بخشی از مقاله

بررسي اخلاق معلّمي در قرآن و احاديث
چکيده
تعليم و تعلّم از ارزشمندترين رفتارهاي انساني است که همواره مورد توجّه انسان ها قرار داشته است و معلّمي نه به عنوان يک حرفه ، بلکه به عنوان يکي از باارزش ترين رفتارهاي بشري از ابتداي خلقت انسان مطرح بوده ، چرا که بزرگترين معلّم ، ذات اقدس الهي است ، که اسماء الهي را در آغاز آفرينش به آدم (ع ) آموخت .
نياز به دانستن در طول تاريخ ، همواره انسان را بر آن داشته تا به دنبال مرجعي براي رفع اين نياز خود باشد و معلّمان که به واسطه ي دانستن ، در مقام بالاتري نسبت به ديگران قرار داشته اند تلاش نموده اند تا دانسته هاي خود را به ديگران بياموزند. در اين ميان آنچه حائز اهمّيّت است ، آنست که تعليم دهندگان بايد داراي چه ويژگيها و خصوصيات اخلاقي باشند تا شايستگي امر مهّم تعليم را عهده دار شوند. براي پاسخ به اين مسأله ، بهترين راه مراجعه به سخنان خالق علم ،يعني همان سرچشمه ي وحياني است که تجلّي آن را در قرآن و سخنان معصومين -عليهم السلام - مي بينيم .
در اين مقاله برآنيم تا با بررسي آيات الهي و روايات ائمه اطهار -عليهم السلام - به خصايص اخلاقي يک معلّم مقبول دست يابيم .
کليده واژه : اخلاق ، قرآن ، معلّم ، حديث ، تعليم .


مقدمه
تعليم و تربيت از جمله اموري است که در همۀ جوامع بشري به آن اهميّت زيادي داده شده است و در حقيقت اين امر زير بناي هر فرهنگي محسوب ميشود ، اگر چه محتويات آن در جوامع گوناگون متفاوت است .
با مراجعه به قرآن و روايات ميبينيم که در دين مقدّس اسلام ، ارزش ويژه اي براي اين امر در نظر گرفته شده و خداوند متعال تا جايي به آن قداست داده است که به «قلم » يکي از ابزارهاي تعليم و تربيت ، قسم ياد ميکند: «ن و اْلقلم و ما يسْطرون »٣ و هدف از ارسال رسولان الهي را تعليم و تربيت انسانها بيان ميکند :« رّبنا و اْبعثْ فيهمْ رسولاً منْهمْ يتْلوا عليْهمْ آياتک و يعّلمهم اْلکتاب و اْلحکْمۀ و يزکّيهمْ إّنک أْنت اْلعزيز اْلحکيم »
در ميان سخنان ارزشمند پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - و ائمّۀ طاهرين – عليهم السّلام - گفتارهاي فراواني در بيان اهميّت امر تعليم ، جايگاه معلّم و متعلّم و ويژگيهاي هر کدام ديده ميشود. در اين مجال متناسب با موضوع مقاله ابتدا به بررسي ارزش تعليم ، و سپس به بيان ويژگيهاي اخلاق معلّمي از ديدگاه اسلام مي پردازيم .

اهميّت تعليم در اسلام
در آيه هاي متعدّدي از قرآن کريم که از سوي خالق تعليم و تربيت بر قلب اشرف مخلوقات نازل شده ، به امر مقدّس تعليم اشاره شده است . خداوند در چهار آيه مسألۀ تعليم و تربيت را به عنوان هدف انبياء معرّفي ميکند :
١- «رّبنا و اْبعثْ فيهمْ رسولاً منْهمْ يتْلوا عليْهمْ آياتک و يعّلمهم اْلکتاب و اْلحکْمۀ و يزکّيهمْ إّنک أْنت اْلعزيز اْلحکيم »٥ اي پروردگار ما! در ميان ايشان پيامبري از خودشان برانگيز که آيات تو را بر آنان بخواند و به آنان کتاب و حکمت بياموزد و آنان را پاک سازد، زيرا که تو خود عزيز حکيمي .
٢- «کما أرْسْلنا فيکمْ رسولاً منْکمْ يتْلوا عليْکمْ آياتنا و يزکّيکمْ و يعّلمکم اْلکتاب و اْلحکْمۀ و يعّلمکمْ ما لمْ تکونوا تعْلمون »٦ هم چنان که در ميان شما پيامبري از خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند، و شما را پاک ميسازد و شما را کتاب و حکمت ميآموزد و آن چه نميدانستيد به شما ميآموزد.
٣- «لقدْ منّ الّله علي اْلمؤْمنين إذْ بعث فيهمْ رسولاً منْ أْنفسهمْ يتْلوا عليْهمْ آياته و يزکّيهمْ و يعّلمهم اْلکتاب و اْلحکْمۀ و إنْ کانوا منْ قبْل لفي ضلال مبين »٧ به راستي خداوند بر مومنان منّت نهاد وقتي که پيامبري در ميان آنان از خودشان مبعوث فرمود که آيات الهي را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و به ايشان کتاب و حکمت آموزد، در حالي که مسلماً قبل از آن در گمراهي آشکاري بودند.
٤- «هو اّلذي بعث في اْلأمّيّين رسولاً منْهمْ يتْلوا عليْهمْ آياته و يزکّيهمْ و يعّلمهم اْلکتاب و اْلحکْمۀ و إنْ کانوا منْ قبْل لفي ضلال مبين »٨ او کسي است که در ميان درس ناخواندگان پيامبري از ميان خودشان برانگيخت که آيات او را بر آنان ميخواند و پاکشان ميدارد و به آنان کتاب و حکمت ميآموزد، و به راستي آنان قبل از آن در گمراهي آشکاري بودند.
در اين آيات ، خداوند سه هدف براي بعثت پيامبر برميشمارد: ١- تلاوت آيات خدا بر مردم ، ٢- تعليم کتاب و حکمت ، ٣- تزکيه
مفسّران در ذيل اين آيات به تفاوت امر «تعليم » و «تربيت » اشاره کرده اند:« نيمي از شخصيت ما را «عقل و خرد» تشکيل ميدهد و نيمي را «غرائز و اميال »، به همين دليل ما به همان اندازه که نياز به «تعليم » داريم ، نياز به
«تربيت » هم داريم ، هم خرد ما بايد تکامل يابد و هم غرائز دروني ما به سوي هدف صحيحي رهبر شوند. لذا پيامبران هم معلّمند، هم مرّبي، هم آموزش دهنده اند و هم پرورش دهنده . در چهار مورد از قرآن مجيد که مسأله تعليم و تربيت به عنوان هدف انبياء با هم ذکر شده است در سه مورد" تربيت " بر" تعليم " مقدّم شمرده شده (سوره بقره آيه ١٥١- آل عمران ١٦٤- جمعه ٢) و تنها در يک مورد" تعليم " بر" تربيت " مقدّم شده است . با اينکه ميدانيم معمولا تا تعليمي نباشد تربيتي صورت نميگيرد. بنا براين آنجا که تعليم بر تربيت مقدّم شده ، اشاره به وضع طبيعي آن است ، و در موارد بيشتري که تربيت مقدم ذکر شده گويا اشاره به مسأله هدف بودن آن است ، چرا که هدف اصلي تربيت است و بقيه همه مقدمۀ آن است .»
علاوه بر اين آيات ، معصومين – عليهم السّلام - در روايات متعدّد و با بيان هاي مختلف به ارزش تعليم اشاره کرده اند.
رسول اکرم - صلي الله عليه و آله وسلم - در اهميّت تعليم به امير المومنين علي -عليه السّلام - فرمودند:« لان يهدي الله بک رجلاً واحدًا خيرٌ من ان يکون لک حمر النّعم .»١٠ (اگر يک فرد به وسيلۀ تو- به ممد الهي – طريق هدايت را باز يابد و به حق ، رهنمون گردد، پر ارزش تر و بهتر از آنست که مالک شتران سرخ موي اصيل و نجيب فراواني باشي.)
با توجه به اينکه در نزد اعراب زمان پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - يکي از باارزش ترين سرمايه ها ، داشتن شتران اصيل بوده است ، پيامبر اکرم براي ملموس کردن مطلب ، از اين بيان استفاده نموده اند و ارزش تعليم را از داشتن بالاترين سرمايه هاي مادّي ، بالاتر ميدانند.
در حديثي ديگر ، هدايت يک انسان را از هر چه در جهان است بالاتر ميدانند : « يا عليّ ، لأن يهدي الله علي يديک رجلاً خير لک مما طلعت عليه الشّمس .»١١( اي علي ! اين که خداوند به دست تو انساني را هدايت کند، از آنچه خورشيد بر آن تابيده است براي تو بهتر باشد.)
همچنين به معاذ فرموده اند:« لان يهدي الله بک رجلاً واحدًا خيرٌ لک من الدّنيا و ما فيها»١٢( اگر خداوند متعال يک فرد را به دست تو هدايت کند چنين کاري از دنيا و آنچه در آن است مهمتر و پر ارزش تر است .)
در روايتي ديگر علم و دانش بر جاي مانده از انسان ، به عنوان يکي از بهترين يادگارهاي انسان پس از مرگش دانسته شده است : « خيرٌ ما تخّلف الرّجل من بعده ثلث ٌ: ولد صالح يدعو له و صدقۀٌ تجري يبلغه اجرها و علم يعمل به من بعده .»١٣( بهترين چيزي که انسان ، پس از مرگ خود به يادگار ميگذارد سه چيز است :١- فرزند صالح و شايسته اي که او را با دعاي خير ياد کند.٢- صدقۀ جاريه که پاداشش به او برسد.٣- علم و دانشي که پس از مرگ او مورد استفادة ديگران قرار گرفته و بدان عمل شود.)
پيامبر اکرم – صلي الله عليه و آله و سلم - در سخناني از علم آموزي به بهترين صدقه و بهترين هديه تعبير کرده اند :
« ما اهدي المرء المسلم الي اخيه هدّيۀً افضل من کلمۀ حکمۀ يزيده الله بها هديً ، و يردّه عن ردي.»١٤( هيچ مسلماني به برادرش هديه اي برتر از سخن حکيمانه اي که خداوند بدان بر هدايت او بيفزايد و او را از کژي باز دارد، پيشکش نکرده است .)
«افضل الصدقۀ ان يعلم المرء علما ثمّ يعّلمه اخاه »١٥ (برترين صدقه آن است که آدمي به دانشي دست يابد سپس آن را به برادرش بياموزد.)
از نظر اسلام مقام يک معلّم آنقدر بالا است که همه موجودات براي او طلب استغفار مينمايند :
قال رسول الّله – صلي الله عليه و آله و سلم - :« إنّ معّلم اْلخيْر يسْتغْفر له دوابّ اْلأرْض و حيتان اْلبحْر و کلّ ذي روح في اْلهواء و جميع أهْل السّماء و اْلأرْض و إنّ اْلعالم و اْلمتعّلم في اْلأجْر سواء يأتيان يوْم اْلقيامۀ کفرسيْ رهان يزْدحمان .»
و خدا و ملائکه و اهل آسمان ها و زمين بر او سلام مي فرستند:
قال ع «إن الله و ملائکته و أهل السماوات و الأرض حتّي النملۀ في جحرها و حتّي الحوت ليصلون علي معلم الناس الخير و فقيه واحد أشد علي الشيطان من ألف عابد»
با همه آيات و روايات ياد شده ، در بيان اهميّت تعليم همين بس که بگوييم عامل اصلي در حفظ دين ، امر به معروف و نهي از منکر است که گام اول اين امر مهم از طريق تعليم صورت ميگيرد:
عنْ أبي بصير عنْ أبي عبْد الّله –عليه السّلام -« في قوْل الّله عزّ و جلّ قوا أْنفسکمْ و أهْليکمْ نارًا کيْف نقي أهْلنا قال تأْمرونهمْ و تنْهوْنهمْ »
ويژگيهاي اخلاقي معلّمي
به دنبال اهميّت امر تعليم ، آنچه مطرح است آن است که يک معلّم مقبول از نظر اسلام ، بايد داراي چه ويژگيهايي باشد.
بايد دانست معلّمي تنها ارائۀ اطلاعات نيست و از اين جهت تفاوت بنيادين با ديگر رسانه هاي آموزشي دارد.
در جواب پرسش فوق ميتوان گفت ،همان گونه که در قرآن امر تعليم به عنوان يکي از اهداف پيامبران معرفي شده - است و بزرگترين معلّمان ، پيامبران هستند ، پس يک معلّم بايد در اخلاق و رفتار خود به اخلاق و رفتار پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم - تاسّي جويد. علاوه بر اين ، احاديث و روايات متعدّدي از سوي معصومين -عليهم السلام - صادر شده است که با بررسي آنها ميتوان ويژگيهاي اخلاقي معلّمي را در عنوان هاي زير مطرح نمود:
١- عمل عالم به آنچه ميگويد
اوّلين و مهمترين ويژگي يک معلّم از نظر اسلام ، عمل به علم است . يک معلّم قبل از آنکه دعوت کنندة ديگران به علم باشد ، خود بايد عامل علم خويش باشد.
خداوند در قرآن به سرزنش کساني ميپردازد که به علم خود علم نميکنند : «أ تأْمرون النّاس باْلبرّ و تنْسوْن أْنفسکمْ و أْنتمْ تتْلون اْلکتاب أ فلا تعْقلون »١٩ (آيا مردم را به نيکي فرمان ميدهيد و خودتان را فراموش ميکنيد. در حالي که کتاب را ميخوانيد آيا نميانديشيد؟)
امام صادق (ع ) در تفسير آيۀ «انما يخشي الله من عباده العلماء»٢٠ ، فرموده است : «علماء و دانشمندان خداشناس و بيمناک از او، عبارت از کساني هستند که عمل آنها، گفتار آنها را تأييد نموده و با آن هماهنگي دارد. اگر کردار کسي، گفتار او را تأييد نکند و ميان کردار و گفتارش ناهماهنگي مشهود گردد، نميتوان عنوان عالم و دانشمند را بر او اطلاق کرد»٢١. هم او فرموده است : «علم و عمل ، قرين و خويشاوند يکديگرند، آنکه ميداند عمل ميکند، و آنکه عمل ميکند ميداند. علم ، آدمي را به عمل دعوت کرده و او را به کردار واميدارد. اگر عمل ، به دعوت علم ، پاسخ مثبت دهد، علم بر سرجاي ميماند، و گرنه از آدمي کوچ ميکند.»٢٢ يعني آدمي در صورت عمل نکردن بر طبق موازين علمي، از علم محروم ميگردد.
و نيز فرمود: « انّ العالم اذا لم يعمل بعلمه زّلت موعظته عن القلوب کما يزل المطر عن الصّفا »٢٣.( اگر عالم و دانشمند به علم خود عمل نکند، موعظه و اندرز او از دل ها ميلغزد آن چنان که باران از روي سنگ صاف کوه صفا لغزان است )
اميرالمؤمنين علي –عليه السّلام - دانشمند هتّاک را که همان عالم بي عمل است ، گريزانندة مردم از دين معرّفي ميکند و در اين باره ميفرمايد: « قصم ظهري: عالمٌ متهتّکٌ و جاهلٌ متنسّک ٌ. فالجاهل يغشّ [يغر] النّاس بتنسّکه ، والعالم يغرّهم بتهتّکه »٢٤ (دانشمند پرده در و نادان زاهدنما، پشت مرا شکستند. نادان متظاهر به زهد و پارسانما، با مقدّس مآبي خويش ، مردم را فريب ميدهد و به آنها خيانت ميکند و به اعمال باطل خود چهرة حق به جانب مي - دهد، و عالم و دانشمند هتّاک و پرده در – با پرده دري و اعمال شرم آور خود – مردم را از خويش ميراند و [از علم و دين ] گريزان ميسازد.)
در روايتي ديگر، معلّم بيعمل به فتيله اي تشبيه شده است که به ديگران روشنائي ميبخشد امّا خود را تباه ميسازد:
« مثل الذي يعلّم النّاس الخير و ينسي نفسه ، مثل الفتيلۀ يضيء للنّاس و يحرق نفسه .»٢٥( مثل دانشمندي که راه و رسم خير و نيکي را به مردم ميآموزد و خويشتن را فراموش ميکند و به خود نميپردازد، همانند فتيله اي است که به ديگران روشنائي ميبخشد، و خود را سوزانده و تباه ميگرداند.)
همچنين در کلام پيامبر- صلي الله عليه و آله و سلم - از اين افراد به منافق تعبير شده است : « انّ اخوف ما اخاف عليکم بعدي ، کلّ منافق عليم اللّسان .»٢٦( بيشترين ترس و بيم من بر شما ملّت مسلمان از کسي است که - علي رغم علم و زبانداني و کارآئي در سخن و گفتار- مردي منافق و اسير دو گانگي شخصيّت است .)
يقيناً جايگاه چنين معلّمي آتش دوزخ است و او در ميان دوزخيان بيش از ديگران دچار ندامت ميشود ، چرا که به واسطۀ علم او ديگران به بهشت هدايت شده اند ، امّا خود او به دليل عمل نکردن به آن علم ، از بهشت محرم گشته - است : از اميرالمومنين عليّ عليه السلام روايت شده است که پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله - فرمود:« العلماء رجلان : رجل آخذ بعلمه ، فهذا ناج ، و عالم تارک لعلمه ، فهذا هالکٌ . و انّ اهل النّار ليتاذّون من ريح العالم التّارک
لعلمه ، و انّ اشدّ اهل النّار ندامۀً و حسرةً رجلٌ دعا عبدالله الي الله تبارک و تعالي فاستجاب له و قبل منه فاطاع الله فادخله الجنّۀ و ادخل الدّاعي ، النّار بترکه علمه و اّتباعه الهوي و طول الامل . امّا اّتباع الهوي فيصدّ عن الحقّ ، و طول الامل ينسي الآخرة.»٢٧(علماء و دانشمندان از دو دسته تشکيل يافته اند:١- دسته اي که علم و آگاهي خود را به کار گرفته و بر طبق آن عمل ميکنند. اين گونه دانشمندان از عواقب سوء روز قيامت مصون هستند.٢- و دسته اي ديگر که بر طبق علم خود عمل نميکنند. اين گروه از علماء، دچار هلاک و نابودي شده و به گونه اي در روز قيامت محشور ميشوند که دوزخيان هم از بوي بد و تعفّن وجود آنها رنج و آزار ميبينند.
در ميان جمع اهل دوزخ -آنکه بيش از همه و سخت تر از ديگران احساس تاسّف و ندامت مينمايد- عبارت از کسي است که شخص ديگر و بندة خدائي را به سوي خدا دعوت کند و دعوت او با پاسخ مثبت روبه رو شده و موّثر مي - افتد. يعني آن شخص پذيراي دعوت او گشته و در صراط مستقيم قرار گيرد و به راه و رسم دين و آئين پاي بند گردد و موفق به طاعت از خدا شود و سر انجام خدايش او را وارد بهشت سازد، ولي راهبر و راهنماي او را وارد دوزخ نمايد؛ زيرا پيروي از تمايلات و روح هواپرستي ، مانع وصول انسان به حق و واقعيّت است . و آرزو هاي دور و دراز ، آخرت و معنوّيت انسان را به دست فراموشي ميسپارد.)
و بدتر از همه آنکه عالم بيعمل همواره مشمول خشم خداوند متعال ميباشد : رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - در اين باره ميفرمايند:« من دعا النّاس الي قول او عمل و لم يعمل هو به ، لم يزل في سخط الله حتّي يکف ّ، او
يعمل بما قال او دعا اليه .»٢٨( هر کس مردم را به گفتار يا کرداري دعوت کند و خود بدان عمل نکند، هماره مشمول خشم خداست تا آن که از اين کار باز ايستد ، يا بدانچه ميگويد يا بدان فرا ميخواند، عمل کند.)
٢- توجّه به ظرفيت مخاطب
يک معلّم در مقام گوينده بايد به ظرفيت متعلّم توجّه نمايد تا موجب خستگي و ملال او نشود. توجّه به ظرفيت مخاطب ، موجب مي شود تا معلّم از اطاله کلام و پرگويي بپرهيزد.
از پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله و سلم - چنين روايت شده است که فرمودند:« موسي عليه السلام با خضر عليه السلام برخورد کرد و به او گفت : اي طالب علم ! بايد بداني که گوينده ، کمتر از شنونده ، گرفتار ملال خاطر و خستگي روحي ميگردد. بنابراين -آنگاه که با همنشينان خود سخن ميگوئي- آنان را خسته و ملول نساز. زياده از حدّ سخن مگو، و آن چنان ياوه سرائي مکن ، زيرا پرگوئي و ياوه سرائي دانشمندان ، آنان در نظر ديگران خوار و زشت جلوه ميدهد و موجب ميگردد که بديها و زشتيهاي دروني نابخردان ، آشکارا بروز نمايد. بر تو است که جانب اقتصاد و اعتدال در سخن گفتن را رعايت کني ، چون اعتدال در سخن گوئي نمايانگر موفّقيّت و نشانۀ حکمت و صواب انديشي انسان است .» .
علاوه بر اين ، در بيان معارف الهي نبايد مسائلي بيان شود که موجب تکذيب و انکار مخاطب قرار گيرد. رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمودند :« لاتحدّثوا النّاس بما لايعرفون ، أتحبّون أن يکذّب الله و رسوله ؟!»٣٠ ( براي مردم آنچه را نميپذيرند، بازگو نکنيد، آيا دوست داريد که خدا و رسولش تکذيب شوند؟) امام صادق - عليه السلام - نيز ميفرمايد:« رحم الله عبدًا اجترّ مودّة النّاس الي نفسه، فحدّثهم بما يعرفون و ترک ما ينکرون .»٣١( رحمت خدا بر بنده اي که محبت مردم را به سوي خود کشاند.پس براي آنان آنچه را برميتابند، بازگو ميکند، و آنچه را انکار ميکنند، واگذاريد.)
٣- داشتن هدف والا
والاترين هدف يک معلّم بايد عمل به علم باشد که به عنوان اوّلين ويژگي معلم به آن اشاره نموديم . در ادامۀ روايت اشاره شده ، خضر - عليه السّلام - اين مطلب را به حضرت موسي – عليه السّلام - چنين يادآوري ميکند: «اي موسي! معارف و معلومات را با اين هدف بياموز که بر طبق موازين آن عمل کني . نبايد هدف تو در تعليم علم به ديگران ، در سخن گفتن و حرف زدن محدود بماند؛ زيرا نتيجۀ آن اين است که خويشتن را تباه ساخته و از رهگذر تباهي خود، ديگران را در مسير نور هدايت قرار دهي.»
در جائي ديگر از ابوذر غفاري – رضي الله عنه - نقل شده است که اگر کسي با هدف دست يابي به اغراض دنيوي به تعليم بپردازد ، از بهشت محروم ميشود : :« من تعّلم علماً من علم الآخرة ليريد به غرضاً من غرض الدّنيا، لم يجد ريح الجنّۀ.»٣٢(اگر کسي علمي از علوم و معارف مربوط به آخرت و انسانيّت را فراگيرد، و بخواهد از رهگذر آن به يکي از اغراض دنيوي دست يابد ، يعني آن را وسيلۀ نيل به هدفي از اهداف دنيوي قرار دهد، بوي بهشت به مشامّ وي نخواهد رسيد و نميتواند اثري از بهشت را براي خويش بيابد.)
٤- خودسازي
همانگونه که در آيات ذکر شده در قسمت اهميّت امر تعليم اشاره شد ، آنچه بلافاصله پس از تعليم به آن پرداخته شده ، امر تزکيه است . « تزکيه » به معني نمو دادن و پاکسازي است و خداوند هدف سوم پيامبر را، تزکيه بيان کرده - است .
کسي که در مقام امر تعليم قرار دارد ، ابتدا بايد به خودسازي و تزکيۀ خويش بپردازد. پيامبر- صلي الله عليه و آله و سلم - در اين باره ميفرمايند: « من ازداد علماً و لم يزدد هديً لم يزدد من الله اّلا بعدا»٣٣ اگر کسي اندوخته هاي علمي خود را افزون سازد و همسان با آن ، سرمايه هاي روحي و معنوي و هدايت خويش را افزايش ندهد و بر مراتب رهنمونيش به حقّ نيفزايد، صرفاً بر مراتب بعد و دوري خود از خداوند، ميافزايد.)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید