بخشی از مقاله
چکیده
با توجه به اینکه جذابیت آثار هنري ناشی از کیفیت ساختاري آنهاست و این ساختار اثر است که میتواند با نوع کارکرد خود چه زبانی، چه بیانی و زیباشناختی در میان دیگر آثار ادبی به برجستگی رسیده و به عنوان یک اثر ادبی در جامعه مطرح شود، در این میان نگارنده در صدد است تا حکایت عاشقانه رابعه و بکتاش را از نظر عناصر داستانی و هم از نظر زیباشناسی و محتوایی به شیوة توصیفی-
تحلیلی مورد نقد و بررسی قرار دهد.
نتیجه پژوهش حاکی از آن است که منظومه رابعه و بکتاش از نظر اصول داستانپردازي و نمایش صحنهها بعد از داستان شیخ صنعان، از بهترین داستانهاي عشق، رمانتیکی و واقعگراست. نشانه تابلویی بینظیر از دلدادگی و عشق واقعی و حقیقی است و شخصیت، تعلیق، اوج و بحران در داستان به خوبی به نمایش گذاشته شده است و پیرنگ آن منطقی و از سلسله حوادث منسجم و علت و معلولی ساخته شده است از نظر زیباشناسی جناس به کار رفته در آن بیش ترین نمود را دارد تشبیه و کنایات موجود در آن از نوع ساده و رایج در کلام روزانه است و واژگان کهنه جز حروف اندر، همی و بر - در معناي نزد - در آن یافت نشد.
مقدمه
ساخت یا ساختار بازیافت کلیه ارتباط هاي عناصر تشکیل دهندة یک اثر ادبی است؛ یعنی مجموعه روابط متقابل اجزاي یک کل با یکدیگر به گونه اي که هر واحد بیشترین نقش را در برابر دیگر اجزا داشته باشد - شفیعی کدکنی،» . - 30 :1378در واقع ساخت، ترکیب شکل و محتوا است که در صورت هماهنگی کامل میان آن ها، اثر به عنوان یک ساختار تکامل یافته مطرح می شود« - محبتی،:1389 . - 134 مجموعه عواملی که زبان شعر را از زبان روزمره، به اعتبار بخشیدن آهنگ و توازن، امتیاز میبخشند و در حقیقت از رهگذر نظام موسیقیایی سبب رستاخیز کلمهها و تشخّص واژهها در زبان میشوند،
مجموعه مقالات
میتوان گروه موسیقایی نامید و این گروه موسیقایی خود عوامل شناخته شده و قابل تحلیل و تعلیلی دارد از قبیل انواع وزن، قافیه، ردیف، جناس و .... . از دیدگاه شفیعی کدکنی می توان در بررسی وتحلیل یک اثر به چهار نوع موسیقی توجه داشت ؛
.1موسیقی بیرونی شعر: همان چیزي که وزن عروضی خوانده میشود و لذت بردن از آن امري غریزي می باشد...
.2موسیقی کناري : منظور، تناسبی است که از رهگذر هماهنگی دو کلمه یا دو حرف در آخر مصراع ها دیده می شود؛ مثل خواب و آب....
.3موسیقی داخلی: مجموعه تناسب هایی که میان صامت ها و مصوت هاي کلمات یک شعر ممکن است که وجود داشته باشد ... موسیقی معنوي: آن چه قدما طباق و تضاد و مراعات النظیر و .... خوانده اند، خود، نوعی آهنگ در درون شعر به وجود می آورد و رعایت این تناسب ها ، اگر به طرزي باشد که خواننده متوجه تصنع هنرمند نشود، بسیار پر اهمیت است... - . شفیعی کدکنی. - 95-96 :1386 در این پژوهش نگارنده نکات مهم ساختاري که در داستان عاشقانه رابعه و بکتاش بارز است به صورت خلاصه بیان مینماید.
پیشینه تحقیق
تا به حال بر روي این داستان مقاله ایی با این عنوان مورد تحلیل و بررسی قرار نگرفته است و آن چه مشاهده شده است: حسن ذوالفقاري - - 1373 در مقاله ایی با عنوان "عرایس وعشّاق ادب فارسی - رابعه و بکتاش - " به بیان و معرّفی و تحلیل این داستان پرداخته است و این داستان را با داستان یوسف و زلیخا مقایسه نموده است. یا در مقاله دیگري با عنوان "بررسی دو سبک فکري در حکایت رابعه و بکتاش" از شبنم قدیري یگانه - 1389 - ، که به بررسی وجوه ساختاري در سبک عطّار و رضا قلی خان هدایت در نقل حکایت رابعه و بکتاش پرداخته شده است به طور مختصر برجستگی هاي اندیشه دو شاعر مورد برّرسی قرار گرفته و این نتیجه حاصل شد که در زمینه هاي مورد بحث گاه عطار و گاه هدایت به برتري هایی دست یافته اند.
محسن بتلاب اکبر آبادي و احمد رضی - 1392 - در مقاله ایی تحت عنوان »کارکرد روایی نشانه ها در حکایت رابعه از الهی نامه عطار" به این نتیجه دست یافته اند عرفان که درونمایه بیشتر حکایت هاي عطّار نیشابوري است، ساختاري لایه لایه دارد که از طریق فرایند تنش و تقابل مداوم میان نشانه ها به سطح می آید و آشکار می شود و هرگونه توقّف در نشانه هاي درون متنی حکایت هاي الهی نامه، نوعی تقلیل و نقصان معنا خواهد بود. - تولان، . - 33 :1386
عطار
شیخ ابوحامد - یا ابوطالب - محمد بن ابراهیم ملقب به فریدالدین در سال 512 یا 513 ه. ق در کدکن از روستاهاي نیشابور به دنیا آمد. چون پدرش در شهر شادیاخ نیشابور مغازة عطاري داشت خود او نیز شغل پدر را در پیش گرفت و عطار معروف گشت. او پس از تحصیل آغازین، به خدمت شیخ مجدالدین بغدادي که از خلفاي شیخ نجم الدین رازي بود رسید و وارد طریقت شد و هم از او درس حکمت و طبابت گرفت و شور عشق در او نمایان شد و چشمه شعر از وجودش جاري گشت، اما منتظر جرقه اي دیگر بود که مشتعل، پخته و سوخته گردد و آن چنان بود که جامیی در نفحات الانس آورده است:
»گویند سبب توبه وي آن بود که روزي در دکان عطاري مشغول معامله بود، درویشی به آن جا رسید و چند بار چیزي در راه خدا بدهید گفت. وي چیزي به درویش پرداخت. درویش گفت: تو همچون من می توانی مرد؟ عطار گفت: بلی.درویش کاسه اي چوبین داشت زیر سر نهاد و گفت: االله االله و جان داد، عطار را حال متغیر شد و دکان بر هم زد و به این طریق در آمد« - جامی، - 596 :1370
داستان رابعه و بکتاش
کعب، پادشاه بلخ نفس هاي آخر را می کشید، می بایست از همه قدرت و شوکت و شهرت چشم می پوشید و می رفت، اما نگران دختر عزیزش بود که زیبایی و ادب و هوش و فرهنگ والا، زینالعرب لقب یافته بود و پدر حاضر نبود دختر دلبندش را به هیچ شوهري از اعیان و بزرگان بدهد، از این رو دست دخترش را به دست پسرش حارث که جانشین او میشد داد و گفت:
زهر وجهی که باید ساخت کارش بساز و تازه گردان روزگارش
ندادم من به کس گر تو توانی که شایسته کسی یابی تو دانی
- عطار، - 315 :1359
شاه چشم از جهان بربست و حارث چشم به کشورداري گشود. روزي بزم شاهانه آراسته بودند، غلامان با کمرهاي زرین هر سو صف زده بودند و حارث بر مسند شاهی نشسته بود و غلامی با گیسوانی بلند، شراب بر دست به خدمت ایستاده بود. گاه رباب می نواخت و گاه نغمه هاي دلنشین می خواند. سیمایش از شراب گل انداخته بود و چشمانش از شوق جوانی می درخشید. رابعه که بر بالاي قصر ایستاده بود چشمانش به آن غلام دوخته شد و دل از دست بداد و مبهوت و مجذوب آن جمال و آن هنرها شد و پرسید: او کیست؟