بخشی از مقاله

بديعّيات ، پديدهاي نو در عصر انحطاط
چکيده
«بديعيّات» به عنوان فنّي نو و بيسابقه در دورهاي از تاريخ ادبيّات عربي پديـد آمـد کـه بـه دورة انحطـاط موسوم است . بررسي اين فن به عنوان نمونه اي از شعر و ادب اين دوره، هر پژوهش گري را دربارة تسـميه ايـن برهه از تاريخ ادبيّات عربي دچار ترديد ميکند. زيرا خيل عظـيم دانشـمندان و اديبـان و شـاعران ايـن دوره، بـا هزاران اثر ارزشمند اگر از شکوفايي حکايت نکند، بيانگر انحطاط نيز نميباشد.
بديعيّات گرچه ريشه در مدايح نبوي دارد ولي به عنوان فنّـي مسـتقل ابـراز وجـود کـرد و بديعيـه سـرايان نامآوري در اين عرصه هنرنمايي کردند و صنايع بديعي را درتک تک ابيات قصيدة خود بـه تصـوير کشـيدند؛ و آن گاه در تبيين رموز و غموض فنون بديعي خود شروحي ارزشـمند را بـه رشـتۀ تحريـر درآوردنـد کـه کتـاب «خزانۀ الادب» ابن حجه حموي نمونه اي از آنهاست .

مقدمه
پيش از پرداختن به موضوع بديعيّات در دوره انحطاط، معرفـي ايـن دورة مهجـور و گمنـام ضـرورتي انکارناپذير است ، زيرا ويژگيهاي تاريخي و سياسي و ادبي اين برهـه از تـاريخ ادبيّـات عربـي حتـي بـراي بعضي از پژوهشگران هنوز ناشناخته است .
بنابراين بيان تاريخچۀ سياسي و ادبي اين دوره هر چند مختصر لازم به نظر ميرسـد. در سـال ٦٤٨ و در حالي که قرن هفتم هجري به نيمۀ دوم خود نزديک مـيشـد، روزگـار دولـت ايوبيـان در مصـر بـه سرآمد، و دولت مماليک به همت کنيزي از کنيزان نجم الـدين صـالح ، آخـرين پادشـاه ايـوبي، پاگرفـت و موجوديّت خويش را به مصر و شام تحميل کرد. اين کنيز همان بانويي است کـه از کنيـزي بـه سـروري رسيد و به عنوان ملکۀ دربار سلطان ايوبي به همسري وي درآمد و پس از آن که اختـر عمـر نجـم الـدّ ين افول کرد، با لقب «شجرة الدرّ» به عنوان جانشين او، زمام قدرت را به دست گرفت .
او با سياست به خوبي آشنا بود و توانست مدّتي نه چندان طولاني بر سرزمينهاي پهناور مصـر و شـام حکم براند و به اين ترتيب حکومت مماليک شکل گرفـت و پـس از او ترکهـا و چرکسـها امکـان يافتنـد حدود سه قرن به سرزمينهاي عربي مصر و شام حکم برانند. ناميدن اين دوره از تـاريخ ادبيّـات عربـي بـه دوره انحطاط، بيدادي نابخشودني است ؛ زيرا به جرأت مي توان گفت در هيچ دورهاي، جهان اسلام از ايـن خيل عظيم از دانشمندان و اديبان و شاعران برخوردار نبوده است و اکنون کتابخانه هاي معتبـر جهـان بـه آثار آن فرزانگان علم و ادب ، مزيّن است .
دانشمندان مسلمان در اين برهه در علوم مختلـف از رياضـيات تـا طـب و نجـوم و از دريـانوردي تـا موسيقي و از فنون نظامي و جنگاوري تا فقه و تفسير و حديث و تاريخ و جغرافيا، آثاري ارزشـمند و بعضـاً کم نظير از خود بر جاي نهادهاند. و اديبان آن دوره با تأليف موسـوعات ادبـي و شـاعران آن دوران نيـز بـا آفرينش بديعيّات نام خود را در تاريخ ادب جهان عرب و اسلام جاودان ساختند. هدف نگارنده از طرح ايـن موضوع آن نيست که عصر مماليک را عصري منحصر به فرد در شکوفايي و ابداع در تمام علـوم و فنـون معرفي نمايد. بلکه بر اين باور است که ميتوان بدون هيچ پيش داوري و ارزيابي شتابزده، و يا اظهـار نظـر کلي و تأثيرپذيري از ديگران، در مورد ميراث علمي و ادبي اين دوره بـه داوري نشسـت . فرامـوش نکنـيم که مغولان از يکسو و صليبيان از ديگر سو، آثار گرانبهاي اسلامي را يـا بـه دجلـه ريختنـد و يـا در آتـش سوزاندند. و کتابخانه هاي بغداد و ديگر شهرهاي اسلامي و عربي از آثار علمي و ادبي و دينـي تهـي شـد.
اين عصر همان عصري است که در برابر مهاجمان غربي که روزگاري بر اين سـرزمينها حکـم رانـدهانـد، ايستادگي نموده و عزت و اعتماد را به مسلمانان و عربها باز گرداند. و بار ديگـر کتابخانـه هـاي عربـي را از ميراث درخشان اسلامي و عربي پر کرد.
انديشمندان و شاعراني چون ابن عربي ، ابن جوزي ، ابن خلدون ، سيوطي ، ابن فارض ، قلقشندي، نـويري، سرخسي، ابن منظور، ابن حجر عسقلاني ، صفيالدين حلي و ابـن حجـه حمـوي، تنهـا تعـدادي از هـزاران دانشمند و اديب و شاعري هستند که در دوره موسوم به انحطاط ميزيسته اند و ناميدن عصـري کـه تنهـا چندتن از اين افراد در آن بسر برند، به عصر انحطاط و فتـرت، افترايـي نارواسـت ، و بـيترديـد ضـعف در بخشي از ادب اين دوره به معناي ضعف در تمام محصول علمي و ادبي آن محسوب نميشود. نگارنده بـا بررسي موضوع بديعيّات در اين دوره دريافت که متأسفانه عدم تحقيق و بررسي ادب و شـعر و نثـر و آثـار علمي برجاي مانده از عصر مماليک ، اين توهم را در نزد برخي از اهل تحقيق بـه وجـود آورده اسـت کـه گويا اين دوره ارزش بررسي ندارد و اثر قابل توجهي در آن يافت نميشود. در صورتي که هر يـک از آثـار بيشمار علمي و ادبي اين برهه از تاريخ ادبيّات عربي در قالب يک پايان نامه دکتري قابل ارزيـابي اسـت .
اميد است دانش پژوهان بدون در نظر گرفتن نام ايـن دوره بـه تحقيـق پيرامـون آن بپردازنـد و ايـن دوره مهجور را از غربت برهانند.
ويژگيهاي ادبّيات دوره مماليک
معيار ادبيّات در نزد ادباي اين دوره، تقليد از گذشتگان بود که در انواع تشبيه ، توريه ، طبـاق و تضـمين و ديگر صنايع بديعي به چشم ميخورد، تا جايي که علاوه بـر بـه کـارگيري صـنايع بـديعي در شـعر، در انتهاي دوره مماليک برخي از شاعران تلاش ميکنند تا بلاغت را فراتر از بـديع در شـعر بـه کـار گيرنـد.
مانند ابن حجه در «خزانۀ الادب» از تشبيه و استعاره و ساير فنون بلاغـي سـخن بـه ميـان آورده اسـت .
گرايش به تکلف و پيچيدگي در نثر دوره مماليک نيز همانند شعر وجود دارد، چرا که شـاعران ايـن عصـر نويسنده نيز بودند و نويسندگان نيز شعر ميسرودند. در نثر اين دوره بعضي از صنايع راه يافت که پـيش از اين در نوشته ها استفاده نميشد و ميتوان آن را تأثير بديعيّات بر نويسندگان و نثر اين دوره دانسـت ، زيـرا بيشتر سرايندگان بديعيّات به تأليف کتاب نيز اقدام ميکردند( الرکابي، ٣٥٥:١٩٧١).
نويسندگان در تأليف کتاب و شاعران در سرودن شعر گوي سبقت را از يکديگر ميربودند. اين سـبقت جويي در عرصه شعر، سبک جديدي را بنيان نهاد که در ادبيّات عربي به بديعيّات شـناخته مـيشـود و آن قصايدي است که در بحر بسيط با روي ميم و در مدح پيامبر اکرم(ص) سروده ميشـد و بـه تمـام فنـون بديع آراسته بود.
شاعر در بديعيّات تلاش ميکرد تا خود را از نظر لفظ به گذشتگان نزديـک سـازد و گـاه ناخواسـته در معنا، گامهاي بزرگي از آنها دور ميشد بنابراين گرايش به لفظ و رها کردن معنا و انديشه ، دو ويژگـي بـارز ادبيّات اين دوره است .
در کنار استفاده از صنايع بديعي، ورود اصطلاحات علمي از شاخه هاي ديگر، همچون نحـو وحـديث و تاريخ و عروض به شعر را از ديگر ويژگيهاي ادبي اين دوره بايد دانست . شاعران تقريبـاً در همـه اغـراض شعري، شعر ميسرودند.
در اين عصر معناي شعر و هنر از نظر اديبان تغيير کرده بود، ديگر نوآوري در عرصه معنـا و زيبـايي در بيان احساسات دروني و بيان استوار و هماهنگي ميان صورت شعر و معناي آن بـه عنـوان اهـداف اصـلي اديب و شاعر قلمداد نميشد(همان: ١٤٢).

شعر ديني و مذهبي
از جمله اغراضي که در عصر انحطاط رشد و گسترش يافت ، شعر ديني و مـذهبي بـود. ايـن گونـه ي شعري، آشکارا به مدح رسول اکرم(ص) ميپرداخت . در اين عصر مـدايح نبـوي در قـالبي جامـد در بحـر بسيط و روي ميم منحصر شد و شاعر در لابلاي الفاظ قصيده با آوردن فنون بديعي متنـوع، قصـيدهاي را ارائه ميکرد که ظاهرش مدح رسول اکرم(ص) بود و به نام بديعيّات شهرت يافت . مدايح نبوي ممتـاز بـه قوت و جزالت و حرارت عاطفي است و از سبک و ساختار مناسبي نيز برخـوردار اسـت و ضـعفهاي اشـعار بديعيّات در آن ديده نميشود (بکري، ١٩٧٢: ٢٧٣).
شوقي ضيف ، درباره علت گسترش و شيوع شعر مذهبي ميگويد: صـليبيان بـراي گسـترش حماسـه ديني در جنگهايشان و تحريک مسيحيان براي جنگ و مبارزه، شروع به نوشتن مطالبي بر ضـد اسـلام و پيامبر گرامي(ص) نمودند. در مقابل اين حرکت صليبيان، بسياري از علماي اسلام به دفـاع از اعتقـادات و دين خود برخاستند و قلمهاي خود را وسيله اي براي دفاع از اسلام و صاحبش قرار دادنـد. ايـن نوشـته هـا علاوه بر دفاع از اسلام، به ردّ مسيحيت و يهوديت هم ميپرداخت .
در اين ميان، گروهي نيز به سرودن قصايدي در مدح پيامبر اکرم(ص) اقـدام کردنـد. ايـن قصـايد، در ظاهر به مدح و ستايش نبي اکرم ميپرداخت و در باطن حقانيت اسلام را اثبات مي کرد و بـه دفـاع از آن مي پرداخت و تحريک احساسات مردم و دفاع از اسلام و نابودي مسيحيان و مبارزه و مقاومـت در مقابـل آنان هدف اصلي آن بود (شوقي ضيف ، ص٢٣٤).
انتشار شعر ديني انگيزهاي براي گسترش غزل ديني شد و آن نوعي شـعر بـود کـه دو وجـه متفـاوت داشت ، گاه فرد پرهيزگار و باتقوا آن را در مجالس زهد براي راهنمايي مريدان ميخواند و گاه نيز يک فـرد بيبند و بار آن را در مجالس عيش و نوش و لهو و لعب قرائت ميکرد. کسي که به غزل ديني اين عصـر مينگرد، در آغاز نميداند که آيا اين شعر اباحي گراست ، و يا اين الفاظ ظاهري و سطحي است و سـمبلي براي عرفان و زهد حقيقي.
در شعر ديني اين عصر، دو گرايش به چشم ميخورد: گرايش اول روي به تکلف دارد و در اسـتفاده از صنايع بديعي، تعمد ميورزد، و گرايش دوم بـه اسـتفاده از الفـاظ سـاده و رواان و معـاني واضـح ، کـه بـا ويژگيهايي عادي تناسب بيشتري دارد، و کمتر به استفاده از صـنايع بيـاني و بـديعي توجـه دارد. شـاعران مردمي و موشحه سرايان و بعضي از متصوفه که از درون مردم برخاسته بودند، بيشـتر بـه ايـن نـوع شـعر گرايش داشتند. در بررسي اين دو گرايش ، بايد گفت که گرايش اول که روي به تکلف دارد، در اين عصـر، غلبه بيشتري دارد.(الرکابي، ١٩٧١: ١٤٨).
جايگاه صنايع لفظي در شعر و نثر اين دوره
صنايع بديعي تنها محور و هدف اصلي در شعر و نثر بود و ظاهر و بـاطن ايـن اشـعار، همـين صـنايع بديعي بود هرچند انواع و گونه هاي آن متفاوت ميگشت . اين تصويرگريها، شـاعران و نويسـندگان عصـر انحطاط را به طرب وا ميداشت . اگرچه ما اکنون اين شيوه نگارش را نميپسـنديم . ولـي نبايـد بـه دليـل ضعف آن و يا ناخشنوديمان و يا دشواري و پيچيدگي، آن را به کناري گذاريم . بلکه بايد به اين نوشـته هـا در بستر همان عصر نگريست (همان، ١٩٧١: ١٤٨).
در کنار توجه شاعران و نويسندگان رسمي به آرايشـهاي لفظـي، بايـد از گـرايش شـاعران عـامي و مردمي به استفاده از همين صنايع بديعي اشاره کرد(ضيف ، ص٥٠٢)
استفاده از صنايع بديعي در نثر اين دوره نيز گسترش فراواني داشت . گرچه در نثر دوره عباسي دوم بـه بعد، تکلف و صنعت پردازي رواج يافت و هر نويسنده بنا بـه سـليقه و ذوق خـويش از انـواع صـنايع بهـره ميگرفت ، امّا در اين دوره تفاوتهايي در اين صنعت پردازي ايجاد شد، که از آن جمله استفاده بـيش از حـد از انواع بديع و به ويژه صنعت توريه است تا جايي که ادب و شعر اين دوره را ميتوان بـه سـبب توريـه از ساير دورهها متمايز نمود.
استفاده از صنايع و آرايه هاي لفظي در ادب کهن عربي و نيز در قرآن کريم امري رايـج بـوده اسـت و براي بيان مقصود و معنا و تأثير کلام برشنونده و زيبايي موسيقي سخن ، نه تنها مفيد بلکه ضـروري بـوده است . گرچه امروز به خاطر آشنايي با ادبيّات جديد و فرهنگهاي متفاوت و زبانهاي گوناگون وادبيّات اقـوام و ملتها، استفاده از صنايع بديعي در زبان عربي، کاري بيارزش و بيهوده و ملالآور مينمايد، ولي بايـد بـه ياد داشته باشيم که صنعت پردازي، ناگهان و به يکباره آغاز نگرديده، بلکه مرحله اي از ادبيّات بوده کـه بنـا به مقتضيات عصر خود و نيازهاي آن و محيط و شرايط زندگي مردم، ايجاد شـده؛ شـرايطي کـه تکلـف و صنعت پردازي را ـ که امروزه براي ما بيارزش است ـ تنهـا هـدف و غايـت شـاعران و نويسـندگان قـرار ميداد(الرکابي، ١٩٧١: ٣٥٥)
ابن جابر اندلسي (٧٨٠ق ) بديعيه اي در (٥٦) بيت با عنوان (بديعيـۀالعميـان) سـرود کـه هربيـت آن توريه اي به سورههاي قرآن کريم و ستايش رسول اکرم است . اين بديعيه قرآنيّه نمونـه بـارزي از گـرايش
شاعران دوره مماليک به تکلف و صنعت پردازي است . ذکر ابياتي از اين قصيده بيانگر اين مدعاست :
في کــل فاتـحۀللقول معتبره حــق الثنــاء علي المبعـوث بالبقره
في آل عمران قدما شاع مبعثه رجالهــم و النّــساءاستوضحوا أثره
من مدّللناس مـن نعماه مائدة عمّت فليست علي الأنعمام مقتصره
أعراف نعماه ما جلّ الرجاءُ بها إلاّ و انفـال ذاک الجــود مبــتدره
بديعيات
بديعيات را بيشتر ميتوان يک تلاش فکري دانست تا يک تلاش ادبي، که به حق ميتواند به عنوان پژوهشهايي در علم بلاغت نامگذاري شود(ابن حجه ، ١٩٩١: ٨).
در تمام اشعار بديعيات، دو رنگ حقيقي به چشم ميخورد؛ رنگ اول، پوشـش صـنايع بـديعي کـه در شعر به کار رفته ، و رنگ دوم، حقيقت سيرة پيامبر اکرم(ص). اين فن از ابتکارات عصر مماليک بـه شـمار ميآيد و پيش از آن شاعران به اين گونه شعر سرودن توجهي نشان نـدادهانـد. شـايد از دلايـل پـرداختن شاعران به بديعيات، نشان دادن توانايي خود، در به کارگيري صنايع بديعي بوده است و شاعران بديعـه سـرا تلاش ميکردند تا در هر بيت حداقل يک صنعت بديعي را به کار ببرند. گاه نيز، خود شاعر صنعت بـديعي به کار رفته در بيت را ذکر مينمود که خود از صنايع بديعي به شمار ميرود.
بديعيات در شعر، همچون مقامات در نثر است و اين دو فن از قله هايي هستند که تنها صـنايع بـديعي آنها را فتح کرده است . بديعيّات که با الهام از مداح نبوي، ابتدا به مدح پيامبر به عنوان يـک هـدف اصـلي ميپرداخت ، رفته رفته پرداختن به صنايع بديعي را غرض اصلي خود قرار داد. چنان که گاه مـيتـوان هـر قصيده بديعيه را کتابي در علم بديع دانست که در آن شاعر انواع صنايع را با مثال ارائه مـيکنـد. و انـدک اندک مجال و عرصه بديعيّات به همين منظور محدود گرديد(رزق سليم ، ١٩٦٥: ١٨- ٧٧) آغاز بديعيات
ناقدان در مورد اولين کسي که به سرودن بديعيّات پرداخته و اولين بديعيه اتفاقنظر ندارند و سه شـاعر را مبتکر اين فن معرفي کردهاند: عبدالعزيزبن سرا يا صفي الدين حلي م ٧٥٠ و علـي بـن عثمـان امـين الدين اربلي م٦٧٠ و محمد بن احمد بن جابر أندلسي م ٧٧٠.
دکتر ربداوي، إربلي را صاحب اوّلين قصيده بديعي مـيدانـد. اربلـي ايـن قصـيده را در مـدح يکـي از معاصرانش سروده که در هر بيت ، يکي از محسنات بديعي را گنجانده است . ولـي در «وفيـات الاعيـان»، تنها ٣٦ بيت از اين قصيده موجود است .
در قرن هشتم ، صفيالدين حلي به سبک قصيده برده بوصيري، بديعيـه اي در ١٤٥ بيـت و در بحـر بسيط سرود که شامل ١٥٠ نوع از محسنات بديعي است . وي جناس را ١٢ نوع برشمرده که در ٥بيـت اوّل ، آنها را تصوير نموده است . عبدالغني نابلسي بر اين قصيده شـرحي نگاشـته ، کـه نـام آن را «الجـوهر السنّي في شرح بديعيه الصفي» نام نهاده است .
ابن جابر اندلسي نيز در نظم بديعيه خود، پيرو صفيالدين است . او به مصر و شام سفر کـرد و در آنجـا قصيده صفيالدين را شنيد و در بازگشت قصيدهاي طولاني در ١٢٧ بيت به رشته نظم درآورد.
ترديدي نيست که صفيالدين حلي، با قصيدهاش، اگر مبتکر اين فن نباشد، به شهرتي بـيش از إربلـي و ابن جابر اندلسي دست يافته و از پيشگامان به شـمار مـيرود و در سـرودن بـديعيّات بيشـتر از ديگـران توفيق داشته است (ابوزيد علي، ٦:١٩٨٣- ٥٥). ديگر بديعه سرايان نيز از ابن جابر پيروي ننمودند. بلکـه صفيالدين را الگوي خويش قرار دادند. گويا فراواني تعداد محسنات نزد صـفيالـدين بـراي آنهـا جـذابيت بيشتري داشته است (شوقي ضيف ، ص ٣٦١).
قصيده برده بوصيري
برده بوصيري مشتمل بر ١٨٢ بيت و با اغراضي چون نسيب (تغزل)، پرهيـز از هـواس نفـس ، مـدح پيامبر اکرم(ص)، تولد و معجزات وي، قرآن إسراء و معراج و جهاد است و در نهايت بـا توسـل و مناجـات پروردگار پايان ميپذيرد. اين قصيده مدحيه ، از شهرتي فراوان برخوردار است و مطلـع آن در ميـان مـدايح
نبوي در دوره مماليک متمايز است :
أمن تذکر جيران بذي سلم مزجت دمعاً جري من مقلۀ بدم
با وجود پرداختن بوصيري به صنايع بديعي در اين قصيده، تکلّف و پيچيـدگي کلـي در آن بـه چشـم نميخورد. اين قصيده، ديگر شاعران را به شگفتي واداشت و آنها در استفاده از بحـر و قافيـه و موضـوعات مطرح شده در آن و انواع صـنايع بـديعي بـه کـار رفتـه در ايـن قصـيده از بوصـيري تقليـد نمودنـد (رزق سليم ،١١٨٠:١٩٦٥).
بوصيري در برده خود از ميميّه ابن فارض متأثر شده است :
هل نارليلي بدت ليلاً بذي سلم أم بارق لاح في الزّوراء فالعلم

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید