بخشی از مقاله

بررسی پدیده شهرنشینی و پیامدهای آن در کشورهای جهان سوم

براساس تئوری های جامعه شناختی

 

چکیده

توسعه روز افزون شهرنشینی از مشخصه های اساسی عصری است که در آن به سر می بریم. این در حالی است که این روند در کشورهای در حال توسعه به سرعت رو به افزایش بوده و آسیب هایی چون ناامنی شهری، خشـونت شـهری، بزهکـاری و سایر مسایل اجتماعی را برای کشورهای مذکور به ارمغان آورده است. در این راستا، مقاله حاضر نیز، براسـاس تئـوری هـای جامعه شناختی سعی در تبیین پیامدهای پدیده شهرنشینی در کشـورهای جهـان سـوم دارد. روش تحقیـق مـورد اسـتفاده در پژوهش حاضر کیفی، از نوع اسنادی و کتابخانه ای می باشد.

یافته ها حاکی از آن است که اگرچه رابطه مستقیمی بین رشد شهرنشینی و میزان رشد توسـعه اقتصـادی و اجتمـاعی وجـود دارد. ولی شهرنشینی در کشورهای جهان سوم به دلیل عدم هماهنگی بین فرهنـگ سـنتی ایـن جوامـع و فرهنـگ وارداتـی شهرنشینی، پیامدهای اجتماعی عدیده ای من الجمله حاشیه نشینی، عدم امنیت، تنشهای قومی، بیکاری، فقـر و بزهکـاری و... گریبان گیر این جوامع کرده است که باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.

کلید واژه ها: شهرنشینی، جهان سوم، حاشیه نشینی، آسیب اجتماعی

1

-1-1 مقدمه

نظام شهرنشینی و روند سریع آن در کشور های در حال توسعه سبب هجوم گسترده بـه شـهرها و پیـدایش بخـش خـدمات متورم، حاشیه نشینی گسترده، بیکاری پنهان، پیدایش دوگانگی شبکه های اجتماعی مهاجرین در شهرها می گردد. شهرهای کشورهای رشد نیافته نهادهای دورگهای هستند که در نتیجه دو واکنش پدید آمدهاند: اول واکنش به تقسیم کار اجتماعی که پدیده ای بومی است و دوم واکنش به ادغام در اقتصاد جهانی.

در کشورهای در حال توسعه بر خلاف کشور های توسعه یافته مراحـل انتقـال جمعیـت بـه سـرعت طـی شـده اسـت. ورود دستاوردهای تکنولوژی جدید موجب کاهش نرخ مرگ ومیر و در عین حال به دلیل عدم همزمانی رشد شاخصهای اجتماعی ـ فرهنگی همانند باسوادی کل جامعه بخصوص باسوادی زنان و جمعیت قابـل توجـه روسـتائی نـرخ زاد و ولـدها در حـد دوره ماقبل صنعت باقی مانده است و این امر سبب پیشی گرفتن رشد زاد و ولد بر میزان مرگ ومیر و در نتیجه افـزایش جمعیـت شده است. همزمان با این تحول رویداد دیگری درمناطق روستائی کشور پدیدار شده، در نتیجـه اجـرای اصـلاحات ارضـی و استفاده بخش کشاورزی از فن آوری روز ـ تراکتور، کمباین ـ نیروی مـازاد فراوانـی در جامعـه روسـتائی ظـاهر گشـته، ایـن جمعیت مازاد به دنبال فرصتی برای کار و فعالیت و سراب زندگی بهتر راهــــــی منــــاطق شـهری شــــده و چـــــون شهرهـــا آمـــادگی پذیـــــرش ایــــن میهمانــــان میلیونی ناخوانده را نداشت (زیرا نرخ رشد جمعیت در منــــــاطق شهــــــری نیـــز بالا بوده و شهر حتـــی برای پاسخگوئــــی بــــه افزایش طبیعی ساکنان خود نیز دچار مشکل بـوده است). لذا، این مناطق در کشورهای در حال توسعه به آشفته بازار اجتماعی از مشاغل کاذب، ناهنجاریهای اجتمـاعی، شـکاف طبقاتی تبدیل گردیده است(ازکیا، .(7: 1374

همچنین بررسی تحولات شهرنشینی کشورها نشان می دهد که کـلان شـهرهای محـدودی بخـش عمـده ا ی از جمعیـت مناطق شهری و امکانات توسعه اقتصادی کشور را به خود جلب و جذب نمودند و چـون زیـر سـاخت هـای آمـاده ای وجـود نداشت لذا تبعات اقتصادی ـ اجتماعی ناخواسته فراوانی را بر نظام اجتماعی این کشورها تحمیل کرده اسـت. زیـرا در محـیط شهر سازمان اجتماعی، نوع احساسات، ذهنیات و نظام معیشت با جوامع پیشین تفاوت اساسی پیدا می کند(گی روشـه، :1375 .(85

طبق دیدگاه اندیشمندان، ویژگی عصر ما، شهرنشین شدن جمعیت، افزایش جمعیت شـهرها و بـه تبـع آن توسـعه شـهرهای کوچک و بزرگ است. در آغاز قرن نوزدهم، تنها 3 درصد از جمعیت دنیا در شهرها ساکن بودندکه این میزان در ابتدای قـرن بیستم به 15 درصد افزایش یافت. در قرن بیست ویکم، جمعیت شهری دنیا به مرز 50 درصد کـل جمعیـت جهـان رسـیده و پیش بینی می شود؛ در سال 2025 میلادی از مرز 61 درصد تجاوز کند. با بروز مسایل و آسیب های اجتماعی چون ضـایعات زیست محیطی، حاشیه نشینی، مهاجرت بی رویه روستاییان و کاهش سطح عمومی زندگی به ویژه در جوامع شهری، مسـایل شهری توجه بسیاری از جامعه شناسان و اندیشمندان شهری را به خود جلب کرده است(عباس زاده و همکاران:.(36:1391 بـا توجه به مطالب مذکور، مقاله حاضر با هدف تبیین پدیده شهرنشینی و پیامدهای آن در کشورهای جهان سوم براساس تئوری های جامعه شناختی کلاسیک و مدرن، به رشته تحریر درآمده است.

-2-1 چارچوب نظری تحقیق

واژه Urban در انگلیسی از ریشه Urbanus، یعنی شهری یا متعلق به شهر می باشد. در ادبیات علوم انسانی اغلب مفهوم شهر با مفهوم تمدن یکی گرفته می شود و بنابراین، شهر را نوعی خاص از سازمان یافتگی زندگی اجتماعی در انطباق با فضا تلقی می کنند که برای آن می توان مولفه های زیر را بیان کرد:

نوع زیستگاه(مسکن)؛ نوع معیشت(اقتصاد)؛ نوع مدیریت سیاسی(رابطه قدرت/فضا)؛ نوع تقسیم کار اجتماعی؛ نوع تقسیم فضا؛ نوع فرهنگ و روابط انسانی.

2

با توجه به مولفه های فوق الذکر، می توان تعریف عامی از شهر را به این صورت ارائه نمود: شـهر زیسـتگاهی اسـت انسـان ساخت و در زیر یک قدرت سیاسی مشخص که تمرکز جمعیتی نسبتا پایداری را درون خود جای مـی دهـد، فضـاهایی ویـژه براساس تخصص های حرفه ای به وجود می آورد، تفکیکی کمابیش مشخص و فزاینده میان بافت هـای مسـکونی و بافـت های کاری ایجاد می کند و فرهنگی خاص را به مثابه حاصلی از روابط درونی خویش پدیـد مـی آورد کـه درون خـود خـرده فرهنگ های بی شماری را حمل می کند(فکوهی، .(29:1385

براساس تعریفی دیگر، شهر مکان اسکان گروهی از انسان ها و محل فعالیت آنهاسـت و عمـده ایـن فعالیـت هـا، در بخـش خدمات و صنعت صورت می گیرد. شهر را می توان سرشمه تمدن دانست، چرا که در اطلاعات جدید، نواوری ها و اختراعـات پدید می آید. شهر برای جامعه شناسان، مساله اساسی، مطالعه کنش های اجتماعی در فضاهای مختلف می باشد، شهر مکان این کنش ها در ابعاد مختلف برای گروه های اجتماعی است. شهر بستر مطالعه پدیـده هـا و بـه عبـارتی ازمایشـگاه جامعـه شناسی است.

شهرنشینی فرایند شهری شدن همراه با رشد شهرها و گذار از جوامع کشاورزی و همچنین تغییر الگوهای رفتاری شـهروندان را به همراه داشته اشت. شهرنشینی شیوه زندگی است و این مفهوم بیشتر جنبه فرهنگی دارد تـا جغرافیـایی، در ایـن مفهـوم شهر شکل، در حالی که شهرنشینی محتوا است. شهر کلیت مسائل ار مطرح می کند در حالی که شهرنشینی، بخش از انها را بررسی می کند(ربانی،.(9:1387

نظریه های شهرنشینی را می توان در دو بخش کلاسیک و مدرن تقسیم بندی نمود که در ادامه به مهمترین نظریه پـردازان در هر دو بخش پرداخته می شود.

ماکس وبر: در دیدگاه وبر، شهرنشینی با فرایند صنعتی شدن و عقلایی شدن دیوان سالارانه جوامع مـدرن انطبـاق دارد. وبـر جامعه صنعتی یا سرمایه داری را در گسستی اساسی با جوامع سنتی پیش از خود می داند. گسستی که بـیش از هـر چیـز بـر سازمان یافتگی اجتماعی متکی است. رشد علوم اجتماعی و استقلال یافتن آن ها، گسترش فنون، رشـد مبـادلات تجـاری و تولیدی، و ظهور بازار و اقتصاد مدرن از جمله نشانه هایی هستند که به باور وبر باید بـرای درک شهرنشـینی جدیـد بـه کـار گرفته شوند(فکوهی،.(174:1385

فردیناند تونیس: تونیس در گذار جوامع بر شهرنشینی، لزوما بر محوریت اقتصاد و نوع مبادلات کالایی تاکید نکرده،

بلکه بیشتر بر تغییر روابط اجتماعی در این فرایند انگشت می گذارد. اجتماع(گماینشافت) در دیدگاه تونیس بر روستا یا شکل

زیستی یا سلزمان یافتگی پیش از شهر انطباق دارد که مهمترین مشخصات آن عبارت اند از: - وجود خانواده یا گروه

خویشاوندی به مثابه واحد پایه ای سازمان اجتماعی - تبلور کنترل اجتماعی از خلال روابط خانگی و همسایگی - انسجام

اجتماعی بر پایه روابط اجتماعی که به صورت روابط شخصی، عاطفی و صمیمی تعریف می شود. بر عکس، گزلشافت با

شهرنشینی انطباق دارد و مهمترین مشخصات آن عبارت اند از: - ظهور اشکال جدید ساختاری در سازمان اقتصادی - روابط

اجتماعی مبتنی بر کارایی و عقلانیت و خالی شدن این روابط از روابط شخصی، عاطفی و صمیمی - سطحی شدن کنش

های متقابل - کنترل اجتماعی توسط نهادها.

گئورک زیمل: زیمل تلاش می کند تاثیر شهر را بر روانشناسی جمعی جمعیت آن نشان دهد. تاکید او بر به وجود

آمدن فرد و فردیت در شهر است، زیرا انسان می تواند از تعلق های جمعی پیش شهری و سنتی خود در شهر آزاد شود و


3

هویتی فردی بیابد. این فرد به این ترتیب ممکن است، با شیوه و سبک زندگی خود در تضاد با شیوه زندگی عمومی قرار بگیرد. بحث زیمل به از میان رفتن برخی از سطوح تعلقی با ورود به شهر مربوط می شود. فرد در شهر زیر فشار نیروهای مختلف قرار می گیرد که در وی احساس نامطلوبی ایجاد کرده و او را به گوشه گیری وا داشته و سبب می شوند از دیگران فاصله بگیرد. به این ترتیب فردگرایی در شهر به یک منبع اصلی برای فرایند تفاوت گذاری اجتماعی تبدیل شده و می تواند هویت های شهری متعددی ایجاد نماید(فکوهی،.(177:1385

امیل دورکیم: برای درک رویکرد دورکیم به پدیده شهری شدن، باید توجه داشت که رویکرد عمومی او در پی یافتن روابط کارکردی میان پدیده های اجتماعی است. دورکیم این رویکرد را در قالب گرایش تطوری قرار می دهد که گذار جوامع انسانی از دوران پیش صنعتی(شهرنشینی) به دوران صنعتی(شهرنشینی) در قالب گذار از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیکی مشاهده می کند. در تقسیم کار اجتماعی، دورکیم همبستگی مکانیکی را وابستگی و تبعیت افراد از یکدیگر به دلیل شباهت های میان آنها(تجانس اجتماعی) و براساس اصل تقلید می داند، در حالی که همبستگی ارگانیکی را وابستگی و تبعیت افراد از یکدیگر به دلیل تفاوت های آن ها(عدم تجانس اجتماعی)، براساس اصل تکمیل بودن کارکردها و نقش های آن ها در نظام اجتماعی ارزیابی می کند. محیط شهری و فرایند شهری شدن در دیدگاه دورکیم یکی از بسترهایی هستند که به دلیل شدت گرفتن فرایند تغییر اجتماعی، سبب فراهم شدن موقعیت برای بروز پدیده ناهنجاری می شوند. عدم توانایی افراد برای انطباق با تغییر، خود را به صورت خروج از دایره آگاهی(وجدان) جمعی، و از دست دادن همبستگی اجتماعی نشان می دهد که اثر اجتماعی آن، عوارض، بیماری های متفاوت و متعدد اجتماعی از جمله خودکشی است. گشایش اجتماعی مدرن در ایجاد چشم اندازها، در آزادی های جنسی و اجتماعی و افزایش تحرک اجتماعی به صورتی متناقض سبب بالارفتن میزان انتظارات اجتماعی شده و به همان نسبت که این انتظارات نتوانند ارضاء شوند به نارضایتی ناشی از ناکامی و احساس محرومیت دامن می زنند. در مجموع برای دورکیم، مسئله شهرنشینی در قالب مفهوم تغییر اجتماعی متبلور می شود که به صورت عدم وجود فرصت کافی برای افراد در مشارکت و باور آوردن به ارزش های مشترک اجتماعی و از دست رفتن پیوندها و بافت های همبستگی خانوادگی، آن ها را به سوی آنومی سوق می دهد(فکوهی،.(179:1385

ویلیام تانس و فلوریان زنانیکی: تامس نخستین چهره برجسته و بنیانگذار کتب شکاگو بود که تحقیقات اجتماعی خود را بر مشکلات شهر شیکاگو به ویژه بر موضوع هایی چون مهاجران، زنان گروه های اقلیت قومی، انحرافات اجتماعی و ... از پیش از جنگ جهانی اول آغاز کرده بود. او بر آن بود که برای مبارزه با انحرافات اجتماعی و مشکلات زندگی شهری چاره ای جز شناخت دقیق ساز و کارهای آن ها و تحلیل این ساز و کارها وجود ندارد. تامس به همراه همکار خود زنانیکی در

4

پژوهشی تحت عنوان دهقان لهستانی در اروپا و آمریکا بر آن بودند که علاوه بر مطرح کردن گروهی از مفاهیم به دو مفهوم نومیدی و سازمان زدایی اجتماعی تاکید نمایند. این دو مفهوم در واقع در پی ارائه تصویری از ذهنیت و روحیه مهاجرانی هستند که تمام پیوندهای حیاتی خود را با چارچوب های اجتماعی(روستا) و ملی(لهستان) از دست داده اند و دچار سردر گمی

æ نومیدی شده و مستعد انحرافات اجتماعی و سقوط اخلاقی و گرفتار شدن در فقر و تنگدستی هستند. مفهوم نومیدی در نزد آن ها در واقع بعد فردی ناهنجاری و مفهوم سازمان زدایی در واقع، بعد اجتماعی ناهنجاری را پوشش می دهد.

رابرت ازرا پارک: پارک با رهیافت آسیب شناسانه در شهرشیکاگو درصدد بررسی رابطه محیط شهری و تاثیر آن بر پیدایش انواع جرایم بود. به نظر وی، یکی از دلیل اصلی ظهور ناهنجاری در شهرها، این است که تازه واردان فرصت و امکانات لازم برای انطباق با محیط های متنوع و در حال تحول شهری مدرن را نداشته و دچار تعارض ها و شکاف های فرهنگی و اجتماعی می شوند. پیروان مکتب شیکاگو، من الجمله پارک، به شدت از بوم شناسی و علوم زیستی متاثر بودند و قوانین زیستی را به جامعه انسانی تعمیم دادند. به عبارتی در پی آن بودند تا بدانند آیا تاثیراتی که محیط زیست گیاهان بر آن ها می گذارند، درباره تاثیر محیط زیست بر انسان ها نیز صادق است؟ پس از مطالعه تطبیقی به این باور رسیدند که هم انسان ها و هم گیاهان، فقط زمانی قادر به زندگی هنجاری بدون اختلال و جرم هستند که موعی تعادل و توازن میان آن ها

æ محیط زیست پیرامونشان و نیز همنوعانشان وجود داشته باشد. هرگاه انسان ها با محیط زیست خود نوعی تعادل و تداوم بیابند، بین آن ها و محیط زیست شان نوعی تعادل ایجاد می شود. از این دیدگاه، انسان شبیه گیاه است که اگر به خاک مساعد، فضای کافی، هوای سالم و اکسیژن دسترسی نداشته باشد، رشد نمی کند یا حداقل زندگی عادی اش دچار خلل خواهد شد. این قانون در مورد انسان نیز مصداق دارد، به عبارتی علت جرم نه نشئت گرفته از فرهنگ بومی مهاجران، بلکه معلول محیط زیست اجتماعی است و جرایم باید براساس شرایط فضا و مکان محله جدید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. خلاصه آن که بالا بودن جرایم را باید در واقعیت شرایط زیست محیطی محله جستجو کرد(نقدی،.(15:1392

ارنست برگس: وی متابولیسم اساسی شهر را در مفهوم تحرک در تمام ابعاد آن از جابه جایی اجتماعی، اقتصادی گرفته تا حمل و نقل های فیزیکی) می داند و معتقد بود که این امر سبب پدید آمدن فرایندهای چرخه ای و پیوسته از سازمان زدایی ها و تضادها و در کنار آن ها انطباق ها و باز انطباق ها می شود که میان افراد، نهادها و فضاها در جریان است. جدا شدن گروه های اجتماعی و اقتصادی از یکدیگر به آن ها محلی مشخص در شهر می دهد و حاصل این امر شخصیت گرفتن پهنه های خاصی در شهر است که به همین دلیل افراد و فعالیت هایی را به خود جذب یا از خود دفع می کنند. افراد براساس تقسیم اقتصادی مشاغل، طبقات اجتماعی و گروه های فرهنگی در شهر جای می گیرند و ممکن است

5

موقعیت برخی از آن ها با یکدیگر متعارض باشد. بنابراین، برگسف بر آن است که تحلیل مشکلات شهری از جمله انحرافات اجتماعی و بزهکاری های جوانان را باید از خلال تبلورهای فضایی آن ها انجام داد(فکوهی،.(188:1385

سوزان تامسون: از مفهوم شهر چند لایه برای بیان نظریاتش استفاده کرده است. به نظر وی شهر چند لایه مفهوم جدیدی برای توصیف وضعیت شهرها در آغاز سده بیست و یمک کرده است. شهر چند لایه مفهومی مرکب و پیچیده است که نشان می دهد کلان شهرهای معاصر، هم از نظر اجتماعی و فرهنگی، و هم از نظر ساختار خصلت چندگانه و چند لایه پیدا کرده اند. این شهرها با پدیده چند فرهنگی و چند گانگی روبه رو هستند که از مهاجرت و تنوع نژادی، قومی، دینی، زبانی ووجود اقلیت ها و گروه های مختلف اقتصادی- اجتماعی تاثیر پذیرفته است. شهر چند لایه از نظر فضایی- فرهنگی دارای تنوع، اختلاف، آشفتگی و نظم، جذابیت و هیجان، تساهل و احساس تعلق است. در این شهرها عواملی همچون جنسیت، نژاد، قوم و نظایر اینها نقش موثری نسبت به طبقه ایفا می کنند. در عین حال شهر چند لایه بستر ظهور تعارضات، جدایی اجتماعی و خرده فرهنگ های متفاوت است. برنامه ریزی و مدیریت در شهرهای چند لایه با چالش های زیادی مواجه است. موضوعات مهم در این زمینه عبارتند از بازنگری در دیدگاه های اجتماعی مربوط به اقلیت های قومی و نژادی، زنان، افزایش عدالت و برابری اجتماعی و توانمندسازی گروه های کم درآمد(مهدی زاده،.(1383

اسکار لویس(نظریه فرهنگ فقر): شهرت لویس بیش از هر چیز به دلیل مفهوم فرهنگ فقر است. فرهنگ فقر به باور لویس به مجموعه ای از ارزش ها و رفتارهای نسبتا یکپارچه و منسجم اطلاق می شود که در میان فقرا مشاهده می شود و از آن ها نوعغی خرده فرهنگ به وجود می آورد. مهمترین شاخص های این خرده فرهنگ به اور لویس بی تفاوتی نسبت به موقعیت های شکننده اقتصادی، تولیدی و یاس نیبت به حوزه سیاسی، قابلیت رضایتمندی از برخی امکانات پیش پا افتاده، فروپاشی خانواده بود. به نظر وی، این فرهنگ عامل اساسی در اجتماعی شدن فقراست و چنان ریشه دار است که حتی با از میان رفتن فقر تمایل به پایداری و تداوم دارد.

به نظر لوئیس، حاشیه نشینی با فرهنگ فقر همراه بوده و ساکنان این مناطق که بیشتر از مهاجران می باشند، به لحاظ سوابق قومی و محدودیت در تحرک اجتماعی و پایگاه اقتصادی و اجتماعی پایینی که دارند با ساکنین سایر مناطق شهری متفاوتند. براساس نظریه فرهنگ فقر، هنگامی که فرهنگ فقر در سطح اجتماعات محلی و کوچک مورد توجه قرار می گیرد، آنچه در نظر منسجم می شود، خانه های مخرب، ازدحام جمعیت، در هم جوشی مردم و بالاتر از همه نبود تشکیلات و سازمان هایی است که دامنه گسترش و نفوذشان به ورای محدوده خانواده می رسد. به اعتقاد لوئیس در محله های فقیر نشین حاشیه شهرها با وجود کمبود تشکیلات سازمانی، بیشتر یک احساس گروهی و روحیه همبستگی در میان

6

آنان دیده می شود. هنگامی که اجاره بها کم و مدت اقامت در یک محله طولانی باشد، وقتی که جمعیت محله را گروه قومی، نژادی و زبانی خاصی تشکیل دهند که افراد آن از راه پیوندهای خویشاوندی به هم پیوستگی داشته باشند و هنگامی که تعلقی خاطر به اجتماعی محلی زیاد باشد زمینه برای رفتار جمعی نظیر شورش های شهری، شکل گیری دار و دسته های بزهکار فراهم می شود. از نظر لوئیس هیچ یک از این ویژگی ها از خصوصیات ذاتی مردم فقیر نیست. بلکه این ویزگی ها به وسیله محیط اجتماعی بر آنها تحمیل شده و به تدریج به صورت عادت در می آید(عباس زاده و همکاران،.(45:1391 به باور لویس، فرزندان خانواده هایی که برای مدت طولانی در فرهنگ فقر به سر می برند این ویژگی ها را دارند: - کوتاه بودن دوران کودکی، یعنی کودکان خیلی زود وظایف بزرگترها را بر عهده می گیرند؛ - محروم بودن کودکان از حمایت های لازم در خانواده؛ - شروع روابط جنسی در سنین کودکی؛ - روابط بی بندوبار جنسی؛ - ترک خانواده در سنین پایین. حاشیه نشینان که عمدتا از فرهنگ فقر برخوردارند ادراک خیلی کمی از تاریخ دارند. آنان مشکلات محله و ناحیه ای که در آن زندگی می کنند و شیوه زندگی خود را می شناسند. آنان غالبا فاقد دانش، بینش و ایدئولوژی لازم برای درک همانندی مشکلات خود با مشکلات افراد شبیه خود در نقاط دیگر هستند. توانایی تغییر دادن وضع زندگی خود بدون توسل به رفتار خشونت آمیز انحرافی را ندارند(احمدی،.(187:1389

دیوید هاروی: هاروی بر آن است که شهر در نهایت حاصل نوعی نابرابری در توزیع درآمدهایی است که وی آن را در نظریه معروف خود مازاد اقتصادی تعریف می کند. مازاد اقتصادی هاروی همان گونه که خود می گوید انطباقی تقریبا کامل با مفهوم ارزش افزوده مارکس دارد. با این تفاوت که هاروی در این مازاد نه فقط موتوری برای شکل گیری شهرها، بلکه انگیزه و عاملی برای افزایش نابرابری ها و در نتیجه تنش در آن ها می بیند. در نتیجه وی بر آن است که شهرها در سیر تحول خود گرایش ناگزیر به سوی خشونت و تعارض درون خود دارند. این تعارض ها در آن واحد هم به دلیل نابرابری میان اقشار اجتماعی به وجود می آید و هم به دلیل نابرابری میان مناطق مختلف زیستی در اثر توسعه و توزیع نابرابر ثروت در آن ها. راه چاره به عقیده هاروی تنها در ایجاد عدالت اجتماعی در شهرها از طریق تبیین و اجرای برنامه های توسعه ای و توزیع عقلانی و منطقی ثروت است(فکوهی،.(279:1385

ویلسون و کلینگ (تئوری پنجره های شکسته): ویلسون و کلینگ صاحبان این نظریه معتقدند محله هایی که در آنها نشانه هایی از بی توجهی و خرابی، نظیر تلنبار شدن زباله ها، نمای بیرونی ناموزن، ساختمان ها و پنجره های شکسته وجود دارد، به بیان دیگر، امکان دسترسی مجرم مهیا است، حاکی از ان است که ساکنان آن محله احساس آسیب پذیری بیشتری دارند و قصد دارند از حضور، مشارکت و محافظت اجتماع خود کنار بکشند. ساکنان مناطق مذکور، این علائم را نشانه ای از

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید