بخشی از مقاله
بررسي تأثير آموزش حقوق بشر بر صلح و توسعه
چکيده
جامعه جهاني همواره به دنبال راه حل ها و گزينه هايي است که از رهگذر آن ها بتواند به تقويت صلح و همچنين افزايش و گسترش توسعه بپردازد. يکي از گزينه هاي مطرح در اين زمينه آموزش حقوق بشر است که بر پايه افزايش دانش و مهارت هاي حقوق بشري استوار شده است و به دليل تأثيري که بر اطلاعات و مهارت هاي اقشار مختلف جامعه ميگذارد، داراي توان بالقوه تغيير در جامعه ، دگرپذيري، درک ساير ملت ها و در نهايت تقويت صلح مي باشد. يکي ديگر از مواردي که آموزش حقوق بشر مي- تواند در حوزه آن تاثير بگذارد مساله توسعه است . هنگامي يک جامعه به توسعه پايدار ميرسد که در همه ابعاد اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي خود رشديافته باشد. آموزش حقوق بشر با توجه به محتواي خود ميتواند در اين زمينه موثر باشد. همچنين آموزش حقوق بشر در جريان توسعه به تحقق کامل حقوق بشر کمک ميکند و از سوء استفاده ها و تضييع هاي حقوق بشري که ممکن است در فرايند توسعه اتفاق افتد، جلوگيري مينمايد. اين مقاله در نظر دارد نقش عامل آموزش حقوق بشر را در جريان توسعه و صلح بررسي کند.
واژگان کليدي:
آموزش حقوق بشر، توسعه ، صلح ، حقوق بشر، آموزش .
«از آن جا که جنگ ها در ضمير انسان ها به وجود ميآيد، دفاع از صلح نيز مي بايد در ضمير انسان ها پرورش يابد».
اساسنامۀ يونسکو
مقدمه
چالش بزرگ و کليدي براي آينده ، تقويت جهانيسازي حقوق بشر از طريق پايه گذاري اين حقوق در سنت هاي فرهنگي مختلف است و آموزش در اين زمينه وسيلۀ بسيار مهمي در جهت جهاني ساختن فرهنگ حقوق بشرمي باشد (سيمونيدس ،١٣٨٣، صص ٤٣-٤٤). نقش آموزش به عنوان بنيادي براي فرهنگ حقوق بشر در چهل و چهارمين اجلاس کنفرانس جهاني تعليم و تربيت در سال ١٩٩٤ در ژنو به رسميت شناخته شده است (يونسکو، ١٩٩٤، ص ٤٤). خانم مري رابينسون ، کميسر عالي حقوق بشر سازمان ملل نيز، آموزش حقوق بشر و ايجاد فرهنگ حقوق بشر را کليد ارتقا و حمايت از حقوق بشر ناميد و اهميت درک و آگاهي مردم را از حقوق خود يادآور شد. وي آموزش حقوق بشر را همانند واکسني عليه نابردباري، دشمني و منازعات داخلي کشورها دانسته و موجب ايستادگي افراد براي اعمال حقوق خود و ديگران اعلام کرد (مهرپور، ١٣٧٨، ص ٣١).
فرهنگ جهاني حقوق بشر يک هدف درازمدت است که از طريق ايجاد يک نظام جامع تعليم و تربيت آموزشي و اطلاعات عمومي هدفدار براي تمام گروه هاي جمعيتي به ويژه زنان ، کودکان ، اقليت ها، بوميان و معلولان ، شامل تمام سطوح تعليم و تربيت اعم از رسمي و غيررسمي قابل دسترسي است (سيمونيدس ، ١٣٨٣، صص ٤٤٤٥).
برنامۀ عمل دهۀ آموزش حقوق بشر سازمان ملل ابتدا توجه را به جامعيت آموزش حقوق بشر معطوف ميکند و آن را به کسب دانش نسبت به متون و اسناد حقوق بشري محدود نمي- کند، بلکه آموزش حقوق بشر را فرآيندي شامل همۀ هنجارها، مفاهيم و ارزش ها ميداند (باکسي،١٩٩٧، ص ١٤٩) و آن را به عنوان «آموزش ، نشر و تلاش هاي اطلاعاتي با هدف ايجاد فرهنگ جهاني حقوق بشر از طريق رساندن معلومات ، مهارت ها و هدايت نگرش ها» تعريف مي کند. ( مجمع عمومي، ١٩٩٤، ص ٤٩)
برخي از صاحب نظران معتقدند که ارزش آموزش حقوق بشر به خاطر توان بالقوة آن در ايجاد تغييرات در شرايط اجتماعي مي باشد. آموزش حقوق بشر به وسيلۀ توانمند ساختن فراگيران به منظور بررسي کردن ساختارهاي قدرت و تفکر انتقادي خلاق هم ابزار و هم جرياني از تلاش و مبارزه براي تغييرات اجتماعي و اجراي حقوق بشر را فراهم ميآورد (فلور و ديگران ، ٢٠٠٢، ص ١).
آموزش حقوق بشر مسأله مهمي را مطرح ميکند که عبارت است از: پيوند بين شناخت و عمل يعني از شناخت به عمل رسيدن . آشنايي با حقوق بشر در صورتي که منتج به ترويج و حمايت از آن نگردد، هيچ فايده اي ندارد (اميرارجمند، ١٣٧٨، ص ١٦٦). در آموزش حقوق بشر، تنها دانستنيها و مهارت ها، مهم نيست ، بلکه پرورش نگرش ها و رفتارهايي که براي هر فرد امکان مشارکت سازنده و همراه با احترام در جامعه را فراهم ميسازد نيز اهميت دارد. اين آموزش ميبايد محدودة وسيعي از فرايندهاي يادگيري و فعاليت هايي را شامل شود که کودکان و بزرگسالان را قادر سازد تا به صورت انفرادي و يا جمعي شخصيت خود را در اجتماع پرورش دهند (يونسکو، بيتا، ص ٥). در اين مورد قطعنامۀ شماره ٤٩.١٨٤ مجمع عمومي بيان مي کند:
«آموزش حقوق بشر بايد بيش از مقررات ، اطلاعات را شامل شود و بايد يک جريان مادام - العمر هميشگي باشد که به مردم در همۀ سطوح توسعه و در همۀ طبقات اجتماعي احترام به منزلت و شأن ديگران را آموزش دهد و وسايل و شيوه هايي را به منظور تضمين اين احترام در همۀ جوامع فراهم کند» (مجمع عمومي، ١٩٩٤، ص ٤٩).
به نظر ميرسد که امروزه جامعه جهاني بخوبي به اهميت و نقش بسزاي آموزش حقوق بشر در ايجاد تغيير و دگرگوني به منظور نيل به توسعه و صلح آگاهي يافته است . همان گونه که اعضاي سازمان ملل متحد در مقدمه و مادة ٥٥ منشور احترام به حقوق بشر و آزاديهاي اساسي را مبناي تحقق صلح و امنيت در جهان معرفي کرده اند(مجمع عمومي، ١٩٤٥، ص ٥٥) و نيز در ديباچه اعلاميۀ جهاني حقوق بشر آمده است : «از آنجا که شناسايي حيثيت ذاتي کليه اعضاي خانواده بشري و حقوق يکسان و انتقال ناپذير آنان ، اساس آزادي، عدالت و صلح را در جهان تشکيل مي دهد».
قسمت ديگري از ديپاچه خواستار آن است که : «همه افراد و تمام ارکان اجتماع اين اعلاميه را دائما در نظر داشته باشند و بکوشند که به ياري آموزش و پرورش ، احترام اين حقوق و آزادي ها توسعه يابد...» (اعلاميۀ جهاني حقوق بشر، مقدمه ).
بند ٢ از مادة ٢٦ اعلاميۀ جهاني حقوق بشر چنين بيان ميکند: «آموزش و پرورش بايد طوري هدايت شود که شخصيت انساني هر کس را به حد کامل رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادي هاي بشر را تقويت کند. آموزش و پرورش بايد حسن تفاهم ، گذشت و احترام عقايد مخالف و دوستي بين تمام ملل و جمعيت هاي نژادي يا مذهبي و همچنين توسعۀ فعاليت هاي ملل متحد را در راه حفظ صلح ، تسهيل نمايد» (مجمع عمومي، ١٩٤٨، ص ٥١).
اين مقاله درصدد پاسخگويي به اين سؤال است که آيا آموزش حقوق بشر به عنوان يک عامل مي تواند بر فرآيند توسعه و برقراري صلح موثر باشد يا خير و اگر موثر ميباشد اين تاثيرات به چه صورت است .
بخش نخست : آموزش حقوق بشر براي صلح
الف - صلح
به طور کلي دو برداشت از مفهوم صلح وجود دارد: مفهوم صلح منفي که صلح را به حد يک وضعيت فقدان جنگ پايين مي آورد و مفهوم صلح مثبت . اين مفهوم بيان موقعيتي است که علاوه بر فقدان جنگ ، داراي عوامل و ضمانت هايي است که آن را سازنده ، عدالت مند و دموکراتيک مي گرداند. در وضعيت دوم ، صلح يک پديدة ايستا نيست ، بلکه يک هدف پوياي جوامع ملي و بين المللي است (شايگان ، ١٣٧٩، ص ٥).
آرچيبالدمک ليش يکي از نويسندگان اساسنامۀ يونسکو معتقد است : "صلح موردنظر اساسنامۀ يونسکو يک جريان و مجموعۀ شرايط است ، نه يک هدف ساکن که گه گاه به دست ميآيد و از دست مي رود. صلح وضعيتي است ناشي از اعتماد متقابل ، هماهنگي در مقصود و همکاري در اقداماتي که در پرتو آن زن و مرد از يک زندگي رضايت بخش برخوردارند... به يمن آن از طريق برقراري هدف مند و پوياي نظم انساني و اجتماعي ميان مردم جهان ، از وقوع جنگ پيش گيري ميشود و همچنين گرايش به جنگ از طريق دستيابي به رشد معنوي و انساني خنثي مي شود" (يونسکو، ١٣٧٨، ص ٣).
امروزه ثابت شده است که حفظ صلح و تداوم صلح منفي بدون تامين حداقل عدالت امکان پذير نميباشد. بنابراين ، سازمان ملل متحد وسيله اي شد براي اجراي عدالت به اين دليل ساده که بيعدالتي به شورش ، جنگ داخلي، دخالت بيگانگان و جنگ بين المللي منجر مي شود.
از اين رو مجمع عمومي سازمان ملل متحد، مکرر بر ارتباط نزديک ميان تقويت صلح و امنيت بين المللي از سويي و خلع سلاح ، استعمارزدايي و توسعه از سوي ديگر تاکيد کرده است (شايگان ، ١٣٧٩، ص ٥). عمليات حفظ صلح هم که يکي از ابزارهاي مهم سازمان ملل براي حفظ صلح و امنيت بين المللي است در زمينه آموزش حقوق بشر بسيار فعال بوده است و در کشورهاي ميزبان به ارائه آموزش حقوق بشر براي عموم مردم ، گروه ها و موسسات مختلف دولتي و غيردولتي در غالب برنامه هايي با مقياس وسيع يا محدود پرداخته است . حتي در مواردي جهت بهبود عملکرد نيروهاي حافظ صلح به ارائه آموزش حقوق بشر براي کارکنان و نيروهاي خويش پرداخته است (احمدي، ١٣٨٦، ص ٣٣٧).
ب - فرهنگ صلح
ايدة فرهنگ صلح در برنامه هاي يونسکو براي اولين بار در سال ١٩٨٩ در کنگرة بين المللي «صلح در اذهان انسان ها» در ساحل عاج مطرح شد (يونسکو، ١٩٩٦، ص ١١).
جان گالتونگ انديشمند مطالعات صلح مي گويد: امتحان اعتبار فرهنگ صلح چگونگي اثر بر رفتار افراد در تعارضات است . فرهنگ صلح ، فرهنگ گفت و شنود و فرهنگ مفاهمه است (مصفا، ١٣٨٤، ص ٣٠).
فرهنگ صلح در پي تحقق بخشيدن به امور زير است :
دگرگوني و جايگزيني ارزش ها، طرز تلقيها و رفتارهاي موجود با گرايش ها و رفتارهاي مروج صلح و نفي خشونت ؛
توانمندسازي مردم در همۀ سطوح با مهارت هاي گفت وگو، ميانجيگري، مدارا و همدلي؛ از ميان برداشتن ساختارهاي سلطه جو و استثمارگر از طريق مشارکت دموکراتيک و توانمندسازي مردم براي ايفاي نقش فعال در فرآيند توسعه ؛
امحاي فقر و نابرابري تبعيض آميز در بين ملت ها و ترويج توسعۀ پايدار انساني مبتني بر مشارکت اجتماعي؛
توانمندسازي اقتصادي و سياسي زنان و فراهم کردن فرصت ها و زمينه هاي حضور برابر با مردان در همۀ سطوح تصميم گيري؛
حمايت از جريان آزاد اطلاع رساني و گسترش پاسخ گويي و شفافيت در حاکميت و تصميم گيري اجتماعي و اقتصادي؛
پيشبرد تفاهم ؛ دگرپذيري و همبستگي در بين همه ملت ها و احترام به تنوع فرهنگي جوامع .
به منظور اشاعۀ فرهنگ صلح بايد از همۀ سازوکارهاي موجود به ويژه آموزش استفاده نمود.
ايجاد فرهنگ صلح مستلزم اقدامات جامع آموزشي، اجتماعي و مدني براي مردم در هر سني است (يونسکو، ١٣٧٨، ص ٦). يونسکو نيز با الهام از اساسنامۀ خود ايدة فرهنگ صلح را ترويج مي کند و دستيابي به آن را هدف راهبرد ميان مدت خويش براي سال هاي (١٩٩٦-٢٠٠١) از طريق همۀ زمينه هاي فعاليت خود قرار داد. در اين راهبرد، فرهنگ صلح شامل ارزش ها، طرز تلقيها و رفتارهايي است که گويا و الهام بخش اعمال افراد در مشارکت متقابل اجتماعي مبتني بر اصول آزادي، عدالت و دموکراسي، رعايت حقوق همه ، دگرپذيري و همبستگي، نفي خشونت ، تلاش براي پيشگيري از جنگ و حل مشکلات از طريق گفت وگو و مذاکره و مشارکت کامل انسان ها در فرايند توسعه جوامع است (يونسکو، ١٣٧٨، صص ٣-٥).
يونسکو در اين برنامه ، راهبردهاي مشارکت در ايجاد فرهنگ صلح را به شرح زير بيان کرده است :
تشويق آموزش صلح ، حقوق بشر، دموکراسي، دگرپذيري و تفاهم بين المللي؛ ترويج حقوق بشر و مبارزه با تبعيض ؛ حمايت از تحکيم روندهاي دموکراتيک ؛
تشويق کثرت گرايي فرهنگي و گفت وگوي بين فرهنگ ها؛ مشارکت در پيشگيري از مناقشات و تحکيم صلح پس از درگيري (يونسکو، ١٣٧٨، ص ٩).
ج ) آموزش صلح
آموزش صلح يک جنبش گستردة جهاني، رشته اي متفاوت و دائما در حال تغيير است .
آموزش صلح با نام ها و رويکردهاي مختلفي تدريس مي شود، مانند حل تعارض ، آموزش چند فرهنگي ، آموزش توسعه ، مطالعات نظم جهاني و اخيرا آموزش محيط زيست . هر يک از اين رويکردها، گروه ويژه اي از مشکلات را که به بيعدالتيها، تعارضات و جنگ ها منجر شده است مخاطب قرار مي دهد. اما آنچه در همۀ اين رويکردها مشترک است ، خاصيت پيشگيرانه اين آموزش ها مي باشد (رردون ، ١٩٩٧، ص ٢١).
همچنين به طور کلي همۀ آموزش هاي صلح بايد داراي ويژگي هاي زير باشند:
١ آموزش ها بايد حساس به هنجارها و فرهنگ هاي سنتي باشند؛
٢ استفاده از تکنولوژي براي ايجاد هماهنگي برنامه هاي آموزشي براي صلح با ارزش ها و سنت ها و فرهنگ هاي جوامع ؛
٣ گسترش مفهوم دانشجويان بالقوه براي شامل ساختن تمام افراد براي فعال شدن ؛
٤ استفاده از منابع آموزشي مقتضي محلي و روش هاي تقويت تنوع و بهبود فرايند انتقال و پايدار صلح ؛
٥ ادغام مفاهيم محيط زيستي و امنيت انساني و ايجاد صلح ساختاري و حل تعارض و آشنايي با مهارت ها؛
٦ آموزش ارتباطات غير خشونت بار؛
٧ ظرفيت سازي نهادهاي ارتباطي با آموزش هاي تخصصي براي تقويت فرهنگ صلح (مصفا، ١٣٨٤، ص ٣١).
د) نقش آموزش حقوق بشر در تقويت آموزش صلح
اغلب ، اين سوال مطرح ميشود که چگونه آموزش حقوق بشر از ساير رويکردها به آموزش ارزش ها نظير آموزش اخلاق ، آموزش شهروندي، آموزش چندفرهنگي يا آموزش صلح و غيره متمايز مي شود.
پاسخ اين است که آموزش حقوق بشر يک نظام ارزشي مشترکي را ايجاد ميکند که در آن همه اين رويکردها وجود دارد. براي مثال ، اگر آموزش شهروندي بدون توجه به آموزش حقوق بشر انجام شود، به حقوق و مسؤوليت هايي که مربوط به افراد خاصي مثلا شهروندان يک شهر و نه همه مردم است ، توجه بيشتري مي شود و ممکن است بر مليگرايي بيش از انسان گرايي تاکيد نمايد؛ در حالي که اگر آموزش شهروندي همراه با آموزش حقوق بشر تدريس شود، مي- تواند فرصت مناسبي باشد براي کسب آگاهي و شناخت نسبت به مسؤوليت ها و حقوق جهاني و ملي که براي افراد تحت قوانين حقوق بين الملل و حقوق داخلي خودشان ايجاد مي شود.
آموزش صلح هم از آموزش حقوق بشر ميتواند بهره مند شود. آموزش صلح بدون آموزش حقوق بشر بر اعمال منفي نظير کاهش ، اجتناب و حذف جنگ تمرکز ميکند و به اين ترتيب از پتانسيل مثبت آموزش حقوق بشر که بر شناسايي و اجرا و جهانيسازي منزلت انساني استوار است ، نمي تواند بهره مند شود (استون ، ٢٠٠٢، صص ٥٤٠-٥٤١). به طور کلي آموزش حقوق بشر به عنوان يک عنصر تجربۀ واقعي ، آموزش هاي صلح را قابل فهم تر ميکنند و جنبۀ تجويزي و هنجاري موردنياز آموزش صلح را فراهم مي آورد (رردون ، ١٩٩٧، ص ٢٣).
گسترده ترين رويکرد به اجرا گذاشته شده آموزش صلح ، حل تعارض ١ ميباشد. اين رويکرد بر فرآيندها و شيوه هايي براي حل تعارضات بين فردي و گروه هاي کوچک تأکيد دارد. اغلب معلمان اين فنون به آموزش غلبه بر مسائل و مشکلات مربوط به نظم کلاس هاي درس ، زد و خوردهاي هنگام مسابقات و برخي از انواع جديتر خشونت که در نظام هاي آموزشي ديده مي - شوند مي پردازند و ميکوشند تا ارزش حل اختلافات از طرق مسالمت آميز را نشان دهند. در اين رويکرد مهارت هايي آموزش داده ميشود که شخص ثالث يا طرفين منازعه را در يافتن راه حل مورد قبول براي طرفين دعوا توانا ميسازد. اين آموزش بيش تر جنبۀ عملي و واقعي دارد تا جنبۀ هنجاري و ارزشي. همچنين در اين رويکرد به درک اجزاي ساختاري و سيستماتيک تعارضات توجهي نمي شود. آموزش حل تعارض نتايج مثبتي را در مدارس به همراه داشته است . با وجود اين اصول ، حقوق بشر به عنوان معياري براي عدالت و انصاف ميتواند اين رويکرد را کامل تر و بيش تر قابل درک سازد (رردون ، ١٩٩٧، صص ٢٤- ٢٥).
همين موضوع در مورد آموزش چند فرهنگي ١ نيز صحيح ميباشد . آموزش چند فرهنگي پنجره اي به فرهنگ هاي مختلف است ؛ اما اگر بدون توجه به آموزش حقوق بشر تدريس شود، فرصت هاي باارزش براي درک و کشف روابط ميان نسبيت گرايي فرهنگي و حقوق بشر بنيادين و سلب ناشدني از دست خواهند رفت و به برقراري آشتي و سازگاري ميان آداب و رسوم و رويه هاي سنتي با حقوق بشر توجه لازم مبذول نخواهد شد (استون ، ٢٠٠٢، ص ٥٤١).
عقيده بعضي از مربيان اين است که دانش و احترام نسبت به ساير فرهنگ ها براي تحقق حقوق بشر ضروري است و نيز مفاهيم حقوق بشري هستۀ اخلاقي چنين درکي را فراهم ميکنند و اين ارتباط نيز به نوبۀ خود، ضرورت درک تفاوت ها و تعددهاي فرهنگي به منظور جلوگيري از خشونت و تضمين جريان «برقراري صلح » را امکان پذير ميسازد (رردون ، ١٩٩٧، صص ٢٥-٢٧).
رويکرد ديگري از آموزش صلح ، آموزش محيط زيست ٢ ميباشد که بسياري آن را غير سياسي مي دانند؛ اما ميتواند بستر مناسب و مفيدي به منظور همکاريهاي آموزشي بين مربيان را فراهم نمايد. در اين رويکرد امکان مطالعۀ مشکلات جهاني و توجه به آموزش هاي مشارکتي براي توسعۀ ظرفيت هاي مورد نياز براي همگرايي اجتماعي وجود دارد.
تاثير رفتارهاي فردي و جمعي انسان ها و همچنين نسل هاي بشر بر کرة زمين از مباحثي است که در اين رويکرد بدان توجه مي شود. به نظر ميرسد که آموزش محيط زيست ميتواند مسير و راهي را که آموزش صلح بايد در آن حرکت کند، مشخص نمايد و اصول و استانداردهاي حقوق بشر نيز در پيمودن اين راه ميتوانند راهنما باشند.
سرانجام اين که هر يک از رويکردهاي آموزش صلح در صورتي که حقوق بشر را در درون خويش جاي دهد، ميتواند موثرتر و کامل تر باشد. همچنين اگرچه آموزش صلح و آموزش حقوق بشر در اشکال مختلفي ممکن است ارائه شوند و يا نقاط آغازين متفاوتي داشته باشند؛ اما مقصد هر دو يکي است و آن تحقق جهاني عادلانه تر و صلح آميزتر است (رردون ، ١٩٩٧، صص ٣٣- ٣٤)
برعکس ، آموزش حقوق بشر خواه به تنهايي و خواه همراه با ساير رويکردهاي آموزشي تدريس شود، بر جهان شمولي حقوق مندرج در اعلاميه جهاني حقوق بشر و ساير اسناد حقوق بشر تمرکز دارد و تلاش ميکند که فراگيران را آماده سازد، به اين منظور که مشارکت کنندگاني متفکر و هدف مند در امور اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي در جامعه خود و نيز در عرصه جهاني باشند (استون ، ٢٠٠٢، صص ٥٤١).
بخش دوم :تاثير آموزش حقوق بشر بر توسعه