بخشی از مقاله

بررسي تأثير حکمت و دين بر دو نماد برجسته معماري ، کليسا و مسجد
چکيده :
آغاز هنر به آغاز تاريخ بشر يعني هبوط آدم بر مي گردد. اين هنر آهغنارزيين قهدمسچينادن رکده کاه ز اريين ه هنورواجزه دتين سمتيأه ثيرآن گررفوتشه ن و ابسه ت نو،به حکخايوت د باه دين شکل مي دهد، يعني قالب هايي را براي احساسات ، عواطف ، باورها، خاطره ها و کنش هاي دينداران و مومنان به وجود مي آورد. در مقاله حاضر قصد داريم به منظور فهم دقيق تعامل هنر و دين به بررسي رهيافت ها، نظريه ها و گفتمانهاي هنري در زمانها و مکانهاي گوناگون پرداخته و اهميت و نقش نهادهاي فرهنگي - ديني تأثيرگذار بر آفرينش و باز آفريني هنرها را تحليل و ارزيابي کرده تا به شيوه خلق آثار هنري در بستر اجتماع ديني و چگونگي ارتباط اين هنر ديني با مخاطبان آن دست يابيم . براي دستيابي به اين منظور به بررسي دو نماد مطرح معماري ديني در دنياي مسيحيت و اسلام يعني کليسا و مسجد مي پردازيم .
١- مقدمه
چنانچه به تاريخ هنر نظري بيفکنيم در خواهيم يافت که از گذشته هاي دور، از مصر و روم باستان گرفته تا قرون وسطي و سپس رنسانس تا قرن هجدهم ، عمده آثار هنري حال و هوا و درو نمايه ديني دارند.
اشتروف مي گويد اديان بشر و هنرهاي آفريده او همواره در هم تنيده بوده اند و فهم و درک هر يک از آنها مستلزم توجه به ديگري است . به عنوان مثال اغلب دين ها در مناسک و مراسم خود از موسيقي استفاده مي کنند از اينرو براي فراهم آوردن محل مناسب اجراي مراسم عبادي خود، هنر معماري را تکامل بخشيده اند. اکثر اديان براي زنده نگاه داشتن خاطره روايت هاي مربوط به پيامبران و اولياي خود و براي بازنمايي و نمادسازي از مقدسات و الهيات ، از هنر تجسمي بهره مي گيرند. بنابرين دلايل و بسياري دلايل ديگر، اديان زمينه ظهور و بالندگي هنرها را پديد مي آورند و در مقابل مي کوشند بعضي از هنر ها را تعطيل کنند و متقابلاً هنرمندان به جاي آنکه هنر خود را در خدمت آرمان اين يا آن دين قرار دهند، گاه در برابر آنها شورش مي کنند و در جهت براندازيشان گام بر مي دارند.[٤]
هنر به نوبه خود به دين شکل مي دهد، يعني قالب هايي را براي احساسات ، عواطف ، باورها، خاطره ها و کنش هاي دينداران و مومنان به وجود مي آورد. اين تغييرات آنچنان طبيعي صورت مي گيرند که حتي در فرهنگ هاي مکتوب و ريشه دار، تا قبل از دوران مدرن کم تر مطلبي درباره رابطه دين و هنر نگاشته شده است .
در دوران مدرن ، به ويژه در غرب ، بحث هاي زيادي درباره هنر و دين صورت گرفته است ، ولي براي درک بهتر آن ها بايد تغييرات بزرگي که در هنر در قرن هجدهم اروپا صورت گرفت و شيوه خاص انديشه درباره آن ها را در نظر گيريم . مهم ترين رخدادي که در اين قرن در حوزه نظري به وقوع پيوست ، شکل گرفتن مفهوم استتيک (زيبايي شناسي) بود. هر چند اين مفهوم ، به مفهوم قديم تر زيبايي مربوط مي شد، تفاوت سترگي با آن داشت . زيبايي ازنظر افلاطون به اين سو، يک صفت مميزه ، يا "متعالي" دانسته مي شد؛ حال آنکه استتيک به حوزه مستقلي از ارزش گذاري نظر داشت . هر چند نظريه پرداران قرن هجدهم براي تعريف "لذت زيبايي شناختي " به مثابه لذت در غور و تامل درباره اشيا زيبا، از بحث هاي پيشين درباره زيبايي بهره گرفتند، دو شرط را که در بحث هاي قرون وسطايي درباره زيبايي وجود نداشت ، به ميان آورند:
١. لذت در غور و تأمل ، يا لذت زيبايي شناختي، بايد کلي باشد.
٢. بايد بي غرض يا فارغ از تعلق باشد.
در اواخر قرن نوزدهم ، عظمت و والايي از جايگاهي که داشت فرو افتاد و در نتيجه از آن زمان به بعد زيبايي بيشتر از عظمت و والايي نقش پيوند دهنده هنر و دين را بر عهده گرفت .[٤]
در اين مجال به منظور فهم دقيق تعامل هنر و دين به بررسي رهيافت ها، نظريه ها و گفتمانهاي هنري در زمانها و مکانهاي گوناگون پرداخته و اهميت و نقش نهادهاي فرهنگي- ديني تأثيرگذار بر آفرينش و باز آفريني هنرها را تحليل و ارزيابي کرده تا به شيوه خلق آثار هنري در بستر اجتماع ديني و چگونگي ارتباط اين هنر با مخاطبان آن دست يابيم .
٢- مطالب اصلي
هنر که معني شريف آن انسان کامل و تمام است در فرهنگ عتيق بشري به معني ديني تفسير مي شود و هنر الهي پيش از هر چيز تجلي وحدت الهي در جمال و نظم عالم است .
اين هنر به هنري اطلاق ميشود که علاوه بر مضمون و محتواي ديني داراي صورت و قالب ديني هم باشد. به عنوان مثال هنر مذهبي رنسانس و باروک را نميتوان به عنوان هنر ديني به حساب آورد زيرا که اين هنرها با دارا بودن مضمون و محتواي ديني ولي صورت و قالب عادي دارند که با ساير هنرهاي غير ديني تفاوتي ندارند. پس بنا به گفتۀ تيتوس بورکهارت ميتوان اذعان داشت که تنها هنري که صورت و قالب آن نيز روشنگر رؤيت باطني يک مذهب خاص باشد شايستۀ اين صفت (هنر قدسي) است .
٢-١ تعريف هنر و بيان ويژگيهاي آن :
جوامع هنري نوعاً بسيار علاقه مندند تا براي تعيين اين که چه چيزي هنر است و چه چيزي هنر نيست تلاش درخور توجهي به عمل آورند اما اگر به گفته ويکتوريا الکساندر نتوانيم هنر را به نحوي انتزاعي و جامع و مانع به شيوه اي تعريف کنيم که در همه بحث هاي نظري و پژوهش هاي علمي به کارمان آيد، مي توانيم ويژگيهايي را فهرست نماييم که وجوه مشخصه اکثر قريب به اتفاق گونه هاي هنري باشند.
اين ويژگيها عبارتند از :
١. هنر يک فرآورده است . (ملموس ، شنيدني و يا ديدني )
٢. هنر داراي هستي ارتباطي است . (همه هنر ها ارتباط اند ولي هر ارتباطي هنر نيست .)
٣. براي لذت تجربه مي شود.
٤. هنر يک قالب بيانگرانه است . هنر هنگاميکه با زندگي واقعي مرتبط مي شود، قصه يا تفسيري عرضه مي دارد. هنر گاهي مدعي بيان حقيقت مي شود، ولي چنانچه بيش از اندازه بر اين ايده تأکيد ورزد، سر از وادي کارهاي مستند، غير داستاني يا اخبار در مي آورد.
٥. هنر بر اساس زمينه و موقعيت مادي و اجتماعيش تعريف مي شود. [٤]
٢-١-١ : معماري به مثابه هنر
واژه " بنا نهادن "به معناي بن بخشيدن ، پي نهادن و آفرينش دوباره بر اساس طرح وانديشه از قبل تعيين شده است . واژه يوناني که لاتيني شده آن آرشيتکت است خود ترکيب جالب توجهي از دو واژه آرشه ، به معناي بن و منشا (و همچنين پي افکندن بر اساس مبنا و اصلي مشخص و معلوم ) و کلمه تخنه به معني هنر مي باشد. و طبعاً هنر، ساختن ، پروردن خويشاونداست . مارتين هيدگر با تکيه بر همين معناي کهن هلني " پوئزي poesy " واژه هنر را از جنس آفريدن ، فرآوردن ، فرآوردن ، فروردن و پروردن دانسته و گفته است که معماري از سنخ هنرهايي است که استعداد پرور (نيروي آفرينشگري) انسان در آن به اوج جامعيت خود مي رسد. بر اين اساس مي توان گفت که معماري، بيشتر از هر هنري با فرهنگ انساني مرتبط بوده و خواهد بود.[٨]
٢-١-٢ تأثير دين بر معماري
دين مجموعه اي اصول ثابت ، اسطوره ها، احساس ها و حرکات جمعي است که همه اينها فرد را عميقاً تحت تأثير قرار مي دهد و در نتيجه هنگامي که يک اثر هنري پديد مي آورد، اين زندگي پر راز و رمز در اين اثر جلوه گر مي شود. با نگاهي به آيين گذشتگان در مي يابيم که همواره به نوعي دين بر معماري تأثير گذاشته به عنوان مثال :آيين قديمي (ودائي) براي پرستش ، داشتن محل سرپوشيده را ضروري نمي دانسته ، اما آيين بودائي به عکس معتقد به حفظ اشياء و بقاياي انسان هاي مقدس است . به همين جهت وجود محل سرپوشيده و بنا کردن ساختمان را لازم دانسته . آئين پرستش مردگان که پايه اديان قديم مصر است ، هم ساختن اهرام را توجيه مي کند، هم توجيه کننده علت فقدان هنر در سکونت گاه هاي شخصي است . زيرا براساس اعتقاد مصريان قديم سکونت گاه واقعي انسان گور او است .[٨]
از عناصر معماري که اسلام بر آنها تأثير گذاشته مي توان به مسجد، مقبره ، مدرسه ، حسينيه ، قلعه ، پل ، آب انبار، حمام و کاروانسرا اشاره کرد؛ همچنين عناصر معماري که مسيحيت بر آن تأثير گذاشته مي توان به کليسا، کاخ ها و خانه ها اشاره کرد که در مباحث بعدي به دو عنصر شاخصي که دين بر آنها تأثير گذاشته (کليسا و مسجد) مي پردازيم .[٩]
اين عناصر شاخص غول آسا از ميان بافت شهر سر بر مي کشند و چنان مي نمايند که انگار درهايشان به روي تمام بشريت گشوده است و با برجها و مناره هايشان مي خواهد در آسمان بالا رودند. وجود گروه هاي ديني ناشي از تمايز ميان دنياي مقدسات و دنياي نامقدس است که بر اثر چالش اين دو، تمايز آنها بيشتر آشکار مي شود و در نتيجه دو نوع هنر در جامعه نمود مي يابد :هنر ديني و هنر غيرديني .
٢-١-٣ هنر ديني
در واقع هنر ديني تجربه اي زيبا شناختي از امر متعال و قدسي است و امر قدسي از ساحتي فراتر از ماده صادر مي شود . هنر ديني در طول تاريخ بشري ابزار گوناگوني را براي بيان حقيقت امر متعال ديني به کار بسته است . ابزاري هم چون زبان رمز و اشاره و يا استفاده از فرم هاي تجريدي و هندسي و گاهي استفاده از فيگورهاي ناتوراليسم و اکسپرسيونسيم که خود آن ها نيز نمايش نوعي نماد و نمادپردازي بوده اند. اين هنر ديني در قالب هاي هنر انسان هاي نخستين ، هنر مسيحي، هنر بودايي، هنر باستان ، هنر هندوئسيم و هنر اسلامي قابل مشاهده است که هر کدام از ابزاري براي بيان حقيقت استفاده کرده اند.
به طور کلي مي توان گفت هنر ديني در يک نقطه به وحدت مي رسد و آن اين است که هنر مقدس در هر چهره و بياني بر آن است تا حقيقت ذاتي اشياء و پديده ها و وقايع و رويدادها را برملا سازد اين اعيان نمايي از ديدگاه متفکران به دو صورت انجام مي گيرد .
١) هنري، هنر مقدس يا ديني ناميده ميشود که در قالب رمز و نماد حقايق متعالي و ماورايي را به نمايش بگذارد؛
٢) هنري، هنر مقدس يا ديني خوانده ميشود که با داشتن صورتي موفق جهت بيان رئاليستي يا ناتوراليستي، حقيقت باطني اشياء و رويدادهارا آشکار سازد و در حقيقت بيان رئاليستي و ناتوراليستي اين هنر به نماد و رمز نزديک تر ميشود مانند هنر هند باستان .
هنر ديني، هنري است که مستلزم کمال ، ايمان و تعاليست . دو صورت بارز هنر ديني، هنر مسيحي و هنر اسلامي است .[١]
در سده هفتم ، دين اسلام به صورت يک نيروي معنوي جديد از عربستان بر مي خيزد و با شتابي درنگ ناپذير و حيرت آور سراسر خاور نزديک و حوضه درياي مديترانه را در مي نوردد. اسلام تمدن نويني پي افکند که با مسيحيت رقابت کرد و شديدًا در اروپاي سده هاي ميانه مؤثر افتاد با آنکه هنر اسلامي را نمي توان دقيقاً در چهارچوب هنر غربي به مفهومي محدودتر گنجاند، شايستگي آنرا دارد که توجهي ويژه بدان گردد؛ مخصوصاً از اين جهت که يادمانهاي اوليه اين هنر با يادمانهاي اوليه هنر مسيحي و هنر بيزانسي به عنوان مشتقي از سنتهاي کهن ترِ هنريِ خاور نزديک و حوضه مديترانه ، وجه مشترک دارند. در ابتدا به معرفي اجمالي اين دو هنر پرداخته سپس به ارائه مظاهر تجلي اين هنر در معماري کليسا و مسجد مي پردازيم .
٢-١-٣-١ هنر مسيحي:
در اين هنر به معاني روحاني عالم طبيعت پرداخته مي شود. در خصوص زمينه پيدايش و گسترش هنر مسيحي بايد گفت که احساس از خود بيگانگي و طلب کشف و شهود باطني برتر سبب پيدايش اين هنر گشته ، و اين طلب قبل از هر چيزي نشان دهنده آگاهي از افول ملل قديم و فرهنگهاي آنان و همچنين احساس ظهور و طلايه عصر جديد بود. يعني ظهور مسيحيت . در اين زمان جامعه مسيحيت بر اساس عقل ديني و وحي تکوين يافتند.
بنابر تلقي مسيحيت ، عالم و آدم مستقل از خدا اصالت خويش را از دست مي دهند و به صورت مظاهر تجلي خدا در نظر گرفته مي شوند.
با چنين نگاهي چنين تلقي مي شود که هنرمند با هنر خويش مي خواهد عالم غيب را به عالم خاکي آورد. شمايلها ، پيکرها و معماري در اين هنر نيز در واقع نمايش همين حقيقت است . در اين هنر معمار نيز صورتي ديگر از تجلي آن حقيقتي را که در وجود خجسته عيسي به ظهور رسيده (نسبت روحانيت آسماني با وجود زميني ) را به نمايش مي گذارد.[٢]
اساسي ترين تحول در اين هنر علاوه بر مضامين فضا، زمان و مکان ، تلقي عهد جديد از معاني و حقايق علوي چون رستگاري، نجات و نظاير آن است که هنرمند آن را به تصوير در مي آورد.
سرانجام در اواخر عمر مسيحيت هنرمندان دوباره به وجود بشري و عالم طبيعت و خواست نفساني توجه مي کنند، که در حقيقت ملازمه با تشديد هنر زندقه (کفر)سرکوب شده دارد. اين هنر چون نهضتي سراسر شمال غربي اروپا را فرا گرفته و به انحاي مختلف ابراز وجود مي کند و عنايتي ديگر به سوي ادبيات و اساطير و کلاً فرهنگ يوناني و رومي و برخورداري از زيبايي قديم و آمادگي بيشتر براي درک و تجربه لذات جسماني پيدا مي کند. از اينرو، رفتن به سوي شهوات و لذات سرکوب شده بدين ترتيب تاريخ هنر به جهتي حرکت مي کرد که هنر ديني قرون وسطي به پايان عصر خويش برسد؛ هنري که تقريباً هزار سال اروپا و بخشي از آفريقا و آسيا را به سيطره خويش در آورده بود.[ ٦]
٢-١-٣-١-١ تأثير دين بر معماري مسيحيت
هنر مسيحي به هنر دوران اروپايي پس از مسيحيت تا پيش از رنسانس اطلاق مي شود.
دين حقيقي به منظور اقامه و برپايي جلال و شکوه ظاهري يا براي دست يابي به حکومت کليسايي يا اعمال قدرت قاهره به وجود نيامده است ؛ بلکه آمده است تا زندگي بشر را بر اساس قواعد و اصول فضيلت و تقوا تنظيم کند." [٢] که اين امر، مقدمه اي براي نيل به رستگاري در زندگي ابدي است .
دوره مسيحيت آغازين به طرز ساده اي به دوره پيگرد- از تأسيس نخستين اجتماعات در سده نخست ميلادي- و دوره باز شناسي - از ٣٢٥ ميلادي يعني وقتي کنستانتين مسيحيت را دين رسمي امپراتوري روم قرار داد، تا حدود ٥٠٠ ميلادي- يعني وقتي ايالتهاي غربي امپراطوري زير سيطره شاهان بربر قرار گرفته بودن تقسيم مي شود. در دوره آغازين مسيحيان در نظر روميان ، فرقه اي مزاحم و حتي خطر ناک به شمار مي رفتند که مي بايست مهار مي شدند. در طي اين دوره ، احتمال زياد مي رود که مسيحيان پس از عقب نشيني از زيارتگاههاي جالب توجه همگاني، در خانه هاي مجلل و دهليز سرگشاده دار- از نوع آنچه در پومپئي وجود دارد- به پرستش ادامه دادند. اين احتمال نيز وجود دارد که جلوخان دهليز سر گشاده در کليساهاي متأخر همگاني يا باسيليکاها از رابطه آييني اين کليسا ها با دهليز قديمي در خانه هاي خصوصي تقليد شده باشد. پس از اعلام رسميت دين مسيحي، ساختن مقابر دخمه اي از رواج افتاد و ساختن بناهايي مناسب برگزاري مراسم مذهبي و آداب نماز مسيحي ضرورت پيدا کرد و آنچه از مقابر ساخته شده بود به عنوان مکانهاي مقدس ، يادگار شهداي بزرگ و زيارتگاهي براي دينداران استفاده مي شد در مقابل ساخت کليساها رواج پيدا کرد. کليساي سن پيترو يکي از قديمي ترين کليساهاست که در اين دوران ساخته شده که از نمونه هاي طراحي تأثير گرفته از دين در تاريخ معماري است .[٥]
با قوت گرفتن مسحيت هنر دوره امپراطوري روم ، جنبه ديني (کليسايي) پيدا کرد که اين تغيير در مضمون و موضوع بود. اما، اسلوب همان روش قديم بود. پس از گذشت اندکي، طبيعت گرايي يوناني و رومي، جاي خود را به جهان بيني مسيحي (کليسايي) داد.
سپس جنگ هاي صليبي زمينه ساز جانشيني هنر بيزانس به جاي هنر مسيحي اوليه گشت . در اين دوره هنرمندان بيزنطي (بيزانسي) با کليسا همراه بودند و در ابتدا که تصويرسازي انسان ممنوع بود به اشکال ديگر مي پرداختند. البته بعدًا به خاطر مسائل تربيتي ـ عقيدتي، نقوش مقدسين به ابعاد کوچک ساخته مي شد. هنر موزاييک و ويتراي (استفاده از شيشه هاي رنگي ريز) در اين دوره متداول بود و کاشي اين دوره به شيوه فرسک (آبرنگ روي آهک ) بود و در تزئين کليساها کاربرد داشتند. نقوش مربوط به اين دوره ، خشک ، بيحرکت و به دور از طبيعت گرايي ميباشند.
ابتدا نقاشي ديواري و سپس موزائيک کاري رواج يافت . به دليل مخالفت مسيحيت ، تنديس هاي کمي ساخته شد. اما نقش برجسته ها با عمق کم و مقياس هاي کوچک جاي آن را گرفتند. حکاکي و کنده کاري روي اشياء مثل تابوت ، ميز و جلد کتاب ها رواج يافت . دوره اوج هنر بيزانس در زمان امپراتور ژوستينين در سده ششم است . در اين دوران راوانا توسط روم شرقي فتح شد و کليساي بسيار مهم سن ويتاله در اين شهر بنا شد. موزائيک هاي امپراتور ژوستينين و ملازمان و ملکه تئودورا و ملازمان از مهمترين موزائيک هاي رومي در اين کليساست .
در اين دوران کليساي سانتا صوفيه نيز در قسطنطنيه بنا شد. از کليساهاي مهم ديگر بيزانسي ميتوان به هوسيوس لوکاس در يونان و کليساي سن مارک در ونيز اشاره کرد. در قرن ٨ ميلادي شمايل شکنان به رهبري پادشاه هرگونه نقاشي را ممنوع ساختند و در قرن ٩ ميلادي دوباره شمايل پرستان پيروز شدند. در سده يازدهم دومين عصر طلايي هنر مسيحي آغاز شد. آخرين دوره شکوه هنر بيزانسي در قرن چهاردهم و قبل از شکست و فروپاشي بيزانس توسط ترکان عثماني است .[٥]
٢-١-٣-٢ هنر اسلامي:
تفکر اسلامي و کل عالم آن رجوع به اسم « الله اکبر» دارد. تجلي اعظم حق تعالي به اسم الله اکبر در تاريخ اسلام چونان آخرين دوره از ادوار ديني، خاتم و ناسخ همه ادوار و تاريخهاي گذشته است . با ظهور اسلام همه فرهنگها که به عصر ممسوخيت خويش رسيده اند و به صورت مانع و رادع و حجاب تفکر حقيقي ديني درآمده اند نسخ مي شوند.
جهان در تفکر اسلامي جلوه و مشکات انوار الهي است و حاصل فيض مقدس نقاش ازلي و هر ذره اي و نقش و نگاري مظهر اسمي از اسما الهي است و در ميان موجودات ، انسان مظهر جميع اسماء و صفات گزيده عالم است .[٩]
هنرمند در چنين تفکري در مقام انساني است که به ديدار اشياء در وراي ظواهر مي پردازد. وجودي که با اثر اين هنرمند ابداع مي شود وجود مطلق و متعالي حق عزشأنه و اسماءالله الحسني است که با اين هنر به ظهور مي رسد.
هنرمند مسلمان به قول غزالي « عالم علوي حسن و جمال است و اصل حسن و جمال تناسب و هر چه متناسب است ، نمودگاري است از جمال آن عالم ، چه هر جمال و حسن و تناسب که در اين عالم محسوس است ، همه ثمرات جمال و حسن آن عالم است . پس آواز خوش موزون و صورت زيباي متناسب هم شباهتي دارد از عجايب آن عالم »(غزالي، کيمياي سعادت ، صفحه ٣٥٨)
به هر تقدير جلوه گاه حقيقت در هنر، همچون تفکر اسلامي، عالم غيب و حق است ، به عبارت ديگر، حقيقت از عالم غيب براي هنرمند متجلي است و به همين جهت ، هنر اسلامي را عاري از خاصيت مادي طبيعت مي کند.
قدر مسلم اين است که هنر اسلامي جلوه حسن و جمال الهي است و حقيقتي که در اين هنر محقق شده رجوع به ظهور و تجلي حق تعالي به اسم جمال دارد.
اما سر انجام هنر اسلامي نيز همچون هنر مسيحي از سادگي نخستين به پيچيدگي گرايش مي يابد و به تدريج ، همانطوري که اشاره کرديم ، حکمت معنوي خويش را که باطن آن است از دست مي دهد و به تقليدي صرف تبديل مي شود؛ و به تدريج فرو مي پاشد و جايش را به هنري بي ريشه مي دهد که فاقد هرگونه تفکر اصيل ديني است .[٦]
٢-١-٣-٢-١-تأثير دين بر معماري اسلامي
نکته اساسي در هنر اسلامي که بايد بدان توجه کرد عبارت است از توحيد. اولين آثار اين تلقي، تفکر تنزيهي و توجه عميق به مراتب تجليات است که آن را از ديگر هنرهاي ديني متمايز مي سازد. زيرا هنرمند مسلمان از کثرت مي گذرد تا به وحدت نايل آيد. انتخاب نقوش هندسي، اسليمي و خطايي و همچنين کمترين استفاده از نقوش انساني تأکيدي بر اين اساس است . طرحهاي هندسي که به نحو بارزي وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نمايش مي دهد، همراه با نقوش اسليمي که نقش ظاهري گياهي دارند، آن قدر از طبيعت دور مي شوند که ثبات را در تغيير نشان مي دهند و فضاي معنوي خاصي را ابداع مي کنند که رجوع به عالم توحيد دارد.
اين تفکر توحيدي چون ديگر تفکرهاي ديني و اساطيري در معماري مساجد تجلي تام و تمام پيدا مي کند. معماري مساجد و تزئينات آن در گنبد، مناره ها، موزائيکها، کتيبه ها و نقوش مقرنس کاري، فضايي را ابداع مي کند که آدمي را به روحانيت فضايي ملکوتي پيوند مي دهد و تا آنجا که ممکن است « اسقاط و اضافات » و « افناي تعينات و
تعلقات » در وجود او حاصل کند:
نشاني داده اند اهل خرابات که التوحيد اسقاط الاضافات در واقع مسلمين که به جهت محدوديت در تصوير نقوش انساني و حيواني نمي توانند تلقي توحيدي و نگاهي را که بر اساس آن جهان ، همه تجلي گاه و آينه گردان حق تعالي است ، با تجديد فضا و ايجاد احجام با تزئيناتي شامل نقش و نگار و رنگ آميزيهاي تند و با ترسيمات اسليمي اين جنبه را جبران مي کنند. با توجه به مقدمات فوق ، معماري نيز که در هنر اسلامي شريفترين مقام را داراست ، همين روح اسرار آميز را نمايش مي دهد. معماران در دوره اسلامي سعي مي کنند تا همه اجزاء بنا را به صورت مظاهري از آيه هاي حق تعالي ابداع کنند. از اينجا در نقشه هاي ساختماني و نحوه آجر چيني و نقوشي که به صورت کاشي کاري و گچ بري و آيينه کاري و ... کار شده است ، توحيد و مراتب تقرب به حق را نمايش مي گذارند. مانند مدرسه خان شيراز که استاد حسين شماعي شيرازي در سال ١٣٠٤ بر اساس اعداد مقدس بنا نهاده . شمار حجره هاي آن ٩٢ (به حروف جمل ، نام حضرت محمد)، پنج مدرس ودوازده راهرو، (که برابر پنج تن و دوازده امام است )، تعداد کل فضاها صدو چهارده مي باشد (که به تعداد سوره هاي قرآن است .)[٣]

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید