرات موجب ايجاد درگيري‌هاي سياسي شده است. قوانين موجود در پيمان به اندازه‌اي نئوليبرالي به شمار مي‌روند كه گويا قصد ندارند كوچك‌ترين قواعد حمايتي در خود جاي دهند. در اينجا از قوانين بهداشت عمومي خبري هست و نه از امنيت و قواعد آموزشي. حتي اتحاديه‌هاي كارگري نيز محلي از اعراب ندارند. برعكس دنياي صنعتي گذشته كه اولين تلاش‌ها را در زمينه قواعد حمايتي از كارگران عرضه داشت، نفتا هيچ حركت قابل توجهي در اين زمينه به عمل نياورده است. حتي نفتا به اندازه اتحاديه اروپا در اين مسير تلاش كرده است.

اتحاديه اروپا سعي دارد تا با ايجاد يك سري قواعد حمايتي اقتصاد كشورهاي ضعيف را كه بدان ملحق شده‌اند به سمتي سوق دهد تا توان ورود را به بازارهاي آزاد اروپا داشته باشند ولي در اينجا خبري از چنين قواعدي به چشم نمي‌خورد. اين پيمان تنها از يك پديده حمايت مي‌كند و آن، شركت‌هاي تجاري هستند؛ اين شركت‌ها توسط نفتا در برابر دولت حمايت مي‌شوند. همين مسأله نيز باعث مي‌شود، حمايت از كارگران تحت تأثير قرار گيرد. توضيحي كه هدفداران نفتا ارائه مي‌دهند شنيدني است. آنها مدعي‌اند پيمان به اندازه‌اي رفاه ايجاد خواهد كرد كه از بين رفتن سايه‌هاي حفاظتي مشكلي به وجود نياورد. آنها هر چند چالش‌هاي ايجاد شده زيست محيطي را قبول دارند، ولي معتقدند منابع ايجاد شده در اثر آن به مراتب بيشتر از چالش‌هايي است كه ممكن است بروز نمايد. ولي منتقدان نظرات مغايري دارند. آنها مي‌گويند: نفتا، موجب از بين رفتن مشاغل شده است. همچنين آنها فقر را از ديدگاه علل توسعه، نئوليبراليسم توسط پيمان نفتا مي‌دانند. اين عده معتقدند دولت‌هايشان عموماً با پذيرش اين پيمان خدمات مهلكي را بر پيكره اقتصاد و حقوق خود وارد كرده‌اند.

ولي در اين زمينه دو ديدگاه كلي وجود دارد. اولين ديدگاه كه مربوط به كارشناسان و اقتصاددانان است، امروزه و پس از گذشتن يك دهه از فعاليت نفتا اثرات آن را مفيد ارزيابي مي‌كنند. اين عقيده مخصوص به كشور خاصي نيست، بلكه اكثر عالمان اقتصادي هر سه كشور چنين ايده‌اي دارند. در مقابل نظر عوام است، اكثريت مردن مخالف ادامه چنين روندي هستند. براي مثال، كنگره آمريكا عموماً با چنين رويه‌اي مخالف است.

گذشته
دموكرات‌ها به اندازه جمهوري‌خواهان از بازارهاي باز حمايت مي‌كنند. اين مسأله مخصوص كلينتون يا كارتر نيست، بلكه يك سنت عمومي بين آنهاست. همواره در تاريخ جمهوري‌خواهان به بازاري‌هاي آزاد علاقه‌ي بيشتري نشان داده‌اند و رونق نفتا در يكي دو سال پاياني دور اول حكومت بوش نيز نشان از همين مسأله دارد.
عموم كشورهايي كه در نفتا عضو هستند و يا قصد دارند به آن بپيوندند از همين مسأله واهمه دارند. تأثير آمريكا همانند تمامي عرصه‌هاي جهاني در نفتا انكارناپذير است. از اين رو همراهي ايالات متحده برگ برنده سياست‌هاي اين پيمان است. اگر قرار باشد نفتا با همين روال پيش برود، نيازمند حمايت قاطع از سوي رئيس جمهوري ايالات متحده است و در صورتي كه اين مقام از چنين تفكري برخوردار نباشد، مشخصاً حداقل چهار سال نفتا نيز افول خواهد كرد.

علاوه بر بحث اقتصاد سياسي در ايالات متحده، تاريخ ده ساله پيمان حاكي از آن است كه هرگاه جو سياسي ايالات متحده ملتهب بوده است اين پيمان نيز حالتي افولي را طي كرده است. براي مثال مي‌توان به دوره‌ي حول و حوش يازده سپتامبر اشاره كرد كه حتي مدتي به تعليق فعاليت‌هاي پيمان انجاميد. ديگر مسائل سياسي در ايالات متحده نيز تأثيرات انكارناپذيري بر آن گذاشته‌اند.
اكثر كشورهاي آمريكاي جنوي از همين مسأله واهمه دارند و از اين رو همواره آرزو مي‌كنند تا همه چيز را در ايالات متحده به خوبي و خوشي برگزار گردد.

چنانكه گذشت، تاريخ نفتا با تحولات و موضع‌گيري‌هاي مثبت و منفي در ايالات متحده همراه بوده است و از زمان اجراي آن، يعني ژانويه 1994 تا به امروز همين مسأله بوده و خواهد بود. شروع نفتا علاوه بر ايالات متحده در كانادا و مكزيك نيز با جاروجنجال همراه بوده است. هر چيز اين كشمكش‌ها همچنان ادامه دارد ولي آغاز طوفاني پيمان در اين سه كشور نويد دوراني پرتلاطم را مي‌داد. اگرچه نفتا از همان آغاز، بيشترين تأثير را براي مكزيك نويد مي‌داد ولي بيشترين اعتراضات نيز در همان كشور، در مقابله با نفتا به عمل مي‌آمد. پيمان نيز در اين مدت تأثيرات چند لايه‌اي بر اقتصاد و سياست مكزيك گذارده است. بسياري از مكزيكي‌ها چه به صورت مستقيم و چه به صورت غيرمستقيم از نفتا آسيب ديده‌اند. براي مثال در آغاز فعاليت‌هاي پيمان تاكنون، نزديك به نيم ميليون شغل از بين رفته است.
تأثيرات غيرمستقيم پيمان در مكزيك نيز شايان ذكر است. حدود 5/2 ميليون كشاورز مكزيكي، به خاطر آنكه توان رقابت با كالاهاي آمريكايي را نداشتند، در بازار آزاد در نفتا كم آورده‌اند و بيكار شده‌اند.
البته عده‌اي نيز معتقدند مشاغل جديدي نيز در مكزيك ايجاد شده‌اند كه جلوي اين افت را خواهد گرفت. سرمايه‌گذاران كانادايي و علي‌الخصوص آمريكايي از آنجا كه به نيروي كار ارزان قيمت و مهم‌تر از آن كم توقع‌ مكزيكي دست يافته‌اند با تزريق سرمايه‌هاي خود به مكزيك مشاغل فراواني ايجاد كرده‌اند و از اين طريق بسياري از اين كمبودها مرتفع گرديده است. ولي اين همه ماجرا نيست. بدون شك مهم‌ترين تأثيرات پيمان بر مكزيك بوده است. هر چند تعريف مشاغل در اين كشور دستخوش تغييرات عمده‌اي بوده است ولي، اين تنها تعريف مشاغل نبوده است كه با تغيير همراه بوده است. نفتا در اين دوران موفق شده است تا شيوه زندگي به سبك مكزيكي را نيز متحول نمايد.
شيوه جديد كه جايگزين شيوه مكزيكي شده به مراتب رفاه‌طلبانه‌تر و در يك كلام شيوه‌اي آمريكايي است. حال بايد ديد كه از دست دادن مشاغل سنتي از يك رو و در مقابل آن به دست آوردن مشاغل جديد به علاوه فرهنگي غيربومي مي‌تواند تعادلي را كه طرفداران مكزيكي نفتا مدعي هستند برقرار كنند. البته مطمئناً تعادل، نمي‌تواند راضي كننده باشد زيرا اگر دو كفه اين ترازو متعادل شدند ديگر چه نيازي به ايجاد اين همه تغيير بود.
اكثر مكزيكي‌هايي كه از ابتدا با پيمان مشكل داشتند كساني بودند كه بينش سنتي مقابله با امپرياليست‌هاي آمريكايي را در فكر خود زنده نگه داشته بودند. ولي از قرار تاكنون موفقيت با نفتا بوده است. بحران سال 1994 مكزيك نيز در دوران اجراي پيمان به وقوع پيوسته است و تأثيرات آن هم اكنون نيز قابل بررسي است. به همين دليل براي بررسي تأثيرات نفتا، بايستي اين بحران را نيز درست شناخت كه از حوصله بحث ما خارج است.
هر چند كانادا از نفتا به اندازه مكزيك آسيب نديده ولي باز به اندازه اين كشور از منافع آن بهره‌مند نگرديده است. از آنجا كه اين كشور در گذشته نيز اقتصادي كاپيتاليستي داشت، به همين سبب ساختارهاي مناسب‌تري براي پذيرش اين روش داشته است. كانادايي‌ها همواره از رتبه‌بندي اقتصاد جهاني بين ده كشور اول جهان حضور داشته‌اند، ولي باز تأثيرات اين بازار بزرگ اقتصادي در اين كشور غيرقابل كتمان است. حداقل تأثيري كه نفتا بر آن داشته آسيب‌پذير شدن استانداردهاي كارگري اين كشور است.
خلاصه مي‌توان در ديدي كلي اذعان داشت كه نفتا وضع توزيع درآمد در هر سه كشور را با بحران مواجه ساخته و عدم توجه به قواعد حمايتي روز به روز وضعيت را بغرنج‌تر مي‌سازد. از شروع اين پيمان نيز به سبب درست حمايت نشدن آن و ايجاد توقعات نابجا باعث شده است تا انتظارات عمومي از يك طرف بالاتر رفته و از سوي ديگر از حمايت آن كاسته شود. همه‌ي اينها در حالي است كه ايده‌هاي نفتا هر روز نوع‌تر مي‌شود و براي اجراي آنها قالب‌شكني‌هاي جديدي نيز در راه است.

حال
هم در مكزيك و هم در دو كشور ديگر پشتوانه مردمي كمي در حمايت از پيمان وجود دارد. چنانچه طبق آمارها نفتا 29% مردم مكزيك به مفيد بودن نفتا رأي داده‌اند و 33 درصد معتقدند كه پيمان براي كشور آنها مضر بوده است. چنانچه قبلاً نيز گفتيم، كنگره آمريكا نيز روي خوشي به نفتا نشان نمي‌دهد. قبلاً به اين نكته اشاره كرديم كه نفتا مشاغل زيادي را از بين برده است و هر چند در عوض برخي مشاغل ديگر ايجاد كرده، ولي بالا رفتن سطح توقعات مردم طي تبليغات طرفداران، باعث شده است، نتايج اينچنين به دست آيد.
درباره كاركرد نفتا موضع‌گيري‌ها بسيار متفاوت است. از سويي برخي پيمان را بسيار موفق و در مقابل عده‌اي آن را بسيار ضعيف و شكست خورده مي‌دانند.
اگرچه عده‌اي معتقدند پيمان نتوانسته است كه حتي تمام موانع تجاري را رفع كند ولي در عوض عده‌اي نيز معتقدند كه سطح كلي اقتصاد كشورهاي عضو در اين 10 ساله بهتر شده است. در اينجا يك سؤال اساسي مطرح است، آيا با همه اين احوال پيمان نفتا براي كشورهاي عضو مؤثر افتاده است؟ اگر بخواهيم با ديدگاه پلوراليستي نگاه كنيم بايد جوابي قاطع به اين سؤال ندهيم. پاسخ اين سؤال مطمئناً به راحتي و در يك كلام داده نخواهد شد.
نفتا در اين دهه بي‌شك موفقيت‌هايي به دست آورده است، هر چند اين موفقيت‌ها حتي درصدي از آنچه كه مؤسسين آن ادعا كرده‌اند نيست. صادرات آمريكا به دو كشور ديگر عضو قبل از تأسيس پيمان چيزي حدود يك چهارم كل صادرات ايالات متحده بوده است ولي هم اكنون اين ميزان به يك سوم صادرات كل ايالات متحده افزايش پيدا كرده است. اين خود نشانه‌اي از موفقيت پيمان است. حتي مردم آمريكا خود ديده‌اند كه گسترش پيمان شرايط بازار كار را متحول ساخته است و هر چند از لحاظ كمي تعداد قابل ملاحظه‌اي شغل كه مي‌توانست در درون ايالات متحده به وجود آيد به بيرون منتقل شده ولي در عين حال آثار مثبت ايجاد شده توسط نفتا را نمي‌توان به طور كامل به فراموشي سپرد.
عده‌اي از آمريكايي‌ها چنانچه گذشت كاهش كمي مشاغل را بهانه مي‌كنند و معتقدند، اين مسأله نشانه‌اي از ضعف در عملكرد نفتاست ولي در مقابل پاسخ طرفداران اشاره به تغيير الگوي اشتغال است. آنها معتقدند ايجاد مشاغل با تعريف جديد از شغل جبران مافات كرده است.
كانادايي‌ها نيز از نفتا منتفع شده‌اند. به خصوص دسترسي به بازار مكزيك و آمريكا از يك سو و دسترسي به كارگران ارزان قيمت مكزيكي از سوي ديگر نتايجي است كه كانادايي‌ها به طور مستقيم آن را مشاهده كرده‌اند. ولي بي‌شك هر چند آمريكايي‌ها و كانادايي‌ها به خوبي از نفتا سود برده‌اند ولي سود بيشتر از آن مكزيك بوده است.
بيش از 90 درصد صادرات مكزيك امروزه به آمريكا و كانادا صورت مي‌گيرد. اين رقم واقعاً قابل توجه است ـ البته اقتصاد مكزيك با اين آمار كاملاً وابسته به وضعيت بازرگاني اين دو كشور و هماهنگي سياسي آنها در قالب نفتا مي‌گردد. اين مسأله با هر نوع خوش‌بيني، باز نوعي وحشت ايجاد مي‌نمايد ـ به هر حال مكزيك تاكنون منتفع‌ترين كشور از پيمان بوده است. سرازير شدن سرمايه‌گذاري خارجي به مكزيك نيز نتيجه ديگر پيمان نفتا است.
موفقيت‌هاي نفتا صرفاً اقتصادي نيز نبوده، چنانچه برخي نتايج سياسي نيز در پي داشته است. انتخاب وينسنته فاكس از حزب‌ مخالف دولت قبلي مكزيك يكي از اين نتايج است. مانورهاي بوش در قبال موفقيت‌هاي اقتصادي نفتا در انتخابات رياست جمهوري يكي ديگر از نتايج سياسي پيمان است. در نهايت بايستي به نظر مخالفان نيز اشاره كرد. هر چند اقتصاددانان حاميان پيمان نفتا به شمار مي‌روند، ولي چنانچه قبلاً ذكر شد، مردم عادي اين پيمان را موفق ارزيابي نمي‌كنند. نفتا حتي موفق نشده است در مهم‌ترين كاركرد خود يعني برداشتن موانع تجاري به طور كامل با نتايج قابل توجهي دست يابد. علاوه بر مردم مكزيك كه قبلاً به آمار آنها اشاره كرديم، در كانادا نيز قريب به 50 درصد مردم نظر مساعدي نسبت به پيمان ندارند. همه اينها در حالي است كه سخن از گسترش نفتا مطرح مي‌شود. درباره اين مسأله در ادامه سخن خواهيم گفت، ولي در اينجا نيز به اين مورد اشاره مي‌كنيم كه نتايج نسبتاً مثبتي كه مكزيك در مسير همكاري با كانادا و ايالات متحده به دست آورده، مقداري اميدواري را در كشورهاي منطقه ايجاد كرده است. كشورهاي ديگر عموماً از ايجاد بازارهاي آزاد بين خود و اين دو كشور وحشت داشته‌اند ولي امروزه و پس از گذشت ده سال روشن شده است كه مناطق آزاد تجاري آنقدر كه عده‌اي فكر مي‌كنند وحشتناك نيستند.

آينده
مخالفان در هر سه كشور حضور دارند ولي در عين حال كه هر كدام حرف متفاوتي براي گفتن دارند، از يك سو به مخالفت پرداخته‌اند. منتقدان آمريكايي بيشتر به اين سبب با نفتا موافق نيستند كه معتقدند پيمان، شغل‌هايي را كه مي‌توانست در آمريكا ايجاد شود به سمت مكزيك روانه ساخته است. در عين حال كانادايي‌ها بيشتر به سبب لكه‌دار شدن استانداردهاي كارگري از يك سو و آمريكايي‌ شدن فرهنگ كانادايي نگران هستند. در سمت ديگر مثلث نفتا نيز مكزيكي‌ها هستند. مخالفان مكزيكي نيز به طور سنتي با آمريكايي‌ها مشكل دارند. البته عده‌اي از طرفداران محيط زيست نيز هستند كه علاقه‌اي به ايجاد كارخانه‌هاي دشمن محيط زيست در كشور خود ندارد. با همه اين احوال نتايج حاصله از نفتا نشان داده است كه اعضا مي‌توانند براي آينده بهتر در چارچوب پيمان اميدوار باشند. محاسن پيمان كه مي‌توان در آينده نتايج بهتري از آنها انتظار داشت به دو مجموعه كلي تقسيم مي‌شوند. از يك سو پيمان مي‌تواند باعث بازگشايي بازارهاي جهاني به روي كالاهاي صادراتي آن كشور گردد و از طرف ديگر مي‌توان از اين طريق سرمايه‌گذاري‌هاي خارجي را به مراتب سهل‌تر جذب نمود. به هر حال مكزيك با همه مخالفت‌ها به اين نتيجه رسيد كه در كنار گنجي نشسته است و بهتر است به هر نحو ممكن از آن بهره ببرد. لازمه اين امر به نفع زيرساخت‌هاست. براي اين منظور بايستي ابتدا انتظارات غيرصحيح از پيمان را اصلاح نمود. نبايد مردم فكر كنند اگر نفتا باشد همه مشكلات حل خواهد شد. از سوي ديگر پيمان بايستي از يك نوع آنارشي مدرن رهايي يابد. وجود منطقه آزاد، هيچ دليلي براي ايجاد اين نوع آنارشي نخواهد بود.
متأسفانه پيمان نفتا بيشتر به دنبال منافع اقتصادي است و هيچ توجهي به زيرساخت‌هاي دقيق لازم براي آن ندارد. مسأله بعد كه درباره آينده پيمان مي‌توان به آن اشاره كرد، ايده‌ي پيشرفت آن به سمت جنوب است. قاره آمريكا عموماً منطقه نفوذ سنتي ايالات متحده به شمار مي‌رود و نفوذ نفتا به سمت جنوب مي‌تواند اين نفوذ را قانون‌مندتر كند. در حالت كلي رويكرد آتي آن توسعه پيمان به سمت كشورهاي آمريكاي مركزي و جنوبي و هدف آن ايجاد يك منطقه آزاد تجاري در نيمكره غربي است. نفتا براي رهسپار شدن به سوي جنوب با موانعي روبه‌روست. يكي از اين موانع مركوسور مي‌باشد. اين عنوان به بازار مشترك جنوب آمريكا اطلاق مي‌شود كه با هدايت برزيل راه‌اندازي شده است. مركوسور بيشتر يك اتحاديه گمركي است كه اكثر كشورهاي قدرتمند منطقه‌اي در جنوب آمريكا به آن پيوسته‌اند. البته به نظر نمي‌رسد كه كشورهاي حاضر در منطقه قيد همكاري با ايالات متحده را به خاطر مركوسور بزنند و با اين حساب‌ اين اتحاديه راهي به جز ذوب شدن آهسته در نفتا نخواهد داشت. به سبب قدرت گرفتن برزيل و ادعاهاي آن مبني بر عضويت دائم در شوراي امنيت اين كشور خواهان بقاي مركوسور است. بايد منتظر ماند و در آينده‌اي نزديك شاهد رقابت نفتا ـ مركوسور بود.
مرحله اول حركت پيمان به سمت جنوب عضويت شيلي، اروگوئه و آرژانتين در آن است. هر سه اين كشورها از لحاظ آمار بيكاري در وضعيت بغرنجي به سر مي‌برند، به‌ويژه آرژانتين كه بحران چند ساله اخير آن شهره آفاق شده است. شيلي از اين نظر وضعيت بهتري دارد، هر چند زيرساخت‌هاي اقتصادي آن پوسيده‌تر از دو كشور ديگر است. هر سه اين كشورها از لحاظ سياسي مورد قبول ايالات متحده هستند زيرا آنها، چندين سال است كه مردم سالاري را تجربه كرده‌اند. حتي اروگوئه لقب سوسيس آمريكا را به خود اختصاص داده و از اين لحاظ نمره قبولي را كسب كرده است. نكته جالب توجه اينكه هر سه كشور جديد اطمينان دارند كه نمي‌توانند به اندازه مكزيك از پيمان منتفع شوند ولي در عين حال به بازارهاي ايجاد شده در اثر آن اميد فراوان بسته‌اند. در اينكه آنها از بين آمريكا و برزيل اولي را انتخاب خواهند كرد شكي نيست ولي آنها همچنان علاقه‌مند هستند تا برزيل را به عنوان يكي ديگر از گزينه‌هاي عضويت مطرح نمايند. مسأله‌اي كه هر چند برزيل رغبتي به آن نشان نمي‌دهد ولي آمريكايي‌‌ها را سخت مشغول ساخته است. از يك سو بازارهاي گسترده و جمعيت بالاي برزيل و از سوي ديگر امكان نفوذ در آن و تزريق فرهنگ آمريكايي به اندازه‌اي دلچسب است كه هر سياستمدار آمريكايي را به هيجان وا مي‌دارد.
آنچه گذشت وضعيت كل نفتا بود. در بين سازمان‌هاي منطقه‌اي اين پيمان وضعيت به خصوصي دارد. هر چند تنها سه كشور در آن عضويت دارند ولي نفتا هم از لحاظ اقتصادي از اروپا جلوتر است. از سوي ديگر هر چند عضوگيري‌هاي جديد، اروپا را با مشكلات جديدي براي رقابت با نفتا مواجه مي‌سازد، ولي در مقابل هر چند نفتا در عضوگيري موفق عمل نمايد، به همان اندازه فاصله خود را با اروپايي‌ها بيشتر خواهد ساخت.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید