بخشی از مقاله

امنيت از نگاه مکتب سازه انگاري


چکيده
امنيت از جمله کليديترين مفاهيم در حوزه روابط بين الملل است . مکاتب مختلف روابط بين الملل رويکردهاي متفاوتي نسبت به اين مقوله داشته اند. اين مقاله درصدد است امنيت را در مطالعات انديشمندان مکتب سازه انگاري مورد بررسي قرار دهد. از آنجا که مطالعات اين گروه درباره امنيت در حد فاصل مطالعات خردگرايان و بازتاب انديشان ، يا به عبارت بهتر ميان اثباتگرايان و فرا اثباتگرايان ، قرار دارد؛ به عنوان راهي ميانه به موضوع امنيت و زواياي مختلف آن تلقي ميگردد. در اين مقاله ابتدا به بررسي مباحث فرانظري مکتب سازه انگاري، مانند مباني هستي شناختي و معرفت شناسي آن پرداخته شده و سپس مفاهيم مرتبط با مطالعات امنيتي اين مکتب مورد بررسي قرار گرفته و در پايان ، ديدگاه اين مکتب در رابطه با موضوع امنيت مورد نقد و بررسي قرار گرفته است .
کليد واژه ها
امنيت ، سازه انگاري، فرانظريه ، هستيشناسي، معرفت شناسي .

مقدمه
سازه انگاري يکي از مکاتب مهم روابط بين الملل است . اين رويکرد قبل از طرح در حوزه روابط بين الملل ، در حوزه جامعه شناسي معرفت ٢ و مباني فرانظري ٣ در کل علوم اجتماعي 4 مطرح بوده است . ريشه هاي آن در جامعه شناسي حداقل به مکتب شيکاگو و پديدارشناسي برميگردد. در اين نگرش بر «ساخت اجتماعي واقعيت » تأکيد ميشود. جهان چيزي تلقي ميشود که ساخته و ابداع شده و نه چيزي که بتوان آن را طبيعي، مسلم و يا پديده اي از پيش داده شده فرض کرد. به بيان ديگر از اين منظر، امکان دسترسي مستقل و بيواسطه به جهان وجود ندارد. همه کنش هاي انساني در فضايي اجتماعي شکل گرفته و معنا پيدا ميکنند و اين معناسازي است که کم و بيش به واقعيت جهان شکل ميدهد. به عبارتي، جهان هاي اجتماعي شبکه هاي تفسيري هستند که افراد و گروه هاي انساني آنها را شکل ميدهند. به عقيده نيکلاس اونف ٥ سازه انگاري از «کردارها» شروع ميشود، يعني آنچه انجام ميشود، اعمالي که صورت ميگيرند و کلماتي که گفته ميشوند. سياست بين الملل از ديد سازه انگاران به عنوان يک برساخته اجتماعي، قلمرويي اجتماعي است که ويژگيهاي آن نهايتا از طريق ارتباطات و تعامل ميان واحدهاي آن تعيين ميشود.
توجه سازه انگاري به خصوصيات ويژه فرهنگ ، هويت ، منافع و تجربه در کنار تغييرات مهم ملازم با پايان جنگ سرد و هم چنين فرايندهاي جاري جهاني شدن ، فضايي را براي نوزايي در مطالعه تاريخ و سياست جهاني پديد آورد (اسميت ، ١٣٨١: ١٧). از اين رو، امنيت نيز مانند بسياري از مفاهيم سياست بين الملل وارد عرصه نظريه پردازي انديشمندان اين مکتب شد.
مطالعات امنيتي سازه انگاران غالبا مربوط به نويسندگان و متفکراني چون الکساندر ونت ٦، پيتر کاتزنشتاين ٧، مايکل بارنت ٨، و امانوئل آدلر٩ است . اين مطالعات بر دو فرضيه عمده بنا شده است : اول آنکه ساختارهاي اساسي سياست بين الملل ساخته و پرداخته ساختارهاي اجتماعي

است ، دوم آنکه تفکر در خصوص روابط بين الملل ميتواند منجر به تغيير وضعيت امنيت بين الملل و بهبود آن گردد. اين فرض بدان معنا است که چنانچه تفکر ما تغيير نمايد وضعيت امنيتي نيز تغيير خواهد کرد.
متفکران سازه انگار در مطالعات امنيتي خويش مجموعه آثار کارل دويچ ١ در مورد «اجتماع امنيتي »٢ را با سازه انگاري اجتماعي ترکيب کرده اند. آنها سازه انگاري اجتماعي را براي بررسي اين منظور که چگونه فرآيندهاي اجتماعي و جامعه بين المللي سياست هاي امنيتي را دچار تغيير و تحول ميکنند، مناسب ميدانند. سازه انگاران معتقدند جهان مادي و علمي آن طور که واقع گرايان ميگويند، به عمل انسان و نحوه تعاملات او شکل ميدهد، ولي همان جهان مادي و عيني از ناحيه عمل انسان و تعاملات او تأثير ميپذيرد. بنابراين ، آنها قائل به تأثير و تأثر متقابل
جهان مادي و انسان هستند. سازه انگاران اميدوارند با وارد کردن ساختارها، بازيگران ، هويت ها، منافع و انديشه ها در عرصه بازي، بتوانند تغيير مهم ايجاد شده در الگوهاي رفتاري، حتي زماني که توزيع قدرت همچنان دست نخورده و بدون تغيير باقي مانده باشد، را تشريح نمايند (عبداله خاني، ١٣٨٣: ١٨٦-١٨٣).
پيتر کايزنشتاين در مطالعات امنيتي خود در باب فرهنگ و امنيت ملي ميگويد که جهان در حال تغيير در برگيرنده مفاهيم گسترده امنيتي و مطالعات و دغدغه هاي مربوط به آن است ؛ چرا که يک مفهوم امنيتي گسترده ، نوعي تلقي از هنجارهاي مربوط به مطالعات امنيتي و حتي تهديدات هويتي را به همراه خواهد داشت . سازه انگاران معتقدند که منافع به طور اجتماعي ساخته ميشوند و سه مفهوم هويت ، هنجار و فرهنگ ، مفاهيم جمعي جهت رفتار شايسته بازيگران محسوب ميشوند. هنجارها به کنشگران هويت ميدهند، فرهنگ نيز شامل دو مجموعه استانداردهاي ارزنده (هنجارها و ارزش ها) و يک مجموعه استانداردهاي شناسنده (قواعد و مدل ها) است که تعريف کننده وجود کنشگران در سيستم اجتماعي و چگونگي کارکرد هر يک از الگوها ميباشد. اين مفاهيم است که مطالعات امنيتي و موضوع امنيت را در مکتب سازه انگاري مشخص ميکند (١٣٣-١٣٢ :١٩٩٨ ,Onuf).

بازيگران روابط و فهمشان از ديگران را از طريق رسانه هنجارها و رويه ها گسترش ميدهند.
اعمال قدرت و نيز کنش ها، در غياب هنجارها، عاري از معنا خواهند بود (١٧٥ :١٩٩٨ ,Hopf).
از ديگر مباحث هستيشناسانه در مطالعات امنيتي سازه انگاران توجه آنها به نقش هويت در شکل گيري کنش است . هويت يعني شناخت خود در ارتباط با ديگران ، که اين شناخت منحصرا شخصي و روانشناسانه نيست . هويت داراي بنيادي اجتماعي و ارتباطي است و به وسيله تعامل کنشگران با هم و در ارتباطي که با هم دارند، تعريف ميشود (٩ :١٩٩٩ ,Barnett). هويت از ديد متفکران سازه انگار به معناي فهم هاي نسبتا ثابت و مبتني بر نقش خاص از خود و انتظارات از ديگران است . کنشگران منافع و هويت خود را از طريق مشارکت در معاني جمعي بدست ميآورند، يعني همان معاني که ساختارها را تعريف ميکنند و به کنش هاي ما سازمان
ميدهند. هويت ها و منافع ، اموري «رابطه اي» هستند و هنگامي که ما موقعيت را تعريف ميکنيم ، تعريف ميشوند. هر دولت ميتواند هويت هاي بسيار متعددي داشته باشد، مثلا به عنوان «حاکم »، «رهبر جهان آزاد» و غيره . در تعهد به هر هويت ، اهميت آن نيز تغيير مييابد.
هر هويت ناشي از تعريف اجتماعي کنشگر است و ريشه در نظريه هايي دارد که کنشگران به شکلي جمعي درباره خود و ديگران دارند و به ساختار جهان اجتماعي قوام ميبخشند (مشيرزاده ، ١٣٨٤ب : ٤).
از اين ديدگاه ، هويت در شناخت تفاوت بازيگران مختلف در سياست بين الملل نقش اساسي دارد. هويت به هر دولتي اين امکان را ميدهد که فهمي از ساير دولت ها، ماهيت خودش ، انگيزه ها، منافع ، کنش هاي احتمالي، ايستارها و نقشش در هر بافتار سياسي فرضي داشته باشد (١٧٥ :١٩٩٨ ,Hopf). سازه انگاران معتقدند هويت ها در نوع ، شکل و ميزان موفقيت کنش ها ايفاي نقش مينمايند. به عبارتي، هويت هاي اجتماعي در شکل گيري منافع و رفتار بازيگران نقش به سزايي ايفا ميکنند. هر هويتي يک تعريف ذاتا اجتماعي از کنشگر است که زمينه در نظريه هايي دارد که کنشگران به طور جمعي درباره خودشان و يکديگر دارند و به ساختار جهان اجتماعي شکل ميدهند. هويت ها مبناي منافع هستند. کنشگران «کيفي» پر از منافع در دست ندارند که مستقل از بافت اجتماعي با خود حمل کنند، برعکس آنها منافع خودشان را در تعريف وضعيت موجود پيدا ميکنند (ونت ، ١٩٦٩: ٣٧).
سازه انگاران معتقدند براي تبيين طيف گسترده اي از پديده هاي امنيتي و بين المللي که خردگرايان آنها را غلط فهميدند يا ناديده انگاشته اند، درک چگونگي شکل گيري منافع امري اساسي است . از نظر آنها درک اينکه چگونه ساختارهاي غير مادي هويت بازيگران را تعيين ميکنند از اين جهت اهميت دارد که هويت منافع را تشکيل ميدهد و منافع نيز سرچشمه کنش ها هستند. مبحث هستيشناسانه سازه انگاران در باب مطالعات امنيتي، خود بيانگر اين است که هويت ها پيامد وجود «ديگر»ي است . اين وجود «ديگر» ميتواند واقعيت عيني يا ذهني باشد و اغلب منافع آنها را تعيين ميکند که البته اين هويت ها خود در اجتماع و يا اجتماع امنيتي ساخته ميشوند (١٦-١٤ :١٩٩٩ ,Henning). کارگزاران دائم در حال توليد و بازتوليد هويت ها و منافع هستند و دائم «ترجيح »هايي را که بعدا خواهند داشت ، اکنون بر ميگزينند (ونت ، ١٩٦٧: ٥٥).
از ديگر موارد مهم مبحث هستيشناسانه در مطالعات امنيتي سازه انگاران توجه به فرهنگ و عوامل فرهنگي در تشريح و تبيين مسايل امنيتي است . سازه انگاري و فرهنگ گرايي ديدگاه مشترکي در مورد نقش هنجارها، بازيگران و ساختارهايي که به صورت دوسويه ساخته شده اند، و رابطه بين هويت و منافع دارند (٥٧ :٢٠٠٢ ,Farrell). پيترکاتزنشتاين معتقد است ساخته شدن يک هويت براي فرهنگ (خصوصا فرهنگ جديد) و روابط آن با امنيت ملي، در داخل اجتماع صورت ميگيرد. از ديد وي رابطه فرهنگ و امنيت از اين جهت اهميت دارد که ريشه در تاريخ يک جامعه و قواعد و ايده هاي آن دارد (١٣٤-١٣٣ :١٩٩٨ ,Onuf). همان طورکه مطالعات فرهنگ و تاريخ در دکترين نظامي فرانسه در بين دو جنگ جهاني اول و دوم از اهميت زيادي برخوردار بود، چه بسا در مورد مطالعه باورهاي امنيت ملي در ژاپن و آلمان نيز بايستي به تعريف فرهنگ نظامي سياسي آنها پرداخت .
1 در تئوريپردازي امنيتي سازه انگاران ، همانند ساير نظريه پردازيها، مشکل ساختار-کارگزار کماکان به عنوان يک معضل باقي مانده است . مسأله ساختار-کارگزار عناوين مختلفي در تاريخچه تئوري اجتماعي دارد. اين موضوع ريشه بسياري از اختلافات ، از اختلاف عميق بين دولت و فرد تا اختلافات معاصر سياسي را در بر ميگيرد. دوگانگي تاريخي بين فرد و جامعه ، کنش و ساختار، کنشگر و سيستم ، بخش و کل ، فردگرايي و کل گرايي، خرد و کلان ، اراده گرايي و جبرگرايي، ذهن گرايي و عين گرايي، مشکل اصلي را در تئوري سياسي اجتماعي تشکيل ميدهد. در مرکز اين مشکله نوع روابط بين کارگزاران انساني و ساختارهاي اجتماعي قرار دارد.
مساله اين است که درک مفهوم متقابل و خصلت هاي کارگزاران و ساختارها به درک درست از رفتار اجتماعي وابسته است (٢٥٠ :١٩٩٢ ,Carlsnaes).
از نگاه تئوريک ، کارگزاران انساني و ساختار اجتماعي (به صورت همسو يا ناهمسو) موجوديت هايي با وابستگي متقابل و در هم تنيده اند. تحليل کنش ، نيازمند فهم تلويحي حداقلي از روابط اجتماعي ويژه (با قواعد بازي) را در جايي که کنش در قالب آن شکل ميگيرد، است و تحليل هايي از ساختار اجتماعي که درک کنشگراني که روابطشان بافتار ساختاري را شکل ميدهد، را ميطلبد. بنابراين ، خصوصيات کارگزاران و ساختارهاي اجتماعي آنها هر دو براي تبيين رفتار اجتماعي مهم پنداشته ميشوند (٣٣٨ :١٩٨٧ ,Wendt). به عقيده الکساندر ونت ريشه هاي مسأله کارگزار - ساختار در دو سخن بديهي درباره حيات اجتماعي قرار دارد که زيربناي قسمت اعظم بررسي علمي اجتماعي است :
١) انسان ها و سازمان هاي آنان ، کنشگراني هدفمند هستند که کنش هايشان به باز توليد يا تغيير شکل جامعه اي که در آن زندگي مي کنند، کمک ميکند.
٢) جامعه از روابط اجتماعي ساخته شده که به تعامل بين کنشگران هدفمند ساختار ميدهد.
هنگامي که اين دو بيان بديهي با هم در نظر گرفته شوند، نشان ميدهند که به لحاظ تئوريک ، کارگزاران انساني و ساختارهاي اجتماعي، موجوديت هاي داراي وابستگي متقابل و درهم پيچيده اند (ونت ١٩٨٧: ٢٦٦).
در حوزه هستيشناسي، در خصوص رابطه ساختار – کارگزار، نئورئاليست هايي مانند والترز معتقدند که نيروهاي بين المللي (که والتز از آنها به عنوان ساختار ياد مينمايد) ميتوانند بر رفتار دولت ها (به عنوان کارگزار) تأثير بگذارند. تعريف والتز از ساختار شامل مجموعه اي از شرايط محدودکننده است . با اشاره به اينکه ساختار امري نامرئي است ، والتز استدلال مينمايد که چنين ساختاري را ميتوان «گزينشگر» ناميد، زيرا علت غير مستقيم رفتار کارگزار است . به عبارت ديگر، ساختار تعيين کننده رفتار کارگزار است (٢٣ :١٩٧٩ ,Waltz). در مقابل نئورئاليست ها، براي سازه انگاران ساختار و کارگزار به شکل متقابل به يکديگر قوام ميبخشد.
ساختارهاي اجتماعي نتيجه پيامدهاي خواسته يا ناخواسته کنش انسانياند و در عين حال ،
١- در يک ديد کلي، سطوح مختلفي از ساختار و کارگزار ميتوان داشت ، مثلا افراد در ساختار بازار، افراد در گروه هاي اجتماعي، دولت ها در نظام بين الملل .
همان کنش ها يک بستر ساختاري تقليل ناپذير را مفروض ميگيرند، يا اينکه اين بستر به عنوان يک ميانجي براي آنان عمل ميکند. خود ساختارها به عنوان پديده هاي نسبتا پايدار با تعامل متقابل خلق ميشوند و براساس آنها کنشگران هويت ها و منافع خود را تعريف ميکنند. ساختار جدا از فرايند، يعني جدا از رويه هاي کنشگران وجود ندارد. در اينجا سازه انگاران تا حد زيادي تحت تاثير آراي آنتوني گيدنز و نظريه ساختاريابي او هستند (مشيرزاده ، ١٣٨٤الف : ٣٣٠) اونف نيز بر قوام متقابل بدون آغاز و پايان ناپذير کارگزار و ساختار تأکيد دارد. افراد و جوامع (کارگزاران و ساختار) يکديگر را بر ميسازند و به يکديگر شکل ميدهند. آنچه از نظر اونف قوام متقابل ميان ساختار و کارگزار را ممکن ميسازد، قواعد ميباشند (همان ، ٣٣١). اونف در مورد نقش قواعد در جامعه سياسي معتقد است که قاعده در شکل دستورالعمل و حکم هاي امري ١
ظاهر ميشود (١٥٩ :١٩٨٩ ,Klink &Onuf ). اونف تأکيد دارد که قواعد در فرايند قوام بخشي متقابل اشخاص و جوامع نقش محوري دارند. قواعد هستند که کارگزاران را بر اساس ساختارها و ساختارها را بر اساس کارگزاران تعريف ميکنند و اين تعاريف نيز هرگز قطعي نيستند. با تغيير در تعداد، نوع ، رابطه و محتواي قواعد، ساختارها و کارگزاران مستمرا باز تعريف ميشوند.
قواعد صرفا جنبه تنظيمي ندارند، بلکه جنبه تکويني و قوام بخشي ٢ (يا به تعبير کراتوچويل ، نهادي ٣) دارند و بدون آنها کردارها معناي اجتماعي ندارند ( مشيرزاده ، ب : ٧). در مجموع ، در خصوص مسأله هستيشناسي، سازه انگاران معتقدند که ساختارهاي اجتماعي پديده هاي اجتماعي هستند که در مقابل افراد به مثابه واقعيت هاي اجتماعي ٤ موجود به طور گسترده اي عمل ميکنند (٧٥ :١٩٩٥ Wendt).
ب ) شناخت شناسي
اگر چه سازه انگاران تأکيد کمتري بر مباحث شناخت شناسي در مطالعات امنيتي خويش دارند، اما پرداختن به اين مبحث در مطالعات امنيتي آنها از جايگاه ويژه اي برخوردار است . در مورد شناخت شناسي ونت معتقد است که اين حوزه عرصه اي است که ما ميتوانيم دانش موضوعي اين ساختارها را داشته باشيم . تئوريهاي اصلي روابط بين الملل يک تفاوت آشکاري

بين سوژه و آبژه قائلند، ولي سازه انگاران باور به ارتباط بين اين دو دارند (٧٥ :١٩٩٥ ,Wendt).
نگاه تفسيرگرا، تاريخي و ايدئوگرافيک ، را ميتوان معرف رهيافت شناخت شناسي سازه انگاران در مطالعات امنيتي دانست ، يعني تأکيد بر جنبه منحصر به فرد و يگانه پديده هاي اجتماعي با توجه به ابعاد هنجاري، ابعاد توصيفي و تحليلي آن . سازه انگاران ضمن رد مفروض پوزيتيويست ها، بر موقعيت مندي، آگاهي و شناخت تأکيد ميورزند. آنها معتقدند که اولا؛ واقعيت يا حقيقت عيني مورد ادعاي پوزيتيويست ها، اصلا وجود ندارد، بلکه ما بر اساس استعداد، حافظه و اقتضاي محيط خود واقعيات را تعبير و تفسير ميکنيم . پس سخن گفتن از وجود واقعيت پنهان و قابل کشف باطل است . ثانيا؛ بين مشاهده گر و موضوع مورد مشاهده نميتوان تفکيکي قائل شد. در مجموع ، نگاه سازه انگاران ، به خصوص در مطالعات امنيتي، بيشتر نگاهي تاريخي و تفسيري همراه با تأکيد بر ابعاد فرهنگي و هويتي و اجتماعي است که با هستيشناسي آنها مطابقت دارد (١٥: ١٩٩٦ ,Smith).
سازه انگاران بر اين باورند که به دليل اينکه نميتوان بين عين و ذهن جدايي قائل شد، پس امکان کسب دانش عيني مطلق وجود ندارد. آنان معتقدند که جهان قابليت لايتناهي دارد. از نظر آنان هيچ چيز با نظر ثابت ، زمينه محکم ، راز عميق ، ساختار نهايي يا محدوديت هاي تاريخي وجود ندارد، بلکه از آنچه وجود دارد تفسيرهاي متفاوت است . آنان واقعيت هاي اجتماعي مبتني بر آگاهي درون ذهني و زبان را مهم ميدانند. سه عامل انسان ، جامعه و انديشه ، مفاهيم کليدي در شناخت شناسي امنيتي سازه انگاران ميباشد. شناخت شناسي سازه انگاران امنيت را در بستر جامعه قابل فهم و درک ميداند. آنها توجه ويژه اي به جامعه شناسي امنيت دارند، چرا که شناخت از امنيت را تنها يک مفهوم عيني نميدانند، بلکه براي آن معناي ذهني نيز قائلند (٤٣ :١٩٩٢ ,Fischer).
سازه انگاران اوليه بر اين نکته تأکيد ميکنند که مطالعه ايده ها، هنجارها و ساير معاني مستلزم يک روش شناسي تفسيري است که به دنبال درک «رابطه ميان معاني بين الاذهاني ناشي از تفسير و تعريف از خود، و رويه هاي اجتماعي که در آن قرار دارند و خود به آنها شکل ميدهند» ميباشد (اسميت ، ١٣٨١: ١٤). در اين ميان ونت که نزديک ترين فرد به علم گرايي در ميان سازه انگاران است ، معتقد است که نبايد شناخت شناسي تعيين کننده هستيشناسي باشد. او تأکيد دارد که نبايد معرفت شناسي اثباتگرايانه که تنها واقعيت قابل مشاهده تجربي را قابل شناخت ميداند، عملا هستيشناسي علوم اجتماعي را تعيين و محدود کند. او راه ميانه را در جستجوي راهي بين دو موضع تجربه گرايي افراطي و رد علم ميداند. ونت براي توجيه موضوع هستيشناسي خود به فلسفه يا نظريه مهم موسوم به «واقع گرايي علمي »١ متکي است .
از اين منظر، بر خلاف فلسفه هاي تجربه گرا، ميتوان به واحدهاي نامشهودي چون ساختارها پرداخت . در اينجا او با اتکاء بر آراي روي باسکار، فيلسوف واقع گراي علم ، بر آن است که واقعيت مستقل از انسان ها وجود دارد. اين واقعيت ممکن است ناپيدا و مشاهده ناپذير باشد، ولي جنبه فکري و معنايي واقعيت اجتماعي مانع از امکان شناخت علمي آن نميشود (مشيرزاده ، الف : ٧-٣٣٦). سرانجام آنکه سازه انگاران در مبحث شناخت شناسي خود معتقدند تجربه گرايي آنهم از نوع مشاهده اي، تنها روش شناخت نيست ، بلکه بسياري از امور هستند که اساسا مشاهده ناپذيرند يا فقط بخشي از آنها قابل مشاهده و کميت پذير است و اين ادعا که ميتوان حقيقت مجهولي را با زبان علمي و کمي بيان کرد درست نيست (١٥ :١٩٩٦ ,Smith).
رويکرد پژوهشي ارئه شده از طرف سازه انگاري ناهمگون است . يعني اين نظريه حوزه ها و مباحث مختلف را در هم ميآميزد. سازه انگاري خودش محصول زبان شناسي ساختاري، نظريه سياسي پست مدرن ، نظريه انتقادي، مطالعات فرهنگي و رسانه اي، نقد ادبي و موارد مختلف ديگر است . به همين دليل ، رويکرد پژوهشي آن اختلاطي از حوزه هاي مختلف ميباشد که ادبيات ، فرهنگ سياسي، جامعه پذيري، شناخت تجربي و روان شناسياجتماعي از مهمترين آنها است (١٧٩ :١٩٩٨ ,Hopf). در مجموع ، در بعد شناخت شناسي، نگاه سازه انگاران بيشتر نگاهي تاريخي و تفسيري است ، همراه با تأکيدي که بر ابعاد فرهنگي و گفتماني امنيت بين المللي دارند و نقش قواعد را در تکوين آن بسيار مهم تلقي ميکنند. بنابراين ، شناخت شناسي آنها با هستيشناسيشان سازگاري دارد.
گفتار دوم : سازه انگاري و امنيت
پس از بررسي مباحث فرانظري سازه انگاران ، در اينجا به بحث در مورد مفاهيم مندرج در اين مکتب و رابطه آن با مطالعات امنيتي آنها که يک موضع مياني را مشخص ميکند،
ميپردازيم :
الف ) هنجار و مسأله امنيت
سازه انگاران معتقدند که مطالعه هنجارها و انگاره ها ميتواند تأثير وافري بر ارتقاي فهم ما از تعامل هنجارهاي بين المللي و سياست هاي داخلي داشته باشد. از نظر کاتزنشتاين ادبيات هنجارهاي بين المللي و ايده هاي اصولي ميتواند به حوزه علوم سياسي و اجتماعي مربوط شود، اين ادبيات توجه خاصي را به مقوله هاي علي که تقويت کننده انگاره هاست معطوف ميدارد. هنجارها هم در سطح داخلي و هم در سطح بين المللي بر ساخته اجتماع هستند ( & Risse .(Sikkink, 1996: 2
ميزان تأثيرگذاري هنجار بر وضعيت امنيتي و فهم کنشگران از اوضاع به ميزان زيادي به قدرت هنجار بستگي دارد. لگرو اشاره ميکند که قدرت هنجار ممکن است در مقابل سه معيار اندازه گيري شود:
١) به چه ميزان واضح تدوين ميشود (معين بودن )؛
٢) هنجارها چه مدت مؤثر بوده و چقدر خوب با چالش ها مقابله کرده اند (دوام )؛
٣) با چه گستره اي در گفتمان به کار گرفته شده اند (مطابقت ).
واضح است که هنگامي که يک هنجار به طور واضح بيان شود، به طور ثابت تأسيس شود و به طور گسترده به کار رود، تأثيرگذار خواهد بود. اندرو کرتل و جيمز ديوس در اين رابطه اشاره ميکنند که ملاک برتري و قدرت هنجار ممکن است در گفتمان سياسي داخلي نهادهاي ملي (رويه ها، قانون و سياست هاي ملي) يافت شود. هنجارها معمولا در نهادها تدوين شده و در سياست ها اجراء ميشوند و ميزان قدرتشان به درجه مشروط بودن نظم به آنها بستگي دارد
.(Farrell, 2002: 79)
سازه انگاران قصد دارند روي ساختار اجتماعي عمل دولت در سطح نظام بين الملل تمرکز کنند. آنچه براي واقع گرايان مهم است ساختار مادي سياست جهان است و دولت ها کارهائي که توان انجام آن را دارند، انجام ميدهند، اما از ديد سازه انگاران دولت ها آنچه را که فکر ميکنند مناسب تر است انجام ميدهند. اين ديد تأثير هنجارها بر رفتار امنيتي کنشگران را تداعي ميکند. مطالعات سازه انگاران نشان ميدهد که چگونه منازعه ميان دولت ها توسط هنجارهايي تکوين مييابند که اشکال معيني از جنگ را منع ميکنند (٨٠ :٢٠٠٢ ,Farrell).
ب ) فرهنگ و مسأله امنيت
سازه انگاران بر اين عقيده اند که فرهنگ يک برساخته اجتماعي است که توصيف کننده مسايل گسترده اي از کنش ها، رويه ها و بستر تاريخي جامعه مربوطه ميباشد. در اين خصوص ونت معتقد است که برساخته هاي اجتماعي آن چيزهايي هستند که ما در انگاره هاي خود ميسازيم و موضوعي بين الاذهاني محسوب ميشوند. بر خلاف رئاليست ها که به فرهنگ و هنجار، شيءانگارانه نگاه ميکنند، سازه انگاران معتقدند که اين ساختارهاي اجتماعي شامل منابع مادي و غيرمادي و معنايي براي کنش انساني هستند (٧٥ :١٩٩٥ ,Wendt).
سازه انگاري و فرهنگ گرايي ديدگاه مشترکي در مورد نقش هنجارها، بازيگران و ساختارهايي که به صورت دوسويه ساخته شده اند، و نيز رابطه بين هويت و منافع دارند. تأکيد بر نقش هنجار به عنوان يک عامل مهم در درون دولت ها توسط فرهنگ گرايان ، نشان ميدهد که چگونه اقدام دولتي که نيروي نظامي را مورد توجه قرار ميدهد، به وسيله اعتقاداتي که به طور جمعي توسط سياست گزاران و نخبگان سياسي (فرهنگ استراتژيک ) و توسط مقامات نظامي (فرهنگ سازماني) حمل ميشود، شکل ميگيرد (٨١ :٢٠٠٢ ,Farrell).
ج ) هويت و مسأله امنيت
هويت هاي بيناذهني به عنوان رفع کننده نيازها و انتظارات پايدار بين دولت ها، براي تضمين الگوهاي رفتاري پيش بينيپذير و گريز از آشفتگي و آنارشي، ضروري ميباشند. هويت ها در جامعه سه کارکرد دارند:
ش

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید