بخشی از مقاله

چکیده

تاریخ نهضتهای آزادیخواه به روشنی گواه این امر است که ایجاد نهاد و مرکزی برای تظلمخواهی و جلوگیری از تضییع حق مردم از جمله خواستههای اصلی و اولیه آنها بوده است. با به وجود آمدن مفاهیمی چون حق شهروندی و حقوق بشر، حق دادخواهی و دسترسی آزاد به دادگاه نیز مورد شناسایی قرار گرفت. مراجعه به دادگاه و رسیدگی آن مستلزم رعایت اصولی است تا مقام رسیدگی کننده در قضاوتش به یک طرف میل پیدا نکند، مجموع این اصول باعث تحقق رسیدگی منصفانه یا دادرسی عادلانه میگردد. اینکه مبنای این اصول چه میزان با مفهوم حقوق شهروندی مرتبط است زمینه بحث و بررسی است. در این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی به بررسی ارتباط میان حقوق شهروندی و اصول دادرسی عادلانه خواهیم پرداخت.

واژگان کلیدی: دادخواهی، دادرسی عادلانه، حقوق شهروندی،

- مقدمه

شهروند1صفتی است که به یک شخص حقیقی در واحد سیاسی به نام دولت-کشور اختصاص میدهند. بنابراین شهروند صرفا کسی نیست که در شهر زندگی میکند، هرچند که در لغت چنین معنایی از آن به ذهن متبادر میگردد. به عبارت دیگر شهروند رابطه تنگاتنگی با مفهوم تابعیت دارد. شهروند یا همان شخصیت حقیقی تابع یک کشور دارای حق و تکالیفی است که توسط قوانین موضوعه تعیین میگردند، لکن مفهوم حقوق شهروندی شامل اختیارات عامی است که خود منشاء قانونگذاریهای پیرامون آن خواهد شد. حقوق شهروندی را میتوان در سه قالب کلی حقوق مدنی سیاسی، حقوق اقتصادی اجتماعی، فرهنگی و حقوق قضایی بررسی نمود که هر کدام دارای زیر شاخههای مختص به خود خواهد بود.

بررسی و مطالعه دقیق و همه جانبه این حقوق مستلزم شناخت مبانی و ریشههای آن است. انسانهای فاضل شرق و غرب با تأکید بر فطرت و حقوق طبیعی، بنیان حقوقی را ایجاد نمودند تا از گزند متجاوزین به حریم خود در امان بماند.]پورهاشمی،[1390 این بنیان حقوقی بعدها تحت عنوان حقوق بشر2 شناخته شد، البته سهم این عناصر در تکوین حقوق بشر به یک اندازه نیست اما مبدأ شروع تدوین حقوق و قانونگذاری جهت کرامت بخشیدن به انسان و زندگی اجتماعیاش بوده است. حقوق بشر، حقوق بنیادین و انتقال ناپذیری است که برای حیات انسان اساسی تلقی میشود، این حقوق به لحاظ مفهومی در رابطه میان افراد با یکدیگر و همچنین با دولتها تغیراتی ایجاد کرده و ساختار سنتی آن را متحول کرده است.

به عبارتی حقوق بشر مجموعه حقوقی نبوده که حاکمیتها بتوانند آن را به مثابه موهبتی به کسی اعطا کنند بلکه دولتها تنها میتوانند آن را با تدوین قوانین داخلی به رسمیت بشناسند یا با سرکوب این حقوق موجب نارضایتی مردم تحت حاکمیت خود گردند.]پورهاشمی،همان[ از این رو قواعدی که در راستای کرامت انسان در دولتها ذیل قوانین ماهوی به ویژه قانون اساسی به تصویب میرسد را میتوان حقوق شهروندی نامید. همانطور که در بالا نیز به آن اشاره شد مصادیقی چون حق حیات، امنیت، برابری، مشارکت در تعیین سرنوشت، دادخواهی و.. که به ترتیب ذیل حقوق مدنی سیاسی، اقتصادی اجتماعی و قضایی قرار میگیرند هریک دارای مفهوم، شرایط و موانع متفاوتی است که نظر به اهمیت هر یک به طور مجزا قابل بحث و بررسی است.

از بین این مصادیق حق دادخواهی را میتوان به عنوان مهمترین حق قضایی و یکی از مهمترین حقوق اشخاص در یک جامعه دانست چراکه رابطهی مستقیمی با احقاق حق و رسیدن به عدالت و در نهایت رضایتمندی شهروندان دارد. بنابراین حق مراجعه به دادگاه صالح و تقاضای احقاق حق بنیان حقوق قضایی است. پُر واضح است اگر حق دادخواهی وجود نداشته باشد مابقی حقوق قضایی به رسمیت شناخته نمیشود. هنگامی که دادخواهی صورت میپذیرد میبایست اصول و قواعدی عقلی و منطقی در دادگاهها اعمال شود تا منتج به تحقق دادرسی عادلانه گردد.

دادرسی عادلانه1 در واقع تضمینی برای افراد جامعه انسانی در مقابل انواع اِعمال قدرت نارواست. حال سوالی مطرح میشود که آیا میتوان برخورداری از دادرسی منصفانه و عادلانه را بخشی از حقوق بشر یا شهروندی دانست؟ در پاسخ به نظر میرسد رعایت اصول دادرسی عادلانه در صورت تحقق سبب صیانت از حقوق افراد میشود لذا این اصول جزو لاینفک از حقوق شهروندی و حقوق بشر به معنای اخص خود خواهد بود. باید به این نکته اشاره کرد نیاز جدی به رفتار عادلانه در محاکم قضایی و مراجع اداری دیگر، قانونگذاز را بر آن داشته که اصول دادرسی عادلانه را چه به صورت صریح و چه ضمنی در تصویب قوانین موضوعه مبنا قرار دهد.

مفاهیم

- پیشینه تاریخی حقوق شهروندی و حقوق بشر

شهروندی در معنای اولیه خود در دولت شهرهای یونان شکل گرفت. از دیدگاه ارسطو شهروندان برای وجود نظم با یکدیگر همکاری میکنند او معتقد بود شهروندان افراد آزاد آن سرزمیناند که از حقوق کامل برخوردارند. ارسطو برای توجیح بردهداری به طبیعت و نتیجه طبیعی اِعمال آن اشاره میکند. وی میگوید همانطور که ارث بدون وصیت به واسطه نسب به وراث میرسد بردگی نیز از والدین به فرزندان انتقال خواهد یافت. از این رو برای توجه به قشر آزاد و حاکم جامعه مفهوم شهروندی را گسترش میداد. به باور ارسطو انسان آزاد باید شهروندی فعال در اداره جامعه باشد.]مفتاح،[1389 بر اساس همین رویکرد در روم باستان شهروندی به افراد و گروههایی اعطا میشد که اولا آزاد و ثانیأ از طبقه ممتازین جامعه بودند. اما شهروند رومی، شهروندی با اعمال قدرت سیاسی نبود و تنها پارهای حق و تکلیف بر عهده او گذاشته میشد.]فلاحزاده،[1386 در قرون وسطی نیز مدل رومی شهروندی شکل خود را حفظ نمود و شهروندان جوامع حقی در اعمال حاکمیت خود نداشتند. در این دوران همراهی روحانیون مسیحی با حکام ظالم دست به دست هم داد تا دادگاههای انگیزاسیون، شکنجه و حق کشی کرامت انسان را در نهایت ممکن لگد مال نماید.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید