بخشی از مقاله
گفتگو با دكتر رحمتي درباره ورزش و ارتباط فرهنگي
اشاره : دکتر محمد مهدي رحمتي ، داراي دکتراي جامعهشناسي از دانشگاه تهران و عضو هيات علمي دانشگاه گيلان است. مينههاي مورد علاقهي وي آسيبشناسي اجتماعي، نظريههاي جامعهشناسي و جامعهشناسي ورزش ميباشد.
وي پژوهشهاي متعددي را در موضوعات مختلف جامعهشناسي انجام داده و مقالات مختلفي از ايشان در مجلات علمي و پژوهشي به چاپ رسيده است. دو كتاب از وي با عنوان جامعهشناسي خشونت ورزشي، و هويت اجتماعي و مصرف کالاهاي فرهنگي زير چاپ است. در ادامه نظر خوانندگان را به گفت و گو با دکتر رحمتي جلب ميكنيم. هدف از اين مصاحبه شناساندن يکي از حوزههاي جديد جامعهشناسي، يعني جامعه شناسي ورزش است.
- به نظر شما حوزهي تخصصي جامعهشناسي ورزش در ايران در حال حاضر در چه وضعيتي قرار دارد؟
جامعه شناسي ورزش در ايران هنوز به صورت يک حوزهي تخصصي مطرح نشده است، چون به طور كلي در ساير نقاط دنيا نيز گرايش تخصصي جديدي به شمار ميآيد. با اينحال، در مقايسه، اين گرايش و حوزهي تخصصي هنوز در جامعهشناسي ايران جا نيفتاده است. در حد اشاره گاهي در مناسبتهاي گوناگون مطرح ميشود، مثلا در دههي 1370 نشريهي تخصصي وزارت ارشاد با نام فرهنگ عمومي دو شماره را به فاصله چند سال از هم به فوتبال اختصاص داد؛ يکي در سال 76_75 و ديگري در سال 80_79 . به تناسب رويدادهايي که در عرصهي ورزش رخ ميدهند، اساتيد دانشگاه اظهارنظرهايي ميکنند ، ولي اينها را نميتوانيم نظرات تخصصي در جامعهشناسي ورزش تلقي کنيم. بيشتر ميشود گفت تحليلهاي خيلي گذرا و موقتي و گاه ژورناليستي هستند.
زماني ميتوان سخن از حوزههاي تخصصي ورزش در ايران كرد که در دانشگاه تدريس شوند، فعاليت پژوهشي در مورد موضوعات مربوط به آن انجام شود و يا اينکه سازمان تربيت بدني و حتي باشگاههاي ورزشي ما از وجود جامعه شناس و روان شناس _ كه ميشود گفت دو رشتهي به هم مرتبط هستند_ استفاده کنند و ما استفاده از آنها را در عمل مشاهده کنيم. مثلاً تا به حال نشنيدهام که در دانشکدههاي تربيت بدني، بجز دانشگاه گيلان، آن هم در دانشكدهي تربيتبدني درس جامعهشناسي ورزش تدريس شود. اين در حالي است كه برخي دانشجويان حتي در دورههاي کارشناسي ارشد و دکترا نيز تمايل دارند موضوعي را انتخاب کنند که به بحث جامعهشناسي ورزش مربوط باشد. ولي تا زماني که سطوح رسمي به اين حوزه توجه نکنند، نميتوانيم انتظار داشته باشيم که در بخشهاي ديگر به اين مقوله توجه کنند.
اين مشکلي است که نظام آموزش عالي ما دارد. چون نظام آموزش عالي ما نظامي متمرکز است و تصميمات از جانب وزارتخانه اتخاذ ميشود، حالا به سازو کار اتخاذ تصميم و درستي و نادرستي آن کاري ندارم كه بحث جداگانهاي است. توجه به اين حوزه بيشتر تابع سليقهها و علاقهمندي افراد خاص است. مثلاً رياست محترم کميتهي ملي المپيک آقاي دکتر قرهخانلو که شخصيتي آكادميك هستند علاقهي زيادي به فعال كردن دپارتمان جامعهشناسي ورزش دارند، ولي واقعيت اين است که خيلي از كارگزاران ورزش انتظار دارند که اين کار زود جواب بدهد، در حالي که از نظر آموزشي و پژوهشي حمايتي از اين کار نميشود.
اصولا در کار علمي در ايران، به خصوص در حوزهي ورزش که با نتيجهگرايي خيلي عجين است، همه انتظار دارند که به سرعت نتيجه کار را ببينند. پژوهش هم طوري نيست که نتيجهي آن خيلي سريع مشخص شود. کار فرهنگي در ايران معمولاً به چند شعار و چند پرچم، پارچه و تراکت تبليغاتي خلاصه شده است. متاسفانه هنوز هم به اين نتيجه نرسيدهاند که سالهاست اين کار را ميکنند و فايده ندارد و لازم است شيوههاي ديگر را امتحان کنند. کماکان تماشاگران ما در ورزشگاهها از نظر اخلاقي و فرهنگي فاقد الگوهاي رفتاري هستند. اين همه معاونت فرهنگي در سطح سازمانها، فدراسيونها و حتي باشگاهها داريم، ولي نديدهايم نيم خط شعار، كه حداقل كار فرهنگي است، به تماشاچيان و طرفداران آموزش دهند و همين امر باعث شده كه افراد لمپن وارد اين فعاليت ميشوند و معمولاً اينگونه فعاليتشان بيش از آنكه فرهنگي باشد به اصطلاح ضد فرهنگي است. نتايج آن هم اين است که مشاهده ميکنيم.
سازمان تربيت بدني حاضر نيست به پژوهشگران اين امکان را بدهد تا با يکي دو سال کار مطالعاتي مشخصات بازيکنان و تماشاگران و هواداران را مورد مطالعه قرار دهند و بگويند اين افرادي که ميخواهيد برايشان کار فرهنگي کنيد، مشخصاتشان چيست. اگر خرابکاري بشود ميگويند کار عدهاي از تماشاچيان بوده است، و از طرف ديگر هم اعلام مي کنند ما بهترين تماشاچيان را داريم. معلوم نيست وقتي كه هيچ مطالعهاي در مورد تماشاگران نشده، بر اساس چه شناختي اين صحبتها مطرح ميشود. در همه جاي دنيا ورزش تخصصي شده است و باشگاهها و تيمهاي ملي از مخاطبان خودشان شناخت دارند. به خاطر همين هم هست که شما ميبينيد در خيلي از عرصههاي فرهنگي ورزش نيز از ما موفقترند. متاسفانه يا خوشبختانه، هنوز اعتقاد عملي به پژوهش بين مسؤلان، چه در حوزهي ورزش و چه در دانشگاه مشاهده نميشود. نميخواهم يک طرفه نقد کنم و بگويم مسؤلان ورزش ما توجه ندارند. دانشگاهيان ما هم به جز در حد دلمشغولي و علاقهمندي و گاه توجه به جنبههاي مالي، به تحقيق عنايت لازم را ندارند. در حال حاضر اين مشکلات وجود دارند و واقعيت اين است كه فقط مي توانيم بگوييم جامعهشناسي ورزش در ايران در حد حرف است.
در حوزهي پژوهش هم، چند پژوهش به تعداد انگشتان يک دست انجام شده است. محقق نميتواند در خلا و در گوشهاي بنشيند و براي خودش کار تحقيقي انجام بدهد. اميدوارم ارتباط مناسبي بين حوزههاي علمي و آکادميک در عرصهي ورزش و حوزههاي اجرايي شکل بگيرد. الان يک بخش اجرايي داريم که براي خودش جداگانه کار ميکند و يک بخش، اگر بپذيريم، علمي داريم که عرض کردم در جامعهشناسي خيلي نوپا و ضعيف است. خيلي از خروجيها در عرصهي اجرا مورد استفاده و توجه قرار نميگيرند. من اميدوارم که ارتباط مناسبي بين بخش اجرايي و علمي شکل بگيرد. مسلما اين ارتباط اگر شکل بگيرد به تدريج در يک فرايند به هر دو کمک ميکند.
- روند تجاري شدن و كالايي شدن ورزش در جهان و ايران را چگونه تحليل ميكنيد؟
از نيمهي دوم قرن بيستم و همزمان با رونق اقتصاد سرمايهدارانه در غرب – آمريكاي شمالي و اروپاي غربي – به تدريج مؤسسات و بنگاههاي بزرگ اقتصادي در پي بازاريابي محصولات خود برآمدند. بديهي است كه توليد انبوه كالا در جهان سرمايهداري نياز به بازاريابي براي مصرف داشت. گردانندگان عرصهي اقتصاد سرمايهداري متوجه شدند كه ميتوان از فضاي ورزش به عنوان يك بازار بالقوهي مناسب و پُرمخاطب براي تبليغ فرآوردههاي خود بهره گيرند. به اين ترتيب، ملاحظه ميكنيم كه از دههي 1960 اقتصاد و ورزش به مدد گسترش رسانهها با يكديگر به تعامل پرداختند و روند موسوم به تجاريشدن ( Commercialization ) شكل نويني به خود گرفت. اين تعامل داراي سودمنديهاي متقابلي براي هر دو نهاد ورزش و اقتصاد بود. از يك سو، اقتصاد به كمك مخاطب پُرشمار در عرصهي ورزش توانست بازار مناسبي براي تبليغ و ترويج فرآوردههاي خود دست و پا نمايد؛ و از ديگر سو، ورزش نيز توانست با بهرهگيري از سرمايهگذاريهاي اقتصادي، ضمن افزايش توانمندي در عرصهي زيرساختها و رشد و گسترش كمّي و كيفي، وضعيت اقتصادي ورزشكاران را متحول كند و فضاي جديدي موسوم به حرفهاي شدن ( Professionalism ) را به وجود آورد.
برخورداري ورزش از توانمنديهاي منحصر به فرد سبب شده است تا سرمايهداران و صاحبان صنعت و ثروت بيش از پيش رو به سوي اين بازار سودآور آورند. ورزشكارانِ ورزشهاي پرتماشاگر بهگونهاي قابل توجه تبديل به كالا شدهاند، سهام باشگاههاي ورزش در بازار بورس خريد و فروش ميشود، حقوق مربوط به پخش رويدادهاي ورزشي ميليونها دلار ارزش يافته است، شبكههاي مختلف تلويزيوني مبالغ كلاني براي دريافت امتياز پخش بازيهاي ورزشي ميپردازند، و سوداگري و دريافت امتيازِ توليد كالاهاي ورزشي به يك تجارت فرامليتي تبديل شده است.
در ميان جامعهشناسان ورزش اتفاق نظري اساسي در اين مورد وجود دارد كه ويژگي شاخص ورزش مدرن تجاريشدن است. جامعهشناسان ورزش بر نقش تخصصيشدن ( Specialization ) ، عقلاييشدن (Rationalization )، كمّيشدن (Quantification ) و تلاش براي كسب ركورد تأكيد ميكنند. به تعبيري، تجاريشدن ورزش پيامد منطقي توسعهي جامعهي عقلاني مدرن است. در بسياري از جوامع فعلي فعاليتهاي ورزشي از طريق پيوند با تجارت به مؤلفهاي حايز اهميت تبديل شده و درهمآميختگي فزايندهي ورزش و تجارت موضوع بحث و تفسيرهاي فراواني در ميان طيف گستردهاي از مفسران و انديشمندان در سراسر دنيا شده است. روند ورود تجارت به حيطهي فعاليتهاي ورزشي با شهرگرايي ( Urbanization )،
صنعتيشدن (Industrialization )، بهبود سيستمهاي حمل و نقل و دگرگوني تكنولوژيهاي ارتباطي نوين، دسترسي به منابع سرمايهاي، و تحول در روابط طبقاتي همبسته بوده است. اين باور كه ورزش در عصر حاضر به تجارت بدل شده است به روشني با تغييرات و تحولاتِ عمدهاي كه از 1945[خاتمهي جنگ جهاني دوم] به بعد رخ داد ارتباط دارد. آشكارترين تحول در اين فرايند به ظهور حاميان مالي- تجاري ( Sponsors ) و نقش جدي آنها در دگرگوني لباسها و فضاهاي ورزشي و پوشش رسانهاي مربوط ميشود. عامل دوم به تغييرات گسترده در بدنهي مديريتي سازمانهاي ورزشي مربوط ميشود كه در جريان آن باشگاههاي ورزشي تلاش كردند تا ورزش را بيشتر در مسيري تجاري دنبال كنند. اين امر حتا ورود باشگاهها و سازمانهاي ورزشي به بازار بورس سهام را در پي داشت. هر دو عامل يادشده را بايد در بستر توسعهي پوشش رسانهاي ورزش، به ويژه گسترش تلويزيون از دههي 1950 و پس از آن رواج ماهواره و تلويزيون كابلي از دههي 1980 مورد بررسي قرار داد.
امروزه، منبع اصلي درآمد باشگاههاي ورزش حمايت مالي است و اين روند به تدريج در حال گسترش است. فعاليتهاي ورزشي بر اساس تعداد بليطهاي بهفروش رفته براي برگزاري مسابقهها، درآمدهاي مالي حاصل از فروش امتيازات، درآمدهاي تبليغاتي، كالاهاي ورزشي، و حقوق مربوط به پخش رسانهاي ارزيابي ميشوند. ورزشكاران بر اساس ميزان شهرت عمومي مورد توجه قرار ميگيرند و اين امر نيز بستگي به روابط و پيوندهاي آنان با شركتهاي تجاري دارد. در بسياري از كشورهاي صنعتي و سرمايهداري ورزشگاهها، باشگاهها و رويدادهاي ورزشي با نام شركتها و مؤسسات تجاري بزرگ شناخته ميشوند.
همه چيز، از رنگ لباس تيمهاي ورزشي گرفته تا برنامهي زماني برگزاري رويدادهاي ورزشي و نحوهي پوشش رسانهاي تحت تأثير منافع شركتهاي تجاري قرار گرفته است. در واقع، شركتهاي رسانهاي به گونهاي فزاينده مالكيت باشگاههاي ورزشي و حمايت از رويدادهاي ورزشي را برعهده ميگيرند. روند تعامل ميان ورزش و اقتصاد به گونهاي رقم زده شده كه گويي اين دو از آغاز با يكديگر همزاد بودهاند. اما مرور ديدگاههاي نظري و تجربههاي عملي در اين مورد گوياي اين واقعيت است كه اين رابطه بيش از اين قابل تأمل است.
بررسي ارتباط ميان اقتصاد و ورزش از چشمانداز جامعهشناسانه، از دو ديدگاه نظريِ متفاوت و متعارض قابل تأمل است. ديدگاه اول بر اين باور است كه مقامات و گردانندگان فعاليتهاي ورزشي بايد مبادرت به نوسازي ( Modernization ) رهيافت آماتوري در مورد بازاريابي "محصول" خود- يعني فعاليتهاي ورزشي – و همسويي بيشتر آن با تجارت و سوداگري نمايند. اين ديدگاه، روند تجاريشدن ورزش را روندي اجتناب ناپذير تلقي ميكند و بر اين باور است كه مقامات و دستاندكاران ورزش بايد تمهيداتي را به منظور سازگار نمودن ساختار ورزش با تجارت اتخاذ نمايند.
اين ديدگاه بر كاركردي بودن تجاريشدن ورزش از جنبهي افزايش امكانات و تسهيلات، فراهم شدن تمهيداتي براي سرگرمي مردم و افزايش همبستگي اجتماعي، و ارائهي الگويي براي موفقيت و سيستمي از انگيزشهاي مثبت تأكيد دارد. از اين منظر عنوان ميشود كه تجاريشدن ورزش پيامدهاي مثبت فراواني داشته است. از جمله اين پيامدها ميتوان به افزايش تسهيلات و امكانات رفاهي و خدماتي براي تماشاگرانِ رويدادهاي ورزشي اشاره نمود. همچنين، اين گروه از جامعهشناسان معتقدند كه تجاريشدن سبب دگرگوني مخاطبان ورزش شده و در جريان تحول فضاي اجتماعي و اقتصادي ورزش " حاميان سنتي" جاي خود را به "مصرفكنندگان مدرن" دادهاند. البته پيروان اين ديدگاه به جنبههاي منفي تجاريشدن ورزش نيز توجه دارند اما به زعم آنان وجود مواردي مانند دوپينگ، خشونت و رقابت افراطي جزو كاركردهاي نامناسب ( Dysfunctions ) تجاريشدن ورزش به شمار ميآيند. اين ديدگاه بر اختصاص عقلاني منابع يا وسايل تنظيم نيروهاي بازار تأكيد دارد.
ديدگاه دوم، روند تجاريشدن را به منزلهي نشانهاي از روندهاي ويرانگر در جوامع سرمايهداري تلقي ميكند، چرا كه سبب كاهش كنترل ورزشكاران بر عملكردهايشان و تبديل آنان به "كالاهايي" گرديده كه ارزششان توسط نيروهاي بازار تعيين ميگردد. به زعم نظريهپردازان ديدگاه دوم، فراگرد تجاريشدن در عرصهي ورزش در نهايت منجر به بيگانگي (Alienation ) ورزشكاران از فرآوردههايي شده است كه حاصل عملكرد خودشان است. افزون براين، صاحبنظران اين ديدگاه استدلال ميكنند كه تجاريشدن به ايجاد رابطهاي نامتوازن و نابرابر بين مديران،
مربيان، برنامهريزان و ساير دستاندركاران فعاليتهاي ورزشي با ورزشكاران انجاميده و ورزشكاران را بدل به افرادي " بيقدرت"(Powerless )در جريان عملكردشان كرده است. برخي از پيروان ديدگاه دوم حتا ماهيت المپيك را نيز زير سئوال برده و بر اين باور تأكيد دارند كه المپيسم "انگارهاي اجتماعي"است كه بازتابندهي فرهنگ روزمرهي جامعهي صنعتي غربي است. اين افراد به طور خاص به چند پيامد منفي المپيسم مانند دوپينگ، خشونت و علمي شدن ( scientification ) ورزش اشاره ميكنند. به نظر آنان، اين مسائل اتفاقي يا كم اهميت نيستند، بلكه داراي ارتباطي منطقي با انگارههاي ورزش غربي و تأكيدش بر " سريعتر، بالاتر، قويتر " است. المپيسم منعكس كنندهي سلطهي استعماريِ غرب است و گسترش آن در جهان با موفقيت چشمگيري همراه بوده است.
برخي ديگر از منتقدان تجاريشدن به فراموشي ارزشهاي آماتوري ورزش در جريان تجاريشدن اشاره ميكنند. به تعبير برخي از جامعهشناسان ورزشي ماركسيست، تجاريشدنِ ورزش نشان از تلاش و جستجوي نظام سرمايهداري براي پيدا كردن عرصهاي ديگر است كه در آن توليد سود و انباشت سرمايه امكانپذير است. يكي از محورهاي اصلي نظر اين گروه از جامعهشناسان اين است كه ورزش در مقابل دستگاه ايدئولوژيك سركوبگر، يك دستگاه ايدئولوژيك دولتي است. به اين معنا كه ورزش به جاي زور از اقناع و تلقينِ توهم آزادي و حق انتخاب استفاده ميكند. اين جامعهشناسان نتيجه ميگيرند كه ورزش در نظام سرمايهداري به بازتوليد روابط طبقاتي، و انتقال مضمونهاي ايدئولوژيك بورژوازي حاكم مانند اسطورهي ابرمرد، فردگرايي، پيشرفت اجتماعي، موفقيت،
كارآمدي و غيره ميپردازد. سرانجام اينكه، برخي از پيروان افراطي اين ديدگاه بر اين باورند كه عملكرد نيروهاي بازار در نظام سرمايهداري سبب تباهي ورزش شده است. صرفنظر از اين بحثهاي تئوريك، در كشور ما نيز گامهاي ابتدايي در مسير حرفهاي شدن در رشتههايي مانند فوتبال و واليبال وبرخي ديگر از رشتهها برداشته شده است، اما از آنجا كه اين گامها بدون برنامهريزي اصولي و بدون توجه به شرايط اقتصادي و اجتماعي كشور اتخاذ شده است، تاكنون نتوانسته شكل نهادي به خود بگيرد. به عنوان مثال، تعامل اقتصاد و ورزش نياز به ثبات و امنيت، به ويژه در حوزهي مديريت دارد: عاملهاي كه در حال حاضر در فضاي ورزش و اقتصاد كشور چندان به چشم نميآيند.
- تا چه حدي ورزش در كشور ما تخصصي و حرفهاي شده است؟ ورزش به شكل مدرن خود كه با سازمان اداري، قواعد و مقررات، مديريت تخصصي و در نهايت حرفهاي شدن همراه بوده است، در ايران از عمر چنداني برخوردار نيست و مانند ساير پديدههاي مدرن با فراز و نشيبهاي زيادي همراه بوده است. اگر به اختصار بخواهيم در مورد تخصصي و حرفهاي بودن اين پديده سخن بگوييم، بيهيچ ترديد بايد اذعان داشت كه به دلايل مختلف هنوز نتوانستهايم نگاه تخصصي و حرفهاي به ورزش داشته باشيم. اين امر بيش از هر چيز در حوزهي مديريت ورزش كشور به چشم ميخورد. سالهاست كه اصحاب ورزش عادت كردهاند مردان سياسي بر مديريت ورزش كشور تكيه زنند و بديهي است كه اين نوع مديريت به دليل نگرشهاي خاصي كه دارد نميتواند به ورزش نگاه تخصصي داشته باشد. كماكان مشاهده ميكنيم در حيطهي مديريت ورزش بيش از تخصص،
وابستگي سياسي است كه اهميت دارد. البته در اين ميان گاه بودهاند مديراني كه اقدامات مثبتي نيز انجام دادهاند. اما، اين اقدامات بيشتر قائم به شخص بوده و پس از مدتي اوضاع مجدداً به همان سبك و سياق سابق بازگشته است. از طرف ديگر، در عرصهي ورزش نيز چندان نتوانستهايم نگاه علمي را رواج دهيم. به عنوان مثال، بخش قابل توجهي از مربيان باشگاههاي فوتبال كشور فاقد تحصيلات آكادميك در ورزش هستند و عمدتاً بر دانستههاي تجربيشان تكيه ميكنند. تكليف پژوهش نيز در اين ميان روشن است و همانگونه كه در پاسخ به پرسش نخست عنوان گرديد، تنها در سالهاي اخير است كه نيم نگاهي به اين حيطه شده است كه آن هم براي اثربخشي كفايت نميكند.
- - رابطهي سياست با ورزش را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
در مورد رابطهي ورزش و سياست سخن بسيار است، اما به اختصار ميتوان گفت كه اين دو افزون بر اين كه با يكديگر رابطهاي تعاملي دارند، گاه يكي در خدمت ديگري نيز قرار ميگيرد. وجه اخير بيشتر معطوف به بهرهگيري سياست از ورزش بوده است. مورد كلاسيك اين رابطه به استفادهي هيتلر و موسوليني از عرصهي ورزش براي اثبات برتري نژادي و كسب مشروعيت سياسي مربوط ميشود. همچنين، ميتوان به مسافرت تيم تنيس روي ميز ايالات متحده در آغاز دههي 1970 اشاره نمود كه پس از مدتها قطع ارتباط سياسي چين و آمريكا، اين مسافرت توانست يخهاي رابطهي ديپلماسي ميان دو كشور را ذوب نمايد. از همين روي، در تاريخ معاصر از اين واقعه به "
ديپلماسي پينگ پنگ" تعبير شده است. يا نمونههاي بسياري را ميتوان مثال آورد كه سياستمداران با استفاده از علاقهي مردم به ورزش توانستهاند براي خود مشروعيت – هر چند در كوتاه مدت – كسب نمايند. قهرماني تيمهاي فوتبال برزيل و آرژانتين در جامهاي جهاني 1970 و 1978 توانست براي مدتي سقوط رژيمهاي ديكتاتوري نظامي حاكم بر اين كشورها را به تأخير بياندازد. در آغاز دههي 1990 نيز سيلويو برلسكوني با خريد باشگاه آث. ميلان ايتاليا توانست در پناه قهرمانيهاي اين تيم به نخست وزيري ايتاليا نيز برسد. در كشور ما نيز مشاهده شده كه در هنگام انتخابات سياسي، به ويژه انتخابات نمايندگي مجلس شوراي اسلامي، برخي از كانديداها با استفاده از محبوبيت ستارههاي ورزشي تلاش براي كسب حمايت آنان از خود مينمايند.
- علل اوباشيگري تماشاچيان، خشونت بازيكنان در ميدان بازي و رفتارهاي جمعي تماشاچيان قبل و بعد از بازي ناشي از چه عوامل است؟
- خشونت و اوباشگري در فوتبال تقريباً از آغاز رواج اين رشتهي ورزشي همزاد و همراه آن بوده است. اما، عليرغم پيشينهاي چنين طولاني، توجه به منشاء و عاملهاي بروز رفتار خشونتآميز بين طرفداران تيمهاي فوتبال از دههي 1960 ميلادي نظر جامعهشناسان را به خود جلب كرد. در كشورهاي مختلف پديدهي اوباشگري و خشونت طرفداران فوتبال تحت تأثير عاملهاي گوناگون جلوهگر شده است. در انگلستان طبقهي اجتماعي، در اسكاتلند و ايرلند فرقهگرايي مذهبي، در اسپانيا ملّيگرايي و تكثّر قومي، و در ايتاليا اختلاف و تبعيضهاي اقتصادي و اجتماعي از عاملهاي مهم تأثيرگذار در شكلگيري معضل اوباشگري و خشونت طرفداران فوتبال محسوب ميشوند.
در حال حاضر، ميزان تأثيرگذاري متغيرهاي فردي و شخصيتي و نيز عاملهاي جامعهشناسانه كه ميتوانند به تبيين خشونت و اوباشگري طرفداران فوتبال در كشورهاي مختلف مبادرت نمايند، تقريباً نامشخص است. بررسي تجربهي مربوط به رفتار پرخاشگرايانه و خشونتآميز تماشاگران ورزش فوتبال در نقاط مختلف دنيا نشان ميدهد كه الگوي رفتاري يكسان و واحدي برآنان حاكم نيست. آنچه كه بيش از هر چيز دراين تجربهها مشخص است، الهامپذيري الگوهاي رفتاري خشونتآميز طرفداران فوتبال از ساختارهاي كلان اجتماعي و فرهنگي حاكم برجوامع گوناگون است.
مرور تحقيقات انجام شده به روشني نشان ميدهد كه در جوامع مختلف ميتوان الگوهاي كنشي و رفتاري متفاوتي را ملاحظه كرد. اما آنچه كه ميتوان از تجربههاي رفتاري تماشاگران فوتبال در نقاط گوناگون دنيا استنباط نمود اين است كه وجود برخي از عناصر در فرهنگهاي حاكم برجوامع مختلف ميتواند در حالت كلي تبيينكنندهي وجود تفاوتهاي مورد اشاره باشد.
با اين حال شباهتهاي نيز ميتوان ميان الگوهاي خشونت و پرخاشگري طرفداران فوتبال در گوشه و كنار دنيا مشاهده نمود. به عنوان مثال، الگوهاي شكلگيري خشونت و اوباشگري فوتبال در كشورهاي مختلف نشان ميدهد كه چنين رفتارهايي ابتدا در سطح رقابتهاي باشگاهي و داخل ورزشگاهها شكل ميگيرد و سپس دامنهي آن به محيطهاي خارج از ورزشگاهها و جامعه كشيده ميشود. با اينحال، درچهارچوب فرايند" جهاني شدن" (Globalization ) امكان تشخيص پيوستارهايي ميان طرفداران فوتبال در كشورهاي مختلف وجود دارد.
در عين حال، به تدريج در چهارچوب برگزاري رويدادهاي بينالمللي بين تيمهاي باشگاهي و ملّي فوتبال نشانههايي از دادوستدهاي فرهنگي بين طرفداران فوتبال ظاهر شده است. شواهد آشكاري وجود دارد كه نشان ميدهد اوباشگري فوتبال در معرض فرايندهاي مشابهي از جهاني شدن قرار گرفته است. گروههاي اوباش اروپاي شمالي تمايل به تقليد از الگوهاي بريتانيايي به شكل بومي و محلي دارند؛ همين گرايش را در ميان طرفداران فوتبال در ايتاليا و اسپانيا نيز ميتوان مشاهده كرد. در اروپاي شمالي نيز طرفداران فوتبال دادوستدهاي فرهنگي قابل توجهي با طرفداران فوتبال در آمريكاي جنوبي دارند و اين تأثيرپذيري را ميتوان در سرودها و شعارهاي آنان ملاحظه كرد.
به طوركلي، جهاني شدنِ ادبيات فوتبال و سازوبرگ طرفداران اين ورزش(مانند شالگردن، پيراهن، آرمها و نشانهها، مجلات و روزنامهها و غيره) در نقاط مختلف دنيا جملگي دلالت براين معنا دارند كه فرهنگ طرفداري از فوتبال به آساني بين جوامع و فرهنگهاي مختلف رواج پيدا ميكند. اما، در كنار فرايند جهاني شدن و به همراه آن، ميتوان شاهد فرايند ديگري كه ميتوان به آن "بوميشدن پديدههاي جهاني"( Glocalization )گفت، نيز وجود دارد و در همين راستا ميتوان به تبيين شباهتها و تفاوتهاي رفتاري تماشاگران و طرفداران فوتبال در نقاط مختلف دنيا مبادرت ورزيد.
- شواهد نشان ميدهد در برخي از موارد برخوردهاي خشونتآميز و پرخاشجويانهي تماشاگران فوتبال متأثر از جريانهاي اجتماعي است، و با توجه به متفاوت بودن خاستگاه جريانهاي اجتماعي خشونتآميز و پرخاشجويانه درجوامع مختلف، ريشهي خشونتهاي طرفداران فوتبال نيز در كشورهاي مختلف با يكديگر متفاوت است. در حاليكه در برخي از كشورها، مانند اسكاتلند، ايتاليا و انگلستان تنشهاي طبقاتي و ديني – شمال و جنوب / پروتستانتيسم با كاتوليسيسم – در عرصهي رقابتهاي فوتبال بازتوليد و منجر به خشونت و اوباشگري فوتبال ميگردد، در برخي ديگر از كشورهاي عمدتاً اروپايي كنش متقابل تماشاگران با يكديگر در شكلگيري رخدادهاي خشونتآميز مؤثر هستند. همچنين، در برخي موارد مانند آفريقا، خصومتهاي ديرينهي قومي و قبيلهاي نقش مهمي در بروز برخوردهاي خشونتآميز ايفا ميكنند.
واكنشهاي بعضاً سختگيرانه و نسجيدهي نيروهاي حافظ نظم و كنترل اجتماعي، دگرگوني در الگوهاي اوقات فراغت، گسترش شهرنشيني، اهميت يافتن فوتبال و نقش هويتبخش آن براي طرفداران، به همراه توجه زياد و افراطي رسانهها به اين ورزش از جمله عاملهاي ديگري هستند كه در شكلگيري رفتار پرخاشجويانه، خشونتآميز و گاه اوباشگرانهي تماشاگران فوتبال در كشورهاي مختلف نقش مؤثري دارند. اما، عليرغم وجود تفاوتهاي مورد اشاره، شباهتهايي نيز ميتوان در مورد خصوصيات اجتماعي و فرهنگي طرفداران خشونتگراي فوتبال مشاهده كرد كه از آن جمله ميتوان به خاستگاه طبقاتي پايين، رواج بيكاري بين آنان، تحصيلات پايين، و جوان بودن اكثر آنان اشاره كرد. افزون براين، طرفداران افراطي و خشونتگراي فوتبال در كليهي كشورها داراي نوعي خرده فرهنگ خاص خود هستند كه حول محور طرفداري از تيمهاي مورد علاقهشان شكل گرفته، اما در اكثر موارد فاقد سازماندهي رسمي است و اغلب از ساختي غيررسمي برخوردار است.
- بررسي رفتار خشونتآميز و پرخاشجويانهي طرفداران فوتبال در ايران، در عين دارا بودن برخي شباهتهاي ظاهري، از نظر ساختاري تفاوتهائي اساسي با ديگر كشورها نشان ميدهد. بر خلاف بسياري ازكشورها، در ايران تاكنون رفتار طرفداران فوتبال به معضلي اجتماعي بدل نشده است وتنها در چهارچوب محيط ورزشگاهها تجلي يافته است. حتا در همين حيطه نيز شدت و دامنهي حركات و رفتار پرخاشجويانه و خشونتآميز طرفداران فوتبال در مقايسه با ديگر كشورها بسيار خفيف ارزيابي ميگردد. به عنوان مثال، در طول تاريخ برگزاري مسابقات فوتبال در ايران هيچگاه برخوردهاي طرفداران فوتبال با يكديگر منجر به قتل يا حتا آسيبهاي شديد جاني و مالي نگرديده است
و در معدود مواردي كه دامنهي خسارتهاي فيزيكي بالا وقابل توجه بوده (مانند حادثهي ديدار دو تيم پرسپوليس و پاس در سال 1360)، بيش از عاملهاي ساختاري و نهادي، نقش و تأثير عاملهاي وضعيتي ( Situational factors )برجسته و چشمگير بوده است. از طرف ديگر، يافتهها ومشاهدات مربوط به رفتار و حركات خشن و پرخاشجويانهي طرفداران فوتبال در ايران حاكي از اين است كه بخش عمدهاي از اين رفتار و حركات در مقولهي پرخاشگري كلامي جاي ميگيرد و شكل مرسوم خشونتهاي فيزيكي كه در سايركشورها تحت تأثيرعاملهاي مختلف اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي وسياسي مانند مذهب، قوميت، طبقهي اجتماعي وغيره بين طرفداران فوتبال رايج است، در بين آنان بسيار به ندرت رخ ميدهد و در صورت وقوع نيز تابع عاملهاي ديگري است.
به عنوان مثال، يكي از رايجترين نمونههاي رفتار خشونتآميز طرفداران فوتبال در شهر تهران معطوف به خشونت عليه اموال عمومي يا ونداليسم است و در اغلب موارد اتوبوسهاي شركت واحد كه مبادرت به جابجائي طرفداران فوتبال ميكنند در معرض اين نوع خشونت و خرابكاري قرار ميگيرند. تقريبا در كليهي موارد، اين گونه اعمال پس از خاتمهي مسابقات و هنگام بازگشت از ورزشگاه به نقاط مختلف شهر تهران انجام ميشود. اما در همين مورد نيز توجه به برخي نكات قابل تأمل است وآن اينكه معمولاً براي خروج تماشاگران از ورزشگاه تمهيدات مناسبي اتخاذ نميشود و اكثر اتوبوسهائي كه براي جابجائي طرفداران فوتبال مورد استفاده قرار ميگيرند از نوع اسقاطي و مدل پائين ميباشند و همين امر يكي از چند عامل مهم نارضايتي طرفداران فوتبال از امكانات و تسهيلاتي است كه هنگام حضور در ورزشگاه بر رفتار آنان تأثير منفي ميگذارد.
- افزون بر موارد ذكر شده، برخوردهاي گاه و بيگاه طرفداران فوتبال در ايران هيچگاه ارتباطي با تفاوتهاي ديني، قومي و طبقاتي نداشته است واصولاً چنين تفاوتهائي نه تنها در ورزش، بلكه در ساير عرصههاي اجتماعي و فرهنگي نيز تبديل به تعارض و تخاصم نشده است. تجربهي پژوهشي بنده نشان ميدهد كه طرفداران تيمهاي فوتبال در شهر تهران را افرادي تشكيل ميدهند كه با طرفداري از دو تيم پرسپوليس و استقلال براي خود هويتهاي ورزشي خلق ميكنند و اين هويتها از عاملها و عناصر متمايزكنندهي اجتماعي و فرهنگي تأثير نميپذيرند.
با توجه به يافتههاي پژوهشي در بارهي عاملهاي مؤثر بر پرخاشگري وخشونت ورزشي طرفداران فوتبال در شهر تهران ميتوان نتيجه گرفت كه اختلال وسوء كاركرد در متغيرها و عاملهايي كه بر فرايند جامعه پذيري مؤثر هستند سبب افزايش ميزان گرايش طرفداران به ارتكاب رفتار و حركات پرخاشجويانه وخشونتآميز ورزشي ميگردد. برخي از اين متغيرها مانند مكانيسمهاي كنترل و نظارت والدين، تنش در محيط خانواده، و ارتباط با بستگان و خويشاوندان داراي سابقهي جرم و كجروي ناظر بر فرايند جامعهپذيري اوليه ميباشند
و دلالت بر اهميت نهاد خانواده و كاركرد آن در شكلگيري رفتارهاي مذكور دارند. برخي ديگر از متغيرها مانند گروه متغيرهاي مربوط به بحرانها و وقايع زندگي، و ارتباط با دوستان و همالان داراي سابقهي جرم و كجروي كه بر متغير وابسته يعني رفت ارهاي خشن و پرخاشجويانه ورزشي تأثير معنادار دارند، ضمن تأثيرپذيري از عاملهاي مربوط به جامعهپذيري اوليه، خود نيز در زمرهي عاملهاي مؤثر بر جامعهپذيري ثانويه جاي ميگيرند. افزون بر اين، عاملها و متغيرهاي ديگري نيز در گرايش طرفداران فوتبال به خشونت و پرخاشگري ورزشي نقش دارند
كه برخي از آنها مانند مكانيسمهاي ارتباط با باشگاه مو رد علاقه، ارتباط با رسانههاي ورزشي و ارتباط اجتماعي و ورزشي خود طرفداران با يكديگر جزو عاملهايي محسوب ميشوند كه علاوه بر تأثيرگذاري بر جامعهپذيري ورزشي طرفداران، به اتفاق عاملهاي ديگر مانند سازگاري بين اهداف ورزشي و ابزارهاي تحقق آنها و رضايت از امكانات و تسهيلات ورزشگاه، عناصر كاركردي ساختار فعاليت طرفداران فوتبال را شكل ميبخشند. در نهايت اينكه، برخي عاملها مانند اهميت وحساسيت نتيجهي بازي، حركات و اعمال خشونتآميز و پرخاشجويانهي بازيكنان در هنگام برگزاري بازيها و كيفيت داوري تنها به صورت موردي و با توجه به وضعيت و شرايط حاكم بر بازيها بر ميزان خشونت و پرخاشگري ورزشي طرفداران تأثير ميگذارند.
- ارزيابي شما از وضعيت اجتماعي ورزش فوتبال در ايران چيست؟
ورزش فوتبال در ايران به مثابهي بخشي از يك نهاد مدرن كمتر از نيم قرن است كه به شكل رسمي فعاليت خود را آغاز كرده است اما در همين مدت كوتاه توانسته است نقش و جايگاه حائز اهميتي در پركردن اوقات فراغت مردم پيدا كند، به گونهاي كه به تدريج به عنوان ورزش اول كشور بين نوجوانان و جوانان رواج يافته و تماشاي مسابقات فوتبال نيز بين گروههاي مختلف جامعه از جذابيت و اهميت فراوان برخوردار شده است.
يكي از وجوه تمايز مهم ساخت اجتماعي و فرهنگي طرفداران فوتبال در ايران اين است كه بر خلاف ساير كشورها طرفداري از تيمهاي فوتبال از نظر اجتماعي تفكيك شده و قطبي نيست. هر چند طرفداري ازتيمهاي باشگاهي به طور عمده حول دو تيم باشگاهي پرسپوليس و استقلال شكل گرفته است، اما، طرفداران هر دو تيم را ميتوان در كليهي خانوادهها، محلات، طبقات و گروههاي مختلف اجتماعي ملاحظه كرد كه با تفاوت كمّي نه چندان قابل ملاحظهاي در كنار يكديگر قرار دارند. همين امر را ميتوان يكي از دلايل جامعهشناسانهي مهمي تلقي كرد كه سبب جلوگيري از شكلگيري تعارضهاي اجتماعي و فرهنگي جدي بين طرفداران فوتبال در شهر تهران و ساير شهرهاي ايران شده است. در واقع، بجز تفاوت درتيم مورد علاقه، متغير اجتماعي و فرهنگي مهم ديگري در تمايز طرفداران فوتبال از يكديگر به چشم نميخورد و طرفداران مذكور از نظر متغيرهاي فرهنگي، اجتماعي وحتا ورزشي تفاوتهاي معناداري با هم ندارند.
حتا تأثير متغير طبقهي اجتماعي و اقتصادي را در ايران نميتوان با همين تأثير در ديگر كشورها مانند انگلستان و ايتاليا يكسان پنداشت. دركشورهاي ياد شده، مفهوم طبقهي اجتماعي با توجه به ساختار اجتماعي و فرهنگي به مثابهي يك مقولهي هويت بخش، اهميتي فراوان در سلسله مراتب اجتماعي و تعيين سبك زندگي افراد دارد. اما در ايران طبقهي اجتماعي چه در ساختار كلي جامعه و چه بين طرفداران تيمهاي فوتبال بيشتر مفهومي عيني است و طبقات اجتماعي فاقد شبكهي ارتباطات اقتصادي و اجتماعي منسجم دروني و در عين حال متمايزكنندهي بيروني هستند. درواقع، فقدان عنصر آگاهي به منافع و سرنوشت مشترك و نيز عدم وجود يك ارتباط صنفي منسجم بين اعضاي هر طبقه سبب شده طبقه در ايران تنها به شكل يك مفهوم بالقوه شكل بگيرد وكمتر در عمل و به صورت بالفعل در روابط اجتماعي تجلي يابد.
- ورود ورزش فوتبال به ايران به مثابهي يك كالاي فرهنگي با مسايلي مواجه بوده كه زمينهي شكلگيري و بروز سوء كاركردها را فراهم ساخته است. ورزش فوتبال به عنوان يك كالاي فرهنگي شامل دو مجموعه عناصر مادي و غيرمادي است. هرچند كه عناصر مادي اين كالاي فرهنگي مانند توپ، لباس، كفش، زمين بازي و غيره درحد امكان تأمين و فراهم شده است،
اما در مورد عناصرغيرمادي آن مانند وجود يك سازمان بوروكراتيك با عملكرد عقلاني و پيروي از قواعد، مقررات و قوانين حاكم برآن كاستيهائي وجود دارد كه به تعبيري نشان از تأخر فرهنگي ( Cultural lag )دارد. بهعنوان مثال، در گذشته تغييرات پيدرپي رياست فدراسيون فوتبال و بعضا" هيئتهاي تابع آن بر عملكرد مطلوب و مستمر آن تأثير منفي گذاشته است.
همچنين، عليرغم اينكه بخشهاي مختلفي با عناوين گوناگون در حيطهي فرهنگي ورزش فعال هستند وحتا تيمهاي باشگاهي نيز ذيل عنوان باشگاه فرهنگي و ورزشي فعاليت ميكنند اما در مورد نحوهي رفتار تماشاگران و طرفداران فوتبال در ورزشگاهها تاكنون هيچ حركت جدي و قابل ملاحظهاي صورت نپذيرفته است وبه نظر ميرسد واژهي " فرهنگي" تنها نقش تزئيني و شعاري پيدا كرده است.