بخشی از مقاله
چکیده
به دلیل تقدّس اصل دفاع این پاکی و قداست باعث گردید،تا شاهد تحوّل درحوزه ادبیّات باشیم. چراکه تقویت و تبلورادبیّات پایداری و شعر عاشورایی را باید مدیون دفاعمقدّس دانست، و از طرفی ظهور برخی نویسندگان و شاعران به دلیل حضور مستقیم آنان در جنگ، از بازتابهای دفاع مقدّس درزمینه ادبیّات میباشد. ازسویی تحوّلات اجتماعی به وجودآمده در سطح جامعه نظیر به وجود آمدن روحیه شهادت طلبی و ایثار و گستردگی عدالت، رشد و تربیت نیروهای گمنام و ... حاصل دفاعمقدّس میباشد. در واقعدفاع مقدّس در حوزه ادبی و اجتماعی و سایر بخشها، مهندسی و ساختاری، جدید به وجود آورد که متأسفانه این مهندسی ایدهآل مخصوصاً در حوزه مسایل اجتماعی بعد از دفاعمقدّس مورد تهاجم قرار گرفت و آسیبهای فراوانی دید که در صورت نادیده گرفتن این نوع آسیبها، آسیبپذیر خواهیم شد.
کلیدواژهادفاع: مقدّس، زمینههای ادبی واجتماعی.
مقّدّمه:
یکی از ضروریترین کارها، برنامهریزی اساسی درزمینه اطلّاعرسانی، بازتاب دفاعمقدّس در حوزهای ادبی و اجتماعی است .لبتّها باید، در نظر داشت که این بازتاب فقط در حوزهای نامبرده نیست که به دلیل گستردگی و حجم زیاد موضوعات فقط به دو زمینه ادبی و اجتماعی به سبب ارتباط و غیرقابل تفکیک بودن این دو زمینه پژوهشگر در این پژوهش به حوزه ادبی و اجتماعی میپردازد. بایدتوجّه داشت که ابتدا لازم است با طرح سؤالاتی نظیر: ضرورت انجام این کار چیست؟ جنگ در یک کشور ضمن آن که نقش خود را در حوزهای مختل، ادبی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خودرا دارد. بلکه این تأثیر در ارکان فرهنگ یک کشور نقش به سزاتری دارد، بازتاب فرهنگی آن در عرصههای داستان کوتاه، رمان، فیلم و شعرمی شود. پژوهش در حوزهادبیّات دفاع مقدّس به نحوی پژوهش در زمینههای دیگر جنگ نیز است و می تواند تحلیل متفاوتی از روند وقوع جنگ به دست دهد و بن مایههای مذهبی، اجتماعی، سیاسی آن را توضیح دهد.
تا پژوهشگر بداند چه تفاوتی میان جنگ ما با سایرجنگهای دنیا وجود دارد، جامعه-شناس بداند چه دگرگونی فرهنگی با وقوع جنگ به وجود آمد. چه دادههای اجتماعیمتحوّل شده است؟ یا از بین رفته یا افزوده شده است؟حتّی در نوع ادبی محصولات فرهنگی چه تحوّلی رخ داده استاولویّت، با کدام نوع ادبی است؟ کدام یک از انواع ادبی بعد از وقوع جنگ رشد یاتنزّل داشته است؟ پاسخ به این پرسشها نیازمندداشتن شمائی کلّی از دستاوردهای فرهنگی دفاع مقدّس است. در این جستار کوشش بر این است یک شمای مختصرکلّیو از ادبیّات دفاع مقدّس ارایه گرددالبتّه. درباره سابقه این-
گونه پژوهش باموضوع جنگ آثاری ارایه گردیده است ولی باید گفت متأسفانه تاکنون کار علمی- پژوهشی کمتر صورت گرفته است، و از طرفی کمتر شاهد کالبدشکافی و نقد آثار ادبی و تأثیر سایر حوزهها بر این بخش بودهایم، که در این پژوهش ضمن پاسخ به سؤالات مطروحه به تأثیرپذیری ومتقابلاً بخشهایدیگر بر حوزه ادبیّات پرداخته شده است.
بدون تردیدا باندکی تأمّل درعنوان این پژوهش که چرا از واژه جنگ استفاده نشده است و به جای این واژه عبارت »دفاع ومقدّس« به کار رفته است. روشن است اصولًا نویسندگان کشورهای متخاصم و مهاجم در جنگ همواره احساس شرمساری میکنند . در آثار ادبی و اجتماعی آنها کمتر از روحیه سلحشوری ومیهنپرستی یاد میشود. در عین حال آنها سعی دارند حضور خود را در خاک دیگری توجیه کنند و شرایط سختحقانیّت خود را به اثبات برسانند. آنچنان که نویسندگان آمریکایی در توصیف داستان جنگ ویتنام دچار این مشکل شدند. داستاننویسان ژاپنی هنگام روایت جنگ ژاپن و چین نیز با همین مسئله درگیر بودند. این در حالی است که نویسندهای که کشورش مدافع بود و با افتخار از نبردها، رشادت ها و حماسهسازیها یاد میکند، چرا که کشور او آغازگر جنگ نبوده است. آنچنان کهدبِایّات جنگیما، ادبیّات دفاع مقدّس نام گرفت.
دفاع مقدّس و بازتاب آن در زمینههای ادبی و اجتماعی
به رغم یکسان بودن ماهیّت و نفس عمل جنگ و خونریزی در هر شرایطی، نگاه و بینش مردم به کشورهای آغازگر جنگ و مدافع متفاوت است. همان سربازی که برای زنده ماندن مجبور است دشمن خود را از پای درآورد، در شرایط مختلف، متفاوت مورد ارزیابی قرار میگیرد. آنچنان که نوع برخورد مردم امریکا با سربازان خود در مقطع جنگ جهانی دوم جنگ ویتنام متفاوت است. این در حالی بود که خود سربازان امریکایی هنگام نبرد در ویتنام از انگیزه و توان خوبی برخوردار نبودند، چرا که خود آنها میدانستند که متجاوز هستند. بهطور کلّی، مردم همواره سربازان متجاوز را جنایتکار می دانند. همانگونه که در تمامی آثار مربوط به جنگ جهانی دوم نیروهای متخاصمنازی جنایتکار معرّفی شدند و از سربازان امریکایی که در واپسین روز های جنگ وارد میدان شدند تجلیل به عمل آمد. جدای از مسایل طرح شده در داستانها که راوی در سمت و سوی کشور مهاجم قرار دارد، نوعی احساس ترس و وحشت در بستر داستان به چشم میخورد.
سربازان مهاجمعملاً پای به سرزمینی گذاشتهاند که هیچ گونه آشنایی با محیط پیرامون خود ندارد. در این قبیل داستانها عنصر فضاسازی و توصیف مکان بسیارمورد توجّه نویسنده بودهچرا، که شخصیّتهای داستانی پابه سرزمینی ناآشنا و بیگانه گذاشتهاند. داستانهای جنگی ماکاملاً با این فضا و حس و حال بیگانه هستند. ما آغازگر جنگ نبودیم، به همین دلیل نبرد با خصم در نظر نویسنده ایرانی نوعی رشادت، و سلحشوری پایداری قلمداد شد. در این ارتباط حتّی نویسندههایادبیّات دفاعمقدّس به اسطورهسازی مبادرت ورزیدند، چرا که به عملکرد بسیاری فرماندهان و رزمندگان اسلام چون شهیدان باکری، زینالدین، کشوری ... واقف بودند و میدانستند کاری که آنها صورت دادند متمایز با اسطورهها نبود.در هر حال شرایط خاصّ مملکت در دوراندفاع مقدّس میطلبید تا برای حماسهسازیها و سلحشوریها ارزشگذاری شود. در بررسی وتحلیل ادبیّاتدفاع مقدّس میتوان دو دورهرا مدّ نظر داشت و داستانهایی که در این دو مقطع خلق شدند از یک دیگر متمایز کرد و به بررسی ویژگیهای هرگروه پرداخت:
الف: داستانهایی که در دوران جنگ هشت ساله خلق شدند. ب:داستانهایی که پس از پایان جنگ خلق شدند.در دورنا جنگ با توجّه به شرایط خاص بحرانی که در کشور حکم فرما بود، مردم و مسؤلان از نویسندگانادبیّاتدفاع مقدّس توقع زیادی داشتند. آنها میخواستند تاداستانهای جنگ همسو با اهداف رزمندگان مطرح وعملاً از آرمانهایدفاع مقدّس حمایت شود. بدین ترتیب در داستانهایدفاع مقدّس عنصر مضمون و درونمایه مورد تأکید نویسنده قرار گرفت. آن چان توجّه به ساختار و نثر داستانی نشد. نویسندهداستان دفاع مقدّس در بدو امر قصد داشت عراق را به عنوان کشور غارتگر جنگمعرّفی کند، از رشادتها و سلحشوریها بگوید و شرح کاملی از مظلومیت مردم ایران بدهد ... در داستانهای دفاعمقدّس بیشتر تأکید نویسنده توصیف صحنههای خشک و فاقد هیجان نبردها و عملیاتهای خاص بود. انتخاب یک عملیات بهعنوان الگوی اصلی داستان »سفر به گرای«270 نمیتواند جذابیّت کافی ایجاد کند.
جدای از این نویسندهدفاع مقّدس برای نشان دادن فضای جبههها مجبور بود تعداد بیشماریشخصیّت داستانی را به خواننده معرفی کند. از جنبه داستاننویسی پرداختن به تمامی شخصیّتها آنچنان که تولستوی در »جنگ و صلح« این کار را انجام داد، کاری بس سخت و مشکل است. از اینرو نویسندهدفاع مقدّس غالباً بسیاری ازشخصیّتها رادر میانه راه رها کند با توجّه به نقشواهّمیّت شخصیت در داستان، وظایفی را برای او در نظر گیرد. در داستان »سفر به گرای 270درجه« نویسنده با چنین مشکلی رو به رواست. در این اثر،شخصّتهای بیشماری در صنحهها حضور دارند کهاصلاً قوام نیافتهاند و هیچ تأثیری هم در روند و حرکت رو به جلو داستان ندارندبا. تمام این اوصاف باید پذیرفت که ادبّیاتدفاع مقدّس هنوز در ابتدای راه استنباید. تصوّر کرد که دیگر زمان خلق داستان های جنگی به پایان رسیده است در غرب هم اکنون نویسندگان بیشماری به خلق داستانهایی حول محور جنگ جهانی دوم میپردازندیقیناً.جنگ وادبیّات بر یکدیگر تأثیرگذار بوده و رابطه دو سویه میان این دو برقرار است.
کشور ما یک جنگ طولانی را پشت سر گذاشت.مردم در این ارتباط به تجربههای ارزشمندی دست یافتند. فرهنگ جبههها به شهرها رسوخ کرد و تأثیر عمیقی بر بستر اجتماعی شهرها گذاشتیقیناً. خلق داستانهای دفاع مقدّس اگر از حوصله و با تحقیق صورت گیرد، ماندگار خواهد بود و به قوام مناسب خواهد رسید. به طور قطع نویسنده دلسوزی که به اصول اولیّه ارزشهایدفاع مقدّس و ارزشهای معنوی حاکم بر جبههها ایمان دارد بهتر می تواند به خلق آثار برتر مبادرت ورزد.با طرح این سؤال که جنگ چگونه میتواند بسترساز زمینه ادبی، اجتماعی، و سیاسی ... باشدبا توجّه به سؤال ودقّت بیشتر در خواهی یافت که جنگ پدیدهای همهگیرست که پژوهشگر برای جلوگیری از اطاله کلام فقط در این پژوهش به دو زمینه ادبی واجتماعی بسنده نموده و زمینههای ادبی واجتماعی آن را مدّ نظر قرار داده است.
از سویی دیگرعلّت انتخاب زمینههای ادبی و اجتماعی در این تحقیق، به دلیل اثرپذیری این دو زمینه در یک دیگر میباشد. چرا که حوادث وقتی درگذر و بستر جوامع انسانی پدید میآیند،این پدیدارشدن حوادث در بستر، اجتماع و جوامع رخ میدهد و از این نظر پدیدهای اجتماعی به وجودآمده، در جوامع میتواند بستر ساز باشد از سویی دیگر تحلیلادبی خاصّه درگسترهادبیّات داستانی میبایست آمیزهای از سبکهای سنتی و نوین باشد و به وادی مباحثی چون؛ زیباییشناسی، نشانه شناسی، تاریخی، اسطورهای، سیاسی، فلسفی و اجتماعی وارد شود. برخی از منتقدین ادبیّات داستانی صرفاً به ساختار و سازههایداستانی توجّه دارند؛ برخی به مضامین و بنمایههای اخلاقی و اجتماعی و عدهای به جنبههای روانشناختی میاندیشند. ناقدان درطیّ جستارهای خود باید به دور از تعصبات موجود از تمامی روشها دیدگاهها و نگرشها بهره گیرند. لذا برای تحقق چنین امر مهمی دوری از قالبها و الگوهای کلیشهای و مرسوم ضروری است.
نقد ادبی در چنین قالبی به نوعی به باز آفرینی ادبی مبدّل میشود وبرای خود هویّتی مشخص و مستقل پیدا میکند. تنها راهیابی به نحوه اندیشههای نویسنده یاتحلیل صرف ساختاری متن و یا پیدا کردن رمز و رازهای داستانها نمیتواند برای خوانندگان قرن حاضر مکفی باشد. ناقد این دوران باید به تمامی رشتههای علوم انسانی اشراف داشته باشد و از ذهن پرحجم و خلاقی برخوردار باشد و در زمینههای گوناگونی طرح مسئله کند. سؤالی که همواره مطرح میشود این است که آیا منتقدین ادبی یک ایدئولوگ به ارایه نقطه نظرات بنیادین میپردازد و مسیر اصلی حرکت جریانهای ادبی را هدایت میکنند، یا اینکه مؤلفین خواسته و ناخواسته با توجّه به شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... معاصر اقدام به خلق آثارخود میکنند و پس از آن یک حرکت ادبی مستقل شکل میگیرد؟ در این ارتباط می توان بهطور اصولی و حساب شدهای تحقیق کرد.
امّا چیزی که مشخص میباشد در ایران هیچ یک از دو گروه یاد شده آن چنان که تصور میرود نتوانستند جریان ادبی کشوررا هدایت کنند. عدم آشنایی به تاریخ و گذشته و نداشتن اطّلاعات مکفی درباره رویدادهای مهم از جمله مواردی است که باعث شده تا منتقدان کشور به بیراهه بروند و در نقشیک متفکّر صاحب اندیشه ظاهر نگردند. پیروی از شیوههای نقد مطرح در غرب و سعی در تطبیق مکاتب ادبی غربی با آثار داستانی کشور از جمله ایرادات بسیار بزرگ منتقدین کشور بوده است. در ایران متأسفانه چنین بابشده که توجّه مؤلفین به مکاتب ادبی معاصر غربی چون پسامدرنیسم و پساساختارگرای نشانه روشنفکری و بالا بودن توانمندی آنهاست.
این در حالی است که هیچ یک از افراد مذکوربه درستی مکتبهای مدرن را شناسایی و درک نکردهاند. در شرایط حاضر، بسیاری از اندیشمندان غرب از پذیرش چنین مکاتبی سرباز زدند و به راحتی دردام اهداف ادبیّات استعمار نو که تمامی نحلههای ادبی غرب را تحت سیطره خود دارد، نیفتادند.نقد ادبی در ایران باتوجّه به پیشنیه طولانی خود چونان کودکی نوپا مینماید که تازه اوّلین قدمهای خود را بر میدارد. شیوه قابل تأویل آثارادبی برای اوّلین بار در ایران شناخته شدو مورد بهره برداری قرار گرفت. این شیوهها بعدها به غرب رفت وبا نام جدید هرمونتیک دوباره به ایران باز گشت. روشنفکر امروز تنها عامل پیشرفت خود را درالگوهایغربی وتوجّه به فرهنگ بی بنیادو ناهمگون غربی میداند. در صورتی که نحلههای ادبی غربی بر اساس یک سری رویدادهای عظیم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ...
شکل گرفته و به خود غرب اختصاص دارد و نمیتوان به راحتی این گونه شیوهها رابه ادبیّات بومی وملّی ایرانی وارد ساخت و بر اساس آن هم آثار ادبی را نقد کرد. متأسفانه برخی منتقدان کشور با الگو قرار دادن یک مکتب و یا یک شیوه خاص ادبی به نقد آثار می پردازند و هر آنچه با معیارها و الگوهای از پیش تعیین شده آنها منافات دارد از دم تیغ می گذرانند و بهراحتی حکم بردّ آثار یاد شده میدهندبا. دقّت نظر بیشتر از آنجا که جنگ هشت ساله برای ما دفاع» مقدّس« شمرده میشود و درنزد ما از تقّدس خاصی برخودار است، اینتقدّس سبب گردیده که عموم نویسندگان و شاعران خواسته و ناخواسته به دستاوردهای و آرمانهای آن با نگرش خاص بنگرند. اگر چنانچه در این مسیر افرادی باشند که از این موضوع به هر دلیلی غافل باشند، در این صورت بر نویسندگان و شاعران فرض است که قداست این پدیده را باید بهتر و زیباتر به تصویر بکشانند تا این خلأ پر گردد.
لازم به ذکراست جایگزینی واژه جنگ با گذشت زمان به جای »دفاعمقدّس« جفا به آنانی است، که با ایثار و فداکاری از این کشور دفاع نمودهاند و کاربرد لغت جنگ بهجای دفاعمقدّس در نسل های آتی و در سطوح مختلف اجتماعی اثرات نامطلوب خود را بر جای خواهد گذاشت از این نظر نویسندگان و شعراء با خلق آثار منثور و منظوم بر تاریخ خود می بالند. چرا که در برههای از زمان مردم این سرزمین در مقابل دشمنی کینه توز که قصد اشغال وتعرّض به این کشور را داشته، با دفاع جانانه هشت ساله خود توانستند، مانع نفوذ دشمن وحتّی ترک دشمن از مناطق اشغال شده گردند. از سویی دیگرتوجّه به این نکته که بعضی ها طولانی