بخشی از مقاله

رويکرد مکتب انگليسي به مفهوم امنيت در روابط بين الملل
چکيده
بشر از آغاز ورود به پهنه هستي ، با معماي امنيت روبه رو بود، زيرا عوامل محيطي مهم ترين خطر براي حياتي ترين ارزش بشر، يعني زندگي به شمار مي آمدند. بسياري از اين خطرها نيز از سوي نيروهاي طبيعي بود. بدين علت امنيت معماي آشناي زندگي بشر است . اما امنيت ، مانند ساير ارزش ها و مفاهيم اجتماعي ، به شرايط و واقعيت هاي موجود بستگي دارد و به دليل کارکرد نيروهاي ژرف و اثرگذاري آنها بر محيط اجتماعي ، مفهومي پوياست . بر اين اساس دوره هاي مختلف حيات بشر شاهد تحولاتي شگرف در مفهوم امنيت بوده است . طي چند سده اخير، فروپاشي جهان دوقطبي و پايان جنگ سرد، از جمله نقاط عطف حيات بشري بوده اند که به دليل تغيير ساختار نظام ببين الملل ، تغيير سياست قدرت هاي بزرگ و ورود بازيگران جديد به سپهر جهان سياست ، و تحولات شگرف علمي و فرايند جهاني شدن ، تحولات شگرفي را در مفهوم امنيت پديد آوردند. اين تحولات بزرگ ، ضرورت بازانديشي نظري و بيان طرح مفهومي و نظري تازه اي را در بررسي تغييرات شکلي و ماهوي پديدآمده در مفهوم امنيت اجتناب ناپذير کرده است . در اين راستا رويکردهاي سنتي مطالعات امنيتي در تعريف امنيت ، دامنه شمول موضوعات امنيتي و سطح تحليل مناسب پويش هاي امنيتي مورد نقد و چالش جدي صاحب نظران مکاتب مختلف فکري قرار گرفت . بر اين اساس ديدگاه هاي جريان هاي اصلي نظريه هاي روابط بين الملل به مقوله امنيت ، نقد و بازانديشي شد. از جمله مکاتبي که در اين مسير گام هاي مهمي برداشت و چشم انداز متفاوتي ترسيم کرد، مکتب انگليسي بود. البته شاهد فاصله اي قابل توجه و مهم ميان گرايش هاي مختلف موجود در اين مکتب در حوزه امنيت هستيم که بر مسئله تأمين امنيت براي دولت ها و تأمين امنيت براي ملت ها تمرکز دارند.
واژگان کليدي
مکتب انگليسي ، امنيت ، امنيت بين الملل

مقدمه
مهم ترين مسئله هر پژوهشگر در عصر حاضر براي فهم سياست جهاني حجم زياد کتاب ها، مقالات و اطلاعات گوناگون است . در اين راستا براي درک ارتباط منطقي موضوعات و اطلاعات گوناگون ، استفاده از نظريه ها به پژوهشگر کمک بسياري مي کند.
نظريه ، نه مدل فراگير و رسمي ، بلکه ابزاري براي ساده سازي است که شناخت انسان را در مورد ربط يابي حقايق با يکديگر تسهيل مي کند. بايد توجه کرد که نظريه يک انتخاب نيست ، بلکه ابزاري است که از طريق آن به حقايق مي نگريم تا ببينيم کدام يک از ميليون ها واقعيت در اطراف ما به موضوع مد نظر مرتبط است . در سال ١٩١٩ که ديويس بخش سياست بين الملل را ايجاد کرد، هدفش جلوگيري از جنگ بود (١٩٩٧٣,Smith). بيست سال بعد در اين رشته تحولاتي براي تغيير جهان (ديدگاه هنجاري ) به وجود آمد. مطالعات آکادميک در اين زمينه با هدف تبديل جهان به مکاني بهتر دنبال شد. اين ديدگاه ، آرمان گرايانه بود و از منظر «جهان چگونه بايد باشد»، تلاش مي کرد حوادث را در اين مسير پيش ببرد. ديدگاه مقابل که به واقع گرايي مشهور است ، جهان را «آن گونه که هست » مي شناخت نه «آن گونه که مي خواهيم » باشد. از اين ديدگاه ، جهان جاي چندان مناسبي نيست و انسان ها در بهترين حالت ، خودخواه هستند و شايد هم بدتر از آن باشند. جدال دو ديدگاه ساليان ادامه داشت تا اينکه بر مبناي اين جدال ها، ديدگاه هاي نظري ديگري مطرح شد. مکتب انگليسي يکي از مواردي بود که تلاش کرد از منظري نوين و با رويکردي ميانه ، تغيير و تحولات اين حوزه ، به ويژه امنيت را تجزيه و تحليل کند.
ديري است که «امنيت »، حکم مهم ترين کالا را پيدا کرده و تأمين آن مأموريت اصلي دولت ها و حکومت هاي امروزي شده است . مطالعات و پژوهش هاي گسترده و ژرفي انجام شده است و مراکز و مؤسسات ، مستقيم و غيرمستقيم به کندوکاو در موضوع امنيت مي پردازند و به سفارش دهندگان ارائه راه مي کنند. مفهوم «امنيت » به واسطه خاصيت چندبعدي ، استوار شدن بر پاره اي پيش فرض ها، ذهني بودن ، تأثيرپذيري از مدلول ها و جغرافياي مفهومي ، ديرينگي ، فراخي قلمرو و تغييرپذيري مؤلفه هاي تشکيل دهنده آن ، محمل مناقشات علمي چشم گيري بوده است و پژوهشگران هر زمان به زبان ويژه آن عصر، امنيت را تعبير و تعريف کرده اند. بر اساس چنين مفروضاتي ، از پرسش هاي مطرح مي تواند نگاه مکاتب مختلف به مقوله امنيت باشد. اين نوشتار تلاش دارد به بررسي رويکرد مکتب انگليسي به مفهوم امنيت ، چنان که هدلي بول آن را «يکي از ابتدايي ترين اهداف زندگي اجتماعي دانسته است »، بپردازد (١٩٧٧٤,Bull).
ما به پاسخ ها و واکنش هاي مکتب انگليسي نسبت به پرسش هاي اساسي درباره مسئله امنيت خواهيم پرداخت . اين پرسش ها عبارت اند از: ـ منظور از امنيت در مکتب انگليسي چيست ؟
ـ در مکتب انگليسي درباره ضرورت تأمين امنيت براي چه کساني به بحث و تبادل نظر پرداخته شده است ؟
ـ. در مکتب انگليسي چه موضوعاتي در حوزه امنيت جاي داشته و مورد توجه واقع شده اند؟
ـ از نظر مکتب انگليسي ، چه کساني يا چه عواملي مي توانند امنيت را تأمين و برقرار سازند؟
ـ مشکلات و مسائل پيش روي امنيت از نظر مکتب انگليسي کدام اند؟ ـ آيا گفتمان واحدي درباره امنيت در مکتب انگليسي وجود دارد؟
ـ. جلوه هاي ظهوريافته از تحقق مسئله امنيت در مکتب انگليسي کدام اند؟
مفهوم امنيت در مکتب انگليسي
پيش از آغاز اين بحث و نگاه به گفتمان امنيت در مکتب انگليسي ، نکته بسيار حايز اهميت چگونگي شناخت و تعريف امنيت و ضرورت پياده سازي آن در جامعه بين الملل است . «با نگاهي بر تعداد گسترده اي از تئوري هاي مثبت انديش و واقع گرا در مي يابيم که امنيت در قيد مکان و زمان نمي گنجد» (& Booth ;١٩٩٦ ,Williams&Krause ٢٠٠٢ ,Dalby ;١٩٩٨ ,Krause ;١٩٩٧ ,Vale)؛ هرچند در بطن اجتماع و سياست هاي حاکم بر آن جاري و تعريف شده است . در تعريفي کلي و گسترده مي توان گفت امنيت به معناي رهايي از خطر و آسيب و ضرر از هرگونه منبع تهديدکننده است که با کمک عواملي پيشگيري يا جبران مي شود. حال ماهيت خطر و آسيب مد نظر چيست و تهديدها چگونه تعريف مي شوند که فقط نام تعداد بسيار کمي از آنان شناخته شده است ؟ اينها مواردي است که موجب دشواري ارائه تعريفي روشن از مسئله امنيت مي شود. مسئله امنيت و ماهيتي که آن را تشکيل مي دهد، پيوسته در مقاطع زماني ، در حوزه هاي بين الملل در حال تغيير است و با دامنه نامحدودي از عوامل مختلف پيوند خورده است ؛ از جمله اين عوامل مي توان به شرايط و هنجارهاي بين المللي ، ماهيت و خصوصيات و شکل تهديدهاي موجود، موقعيت دولت ها و مشکلات سياسي داخلي اشاره کرد (٢٠٠٢ ,McDonald). جايگاه و نقش منابع سياسي داخلي و ماهيت سياسي تصميم هاي اتخاذشده نسبت به آنها به ما کمک مي کند که بدانيم امنيت چيست و چگونه بايد مورد توجه و پيگيري واقع شود. بر اين اساس «مسئله امنيت در بخش مرکزي تعريف مشروعيت دولت ها جاي مي گيرد» (,Lipschutz ;١٩٩٣ ,Clarke ١٩٩٦ ,Dillon ;١٩٩٥)؛ تا جايي که بايد گفت مسئله تأمين امنيت ، دليل اصلي هر دولت و جايگاهي است که به دست آورده است . اين بدان معناست که رهبران و دولت ها مقيد به گفت وگو درباره مسئله امنيت در حوزه توانايي ها و اختيارات شان و ارائه تعريفي مشخص براي امنيت در حوزه داخلي و جمعيت زير نظر خود هستند .(Buzan et al, 1998)
بايد وجود محدوديت هاي سياسي را که سر راه همگام شدن با گفتمان هاي امنيتي و تلاش براي جبران مسئله «ناامني و فقدان امنيت »١ وجود دارد، يادآور شد و در تعريف دو مسئله مهم يعني «امنيت چيست ؟» و «چگونه بايد باشد؟» آنها را مد نظر قرار داد و درست انديشيد. در حالي که تمام رهبران سياسي مقيد به دانستن پيش زمينه و درک درستي از مسئله امنيت در جوامع داخلي خود هستند، تمام آنها چنين شناخت و درکي ندارند. آنان به نسبت سعي در تغيير تعريف امنيت ، در تلاش براي کسب محبوبيت ميان مردم کشور خود هستند. «تصديق و تأييد موضوع امنيت از بعد سياسي ما را به اين نکته رهنمون مي سازد که امنيت يک شاخه ثابت يا حضور دولتي باتجربه براي اجراي امور يا شاخصي ثابت در تمام مقاطع زماني نيست »؛ اما از لحاظ زماني در تعريف امنيت چنين آورده شده است : «برقراري و اجراي سيستمي معتبر که داراي ارتباطي تنگاتنگ با نظام و رژيم هاي مدرن چه از لحاظ سياسي ، اجتماعي يا قدرت اقتصادي باشد» (xxviii :٢٠٠١ ,Burke). ماهيت سياسي و جاري امنيت خود زمينه ساز بستر مناسب براي تحقيق و بررسي مباحث و گفت وگوهاي ويژه درباره امنيت در گروه ها و مقاطع زماني مختلف است . مرکزيت موضوع امنيت در جهت حقانيت و مشروعيت برخي عوامل به خصوص دولت ها بدين معناست که اين عوامل در پروژه هاي سياسي متعددي وجود دارند و حضور آنان در چنين جايگاهي در تعريف برآوردن امنيت گنجانده شده و اين خود تلاشي است تا شرايط لازم براي درک مسئله امنيت فراهم آيد. اين امر نيز به سادگي تحقق نخواهد يافت ؛ هرچند با کمک مشخص کردن تهديدها و واکنش نسبت به آنان هم مي توان تعبيري از امنيت به دست آورد.
نکته اي که اهميت دارد و در اين مقاله نيز به آن اشاره شده آن است که در تعريف و شناخت مسئله استقلال و هويت که بسيار مورد ستايش است ، عوامل سياسي نقش مهمي در ساخت يا تخريب و بازآفريني مجدد آن و ارائه تعريفي از امنيت دارند.
ماحصل تمام گفت وگوها در روابط بين الملل از جمله گفتمان مکتب انگليسي حاکي است که استقلال ، قدرت و هويت به نوعي حامل پيامي در باب امنيت اند، هرچند برخي از آنان پذيرفته و برخي مردود شده اند.
مشخص ساختن و شناخت مباحث و گفتمان امنيت در مکتب انگليسي امري دشوار و مشکل ساز است . اگرچه تعريف شفاف و واضحي از مسئله امنيت ارائه نشده است ، اما گفتمان و مباحثات موجود در خصوص جامعه بين الملل در مکتب انگليسي فرضيات صريحي درباره معناي امنيت ارائه داده است . پايه گذاران اين مکتب ، به خصوص بول و وايت ، به راه و روش هاي متعددي پرداخته اند، زيرا بر اين باورند که جامعه بين الملل متشکل از حوزه هاي مختلفي در زمينه تاريخ ، قانون ، اقتصاد و امنيت است و هريک به ابزار و راه مخصوص خود نياز دارد (١٩٩٦ ,Wheeler &Dunne )اما کاتبان و صاحب نظران ديگر مکتب انگليسي چندان تمايلي به روشن ساختن اين تفاوت ها و جايگاه هايشان ، همان طورکه رئاليست ها معتقدند، ندارند (٢٠٠٠:٣٩٧ ,Little)همين امر موجب بروز چالش در شناخت و درک گفتمان امنيت در اين مکتب و تفاوت هاي ميان اين مسئله و اصل مکتب خواهد شد. تمايزهاي موجود در قالب مفاهيم سياسي در بحث امنيت در مکتب انگليسي ، در تعاريف اي . اچ . کار مبني بر شرح و تعريف امنيت «که امنيت چيست و چه بايد باشد؟» مطرح است (a ٢٠٠١ ,Reus- Smit )
از ديدگاه کاتبان مکتب انگليسي ، تعريف امنيت (امنيت چيست ؟) مشمول نقش و جايگاه قدرت هاي سياسي و منافع ملي در جامعه بين الملل خواهد بود. نمونه اين ايده ها و ديدگاه ها را در همان دوران اوليه مطرح شدن اين مکتب توسط باترفيلد و وايت (١٩٦٦) شاهد هستيم . آنان در جست وجوي تعادل و توازني مناسب ميان قدرت و رويکرد مداخله هاي نظامي بوده اند.
به طور کلي مکتب انگليسي بر اهميت و اولويت مسئله شناخت و ارائه تعريفي از امنيت به عنوان يکي از ارکان زيرساخت در حوزه مطالعات سياست هاي جهاني تأکيد دارد. در اين راستا، تأکيد مکتب روتچيلد (١٩٥٥) بر اين بوده است که امنيت خود فرايندي است که تحت قالب و شرايط زماني مختلف بر نوع روابط برقرارشده ميان ملل و عوامل شاخص سياسي تمرکز دارد و در اين حوزه تعريف مي شود. ( ١٩٧٧٥,Bull).
به همين دليل هم چنان با وجود اقدامات صورت گرفته از جانب بول ، ارائه چندين مسير اميدوارکننده به منظور رشد و ارتقاي کيفي اين تئوري و اجرايي شدن مسئله امنيت با وجود چندين استثنا (١٩٩٧ ,Makinda) باز برخي نظريه پردازان مکتب انگليسي نياز و ضرورت انجام ارزيابي درست به منظور درک بهتر مفهوم اصلي اين امر را هنوز (دست کم در دوران جنگ سرد) احساس نکرده اند و گويي مي پندارند گام هاي لازم براي انجام اين کار به خوبي از جانب سياسيون رئاليست نظير آرنولد ولفر (١٩٦٢) و هم چنين در دوره هاي پس از وي توسط بوزان (١٩٨٣) برداشته شده است .
در تعاريف مشخص تر هم ملاحظه مي شود که بول هم نتوانسته است مفهوم امنيت را از ديدگاه خود به وضوح و چنان که بايد به تصوير بکشد؛ چنان که در سياست هاي بين الملل او از مسئله امنيت به معناي «برقراري امنيتي که ديگر بيشتر از آن وجود ندارد» ياد مي کند؛ امنيت به عنوان هدف که در واقع همان امنيت بالفعل بوده و امنيت در قالب عوامل ايجادکننده به شکل محسوس و قابل تجربه است (١٩٧٧١٨,Bull ).
اما از آنجا که بول دو معنا و دو واژه (ايمني و امنيت ) را گاه به جاي هم استفاده مي کند، لذا مفهوم ارائه شده از جانب وي تا حدودي گنگ و مبهم است و تنها تفاوتي که نظريات وي با ساير نظريات دارد همين جابه جايي و جايگزيني اين دو واژه است بول در راستاي تأمين امنيت و توجه بدين مسئله در يک جامعه هرج و مرج ، با نظر موافقي از نظريه و مفهوم ارائه شده از جانب گروتين ١ در باب امنيت استقبال مي کند که وي اين امر را يکي از دغدغه هاي اوليه و مهم در پيشبرد و ترويج نظم در جامعه اي دولت محور مي داند. اگرچه حوزه گسترده اي از نظريات بول مبتني بر توجه بيش از پيش وي به حضور نيروهاي نظامي در جامعه بين الملل به ويژه خلع سلاح کردن و اعمال کنترل هاي نظامي و گسترش سلاح هاي هسته اي است ، اما درکنار آن وي بر ضرورت پرداختن به مسائل ديگري هم چون فقر، بي عدالتي ، توزيع ناعادلانه قدرت و منابع اقتصادي ميان دو قطب شمال و جنوب (٢٠٠٠ ,Bull) اشاره کرده است . بول هم چنين با توجه به مشتقات برگرفته از ماهيت امنيت در ارتباط با سياست هاي اعمال خلع سلاح و بازدارندگي فعاليت هاي هسته اي ، آنها را از جمله مجموعه اي خاص در پرداختن به مسائل اساسي سياست مي داند و چگونگي روابط موجود ميان ابرقدرت ها با سايرين را در يک جامعه بين الملل مورد بررسي قرار مي دهد )١٩٩٧:١٠ ,Makinda).
در رويکرد مکتب انگليسي امنيت چه کساني مد نظر است ؟
برخلاف نگرش مکتب انگليسي نسبت به جايگاه دولت ها که آنها را هم چون تخم مرغ در ظرف و جعبه جامعه بين الملل مي داند، بول دولت ها را بسان پوسته تخم مرغ تصوير مي کند که بايد حافظ محتويات درون آن يا همان زرده و سفيده باشند که منظور همان شهروندان و ملت هر جامعه است . حال در اين تشبيه بايد دانست پوسته تخم مرغ صرفا براي شکستن و تراوش محتويات است و نقش چنداني در ايجاد هرگونه فساد دروني محتوياتش ندارد. تئوري پردازان مکتب انگليسي هم نظر با مباحث مطرح شده از جانب مکتب مطالعات امنيتي انتقادي (CSS)، دولت ها را نقطه نهايي براي دستيابي به امنيت و تأمين آن براي بشريت مي دانند. اين موقعيت و چنين تعريفي از جايگاه دولت ها، به خصوص در جوامع بي قيد و بند، بايد بسيار مورد توجه قرار گيرد. همان طور که ويلر (١٢٦ :١٩٩٦ ,Wheeler) براساس اقدامات بول چنين بيان مي کند که وي در تعريف اين مسئله به قوانين و هنجارهاي جامعه دولت محور نظر داشته است و تحقق اين هدف را از ديدگاهي کاملا اخلاق مدار منوط به تأمين امنيت توسط دولت ها براي ملت ها مي داند (١٤٦ :١٩٩٨ ,Dunne).
بيل مک سويني نيز تأمين امنيت براي بشريت را به عنوان منبع نهايي در نظريات خود بارها مطرح کرده است . از نظر وي ، تعريف مسئله امنيت براي هر قوه اي ، جز ملت ها، تعريفي بسيار پوچ و بي معناست حتي اگر از جانب دانشمندان صاحب نظر مطرح شود. به دنبال اين مطلب بايد يادآور شد حال اين وظيفه خود انسان هاست که حافظ ارزش هاي انساني باشند که در پي تأمين امنيت و سياست هاي اعمالي وابسته به آن همواره مد نظر بوده و هستند. با توجه به اولويت جايگاه دولت ها در مطالعات علوم سياسي ، رعايت فاصله اي ميان تعريف امنيت و تأمين آن براي ملت ها و تعريف امنيت و تأمين آن براي دولت ها در رسيدن به تعريف و مفهومي روشن تر و بهتر ضرورت مي يابد. با اعمال چنين فاصله و تمايزي ميان اين دو معنا، به خوبي مي بينيم آنچه در نقش و هدف براي تأمين امنيت بود، اينک در جايگاه عامل به وجودآورنده امنيت و کننده آن ، و آنچه به عنوان عامل ايجادکننده امنيت بود، در نقش هدف و مفعول ظاهر شده است . به شکل کوتاه ، مطابق نظر مطرح شده از سوي مک سويني (١٩٩٩:١٦)، امنيت بايد ابتدا در سطوح پايه مرتبط به حوزه بشريت و انسان ها به عنوان اولين منبع تعريف و سپس در سطوح بين المللي مورد توجه واقع شود. حال با توجه به اين موضوع ، يکي از پرسش هاي بسيار شاخص و مطرح آن است که دانشجويان و دانش پژوهان در

حال مطالعه موضوع امنيت بايد بر چه موضوعات قابل اهميتي در ارتباط با انسان ها و بشريت تمرکز بيشتري داشته باشند؟
در رويکرد مکتب انگليسي مشکلات و مسائل پيش روي امنيت کدام اند؟
فقر، سوءتغذيه ، بيماري ، بلاياي طبيعي ، جرم و جنايت ، تخريب محيط زيست ، مهاجرت و کوچ يا جنگ و خشونت همواره از موضوعات مهم مطرح شده در حوزه امنيت براي افراد و قشرهاي مختلف جامعه بوده و هستند. حال بازگويي مجدد اين موضوعات در برنامه ها و موضوعات امنيتي جديد خود مي تواند دال بر وجود محدوديت تئوري هاي امنيتي باشد که در پس سياست هاي جهاني با ديدگاه هاي رئاليستي وجود داشته و دارند. از سوي ديگر، درمي يابيم که برنامه هاي امنيتي دولت ها صرفا حول محور مقاومت در برابر حملات نظامي و خشونت ها نيست . همان طور که هورل (٢٦٣: ١٩٩٩ ,Hurrel) در اين باره بيان مي دارد، سياست هاي امنيتي لزوما بايد در بطن نظام موجود به دقت مورد آزمايش واقع شود تا بتوان با آناليز هرچه بهتر تمام فرايندهاي سياسي اعمالي در برابر اين موضوعات ، تهديدها را هرچه بهتر شناخت و مشخص کرد. در اين هنگامه بايد به عوامل فعال و ذي ربط براي آزمايش هر فرايند و هم چنين نسبت قدرت و جايگاه آنها توجه کرد و کساني را که از ايجاد هرگونه تهديد سود و مزيتي عايدشان مي شود، به خوبي شناخت . بايد گفت بخش قابل توجهي از بررسي هاي ديپلماتيک صورت گرفته توسط نظريه پردازان مکتب انگليسي به توجه دقيق تر به کيفيت روابط ديپلماتيک و مباحث شاخص مطرح شده در اين زمينه اختصاص داشته و گاه نيز به صراحت از آنها در مباحث امنيت ملي و برنامه هاي وابسته به آن استفاده شده است .
چگونه اين دغدغه ها و تهديدهاي موجود در سطح ملي ، بين المللي و حتي گاه جهاني مي توانند به شکلي مجزا از هم قابل تشخيص باشند و خصوصيات هريک و درستي يا نادرستي آنان در راستاي ترويج حقوق بشريت و حرکت در چارچوب قوانين بين الملل مورد ارزيابي واقع شود؟ غالب مطالعات امنيتي و مباحث مطرح شده در آن حول اين موضوع ، پيرو نظريات ويور درباره موضوع برقراري امنيت است و بول و ساير تئوري پردازان مکتب انگليسي نيز نظريات و فرضيات مشترک با آنچه ويور از امنيت در شکل کاربردي مطرح ساخته است ، دارند؛ زيرا نظريه پردازاني همانند ويور سبب شده اند که مکتب انگليسي اين مسئله را به عنوان فرايندي سياسي بپندارد که در ذهن صاحب نظران برجسته در رابطه با موضوع امنيت چنين است . با اين روند، بول نيز توانست به درک ساده تري از مفهوم امنيت دست يابد. ساير نظريه پردازان مکتب انگليسي نيز معتقدند توجه به مسئله زور و اعمال خشونت اجتماعي ميان دولت ها يا ساير قشرهاي اجتماع بايد به شکلي مستقل و کاملا منطقي مورد بحث قرار گيرد و آنان همواره اين موضوع را اصلي ترين موضوع مورد توجه در آناليزهاي مرتبط با مسئله امنيت بيان کرده اند (٢٦٢: ١٩٩٩ ,Hurrel). بايد توجه کرد که در اينجا عنصر حياتي در پيشبرد ادعاهاي بيان شده از سوي عوامل تأمين کننده امنيت آن است که ابتدا مخاطب مد نظر و خاص ، اين ادعاها و نظريات را بپذيرد و باور داشته باشد. به عبارت ديگر، ما خواهيم توانست اقدامات و حرکاتي را در تأمين امنيت انجام دهيم که شايد لزوما همه آنها موجب دستيابي به هدف مد نظر و تأمين امنيت نشود؛ لذا اقداماتي امنيتي مي توانند به موفقيت دست يابند که مخاطبان پيش روي آنها، اين اقدامات را باور داشته باشند و گاه هرگونه قانون شکني را در صورت مواجهه با تهديدهاي موجود مشروع بدانند. اين امر نيز مستلزم وجود سه عنصر يا سه بخش اصلي زير است : تهديدهاي موجود، اقدامات فوري و اورژانسي ، قانون شکني هاي آزادانه و تأثير آن بر تمام بخش ها و روابط داخلي موجود در جامعه (٢٦: ١٩٩٨ ,Buzan, Waver, de Wilde).
اگرچه در بعد تئوري هيچ کس در جايگاه عامل پرقدرت تأمين کننده امنيت جاي ندارد، اما در عمل و در ساختارها، دولت ها خود را مالک چنين جايگاهي مي دانند .(Buzan,Waver and deWilde,1998 :31)
بايد توجه کرد که برقراري امنيت هرچه بيشتر لزوما برابر بهتر شدن شرايط نخواهد بود. در واقع بايد دانست که امنيت نيز همانند هر موضوعي مي تواند بار معنايي منفي داشته باشد و حتي در مواجهه و پرداختن به سياست هاي هميشگي و طبيعي دچار خطا شود (٢٩: ١٩٩٨ ,Buzan, Waver and de Wilde). استفاده از موضوع ناامني مي تواند ما را در آناليز هرچه بهتر مسئله امنيت ياري کند؛ چنانچه ما تهديدها را خوب بشناسيم ، خواهيم توانست اقدامي مناسب در مقابل آن در شرايط عادي (با همکاري و تعامل هرچه بيشتر همه واحدها) و واحدهاي عمومي (١٩٩٥ ,Waver) انجام دهيم .
از نظر مکتب انگليسي چه اقداماتي بايد براي تأمين امنيت کرد؟
از ديد بول ، جوامع دولت محور چندان هم موجب کاهش و ايجاد اختلال در روابط برمبناي اهداف بشري نخواهند شد )٧-٣ :١٩٧٧ ,Bull). دولت ها بايد به عنوان مهم ترين قطب در جايگاه خود محفوظ بمانند. در پي نظريات و دفاعيات بول از ديدگاه پلوراليست ها نسبت به جامعه بين الملل (اخلاق محور)، رابرت جکسون (,Jackson) ٢٠٠٠ نيز معتقد است که دولت محوري در جوامع موجب ايجاد پيکره اي محکم براي تأمين امنيتي مطمئن و جهاني خواهد بود. اما بول در کنار نظريات مبتني بر دفاع از سيستم هاي دولت محور، معتقد است که تلاش براي دستيابي به نظام جهاني و تأمين امنيت براي تمام آحاد بشر از ديرباز به عنوان اصل پايه اي مد نظر بوده و حضور دولت ها بدين شکل حتي مي تواند توطئه خاموشان را سرکوب کند. البته بالطبع در اين شرايط و همزيستي ، برخي حقوق و وظايف براي شهروندان محترم به وجود خواهد آمد )٣٠٨ :١٩٧٧ ,Bull). در قلب اين موضوع همواره اين پرسش مطرح است که آيا يک جامعه (مدرن و مستقل ) لزوما نيازمند حضور يک دولت براي تأمين امنيت براي افراد و ملت خود است يا خير؟ در اين زمينه مکتب انگليسي بر اين نظر است که تا حدي حضور دولت و تبيين يک نظام مشخص براي نيل به تأمين امنيت ضرورت دارد. در حالي که مکتب انگليسي تحقق و دستيابي به رهايي بشر را هم معنا با اصول و سياست هاي حفظ جامعه بين الملل مدرن مي داند، اما باز ضرورت بازآفريني مجدد و نمايش اين مفهوم در چارچوبي انعطاف پذير و بررسي آن

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید