بخشی از مقاله
چکيده
فرهنگ عامه و ادبيات شفاهي دو ملت ارمني و ايراني تاريخچه اي طولاني دارد. همسايگي ملت ارمني در کنار اقوام ايراني و سلطه ايران بر اين قوم ، براي روزگاران طولاني و نيز شرايط سياسي و اقتصادي مشترک ميان اين دو، تأثير عميقي در سرنوشت سياسي و زندگي فرهنگي و معنوي هر دو ملت گذاشتند. روابط فرهنگي دو ملت از ابتداي شکل گيري تدريجي هويت آنها آغاز شده و تا دوران ما ادامه پيدا کرده است . در اين مقاله ، به بررسي تطبيقي فغان نامۀ گرگوار و مناجات هاي خواجه عبدالله انصاري پرداخته مي شود. اين تحقيق با روش توصيفي- تحليلي به هدف آشکار کردن شباهت ها و تفاوت - هاي ديدگاه هاي دو شخصيت ، به منظور افزايش آگاهي از اديان ابراهيمي انجام شده است . از مجموع مباحث نتيجه ميشود که آراء نارکاتسي و خواجه عبدالله انصاري، در موارد بسياري يکسان يا شبيه هستند. ريشه مشابهت دستورات سلوکي گرگوار و خواجه اين است که خواستگاه معرفتي آن دو، اديان آسماني مسيحيت و اسلام است که بر اساس فطرت مشترک انساني است . بازگشت تفاوت مکتب خواجه و گرگوار به اين است که مکتب عرفاني خواجه نسبت به مکتب گرگوار پيشرفته تر است .
واژگان کليدي: ادبيات تطبيقي، خواجه عبدالله انصاري، مناجات ، فغان نامه ، گرگوار نارکاتسي
مقدمه
«ادبيات » پديده اي جهاني است و ادبيات تطبيقي مطالعۀ ادبيات در فراسوي مرزهاي ملي و زباني است . ادبيات تطبيقي همان ادبيات و بدون هيچ صفت محدودکننده اي براي پژوهشگر است . ادبيات تطبيقي ابزاري براي وانگري اديبان جهان و دريچه اي براي ديدن افکار و شنيدن حرف هاي آدم ها از هر رنگ و نژادي است (ر.ک ؛ ساجدي، ١٣٨٧: ٢٩). پژوهندة ادبيات تطبيقي همواره در خط مرز مشترک ميان ادبيات ملل مختلف ايستاده است و از اين نقطه به بررسي خط سير ادبيات ميپردازد تا بر اساس روابط آنها با هم ، جريان هاي کلي آنها را کشف کند. تحقيق و مطالعۀ دقيق در آثار سخنوران ، تأليف ها، موضوع ها، احساس ها و افکار به کشف روابط متبادل ميان ادبيات منتهي ميشود. از اين رو، اينگونه مطالعه به معلومات گسترده اي نيازمند است تا تحقيقات در مسير علمي و روشي تحقيقي قرار گيرد. لازمۀ تحقيق در ادبيات تطبيقي توانايي خواندن متون ادبي گوناگون به زبان هاي اصلي است . از سوي ديگر، بررسي ترجمه و مقايسۀ متون ادبي گوناگون در ادبيات هايي که روابط متبادل دارند، امري اساسي است ؛ زيرا در بسياري از ترجمه ها تصرف ميشود و همگي از دقت و امانت يکدست نيستند. بنابراين ، هنگام داوري دربارة تأثير نويسنده اي بر يکي از زبان ها و ارزشيابي آن ، بايد ترجمه با متن اصلي مقابله شود و اگر محقق با زبان اصلي ترجمه آشنايي نداشته باشد، چگونه ميتواند از صحت و سقم آن مطلع شود و با روش علمي به تطبيق ترجمه ها بپردازد (ر.ک ؛ غنيمي هلال ، ١٣٧٨: ١١٩).
داد و ستدهايي که ميان زبان و ادبيات ملل مختلف صورت مي گيرد، از يک سو موجب غناي ملي آنها ميشود، و از سوي ديگر، آنها را به قافلۀ ادبيات جهاني پيوند ميزند و به رشد و پويايي رهنمون ميسازد (ندا، ١٣٨٣، ص ٣٥). اين روابط در عرصۀ ادبيات ، از راه انتقال واژگان ، تعابير و اصطلاحات ، انديشه ها و افکار و ترجمه آثار و غيره شکل ميگيرد (انصاري. جان نثاري، ١٣٩٠: ٤٠).
يکي از حوزه هاي پژوهش در ادبيات تطبيقي مطالعۀ ارتباط و تأثيرهاي ادبي است . در ادبيات تطبيقي سنتي که تأکيد بر خواندن متون به زبان اصلي است ، نقش ترجمه به مثابۀ واسطه در تعاملات و داد و ستدهاي فرهنگي انکارناپذير است . در پژوهش هاي سنتي، ترجمه به عنوان بررسي منبع الهام محدود ميشود؛ يعني پژوهشگر به منبع تأثيرگذاري دست مييابد که براي تطبيق گر ادبيات ترجمه گاهي اوقات اهميت ندارد، بلکه او به دنبال واسطه هايي است که اين ارتباط و تأثيرپذيري از طريق آنان صورت گرفته است . با تکامل ترجمه پژوهي در قالب رشته اي مستقل با نوعي روش شناسي مبتني بر تطبيق گري، ترجمه در تکامل فرهنگ دنيا نيروي تشکيل دهنده اي مهم بود و بررسي ادبيات تطبيقي بدون توجه به ترجمه امکان پذير نيست (ر.ک : باسنت ، ١٩٩٠: ٨٢).
شيخ الاسلام خواجه عبدالله انصاري و کلام او
خواجه عبدالله انصاري در روز جمعه دوم شعبان سال ٣٩٦ (چهارم م ١٠٠٦) در هرات زاده شد. او ميگويد: « من به قهندژ زادم . به آنجا بزرگ شدم و ولادت من روز جمعه بوده است . در وقت غروب آفتاب ، الثاني من شعبان ، سنه ست و تسعين و ثلثمائه . هيچ جاي به من دوستر از قهندژ نبود. همچنين ميگويد: من ربيعيام و در وقت بهار زاده ام و بهار را سخت دوست دارم ، آفتاب به هفدهم درجه ثور بوده که من به دنيا آمده ام هرگاه که آفتاب بدانجا رسد سال من تمام گردد و آن ميانه بهار بود وقت گل و رياحين » (جامي، ١٣٨٦: ٣٣٦).
تبارنامه انصاري را ميتوان در قديم ترين نسخ آثار وي يافت :
عبدالله ابو اسماعيل انصاري، فرزند محمد ابو منصور انصاري، فرزند علي ابو معد انصاري، فرزند احمد انصاري، فرزند علي انصاري، فرزند جعفر انصاري، فرزند منصور انصاري، فرزند ابومنصور مت انصاري، فرزند طبذ- ابو ايوب خالد بن زياد الخزرجي النجار الازدي .
نام خانوادگي او مشتق است از انصار (ياران )، شهروندان مسلمان يثرب ، بعدها موسوم به مدينه ، که کريمانه به پيامبر و مهاجرين کمک کردند تا در ٦٢٢م و ده سال پس از آن استقرار يابند. ابو ايوب کسي است که اثاثيه رسول الله را به منزل خود برد و وقتي آن حضرت از مکه مهاجرت کرد و به مدينه رسيد به خانه او نزول کرد. ابو ايوب عهده دار امور سفرهاي پيامبر بود و چندي بعد به صاحب الرحل موسوم گرديد. پيامبر پس از ورود به يثرب با اقامت اوليه خود در منزل ابو ايوب ، وي را افتخار بخشيد. ابو ايوب سپس در جنگ بر ضد لشکريان روم (بيزانس ) شرکت جست . پسر او، ابو منصورمت الانصاري در عهد خلافت عثمان (٢٣-٦٤٤/٣٥-٦٥٦) همراه احنف ابن قيص فرمانده نيروئي که هرات را (در ٣١/ ٦٥٢) تصرف کرد، به اين شهر آمد به نظر ميرسد که ابو منصور مت و اعقاب او تا زمانيکه عبدالله انصاري در 396/1006 به دنيا آمد، عموما در هرات زندگي کرده اند.
عنوان خواجه که در نوشته هاي فارسي غالبا جلوي نام انصاري در ميآيد به معناي سرور است . رسم بوده و هنوز هم هست که اخلاف ياران مهم پيامبر را که در سرزمين هاي فارسي زبان زندگي ميکنند با اين عنوان افتخاري مخاطب قرار مي دهند.
نام هروي يا هروي نامي است عربي به معناي منسوب به هري يا هري نام قديم هرات (ات پاياني، صيغه جمع و پسوندي عربي است ). هرات به معناي هري و روستاهاي آن است . تذکر اين نکته مهم است که زندگينامه نويسان عرب انصاري نام خانوادگي وي را الهروي (يا الهروي)، و نه انصاري نوشته اند (روان فرهادي، ١٣٧٧: ٤)
لقب او شيخ الاسلام ، در فرمان خليفه عباسي القايم ، مربوط به سال ٤٦٢/ ١٠٧٠ مضبوط است . اين لقب را غالبا مؤلفاني که به انصاري استناد ميکنند به کار ميبرند. فرمان ياد شده شامل القاب شيخ الشيوخ و زين العلما نيز بوده است . او به ناصر السنه نيز ملقب بوده است . ابوالفضل ميبدي، نويسنده کشف الاسرار به هنگام استناد به تفسيرهاي صوفيانه انصاري او را پير طريقت ميخواند (همان : ٥).
شيخ الاسلام انصاري مفسر، محدث و فقيهي ضد کلامي و صوفي با نفوذي بوده است . مجالس تدريس تفسير قرآن و وعظ مرتب و پررونقي داشته و بسياري از طالبان علم و سالکان حق جوي در حلقه درسش به تعليم مشغول بوده اند.
خواجه عبدالله انصاري در محيط عبادت و زهد و تقوي به دنيا آمد و در مصاحبت علما، صالحين و اولياء الله بزرگ شد.
او با حافظه قوياي که داشت ، توانست اشعار فراوان فارسي و تازي و احاديث را با اسناد ومتون مربوط به آن ها حفظ کند.
خواجه عبدالله ذهني بسيار تيز و روشن و حافظه اي قوي داشت ؛ چنانکه در دوران مکتب ، بالبديهه به عربي شعر ميگفت و خود درباره قوه قوي حافظه خود چنين گفته است که : « حق سبحانه و تعالي مرا حفظي داده بود که هر چه زير قلم من بگذشتي مرا حفظ شدي .
وقتي قياس کردم که چند بيت ياد دارم از اشعار عرب . هفتاد هزار بيش ياد داشتم . و در وقتي ديگر گفته است که : من صد هزار بيت به تازي از شعراي عرب ، چه متقدمان و چه متأخران ، به تفاريق ياد دارم .
همچنين او درباره احاديثي که در ياد دارد چنين ميگويد: « من سيصد هزار حديث ياد دارم با هزار هزار اسناد.» (جامي، .(338 :1386
خواجه عبدالله انصاري در فروع دين اسلام ، پيرو مذهب شافعي بود و در اصول دين و اعتقادات بر مذهب امام احمد بن حنبل اعتماد داشت . چنانچه او به صراحت مذهب امام احمد بن حنبل را توصيف کرده و اقرار کرده است که حنبلي مذهب است .
خواجه ميگويد: «حنيفي باش نه معتزلي، شفعوي باش نه اشعري، حنبلي باش نه مشبهي.» (سرور مولايي، ١٣٧٢: ٦٨٩).
از شيخ الاسلام عبدالله انصاري سوال کردند که «چه مذهب داري؟ گفت مذهب شافعي دارم ، رضي الله عنه ، به چهار حد: يکي حد با وحدت شود که ويرا مثل ومانند نيست ، ديگر حد با قرآن شود که کلام خدايست ، عز و جل ، مخلوق نيست ، ديگر حد با مصطفي صلي الله عليه و سلم ، که با او خلاف نيست ، حد چهارم با چهار يار رسول ، رضوان الله عليهم اجمعين . هر که جز اين گويد او را دين نيست .» (همان : ٦٩٠).
مذهب حنبلي نيز بر پنج اصل استوار است : کتاب الله (قرآن )، سنت رسول الله (محمد)، فتواي صحابه پيامبر اسلام ، قول برخي از صحابه که موافق با کتاب باشد، تمام احاديث مرسل و ضعيف .
«انصاري براي تعليم شاگردان و مريدان مبتدي درباره مشايخ صوفي گذشته ، طبقات الصوفيه ابوعبدالرحمن سلمي (د. ١٠٢١/٤١٢) را که تا آن زمان کتاب درسي جديد و قابل اعتمادي به عربي در اين زمينه به شمار ميرفت به عنوان متني درسي برگزيد. ضمن توضيح اين متن به فارسي گفتاري انصاري اطلاعات ، گزارش ها و نقل قول هاي قابل ملاحظه اي بر آن ميافزود که همه آنها را مريدانش يادداشت ميکردند. يکي از شاگردان يا شايد بيش از يکي مجموعه يادداشت هاي خود را به فارسي در قالب کتابي عرضه داشته ضمن اينکه اصلاحات بسيار محدودي در آن اعمال نموده و تقريبا هر فقره اي را با عبارت شيخ عبدالله انصاري گفت ، آغاز کرده است . اين اثر در شکل فعلياش بيشتر يک گردآوري است تا يک کتاب به معناي مرسوم آن به نظر ميرسد پاره هايي از اين مجموعه چند سال پس از درگذشت انصاري افزوده شده است .
گردآورنده بعضي از کلمات قصار، مناجات ها و شرح موضوعات صوفيان را در اين مجموعه گنجانده است .» (روان فرهادي، ١٣٧٧: ٤٦-٤٧).
گرگوار نارکاتسي
گرگوار نارکاتسي، طبق شواهد قريب به يقين در سال ٩٥١ ميلادي در يکي از روستاهاي سواحل جنوبي درياچه وان (اکنون در ترکيه ) متولد شد و در سال ١٠٠٣ چشم از جهان فرو بست . مادرش اندکي پس از تولد گرگوار درگذشت و پدرش خسرو سرپرستي وي و برادر بزرگترش هوانس را به آنانيا نارکاتسي عموي همسر متوفي خود، از راهبان سرشناس و انک «نارک» سپرد و خود نيز لباس روحانيت به تن کرد و به مقام اسقفي رسيد (نارکاتسي، ترجمۀ آزاد ماتيان ، ١٣٨٠: .(11
بدين ترتيب کودکي و بلکه به واقع تمامي عمر گرگوار در دير نارک سپري شد؛ اما آوازة تقوي و تقدس او به مرور در سراسر زمين ارمنستان پيچيد و نامش به عنوان بزرگترين شاعر و ادبيب قرون ميانه و در تاريخ ادبيات کهنسال ارمني و نيز در ذهن نسل هاي آينده به ثبت رسيد.
از جزئيات زندگي نارکاتسي اطلاعات چنداني در دسترس نيست ولي از همان مختصري که به صورت مکتوب يا در شکل روايات عاميانه متعدد باقي مانده است کاملا مشهود است که معتکف بزرگ دير نارک حتي در خلوت و تنهايي عظيم خويش از تعقيب و تهديد عمال تفتيش عقايد در امان نبوده و از محاکمه اي که از امرا و علما به اتهام ارتداد و فرقه گرايي براي وي ترتيب داده بودند به طرز معجزه آسايي جان به در برده است . قابل ذکر است که هم پدرش «خسرو آندزواتسي» و هم استاد و ولي او «آنانيا نارکاتسي» از جانب جاثليق اعظم وقت به ارتداد و فرقه گرايي متهم و به نوشتن اعترافنامه و دفاع از ارتدکس بودن خود وادار شده اند.
البته آثار باقيمانده از نارکاتسي هيچگونه انحراف اصولي را از مباني فقهي کليساي مسيحي ارمني نشان نميدهند ولي از شواهد فوق و بسياري شواهد ديگر چنين برمي آيد که روزگار او تمامي مشخصات يک دوران گذر و دگرگوني را داراست و در چنين زمانه اي هيچ اهل خرد و هيچ جوياي حقيقتي از خطر اتهام و افترا در امان نيست و اين تصادفي نيست که در فغان نامۀ نارکاتسي کلمۀ مفتري کرارا مترادف شيطان است .
اما آنچه موجب شهرت نارکاتسي بين عموم ارامنه گرديده است ، آن است که وي يکي از قديسين کليساي ارمني است که کتابش بعداز کتاب مقدس بزرگترين کتاب مذهبي ارامنه محسوب مي شودو اين قوم قرن ها به قدرت اعجازآميز اين کتاب در معالجه امراض روحي و جسمي بيماران ايمان داشتند و چنانکه آن را بر بالين بيماران قرائت کرده و زير سر آنان قرار مي دادند. روايات عاميانه نيز که درباره وي سينه به سينه نقل گشته و نام او را در دل هاي عارف و عامي زنده داشته است حکايت از کرامات متعدد او دارد (همان : ١١).
فغان نامۀ گرگوار که اکنون ترجمۀ آن به خوانندة فارسي زبان تقديم ميگردد واپسين اثر نارکاتسي و بزرگترين اثر او است (همان : ١٢).
انديشه هاي نارکاتسي در فغان نامۀ گرگوار
فغان نامۀ گرگوار مجموعه اي است از راز و نيازهاي عارفانه که در قالب مناجات نگاشته شده اند و از اين نظر اين کتاب در متن يک سنت ديرپا و عالمگير قرار مي گيرد که نمونه هاي آن را در ادبيات عرفاني همۀ اقوام و اديان کمابيش ميتوان يافت و بارزترين نمونه همانا زبور داود است که نارکاتسي خود آن ها را به عنوان منشأ و الهام بخش راز و نيازهاي خود معرفي ميکند.
اما ارزش واقعي اين دعاها در آن است که نويسنده از تکرار مضامين متداول پاي فراتر نهاده و به کاوشي ژرف و صادقانه در اعماق تاريک روح انساني دست مييازد. او با چراغ پرفروغ ايمان تاريک ترين زواياي ضمير جمعي زمانه را با حساسيتي کم نظير از درون تجربه اي شخصي روشن ساخته ، خود و ديگران را به اعترافي بيترحم رهنمود ميسازد.
انسان در نظر نارکاتسي گرچه به تمثال خداوند آفريده شده است ولي گرفتار دسيسۀ شيطان گشته و با وي هم پيمان شده است و تنها اميد رهايي از دام دسيسه گر توبه کردن و اميدوار بودن به رحمت و شفقت خداوند است که در وجود عيسي - مسيح تجسم يافته است . انسان نارکاتسي در جست و جوي معصوميت ازلي است . انساني در جست و جوي وحدوت و آرامش در جهاني آشوب زده و ناهنجار. «زندگي در اين عالم دريايي است توفاني و روحم با تهاجم مداوم و بي لجام امواج در زورق تن ام در تلاطم است .» (نارکاتسي، ترجمۀ آزاد ماتيان ، ١٣٨٠: ١٣).
انساني که نارکاتسي تصوير مي کند مجموعه اي است از عناصر متضاد که با يکديگر پيوسته در جدال و تعارض اند. او در عين حال غول و فرشته است و اين تضاد منشأ تمامي رنج ها و ناکاميهاي اوست ، چراکه تضاد ترديد را ميزايد و ترديد اراده را سست مي گرداند و سستي اراده انحطاط و سقوط را در پي دارد.
اما نارکاتسي از اين جدال دروني نمي هراسد. او مبارزه را با تمامي وجود خويش مي پذيرد و با چشمي باز و دلي بيدار زشتيها را عريان و انسان غافل و راه گم کرده را در برابر وجدان خفتۀ خويش قرار ميدهد. نارکاتسي بر ضعف ها و سستيهاي انسان کاملا آگاه است و مي داند که کمتري لغزشي ثمرة تمامي کوشش هاي وي را باطل و بي اعتبار ميگرداند، پس به رحمت شفقت بيپايان مسيحيايي اميد ميبندد و به پيروز از معبود خويش عيسي مسيح تمامي گناهان بشري را به خود نسبت داده از براي همگان طلب آمرزش مي کند.
کتاب نارکاتسي موقعيت انسان را در جهاني آشتفه و نابسامان استادانه باز مي نمايد. انساني که شاهد از هم پاشيدن ارزش - هاي معنوي است و تکيه گاهي از براي روح سرگردان خويش نمي يابد، به هيچ پيوند و رابطه اي دل نميبندد، آتش عشق در وجودش به سردي مي گردايد و شعلۀ شهوت در درونش زبانه مي کشد. انساني که بيگانه از خوي و از خداي خويش بي اختيار خود را به گردبار هوس ها و حوادث سپرده و اميد رستگاري را از دست داده است :
«دام مستور است و دامگذار نامرئي.
حال ناپايدار است ، گذشته مجهول و آينده نيز گماني بيش نيست .
من طبعي بيقرارم و مرددم ، با قدم هايي لرزان ، افکاري پريشان و رفتاري ناپرهيزکار شهوت ام غالب ، تن ام گرانبار از گناه و اميال ام دنيا پرستانه .» (نارکاتسي، ترجمۀ آزاد ماتيان ، ١٣٨٠: ١٤).
آيا اين انسان درمانده و مضطرب ، اين موجود حيران و هراسان تنها انسان قرن دهم است و آيا نارکاتسي همچون بسياري از فرهيختگان تاريخ از فاصلۀ يک هزار ساله دربارة انسان امروز سخن نميگويد (همان : ١٥). بررسي تطبيقي برخي از مسائل در فغان نامه گرگوار نارکاتسي و مناجات نامه خواجه عبدالله انصاري الف ) عرفان
- فغان نامه
عرفان يک نظام فکري معنوي جهاني است که در طول تاريخ ،در دوران هاي مـختلف و در چـارچوب تمامي آيين ها و اديان بشري به شکل هاي گوناگون وجود داشته و پيوسته وجود خواهد داشـت .ايـن جـهاني و هميشگي بودن عرفان ،گواه بر آن است که ريشه در يکي از اساسيترين نيازهاي معنوي انسان دارد کـه مـا آن را''اشتياق شناخت مبدأ" و''آرزوي بازگشت به آن "،تعريف ميکنيم .
در اين ساختار فکري،پيـوسته سـه مـرحله ''وحدت ازلي”،''گسست ”و''بازگشت ”مفروض است .
به طور کلي در اديان بزرگ جهان دو نوع گرايش عـارفانه مـيتوان تـشخيص داد:
١-عرفان فرارونده يا خدامحور،که ذات مطلق را در وراي وجود دنيوي بشر،مثلا در آسمان ، جـست وجو مـيکند.
٢-عرفا دروني يا انسان محور،که بيشتر به اديان شرق آسيا ارتباط مييابد(يوگا،ذن ،تايو) و بازگشت بـه خـويشتن را هدف قرار ميدهد.
البته نظام هاي مختلط و آميزه اي از اين دو را نيز نبايد از نظر دور داشـت .
بـراي گرگوار نارکاتسي به عنوان يک عارف مـسيحي،ذات مـطلق خـداوند يکتاست که در وحدت سه اصل پدر، پسر و روح القدس مـتجلي ميشود و جدايي، همانا از عهدشکني اولين انسان ، يعني حضرت آدم ، آغاز ميشود:
''خداوندا! من بـر پيـمان زندگي که تو مقرر داشـتي اسـتوار نماندم .
فـرمان حـيات بخش و جـاودانه ات ار اطاعت نکردم .
حساب هاي زندگي خويش را بـا ابـليس پاک نکردم تا هم اکنون از دادرسي رهايي يابم .
و اينک از تمامي نعمت ها محروم و درمـانده ام . نـه گل طهارت دارم ،دريغا!و نه عطر رحـمت ”. (نارکاتسي، ترجمۀ آزاد ماتيان ،١٣٨٠: ٢٢٧) گوينده فـغان نامه خـود را وارث گناهان تمامي ابناي بـشر و مـبدع و مبتکر گناهان بيشتر مي داند و بازگشت به معصوميت ازلي و وحدت با خداوند را با تمام وجـود آرزو مـيکند.
''اي که ثمره تمامي اعمال شـيطاني را،کـه مـنفور و مکروه پروردگار تـوست ،از اوليـن تا آخرين انسان ،بـا تـمامي ابداعات و ابتکارات نو در وجود خويش انباشته داري...با سنگ سخنن بسان حيواني سرکش ،سنگسارت خـواهم کـرد”.(همان : ٤٨)
سراسر فغان نامه توصيف احـوال ايـن انسان رمـيده و تـبعيد شـده است :
''و اکنون که چـهره آغازينم را به وسوسه ابليس و از ضعف نفس ،يکباره وانهاده ام ،با روحي افسرده و نوحه اي رقت انگيز،تصوير اکـنونم را در قـياس با گذشته ،در برابر همه ملل و اقـوام عـريان خـواهم کـرد و بـا صدايي بلند،بـيپرده فـرياد خواهم زد”.( همان : ١٤٢)
و در اين حالت بحران و افسردگي،گاه به نظر ميآيد که نسان گنهکار،امـيد نـجات را از کـف مينهد و خويشتن را در
برخورداري از موهبت الهي ناشايست مـيشمارد:
''ايـنک سـزاوار کـدامين مـوهبتم تـا به درگاهت استغاثه برم ؟ ملکوتت کز آن گريختم ،يا جمال پرشکوهت کز آن محروم شدم ؟
حيات جاودانت ،کز آن رانده شدم ،يا رقص فرشتگانت ،کز آن جدا افتادم ؟”(همان : ٩٤)