بخشی از مقاله
چکیده
تمدن، همچون فرهنگ، از مؤلفه های بنیادین توسعه و پیشرفت جوامع انسانی از آغاز پیدایش تا دوران حاضر بوده است. تمدن، مجموع دستاودرها و اندوخته های مادی و معنوی بشر یا حاصل تعالی فرهنگی و پذیرش نظم اجتماعی است که با خروج از مرحله بادیه نشینی آغاز و با گام نهادن در شاهراه نهادینه شدن اجتماعی به فرجام میرسد و تمدن اسلامی، مجموعه افکار، عقاید، علوم، هنرها و صنایعی است که با الهام از آموزه های دینی توسط مسلمین پدید آمده است.
تمدن اسلامی از با ارزشترین تمدن های بشری است که در طی چند قرن، از شکوفای و بالندگی خاصی برخوردار بوده؛ اما در زمانی نه چندان طولانی، این تمدن از رونق افتاده و رو به انحطاط نهاده است که وضعیت اسف بار کنونی جوامع و کشورهای اسلامی، گواه آن است. اینکه چه عناصری موجب شکوفایی و کدام عواملی باعث انحطاط تمدن اسلامی شده و چه راهکارهای برای تجدید حیات تمدن اسلامی، قابل ارائه است، مسئله ای است که این نگاشته به بحث گرفته است.
.1 مقدمه
تمدن، یکی از دغدغهها و آرزوهای دیرین بشر است. انسانها از آغاز پیدایش زندگی جمعی، کوشیده است خویشتن را به وصف تمدن بیاراید و زندگی متمدنانه را پدید آورد. در این میان، مناسبات اجتماعی مبتنی بر آموزه های دینی، نقش اساسی در مسائل انسانی دارد و عامل تحولات و تغییرات مختلف در روابط افراد به شمار می رود. برآیند این تحولات، پدیدآیی فرهنگ، زمینه سازی توسعه جوامع شهری و در نهایت، تمدن انسانی است. با این وجود، لفظ تمدن، از ساخت های اندیشمندان و فرهیختگان دوران معاصر است که بر اساس آن، تاریخ محدوده ای انسانی و جغرافیایی را از ابعاد گونه گون علمی، هنری، اقتصادی و مانند آن، مورد بحث و مد نظر قرار میدهد.
اسلام، دینی است که با آموزه های فراگیر خود، در مدت زمان اندک، مناسبات اجتماعی بی مانند و دگر دیسی عظیمی در ماهیت ارزش های انسان های آن روز و در نهایت، شاکله تمدن نوینی پدید آورد که در عرصه جهانی، فوق العاده اثرگذار و بی نظیر بوده تا آنجا که بر تمدن دیرینه و بزرگ امپراتور بزرگ ایران و روم فائق آمده و در کمترین زمان،ساحات آن ها را در نوردید و بر بیشتر سرزمین های آباد آن روز جهان سیطره یافت و قسمت اعظم آسیا، آفریقا و بخشهای از اروپا را تحت اقتدار خود درآورد که نگاه گذرا به منابع تاریخی و آثار اسلامی، مؤید این امر است؛ اما سوگمندانه فروغ چراغ درخشان تمدن اسلامی، به علل و عواملی نهان و آشکار، رو به افول نهاد و جوامع اسلامی از اوج صعود و عزت به ژرفای افول و ذلت فرو غلتید که وضعیت اسف بار امروز جوامع مسلمان در کشورهای مختلف اسلامی، گواهی این امر است.
حال، پرسش هایی که اینجا رخ میگشایند، آن است که مفهوم تمدن اسلامی چیست؟ دین اسلام چه نقشی در تکوین تمدن اسلامی ایفا کرده است؟ چه مؤلفه هایی در صعود و انحطاط آن نقش داشته و دارند؟ در شرایط کنونی جهان اسلام، چگونه میتوان تمدن اسلامی را احیا و شکوه و اقتدار امت اسلامی را بازیابی نمود؟
دست یابی به پاسخ این پرسش ها، عاملی است که بستر و شالوده این نگاشته را پدید آورده است. فرض این نوشتار برآن است که دین اسلام، با شاخصه های عقلانیت، آموزه های فراگیر و دیگر ارزش های بی مانند خود، تغییرات اساسی در ماهیت ارزش های زندگی ساکنان شبه جزیره عربستان پدید آورد و از این رهگذر، رویکرد نوینی در زندگی انسان عصر جاهلی ایجاد و همین رویکرد، به تحول بافت اجتماعی و ظهور تمدن اسلامی منتهی گردیده است؛ امروزه نیز با اتکا و بازشناسی آموزههای ناب اسلامی و شناسایی علل صعود و عوامل افول تمدن اسلامی، می توان تمدن اسلامی را احیا و در روند جهانی شدن و جهانی سازی، جامعه اسلامی را از زبونی و ذلت کنونی رهایی بخشید.
.2 مفهوم شناسی
.2-1 تمدن
واژه »تمدن« بر وزن تفعّل«»، برگرفته از کلمه »مدینه« و »مدنیت« است . - فراهیدی،53/8 :1410؛ جوهری، - 2201/6 :1407؛ در لغت انگلیسی، «Civilization»؛ در عربی، »حضاره« و در زبان فارسی به معنای »شهر نشینی« است که در برابر چادر نشینی و بیابان نشینی به کار میرود. تمدن به این مفهوم، برآیند پیشرفت و ارتقای سطح زندگی انسان از بادیه نشینی به مدنیت است. به تعبیر دیگر، تمدن، به اخلاق اهل شهر آراسته شدن، انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت، انس و معرفت است.در زبانهای بیگانه، نیز کلمه تمدن «Civilization» از کلمه -«Civita» که در مقابل وحشی گری قرار گرفته- و از کلمه «Civils» که به معنای شهر نشینی قرار دارد، گرفته شده است.
از نگاه اصطلاحی، اندیشمندان و دانشمندان از منظرهای گونه گون به تعریف این واژه پرداخته اند که از باب نمونه، به مواردی اشاره می شود. باستان شناسان، تمدن را به وجود آثار هنری و باستانی تعریف کرده اند؛ تاریخ نگاران، میراث گذشته یک جامعه را که به نسل آینده منتقل میشود، »تمدن« به حساب آوردهاند؛ سیاست مداران، آن را به برقراری روابط خارجی و حسن جریان امور داخلی کشور تعبیر نموده اند. - محمدی، - 47 :1373 به باور جامعه شناسان، تمدن،حالت مترقی است که ملت ها در پرتو آن تحت تأثیر دانشهای جدید قرار میگیرند و به نهایت ترقی و علوم و فنون دست می یابند؛ اما متفکران اجتماعی، تمدن را ترکیبی از امنیت، فرهنگ، نظم و آزادی می دانند.
برخی نیز تمدن را »به خلاقیت فرهنگی که خود در نتیجه وجود نظم اجتماعی و حکومت قانون و رفاه نسبی امکان وجود می یابد« تعریف کرده است. از نگاه این دسته، می توان در تمدن چهار عنصر یا رکن اصلی تشخیص داد: پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی، پیدا شدن سازمان سیاسی، پیدا شدن سنت های اخلاقی و سلوکی و سر انجام، جهد و کوشش در راه علم و بسط هنر.
ابن خلدون، تمدن را به اجتماعی شدن انسان، تعریف کرده است - ابن خلدون، ]بی تا. - 122/1 :[ ویل دورانت، نیز نوشته است: »تمدن را می توان عبارت از نظم اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند.
هانتینگتون هم در باره تمدن میگوید: »تمدن، بالاترین گروه بندی فرهنگی و گستردهترین سطح هویت فرهنگی به شمار می آید. برخی نیز در تعریف تمدن نگاشته است: »تمدن، حاصل تعالی فرهنگی و پذیرش نظم اجتماعی است؛ یعنی خروج از مرحله بادیه نشینی و گام نهادن در شاهراه نهادینه شدن اجتماعی.
با اینکه واژه تمدن، در اصل یک لفظ عربی است؛ اما استعمال آن به این معنا در میان اعراب رایج نیست و ایشان برای تفهیم این معنا، از کلمه »حضاره« بهره می جویند. حضاره، همان تمدن و فرهنگ شهر نشینی است .
حضاره، بر گرفته از فعلحَضَر«» است که به مفهوم سکونت در شهر است و حضر، هماره در برابر »بدو - «بادیه نشینی - به کار می رود. حضاره را از آن جهت، بدین نام یاد کردهاند که اهل حضاره در شهرها حضور یافته و در آنها استقرار مییابند
به هر حال، تمدن از نگاه لغوی، به مفهوم چونان شهر نشینان زندگی کردن، از حالت بیابان نشینی و خشونت به حالت شهری گراییدن است و در اصطلاح، شهر نشینی و آراستن به اخلاق اهل شهر است.
این واژه در عین اهمیت و مقبولیت، دارای ابهام و معرکه آرا است و چنانکه پیداست، در تعریف این واژه و کاربرد آن، مناقشات و کنکاشهای مختلف و متنوعی صورت گرفته است. درست به همین جهت، ارائه تعریف جامع، مورد وفاق همگان و جهان شمول از این مفهوم و مفاهیم مشابه آن، بی نهایت دشوار و شاید غیر ممکن به نظر میرسد؛ لیکن با این وصف، نمی توان از بیان مراد خویش از مفهوم این مقوله چشم پوشی و به تعریف آن- هر چند به صورت کلی و نارسا-دست نیازید.
شاید بتوان در توجیه این تعاریف متفاوت به تفاوت نگرشها و منظرها اشاره نمود. چه اینکه با نگاهی گذرا به آثار و گفته های اندیشمندان و محققان، نمود گستره تلاش های ایشان در تعریف تمدن در چهار عرصه قابل مشاهده و مطالعه است: برخی، در صدد تبیین ماهیت تمدن بر آمده، برخی دیگر، به تفاوت گذاری و تمایز بخشی میان فرهنگ و تمدن روی آورده؛ دسته ای نیز، در پی علل تکوین و شکل گیری تمدنها بوده و گروهی هم به مؤلفههای مفهومی تمدن تأکید ورزیدهاند