بخشی از مقاله
اصول معماري در شکل گيري عرصه عمومي
چکيده
عرصه عمومي بخشي از زندگي اجتماعي انسان است که از درون آن طي فرآيندي از گفتگوي آزاد و برابر، مبتني بر استدلال عقلاني، عقيده عمومي به عنوان يک واقعيت مشترک شکل ميگيرد. بستر شکلگيري اين عقيده عمومي فضاهاي عمومي و مشترک است . گرچه اين فضاها پراکنده و از هم جدا هستند، يک کل را به نام عرصه عمومي تشکيل ميدهند. از ديدگاه برخي از نظريه پردازان ، فضاي عمومي باز نمود مکاني از عرصه عمومي است و معماري باز نمود کالبدي اين فضاي عمومي، قالبي براي تعاملات اجتماعي شهروندان ميباشد. هدفاز اين تحقيق يافتن راهکارهايي براي خلق بناهايي کاراتر در راستاي رسالت معماري است . در اينجا نه تنها فرم معماري به طور غير مستقيم در جهت ايجاد افکار عمومي مي باشد، فضاهاي منعطف داخلي نيز در اين راستا قدم بر ميدارد. در ابتدا به تشريح مفاهيم عرصه عمومي و فضاي عمومي و بررسي مفاهيم پايه در طراحي ساختمانها با رويکرد اجتماعي- فرهنگي پرداخته ميشود و راهکارهايي جهت ارتقاء کيفيت آنها ارائه ميدهيم و بيان ميشود، در نبود شرايط شکلگيري عرصههاي عمومي، فضاهاي عمومي کالبدي نقشي موثر در جهت بالابردن سطح تعاملات جامعه ايفا ميکنند . در انتها به تحليل و مقايسه تطبيقي، بناهاي تالار شهر، مجتمع تجاري گلستان ، موزه دفاع مقدس و پارک گفتگو و با توجه به زمان احداث آنها و پذيرشاين اصل که هر نسلي احتياج دارد که نهادهاي عمومي خود را بازآفريني کند و نهادهاي عمومي جديدي ايجاد نمايد ، ميپردازيم . در اين پژوهش از روش توصيفي -تحليلي بهرهگرفته شده است که ضمن جمعآوري اطلاعات به صورت مطالعات ميداني و کتابخانهاي و با تحليل دادههاي حاصل از پرسشنامهها، به تجزيه و تحليل موضوع پرداخته شده است . يافتههاي پژوهش نشان ميدهد، توجه به اصول طراحي بناهاي عمومي در افزايش ميزان جذب جمعيت و مدت زمان استفاده در فضاي باز، نقش بارزي داشته است .
واژه هاي کليدي: عرصهعمومي، فضايعمومي، معماري، فرهنگ ، الگوهاي رفتاري ، معماري عمومي نوين .
مقدمه
عرصه عمومي ٢ مجموعهاي از فضاهاي مادي و نهادي، به صورت فراگير است که در آن اعضاي جامعه گردهم آمده ، تجربياتي را به صورت مشترک کسب ميکنند[ ٣]. بعد مادي مرتبط به فضاي عمومي و در مقياس خردتر معماري و بعد نهادينه شده مربوط به رويکرد سازماني و تبادل افکار ميشود. در هردو بعد توليد افکار شرط اصلي ايجاد عرصه عمومي ميباشد. بدين معني که هر جامعهاي، عرصه عمومي نيست ، بلکه بخشي از جامعه وقتي در گفتوگوي برابر براي امر عمومي وارد ميشوند، عرصه عمومي شکل ميگير د[١]. عرصه عمومي «مهمترين بخش از شهرکها و شهرهاي ما است . جايي است که بيشترين اندازه از تماس و تعامل انسان ها، روي ميدهد»[٢].
با پيشرفت علم و تکنولوژي و ايجاد عرصههاي عمومي نوين که مربوط به مسائلي مانند گردش اطلاعات ميشود، نوع نگرش افراد به عنوان بازيگران اصلي اين عرصه تغيير کرده است . با تغيير معناي زندگي و به دنبال آن دگرگوني ساختاري عرصههاي عمومي، در معماري فضاهاي عمومي، براي پاسخگويي به الگوهاي رفتاري پويا و نيازهاي اجتماعي، اصول طراحي فضاهاي عمومي نياز به بازنگري دارند.
براي خلق بناهايي در جهت شکلگيري عرصه عمومي ، بايد هردو بعد مادي و نهادينه شده توامان تقويت شود. در معماري عمومي شهري اگر تنها به بعد مادي بدون مدنظر قراردادن بعد سازماني و نهادينه شده ، پرداخته شود، نبايد انتظار عملکردي شايسته از بنا داشت ، لازم به ذکر است وقوع کامل اين بعد، خارج از رسالت معماري ميباشد و به ديگر شاخص هاي اجتماع ، بازميگردد.
اين تحقيق به دنبال يافتن اصولي براي معماري شهري است که شکلگيري عرصه عمومي را به مفهوم عام آن تسهيل کند. بسياري از بناهاي عمومي تنها در راستاي بعد عملکردي، ايفاي نقش ميکنند و به نوعي به شهر بي تفاوت ميباشند. به عبارت ديگر از تمام پتانسيلهاي عرصه عمومي بهره گرفته نشدهاست و در زمان حال به کالبد نگريسته شده است .
بعد مادي عرصه عمومي از دو رکن مکان و کالبد تشکيل يافته - است . توجه توامان به اين دو رکن گامي موثر در جهت عرصه عمومي پويا ميباشد، بدين معنا که محوطه ساختمانهاي عمومي به عنوان جزيي از عرصه عمومي بايد با بنا و فضاي شهر در فرم و معنا، ارتباط قوي برقرار کرده و نقش خود به عنوان ارتباط دهنده را به درستي ايفا کند.
همانطور که بيان ميشود، شکلگيري عرصه عمومي در ايران به دليل پارهاي از مسائل اجتماعي و فرهنگي با مشکل روبروست . با اين زمينه در اين مقاله ، چهار بناي عمومي شهري، تجزيه و تحليل مي - گردد. ساختار پژوهش مبتني بر برآورد ميزان جذب جمعيت ، رضايت و مدت زمان سپري کردن در فضاي باز، بناهاي عمومي شهر و کشف معيارهاي اثرگذار برآن است . بدين منظور در بخش اول مقاله ، با مرور مباني نظري، ابعاد مختلف آن بررسي ميشود. سپس در بخش بعدي، شهرسازی نحوه آزمون الگوي نظري در مجموعههاي عمومي شهري تشريح مي - شود. در ادامه ، بر اساس تحليل دادهها، نتيجه پژوهش حاصل ميگردد.
در تحقيق پيشرو به دنبال پاسخگوي به اين سوالات هستيم که : به چه طريقي ميتوان بناهايي کارا در عرصه عمومي ايجاد کرد؟
.ويژگيهاي کيفي اين بناها چه ميباشند؟. فرضيه مطرح شده بدين شرح است که طراحي بر مبناي اصول کيفي در شکلگيري عرصه عمومي، تاثير قابل توجهي در افزايش جمعيت و سطح تعاملات اجتماعي دارند.
پيشينه پژوهش
در انديشه اجتماعي و سياسي سه جريان شناخته شدهاند که ارائه دهنده مفاهيم عرصه عمومياند (بن حبيب ، ١٩٩٢) اين جريانات مرتبط با آثار يورگن هابرماس (Jurgen Habermas)، هانا آرنت و سنت ليبرال ميشوند . بنا به اعتقاد هانا آرنت ، واژه عمومي دو معناي مرتبط با هم دارد. معناي اول درباره حضور در برابر ديگران است که پايه و اساس واقعيت عيني را تشکيل ميدهد. لذا واژه عمومي به ترتيب زير تعريف ميشود: هر آنچه در بين عموم و توسط همگان درباره فرد قابل ديدن و شنيدن است و بيشترين شهرت ممکن را براي فرد داراست . دومين معني واژه عمومي به جهان اشاره دارد «به اين ترتيب که آن جهان بين همه ما مشترک بوده و از مکانهايي که تحت ماکيت خصوصي ماست متمايز است [٣].
براساس مفهوم سازي هابرماس ، عرصه عمومي ٣ بخشي از زندگي اجتماعي انسان است که از درون آن طي فرآيند گفتگوي آزاد و برابر، مبتني بر استدلال عقلاني، در مورد اموري که با عموم پيوند ميخورد، واقعيتي شکل ميگيرد که ميتوان نام عقيده عمومي (افکار عمومي) را بر آن نهاد. وي نشان ميدهد که اين عقيده عمومي در فضاهايي عمومي و مشترک شکل ميگيرد. اين فضاها پراکنده و از هم جدا هستند، اما يک کل به نام عرصه عمومي را تشکيل ميدهند[١]. در عرصه عمومي افراد در وضعيتي آزاد، دور از تحميلها و اجبارها، امر عمومي را مورد بحث و نظريات يکديگر را مورد ارزيابي قرار ميدهند، و بدينوسيله ، امکان رسيدن به يک توافق جمعي واقعي را به حداکثر مي - رساند[١]. هابرماس بر عرصه عمومي نهادينه شده و نه مادي تمرکز داشته در حاليکه آرنت متوجه جهان مادي و نه نهادهاست . براي هابرماس نهاد ضروري عرصه عمومي روزنامهنگاري بود، علاقه او اين بود که بفهمد چگونه افکار عمومي در جامعه مدرن توسط رسانههاي عمومي شکل ميگيرد و چگونه اين فرآيند از حالت رو در رو و مناظره عقلاني و منتقدانه دور شده است . به عبارت ديگر تأکيد را از فضاي عمومي برداشته و بر عرصه عمومي صحه ميگذارد[٣]. به اعتقاد وي، اين رسانههايعمومي از سازمانهايي که اطلاعرساني در آن به وقوع مييابد مثل خبرنامهها، نشريات و نيز نهادهايي مانند پارلمان و فضاهاي عمومي از اين دست که در آن مباحثات سياسي و اجتماعي رخ ميدهد، تشکيل ميشود . در حال حاضر برخي از صاحبنظران ، البته با ضعف و شدت اينترنت را از مصاديق عرصه عمومي و گاه احياگر آن ميدانند. انسان گفتوگوگر هابرماس ، در دنياي مدرن ، و به بياني دقيقتر در وضعيت مدرن ، تنها در عرصهعمومي، امکان آشکار کردن هستي خود را دارد[١].
از نظريهپردازان ليبرال در اين حوضه ميتوان به چارلز تيلور(Charles Taylor) اشاره کرد. منظور وي از عرصه عمومي فضايي مشترک است که در آن اعضاء جامعه از طريق واسطههاي گوناگون من جمله رسانههاي چاپي، الکترونيک و تماسهاي رو در رو گردهم مي - آيند و موضوعاتي که قابل توجه و علاقه مشترک است به بحث مي - گذارد و بدين ترتيب ذهنيتي مشترک درباره آن موضوعات را شکل ميدهد. اما مشخص است که بازيگراني که در عرصه عمومي قرار مي - گيرند، افکار و انگيزههاي خود را نه فقط از درون عرصههاي عمومي بلکه از انواع عرصههاي خصوصي و نيمهخصوصي که در آنها قرار دارند نيز ميگيرد، اين محدوديت را تيلور قبول دارد زيرا همان طور که خود او معترف است استدلال وي از نوع ايدهعال و آرماني بوده و از واقعيت و عمل ميتواند بسيار دور باشد[ ٣].
معماري و عرصه عمومي
معماري تجلي نياز انسان به سرپناه بوده است و به سرعت تبديل به شيوه بيان و انعکاس مهارتهاي فني و اهداف و خواسته هاي معنوي و اجتماعي او گرديده است . معماري بازتاب عميق باورهاي پيچيده انسانها و جوامع است [٤].
ساختمانها( به عنوان محصول معماري) به طرق مختلف به فضاهاي عمومي شهر ارزش و اعتبار ميدهند: خط آسمان آن را تعريف ميکنند، چشم را تحريک وتشويق به مشاهده و جستجو مي کنند و به تقاطع ها و محل تلاقي خيابان ها هويت مي بخشند. حتي در پايين ترين سطح ، طريقهاي که جزييات ساختمانها(مانند کف سازي، نردهها، مجسمه ها، تزيينات ، مبلمان شهري و علائم و نشانه ها) معماري را به مقياس انساني نزديک و قابل لمس مي کند، تاثير بسزايي در منظر خيابان مي گذارد. ساختمانها هم چون اشيايي منفرد و منزوي طراحي ميشوند تا المانهايي که فضاي عمومي را محصور کرده و به آنها شکل مي دهد. مادامي که ساختمانها به فضاهاي عمومي بها مي دهند، در واقع شهروندان را تشويق به ديدن ، گفتگو و ملاقات با يکديگر مي کنند. اين گونه است که ساختمانها بعدانساني به شهر ميبخشند.
ساختمانها علاوه بر اينکه زندگي عمومي را در بر ميگيرند به نيازها مشخص کاربرانشان پاسخ مي دهند[٤]. ساختمانها تنها يک نياز اوليه و ضروري نيستند، بلکه زيرساخت و شالوده اصلي زندگي ما را در شهرها به وجود مي آورند[٤].
براي شرح اين رويکرد به ارائه نمونههايي در بيان ريچارد راجرز(Richard Rogers) ميپردازيم :«در مقياسي بسيار بزرگ ، ما در مسابقه طراحي يک تالاربزرگ همايش در قلب توکيو شرکت کرديم .
اين پروژه به خوبي نشان مي دهد که چگونه توجه به محدودههاي فراتر شهرسازی از محدوده سايت طراحي مي تواند شکلهاي جديدي از فضاهاي عمومي و گونه هاي جديدي از معماري را به وجود آورد. طبق دستورالعمل مسابقه ، طرح مي بايست سه تالار عظيم همايش را در خود جاي مي داد، بنابراين ما در وهله اول تاثير ايجاد اين مرکز عظيم را روي سايتي که به اندازه کافي پرترافيک و شلوغ بود بررسي کرديم و به اين نتيجه رسيديم که بيش از آن که نياز به احداث ساختمان در طبقه همکف باشيم ، بهتر است در منطقه اي که کاملا عاري از فضاهاي عمومي است ، مجموعه اي از فضاهاي باز پيشنهاد دهيم که هم بتواند مکاني براي فعاليتهاي عمومي به شهر عرضه کند و هم اينکه به شهروندان فرصتي دهد تا گام هاي آهسته تري در اين فضا بردارند و با
يکديگر ملاقات کنند.
شکل ١: برش طولي- تاثير متقابل بنا و عرصه عمومي، راجرز، ١٣٩٢
در طرح پيشنهادي سه تالار عظيم را به صورت معلق در ارتفاعي معادل شش طبقه به يکديگر متصل کرديم ، به اين ترتيب تمام سطح طبقه همکف ازاد مي شد و يک فضاي باز بزرگ و مسقف را در اختيار شهروندان قرار مي داد. سه کپسول نقرهاي رنگ غول پيکر که سالن هاي کنفرانس را با ظرفيت ده هزار نفر در خود جاي ميداد، هم چون کشتي هايي که از آب برآمده بر فراز فضاهاي عمومي مسقف آويزان شدند.
شکل ٢: برش عرضي، www.printerest.com
دسترسي سالن ها و باغ هاي معلق آن ها از طريق تونل هاي شفافي که پله هاي برقي را در خود جاي مي دادند، تامين گرديد.
فضاهاي باز در تراز پايين تري نسبت به سطح خيابان تعبيه و توسط حلقه اي از فضاهاي نمايشگاهي، کافه ها، رستورانها، سينماها و مغازهها احاطه شدند. بطور کلي طراحي اين پروژه ملهم از سنت کشتي سازي و توان خارقالعادهي صنعتي ژاپن بوده است. اين پروژه شهري به خوبي نشان مي دهد که چگونه بناها مي توانند با فضاهاي عمومي تعامل داشته باشند.
در اين بين توجه به دو رويکرد مهم تر به نظر مي رسد، اول اينکه شيوه هايي که به ازاي آنها ساختمانها ميتوانند باعث غناي فضاي عمومي شهرها شوند، اينکه چگونه ساختمانها مي توانند به نيازهاي متغير شهروندان پاسخ دهند و از تکنولوژيهاي پايدار به جاي - تکنولوژيهاي آلاينده استفاده کنند. دوم اينکه چگونه فضاي عمومي ميتواند برشکل و مفهوم يک ساختمان تاثير بگذارد[ ٤]. پرسشي که در اينجا مطرح است که چگونه مي توان بناهايي را طراحي کرد با تحولات نيازهاي انساني سازگار و هم گام شوند؟ زندگي مدرن سريع تر از بناهايي که ان را در خود جاي دادهاند در حال تغيير است . به عنوان يک نتيجه گيري کلي مي توان بيان کرد که بناهايي که انعطاف پذيري بيشتري دارند از طول عمر بيشتري برخودار خواهند بود و در مصرف بهينه منابع موفق تر عمل خواهند کرد. از طرفي طراحي بناها با رويکرد انعطاف پذيري در عملکرد، به طرز اجتناب ناپذيري معماري را از فرم - هاي زيبا و معمارانه دور مي کند، اما هنگامي که جامعه به ساختمان - هايي نياز دارد که بتوانند پاسخگوي نيازهاي مختلف باشند، لاجرم موظفيم که اين انعطاف پذيري را در طراحي بناها در نظر بگيريم و در عين حال در جستجوي فرمهاي جديدي باشيم که عنصر زيبايي را با قابليت سازگاري و انعطاف پذيري بنا در هم آميزد. به عبارت کاملتر ساختمانهاي انعطاف پذير راه و روشهاي جديدي براي سازماندهي زندگي در اختيار ما قرار مي دهند[٤].
تاريخ معماري نشانگر آن است که گونههاي معماري عمومي نيز بسته به موقعيت جغرافيايي دچار تغيير ميشوند [٥]. ساختمانها هميشه در دوره حيات خود دستخوش تغيير و تحول بودهاند، به طور مثال تزئينات ، دکوراسيون ، لولهکشي هاي تاسيساتي و سيستم هاي روشنايي آنها در طول زمان مدام تغيير کردهاند. ناب ترين بناهاي ما مي توانند براي اينکه به نيازهايمان پاسخ دهند عميقا مدرنيزه شوند.
براي رسيدن به اين منظور کافي است گفتماني ميان سنت و مدنيته برقرار کنيم . نمونه موفق آن موزه لوور مي باشد، ساختماني که در طي صدها سال شاهد تغييرات مدام بوده و بي آنکه هرگز وحدت خود را از دست بدهد به طرزي فصيحانه گذشتهاش را بازگويي مي کند، کار يومينگ پي در موزه لوور ثابت کرد که هر چه بنا اصيلتر باشد کيفيت مواجهه با آن به لحاظ فکري و اجرايي بايد متعاليتر و غنيتر باشد[ ٤].
در اين ارتباط ريچارد راجرز معمار بناي ژرژ پمپيدو Georges (Pompidou( بيان مي دارد:«من و همکارم رنزو پيانو، در پروسه طراحي مرکز پميدو در پاريس اين مسئله را در نظر داشتيم ، به همين علت ساختمان را به عنوان يک مونومان نديديم ، بلکه آن را يک فضاي عمومي تصور کرديم که در آن افرادي با سنين ، علايق و فرهنگ هاي شهرسازی متفاوت بتوانند در کنار هم حضور داشته باشند. اين مرکز کاربريهاي متنوعي از سالن هاي کنفرانس ، سينماها و رستورانها تا کتابخانه ها، تالارهاي کنسرت و گالريهاي هنري رادر بر گرفت . هدف ما خلق بنايي بود که نه تنها سازماندهي اين کاربريها را در اينده با مشکل مواجه نکند، بلکه فعاليتها، خود، شکل و فرم را در طول زمان به آن ديکته کنند. مجموعهاي از فضاها را پيشنهاد کرديم که مي توانستند به هم اضافه و يا از هم کاسته شوند، باز باشند و به هم پيوسته و يا تيغه بندي شده و منفک. هدف طراحان ، ايجاد مرکزي بود که انسان ، با شوق به آنجا رفت و آمد کند و با ميل در آنجا توقف کند. در طرح پيشنهادي آنها فقط نصف زمين مورد استفاده زيربنا قرار گرفته بود[٦].
شکل ٣: تعامل با عرصه عمومي، www.artactuel.com
هر نسلي احتياج دارد که نهادهاي عمومي خود را بازآفريني کند و نهادهاي عمومي جديدي ايجاد نمايد، مرکز پمپيدو همزمان تلاشي بود براي کشف مفهوم يک نهاد قابل انطباق و کثرت گرا و جستاري در فضاهاي انعطاف پذير و اجزاي معمارانه اي که يک واحد و منسجم را تشکيل مي دهند. ايده هاي نو نيازمند فرمهاي جديد هستند و اين مسئله در مورد بناهايي که نيازهاي روزمره مارا برآورده مي کنند به همان اندازه صادق است که براي نهادهاي عمومي ما، خواه مسکن يا دفتر کار، دانشگاهها، مدارس ، بيمارستانها يا موزهها، بناهاي انعطاف ناپذير با ممانعت از بروز ايدههاي جديد مانع تغيير و تحول جامعه مي گردند. اين فقط ساختمانهاي جديد نيستند که بايد به نيازهاي در حال تغيير جامعه پاسخ دهند، بلکه مي بايد به سازگارسازي ساختمانهاي موجود با نيازهاي جديد و در حال تغيير نيز توجه شود[٤].
با پيشرفت علم و تکنولوژي، گسترش عرصه عمومي و تغيير شکل آن ، فضاي عمومي کالبدي نيز بايد متحول گردد، به عبارتي با رويکرد قبلي اين بناها نميتوانند در جهت تقويت عرصههاي عمومي عمل کنند. تلاشهاي مختلفي در اين زمينه صورت گرفته است از آن جمله ميتوان به آثار اخير مايکل گريوز )Michael Graves( که تلاشي در جهت تکوين معماري عمومي نوين ميباشد، اشاره کرد، در اين آثار، گونه هاي مقدماتي اشکال در قالب تعابير و ترکيبات نوين ظهوري مجدد يافته و معماري تمثيلي معتبري را نويد ميدهد.
معماري با پاسخدهي به نيازهاي زيست محيطي و توسعه مصالح جديد و پيشرفته در حال دگرگوني مي باشد. لوکوربوزيه (Le Corbusier)، معماري را «بازي استادانه ، دقيق و خارقالعادهي تودهها در زير نور» توصيف کرده است . با اين وجود، در آينده ، ساختمانها تمايل به عاري شدن از ماده خواهند داشت . دوران ما، دوران تودهها (احجام صلب ) نخواهد بود، بلکه دوران شفافيت و پرده - هاست : سازههاي معلق ، نامعين و انطباق پذير که پاسخگوي تغييرات محيطي و شيوه استفاده باشد. اين معماريهاي جديد خصوصيت فضاهاي عمومي را دگرگون خواهند کرد. با سبُک تر شدن سازههاي بناها، ساختمانها نفوذ پذيرتر خواهند شد و عابرين پياده بيش از آن که آنها را دور بزنند، از درون آنها عبور خواهند کرد. خيابان و پارک مي توانند به عنوان جزئي از بنا تلقي گردند و بناها ميتوانند بر فراز آنها (خيابانها وپارکها) معلق شوند. معمار انگليسي، سدريک پرايس (Cedric Price)، روزگاري گفت : مشکل اصلي شهرها اين است که ساختمانها راهها را بسته اند(سر راه قرار گرفته اند)، اين مسئله در آينده تااين حد اجتناب ناپذير نخواهد بود[٤].
اين تعريف فضاي ديگري از معماري را مطرح نموده است که در آن معمار نقش سامانده فضا و ارتقاء دهنده کيفيت زيست و محيط را بر عهده دارد او سعي ميکند با تکيه به ابعاد مختلف وجودي انسان ، پايدارترين فضاي ممکن را به وجود آورد. پروژه معماري فرصتي براي ارائه معمار نيست بلکه تلاشي انساني است براي افزايش کيفيت فضاي زيست . معمار کمککننده است و اين کمک با گفت وگو و مشارکت با مردم به انجام ميرسد. معمار به منابع ميانديشد و فقط از آن بهره نميگيرد. "فضاي معماري" " فضاي توسعه " است و ب ا درک چند بعدي عوامل تأثيرگذار رو برو است . فضاي معماري، فضاي استفاده کنندگان است و معماري زمينهاي است براي افزايش سطح آگاهي و ارتقاء . بر اين اساس پروژه هاي معماري بيشتر محتواي برنامهاي پيدا مي کنند و با اين رويکرد فضاي معماري در آينده فضاي ديگري خواهد ش د . فضايي که با درک ارزش هاي حفاظت از منابع انساني و محيطي زيست ، زمينۀ ارتقاء کيفيت سکونت گاه پايداررا به وجود خواهد آورد.
به اعتقاد فرانسيس تيبالدز(Francis Tibalds) عاملي که شهرها و ساختمانهاي سنتي بهتر از نمونههاي جديد در کنار يکديگر قرار گرفتهاند وجود کيفيات لازم و مشخصي مانند الگوهاي قابل شناسايي و پيچيدگي در عين نظم ، در اين عناصر است [ ٧ . اين مطلب بدان معنا نيست که محيطهاي جديد بايد نمونه صرفا تقليدي نمونههاي کهن باشند، بلکه منظور آن است بايد نحوه کارکرد و دلايل توجه مردم به آنها را مورد آزمون قرار داد و پس از آن اقدام به توسعه فرمهاي شهري و بناهاي جديد کرد که آن کيفيات سنتي را دربر داشته باشند، ولي در عينحال به وضوح امروزي باشند. ساختمانهاي جديد بايد خلاقانه بوده و از نظر طراحي کيفيت مطلوبي داشته باشند و در عين داشتن ريشه محکمي در زمينه تاريخي خود و يا با احترام به انها، در ظاهر متعلق به زمان خود باشند. مورد مهم ديگر شناسايي عميق ارزشهاي شهرسازی بافت محدوده با منطقه طرح است ، اين امر شامل تاريخ ، سيما و ظاهر موجود آن و همچنين اصول برنامهريزي و نقش بالقوه و بالفعل اجتماعي، اقتصادي آن است [٧].