بخشی از مقاله


بازتاب قشربندي اجتماعی در کلیات سعدي

چکیده

»جامعه شناسی ادبیات« یـا اجتماعی»ـات در ادبیـات « امـروزه یکـی از مباحـث مهـم و ضروري در فهم ادبی»ات« هرکشوري است. بـی تردیـد، پهنـاوري شـعرغنی فارسـی بـه اندازهاي است که زمینههاي اجتماعی و فرهنگی فراوانی را می توان از گهرهاي قطعههـا، مثنويها، قصیدهها و غزلها بیرون کشید که معرّف ویژگیها، ارزشها و دگرگـونی هـاي فرهنگی و اجتماعی زمان شاعر باشد و کارکردها، فرآوردهها، آیـینهـا، باورهـا، فـنهـا و قانونها را مستقیم یا غیرمستقیم – پیش چشم داشت. »قـشربندي اجتمـاعی « را مـی توان تفکیک و رده بندي اجتماعی دانست کـه در آن نقـشهـا و موقعیـتهـا، بـا حفـظ سلسله مراتب داراي اهمیت است. گروهبنديهاي اجتمـاعی را صـاحب نظـران و جامعـه شناسان برحسب موقعیتهاي سیاسی، اقتصادي، دینی و منزلتی جامعـه مـورد مطالعـه قرار داده و از دیدگاههاي متفـاوت تعریـف و تبـین کـردهانـد. در مقالـه حاضـر بـه ایـن »قشربندي اجتماعی « در کلیـات سـعدي نگریـسته شـده اسـت و طبقـات اجتمـاعی از دیدگاه سعدي مورد بررسی قرار گرفته است.

واژههاي کلیدي: قشربندي اجتماعیجامعه، شناسی ادبیات، طبقات اجتماعی، سعدي


مقدمه

قشربندي اجتماعی را می توان تفکیک و رده بندي اجتماعی دانست که در آن نقش ها و موقعیت ها ، با حفظ سلسله مراتب ، داراي اهمیت است . بنابراین قشر اجتماعی به مجموعه اي از افراد گفته می شود که نقش و موقعیت و منزلت همسانی را در این سلسله مراتب و رده بندي دارا هستند . جامعه اي را سراغ نداریم که بدون این تفکیک اجتماعی ، که بر حسب اهمیت رده بندي شده ، بتواند (یا توانسته باشد ) به حیات خود ادامه دهد. ((غزّالی )) اندیشمند قرن پنجم ، این تقسیم بندي اجتماعی را این گونه ترسیم می کند : (( اصل دنیا سه چیز است : طعام ، لباس و مسکن . اصل صناعت که ضرورت آدمی است نیز سه چیز است برزگري: ، جولاهی ، و بنّایی و هریک را فروعند . ... پس حلاج و ریسنده ، درزي ، آهنگر ، درودگر و خراز پیدا آمد و ایشان را به معاونت یکدیگر حاجت بود . پس میان ایشان معاملتی پدید آمد که از آن خصومت ها خاست ، پس به سه نوع دیگر حاجت افتاد از صناعات . صناعت سیاست ، سلــطنت و دیگر صــناعت قضا و حکومت و دیگر فقه که بدان قانون وساطت میان خلق بدانند .)) (غزّالی ، ( 65 : 1355 گروه بندي هاي اجتماعی را صاحب نظران و جامعه شناسان برحسب موقعیت هاي

سیاسی ، اقتصادي ، دینی و منزلتی جامعه مورد مطالعه قرار داده و از دیدگاه هاي متفاوت تعریف و تبیین کرده اند . (( ارسطو )) قشربندي اجتماعی دوران قبل از(( سولون )) را به دو گروه : اشراف و عامه خلق تقسیم می کند و از طبقه هکتمر ( Hectemore) ، بردگان ، نام می برد وجه. تسمیه هکتمر ، که از کلمه هِکتس به معنی ششمین آمده ، این بود که طبق قرار داد بین اشراف ، این گروه یک ششم حاصل ملک را دریافت می داشتند . برزگران و صنعت گران از این گروه بودند . به روایت ارسطو ، این وضعیت تا رسیدن سولون به مقام آرکنتی ( Archonte) ، ریاست عامه ، ادامه داشت . ( ارسطو ، ( 5 : 1358 ابن خلدون می نویسد که حریري و دیگران قشربندي زندگی معیشتی جامعه را در امارت ، تجارت ، فلاحت و صناعت می دانند . ولی ابن خلدون امارت را از اسباب معیشت نمی داند و معتقد است که (( فرمانروایی را شیوه اي طبیعی براي معاش )) نمی توان دانست . بدین ترتیب ، او پادشاهان و نیروهاي انتظامی

 


و متصدیان امور دینی و قاضیان را به نام امارت کنندگان ، از قـــشر و گــروهی عالی دانسته و در مرتبه پایین تر ، به ترتیب ، تجارت ، فلاحت و صناعت را قرار می دهد . ( ابن خلدون ، : 1347 باب پنجم )

سوروکین ( sorokin) جامعه را به قشرهاي اقتصادي ، سیاسی ، حرفه اي و مذهبی تقسیم می کند که با یکدیگر ارتباط دارند . پارتو ( ( pareto جامعه شناس ایتالیایی ، دربین صاحبان حرفه و ثروت دو قشر می بیند : قشرپایین یا غیربرگزیدگان و قشر بالا یا برگزیدگان و این قشر را به دو دسته برگزیدگان حکومتی و برگزیدگان غیرحکومتی تقسیم می کند . (1) غناي ادبیات فارسی ، اعم از شعر و نثر ، کتاب هاي تاریخــــی و جغرافیایی

زمینه اي را فراهم مــی سازد که بتوان – مستقیم یا غیرمستقیم – نظام و قوانین و ارزش هاي فرهنگی و اجتماعی دوران هاي گذشته را مورد مطالعه و تحقیق قرار داد . براي شناخت رویدادهاي قرن هفتم و هشتم ، که حافظ پروردة آن دوره است ، منبع و کتاب هاي تاریخی و اجتماعی نسبتاً زیاد است (2) و با استفاده از این منبع ها مطالعه و پژوهش هاي ارزنده اي ، در این پنجاه ساله اخیر ، به وسیله محققان ایرانی و غیرایرانی دربارة اوضاع اجتماعی ، اقتصادي و فرهنگی دورة مغول و عصر سعدي انجام گرفته

است.
اندیشه ، رفتار ، شخصیت و آثار شاعران و نویسندگان – مانند همه اعضاء دیگر جامعه

– پرورش یافتهبازتابو دهندة ویژگی هاي اجتماعی و معرف و مبین رویدادها ، ارزش ها و پایگاه هاي اجتماعی جامعه زمان خویش است . سعدي نیز فرزند دوران خویش و پرورش یافته جنگها و آشوب ها ، قتل و غارت ها و شاهد قدرتنمایی هاي دربار سلطانان و ایلخانان ، مدرسه مفتیان و قاضیان ، خانقاه صوفیان و ... می باشد. ( روح الامینی ، ( 113 : 1375

قشربندي اجتماعی در کلیات سعدي الف– پادشاهان: سعدي در دورانی زندگی می کرد که سلاطین و »ملوك طوایف«

بافرزند کشی و پدر و برادر کشی و آشنا و بیگانه کشی براي رسیدن به قدرت بریکدیگر پیشی می گرفتند . شاید هیچ دوره اي به اندازة این زمان دستخوش دگرگونیهاي


حکومتی نبود. بغداد سقوط کرده بود و ایران استقلال سیاسی اجتماعی خود را از دست داده بود و پادشاهان محلی کرّ وفرّي داشتند .

پادشاهانی که سعدي از آنها یاد می کند و به شیوة رایج زمان در شــمار ممدوحـــان او بودند ، عبارتند از : ابوبکربن سعدزنگی ، سعدبن ابی بکربن سعد ، اتابک مظفرالدین سلجوقشاه وامیرانکیانو . بیان رویدادها ، کشتارها و ناپایداري امارت و حکومت که یکی از ویژگی هاي این عصر است ، درلباس اندرز ، گله از روزگار و شادباش در دیوان سعدي

فراوان است :
کرادانی از خســــــروان عجم زعهد فریدون و ضحاك و جم

که برتخت و ملکش نیامد زوال نماند بجز ملـــــک ایزد تعال(کلیات : ( 168
*

نوشیروان کجا شد و داراویزدگرد گردان شاهنامه و خانان و قیصران(( 724
*

چه سالهاي فــراوان و عمـــرهــــاي دراز که خلق برسرما برزمین بخــواهد رفت

چنانکه دست بدست آمده است ملک به ما به دستهاي دگر همچنین بخواهد رفت (840)

درقصیدة معروف ، که برمرگ (( مستعصم عباسی )) مویه می کند ، درلباس اندرز و انتباه در (( بی وفایی دنیا ))این چنین می سراید :

آسمان را حق بودگرخون بگرید برزمین برزوال ملک مستعـــصم امـــیرالمؤمنین

زینهار از دور گیتی ، و انقلاب روزگار درخیال کس نیامد کانچنان گردد چنین ( 660)

ب- وزیران :نام و موقعیت اجتماعی وزیران ، که در دستگاه پادشاهان صاحب قدرت بودند ، درکلیات سعدي به مناسبت هاي مختلف آمده است . از آنجا که وزیران مقام و موقعیت خود را ، معمولاً در سایه درایت و کاردانی به دست می آوردند و به قشرهاي دیگر جامعه بیشتر نزدیک می شدند ، نقش اجتماعی آنان در ادبیات فارسی ، و نیز در


دیوان سعدي دقیق تر استعلاءالد.ین عطاملک جوینی و اتابک مظفرالدین سلجوقشاه از جمله وزیرانی هستند که سعدي از آنان به نیکی یادکرده است :

وزیر مشرق و مغرب امیـــن مکه و یثرب که هیچ ملک ندارد چنو حفیظ و امین را

جهان فضل و فتوت ، جمال دست وزارت
کــه زیردست نشانده مقــربان مکین را

وزیر عالــم و عادل به اتفاق افـــاضــل
پناه ملــک بــود پادشاه روي زمـین را

به عهد ملک وي اندر نماند دست تطاول

مگر سواعد سیمین وبازوان سمین را ( 606)
درستایش وزیر شمس الدین حسین علکانی گوید :

به جوانمردي و درویش نوازي مشهور به توانگر دلی و نیک نهادي ، مشهور
ذکر آصف نتوان کرد ازین بیش به فضل نام حاتم نتوان برد ازین باز به جود ( 618)

ج – صاحبان دیوان : اصطلاح (( صاحب دیوان )) در نظام حکومتی این دوره به کسی گفته می شود که عهده دار عایدت مملکت و مسؤول پرداخت مواجب و مقرري وظیفه بگیران بود ، بعدها کلمه (( مستوفی )) جاي آن را گرفت و امروز (( وزارت اقتصاد و دارایی )) و حسابداري وزارت خانه ها جایگزین آن مقام شده است . مقرري و مستمري (حقوق ) دانشمندان و شاعران را نـــیز صاحب دیــــوان پرداخت می کرد . سعدي علاء الدین عطاملک جوینی که (( صاحب دیوان )) نیز بود را مکرر مدح کرده و از عدالت
آن سخن گفته است :
امین مشرق و مغرب علاء دولت ودین که پایگاه رفیعش به آسمان ماند
خداي خواست که اسلام در حمایت او زتیرحادثه دربـــارة امــان ماند
وگرنه فتنه چنان کرده بود ، دندان تیز کزین دیار نه فرخ ونه آشیان ماند ( 616)
سعدي از پادشاه درخواست می کند که (( عمل مستوفی )) را به کسانی دهد که

(( دستگاهی )) داشته باشد .
عمل به کسی ده که دستگاهی دارد وگرنه به جزسوگند حاصل نبینی ( 771)


جایی دیگر (( سعدي )) صاحب دیوان را ملامت می کند که چرا سعدي را از نظر انداخته است .

توهمچو صاحب دیوان مکن که سعدي را به یک ره از نظر خویشتن بیندازي ( 533)

د – محتسب : این اصــطلاح به مأموران حکومتی که نقش و وظیفه آنها بررسی » اوزان )) و کم فروشی و تقلب در (( ارزاق )) و نظارت در اجراي حکم هاي دینی و بازداشتن از کارهاي خلاف شرع و واداشتن به کار نیک بود ، اطلاق می گردید . ( وظایفی که امروز به عهدة شهرداري و نیروي انتظامی است ) . محتسب همواره مورد اعتراض و نکوهش شاعران بود . اعتراض به مزاحمت هاي دست و پاگیر محتسب را در دیوان شاعرانی چون سعدي ، مولوي ، حافظ و بسیاري دیگر می بینیم .

اگر محتسب گردد آن را غمست که سنگ ترازوي بارش کمست ( 162) با محتسب شهر بگویید که زنهار
درمجلس ما سنگ مینداز که جامست ( 348)
*

محتسب گوچنگ می خواران بسوز مطــــرب مـــا خوش بتــایی میزند ( 404)
*

اي محتسب از جوان چه خواهی مـــن تـــوبه نمــی کنم کـــه پیرم ( 464)
*

محتسب کوتاببیند روي دوست
همچو محرابی و من چون عابدي ( 514)

*
محتسب گرفاسقان را نهی منکر می کند گوبیا کزروي مستوري نقاب افکنده ایم ( 691)

ه- قاضیان و مفتیان : اجراي قوانین حقوقی ، جنایی و تعیین ((حدود)) و (( تعزیراتشرعی)) و نظم و نَس ق جامعه (نقشی که امروز قوة قضائیه به عهده دارد.) به حکم و فتواي مفتیان و فقیهان انجام می گرفت . این گروه ، از آنجا که طرف جامعه


عامه مردم بودند ، و همگان براي رفع اختلاف – حتی خانوادة شاهی – به رأي و نظر آنان نیازمند بودند ، داراي منزلت اجتماعی مشخص بوده و یکی از ارکان مهم حکومتی به شمار می آمدند . سعدي از قاضی ((رکن الدین )) به نیکی یاد می کند و می گوید : اگر برهر سر کویی نشیند چون توبت رویی
بــــه جز قاضی نپندارم که نفسی پارسا ماند جمال محفل و مجلس امام شرع رکن الدین

که دین ازقو ت راسن به عهد مصطفی ماند (616) نقد و ذمی که در کلیات سعدي از قاضیان و فقیهان نادرست و متظاهر دیده می شود ، نشان دهندة موقعیت و نفوذي است که این گروه در جامعه دارند .

فقیه گرسنه تحصیل چون تواند کرد مگربه روز گدایی کند ، به شب تکرار ( 718)
*

چوقاضی به فکرت نویسد سجل نگـــــردد زدستـــاربنـدان سجل (159)
*

سرهنگ لطیف خوي دلدار بهتر زفقیه مردم آزار ( 133)
همه کس را دندانبه ترشی کُند شود ، مگر قاضیان را که به شیرینی .

قاضی چو به رشوت بخورد پنج خیار ثابت کند از بهر توده خربزه زار ( 138)
سعدي در گلستان از (( قاضی همدان )) حکایت می کند که با (( نعلبند پسري )) سرخوش بود . ( 99) فقیهان و قاضیان ، علاوه بر (( وظیفه )) و مقرري که از صاحب دیوان دریافت می

داشتند ، از هدایاي پادشاهان و بزرگان و درآمد (( موقوفات )) نیز بهره مند بودند و
بعضی سوء استفاده می نمودند.

ترك دنیا به مردم آموزند خویشتن سیم و غلّــه اندوزند
عالم آن کس بود که بدنکند نه بگوید به خلق و خود بکند ( ( 63

*
عام نــادان پریـشان روزگار بــــه زدانشمند نـــا پــرهیزگار

کان به نابینایی از راه افتاد وین دو چشمش بود و در چاه افتاد ( 131)


*

علم از دوش بنه ور عسلی فرماید شرط آزادگی آن است که بر دوش کنی ( 699) و- صوفیان : صوفیان و پایگاه (( خانقاه )) به عنوان مرکز قدرت نمایی سیاسی و اجتماعی و در عین حال محل تجمع عارف و عامی ، یکی از گروه ها و قشرهاي معتبر این دوره را تشکیل می دهند . پادشاهان و امیران با نزدیک شدن به خانقاه ها می کوشیدند که حمایت عامه را جلب نمایند و از طرفی نیروي نسبتاً منسجم مریدان و سرسپردگان خانقاه پشتوانه اي براي مداخله صوفیان در امور حکومتی و حتی عزل و نصب وزیران و امیران بود ، نفوذ و سلطه سیاسی و اجتماعی این قشر ، به تدریج اصطلاح (( شاه )) را نــیز به عاریت گرفت . در کلیات سعدي از (( عارفان )) ، (( درویشان )) و (( فقیران )) نیکو اعتقاد به نیکی یادشده و از (( صوفیان )) نابکار که (( دام می نهند و سرحقه باز می کنند . )) نکوهش شده است .

بوي آلودگــــی از خرقه صوفــــی آمد سوز دیوانگی از سینه دانا برخاست ( 608)

*
برخیز تا یک سونهیم این دلق ارزق فام را برباد قلاشی دهیم این شرك تقوي نام را (324)

*
از سر صوفی سالوس دوتایی برکش کاندرین ره ادب آن است که یکتا آیند (410) یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقت ((تصوف )) . گفت : (( پیش از این طایفه اي در جهان بودند به صورت پریشان و به معنی جمع ، اکنون جماعتی هستند به صورت جمع و به معنی پریشان . )) ( ( 57 در نکوداشت جانب (( درویش )) حقیقی گوید :

کس نیاید به خانه درویش کـــــه خراج زمین و باغ بــده ( 34)
درویش نیک سیرت پاکیزه خوي را نان رباط و لقمه دریوزه گومباش (62)
*
دلق و سجادة ناموس به میخانه فرست تا مریدان تو در رقص و تمنّا آیند (410)
491

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید