بخشی از مقاله
بررسي اثرات برنامه ريزي کالبدي شهر يزد بر اساس عملکردها با رويکرد شهرسازي
چکيده : شهر مجموعه اي کالبدي و فرهنگي است که بر اساس نيازها، فعاليت ها و رفتارهاي ساکنين آن شکل گرفته است . فضاهاي شهري به عنوان بستر پاسخگوي اين نيازها و ظرفي جهت تعاملات اجتماعي شناخته مي شوند. در شهرهاي ايراني -اسلامي فرم ظاهري هر شهر ناشي از محتوا و معنايي در باطن است که ريشه در جهان بيني و فرهنگ و رسوم و طبيعت بومي آن منطقه دارد. انتخاب الگوي معماري و برنامه ريزي بر اساس جغرافياي طبيعي و انساني هر منطقه صورت مي گيرد. آنچه در شهرهاي ايران به عنوان شاخص هاي حائز اهميت مطرح مي گردد دو معيار مهم ايراني و اسلامي بودن است . شهرها و اصول حاکم بر آنها در قالب علم شهرسازي نمود بارزترين و ملموس ترين جلوه فرهنگ و تمدن بشري مي باشند از آنجايي که انفکاک علوم از بستر عقلي تمدني که در آن نمود يافته اند امکان ناپذير است . بنابراين علومي که در هر تمدني بوجود آمده و رواج مي يابند با اصول ديني و نظريات کلي آن تمدن نسبت به عالم ربطي تام و تمام و انفصال ناپذير دارد. شهر و اصول مرتبط با آن نيز از اين قاعده مستثني نيستند و شهر اسلامي به منزله انعکاس ارزشهاي اسلامي است که گذشته از تمام گوناگوني هاي متاثر از عوامل طبيعي غرق در ايماني واحد است و ظرفي براي زندگي و حصول به لقاءالله فرد مومن از زمان محمد مصطفي (ص ) استواري اسلام ريشه در شهرها داشته است و تمدن اسلامي ضرورتاً ويژگي هاي شهري را دارا بوده است . به همين دليل اسلام جهت ساخت شهر بر پايه اسلام نيز آموزه هايي دارد بازشناسي اصولي که مورد تأکيد اسلام به ويژه قرآن است و تداوم سير تاريخي و اصيل اوليه آنها ميتواند در تبلور مجدد مفهوم شهر اسلامي راهگشا باشد.
مشکلات ناشي از آن است که در برنامه ريزي ها به اين دو معيار توجه چنداني نمي شود بر اين اساس در اين پژوهش سعي شده معيارهاي انطباق الگوي معماري و برنامه ريزي کالبدي شهرهاي ايران با شاخص هاي ايراني و اسلامي تعيين شود، به نظر مي رسد که در سال هاي اخير ميزان انطباق کاهش يافته و اين مساله پيامدهاي خاص خود را به دنبال داشته است و در نهايت جهت حل اين معضلات راه کارهاي مبني بر برنامه ريزي معماري و شهرسازي ايراني اسلامي ارائه خواهد شد. روش اين تحقيق مروري و فراتحليلي است و نهايتاً اين آموزه ها در قالب اصول اساسي اسلام و در ابعاد اجتماعي اقتصادي سياسي و کالبدي دسته بندي شوند و نمود عيني و کالبدي اين آموزه ها در شهرهاي ايراني پس از ظهور اسلام مورد واکاوي قرار مي گيرند. با استفاده از منابع موجود تلاش شده بصورت واقع گرايانه بر اساس جستجو در زيرساختارهاي روانشناختي بوجود آورنده فضاها و عناصر تشکيل دهنده محله در يکي از با هويت ترين شهرهاي تاريخي ايران يعني يزد و مطالعه آن به عنوان الگويي شاخص و قابل بررسي در اين رابطه پرداخته شود.
کلمات کليدي : برنامه ريزي کالبدي، جغرافياي طبيعي، شهرسازي ايراني - اسلامي، فضاي شهري
مقدمه : شهرنشيني در دوره اسلامي از دگرگوني سنت هاي عهد ساساني در ايران پديد آمد و با تغيير اوضاع سياسي و اداري و اجتماعي و اقتصادي متحول گرديد. شهرهاي اسلامي بر اساس ديني از زندگي و استقلال هر مومن و حرمت حريم خانواده و اهميت خلوت گزيني شکل گرفته بود. از اين رو نقش مذهبي شهر بر اهداف نظامي و اقتصادي اولويت يافت . تأثير دين مبين اسلام بر ساختار و الگوهاي شهرهاي اسلامي از نظر کالبدي و فضايي تأثير ويژه اي داشت . شهرسازي اسلامي سبب شد که نقش شارستان کم رنگ شود و توسعه شهر در ربض و پيدايش بازار و تقسيم بندي محلات جديد و پيدايش مراکز مذهبي و تجاري از ويژگي هاي مهم آن محسوب شود. پس مهم ترين فضاهاييکه بر حيات شهر حاکم بود: فضاي مذهبي، حکومتي، صنفي و محلات بود. شهرسازي اسلامي بر بافت مسکن هم تآييد بسزايي گذاشت و کوچه ها براي رسيدن به مساکن کم عرض شده و حالت نيمه خصوصي پيدا کرد تا از ديد رهگذران رود نگه داشته شود حتي در محل ورود به سکونتگاه هم ايجاد هشتي سبب محروميت و خصوصي مساکن شد. شهرهاي اسلامي دو پايه اساسي داشتند: يکي مسجد جامع و عمارات اصلي دولتي در کنار آن و دوم بازارها، از نظر سلسله مراتبي بازار در محيط پيرامون مسجد جامع به وجود آمد و بيرون شهر، محل گورستانها، بازارهاي هفتگي ماهانه و سالانه نيز محسوب مي شد. محلات مسکوني در گرداگرد بازار قرار داشت و هر محله براي خود بازارچه ، حمام و مسجد داشت . شهرهاي کهن ايراني، اسلامي از وجود يک ساخت اصلي حکايت مي کنند. اين ساخت مشتمل از عناصر و عملکردهاي اصلي شهري مانند مسجد جامع ، ارگ ، بازار، مدارس علميه ، سراها و ميادين و دسترسي هاي اصلي است . يکپارچگي در عناصر و فضاهاي شهرهاي ايراني، اسلامي کاملاً ملاحظه مي شد. اما آنچه امروز مي بينيم بي توجهي به معنويت و تقليد از بيگانگان و بي هويتي است . از طرف ديگر، معماري تحت تأثير مجموعه نيازهاي مادي و معنوي مردم و همرنگ و هماهنگ با طبيعت و محيط بوجود آمد و در مقام مظهر هنر و خلاقيت مردمي در زمان هاي مختلف و پديده اي که بخش مهمي از نبوغ فرهنگي و هنري هر دوره و جامعه اي را در بر مي گيرد پديدار گشت . (فاتح و داريوشف ١٣٨٨، ص ٨). اين معماري که با مردم همزاد و با محيط همساز بود. به عنوان معماري بومي در طول تکوين يافت و شکل گرفت ، از ويژگي هاي مهم معماري بومي مرتبط با موضوع پژوهش مي توان به موارد زير اشاره نمود:
١- تناسب شکل و شيوه معماري با فرهنگ مردم
٢- کاربرد مصالح با مواد طبيعي و بومي
٣- مقاوم بودن مصالح به دليل سازگاري با اقليم
٤- در دسترس بودن مصالح براي ترميم و بازسازي .
در ادامه مي توان به بحث معماري ايراني پرداخت ، پس از ورود اسلام به ايران دگرگوني هاي اساسي در تمام ابعاد و زندگي ايرانيان رخ داد. آنها در برابر آيين جديد اسلام قرار گرفتند و با پذيرش آن نوعي امتزاج فکري، عقيدتي و نگرشي در خود ديدند. اين انقلاب فکري به سرعت به يک انقلاب عيني تبديل شد. امتزاج تئوري اسلام با سنت ها و آيين ايرانيان نوعي فلسفه جديد به وجود آورد و اين فلسفه خيلي زود در همه ابعاد زندگي نقش آفرين شد و در برنامه ريزي ها، ساخت شهرها، روستاها و همه آثار معماري، معيارهاي ايراني - اسلامي نمايان شد. اين وضعيت رشد ارگانيکي و متوازني همسو با عقايد و سطح فرهنگ مردم ايران زمين را به ارمغان داشت .
تعاريف و مفاهيم پايه برنامه ريزي کالبدي
برنامه ريزي کالبدي و معماري فرايندي است پويا و آينده نگر که با توجه به اشکال تغيير ساماندهي، اين اشکال را از جنبه هاي اکولوژيکي، اقتصادي و اجتماعي مد نظر قرار مي دهد تا اهداف توسعه پايدار را که همان دستيابي به حق توسعه يافتگي و زندگي شرافتمندانه است ، از طريق خود مردم و با تسهيل گري بيروني ها تحقق بخشد (افتخاري، ١٣٩٠، ص ١٩). براي انجام برخي از امور نياز به طرح ها و نقشه هاي کالبدي امري انکارناپذير است . چرا که توسعه و ساماندهي شهرها، روستاها به طرح هايي نياز دارد که ترکيب و ترتيب منظم کارها در آنها مشخص شده باشد. در اين زمينه ها، با استفاده از برنامه ريزي کالبدي فرآيند انجام اقدامات و ترتيب زماني آنها روشن مي شود، در اين نوع برنامه ريزي هدف مديريت خردمندانه فضا و کاربري بهينه اراضي است . برنامه ريزي کالبدي به ساماندهي مطلوب فعاليت هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مورد نياز براي توسعه در فضا مي پردازد و حاصل آن تخصيص بهينه فضا به فعاليت هاي مختلف است . هدف عمده برنامه ريزي کالبدي، هدايت کالبد محيط انساني در جهت مطلوب و تنظيم بهسازي محيط فيزيکي زندگي انسان است (١٩٩٢ ,hall).
شهرسازي
شهرسازي عبارت است از علوم معماري و برنامه ريزي هاي زندگي اجتماعي که در قالب هنر شهرسازي ارائه مي شود. در واقع شهر را مي توان به خانه اي بزرگ تشبيه کرد که مي بايستي از صفات و مزايايي برخوردار باشد که بتواند آسايش يک خانواده بزرگ را فراهم نمايد و محيطي دلپذير و آرام براي يک زندگي اجتماعي را به وجود آورد. (بذرگر، ١٣٨٢).
اصول کلي معماري و شهرسازي اسلامي :
ايجاد گذرگاههاي شهري تابع اصول کلي ذيل بود.
١- راههاي اصلي کاروان رو که به بازار ختم مي شد.
٢- محدود کردن راههاي دسترسي ورود به ارگ يا کهندژ
٣- کوچه هاي تنگ و باريک به عنوان شريان گذرگاهي در سطح محله به دليل ملاحظات دفاعي
٤- استفاده از کوچه هاي تنگ و مسقف
٥- احداث راههاي زيرزميني براي گريز از شهر
عرض و کيفيت راهاي درون شهري با جايگاه و عملکرد آنها در بدنه شهري ارتباط مستقيم داشت . گذشته از رعايت ضوابط کلان مانند شرايط جغرافيايي، جدايي گزيني، امنيت و دفاع و تأمين به موارد ديگري نيز پرداخته مي شد. معماري رايج و شهرسازي وابسته به آن تابعي بود از متغيرهاي مصالح ساختماني، دانش فني و اعتقادات و باورهاي ديني در بناهاي مذهبي برجستگي و نمود خاص خود را داشت . تأکيد معماري داخلي و ساده سازي نماي خارجي به علت ملاحظات ايمني و حقوقي يکي از موارد ديگر است . همچنين چهره شهر ساده و بي پيرايه و درونگرايي مردمان شهرهاي اسلامي بود. تفکيک حريم هاي خانوادگي به صورت اندروني و بيروني، ديوارهاي بلند، نصب در ورودي از اصولي بودند که رعايت مي کردند.
بيان مسأله
بحران هاي شهري امروزي که ناشي از الگوهاي معاصر توسعه شهري مي باشد، ضرروت اعمال ديدگاه هاي جديد در طراحي و برنامه ريزي شهر را اجتناب ناپذير مي نمايد. متأسفانه شهرها نه بر پايه هويت و امکانات محلي بلکه بر اساس تقليدهاي کورکورانه از الگوهاي مدرن و بي توجه به پيشينه خود در حال شکل گيري و گسترش هستند در حاليکه مي توان با استفاده از پيشينه غني معماري بومي محيط شهرها را به سوي يک محيط ايده آل سوق داد. خوشبختانه کشور ما از يک پيشينه بسيار قوي معماري و شهرسازي بومي برخوردار است و متأسفانه اين پشتوانه در بافت هاي جديد به فراموشي سپرده شده است .
يکي از مهم ترين موضوعات مطرح در غالب تحقيقات و اظهار نظرهايي که در مورد شهرهاي معاصر ايراني انجام مي شود، مسأله بي هويتي بافت ها و کالبد جديد شهري است . در حالي که غالب بافت هاي تاريخي شهرها به عنوان بافت هايي با هويت ايراني و اسلامي معرفي مي شوند، اما بايد توجه داشت که هويت ، اصول و ارزش هاي معنوي و فرهنگي مستتر در آنهاست که معمولاً به تبع جو حاکم و تداوم روند به ارث رسيده طي نيم قرن گذشته از آن وجوه معنوي و کيفي غفلت شده و تمرکز اصلي بر جنبه هاي فيزيکي و کمي قرار مي گيرد.
آنچه امروزه به گونه اي محسوس در شهر يزد شاهد آن هستيم ، معماري ها و طراحي هايي است که بدون توجه به الگوهاي کالبدي-منطقه اي مورد نظر خودنمايي مي کنند. در ذيل پاره اي از اين موارد ذکر شده است :
١- فقدان ارزش هاي فضايي خيابان از نظر بصري با وجود عناصر مهم تاريخي و فرهنگي در اطراف آن .