بخشی از مقاله


اثربخشي آموزش نوروفيدبک بر خلاقيت دانش آموزان مقطع ابتدايي شهر تهران : مطالعه موردي


چکيده
زمينه : کودکان به مثابة آينده سازان هر کشوري بايد بتوانند نقش آفريني نويني در فناوري و صنعت داشته باشند. با توجه به مطالعات مختلف مي توان از نوروفيدبک براي پرورش خلاقيت کودکان بهره برد. براين اساس نهادها و سازمان هاي مجري آموزش کودکان مي توانند اين آموزش را در برنامه هاي ويژه کودکان بگنجانند؛ چراکه کودکان با دريافت آموزش هاي لازم براي تفکر خلاق در سن مناسب ، مي توانند تا آخر عمر از آن بهرة فراواني ببرند.
هدف : مطالعة حاضر با هدف بررسي اثربخشي آموزش نوروفيدبک بر خلاقيت در دانش آموزان مقطع ابتدايي شهر تهران انجام شد.
روش : روش پژوهش شبه آزمايشي در قالب طرح پيش آزمون ، پس آزمون با گروه کنترل بود. به اين منظور شصت دانش آموز به شيوة هدفمند انتخاب شدند. در مرحله پيش آزمون تمام آزمودني ها با نوار مغزي کمي شده و آزمون هاي تفکر خلاق تورنس ارزيابي شدند و بر اساس نمره هاي همتاسازي در دو گروه سي نفره جايگزين شدند. يکي از گروه ها به تصادف گروه آزمايش و ديگري گروه کنترل در نظر گرفته شد. در اين مطالعه دانش آموزان گروه آزمايش بيست جلسه تحت آموزش نوروفيدبک قرار گرفتند و همزمان گروه کنترل هيچ آموزشي دريافت نکرد. پس از گذشت دو ماه ، تمام دانش آموزان با آزمون هاي تفکر خلاق تورنس ، فرم تصويري دوباره ارزيابي شدند. تحليل داده ها با نرم افزار اس پي اس اس ٢١ از طريق آزمون تحليل واريانس تک متغيره انجام شد.
يافته ها: يافته ها نشان داد، بين گروه آزمايش و کنترل در مؤلفه هاي سيالي ، انعطاف پذيري، ابتکار و خلاقيت کل تفاوت معناداري وجود دارد.
بحث ونتيجه گيري: با توجه به نتايج به دست آمده مي توان گفت نوروفيدبک بر خلاقيت دانش آموزان تأثير دارد؛ بنابراين ، از آموزش نوروفيدبک براي بالابردن خلاقيت در دانش آموزان مي توان استفاده کرد.
کليدواژه ها: آموزش نوروفيدبک ، خلاقيت ، انعطاف پذيري ، ابتکار، مقطع ابتدايي .
خلاقيت در کودکان و نوجوانان به معناي توليد خلاقانه و رفتار نوآورانه اي است که ممکن است به توليد محصولي جديد منجر شود. با خلاقيت مشکلات حل مي شود، آثار هنري و اختراعات توليد مي شوند و زندگي بهبود مي يابد (٢٠٠٢ ,Feldhusen). خلاقيت فرايندي است که از دوران کودکي آموخته مي شود و همراه با يادگيري از جهان اطراف و مهارت هاي موردنياز باعث بهبود کيفيت زندگي مي شود. خلاقيت در تعداد کمي از کودکان رشد مي کند
و به اوج مي رسد و باعث توليد خلاق در سطح بالا مي شود و در بقيه افراد بالاتر از سطح رفتارهاي سازشي قرار نمي گيرد (٢٠٠٢ ,Feldhusen). محققان ثابت ترين ويژگي هاي شخصيتي کارآفرينان را خلاقيت ، اعتمادبه نفس بالا، نياز به موفقيت و تحمل ابهام مي دانند (٢٠٠٦ ,Atsan &Gurol ). به طوري که شومپيتر١ کارآفرين را شخصي داراي خصوصيت تخريب گري خلاق مي داند که با تجاري سازي ، نوآوري و جا انداختن آن در محيطي که پيش تر فاقد آن بوده است ، تعادل را برهم مي زند (٢٠٠٦ ,Bart).
مطالعات در آموزش توسعة خلاقيت کودکان نشان مي دهد، کودکاني که در سن سه تا نه سالگي در معرض آموزش بازي ها و ورزش هاي خلاقانه قرار گرفتند در مراحل بعدي زندگي از موفقيت هاي بالاتري برخوردار شده اند و در محيط کار و زندگي اعتمادبه نفس بالاتر و ريسک پذيري بيشتري دارند. درواقع بازي ها، ورزش و ممارست در فعاليت ها مي توانند سطح خلاقيت و ريسک پذيري کودکان را بالا ببرند (٢٠٠٨ ,Pagona& Costas). در سال اول زندگي کودک ، مغز متشکل از تعداد زيادي سيناپس هاي عصبي است که اگر به طور مناسب تحريک و استفاده نشوند رو به انحطاط مي روند. از طرف ديگر، تحريک سيناپس هاي عصبي از راه مناسب مانند بازي ، يادگيري و تحريک عاطفي باعث عملکرد مطلوب مغز مي شوند. آموزش نوروفيدبک راه مؤثري براي تحريک مغز و جلوگيري از مرگ زودرس سيناپس هاست (٢٠٠٤ ,Hoffmann).

سؤالي که مطرح مي شود اين است که چگونه مي توان خلاقيت ١ را در دانش آموزان توسعه داد؟ براي پاسخ به اين مسئله صاحب نظران و پژوهشگران مانند پريا٢ (٢٠٠٧)، فايفر٣، اوبرمن - پتکا٤ و جگر٥ (٢٠٠٨)، گيب ٦ (٢٠٠٦)، هنري ٧ (٢٠٠٥) از شيوه هاي مختلفي استفاده کرده اند (٢٠١٠ ,Heilbrunn). نوروفيدبک ٨ يکي از روش هاي جديد توسعة خلاقيت است .
نوروفيدبک شکلي از مداخله هاي رفتاري است که با هدف بهبود مهارت ها درزمينه فعاليت هاي هوشي و مغزي به کار مي رود (٢٠٠٧ ,Strehl &Heinrich, Gevensleben, ).

آموزش نوروفيدبک از طريق ترغيب کودک به انجام بازي ويدئويي (تنها به وسيله مغزش ) با استفاده از اطلاعات فراهم شده به وسيله امواج مغزي و از طريق الکترودهاي متصل به سر اجرا مي شود. در اين روش از دست هيچ استفاده اي نمي شود و هيچ صفحه فرماني هم وجود ندارد.
حين انجام بازي امواج مغزي کودک به وسيله تقويت کننده ١ و رايانه کنترل مي شود که علامت ها را پردازش مي کند و بازخورد مناسب ارائه مي دهد. مغز به تدريج به نشانه هاي بازخورد مداوم پاسخ مي دهد و تغييراتي را پديد مي آورد که در نتيجة آن عملکرد شناختي ، توجه و خودکنترلي بهبود مي يابد ( Gevensleben, Holl, Albrecht, Schlamp, Kratz et ٢٠٠٩ ,.al). ازاين رو، نتايج مطالعات نشان مي دهد، نوروفيدبک مي تواند به منزلة ابزاري قدرتمند در تحقيق هايي به کار رود که به ارتباط انطباق عصبي با فرايند شناختي نياز دارد. به عنوان مثال ، يافته ها نشان مي دهد که جي بي اي ٢ پيشرفته براي انطباق بيشتر در پشتيباني اطلاعات ذخيره شده در حافظه کوتاه مدت و بلندمدت مؤثر است (٢٠١٠ ,Hommel &Keizer, Verment, )؛ بنابراين ، دليل استفاده از نوروفيدبک براي تقويت خلاقيت دانش آموزان اين است که آنان
قدرت تفکر خلاق ، ابتکار عمل و انگيزه اي قوي براي يادگيري داشته باشند و به موضوعات گوناگون علاقه مند شوند (٢٠٠٦ ,Lobler). از ويژگي هاي ممتاز تفکر، خلاقيت يا آفرينندگي است . در سال هاي گذشته در محافل پژوهشي و تربيتي مفهوم خلاقيت و آفرينندگي به بحث وبررسي فراوان گذاشته شده است . بي ترديد پرورش خلاقيت يکي از مهم ترين اهداف نظام آموزشي است . خلاقيت به وسيله صاحب نظران مختلف به شکل هاي گوناگوني تعريف شده است که در بسياري از موارد متشابه و در برخي موارد نيز متفاوت است . درواقع ، مي توان گفت هنوز اتفاق نظر جامع ومانع در تعريف اين مفهوم وجود ندارد. اين تعريف ها به محوريت ويژگي موردنظر صاحب نظران (شخص خلاق ، فرآيند، محصول و ...) بستگي دارد و به اشکال مختلف تعريف شده است که برخي از آن ها به شرح زير است . خلاقيت ، ايجاد محصولات جديد يا کيفيت جديد، ايجاد روش هاي جديد براي توليد، ورود به بازار جديد، ايجاد منبع جديد از ذخيره يا ايجاد سازمان يا ساختار جديد در تجارت است . خلاقيت رفتاري است که کارآفريني و جهت گيري آن را در برمي گيرد. دروسکر١ ادعا مي کند خلاقيت ابزار اصلي کارآفريني است (٢٠٠٦ ,Atsan &Gurol ). سانتروک ٢ (٢٠٠٤) خلاقيت را توانايي انديشيدن درباره امور به راه هاي تازه و غيرمعمول و رسيدن به راه حل هاي منحصربه فرد براي مسائل مي داند.
خلاقيت توليد ايده يا محصولي نو و مبتکرانه است که در برهه اي از زمان براي خالق يا براي شخص ديگري رضايت بخش باشد؛ بنابراين ، حتي اگر اين ايده يا محصول را قبلا شخص ديگري کشف کرده باشد يا آن را نو و مبتکرانه محسوب نکنند باز خلاقيت وجود دارد .(Renzulli, 1986)
به عقيدة تورنس ٣ (١٩٨٨) تفکر خلاق فرايند درک مشکلات ، مسائل ، کمبود اطلاعات و عوامل جاافتاده ، حدس زدن و فرضيه ساختن در مورد اين کمبودها، ارزيابي و آزمون فرضيه ها و حدس ها، اصلاح و ارزيابي مجدد آن ها و بالاخره ارائه نتايج است . خلاقيت توليد ايده هاي جديد مفيد در همة زمينه هاست . رانکو تأکيد دارد که خلاقيت به هيچ عنوان تنها حل مسئله نيست . تفکر خلاق مي تواند به هنگام حل مسئله کمک کننده باشد. حل مسئله فعاليتي عيني تر از خلاقيت است و هدف عيني و بيروني و مشخص تري دارد ولي تفکر خلاق ، تفکري تازه ، مستقل و جامعه پسند است و بيشتر جنبه شخصي دارد و به شهود و تحليل وابسته است
.(Runco, Millar, Acar& Cramond, 2010)
تورنس و راکستاين ٤ (١٩٨٨) خلاقيت فردي را روند حساس شدن يا آگاه شدن از مسائل ، کمبودهايي مي دانند که براي آن هيچ راه حل آموخته شده اي وجود ندارد؛ بنابراين ، بايد اطلاعات موجود در حافظه و جهان خارج را در هم آميخت و مشکلات و عناصر مفقود را مشخص کرد و به دنبال راه حل بود يا راه حل ها را حدس زد و به طور مکرر آن ها را آزمايش کرد تا به نتيجه رسيد (٢٠٠٣ ,Morrison and Johnston).
عملکرد نيمکره هاي مغز١ نشان مي دهد که دونيمة نامشابه مغز کارکردهاي کم وبيش متفاوتي دارند. بنا به پژوهش هاي انجام شده ، وقتي فرد مشغول تحليل منطقي و تفکر کلامي است نيمکره چپ مغز مسلط مي شود و وقتي فرد مشغول تجسم فضايي و ساير فرآيندهاي ذهني شامل کارکردهاي غيرکلامي مي شود، نيمکره راست مسلط مي شود. تا چندي پيش هنوز وظايف مختلف و اختصاصي دو نيمکره مغز درک نشده بود. مطالعاتي که با افراد دوپاره مخ صورت گرفته ، تفاوت هاي چشمگيري را در کارکرد فرآيندهاي عالي ذهني ٢ و دو نيمکرة مخ
به روشني نمايان ساخته است . عملکرد اختصاصي يا ترکيبي نيمکره هاي مغز در برخي فعاليت هاي ذهني مثل خلاقيت همواره يکي از مباحث پيچيده و درعين حال جالب توجه متخصصان حوزه علوم رفتاري ازجمله روان شناسان ، عصب شناسان و... بوده است . تحقيق هاي آزمايشگاهي اورنستين ٣ (١٩٧٢) نشان داد که موج نگاره هاي الکتريکي مغز٤، حين انجام تکليف کلامي مؤيد افزايش فعاليت الکتريکي نيمکرة چپ است . درحالي که هنگام انجام تکليف فضايي فعاليت الکتريکي نيمکرة راست افزايش مي يابد. نيمکرة چپ فرمانرواي توانائي
ما در بخش کلامي و محاسبات رياضي است . فرض کلي براين است که سمت چپ مغز اطلاعات را به طور خطي ، منطقي ، تحليلي و متوالي پردازش مي کند و در اساس با اطلاعات شفاهي مثل گفتار، خواندن ، نوشتن و محاسبه سروکار دارد، همچنين بر جزئيات تمرکز دارد و در درک تفاوت ها غالب است . نيمکرة راست اطلاعات را به صورت غيرخطي ، از طريق درک مستقيم (شهود) و به طور همزمان پردازش مي کند و با اطلاعات تصويري ، شنوايي ، عصبي و عاطفي مثل موسيقي ، فعاليت هاي هنري ، تصويرسازي ذهني ١، رؤيا و درک طرح هاي غامض هندسي سروکار دارد و ادراکات آن کل نگر٢ است ؛ همچنين از حسي بسيار پيشرفته براي ادراک فضايي و طرح ها برخوردار است (اتکينسون و اتکينسون و هليگارد ١٩٨٣ ص ٩١ و ٩٢). تفکر خلاق در عمل مي تواند در هر دو نيمکرة مغز دخيل باشد چراکه فرد خلاق ايده آل کسي است که بتواند وظايف اختصاصي هر دو نيمکرة راست و چپ را به نحوي مکمل ادغام و از آن استفاده کند. بااين حال ، اگر در پي پاسخي مشخص تر باشيم بر اساس شواهد موجود که از مقدار زيادي از اطلاعات روان سنجي مربوط به بزرگ سالان عادي به دست آمده است ، اين افراد در به کارگيري وظايف مغزي نيمکرة راست تخصص دارند و در انواع آزمون هاي تفکر خلاق تقريبا بدون استثناء از افرادي پيشي مي گيرند که شيوة ادغام تفکر دو نيمکره را به کار مي برند (١٩٨٦,Goff &Torrance ). ديدگاه هايي که تفاوت هاي فردي در سبک هاي شناختي و توانائي هاي ذهني را بر اساس کارکردهاي اختصاصي نيمکره هاي مغز تبيين مي کند به اندازة کافي جذاب به نظر مي رسند؛ اما
واقعيت اين است که اين فرضيه ها بيشتر بر حدس و گمان متکي هستند تا شواهد تجربي (براهني و همکاران ، ١٣٦٦، ص ٩٢). از مشهورترين نظريه ها درزمينه ٔ ارتباط عملکرد نيمکره ها و بخش هاي خاص مغز با تفکر و عملکرد خلاق ، نظريه هرمان ٣ است . نظرية او به مفهوم «تسلط مغز» مشهور است . وي ساختمان مغز را به چهار قسمت اي - بي - سي - دي ٤ تقسيم کرد و اعتقاد داشت افراد به يک اندازه و به يک شيوه از نيمکره ها و قسمت هاي چهارگانه مغز استفاده نمي کنند. افراد نيمکره هاي مغز مسلط و غالب دارند که شامل فعاليت هاي خاص حسي ، حرکتي ، تحليلي و... است ؛ اما در مورد تفکر و عملکرد خلاق نمي توان از نيمکره اي
خاص صحبت کرد. به نظر او هيچ يک از قسمت هاي مغز به تنهايي کامل و خلاقانه عمل نمي کند بلکه اين نقش مربوط به تمامي مغز است مگر هنگامي که با ورودي از ديگر قسمت ها، تحريک يا حمايت شود (قاسم زاده ، ١٣٨٣، ص ٣٠).
شواهد فرهنگي نشان مي دهد که تا قبل از دهة نود ميلادي افراد براي ارتقاء خلاقيت از روش هاي مختلفي استفاده مي کردند. ککوله ١ (١٨٩٦) شيميدان معتقد بود که از نمايش تصاوير قبل از خواب براي ترويج خلاقيت مي توان استفاده کرد و اين زمينه اي براي بررسي تأثير تصاوير قبل از خواب و القاء خلاقيت بود. در سال ١٩٢٠ م . وردندنک ٢ استفاده از تصاوير خلاقانه را قبل از خواب توصيه مي کرد و هنرمندان از خواب زداها براي ايجاد طبع شاعرانه استفاده مي کردند و نويسندگان براي افزايش خلاقيت از داروهاي روان گردان استفاده مي کردند. تاريخچة استفاده از نوروفيدبک به دهه ١٩٧٠ م . بازمي گردد. ارائه نتايج اوليه مبني بر اينکه بيوفيدبک مي تواند به تغييراتي در فعاليت قشر مغز منجر شود و اين تعديل ها به بهبودهاي ملموسي در رفتار و کارکرد منجر مي شوند (٢٠٠٥ ,Hammond).
طبق مطالعات انجام شده از نوروفيدبک دو استفادة مهم در بررسي هاي روان شناختي براي دسترسي به عملکرد مغزي کشف شده است که برابر با ناهشيار فرويدي است . يکي امکان دست يابي به بخش هاي اسرارآميزي که رؤياها، خلاقيت و الهام را تبيين مي کرد و ديگري تهيه و تدوين پيشنهادهايي براي بازسازي برنامه هاي بد در ناهشيار. مطالعات جانگ روي سيستم عصبي در ابتداي قرن بيستم اولين پايه هاي فيزيولوژيکي شاهد بر وجود ناهشيار فرويدي را کشف کرد (٢٠٠٦ ,Larsen).
نوروفيدبک در موارد اصلاح نواقص پاتولوژيکي و شرايطي که مغز به درستي عمل نمي کند، مي تواند کاربرد داشته باشد. به علاوه حتي در موارد بهنجار نيز براي افزايش کارايي مغزي از آن استفاده مي شود (٢٠٠٦ ,Wilson, Peper& Moss). نوروفيدبک مي تواند به افزايش تمرکز، کاهش تکانش گري ، بهبود کنترل هيجاني ، افزايش ظرفيت تحمل حجم کارها در دورة طولاني زمان ، بهبود دوره هاي خستگي رواني و کاهش زمان آن ها، افزايش تحمل ناکامي و درنهايت افزايش عزت نفس و کارايي فرد در موقعيت هاي فردي ، اجتماعي و شغلي منجر شود. شواهد باليني نيز حاکي از اثربخشي نوروفيدبک در اختلالات سوءمصرف مواد، اختلال دل بستگي ، افسردگي ، اختلال خواب ، بدکنشي سيستم ايمني (٢٠٠٥ ,Hammond)، اضطراب ، اختلال توجه و بيش فعالي بوده است .(Hammond,2006)
ورنون و همکارانش گزارش کرده اند، افراد سالم مي توانند ضرب آهنگ فعاليت هاي حسي حرکتي خود را با مهار امواج تتا و بتا افزايش دهند که بعد از آموزش نوروفيدبک بهبود معناداري در کارکرد حافظه ايجاد مي کند ( .Gruzelier &Raymond, Sajid, Parkinson .(2005
همچنين نتايج تحقيق هاي بعدي نشان مي دهد، آموزش نوروفيدبک کارکردي براي تغيير فعاليت هاي مغز در افراد بيمار و جوامع سالم است . ورنون (٢٠٠٥) و ورنون وگروزلير (٢٠٠٨) معتقدند که از آموزش نوروفيدبک مي توان به منظور ارتقاء طيف وسيعي از مهارت ها ازجمله عملکرد ورزشي ، توانايي شناختي ، خلاقيت و عملکرد هنري در افراد سالم استفاده کرد (٢٠٠٩.Dempster& Vernon). همچنين نوروفيدبک در بالا بردن سطح عملکرد مطلوب هنرمندان موسيقي و افزايش خلاقيت آنان (٢٠٠٣,Egner& Gruzelier)، افزايش عملکرد هنرمندان حرکات موزون و بهبود نتايج مسابقه هاي رقص باله ( ,Raymond, Sajid
٢٠٠٥ ,Parkinson, Gruzelier) مؤثر است . آموزش نوروفيدبک باعث افزايش توجه (٢٠٠١,Egner& Gruzelier)، بهبود حافظه ، توسعه مهارت هاي جراحي ( ,Ros, Moseley٢٠٠٩ ,Gruzelier &Bloom, Benjamin, Parkinson )، افزايش سطح عملکرد و توانايي هاي شرکت کنندگان (٢٠١٠ ,Keizer, Verment& Hommel) و بهبود عملکرد هنرمندان (٢٠٠٥,Gruzelier) شده است .



روش پژوهش
ازآنجاکه هدف پژوهش بررسي آموزش نوروفيدبک بر خلاقيت دانش آموزان است ، پژوهش حاضر شبه آزمايشي و از نوع پيش آزمون -پس آزمون است . در اين پژوهش روش تحقيق آزمايشي با انتساب گروه کنترل با طرح پيش آزمون –پس آزمون براي اجراي آزمايش نوروفيدبک به کار گرفته مي شود. به دليل استفاده از ابزارهاي ارزيابي خلاقيت ، از نوع آزمون هاي رواني -تربيتي و تحليل شواهد آزمايشي مبتني بر تفسير کمي ، اين پژوهش از نوع ترکيبي است .
جامعة اين تحقيق دانش آموزان مقطع ابتدايي مدارس مناطق يک ، دو و چهار شهر تهران در سال تحصيلي ١٣٩١-١٣٩٠ هستند که اين مدارس طرف قرارداد با مرکز اعصاب و روان آتيه بودند. از بين آن ها شصت نفر با نمونه گيري هدفمند انتخاب شدند که پس از انجام آزمون تعيين سطح بهرة هوشي ١ و گرفتن نوار مغزي کمي ٢ به طور تصادفي به دو گروه آزمايش (تحت آموزش نوروفيدبک با پروتکل بتا، حسي - حرکتي و افزايش برانگيختگي طي بيست جلسه ) و گروه کنترل تقسيم شدند. قبل از اجراي نوروفيدبک در جلسة اول و در پايان جلسة آخر، آزمون تفکر خلاق تورنس فرم تصويري ٣ انجام شد و نتايج به دست آمده در پيش آزمون و پس آزمون ، گروه آزمايش و کنترل ، با استفاده از نرم افزار اس پي اس اس ٤٢١ با تجزيه وتحليل واريانس تک متغيري ٥ تحليل شد.
آزمون خلاقيت تصويري فرم ب ، يکي از مجموعه آزمون هاي تفکر خلاق تورنس است که در سال ١٩٧٤ م . توسط شرکت انتشاراتي «پرسنل » منتشر شد. اشکال تصويري آزمون هاي تفکر خلاق تورنس ، مستلزم پاسخ هايي است که به طور عمده ماهيت ترسيمي يا تجسمي دارد و از سطح کودکستان تا سطوح پس از دبيرستان توصيه شده است . اين آزمون مي تواند خلاقيت را بر مبناي انعطاف پذيري ، ابتکار، بسط دادن و سيالي براي هر تصوير کامل شده بسنجد.
پايايي بازآزمايي در نمونة ايراني : تورنس در راهنماي نمره گذاري اظهار کرده است که براي به دست آوردن پايايي بازآزمايي نمونة بيست تا چهل نفره فاصله زماني يک هفته يا بيشتر کفايت مي کند. اعتبار اين ابزار در ايران نشان مي دهد که ضريب پايايي کل براي آزمون هاي تفکر خلاق تورنس فرم ب تصويري ٠.٨٠ است (پيرخائفي ١٣٧٣).
متغير مستقل ، بخش اساسي اين پژوهش به نام آزمايش نوروفيدبک بر روي آن دسته از کودکاني که نوار مغزي کمي گرفته بودند و ازنظر بهره هوشي نيز در محدوده بهنجار قرار داشتند پس از انجام پيش آزمون هاي خلاقيت و هنگامي که دانش آموزان خود را براي ورود به
دوره آزمايش آماده ساختند در محل کارگاه ارتقاء عملکرد شروع شد. آموزش نوروفيدبک با استفاده از دستگاه پروکومپ ١٢ محصول شرکت تاوت فناوري ٢طي دوره اي دوماهه ، هفته اي سه جلسه در بعدازظهر برگزار شد. شرکت کنندگان در اتاقي آرام روي صندلي نشستند و در ده جلسة اول که با پروتکل اس ام آر٣ آموزش داده شد الکترودها در نواحي سي ٣- سي ٤ يا سي زد٤ قرار گرفتند. در ده جلسه بعدي با پروتکل بتا و در نواحي
اف زد يا اف ٣-اف ٥٤ الکترودها بر روي سر وصل شدند و يک الکترود (الکترود ارت ) نيز به گوش وصل شد. برنامة آموزشي از طريق صفحه رايانه اي که در مقابل کودک قرار داشت به صورت بازي هاي رايانه اي ارائه شد. با اين تفاوت که تنها ذهن و مغز کودک است که بازي را انجام مي داد و نه دستان او. با تکرار و تمرين بازي ها، مغز ياد مي گيرد براي رسيدن به بهترين نتيجه چه کار کند؛ اين کار به تنظيم امواج و فعاليت هاي مغز مي انجامد. به عبارت ديگر، برنامة کار نوروفيدبک شرطي سازي عاملي (٢٠٠٣ ,Gruzelier &Egne ) در طول آموزش نوروفيدبک است ، افراد با توجه به سطح امواج مغزي خود براي رسيدن به عملکرد مؤثرتر آموزش مي يابند و فرکانس هاي مغز که در مواردي کاهش يافته اند را مي تواند افزايش داد (٢٠٠٥ ,Johnstone &Gunkelman ). به طوري که اطلاعات امواج مغزي توسط رايانه تفسير مي شود و قدرت هر يک از امواج توسط رايانه به آزمونگر ارائه مي شود تا بتواند سطح امواج را افزايش يا کاهش دهد. آموزش هاي لازم ديداري و شنيداري رايانه اي به صورت نمايش قايق مسابقه ، کارتن يا جورچين ١ ارائه مي شود. آموزش نوروفيدبک حدود سي تا شصت دقيقه از طريق بازخورد ديداري -شنيداري صورت مي گيرد. البته در اولين جلسه آموزش هاي لازم به کودک و خانواده ارائه شد و سپس وضعيت امواج در نقاط مختلف سر سنجيده شد تا با امواج معيار مقايسه شود. همچنين در آغاز هر جلسه آموزش ، از مراجعان نوار مغزي گرفته شد و سطح آستانه شرکت کنندگان (حدود دو تا پنج دقيقه اول ) سنجيده شد تا بر اساس آن ، سطح آستانة مهار و پاداش تعيين شود. دامنة سطح آستانه بين ٠.٥ تا يک ميکرو ولت پايين تر يا بالاتر از معيار براي پاداش يا مهار در نظر گرفته مي شود. هنگامي که آستانه به بيشتر از ٦٠% رسيد، پاداش دريافت مي کند و هنگامي که پايين تر از ٣٠% سطح تعريف شود، مهار بازي صورت مي گيرد. پاداش توسط سيگنال صوتي يا تصويري ثبت و ارائه مي شود. هنگامي که شرکت کنندگان به طور مداوم به اهداف تعريف شده دست پيدا کنند، بازخوردي همانند تغيير
در روشنايي ، اندازه يا سرعت اشياء در نمايشگر رايانه دريافت مي کنند که نمره هاي پاداشي توسط يک سيگنال صوتي و تصويري نمايش داده مي شود. هنگامي که قدرت مهاري کودک بيش ازحد باشد، تصاوير در حال حرکت متوقف و به صورت سياه وسفيد نمايش داده مي شود و استراحتي کوتاه مدت براي کودک مهيا مي کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید