بخشی از مقاله
بررسی ابعاد تاثیر گذاری اندیشه ی جبر گرایی در شعر عربی
چکیده
زیربنای همه جهت گیری های انسان در زندگی عقاید و باورهای اوست. بنابراین، عقیده بالاترین نقش را در زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد. در سراسر ادوار، شعریکی از دو رسانه قدرتمند و اثرگزار در افکار عمومی بودهاست که این اثر گفتاری به عنوان یک اثر هنری ماندگار، حائز اهمیت است، چه در عصر جاهلیت و چه در عصر صدر اسلام شعر در همه ی موارد کاربرد داشته است. شعر عرب از دوره یجاهلیت تا پایان اموی ها، سیرخود را به طور تقریبا یکنواخت طی و بنا به گردش روزگاردچار تغیر و تحول اندکی می شد. لکن با آغازخلافت عباسی ها، تحولی چشمگیر در شعر، ادب و حتی فرهنگ عرب پدید آمد که بیشترین مظهر وجلوه گاه این تحول در موضوعات کلامی بود. اینمقاله با مقایسه آراء کلامی: امامیه، اشاعره و معتزله، میزان و ابعاد تاثیرگذاری اندیشه جبرگرایی در شعر عربیمورد بررسی قرار گرفته است. همچنین بررسیاین مساله که شاعرانی چون بشار بن برد، ابوالعتاهیه، حمیری... که تا حدی توانسته اند با التزام مفاهیم کلامی از مضامین شعری به درآیند اشاره شده و به اشعار ابوالعتاهیه، کمیت که خود از نام آوران بوده و در اشعارشان به اثبات معتقدات کلامی پرداخته اند، اشاره رفته است.
کلمات کلیدی
قرآن, کلام, جبر, اختیار, شعر عربی, اعتقاد
طـرح مـساله
شعر از قدیم الایام معمول بـوده، شـاید بـتوان گفت قدرت شعر گفتن در بشر همزمان با قدرت بیان بوده است و حتی بعضی آنرا از غرائز فطری انسان به حساب آوردهاند. (جـبرئیلی، 1379: 2(
در سـراسر ادوار، شـعر یکی از دو رسانه قدرتمند و اثر گزار در افکار عمومی بـوده اسـت که این اثر گفتاری به عنوان یک اثر هنری ماندگار، موضوع حائز اهمیتی است که چه در عصر جاهلیت و چـه در عـصر صـدر اسلام شعر در همهی موارد کاربرد داشته است.
شعر پدیدهای هـنری است که با عواطف و احساسات و تخیلات آدمی رابطهای مستقیم و ناگسستنی دارد؛ و اگر در خدمت تعالی انسان و تهذیب نفس آدمی قـرار گـیرد، بـسیاری از خواستهای معنوی او را به کمال مطلوب میرساند. و از همین جاست که رسول اکـرم(، شـعری را که در خدمت اهداف اسلامی بود، میستود و میفرمود:
ان من الشعر لحکمة، و ان من البیان لسحرا. بدین ترتیب احـساسات و عـواطف انـسانی را نیز، همچون افکار، هدایت مینمود و در مسیری صحیح به فعالیت وامیداشت، که از مـنظر روایـات ایـن حدیث در بار پیامبر اکرم( که اشاره شد خود مصداق این قول است. (پاینده، 1374: 339)
بـه هـمین مـنظور شعر را بعنوان اثر ماندگار بررسی قرار داده ایم تا نقش شعر را در تحولات کلامی، خاصا، در شـعر عـرب ملاحظه نماییم. شهید مطهری در اهمیت شعر و شاعران به نمونههایی اشاره فرمودهاند، از جمله نـوشتهاند: «کـمیت اسـدی با همان اشعارش بیشتر از یک سپاه برای بنی امیه ضرر داشت». (مطهری،1368: 253)
و باز فـرموده انـد:«یک قصیده آنها{شاعر} به اندازه یک سلسله مقالاتی که یک متفکر انقلابی بـنویسد، اثـر دارد. (مـطهری، 1369: 168 و 171) عرب از دورهی جاهلیت تا پایان اموی، سیرهمیشگی خود را به طور تقریبا یکنواخت طی میکرد و بـنا بـه گردش روزگار دچار تغیر و تحول اندکی میشد. لکن با آغازخلافت عباسیها، تـحولی چـشمگیر در شـعر، ادب و حتی فرهنگ عرب پدید آمد که بیشترین مظهر و جلوهگاه این تحول در موضوعات کلامی بود، و بـا وجـود فـعالیت گسترده در ترجمه کتابهای فارسی، هندی و یونانی، شعر عربی ویژگی اصیل خود را حـفظ کـرد و از تاثیرپذیری از فرهنگ بیگانه مصون ماند.
تاریخ تطور و شکوفایی شعر عربی
شعر دوره عباسی به شدت شکوفا شـد زیـرا وزیران، درباریان و هواداران شعر، در این دوره آن را بیشتر نسبت به زمانهای دیگرتشویق میکردند و کـریمانه بـرای شعر بذل و بخشش میکردند تا جایی کـه بـرخی از امـیران و خلفای عباسی مانند ابن المعتز به عـنوان مـعروفترین شاعران دوره خود شناخته شدند.
یکی دیگر از شاخصههای شعر عربی در دوره عباسی ژرفنگری فلسفی و سـاختن انـدیشههای پیچیده در شعری استوار است کـه رویـکرد خاصی از زنـدگی را ارائهـ مـیدهد. بطوریکه با آغازخلافت عباسی، تحولی چـشمگیر در شـعر عرب پدید آمد، جامعه اسلامی شاهد تحولاتی عمیق در تمامی زمینهها گردید كه عـمدهترین ایـن تحولات متوجه مبانی اعتقادی مردم شـده بود. (محلاتی،1380: 1)
ظهور مـكاتب مـختلف مذهبی و تنوع گرایشهای كلامی و فـلسفی از شـاخصههای برجسته این دوران به شمار میرود. از بارزترین شاعران این رویکرد، ابوالعلاء المعری است. شـاید بـارزترین شاخصههای مهم ادبیات و فرهنگ در عـصر عـباسیان رویـکرد گسترده به فـرهنگ مـلتهای دیگر باشد که عـربها بـا آن درآمیختند و این مساله تاثیری آشکار بر همه انواع ادبیات و فرهنگ آنان گذاشت، تبادل انـدیشهها و فـرهنگها میان عربها و ملتهای دیگر در دوره عباسیان رویـکردی سـازمان یافته پیـدا کـرد بـه طوری که جنبش تـرجمه در این دوره فعالیتی گسترده یافت و به یکی از مهمترین پرچمداران فرهنگ تبدیل شد.
پس از فروپاشی دولت امویان، و روی كار آمدن عـباسیان در اوایـل قرن دوم هجری، حکومت عباسیان که حـدود هـشت قـرن ادامـه داشـت که از سال 132 هـجری آغـاز و به سال 923 هجری به طول انجامید، عصر عباسیان به لحاظ وضعیت سیاسی، اقتدار و ضعف آنان بـه دورهـهای مـختلفی تقسیم میشود و با توجه به اینکه اوضـاع و شـرایط سـیاسی و اجـتماعی در تـطورات کـلامی و ظهور فرق و مجادلات و منازعات مذهبی و کلامی بیتأثیر نبوده است، لکن عامل اصلی این تنوع و تطور کلامی را باید در مجادلههای گسترده و داد و ستدهای فلسفی متکلمان جستجو کرد. (عبدالجلبل، 1374: 120)
دوره خلفای نـخستین:از این دوره به عنوان اوج اقتدار سیاسی عباسیان یاد میشود. عصر اول آن از دید عباسیها، دوره شکوفایی ادبیات، فرهنگ، شعر... و عصر طلایی حکومتعباسیان به شمار میرود، تحولات و دگرگونیهایی که در اینعصر در حوزه ادبیات و شعر پدید آمـده بـه گونهای بود که در تاریخ، نقطهعطفی ایجاد کرد و اشعاری را پدید آوردکه در هیچ دورهای از تاریخ عرب سابقه نداشته است.
مذاهب کلامی فعال: از مذاهب کلامی فعال و مشهور این زمان، علاوه بر مـکتب اهـل بیت( و شاگردان آنان، معتزله را میتوان نام برد که رهبری آن را عمرو بن عبید بر عهده داشت. پدیدههای مهم اجتماعی و فرهنگی این دوره که در سر نـوشت عـلم کلام مؤثر بودند عبارتند از: 1ـ ظـهور و افـزایش زنادقه 2ـ ترجمه علوم بیگانه به عربی 3ـ بحث پیرامون حدوث و قدم کلام الهی و....
شیوع زندقه در عصر عباسیان
از پدیدههای اجتماعی ـ دینی در نخستین دوره از تاریخ عباسیان، انتشار و شـیوع زنـدقه در جامعه اسلامی بوده، گـروهی از کـسانی که در این دوره به نام زندیق مشهور بودند عبارتند از: ابن المقفع، صالح بن عبد القدوس، بشار بن برد و برخی گمنامان کم نام آشنا بودند.
با عنایت به تاریخ خونبار صـدر اسـلام و عصر اَموی و عصر عباسی، عواطف شاعران شیعه در سه ناحیهی خشم، خون و عشق جوشش یافت؛ خشم شاعران به دلیل ستمی که بر اهل بیت( رفت، شعری در هجا و اجتماع و نقیضه پردازی را پدید آورد، انـدوه و حـزن نسبت بـه آلام و مصایب خاندان نور، سوگ سرایی و مرثیه پردازی را دامن زد. چه، خلافت اول عباسی (یعنی از سال 132 تا 232 هجری) درستمطابق بـا دوره امامت پنج امام بزرگوار یعنی امام جعفر صادق( ـ امام موسیبن جـعفر( ـ امـام رضـا( ـ امام جواد( ـ امام هادی( است.
از معروفترین شاعران با رویکردهای کلامی میتوان به: أبو الطیب المتنبی، أبو العـلاء المـعری، أبو فراس الحمدانی، الأبیوردی، أبن سیناء الملک، بهاءالدین زهیر، الشریف الرضی، أبو العـباس عـبدالله بـن محمد المعتز بالله، البحتری، أبن الرومی، دعبل الخزاعی، أبو تمام، صریع الغوانی، أبو العتاهیة، عـبد الصمد و بشار بن برد از شاعران برجسته این عصر بشمار میآیند. (مقدسی، 1992: 153)
در دوره عباسیان بـیان مسایل كلامی و عقلی و فـلسفی پر رونـق و گرایش عمومی در شعر موضوع جبر و اختیاربوده است که یکی از موضوعات مهم کلامی که حضور چشمگیری در شعر آن دوره یافته است، همین موضوع جبر و اختیار است. همین یک موضوع کافی بود تـا فرقههای مختلف اسلامی را به چالش بکشاند و از آن مباحث پیچیدهی کلامی بوجود آورد.
از موضوعات مهم کلامی عصر عباسی مساله جبر و اختیار بود که در شعر شاعران نمود دارد. در صحاح جوهری، ذیل جبرآمده که جبر خلاف قـدر اسـت. جبر از دیدگاه اهل کلام، تثبیت قضا و قدر است، اِسناد فعل بنده به خداست؛ به گونه ای که انسان همچون جماد تصور میشودکه از خود اراده و اختیار ندارد (تَهانَوی، 1996: 1/199) نفی فعل از عبد و اضـافة آن بـه پروردگار است. (شهرستانی، 1361: 1/85)
به گفتة شیخ مفید (متوفی 413) متکلم امامی، جبر واداشتن کسی بر عملی و ناگزیر ساختن او به آن کار، با استفاده از قهر و غلبه است و حقیقت جبر پدید آوردن فـعل اسـت به وسیلة خلق، بدون آنکه برای رد این فعل قدرتی داشته باشد یا بتواند از وجود آن فعل توسط خود جلوگیری کند. (روحانی، بیتا: 14)
جبر و اختیار: از حساسترین، دقیقترین و بحث برانگیزترین مباحث رایـج مـیان انـدیشهها و جهانبینیها میباشد در رابطه با اعـمال و کـنشهای انـسان دیدگاههای مختلفی وجود دارد؛ من جمله: دیدگاه اشعریها (جبریون): طبق این نظریه انسان ارادهای از خود ندارد و تمام افعال او مستقیما به اراده حق تـعالی اسـت بـدون آنکه انسان، اندک نقشی در بود و نبود عمل داشـته بـاشد. طبق این دیدگاه هر عملی از انسان سر بزند در واقع عمل او نیست بلکه خداوند است که از مجرای او آن عمل را انـجام داده اسـت. بـه عبارت دیگر طبق این نگرش، انسان شبیه یک دستگاه مـکانیکی است که تمام حرکات و سکناتش از خارج کنترل میشود، اختیار، مشتق است از «خار»، به معنای نیکو و گزیده و صاحب خـیر گـردید.
«خـار الشی ء» یعنی آن چیز را برگزید. اختیار به معنای برگزیدن، به خواست خـود دل بـه چیزی نهادن و برتری دادن چیزی به امور دیگر است.
بنابر نوشتة راغب اصفهانی (ذیل «خیر»)، اختیار، طـلب خـیر و انـجام دادن کار خیر است. بنابر قولی در عرف اهل کلام، اختیار به معنای عـملی اسـت کـه بدون اکراه از انسان سر زند. مختار، صاحب اختیار، گزیننده و گزیده است. به عبارت دیـگر، مـختار از الفـاظ مشترک است؛ هم به کسی گفته میشود که آنچه را خیر میداند انجام میدهد (اسـم فـاعل از اِختارَ)، هم به فعلی گفته میشود که از روی اختیار انجام پذیرد (اسم مفعول از اِخـتارَ) یـعنی هـم در سیاق فاعل به کار میرود هم در سیاق مفعول. (اصفهانی، بیتا: 85)
شرح کامل مباحث کـلامی: جـبرو اختیار
بی هیچ تردیدی افعالی از انسان صادر میگردد، حال سؤالی که در اینجا مـطرح مـیگردد آن اسـت که فاعل افعال انسان کیست آیا خود انسان فاعل است و یا خداوند فاعل افعال اوسـت، بـه عبارت دیگر آیا انسان در افعال خود مختار است و یا مجبور به انـجام میباشد؟ فـاعلیت افـعال انسان مانند بسیاری از مسائل کلامی متنازعٌ فیه است. جهمیه به جبر، معتزله به تفویض، اشـاعره بـه کـسب و امامیه به امر بین الامرین قائل شدهاند.
دیدگاه جهمیه
جهم بن صـفوان بـر آن است انسان بر هیچ کاری توانا نیست و در افعال خود مجبور است، به عبارت دیگر انسان هـیچ گـونه قدرت و اراده ای برای انجام فعل ندارد از این رو افعال انسان را نمیتوان به او استناد داد بـلکه بـاید گفت افعال انسان را خداوند میآفریند و استناد فـعل بـه انـسان از روی مجاز است نه حقیقت، پس همان طوری کـه نـمیتوان جمادات و نباتات را فاعل افعال خود نامید آدمی را نیز نمیتوان فاعل افعال خویش دانـست، مـثلاً استناد افعالی مانند میوه دادن بـه درخـت، باریدن بـه آسـمان، جـاری شدن به آب و طلوع و غروب کردن بـه خـورشید از روی حقیقت نیست بلکه به طور مجازی است. (شهرستانی، 1361: 1/112ـ111)
جهمیه به پیروی از جـهم بـن صفوان همه استطاعات و اختیارها را از انسان سـلب میکنند و معتقدند که هـیچ کـس جز خداوند قادر نیست و اسـتناد افـعال به انسان از روی مجاز است نه حقیقت. پس انسان در انجام افعال خود مکره و مـجبور اسـت نه مرید و مختار (عبدالقاهر بـغدادی، 1367: 153؛ سـبحانی، 1412: 2/263) و جـبر عبارت است از اسـتناد افـعال انسان به خداوند (نـهاونی، 1996: 1/549) و تـقدیر ازلی افعال او. (روحانی، بیتا: 5) در مقابل نظریه جبر نظریه تفویض معتزله قرار دارد. مفوّضه و قدریه (ابراهیم زاده، 1383: 229) مـعتقدند كه خـداوند اختیار انجام فعل را به انسان تـفویض نـموده و آنها در ایـجاد افـعال خـود مستقل هستند. (صدرالدین شـیرازی، 1981: 6/371؛ شهرستانی، 1368: 1/54؛ ابن حزم، 1406: 3/54؛ نهاونی، 1996: 1/549) ابوموسی مردار معتزلی کسانی را که افعال انسان را به خداوند نسبت مـیدهند تـکفیر کرد. (شهرستانی، 1368: 1/93)
دیدگاه معتزله
نخستین كسـی كه بـا جـبریه مـخالفت كرد مـعبد بن عبدالله بـن عـویم جهنی بصری بود. وی بر آن است که هر كس مسئول رفتار خویش است و خداوند افعال انسان را بـه خـودشان سـپرده است. (www.mazaheb.ir (پیدایش مذاهب اسلامی)) معتزله نیز مـعتقدند کـه خـداوند هـیچ ارتـباطی بـا افعال انسانها ندارد. (www.mohse1361.persionblog.com (تفویض در مکتب معتزله)) ابوالهذیل علاّف در قول به قدر با دیگر معتزله موافق است جز آن که اول کار
1. «در حقیقت، آفریدگان هیچ کاری نکنند و همة کارها بـه دست خداست. خدا «فاعل» راستین است و به مردمان، مجازاً کاری نسبت دهیم؛ بدان گونه که گوییم: درخت جنبید فلک چرخید و خورشید غروب کرد؛ این خداوند است که جنبش درخت، چـرخش فـلک و غروب خورشید را پدید آورد. خدا به انسان نیرویی بخشیده که به ظاهر، «فعل» از او سرزند.» مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ص151.
2. در نیمه دوم قرن اول هجری طرفدار اختیار انسان قدریه و طرفدار عدم اختیار انسان جـبریه نـامیده شدند اما پس از ظهور مکاتب اعتزال و اشعری در آنها هضم گردیدند. قدریه در معتزله و جبریه در اشعریه جذب و هضم شدند.
3. قدری و در آخر کار جبری میشود، زیرا از دیـدگاه وی حـرکات بهشتیان و دوزخیان ضروری است یـعنی آنـچه میکنند، به اختیار خود نیست و انسان بر حرکات خود قدرتی ندارد بلکه همه مخلوق خداوند است؛ زیرا که اگر آن حرکات از آن انسان میبود مـکلّف بـه انجام آنها میشدند و حـال آن کـه در آخرت تکلیفی نیست. (شهرستانی، 1361: 1/75؛ شهرستانی، 1368: 1/68)
ابوالهذیل بر آن است که انسان صاحب اختیار و اراده میباشد و حركاتش از روی اختیار است، زیرا لازمه تكلیف اختیار است و بدون اختیار تكلیف قبیح است از این رو خـداوند انـسان را مختار آفرید. پس كافر خودش كفر را انتخاب میکند و مؤمن خودش ایمان را بر میگزیند و در انتخاب خود هیچ جبری در كار نیست. بنابراین معاصی انسان هیچ استنادی به خدا ندارد و اما خداوند به مـقتضای رحـمتش انسان را در انـجام نیکیها و طاعات یاری میکند (www.mazaheb.ir ریشههای پیدایش مذاهب اسلامی) و ابوعلی و ابوهاشم جبّایی نیز معتقدند که فاعل افعال انـسان خود انسان است. (شهرستانی، 1361: 1/105؛ شهرستانی، 1368: 1/106)
نظریه تفویض یعنی تفویض افعال و امـور بـه انـسان و استقلال او در انجام افعال خویش (خرازی، 1410: 140) مانند نظریه جبر باطل است، زیرا قدرت واجب الوجود بالذّات را محدود مـیكند و تـحدید و تناهی قدرت او ذات اوست زیرا قدرت او عین ذات اوست و نیز دعوی استقلال انسان در ایجاد افـعال مـستلزم شـرك خفّی است، (سبزواری، 1403: 180؛ میرشفیعی، 1370: 76) زیرا اگر در جهان هستی به جز واجب الوجود بالذّات موجود دیـگری فعلی را خلق و ایجاد كند شریك او در ایجاد خواهد شد و حال آن كه براساس توحید ذاتـی در عالم جز یك ذات واجـبی كه عـین وجود است وجود ندارد و بر اساس توحید افعالی هر فعلی كه در جهان هستی ایجاد میشود به اراده و قدرت او منتهی میشود. (خرازی، 1410: 140؛ لاهیجی، 1362: 68؛ امام خمینی، 1378: 79؛ سبحانی، 1412: 2/263) بنابراین تفویض قدرت و اختیار ایجاد فعل از سـوی واجب الوجود بالذّات به انسان مستحیل است.
دیدگاه اشاعره
ابوالحسن اشعری بر آن است که افعال انسان مخلوق خداوند هستند و انسان کاسب آنهاست و قدرت انسان هیچ تأثیری در افعال خویش ندارد بلکه قـدرت و مـقدور هر دو با قدرت خداوند واقع میشوند و اقتران قدرت و مقدور همان کسب است. (علامه حلی، 1409: 333؛ طوسی، 1363: 16؛ خرازی، 1410: 134) حسین نجّار با این كه معتزلی است در موافقت با اشاعره بر آن است که افعال انـسان مـخلوق خداست و بندگان كسب كننده آنها هستند. (www.pajoohe.com فرقه نجاریه) نظریه مزبور نیز همان جبر است و مانند آن باطل میباشد زیرا مستلزم استناد ظلم به خداوند است.